مروری بر گذشته و حال جنوبیترین کشور شبه جزیره عرب- 5
یمن زیر تهاجم شمال
محمدصادق حاجصمدی: در شمارههای پیش به تاریخ یمن تا انحطاط قاسمیان زیدی پرداختیم و گفته شد ابدالیان در «لحج»، سلطنتی مستقل شکل دادند و هرج و مرج بر یمن غالب بود و در همین شرایط بود که استعمارگران انگلیسی وارد منطقه شدند. یمن که منبع اصلی تولید قهوه بود و همچنان در موقعیتی استراتژیک بر سر راه هند و شرق آسیا قرار داشت، مورد توجه انگلستان قرار گرفته بود. بهعلاوه اینکه کشمکشهای دولتهای اروپایی با امپراتوری عثمانی که جنگی مذهبی بین ترکان مسلمان و اروپای مسیحی نیز محسوب میشد و همچنین نزاع دریایی در مدیترانه که عمدتا با برتری نیروی دریایی ترک ادامه داشت، یمن را که به نحوی پشت اردوی عثمانی قرار داشت، به نقطهای حساس برای انگلستان که همزمان بر قسمتهای قابل توجهی از هند غالب شده بود و با تسلط بر آبراههای دریایی سیطره خود را بر جهان گسترش میداد بدل کرده بود. یمن به واسطه فاصله دوری که از پایتخت ترکان داشت و نزدیکیاش با مصر که بازوی اصلی اسلامبول بود، اهمیت نظامی موجهی برای انگلستان داشت و همچنین بندر عدن میتوانست بهعنوان انبار زغال سنگ برای کشتیهای مسیر هند مورد استفاده قرار گیرد. لکن مذاکرات انگلیسیها با امام زیدی صنعا برای ایجاد پایگاهی در بندر «مخا» به نتیجه نرسید و سلطان لحج نیز درخواست آنها را رد کرد. همزمان درگیری دریایی بین یکی از کشتیهای انگلیسی با اهالی محلی در بندر عدن بهانه را به دست انگلیسیها داد و فرماندار هند کشتیهای جنگی را به سمت یمن فرستاد تا با بهرهبرداری از این فرصت پایگاهی در یمن ایجاد کنند. «استافورد بتسورس هینس» ناخدای انگلیسی عدن را در ماه صفر سال 1255 قمری بمباران کرد و حاکم لحج که در آن زمان در عدن اقامت داشت، به نیروهای خود دستور داد از بندر دفاع کنند. لکن تلاشهای مدافعان در مقابل نیروی نظامی انگلستان با شکست مواجه شد و انگلیسیها بندر عدن را اشغال کردند. پس از آن سلطان ابدالی لحج را از عدن اخراج و او و بالطبع لحج را مجبور به پذیرش قرارداد تحتالحمایگی انگلیس کردند. در ماه رمضان همان سال، بعضی قبایل متحد شدند تا عدن را دوباره از انگلیسیها پس بگیرند اما تلاش آنها با تلفات قابل توجهی به شکست انجامید. پس از آن سیاست انگلیسیها در یمن گستردهتر شد و بهمنظور جلوگیری از رخداد موارد مشابه، روابط خود را با دیگر قبایل خارج از عدن گسترش دادند و هر یک را به نحوی به سمت خود ترغیب کردند. به همین منظور انگلستان با 9 قبیلهای که ساکنان عدن و اطراف آن را تشکیل میدادند پیمانهای تحتالحمایگی منعقد کرد. در کنار مبالغ هنگفتی که انگلیسیها به سران قبایل برای پذیرش این عهدنامهها پرداخت کردند، انگلیس حمایت خود را از آنان در مقابل عثمانی پیشنهاد کرده بود. 9 قبیلهای که در این تحتالحمایگی همپیمان انگلیس شدند، عبارت بودند از: ابدالیان (که سلطنت لحج از آن ایشان بود)، علویان، امیریام، عوالق، آلفضل، حواشب، فصیحی و یافعیان که هر یک قلمرو مخصوص به خود را دارا بودند. بندر عدن نیز بهعنوان مستعمره انگلیس و بخشی از حاکمیت دولت انگلیسی هند باقی ماند. در مقابل قبایل نهگانه تعهد کردند مادامی که با هیچیک از دولتهای دیگر پیمانی منعقد نکنند، تحتالحمایه انگلیس باقی بمانند.
حاکمیت انگلیس بر عدن چهره آن را تغییر داد و عدن به شهری مملو از ساکنان غیربومی و حتی غیرعرب تبدیل شد. هندیها، سومالیاییها، انگلیسیها و بردگان آفریقایی که انگلیسیها با خود به عدن آورده بودند، عمده ساکنان آن را تشکیل میدادند و این تا بدانجا پیش رفت که شمار ساکنان یمنی عدن به کمتر از یکهزار نفر رسید.
پس از آن توجه اسلامبول که از تحرکات انگلیسیها در یمن و سیطره آنها از هندوستان تا دریای سرخ نگران شده و در مدیترانه نیز با اروپاییها درگیر بود؛ به یمن معطوف شد. نیروهای عثمانی در سال 1265 هجری قمری مصادف با 1849 میلادی مجددا وارد «تهامه» شدند. این در حالی بود که در سیطره زیدیان هرج و مرج حاکم بود و امامان زیدی با خود و دیگر سران قبایل و حتی علما رقابت و اختلاف داشتند و اوضاع صنعا رو به وخامت گذاشته بود. در نتیجه تعدادی از بزرگان صنعا از حاکم عثمانی تهامه خواستند صنعا را از وضعیتی که داشت، برهاند. آشوبی که به رکود تجارت در صنعا منجر شده بود، مشوق قابل توجهی برای پذیرش حاکمیت قدرتمند ترکان بود که نظم و در سایه آن رونق را به شهر بازگرداند. با این حال نیروهای عثمانی که برای تصرف صنعا فرستاده شده بودند با مقاومت زیدیان عقب رانده شده و به کوهستانها پناهنده شدند. با این حال باز شدن کانال سوئز عزم ترکان را برای ماندن در یمن بیشتر کرد، چرا که اهمیت بنادر آن و اشرافش بر دریای سرخ بیش از پیش مورد توجه جهان قرار گرفته بود.
در نتیجه در سال 1289 نیروی تازهنفسی از اسلامبول برای فتح صنعا به تهامه فرستاده شد. تا سال بعد سرزمینهای شمالی یمن امروز که شامل ارتفاعات آن میشود دوباره بهعنوان یکی از استانهای امپراتوری ضمیمه سلطنت عثمانی شد و صنعا بهعنوان پایتخت آن انتخاب شد.
در نتیجه شمال و غرب یمن بهدست عثمانی و جنوب آن بهدست انگلیسیها افتاد. عثمانیها که هربار از نیروهای زیدی شکست خورده بودند، این بار به تضعیف امرای آن و قبایل بزرگ شمال رو آوردند و حتی تا سکولاریزه کردن استان یمن نیز پیش رفتند. همزمان سعی در ادغام قبایل شمال در خود کردند و با تبلیغات گسترده درباره بخشیده شدن شورشیان علیه سلطان عثمانی سران برخی قبایل را در پستهای کلیدی یمن جای دادند. پس از آن نیز به مجموعهای از اصلاحات دست زدند تا وضعیت اقتصادی آن را بهبود بخشند. با این حال حاکمیت عثمانی در یمن مجموعهای فاسد بود، چرا که نه از میان طبقه حاکم عثمانی کسی مایل به حکومت بر یمن بود و نه بزرگان یمن رغبتی به دخالت در ساختار بیگانه ترکان برای حکومت بر یمن داشتند. همین امر باعث شد حاکمیت ترکان در فواصل زمانی گوناگون بر ارتفاعات متزلزل شود. «تنظیمات» که عنوان اصلاحات ترکان در منطقه بود نیز از سوی زیدیان تکفیر شد. «آل بکیل» و «حاشدیان» نیز علم مخالفت با آنان برداشتند که بخشی از آن با تطمیع سران و بخشی دیگر با برخورد قهری فرونشانده شد. با این حال سران قبایل به راحتی مغلوب نمیشدند و همین امر باعث مجموعه درگیریهایی میان ترکان و زیدیان شد. در شرایطی که هزینه تسلط بر یمن برای نیروهای عثمانی روز به روز بالاتر میرفت، «احمد عزت پاشا» که ژنرال و وزیر اعظم عثمانی بود پیشنهاد داد نیروهای ترک ارتفاعات را تخلیه کنند و آنها را به زیدیان واگذارند و تنها به تهامه بسنده کنند، چرا که نزاع با زیدیان غیرضروری و نافرجام بود و تاکتیک جنگهای نامنظم زیدیان نیز نیروی منظم ترکان را فشل کرده بود. زیدیان قوانین اصلاحاتی ترکان که به تنظیمات معروف بود را نادیده گرفته و سعی بر ایجاد دولتی مرکزی و مستقل برای خود داشتند. بالاخره قبایل شمالی یمن با محوریت آل حمیدالدین در سال 1307 قمری متحد شدند و در سال 1322 به رهبری امام یحیی حمیدالدین سامان اداره ترکان را مختل کردند. تا 7 سال بعد درگیریها بین قبایل زیدی و نیروهای عثمانی هزینهای مطابق با سالی 500 هزار پوند و تلفاتی نزدیک به یکهزار نفر در سال برای ترکها همراه داشت. در نتیجه در سال 1911 مطابق با 1329 هجری قمری ترکان پیمان صلحی با امام یحیی منعقد کردند که به «عهدنامه دعان» معروف شد و بهواسطه آن امام یحیی حمیدالدین بهعنوان حاکم مستقل اراضی زیدی شناخته شد و در عوض زیدیان حاکمیت ترکان بر مناطق شافعی یمن را به رسمیت شناختند که تا فروپاشی عثمانی در سال 1918 ادامه یافت در حالی که سرزمینهای جنوبی یمن همچنان، با پیمان قبایل نهگانه تحت قیمومیت انگلستان قرار داشت.
سر «گیلبرت کلایتون» کمیسیونر انگلیسی که در زمان امام یحیی محمد حمیدالدین در یمن به سر میبرد، او را پادشاهی مدیر و مدبر توصیف کرده بود و اقلیتهای مذهبی از او بهعنوان «قهرمان عدالت» یاد میکردند. 9 صفر 1337 همزمان با 14 نوامبر سال 1918 «ندیم احمد بی» و «احمد توفیق» بهعنوان نمایندگان عثمانی با امام یحیی در صنعا ملاقات کردند و خبر فروپاشی امپراتوری را به او دادند. سلطان متوکلی که گروهی از سران قبایل حشید، ارحب، خولان و... او را همراهی میکردند بهعنوان تنها حاکم یمن شناخته شد و سران قبایل دیگر در کنار بازماندگان عثمانی که در یمن به سر میبردند، با او بیعت کردند و «مخا» و «تعز» جزو اولین شهرهای مهمی بودند که به حاکمیت او گردن گذاشتند. سلطان یحیی متوکلی در بدو حاکمیتش بر صنعا دستور داد ورود به پایتخت با اسلحه ممنوع باشد و شهر را از تسلیحات نیروهای مستقل پاکسازی کرد و عناصر باقیمانده از عثمانی را نیز در سمتهای خود ابقا کرد تا از تجربه ترکان بهرهمند شود.
با این حال امام یحیی سودای حاکمیت بر یمن بزرگ را در زمان قاسمیان در سر میپروراند که از ظفار تا عسیر را شامل میشد. آرزویی که او را به کنش با آلسعود در شمال، ادریسیان- که با حمایت انگلیس از عثمانی مستقل شده بودند- در غرب و حاکمان انگلیسی عدن در جنوب میکشاند. با این حال در سال 1905 پیمانی توسط ترکان و انگلستان بسته شده بود که یمن را به دو قسمت جنوبی و شمالی تقسیم میکرد. سال 1915 نیز انگلیسیها پیمانی با ادریسیان برای حاکمیت مستقل آنها و حمایت از ایشان در قبال ترکها بسته بودند که آنها را به متحدانی برای انگلستان در منطقه بدل کرده بود. در سال 1919 امام یحیی برای آزادسازی سرزمینهای نهگانه به سمت جنوب لشکر کشید. بلافاصله قوای انگلیسی به سمت تهامه رفتند و بندر حدیده را اشغال و آن را به آل ادریس واگذار کردند.
3 سال بعد سلطان زیدی دوباره به سمت تحتالحمایههای انگلیس در جنوب رفت که هواپیماهای انگلیسی نیروهای زیدی را بمباران کردند و امام با تلفات سنگین مجبور به عقبنشینی شد. با این حال در سال 1925 میلادی و 1344 هجری قمری زیدیان به رهبری امام یحیی حدیده را متصرف شدند و حملات خود را به ادریسیان ادامه دادند تا جایی که عسیر بهدست سلطان متوکلی افتاد. در نتیجه آلادریس پیشنهاد توافقی را دادند که طی آن به نام امام یحیی بر عسیر حکومت کنند. با این حال امام پیشنهاد آنها را در رابطه با مراکشیهای عسیر نپذیرفت و امر به اخراج آنها که توسط انگلیسیها به یمن آورده شده بودند داد. 2 سال بعد نیروهای زیدی که تا 50 کیلومتری عدن پیش رفته بودند طی 5 روز توسط نیروی هوایی انگلیس بمباران شدند و سلطان دوباره مجبور به عقبنشینی شد.
پس از آن دوباره نیروهایی از بنیمذحج که بنینخع از شاخههای آنند و «مالک اشتر نخعی» از آنهاست به قصد انگلیسیها به جنوب حملهور شدند اما آنها نیز با بمباران هوایی متوقف شدند. پس از آن امپراتوری ایتالیا بهعنوان اولین کشور در میان ابرقدرتهای وقت، سلطان متوکلی را بهعنوان حاکم یمن به رسمیت شناخت. مسالهای که نگرانی انگلستان را به همراه داشت چرا که به ادعای سلطان برای حاکمیت بر عسیر و عدن دامن میزد و آن را تقویت میکرد. همزمان آلادریس نیز به «عبدالعزیز بنسعود» در عربستان متمایل شدند لکن در سال 1932 اصرار عبدالعزیز به انضمام عسیر به عربستان، آنها را به دامن سلطان بازگرداند. امام یحیی حاکمیت خود بر عسیر را که ابنسعود به آن چشم داشت، از آلسعود بازخواست. همان سال تعدادی از مردم حجاز نیز به یمن پناهنده شدند و از وی تقاضای اخراج آلسعود را از عربستان کردند که 7 سال پیش بر حجاز حاکم شده بودند و همین امر بر انگیزه سلطان متوکلی یمن برای هجوم به عربستان افزود. عبدالعزیز بنسعود نیز در مقابل، از انگلیسیها تقاضای کمک کرد و انگلیسیها نیز با ارسال تجهیزات جنگی و هواپیماهای خود از او حمایت کردند. بهعلاوه ترس از مشکلات مالی ابنسعود و پشت کردن ایتالیاییها به او انگلیسیها را برای حمایت از او مصممتر کرد. در نتیجه تا سال بعد و با حمایتهای مالی و نظامی انگلیس، عسیر از یمن منفک و به عربستانسعودی منضم شد و آلادریس به صنعا پناهنده شدند و مذاکرات بین امام یحیی حمیدالدین و ابنسعود نیز بیثمر باقی ماند. پس از درگیریهای پراکنده در سال 1934 عبدالعزیز بنسعود پیشنهاد آتشبس کرد و امام پذیرفت زندانیان سعودی در بند خود را آزاد کند و ادریسیان را به آلسعود واگذارد. همچنین 3 استان عسیر، نجران و جیزان را نیز برای 20 سال به آلسعود واگذار کند. او که مغلوب جنگ شده بود، همچنین حق حاکمیت انگلیسیها را نیز بر تحتالحمایههای عدن به مدت 40 سال به رسمیت شناخت و ادعای انگلستان و عربستان را نیز بر حدیده پذیرفت.
اگرچه امامت زیدی، عسیر را از دست داد اما همچنان قادر بود شورشهای داخلی را حل و فصل کند. در نتیجه فضای آرام حاکم بر یمن، برای ملیگراهای یمنی فرصت ابراز وجود پیش آمد. مجموعهای که عموما با آموزههایی غیر از آداب زیدی و عمدتا شافعی رشد کرده بودند و مرکزیتشان عمدتا در تعز و عدن بود و عمده آنها را دانشجویانی تشکیل میدادند که در قاهره تحصیل کرده بودند و با اخوانالمسلمین مصر و ملیگرایان الجزایر همسو شده بودند. نیروهای مخالف دولت با حمایت شاهزاده عبدالله بن احمد الوزیری فعالیتهایی را برای سرنگونی امام یحیی انجام دادند که تحت عنوان ضربه وزیری منجر به ترور امام حمیدالدین در ششم ربیعالثانی 1367 شد. درگیریهایی که پیش و پس از ترور امام رخ داد بیش از 5 هزار تلفات داشت.
پس از ترور، آل وزیر، عبدالله بن احمد را بهعنوان امام جدید یمن معرفی کردند که حاکمیت او تنها چند هفته به طول انجامید. پس از چند هفته قبایل یمن و بویژه زیدیان شمال با احمد بن یحیی حمیدالدین فرزند امام مقتول که به شمال سفر کرده بود بیعت کردند و او پس از محاصره صنعا وارد شهر شد و مجددا قدرت را بهدست گرفت و عبدالله وزیری نیز دستگیر و گردن زده شد. ملک عبدالله پادشاه اردن و عبدالعزیز السعود شاه عربستان اولین کسانی بودند که حاکمیت احمد بن یحیی را به رسمیت شناختند و عبدالله اول از ترور یحیی حمیدالدین مشابه قتل خلیفه سوم یاد کرد.
احمد بن یحیی برخلاف پدر روابط خود را با دولتهای خارجی گسترش داد و سیاستهای اقتصادی پدر را نیز با باز کردن درهای یمن به روی دیگر کشورها تغییر داد. یمن همچنین بهعنوان اولین کشور پادشاهی مسلمان کمکهای دولت شوروی را پذیرفت و با روی باز از آن استقبال کرد و از سال 1955 معاهدات بسیاری ما بین شوروی و یمن بسته شد تا جایی که تا سال 1957 میلادی حجم کثیری از تسلیحات بلوک شرق به همراه تعداد زیادی از مستشاران چینی و روس در یمن بودند. با این حال زمانی که امام احمد برای درمان به خارج از یمن رفته بود، محمد البدر، ولیعهد یمن حزبی کمونیست و طرفدار شوروی ایجاد کرد که در سال 1959 و پس از بازگشت امام احمد با سرکوبی قهری مواجه شد و کمونیستهای آن از یمن اخراج شدند.
2 سال بعد یمن به پیمان دفاع مشترک با مصر و سوریه پیوست و در سال 1958 به فدراسیون جمهوری عرب متحد (سوریه و مصر) ملحق شد که بهعنوان عکسالعملی نسبت به تحرکات جمهوریخواهان در یمن شناخته شد، چرا که مادامی که یمن عضوی از فدراسیون عربی شده بود، جمهوریخواهان و مخالفان دولت برخلاف دوره یحیی از کمکهای مصر برای سرکوب امامت زیدی محروم میماندند. با این حال حیات فدراسیون کوتاه و 3 ساله بود و این به ولیعهد یمن محمد البدر فرصت داد خود را بهعنوان وطنپرستی عرب و مخالفی با حکومتهای ارتجاعی عرب معرفی کند.