|
ارسال به دوستان
وعدههای پفکی
حتما تا به حال به این نکته پی بردهاید که رئیسجمهور محترم بسیار سریعالعمل بوده و هنوز جمله در نوک زبانش جاری نشده، عینش را در کشور پیاده کرده و ما را هم پیاده میکند.
با این که داغ دلتان تازه میشود اما برخی از این جملهها را مرور میکنیم:
*خیالتان از دلار راحت باشد*
وحشت نکنید، فرار نکنید همین اول متنی، این یکی واقعا محقق شد. خیال ما که واقعا راحت شد. در حال حاضر بیشتر از قبل نمیتوانیم با خیال راحت دلار بخریم. اینکه انسان با خیال راحت نتواند یا با خیال ناراحت نتواند مهم است دیگر.
*اَُنچنان رونق اقتصادی ایجاد خواهیم کرد که کسی به یارانه نیاز نخواهد داشت*
چمدان بستی کجا میروی، نترس اینها دیگر اعمال شده و دوباره خواندنش درد ندارد.
در کدام دولت شما دیدید که روغن سه کاره تولید شود جز دولت تدبیر. هم روغن سهکاره تولید شود هم بقیه روغنها سریعا محو شوند. این حد از تلاش فقط از یک ریلگذار برای دولت بعدی بر میآید. و واقعا دیگر کسی نیست که بتواند به یارانهاش نیاز داشته باشد، منکه کسی را نمیبینم. اصلا به کارش
نمیآید.
*شعار من نجات اقتصاد ایران است*
گریه نکنید، چرا خودتان را میزنید؟! اگر بگویم توجه ویژه به مسکن و نجات کشور از بیکاری و گرانی نیز از وعدههای وی بوده حتما میخواهید سکته کنید. نگاه ویژه و دقیق دولت تدبیر به اقتصاد واقعا کمرشکن بوده است. باور ندارید کمی کمرتان را جابهجا کنید تا یادتان بیاید. یعنی اُنچنان کشور را نجات داده که دولت بعدی باید یکی دو سال از خدمتش را پا روی پا انداخته و فقط به جمعکردن این نجاتها بپردازد.
شرایط برای ادامه متن فراهم نیست، همینجا تمامش میکنم چرا که میترسم با شنیدن گشایشهای برجامی، قالب تهی کنید.
ارسال به دوستان
کش دلار
سلام بر تو جناب دلار بالا کش!
جناب نرخ همه چیز تا ثریا کش!
چقدر خوب که گفتی دلار کار من است!
چه خوب شد که نیامد درام حاشا کش
سقوط شاخص کل آنقدر کش آمده است
که آمده شکم عدهای ز پهنا کش
شبانه سوخت گران شد و خودروها خوابید
بگو که ما چه بریزیم داخل باکش؟
چقدر دولتتان «دست توی جیب کُن» است!
چقدر میرود از جیب ملت ما کش
حقوق ما به طلاسنج میشود تنظیم!
نجوم برج تو با باسکول خرما کش!
دریغ و درد که قاچاق و رانت ارز و فساد
به چشم هم زدنی میبرد به یغما کش،...
...ور مرا که به دست شما کلیدش بود
کلید دیو کُشی که شده هیولا کِش!
اگر چه درد دل من زیاد! وقت کم است!
کشش نمیدهم این شعر را دگر با «کش»
دلم گرفته چو یک کارگر که میخواهد
زند به چشم پر از حرص کارفرما، کش
ارسال به دوستان
اُنچنان ...
مرغ رفت از سفره ما با شتاب
تا نگردد بر سرِ سیخی کباب
اُنچنان در رفت با تندی که من
فکر کردم تیر، در رفت از خشاب
زهرا محبی
ارسال به دوستان
دوشواریهای ریاست جمهوری
وقتی فردی رئیس جمهور میشود، یعنی با در نظر گرفتن تحریم و دشمنان و معاندان خارجی و عرقسوز و تهدیدات و بلایای طبیعی و سرما و گرمای هوا و خبرنگاران و خورش کرفس و نقادان، کاندیدا شده و وعده داده و رای آورده است. خدایی نکرده دست و پایش را که نبستهاند بیندازندش در پاستور و اسلحه گذاشته باشند کنار شقیقهاش و مجبورش کرده باشند که رئیس جمهور بشود. خیر! حال که جناب آقای روحانی رئیس جمهور مردمی و محبوب ما منت گذاشتهاند و از سختیها گفتهاند لازم است بعضی سختیهایی که جنابشان فکرش را نمیکردند و بعد از ریاست جمهوری با آن مواجه شدند را برشمریم:
یک: به پشت کنکوریها میگویند سختیاش همین چند ماه است و بعد که قبول شدید بروید دنبال سوراخسمبههای دانشگاه و نمیخواهد درس بخوانید.
رئیس جمهور روحانی هم گول خورده بود و نمیدانست بعد از انتخابات شب مصیبت عظما دارد. حتی روزش را هم دارد.
دو : آقای روحانی حتی بعضی وقتها جمعهها را هم سر کار میروند.
سه: آنقدر وکیل و وزیر تلفن میکنند و سرشان را میاندازند زیر میآیند توی دفتر که همیشه ناهار یخ میکند و از دهان میافتد.
چهار: زبان سرخهای.
پنج: مردم به همه چیز آدم کار دارند و حتی تا شماره رنگ ریش آدم هم میروند.
شیش: تازه طلبکار هم هستند.
ارسال به دوستان
احوالنا
رو به الپایانُ کمکم یَذهَبُ إمسالنا
نحن مشعوفون و مغمومون مِن احوالنا
یک طرف مشعوف، چون رَغمُ البَلایا و الفِتَن
شکر ایزد جان به در بردیم از اضمحلالنا
فیالمقابل شاکیٌ چون توی سالی که گذشت
بَد درآمد فِی المَشاکل پیر از امثالنا
قَدُّنا کانَت الف هرچند بعداً دال شد
لکن الآنُ نُخافُ همزه گردد دالنا
نحن این سو، گرم السگدو پی یک لقمه نان
آن طرف خیل الطلبکارانُ فی دنبالنا
نخوتُ البادُ الصّبا مخصوص آقازادههاست
گشته مملوٌّ مِن النَّفخِ الفلافل فالنا
با که گویم مِنْ فراق المرغ، سلطانُ الطّیور!
نرخ ران و بالُها بشکسته پرّ و بالنا
لاتَوَقُّع دیگر از الگوشت، ماهی، تخممرغ
مِن خیار و گوجه چون شد خالیٌ یخچالنا
شیخُنا دائم یَقولُ مِن فتوحاتُ الکلید
فی العمل اما زده قُفلٌ علی اقفالنا
إجعلوا اموالکم فی البورس بالتَختِ الخیال
گفت و با این حرفهایش مینمود اغفالنا
إسقَطَتْ الشّاخصٌ و البورسُ خونین مالیٌ
انت خود اَعلم چه آمد بر سر اموالنا
لافقط المغزُ و الأعصابُ قاطی پاتیٌ
بلکه آپاندیس و هیپوفیز و آدرنالنا
نیت افعالُهُ باشد یقیناً رُشدُنا
کود میپاشد اگر بر یَکیَکِ آمالنا
این بلایا هست اگر کفّاره تقصیرمان
نحن وجداناً نتوبُ مِن همه اعمالنا
بود هذا العامُ مملوٌّ من الدّوشواریٌ
ربّنا سال دگر مردانه حوّل حالنا
ارسال به دوستان
فقط با تو
سهل است تمام سختی ما با تو
خوب است هوا و وضع دریا با تو
امروز برایمان چه نامفهوم است
معنای صف و قحطی کالا، با تو
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
خدا نکناد
عشق صف دارم از قضا الکی
روغنم رفته از غذا الکی
سختی صف برایم آسان است
خورده ام حرص نابجا الکی
قحط روغن نبوده از اول
چه کسی کرده ادعا الکی
سر صف نیست از تهش پیدا
می رود تا خود فضا الکی
صف نشان نشاط مردم ماست
کاملا واقعی چرا الکی
صف همیشه کنار ما بوده
خودمانیم نه بابا الکی
مثل دولت که راست می گوید
درد ما را کند دوا الکی
روغن ساده را صفی کرده
بعد هم کرده خنده ها الکی
توی صف کی له و لورده شدم
غبطه خوردم به مرده ها الکی
می زند توی صف یکی اسکل
با همه بوده آشنا الکی
او که فامیل دور ما هم نیست
به همه گفته عمهزا الکی
من خودم را زدم به نافهمی
ندهم فحش و ناسزا الکی
و جدایی ز صف خدا نکناد
دولتی اینچنین بنا نکناد
ارسال به دوستان
صف یعنی چه؟
کلمه «صف» ریشه در زبان عربی دارد و به معنی «کلاس» است. مثلا وقتی شما از یک کودک عرب بپرسید: «عمو جون کلاس چندمی؟» به شما پاسخ نمیدهد. چون فارسی بلد نیست که متوجه منظور شما شود. باید بپرسید: «عموجون صف چندمی؟» تا به شما پاسخ بدهد.
اما ما فارسیزبانها، این واژه را در معنی متفاوتی به کار میبریم. در واقع «صف» در زبان فارسی عبارت است از ایستادن، نشستن یا زنبیل نهادن عدهای بصورت طولی، ردیفی، پراکنده، رو کله هم و... به منظور دریافت یک کالا یا خدمات.
با نگاهی به تاریخچه صف بستن در ایران درمییابیم این عمل قدمتی چند هزار ساله دارد. از زمان هخامنشیان تا الان! منبع حرفم هم آن نقشهای روی دیوارهای تخت جمشید است که تعدادی آدم صف بستهاند هدایایی به شاه بدهند یا سربازانی که صف بستهاند یا کلا!
در سالهای اخیر غالب مردم عمل «صف بستن» را با مراسم صبحگاه مدرسه بهخاطر میآورند. چون ما هرگز صف خرید اقلام با کوپن، صف خرید شیر صبحهای کله سحر، صف مرغ و روغن، صف ماشینهایی که میخواستند قبل از گران شدن بنزین باک خود را پر کنند، صف با فاصله اجتماعی پشت دفاتر پیشخوان برای ثبتنام در سامانه سجام و عضویت در بورس، و صف هیچ چیز دیگر را تجربه نکردهایم. نهایتاً یک صف نانوایی داشتهایم که خیلی هم مهم نیست.
لذا منظور رئیسجمهور هم همان صفوف مدرسه بوده که بخاطر تعطیل شدن مدارس در روزهای همهگیری کرونا، تشکیل نشدهاند و هیچ صف طولانیای در هیچ مدرسهای نداریم.
انصافاً دسته مالهام شکست!
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
کالا و ما ادرا ما کالا
متاسفانه مدتهاست شاهد این هستیم که عدهای بیسواد و بیکار که از جایی خاص تغذیه میشوند نسبت به سخنان مسؤولان محترم درباره نبودن صفهای طولانی کالا واکنش نامعقول نشان دادهاند که نیازمند جواب دندانشکن میباشد.
این مورد را هر بشری میداند که انسان به دو نوع کالا نیاز دارد: کالاهای اساسی و کالاهای غیر ضروری که اصلا نمیشود نامشان را کالا گذاشت.
کالاهای اساسی عبارتند از:
دسته بیل، کاسه توالت، کود حیوانی، کود مخلوط، نخ دندان، شیر قرمز توالت
و هر آن چیزی که بشود با ارز ۴۲۰۰ وارد کرد.
و اما کالاهای غیر اساسی و آنهایی که ما الکی شلوغش کردهایم و نام کالا را رویشان گذاشتهایم عبارتند از:
مرغ، گوشت، برنج، بنزین، تخم مرغ و هر آن چیزی که به حیات بشر مربوط میشود.
همانطور که میبینید بر اساس این تقسیم بندی مردم تا به حال در صف هیچ کالایی نبودهاند. مثلا شما تا به حال در صف کاسه توالت ایستادهاید؟
آخر مرغ هم شد کالا؟ شما رویتان میشود گوشت و برنج را کالا بنامید؟ شما تا به حال دیدهاید بگویند چند قلم تخم مرغ؟
مثلاً وقتی به عروس چهار قلم کالا جهیزیه میدهند آیا مرغ و تخم مرغ هم جزو آنها محسوب میشود؟ پس ما نمیتوانیم یک سری خنزر پنزر را کالا بنامیم.
با این محاسبات میتوان به جرأت گفت مردم در صفهای طولانی کالا نبودهاند و این صفهایی که مشاهده میشود و همهاش عکس آن را نشانمان میدهید اصلا صف کالا نیست و صف مرغ و گوشت و برنج و این مزخرفات است.
پس بیایید نگاهمان را تغییر دهیم. عینک بدبینی را دربیاوریم و در صفهای طولانی مراقب سلامتی فرزندانمان باشیم.
ارسال به دوستان
چارشنبه
گفتی پس از هرمشکلی، هر بار شنبه
گفتی گشایشها شود بسیار شنبه
گفتی که من از جمعه بیزارم رفیقان
بمب انرژی می شوم انگار شنبه
گفتی گرانی میشود از شنبه نابود
گفتی که آسان می شود دشوار شنبه
گفتند شیخا مشکلی در مملکت هست
گفتید حل مشکل و دیدار شنبه
گفتندخیلی واجب است این کار دریاب
گفتی که با پیژامهام، شلوار، شنبه
گفتی که هرکس خواب بوده روز جمعه
بیرون میآید بعد خواب از غار شنبه
جمعه از اول بوده بهر استراحت
باید که شد مشغول در هرکار شنبه
گفتند دشمن کرده پررویی دوباره
گفتی به دشمن می دهم هشدار شنبه
گفتی اگر سید به جای تو بیاید
در هر خیابان میکشد دیوار شنبه
گفتند آن آخر صدا کم بوده، ازکی؟
گفتی که حالا میکنم تَکرار: شنبه
مانند بابای منی پنجاه سال است
فرموده ترک معضل سیگار، شنبه
این آخرکاری بیا کاری نکو کن
برجام را آتش بزن این چارشنبه
ارسال به دوستان
بحث پیچیده فلسفی
مبحث «وجود» از جمله مباحث پیچیده فلسفی است. لذا توصیه میشود افرادی که از سواد کافی و شناسنامه معتبر برخوردار نیستند، ادامه این مطلب را نخوانند.
متاسفانه امروز بسیاری از مردم وجود را مقدم بر ماهیت میدانند در حالی که برعکس است. چطور میتوانیم بگوییم صف طولانی وجود دارد در حالی که ماهیت صف طولانی برای ما روشن نیست؟ اصلا طولانی بر اساس استانداردهای جهانی یعنی چند متر؟ آیا به هر اجتماع انسانی سلسلهوار به گونهای که هر کس به صورت هدفمند پشت سر دیگری ایستاده باشد صف میگویند؟ اگر نشسته باشد چطور؟ بدون روشن شدن این تعاریف، پی بردن به ماهیت صف طولانی ممکن نیست فلذا وجود آن نیز اثبات نمیشود.
در واقع علاوه بر قحطی و صف طولانی، همان سختیها هم وجود ندارند. منتها چون مردم از دانش فلسفی لازم برای درک این مسأله بیبهرهاند آن یک قلم را رییس جمهور بهشان تخفیف داد. فیالواقع آنچه مردم به عنوان افزایش چندبرابری قیمتها و عدم ثبات بازار احساس میکنند، تنها یک سری خطای شناختی است که بر اثر مغالطات رسانهها به وجود آمده و با تدبیر دولت، به لحاظ فلسفی، وجود هرگونه کمبود، صف، سونامی و آتشفشان وزووی ایتالیا در کشور نفی میشود.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|