|
یک تاریخ مهجور و فراموششده!
صادق فرامرزی*: بعد از حوادث المپیک 1972 مونیخ و گروگانگیری تعدادی از ورزشکاران اسرائیلی توسط گروه فلسطینی «سپتامبر سیاه» سازمان دانشجویان فلسطینی در آلمان غیرقانونی اعلام شد و تعدادی از رهبران آن به اسرائیل تحویل شدند که همگی آنها در نهایت به سرانجامی جز اعدام نرسیدند. در اعتراض به این عمل ناجوانمردانه پلیس آلمان، تعدادی از دانشجویان فلسطینی که به دفتر اتحادیه عرب در شهر بن مراجعه کرده بودند به دام پلیس افتاده و محاصره شدند. دفتر مزبور به دلیل برخورداری از مصونیت دیپلماتیک نمیتوانست مورد یورش پلیس قرار گیرد، در این شرایط و زمانی که بحثها پیرامون امکان یا عدم امکان حمله پلیس به دانشجویان فلسطینی بالا گرفته بود تعدادی از اعضای «کنفدراسیون دانشجویان و محصلان ایرانی در خارج کشور» موفق شدند آنها را مخفیانه به پناهگاهی در خارج از سفارت انتقال دهند. روش کار به این صورت بود که ایرانیان وارد سفارت میشدند و لباسهایشان را با فلسطینیان تعویض میکردند و فلسطینیها بیآنکه توسط پلیس شناسایی شوند محل سفارت را ترک میکردند و پلیس در نهایت نتوانست بین 2 گروه ایرانی و فلسطینی تفاوتی قائل شود. این ماجرا میتوانست سناریوی یک فیلم سینمایی جذاب باشد اما ناگزیریم بگوییم این ماجرا صرفا یکی از صدها حادثهای بوده است که توسط جنبش دانشجویی ایران در جریان مبارزات پیش از انقلاب اسلامی در قلب اروپا رخ داده است. حالا این زنجیره را میتوان به سایر حوادث و تجربیاتی که جنبش دانشجویی ایران به درست یا غلط سپری کرده است تعمیم داد. چه چیزی میماند؟
یک تاریخ مهجور و فراموششده!
شاید از این نمونه نادر و مجموعه نوادری از این دست که پس از گذر زمان به دست فراموشی سپرده شده و کمتر کسی پرداختی به آنها داشته است بتوان نتیجهای عامتر گرفت و آن تبدیل شدن جنبش دانشجویی ایران به سوژهای فاقد متولی در فضای فکری و سیاسی کشورمان است، به گونهای که در عمده تاریخنگاریهای انجام شده و سیاستگذاریهای مربوط به حال حاضر کمتر نگاهی به نقشآفرینی و ظرفیت بالقوه این جریان نشده است و عمده دولتها نیز اقدامی فراتر از نگاهی به مثابه یک بلندگوی انتخاباتی به این جریان نداشتهاند. برای مثال در دولت تدبیر و امید که بارها مدعی احیای فضا برای جریان دانشجویی بوده است تنها حضور غیرتشریفاتی رئیسجمهور در دانشگاه تهران که اجازه حضور به تمام دانشجویان و سخنرانی تمام تشکلهای دانشجویی داده شد به چند ماه پیش از انتخابات دوره دوازدهم ریاستجمهوری بر میگردد و در نهایت از آن جلسه یک فیلم انتخاباتی برای رئیسجمهور و تعداد معدودی از کلیپهای سخنرانی دانشجویان که اجازه انتشار یافت باقی ماند. تلاشها برای به بیراهه رفتن ظرفیت جریان دانشجویی در مقاطعی به سمتی رفت که حتی فریاد رهبر حکیم انقلاب را نیز درآورد و ایشان با لعن فرستادن به آنها که میخواهند دانشگاه و دانشجو را غیرسیاسی کنند خود جلودار ارتباطگیری با بدنه جریان دانشجویی برای زنده نگه داشتن روح و روحیه چنین فعالیتهایی شدند. با چنین عینکی نگاه به آنچه امروز خود را در قالب 16 آذر بهعنوان نماد و نمودی از پویایی جنبش دانشجویی عینیت میبخشد موید این نکته است که لزوم بازتعریف کارویژههای این جنبش با گسترش فضای عمومی و محیطهای همکلامی میان گروههای اجتماعی امری حیاتی است، به بیان دیگر اگر روزگاری محیط دانشگاه و فضای جریانات دانشجویی بهعنوان نخستین مبدأ جدی برای کنشگری سیاسی جوانان محسوب میشد امروز با تغییر مناسبات ارتباطی بخش قابل توجهی از آنچه تا پیش از این مزیت انحصاری جریان دانشجویی بوده شکسته شده است. تکثر یافتن گفتمانهای سیاسی و معرفتی و عبور از جامعه قطبیشده در دهههای 70 و 80، تضعیف اقتصادی طبقه متوسط بهعنوان گروه غالب در فضای فعالیتهای اجتماعی از جمله جریان دانشجویی، افزایش کمی دانشجویان و کاسته شدن از مزیت سابق در عضویت این گروه اجتماعی، رشد و ظهور گروههای جدید مرجع اجتماعی و کاسته شدن از باری که در گذشته نهاد دانشگاه در رقابتهای اجتماعی و سیاسی به دوش میکشید و عواملی از این دست باعث شده است جریان دانشجویی به سمت و سویی متمایز از آنچه در دهههای اخیر طی کرده است گرایش یابد. با چنین نگاهی احیای مفهوم جنبش دانشجویی در معنای اتم کلمه نیازمند تغییر قواعدی اساسی در جریان نقشآفرینی سیاسی و اجتماعی است و این امر جز در سایه شناخت موقعیتهای جدید میسر نمیشود و نقطه آغازین این تغییر جز با عبور از نگاه تشریفاتی، فرمالیته و استاندارد شده مقدور نیست. جرقههایی همچون ورود جریانات دانشجویی (بویژه در شهرستانها) بهعنوان عاملی مطالبهگر در فضای اعتراضات اجتماعی گویای این امر است که اجماعی نسبی بر مدار این تغییر نگرش شکل گرفته است. در این مسیر اما آنچه همواره بیش از پیش میتواند خطری مبتلا به برای گروههای اجتماعی و از جمله جنبش دانشجویی باشد تبدیل کردن خود به ساختاری در قواعد بروکراتیک و سیستمی با کارویژههای ثابت است. نگاهی به تاریخچه فعالیت جریانات دانشجویی که در ابتدای این نوشتار نیز گریزی کوتاه به یک مصداق آن زده شد گویای این امر است که در عمده مقاطعی که این جریان موفق به نقشآفرینی ماندگاری شده است این نقشآفرینی را مرهون تکیه بر یک گام پیش رونده و عبور از مرزهای از پیش ساخته بوده است.
ارسال به دوستان
راهکار: بازگشت به خویشتن
امین سلیمی*: آنچه امروز میتواند پرسش اصلی پیرامون جریانات دانشجویی باشد، سوال از اصالت وجودی این جریانات و نحوه تاثیرگذاریشان بر معادلات عمومی جامعه است؛ اینکه اساسا چند دانشجوی جوان که احیانا کلهشان بوی قرمه سبزی میدهد و پای ثابت داد و بیداد بر سر مسؤولان هستند و عضو همیشگی فلان تحصن و بهمان اجتماع، دقیقا به چه درد ملت میخورند و اگر یک روز نباشند چه چیز از زندگی مردم کم خواهد شد؟ به زعم نگارنده از همان اوایل دهه70 تا به امروز قطار جنبش دانشجویی هیچگاه بهطور کلی در ریل صحیح خود نبوده- یا نگذاشتهاند باشد- در دوران سازندگی و تسلط نگاه تکنوکرات بر مدیریت کشور که جنبش دانشجویی میتوانست مهمترین مطالبات و انتقادات را در حوزه عملکرد مسؤولان و شیوه حکومتداری دینی روانه کارزارهای فکری کند، با موجی از نگاههای منفی به دانشگاه طرف هستیم که اساسا با ورود هر نوع نگاه نقادانه چه در حوزههای سیاسی و چه در مسائل اجتماعی و فرهنگی مخالف است. این نوع نگاه بهقدری غلیظ و شدید بود که لعن رهبر حکیم انقلاب را بهدنبال داشت که «خدا لعنت کند کسانی را که نمیگذارند فضای دانشگاه سیاسی باشد». در دوران اصلاحات و به علت همان فضای بستهای که در دوران قبلی در دانشگاه حاکم بود، این بار فضای دانشجویی از آن سوی بام افتاد. شاید بتوان دوران اصلاحات را آغازی بر تبدیل شدن برخی جریانات دانشجویی به پیادهنظام احزاب و گروههای سیاسی دانست. هر چند اتفاقات مبارکی هم در این میان افتاد و باعث شد مرزبندیهای درستی میان برخی گروهها اتفاق بیفتد.
با این همه آنچه مشخص است اینکه احزاب و گروههای سیاسی که از همان ابتدا تمایل داشتهاند اقبال عمومی را به خودشان جلب کنند همواره خواهان یک جنبش دانشجویی جعلی بودهاند که هر زمان نیاز بود مانند یک اهرم فشار در بخشی از جامعه عمل کند و با استفاده از ظرفیت نخبگانی و رسانهای خود گوشهای از کار را جلو ببرد. از نتایج این نوع نگاه آن است که در آن روزها و حتی امروز برخی جریانات دانشجویی اجازه دادهاند دستهبندیها و تقسیمبندیهایی که احزاب و گروههای سیاسی برای خود به کار میبرند به عنوان پسوند تشکلشان اضافه شده و استقلال نظری و عملی آنها را زیر سوال ببرد. تشکلهای دانشجویی به معنای حقیقی کلمه آن زمانی به اصالت خود بازگشتند که بر اساس تعهد به مبانی انقلاب اسلامی مجددا متولد و بازتعریف شدند. اگر با دقت به مسیر حرکت تشکلهای دانشجویی نگاه کنیم، درخواهیم یافت نقاط درخشان کارنامه آنها صرفنظر از آنکه فلان باشگاه سیاسی چه طلب میکند و بهمان مصلحتپوشالی حزبی چه چیزی را اقتضا میکند، دقیقا زمانی است که دانشجویان به فهم عمیقی از نیاز انقلاب و مردم رسیدهاند. آنچه از ابتدا باعث اعتماد مردم به جنبش دانشجویی شد، مولفههایی مانند عدالتخواهی، حقطلبی و آرمانخواهی بود. اگر جنبشهای دانشجویی هم به دام مصالح جناحی بیفتند و از پیگیری مطالبات واقعی مردم غافل شوند یا به جای تحلیل عمیق از شرایط، چشمشان به دهان رسانهها باشد و این رسانهزدگی به جایی برسد که گاهی خود همین رسانهها برای آنها اولویت تعیین کرده و دانشجویان، بازیکن زمین طراحی شده از سوی آنان باشند، همان بهتر که فاتحه جنبش دانشجویی را بخوانیم و خلاص! با همه اینها از نظر نگارنده بسیاری از حوادث دست به دست هم دادهاند که امروز بخشی از بدنه تشکلهای دانشجویی انقلابی به فهم صحیحتری از کارکرد خودشان برسند. بررسی نقطهای برخی فعالیتهای دانشجویی در سال گذشته و حضور فعال آنها در مطالبات اجتماعی، اعتراضات کارگری، حضور تخصصی در پیگیری زمینخواریهای گسترده در برخی استانها، پرداختن به مسأله خصوصیسازی و مصادیق متعدد آن و نظایر اینگونه فعالیتها، برای نگارنده این امید را ایجاد میکند که عدهای از دانشجویان متوجه شدهاند تا نسبت روشنی با مسائل کف جامعه و همچنین نقشآفرینی فعالی در حوزه مبارزه با فساد برای خود تعریف نکنند، باقی کارهایشان هم بینتیجه خواهد ماند و آنجاست که میتوانند یک جریان فراگیر باشند که از تریبونهای دانشگاهی و جلسه با سران قوا تا دل روستاها و اعتراضات کارگری حرف برای گفتن دارند و ادبیات گفتمانیشان از حالت گلخانهای خارج خواهد شد. مخلص کلام آنکه آنچه مکمل روحیه عدالتخواهی، فسادستیزی و عدم محافظهکاری است و اساسا باعث میشود این جمعیت دانشجوی فعال به درد محیط پیرامونی خود بخورد نگاه مسألهمحور به مسائل مردم و کشور است؛ چه در بعد نظری که نیاز به عقبه مطالعاتی و ریشهیابی چالشهای کشور داشته و چه در بعد عملی که نیاز به ورود به مصادیق خرد وکلان مردم دارد.
فعال دانشجویی و سردبیر خبرگزاری دانشجو*
ارسال به دوستان
پرونده «وطنامروز» به مناسبت شصت و ششمین سالگرد واقعه 16 آذر و موقعیت فعلی جنبش دانشجویی
هست و نیست یاران دبستانی
گروه سیاسی: هرچند 13 آبان به واسطه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بهعنوان نماد استکبارستیزی دانشجویان شناخته میشود اما 16 آذرماه و واقعه شهادت 3 دانشجوی دانشگاه تهران که به دلیل اعتراض به سفر معاون رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده آمریکا بهایران توسط رژیم ستمشاهی به شهادت رسیدند، مقطعی ویژه در فعالیتهای استکبارستیزانه دانشجویان ایران قلمداد میشود. این تاریخ بویژه پس از انقلاب اسلامی نقطه اوج فعالیت تشکلهای دانشجویی در دانشگاههای کشورمان بوده و هر ساله شاهد برگزاری برنامههای متعدد دانشجویی در مراکز آموزش عالی هستیم. امسال با توجه به شرایط ویژه اقتصادی و بویژه تحولات اخیر در کشور که پس از بیتدبیری دولت در اجرای غلط طرح افزایش قیمت سوخت رخ داد، انتظار میرود وجه اعتراضی برنامههای 16 آذر دانشجویان نسبت به عملکرد دولت بیش از سالهای گذشته باشد. همچنان که شاهدیم در برنامههای اعلام شده، دعوت از شخصیتهای منتقد دولت در نشستهای 16 آذر امسال بهمراتب بیشتر از چهرههای دولتی یا اصلاحطلبان حامی دولت بود. از سوی دیگر آسیبشناسی عملکرد تشکلهای دانشجویی در مقاطع مختلف همواره یکی از موضوعات قابل تامل بوده است. دانشگاه بویژه از اواسط دهه 70 همواره یکی از عناصر تاثیرگذار در مناسبات کلان سیاسی و همچنین گفتمانساز در عرصه جامعه بوده است. این تاثیرگذاری بویژه در مقاطع سرنوشتساز چون انتخابات دوچندان بوده و هست تا جایی که بسیاری از احزاب و جریانهای سیاسی را به طمع یارگیری از تشکلهای دانشجویی انداخته است. بسیاری از صاحبنظران همین موضوع یعنی ایفای نقش پیادهنظام برای احزاب به جای نقشآفرینی مستقل توسط برخی تشکلهای دانشجویی در دهه گذشته را عاملی مهم در کمرنگ شدن مناسبات دانشگاه و جامعه میدانند. در پرونده پیش رو وضعیت فعلی جنبش دانشجویی و مهمترین آسیبهای وارده به آن را در سالهای اخیر مرور کردهایم. ارسال به دوستان
تأملی بر چالشهای حال حاضر جنبش دانشجویی مسلمان
و طرحی نـو دراندازیم...!
محمدحسین معصومزاده*: سخن گفتن از موت و حیات جریان دانشجویی بهعنوان یکی از اصیلترین گروههای اجتماعی حاضر در کشورمان مسالهای قدیمی است، از همین رو شاید بهتر باشد تکرار این «خبر» را یک تکرار فرانسلی بدانیم؛ تکراری که خود را در مقاطع مختلف و پس از حوادثی که نخبگان سیاسی را با یأس و انزوا مواجه میکند بر سر زبانها میاندازد. در چنین فضایی «جنبش دانشجویی مسلمان» نیز در موقعیت کنونی خود با فضایی مشابه سرزنشهای پس از بحران مواجه است؛ به کرات شنیده میشود که دانشگاه مرده است، جنبش دانشجویی به خزان خود رسیده، نهاد دانشگاه در گذشته خود مدفون شده و... . پیش از هرگونه قضاوت در تایید یا رد هر کدام از این گزارهها آنچه انکارناپذیر است عدم بازتعریف نقش و رسالت دانشجویی متناسب با فضای اجتماعی و سیاسی دهه 90 است. فقدان تعریف «تیپیکال» دانشجوی مسلمان در زمان و مکان حاضر باعث شده بخش قابل توجهی از ظرفیت بالقوه جریان دانشجویی اعتنای چندانی به حرکت سیاسی-تشکیلاتی بر مدار آنچه واقعا موجود است نداشته باشد و طیفی دیگر نیز در این میان با تلاشهایی همچون بازگشت به کهنالگوهای تثبیت شده در فضای سابق دانشجویی به دنبال کاریکاتوری از کنشگری موثر برود. با این مقدمه، آنچه با نگاه به بطن فضای حاضر دانشجویی میتوان بیان داشت گویای چالشها و فرصتهایی است که بدون شناخت صحیح از هر کدام، امکان به بیراهه رفتن فضای دانشجویی(آنچنان که مسبوق به سابقه نیز هست) وجود دارد.
جنبش دانشجویی پیش از هر چیز بهعنوان یک گروه میانی در فضای اجتماعی شناخته میشود؛ گروهی که از سویی تلاش میکند با شکستن فضای میان جامعه نخبگانی(دانشگاه) و توده جامعه تبدیل به مجرایی شود برای انتقال مفاهیم و ارزشهایی که با فضای روزمره فاصله دارد. از سوی دیگر جنبش دانشجویی گروهی میانی در مناسبات دولت و ملت نیز تعریف میشود. سازمانیافتگی این جنبش در چنین فضایی موقعیتی را فراهم میکند تا یک نیروی انسانی با انگیزهای غیرمعیشتی جلودار مطالبهگری و جستوجوگری پیرامون «چگونه باید باشد»ها بهجای «اینگونه هست»ها شود.
عدم شناخت جنبش دانشجویی بهعنوان چنین گروه واسطی در مناسبات سیاسی و اجتماعی باعث شده تا فهم عمومی نسبت به این جریان تقلیل یافته و از آن بهعنوان یک نیروی انسانی رایگان در بده بستانهای سیاسی استفاده شود.
حال چالش مهمی که در فضای موجود دانشجویی بیش از هر زمان دیگر ملموس شده، ابهام این جریان در چگونگی تعریف خود بهعنوان یک گروه میانی در دوگانه دولت- ملت است. در این دوگانه از یک سو بخشی از جریان دانشجویی با انتخاب «حاکمیتستیزی» یا به بیان روشنتر «نفی ساختاری» دنبال ناکجاآبادی برای برپا ساختن ایدهها و آرمانهای دستنخورده خود است و متقابل آن نیز بخشی دیگر از بدنه فعال جریان دانشجویی از بیم مبتلا نشدن به انگارههای اپوزیسیونی سعی میکند نقش خود را به سطح یک روابط عمومی برای توجیه معضلات و مشکلات تقلیل دهد. وجود چنین دوگانهای بیش از هر زمان موجبات «انفعال» سیاسی و اجتماعی را در بدنه جنبش دانشجویی ایجاد کرده است. چگونگی این انفعال برای دسته دوم روشن و واضح است اما برای دسته اول به شکل قابل تاملی متناقض است. رادیکالیسم سیاسی حول محور مفاهیمی همچون آزادی، عدالت و... هرچند فضای مطالبهگری را پرشور میکند اما زمانی که به سلب ساختاری برای ایجاب خود برسد، تبدیل به کلیشهای انفعالی میشود. بر این اساس بخش مهمی از بدنه دانشجویی مسلمان و متعهد با دچار شدن به این چالش در حال خلق ادبیاتی است که مقدمه آن با موخرهاش سازگاری ندارد؛ ادبیاتی که در بدو امر تاکیدی حداکثری بر گفتمان انقلاب اسلامی دارد اما بعد اجرایی آن شباهت زیادی با ادبیات براندازی داشته و این دقیقا همان نقطهای است که بخش قابل توجهی از ظرفیت ایجابی جریان دانشجویی را بهعلت مبتلا شدن به ساختارستیزی به انفعالی پرهیاهو دچار میکند. انفعالی که در سایه این ادبیات تند شکل میگیرد صرفا بایستههایی را خلق میکند که بهعلت مبتنی بودن بر نفی ضدارزشی به نام رابطه با ساختار، هیچگونه ظرفیت اجرایی برایشان متصور نیست. افیونزدگی عدالتخواهی در سایه رادیکالیسم نظری و انفعال عملی موجب میشود تا پس از مدتی باور عمومی دانشجویان به عملیاتی بودن ایدهها و آرمانهای عدالتخواهانه سست شده و ماهیت کاریکاتوری برای مطالبهگریهای خود فرض کنند.
در چنین موقعیتی جریان دانشجویی راهی جز بازتعریف خود بهعنوان یک گروه میانی در مناسبات اجتماعی ندارد. دوگانه «در حاکمیت» و «بر حاکمیت» بودن جنبش دانشجویی صرفا بخش قابل توجهی از ظرفیت بالقوه این گروه را هدر میدهد. حوادثی همچون دی96 و آبان98 بخوبی جای خالی جنبش دانشجویی را بهعنوان گروهی پیشرو و متعهد که خارج از این دوگانه توانایی کنترل و هدایت اعتراضات عمومی به سمت و سوی اصلی را داشته باشد نشان داد. شعار راهبردی انجمن اسلامی دانشجویان مستقل در طول 20سال گذشته با عنوان «نقد حکومت آری و نفی حاکمیت هرگز» میتواند نصبالعینی برای مبتلا نشدن به این چالش باشد.
تفکیک اهداف اصلی انقلاب اسلامی و قطبی ساختن فضای دانشجویی با در دست گرفتن هر کدام از این شعارها، از معایبی است که موقعیت فعلی جنبش دانشجویی را با معضلاتی مواجه کرده است. برخورد گزینشی با آرمانگرایی جریان دانشجویی، نوع مواجهه این جریان با واقعیت را نیز تحت تاثیر قرار میدهد به گونهای که فضای متعهد دانشجویی با اتمیزه کردن فعالیتهای خود، رو به مناسباتی میآورد که بعضا مجموعه آرمانهای انقلابی در مقابل یکدیگر تعریف شده و حتی به روی هم خنجر کشند. در نگاهی مختصر تحقق «استقلال ملی»، «عدالت اجتماعی» و «آزادی سیاسی» در ذیل الگوی جامعی به نام «حکومت اسلامی» را میتوان خلاصه جهت انقلابی مردم در سال 57 و متعاقب آن تشکیل «جمهوری اسلامی» در سال 58 دانست. برخورد گزینشی با دامنه گسترده شعارها و آرمانهای انقلابی باعث تضادهای هویتی در فضای دانشجویی شده است، از همین رو یکی از عوامل دوری از رخوت موجود در میان تشکلهای دانشجویی را میتوان احیای شعارهای اصیل انقلابی و گام برداشتن بر مبنای مجموعه آنها دانست.
نداشتن منفعت مادی از قبل فعالیت سیاسی و اجتماعی مهمترین عامل ممیزه میان جریانات دانشجویی و احزاب سیاسی است، خنثی کردن چنین جریاناتی از فضای آرمانگرایانه که در بلندمدت آنها را دچار پراگماتیسم سیاسی خواهد کرد، جنبش دانشجویی را از اصالت و کارویژه اصلی خود دور میکند. تفسیرهای مبتنی بر اصالت مطامع سیاسی سد راه محکمی در مقابل سیل فضای ایجابی و عدالتخواهانه جریان دانشجویی است که نفی آن، این جریان را از هویت اولیه خود دور میکند. بر این مبنا شاید بخش قابل توجهی از رکود حاکم بر فضای جریان دانشجویی مسلمان را بتوان در انتخاب گزینشی آرمانهای انقلابیاش جستوجو کرد. باید پذیرفت که عمل سیاسی بدون داشتن نقشه هویتی فضای دانشجویی را به سمت و سوی مطلوبی نخواهد کشاند.
جنبش دانشجویی به حسب ماهیت خود همواره ظهور آنی، مقطعی و عمدتا واکنشی داشته است، به گونهای که عمده نقطهعطفهای تاریخ این جنبش را حوادث مهم و برجسته تاریخی شکل میدهد. در روشنترین مثال برای این امر میتوان به خود حادثه 16آذر سال32 بهعنوان یک واکنش نسبت به فضای پساکودتای 28مرداد اشاره کرد که در آن دانشجویان استبدادستیزی خود را همسو با استکبارستیزی کرده و اعتراض خود را در مقابل حضور نیکسون در دانشگاه نمایان کردند.
این خصلت جنبش دانشجویی باعث شده است تا امر اجتماعی و لزوم بازتولید کارویژه ایجابی برای آن مورد غفلت قرار گیرد. مقطعی و واکنشی بودن فعالیت جریان دانشجویی به شکلی گریزناپذیر باعث شده نگرش حاکم بر عمده فعالان عرصه، معطوف به حوادث برجسته برای تغییر دادن بستر شکلگیری آنها باشد و کمتر نگاهی نسبت به لزوم تحولآفرینی در عرصه عمومی ایجاد شود. به زبانی سادهتر، جریان دانشجویی این روزها در مواردی بیش از آنکه دیوار میان دانشگاه و خیابان را بردارد، خود در مناسبات درونی خویش تبدیل به حجابی برای عدم این ارتباطگیری شده است.
با این همه اقداماتی از قبیل ورود دانشجویان به مساله کارگران هپکو و هفت تپه که با استقبال و تایید رهبر حکیم انقلاب نیز مواجه شد مصادیقی از این خطشکنی و اصلاح رویه محسوب میشود.
تبدیل شدن «پیشینه اجرایی» به «سنت» و حلول این سنت در قالب «نظام ارزشی» یک مجموعه از بزرگترین آفتهایی است که جریان دانشجویی تا حد زیادی با آن مواجه است. گذار نسلی، تغییر گفتمانهای سیاسی، تحول گسترده در ابزار ارتباطی، تغییر در شکافهای فعال اجتماعی و... موجب شده است عمده سنتهای تثبیت شده در فضای جریان دانشجویی با معضل عدم مقبولیت و کارآیی مواجه شوند اما تبدیل شدن این سنتها به نظام ارزشی تشکلهای دانشجویی امکان تغییر مسیر و اصلاح رفتاری را تا حد زیادی دشوار کرده است، از همین رو عجیب نخواهد بود اگر زبان جریان دانشجویی را در خیلی از موارد زبانی منسوخ شده که فاقد توانایی حداکثری در ارتباطگیری با فضای حال حاضر دانشگاه است تصور کنیم.
یقینا احیای جنبش دانشجویی و دمیدن روحی از کنشگری اجتماعی که لزوما در کالبد حوادث بحرانی خود را نمایان نسازد، نیازمند قداستزدایی از بخش قابل توجهی از سنتهای فراگیر در رفتار جریان دانشجویی مسلمان است.
فعال دانشجویی*
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|