|
مطالعه قلب
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی: حث ما به اینجا رسید که قلب حقیقت وجودی ماست و خداوند سبحان هم در قیامت با قلب ما کار دارد، زیرا تعابیر قرآنی بهخوبی نشان میدهند که منظور از قلب انسان همان روح و نفس انسانی است. [المیزان: 2/228- 229] ما در یادداشتهای گذشته به چند آیه اشاره کردیم، در این مجال تنها به آیه 225 سوره مبارکه بقره اشارت میکنیم: «لا یُؤاخِذُکُمُ اللهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» [بقره: 225] «خداوند شما را به سوگندهاى بیهودهتان مؤاخذه نمىکند، ولى شما را بدانچه دلهایتان فراهم آورده است، مؤاخذه مىکند.» «کسب چیزی است که انسان آن را میخواهد و دنبال میکند تا نفعی را جلب کند و بهرهای ببرد، مثل کسب مال. بنابراین کسب در اموری به کار میرود که انسان گمان میکند جلب منفعت میکند، اما بعداً در جلب ضرر هم به کار رفته است.» [مفردات: 709] تفسیر قلب در آیه بهجز به جان و حقیقت وجودی انسان، یعنی روح و نفس او معنای آیه را لغو میکند. امکان ندارد بگوییم که منظور از قلب در آیه همان عضو داخل در سینه اوست. بله، به تناسب اینکه حیات ظاهری حیوانات به قلب ظاهری آنهاست، از حیات حقیقی انسان هم به قلب تعبیر شده است. بنابراین باید قلب مرکز توجه ما باشد اما متاسفانه از آن بهطورکلی غافل هستیم. حتی تربیت دینی ما هم از ابتدا - در مدارس و دانشگاهها و در منابر و مجالس ـ بر این غفلت افزوده است. وقتی ما از قلبمان غافل شدیم، قلب محل تاخت و تاز شیطان و نفس میشود و کاملاً در اختیار آن دو قرار میگیرد. متاسفانه ما از قلب خود غافل شدهایم و تنها به ظاهر چسبیدهایم. نماز اول وقت، روزه واجب و مستحب، حج و زیارت خانه خدا و قبور مطهر پیامبر و ائمه علیهمالسلام و دیگر واجبات و مستحبات بسیار خوب هستند. مداومت بر اذکاری که در آیات و روایات وارد شده است، خوب هستند، اما به یک شرط؛ قلبمان را سالم و از هرگونه گناهی پاک کرده باشیم و آن را به خدا سپرده باشیم. اگر اینگونه نباشد، ما به ریشه نپرداختهایم و داریم ظاهر را تعمیر میکنیم، این مصداق مثال معروفی است که میگوید: «خانه از پایبست ویران است/خواجه در فکر ایوان است.» پس همت اولیه ما باید اصلاح قلبمان باشد تا پاک و سالم شود. اما در مباحث خود گفتیم که «نفاق عملی» به آن معناست که زبان با قلب همراهی ندارد، پس قلب بیمار است. چرا در قیامت گرفتار میشویم؟ زیرا خدا قلب سالم میخواهد، و ما آن را نداریم. اگر زبان در قیامت کارایی داشت که معاویه و ابنملجم و شمر و امثال آنان هم بهتر از ما را داشتند! زبانی که مترجم قلب نباشد، چه ارزشی دارد؟ بله، زبان امیرالمومنین علیهالسلام ارزش دارد، زیرا ترجمان قلب ایشان است. بنابراین باید همت ما این باشد که هر روز - مقداری - را به مطالعه قلب خود اختصاص دهیم. اگر دیدیم که قلبمان ناسالم است و در آن آلایشهای متعددی است، تلاش کنیم آن را معالجه کنیم. اما اگر این کار را نکردیم، بالاخره آن را سالم میکنند، اما آن درد و محنت دارد. معیار قلب سالم و ناسالم در قرآن به اجمال چنین است که قلب سالم قلبی است که چون یاد خدا کرد، بیمناک میشود، ایمان به خدا و رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم آن را فراگرفته است و هیچ شکی در آن نیست، امور دنیایی چون تجارت و خرید و فروش آن را از یاد خدا باز نمیدارد، و صاحبان آن همواره در راه خدا جهاد و کوشش میکنند و ظاهر اعمالشان با باطن قلبشان همخوانی دارد. درمقابل قلب منافق از یاد خدا منزجر است و از آن خشنود نیست، بلکه به غیرخدا شادمان است، حتی در نماز هم به یاد دنیا و امور دنیوی است، دوستی دنیا آن را فراگرفته است و از جهاد فراری است، و بین ظاهر و باطن او دوگانگی است. بنابراین ضرورت دارد که پیرامون قلب خود مطالعه و تفکر کنیم. معروف است که بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود، مرحوم آیتالله بهاءالدینی هم چنین بودند. ایشان به مطالعه قلب خودشان میپرداختند. پس در کنار واجبات و بعد از انجام آنها؛ بالاترین عبادت مطالعه قلب است تا سالم شود و سالم بماند و ما قلبی سالم به نزد خداوند ببریم. قلب چون آینه است، اگر سالم باشد، وقتی در آستانه خدا قرار گرفت، خدا ـ یعنی وجهاللهـ را نشان میدهد. اما اگر ناسالم باشد، کثافات درون را نشان میدهد. چقدر زشت است! بنابراین مطالعه قلب ضروری است، اگر اینگونه شد، هنگام مرگ قلبی به پیشگاه خدا میبریم که همواره به خدا توجه داشته و از گناهان و بدیها متنفر است و توجهاش به خداست: «جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیب» [ق: 33] انابه یعنی بازگشت، «قلب منیب» قلبی است از غیرخدا روی برگردانده و همه توجه و انابهاش به سوی خداست. چنین فردی چون در دنیا قلبی آکنده از توبه و انابه به خدا داشته و عمرش را با این قلب سپری کرده و از غیرخدا اعراض کرده است، با این حال زندگی را پایان برده است، در هنگامه مرگ هم با همین قلب به دیدار پروردگارش میرود. [المیزان: 18/355 ـ 356] و قرآن میفرماید که بهشت فراروی کسانی است که قلبی پرانابه و سالم داشته باشند. ارسال به دوستان
مهدی محمدی، کارشناس مسائل هستهای:
از دل مذاکرات فعلی لغو جدی تحریم در نمیآید
در آستانه سفر رئیسجمهور به نیویورک و همچنین با توجه به مسائل مطرح پیرامون توافق نهایی هستهای و مذاکرات جاری میان ایران و 1+5 در گفتوگو با مهدی محمدی، تحلیلگر و کارشناس مسائل هستهای آخرین تحولات و احتمالات پیشروی مذاکرات را بررسی کردیم که در ادامه میخوانید. *** هفته گذشته گزارشهایی منتشر شد مبنی بر اینکه ممکن است توافق نهایی هستهای در نیویورک و در جریان سفر آقای رئیسجمهور حاصل شود. شما چقدر فکر میکنید این احتمال جدی باشد؟ مسلما توافق نهایی در نیویورک حاصل نخواهد شد. اساسا اهمیت این سفر به این نیست که در آن توافق نهایی حاصل میشود. توافق نهایی به معنای رسیدن به متنی که برای 2 طرف قابل امضا باشد نیازمند مذاکره مفصل درباره جزئیات و بعد مکتوب کردن توافقات به شکل کاملا ریز است که طبعا نیاز به مذاکره زیادی دارد. این کار مذاکرهکنندگان است نه روسایجمهوری. بنابراین اینکه کسی تصور کند در نیویورک چیزی امضا میشود حتما اشتباه است اما من عقیده دارم تاثیر این سفر روی مذاکرات هستهای از جنبه دیگری است. در واقع مساله این است که به احتمال زیاد در این سفر است که معلوم خواهد شد توافق نهایی امکانپذیر است یا نه آن هم به این علت که گرفتن تصمیمهای سخت در مذاکرات بر عهده روسایجمهوری گذاشته خواهد شد. آنطور که من فهمیدهام ظرف یک ماه گذشته تلاش اصلی تیم مذاکرهکننده این بوده که موضوعاتی را که باید در نیویورک در سطح روسای جمهوری درباره آنها تصمیمگیری شود مشخص و فهرست کند. این یعنی موضوعاتی وجود دارد که درباره آنها به اندازه کافی مذاکره شده و سناریوها روشن است ولی تیمهای مذاکرهکننده نتوانستهاند درباره آنها به تصمیم برسند و حالا قرار است در سطح بالای سیاسی درباره آنها تصمیم گرفته شود. این سفر از این جهت اهمیت دارد که من فکر میکنم تاثیر بسیار زیاد و تعیینکنندهای روی نحوه تعیین تکلیف این قبیل مسائل خواهد گذاشت. میتوانید مثالی از این دست مسائل بزنید. مثلا طول گام نهایی. میدانید آمریکاییها خواهان این هستند که طول گام نهایی دو رقمی یعنی حداقل 10 سال باشد اما طرف ایرانی زمانی حدود 8 سال را پیشنهاد داده است. این 8 سال در واقع زمانی است که طی آن قرارداد تامین سوخت بوشهر از سوی روسها منقضی خواهد شد و یک نیاز عملی 190 هزار سویی به غنیسازی در ایران شکل خواهد گرفت. این فکر میکنم جزو موضوعاتی است که به مرحله تصمیم رسیده و باید در سطح بالا حل شود. یا یک نمونه دیگر تعداد ماشینهایی است که ایران میتواند در طول گام نهایی حفظ کند. در این باره هم هنوز یک اختلاف 3-2 هزارتایی بین طرفین وجود دارد که بالاخره باید درباره آن تصمیم بگیرند. فکر میکنم آقای روحانی به نیویورک میرود تا درباره این موضوعات سطح بالا مذاکره کند و احتمالا تصمیم بگیرد. مسائل دیگری هم هست که کم و بیش همین وضعیت را دارد. به همین دلیل است که فکر میکنم این تعبیر مناسب باشد که بگوییم یک دقیقه 90 زودهنگام شکل خواهد گرفت. اگر مسائل اساسی در نیویورک حل نشود بعید است در ماههای آینده حل شود. یعنی فکر میکنید ممکن است آقای روحانی با روسای جمهوری 1+5 یا حتی اوباما ملاقات کند؟ درباره ملاقات روسای جمهوری ظاهرا هنوز برنامهای تنظیم نشده ولی به هر حال آنها در نیویورک هستند و اگر وزرای خارجه آنها به این نتیجه برسند که یک نشست دستجمعی لازم است نمیتوان موضوع را منتفی دانست. مشخصا درباره آمریکا من فکر میکنم داخل دولت آقای روحانی گرایشهایی به اینکه یک تماس مستقیم دیگر در سطح روسای جمهوری برقرار شود وجود دارد و فکر میکنند واقعا ممکن است این کار مفید باشد اما بعید میدانم آقای روحانی خودشان چنین نظری داشته باشند. علت هم این است که این کار به معنای پذیرفتن هزینهای است که مابهازای آن یا صفر است یا اینکه حداقل میتوان گفت هیچ مابهازای تضمین شدهای ندارد. ضمن اینکه هزینه این کار در داخل خیلی برای دولت بالا خواهد بود. دولت نمیتواند در حالی که وضعیت داخلی را به هم ریخته در خارج یک توافق بزرگ بکند. توافق نهایی هستهای توافقی است که یک اجماع سطح بالای حاکمیتی لازم دارد. هر نوع مذاکره در سطح روسایجمهوری با آمریکا یعنی سطحی که مجوز ندارد، کل کار را گرفتار مخاطره جدی خواهدکرد. عدهای از اصلاحطلبان در داخل طوری حرف میزنند که گویی فقط یک تماس سطح بالا بین روسایجمهوری است که گره مذاکرات را باز میکند. در واقع عقیده اینها این است که تا حالا هم لکوموتیوی که کل مذاکرات را به دنبال خود کشیده و جلو برده این بوده که تیم ایرانی مجوز تماس بدون محدودیت تا سطح وزرا با آمریکاییها را داشته است. حالا هم آنچه میتواند تمامکننده کار باشد یک تماس در سطح روسای جمهوری است. خب! این فقط یک سوءتفاهم است. اساسا جریان اصلاحطلب علاقه بیمارگونهای به بزرگنمایی محاسن ارتباط دوجانبه با آمریکا دارد. صرف تماس هیچ معجزهای نمیکند. باید چیزی برای مذاکره و بدهبستان و زمینهای برای تفاهم وجود داشته باشد. آنچه تا امروز این مذاکرات را پیش برده نیاز متقابل دوطرف به حفظ فرآیند مذاکراتی و امکانپذیر بودن حصول توافق نهایی بوده است. حداکثر این است که این تماسها دیدگاههای دو طرف را برای یکدیگر روشنتر کرده و در مواردی به مذکرات سرعت داده است. اما اینکه کسی فکر کند مذاکره دوجانبه با آمریکا باعث شده آنها تعدیلی در دیدگاههای خود به عمل بیاورند یا با حسن نیت و انعطاف بیشتری مذاکره کنند، معنایش این است که هیچ چیز درباره این مذاکرات نمیداند. شنیدم در همین جلسه آخر دیدار دوجانبه در ژنو، آقای بیل برنز به طرف ایرانی گفته است ما باید سالی چند بار از تاسیسات نظامی شما بازدید کنیم. خب! این ثمره حدود یک سال نشست و برخاست فشرده با آمریکاست. تازه میدانید آقای برنز مثلا فرد معتدل آمریکاییهاست و همیشه نقش پلیس خوب را بازی میکند. در واقع از یک منظر راهبردی مذاکره مستقیم با آمریکا ممکن است محاسن شکلی داشته باشد ولی به لحاظ محتوایی کار را بسیار سخت میکند. همان سال گذشته که آقایان بدون مجوز تماس تلفنی برقرار کردند، خب! بفرمایند ببینیم چه کمکی به محتوای مذاکرات کرد؟ وضع براثر تماس مستقیم بدون تردید بدتر شده است. تحریمها بیمحابا اعمال میشود و تازه ادعای آمریکاییها که دوستان ما هرگز تکذیب نکردند این است که تیم ایرانی قبول دارد اینها تحریم جدید نیست. ادبیاتشان بسیار تند شده، درخواستهایشان به حوزههای نظامی هم کشیده شده، هیچ امتیاز معناداری ندادهاند، در حوزههای ژئوپلیتیک و منطقهای هم میبینید که اساسا سعی میکنند ایران را به رسمیت نشناسند. ریشه اینکه نباید به آمریکا اعتماد کرد هم همین است؟ این فقط یک جنبه کوچک از مساله است. در واقع من فقط سعی کردم توضیح بدهم که تماس مستقیم با آمریکا از جنبه محتوای مذاکرات به هیچ وجه باعث نشده آنها آسانگیرتر شوند یا امتیازی به ما بدهند بلکه برعکس یک جاهایی آنها را رادیکالتر هم کرده است چرا که تصور کردهاند ما به این فرآیند نیاز داریم. موضوع بیاعتمادی موضوع گستردهای است. ببینید! یک تفاوت بنیادینی هست بین برخی دوستانی که الان مذاکره میکنند و دیدگاه منتقدان آنها. این تفاوت هم در این است که منتقدان میگویند وقتی با آمریکا مذاکره میکنید، حتی وقتی با آمریکا توافق میکنید، از یاد نبرید که در مذاکره یا توافق با یک دشمن هستید. دشمنی که بر اساس فرمول معامله وحشت با شما رفتار میکند. من عقیده دارم کل مذاکرات هستهای یک معامله وحشت است. یعنی چه؟ یعنی اینکه در این مذاکرات هیچ طرفی به طرف دیگر امتیاز نمیدهد مگر اینکه امتیاز ترس خود را بدهد. هر طرف به میزانی که بترسد امتیاز خواهد داد و لاغیر. اینجا حلوا خیرات نمیکنند. هر طرفی که تصور کند هزینه عدم توافق برایش بیشتر است زودتر کوتاه خواهد آمد و امتیاز بیشتری خواهد داد. من فکر میکنم برخی دوستان تیم مذاکرهکننده اصلا اینطوری فکر نمیکنند. از دید آنها آمریکا دشمن نیست بلکه یک رقیب و یک جاهایی هم شریک است. آنچه هم بین ما جریان دارد خصومت و منازعه نیست بلکه رقابت است. به همین دلیل است که میپذیرند برخی نگرانیهای طرف مقابل به حق است و باید انجام یک فرآیند اعتمادساز را برای رفع آن پذیرفت. در همین موضوع عراق دیدگاههایی وجود داشت که میتوان با آمریکا شریک شد و همکاری کرد تا اینکه حضرت آقا تکلیف را معلوم کردند. جالب است که خود آمریکایی گفتند اینکه در عراق با ایران دشمن مشترک داریم به این معنا نیست که راهبرد مشترک هم داریم. این دو دیدگاه است. اگر شما با این دیدگاه که آمریکا یک رقیب یا یک شریک است مذاکره کنید نگاهتان به نوع بدهبستانی که باید انجام شود یک جور میشود و اگر با این نگاه که آمریکا دشمن است مذاکره کنید یک جور دیگر میشود. این یکی از آن بحثهای بنیادی است که گمان میکنم فعلا باز خواهد ماند. اصلیترین عامل تولیدکننده بیاعتمادی که در طول مذاکرات تشدید شده این است که ایران عملا هیچ نشانهای از این ندیده است که از دشمنی آمریکا براثر این مذاکرات چیزی کم شده باشد. ما که فقط پشت میز، مذاکره نمیکنیم. ایران و آمریکا هر روز در سراسر منطقه درگیرند. اگر واقعا چیزی از دشمنی آمریکا کم شده بود ما باید یک جایی آن را حس میکردیم. باید خودش را در یکی از صحنههای منازعه نشان میداد. نه فقط چیزی ندیدهایم بلکه در حوزه تحریمها، حوزه فشار اطلاعاتی، حوزه سیاسی، حوزه رسانهای، حوزه رفتار در سازمانهای بینالمللی و بسیاری حوزههای دیگر رفتار آمریکا بدتر شده است. حتی در حوزه کنسولی یعنی همان جایی که باید شعار آقای رئیسجمهور درباره بازگرداندن اعتبار به گذرنامه ایرانی محقق شود هم وضع بدتر شده است. من فکر میکنم موضوع بسیار مهمی که باید در نظر داشته باشیم این است که مذاکره با آمریکا تشدیدکننده خصومت بوده است. این هم مربوط به نوع سیستم محاسبه استراتژیک دولت آمریکاست. اساسا و از حیث راهبردی آمریکاییها وقتی ببینند فشار جواب داده، آن را تشدید میکنند. هیچ انتظاری غیر از این نباید داشت. فشار فقط زمانی متوقف میشود که آمریکا حس کند نه فقط نتیجه نمیدهد بلکه نتیجه عکس داده و ایران را سرسختتر کرده است مثل اتفاقی که در دوره قبلی مذاکرات هستهای داشت رخ میداد. با این رویکردی که دولت جدید در پیش گرفته حتی اگر توافق نهایی حاصل شود و در یک جاهایی فشار تحریمها کم شود، که بعید نیست، یک جاهای دیگری فشار حتما بیشتر خواهد شد. دولت آقای روحانی، آمریکا را متقاعد کرده که استراتژی فشار جواب میدهد بنابراین باید تاوان این کار را هم با تحمل فشارهای بیشتر بپردازد. این منطق آمریکایی است و علاجی هم ندارد. به طور مشخص در موضوع هستهای شما احتمال توافق نهایی را چقدر میدانید؟ ارزیابی دقیقی در این باره وجود ندارد. به نظر من خود آنها هم که چه در ایران و چه در آمریکا مذاکره میکنند ارزیابی کاملی در این باره ندارند. اینکه توافق بشود یا نه به چند عامل مهم بستگی دارد. عامل اول این است که واقعا دو طرف هزینه عدم توافق را چقدر بدانند. الان هزینه عدم توافق برای آمریکا بسیار زیاد است. در حوزه منطقهای دستشان زیر سنگ ایران است. اگر توافق نکنند باید لاجرم تحریمها را تشدید کنند ولی تعمیقی که در روابط ایران با روسیه و چین در حال انجام است و همچنین بحران اوکراین، امکان هر نوع اقدام مشترک بین روسیه و آمریکا را در عمل از بین برده ولو اینکه مشترکا زیر کاغذی را که اسمش تحریم است امضا کنند که همین هم احتمال بسیار اندکی دارد. حتی درباره صهیونیستها هم من تصور میکنم آن مقدار که ادعا میکنند مخالف توافق نیستند. آنها هم گزینهای ندارند. اگر توافق نشود باید تهدیدهایشان را عملی کنند و خودشان بهتر از هر کسی میدانند نمیتوانند این کار را بکنند. بنابراین از حیث سیاسی من گمان میکنم احتمال توافق از عدم توافق بیشتر است. میماند اینکه از لحاظ مذاکراتی دوطرف بتوانند به راهحل مشترک درباره مسائلشان برسند یا نه. اینجاست که مشکلات خودش را نشان میدهد. الان رسانههای غربی میگویند مهمترین اختلاف درباره ظرفیت غنیسازی است. فکر میکنید درباره این موضوع امکان توافق وجود دارد؟ ببینید! ریشه مشکل در توافق ژنو است. من قبلا هم گفتهام با حفظ توافق ژنو خیلی سخت میشود یک توافق خوب کرد. بالاخره در توافق ژنو مبنا زیاد شدن زمان برکاوت است. درباره نیاز عملی هم من فکر میکنم تیم مذاکرهکننده هنوز موفق نشده نیاز عملی ایران به تامین سوخت رآکتور بوشهر را که تا سال 2021 کامل خواهد شد به عنوان یک حرف منطقی جا بیندازد. اگر این پذیرفته شود آن وقت لازمهاش این است که ایران از حالا تا چند سال دیگر بتواند به نحو تدریجی در نطنز ماشین نصب کند تا وقتی که قراردادش با روسیه منقضی شد خودش بتواند سوخت بوشهر را تولید کند. این اتفاقی است که بعید میدانم رخ داده باشد. خط قرمز ایران در این باره این است که تنها عاملی که ظرفیت غنیسازی ایران را تعیین میکند نیاز ایران است ولاغیر. این یعنی ایران برک اوت را به رسمیت نمیشناسد اما منطق توافق ژنو کاملا برعکس است. برای توافق درباره ظرفیت غنیسازی بالاخره یا باید نیاز ایران ملاک باشد یا افزایش زمان غنی کردن اورانیوم لازم برای ساخت یک سلاح. یک طرف باید دیدگاهش را اصلاح کند و آن مسلما ایران نخواهد بود. درباره تحریمها چطور؟ بالاخره هدف تمام این مذاکرات آنطور که دولت تا امروز اعلام کرده این است که تحریمها به طور کامل برداشته شود. خیلیها در این باره تردید دارند که چنین هدفی اساسا محققشدنی باشد. فکر میکنید آمریکا در توافق نهایی، با فرض اینکه حاصل شود، تحریمها را لغو خواهد کرد؟ درباره تحریمها چند بحث وجود دارد. اولا چیزی که آمریکاییها تا امروز گفتهاند و ظاهرا مورد موافقت تیم ایرانی هم هست این است که تحریمها ابتدا تعلیق میشود نه لغو، تازه همان هم طی یک جدول زمانی بر اساس گزارش آژانس از میزان پایبندی ایران به تعهداتش خواهد بود. این یعنی لغو یا حتی تعلیق یکجا و یکبارهای رخ نخواهد داد. ثانیا ما از آمریکا تا امروز هیچ علامتی ندیدهایم که قصد برچیدن زیرساخت تحریمها را داشته باشد بلکه برعکس آنها این زیرساخت را در همین زمان توافق ژنو به بعد به طور جدی تقویت کردهاند. بالاخره رژیم تحریم یکشبه که جمعشدنی نیست. آمریکاییها واقعا اگر چنین قصدی دارند باید از همین حالا شروع کنند. این چیزی است که ما نمیبینیم. آنچه رفتار آمریکا به ما میگوید این است که آنها قصد ندارند زیرساخت تحریم را جمع کنند. ثالثا از حیث راهبردی هم به نظر من رفتار دولت آقای روحانی طوری است که از دل آن لغو تحریم درست و حسابی در نمیآید. الان محاسبه آمریکا این است که تحریم عامل پیش برنده مذاکرات است و این محاسبه با رفتار دولت تقویت شده است. واقعا اگر دولت میخواهد آمریکا را وادار به لغو جدی تحریم کند باید استغنای خود از تحریم را در اداره معیشت مردم نشان دهد. آنچه تا امروز رخ داده عکس این موضوع بوده است. آمریکاییها اگر حس کنند تحریم در تغییر محاسبات ایران در موضوع هستهای کارآمد بوده، چرا نباید آن را به سایر حوزهها بسط بدهند؟ در نتیجه، جمعبندی من این است که حتی اگر در توافق جامع لغو تحریم روی کاغذ انجام شود، در عمل این موضوع کاملا قطرهچکانی خواهد بود. آمریکاییها به تحریم به عنوان ابزاری برای کنترل ایران در منطقه آن هم در شرایطی نگاه میکنند که قدرتشان رو به افول است و ابزار دیگری ندارند. من فکر میکنم حدی از تعدیل تحریمها در صورت حصول توافق نهایی رخ خواهد داد ولی لغو کامل تحریم مطلقا خیر. البته اگر دوستان طور دیگری مذاکره میکردند، اگر به آمریکا ثابت میکردند ایران اضطراری برای لغو تحریم ندارد، اگر به اقدامات و اظهارات آمریکاییها پاسخ متناسب میدادند و مهمتر از همه اگر در توافق ژنو امتیازهای اصلی را در ازای تقریبا هیچ واگذار نمیکردند، وضع فرق میکرد.
ارسال به دوستان
دزدی بدون کلید!
رضا ملک زاده: هفته گذشته بانک مرکزی کشورمان در خبری اعلام کرد: «تمام سرورهای نظام بانکی و بانک مرکزی در ایران است و هیچ ترافیک داخلی به خارج از کشور منتقل نمیشود». اولین و مهمترین نکتهای که پس از انتشار نقل قول جالب توجه مدیرکل فناوری اطلاعات بانک مرکزی به ذهن خطور میکند این است که آیا «بیگانگان» برای دسترسی به اطلاعات زیرمجموعه بانکی کشور لازم است به صورت قطعی و حتمی به سرورهای بانک مرکزی دسترسی داشته باشند؟ سؤال را با طرح مثالی سادهسازی میکنیم: آیا دستبرد زدن به گاوصندوق یک بانک، بدون دسترسی به «کلید» ممکن است؟ طبیعتا پاسخ سؤال مثبت است! دزدان بهراحتی میتوانند پیش از انتقال کیسههای پول به گاوصندوق مرکزی بانک، در مسیر ماشین حمل پول را بدزدند! یا اصلا ممکن است مالک گاوصندوق بهرغم صیانت از «کلید» به کل فراموش کرده باشد مخزن پولها را قفل کند! احتمالا تا اینجای بحث بسیاری از شهروندان عصر ارتباطات متوجه منظور اصلی شدهاند. یک بخش مهم و ضروری صیانت از اطلاعات پولی- مالی کشور، تامین زیرساختهای داخلی همچون سرورهای ذخیره اطلاعات کشور است. مسیر بعدی صیانت از بخشهای سادهتر مثل اطلاعات پیرامونی بانکهاست که به واسطه سرویسهای نرمافزاری موبایلبانکها و خدمات پیامکی به آسانی در دسترس شرکتهای واسط قرار میگیرد. حال اگر یک یا چند شرکت با بخشنامه «شرکت خدمات انفورماتیک» به عنوان زیرمجموعه نظامساز بانک مرکزی از «انحصاری ویژه» در این حوزه نیز برخوردار باشند طبیعتا به واسطه «اشراف اطلاعاتی بینظیر» قادر به تسلط بر کل بازار کشور خواهند بود. حال فرض کنید اگر مدیران اصلی همین چند شرکت انحصاری که به واسطه ارائه خدمات موبایلبانکها و نرمافزارهای پیامکی بانکی، از ریز اطلاعات پولی- مالی همه شهروندان ایرانی مطلع هستند، اتفاقا «ضدانقلاب» و ساکن آمریکا و انگلیس باشند و در عین حال سر در آبشخور اندیشکدههای امنیتی همچون وودرو ویلسون و نایاک و NED و خانه آزادی و غیره داشته باشند، «کلاه بانک مرکزی» کشورمان کجا میافتد! اوضاع زمانی هولناکتر میشود که بدانیم روسای فراری همین چند شرکت، به واسطه مدیریت بر مجموعهای از شرکتهای زنجیرهای، کل سرمایهگذاران خارجی حاضر در بازار ایران را نیز «مشتری اطلاعات» خود کردهاند. آنها به واسطه ریلگذاری دقیق زمانی و با استفاده از «رانت اطلاعاتی» حاصل از ارتباطات گسترده خود با خانواده «هـ»، اخبار بازار ایران را در قالب بستههای خبری هفتگی و ماهانه در بازارهای بینالمللی به فروش میرسانند. یعنی به طور مثال با تمرکز بر پیامکهای حاصل از دادههای مالی خانوادههای ایرانی تعیین میکنند که در بازار امروز ایران، گرایش به مصرف کدام کالاها بیشتر است و کدام اقشار جامعه علاقهمند به ارتقای خدمات هستند. جالبتر اینجاست که همه پروسه «دادهفروشی» مذکور به واسطه بیمبالاتی سیاستگذاران کشورمان برخلاف قوانین رایج برآمده از احکام «صیانت از حریم خصوصی شهروندان» قانونی محسوب میشود! اتفاقا شرکتهای یادشده به واسطه همین «رانت اطلاعاتی» به صورت روزانه زنجیره تامین ارزش افزوده خود را گستردهتر میکنند. به این ترتیب که به واسطه دسترسی به اطلاعات حاصل از مشتریانی همچون مجلس شورای اسلامی، کل بانکها و موسسات مالی- اعتباری کشور و همه اپراتورهای تلفن همراه، سیستم اطلاعاتی گزینش نیروی استخدامی خارجیها را نیز سالهاست مدیریت میکنند. مدیریت بر چنین سیستمی که از مسابقات پیامکی بسیاری از برنامههای پربیننده تلویزیونی همچون 90 تا برنامههای سیاسی و اخبار رد و بدل شده در اپراتورهای همراه اول و ایرانسل را در سیطره خود دارد بهخوبی مشخص میکند که افراد متقاضی کار در بخش استخدام نیروی همین مجموعه بههمپیوسته از علاقهمندان به «فتنه سبز» هستند یا به طور مثال جوانی عادی و با بنیه مذهبی قابل توجه به شمار میروند. تصور اینکه مدیریت سیستم اشتغال چند میلیون نفری در کشور چه میزان قدرت به مدیران سامانه یادشده اعطا میکند زمانی معلوم میشود که بدانیم علت فرار مدیران این شرکتها از ایران افشای بخشی کوچک از سهمشان در فتنهافروزیهای سال 88 بوده است. اقلیت یادشده، علاوه بر مدیریت بخش اشتغال، در حوزه پرسود «دادهفروشی» به خارجیها به واسطه شراکت با کارگزاران انگلیسی خطرناکی همچون «شرکت مناس» در زمینه ارائه نظریات سیاسی مبتنی بر دادههای اطلاعاتی ایرانیان نیز در اندیشکدههای امنیتی آمریکا و اروپا به جایگاهی ویژه دست یافتهاند! پس مشخص شد بدون کلید نیز حقیقتا میتوان به آسانی گاوصندوق اطلاعات حیاتی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران را سالها به صورت مداوم بدون به صدا درآمدن آژیر خطر خالی کرد. اکنون سؤال ما از روسای فعلی و پیشین بانک مرکزی این است که چطور مدیران مجموعه شرکتهای گروه آتیه در گلوگاههای اطلاعاتی کشور صاحب چنین شوکت و قدرتی شدهاند؟ چطور شرکت آتیه دادهپرداز، متعلق به بیژن خواجهپور، پس از دستگیری وی در فرودگاه امام خمینی به جرم «ایفای نقش در اغتشاشات پس از انتخابات 88» و محاکمه در دادگاه کماکان به صورت انحصاری در شبکه داده اطلاعات پولی- مالی کشور حضور دارد؟ مجری معمولیای چون عادل فردوسیپور چگونه توانست پای این شرکت را به صداوسیما باز کند و شخصا هر ساله با حضور در غرفه این شرکت در نمایشگاههای بینالمللی و انتشار فیلم آن در درگاههای ویدئویی بر شهرت «عام» آن بیفزاید؟ شرکت آتیه اینترنشنال چگونه پس از فرار مدیران آن از ایران هنوز به امر پرسود «دادهفروشی» در خارج از کشور اشتغال دارد؟ آیا همین موضوع مهمترین دلیل بر صوری بودن تغییرات جزئی در هیات مدیره مجموعه شرکتهای آتیه و کارینا و چیاکو و... نیست؟ چرا وزارت ارتباطات، بانک مرکزی، شورایعالی فضای مجازی و وزارت اطلاعات هنوز در حوزه پراهمیت «صیانت از حریم شخصی ایرانیان» ورودی قابل توجه نداشتهاند؟ فراموش نکنیم پیش از این اطلاعات حسابهای مالی 3 میلیون ایرانی توسط شرکتی مشابه «گروه آتیه» که به صورت «انحصاری» خدماتدهی به کل بانکهای کشور را برعهده داشت در وبلاگی اینترنتی افشا شد؛ به این علت که بانک مرکزی از تمدید قرارداد شرکت یادشده خودداری کرده بود! مدیریت این سیستم در شرایطی که جایگاه انحصاری شرکتهایی همچون آتیه به صورت مستقیم توسط کارگزاران دولتی ردهبالا پیشاپیش تعبیه شده است حقیقتا دشوار است و همین موضوع بر اهمیت قانونگذاری صریح و سریع در حوزه سرویسهای جدید ارتباطی میافزاید. این تازه ابتدای گشایش پروندهای بزرگ است. «گروه آتیه» کلید گشایش مسیری هولناک است که یک سر آن به پرونده «سازش با آمریکا» ختم میشود و سر دیگر آن به مسائل امنیتی در برنامه اتمی کشورمان میرسد. شاید جالبترین بخش ماجرا هم درخشش نام نمازیها و خواجهپورها در همه این حوزهها به صورت توامان باشد!
ارسال به دوستان
سلام وطن
مسؤولان محترم در کنار تلاش برای تشویق خانوادهها برای آوردن بچههای بیشتر که آینده جمعیتی کشور را تضمین میکند، برنامههای درمانی بهروز دنیای پزشکی را هم برای تشخیص علل ناباروری برخی زوجهای جوان و رفع آن به کار گیرند و داروهای مورد نیاز این موضوع را تولید کنند. آیا مسؤولان اصلاً آماری دارند که چه تعداد زوج درگیر این مشکل هستند؟ رحمانی لطفا مشکل ما کارکنان شرکتهای خدمات نفری توزیع برق که حقوق و مزایای پایینی داریم را در ستون سلام وطن چاپ کنید. تعدادی از کارکنان شرکتهای خدمات توزیع برق حداقل دستمزد 600 هزار تومان؛ خط فقر 5/1 میلیون تومان! این عدالت است؟ مگر قرار نبود طبق قانون، دستمزدها براساس نرخ تورم تغییر کند؟ چرا این قانون که خیلی در وضع زندگی اقشار مختلف جامعه بویژه افراد ضعیف تأثیرگذار است، عملی نمیشود؟ واقعاً قشر کارگر و کارمند و حقوقبگیر، خیلی از این بیعدالتیها زجر میکشند. دولت محترم کاری برای آنها کند. بختیاریان خوب است رشته خانهداری برای خانمها در دانشگاهها تاسیس شود تا در مشاغل مردانه به کار گرفته نشوند و به رفع بیکاری کمک شود. خیلی از مشاغل را سوای خانمهایی که واقعاً نیاز به کار دارند، کسانی اشغال کردهاند که هیچ نیازی ندارند و تأمین هم هستند. خوب است چنین موضوعی در دستور کار قرار گیرد. یک هموطن ارسال به دوستان
بانکها دستور سیف رانادیده گرفتند
دستور رئیسکل بانک مرکزی مبنی بر اعلام اسامی شرکتهای تحت پوشش بانکها در حالی به پایان رسید که کارشناسان معتقدند با توجه به رکود فعلی اقتصادی، شرایط نامناسب واگذاریها و آنچه بانکها را در این شرایط قرار داده، سیاست دستوری بانک مرکزی مکانیزم درستی برای پایاندهی به بنگاهداری آنها نیست. به گزارش ایسنا، بنابر اعلام اخیر معاون نظارت بانک مرکزی، 28 شهریور پایان مهلت 15 روزه تعیین شده است اما هنوز آمار و اطلاعات دقیقی از عملکرد بانکها در این زمینه اعلام نشده و به نظر میرسد دستور بانک مرکزی بیشتر شبیه یک هشدار است که نمیتواند اهداف مورد نظر را محقق کند. باوجود اینکه در حال حاضر نسبت سرمایهگذاریهای هر بانک به سرمایه پایه آن بانک برابر با 40 درصد تعیین شده اما مانده سرمایهگذاری بانکها و موسسات اعتباری در سهام شرکتها نشان میدهد که این رقم (حد مجاز سرمایهگذاری بانکها در شرکتداری) در اسفند پارسال به طور متوسط 51 درصد بوده که از انحراف 11 واحد درصد از حد تعیین شده خبر میدهد. همچنین مانده دفاتر بانکها در پایان تیر امسال بیانگر سرمایهگذاری 25 هزار میلیاردی آنها در سهام شرکتها و اعطای بیش از 11 هزار میلیارد تومان تسهیلات به شرکتهای زیرمجموعه آنهاست. آمارهای موجود که به اعتقاد مسؤولان در صورت بهروز شدن میزان سرمایهگذاری بانکها در شرکتداری را از مرز 51 درصد خواهد گذراند همچنین انحراف آنها از قانون، کار را به جایی رساند که مقام معظم رهبری و رئیسجمهور نیز نسبت به این موضوع معترض شده و نظام بانکی را موظف به قرار گرفتن در مسیر صحیح بانکداری دانستند تا منابع بانکها که هماکنون به دلیل سرمایهگذاری در بنگاهداری کاهش یافته است به تولید و تحرک اقتصاد تخصیص یابد. در عین حال رئیسکل بانک مرکزی و معاونانش با وجود اینکه معتقدند نباید تمام تقصیر بنگاهدار شدن بانکها را گردن آنها انداخت اما پذیرفتهاند که باید بانکها به مسیر قانونی بازگشته و اموال مازاد و همچنین شرکتهای خود را واگذار کنند. براین اساس ولیالله سیف، رئیس کل بانک مرکزی مهلت سهسالهای را برای بانکها تعیین کرد مبنی بر اینکه سهام شرکتهای تحت نظارت بانکها در هر سال باید یکسوم کاهش یابد همچنین مهلت 5 سالهای هم برای واگذاری املاک مازاد بانکها مشخص شد. در هفتههای اخیر نیز رئیسکل بانک مرکزی اولتیماتوم اول را به بانکها داد و اعلام کرد که 15روز فرصت دارند اسامی بنگاهها و شرکتهای زیرمجموعه خود را به بانک مرکزی اعلام کنند. ارسال به دوستان
تقویم تاریخ
ترور «برهانالدین ربانی»، رئیس شورایعالی صلح افغانستان(1390ش) برهانالدین ربانی (۲۹ شهریور/ سنبله ۱۳۱۹ در فیضآباد - ۲۹ شهریور ۱۳۹۰ در کابل) رهبر حزب جمعیت اسلامی افغانستان و رئیسجمهور سابق این کشور از ولایت بدخشان بود. وی در یک حمله انتحاری در خانهاش در محله وزیر اکبرخان کابل کشته شد. ربانی در زمان مرگ رئیس شورایعالی صلح در افغانستان و مذاکرهکننده ارشد دولت با گروه طالبان بود. وی از سال ۱۳۸۹ش تا پایان زندگیاش ریاست شورایعالی صلح افغانستان که با حکم حامد کرزی تشکیل شده بود را برعهده داشت. این شورا وظیفه مذاکره با گروه طالبان با هدف دستیابی به صلح پایدار و یافتن راهی مسالمتآمیز برای پایان دادن به درگیریها در افغانستان را برعهده داشت. برهانالدین ربانی 29 شهریور ۱۳۹۰ بر اثر یک انفجار انتحاری در منزل خود کشته شد. در زمان انفجار بمب، تعدادی از اعضای شورایعالی صلح افغانستان در منزل وی با 2 نفر از اعضای طالبان در حال گفتوگو بودند که یکی از نمایندگان طالبان، مواد منفجرهای که در دستارش (عمامهای که بر روی سر میبندند) پنهان کرده بود را منفجر میکند. حرکت امام رضا(ع) از مدینه به خراسان محل حکومت مامون عباسی(200 ق) مأمون، هفتمین خلیفه عباسی پس از پیروزی بر برادرش امین و استیلای کامل بر کشور پهناور اسلامی، تصمیم گرفت امامرضا(ع) را از مدینه به مرو مقر حکومت خود منتقل کند و با آن حضرت به ظاهر طرح دوستی و محبت بریزد و ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی امام، کارهای او را تحت نظارت کامل قرار دهد. آوردن امام از مدینه به مرو، هرچند در ظاهر به صورت دعوت بود اما ماهیت واقعی آن جز ایجاد محدودیت هر چه بیشتر برای امام چیز دیگری نبود. از این جهت امام برای تفهیم ماهیت این دعوت، هیچ یک از اعضای خاندان خویش را همراه خود نبرد تا از این طریق به مسلمانان بفهماند این سفر، نوعی تبعید است نه سفری مقرون به رضایت، ولی مامون برای خنثی کردن هدف امام دستور داد گروهی از رجال و اشراف از جمله والی مدینه ملازم رکاب امام باشند و حتی مسیر سفر امام نیز معین شد و قرار شد امام از طریق مدینه، بصره، خرمشهر، اهواز، قم، ری و نیشابور به مرو وارد شود. آن حضرت در 10 شوال سال 201 قمری وارد مرو شد. درگذشت نیکولا ماکیاولی، سیاستمدار، نویسنده، هنرمند و مورخ ایتالیایی (1530م) نیکولا ماکیاولی، مورخ، نظریهپرداز و سیاستمدار ایتالیایى در سوم دسامبر سال 1469م در فلورانس ایتالیا به دنیا آمد. وی در جوانی وارد فعالیتهای سیاسی شد و در سال 1506م به دبیری شورای جمهوری ایتالیا دست یافت. ماکیاولی از سال 1512م که مخالفانش قدرت را در دست گرفتند به گوشهگیری و نگارش کتابهای متعدد روی آورد. مهمترین اثر ماکیاولی، کتاب شاهزاده، پرنس یا شهریار است که وی آن را برای راهنمایى فرمانروایان زمان خویش نوشت. این کتاب نام ماکیاولی را مظهر بیمرامی و پایبند نبودن به اصول سیاسی معرفی کرده است. کتاب شاهزاده نه اخلاقی است و نه ضداخلاق، بلکه نخستین تجزیه و تحلیل علمی و بیطرفانه از روشهایى است که موجب کسب نیروی سیاسی و حفظ آن میشود. هرچند جنبه بیطرفی کامل کتاب به آن رنگ بدبینی میدهد اما تاثیر این کتاب حتی تا روزگار اخیر بیاندازه زیاد است. روش ماکیاولی در سیاست به اصول ماکیاولیسم مشهور است. ماکیاولیسم پیش از آنکه یک مکتب سیاسی باشد، نظریهای در شیوه حکومت و دستورالعملی برای دولتمردان است که البته مخالفان بسیاری هم دارد. به عبارت دیگر در اصطلاحات سیاسی واژهای بدنامتر از ماکیاولیسم نیست. این اصطلاح در زبان سیاسی به معنای فریبکار، نیرنگبازی و عدم پایبندی به اصول اخلاقی است. از دیدگاه ماکیاول نیرنگ و فریب در قدرت، اصلی ضروری به شمار میآید یعنی در حالی که به سردمداران قدرت نگریسته میشود، وی چشم به پشت صحنه دوخته و انگیزههای نهانی وقوع حوادث را جستوجو میکند. ماکیاولی در عین حال معتقد بود قدرت متمرکز ملی، میتواند ملت را از دستاندازی قدرتهای همسایه در امان نگاه دارد. هنر جنگ و تاریخ فلورانس از دیگر آثار او است. ماکیاولی سرانجام در 20 سپتامبر 1530م در 61 سالگی درگذشت. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|