|
نقد فیلم «پریدن از ارتفاع کم» ساخته حامد رجبی
نَفَسی که عمیق نیست
مرتضی اسماعیلدوست: فیلمهای تجربی سعی دارند با نگاهی تازه به بازنمایی فرم و رویه قالب در سینما پرداخته و در این مسیر به اشکالی جدید در بافت و شاکله اثر دست یابند اما فیلم «پریدن از ارتفاع کم» نهتنها فاقد فرم و بیان تازهای در ساختار و اجرای اثر است بلکه از این حیث، دارای نماهایی ساده در کارگردانی و بدون پیچشهای روایی در فیلمنامه است و مساله اساسی فیلمساز از این سازه نه در شکل ارائه بلکه در مفهوم نهفتهای است که ایده اولیه براساس رسیدن به خاستگاه فوق طرحریزی شده است؛ نگاهی رمزگشایانه به شخصیت و نگرههای متفاوتی که امروزه به واسطه فضایی مدرن در بطن حرکتی افراد جامعه رخ داده و موتور محرکه این نگاه در فیلم مورد نقد، زنی جوان با نام نهال بوده که در چهارمین ماه بارداری از طریق دکترش متوجه میشود که جنین در داخل شکمش مرده و این شوک ناگهانی در همان سکانس اول وی را میخکوب میکند. به تبع این ایده بکر و به واسطه این ضرباهنگ پرکشش ابتدایی، توقع درامی گیرا و بافتی قابل ارجاع به نگرههای فلسفی و جامعهشناختی برای مخاطب میرود اما سازنده تنها روی مداری افقی و بدون پیشزمینه لازم در عمق این مسیر حرکت کرده و به جای انتقال حس و معنا در ارتفاعی عمیق از تفکر، همانند عنوان فیلم به همان پریدن از ارتفاع کم قناعت میکند! این در حالی است که طرح یک خطی فیلم بستر مناسبی برای خلق سکانسهایی هدفمند و تحلیل نگرش مسموم این روزهای بخشی از بدنه جامعه بوده که در زایش حقیقتِ زیستن دچار سوءتفاهمی ماهوی از چرایی بودن و چگونگی شدن هستند و چنان در بند ظواهر و رویهای مادیگرا بسر میبرند که از درکی زیباییشناسانه از اساس طبیعت به دور مانده و در جهانی سودازده از تجملات، خودپسندی و دنیاپرستی محصور ماندهاند تا در چرخهای هزارپیچش از مسیر زندگی به دنبال اثبات وجوه جسمانی به جای خاستگاهی انسانی باشند. نهالِ فیلم «پریدن از ارتفاع کم» در پی ضربهای ناگهانی که در رینگ زندگی به روحش وارد شده در صدد پنهانسازی مرگ جنین و نگهداریاش حتی به قیمت از دست رفتن خود است، چرا که هیچ کس از جمله همسرش را پذیرای دریافت این بغض فروخورده نمیبیند و در ادامه این فضای روانپریشانه به شمایلی دیگر از شکل زیستن در میآید. از قضا نقطه اصلی ضربه خوردن به ساختار فیلم نیز از همین تحول آنی روی میدهد، چرا که با زنی جوان و مستاصل از بیان حقیقت مواجهیم که حال میخواهد همچون آینهای، نمایانگر احوال نادرست اطرافیان و در ابعادی قابل بسط از جامعه باشد و این در حالی است که به دلیل عدم شخصیتپردازی مناسب از سوی فیلمنامهنویس ما هنوز به دنیای درونی این زن وارد نشدیم که بخواهیم همراه با او سفری چنین پرحرف و حدیث به ماورای زیستن را طی کنیم. فیلم از تکسکانسهای خوشفکر و قابل توجهی برخوردار است، مانند آنجا که نهال چشم به لباسی آویخته به مانکن دوخته و لامپی روشن در بالای سر مانکن خودنمایی میکند که نمایی زیبا در بیان درونگاه فیلم است یا جایی که آب روی همان تلویزیونی میریزد که شب قبل از آن تمام حواس همسرش، بابک را از تماشای شبکههای مختلف به خود پیچیده بود اما همانطور که بیان شد به دلیل عدم وجود پایهای مناسب در نگره کاراکتر اصلی و عدم همخوانی راهی پرتعلیق با راهبری همراستا نمیتوان به وضعیتی پایدار در این نگره رسید و در واقع نَفَس فیلم از عمق مناسب برخوردار نیست. حادثهای چالشبرانگیز میان عدم سقط جنینی مرده و اتصال به عدم باروری اندیشههایی که هنوز به تکامل وجودی نرسیدند و در جهانی تکامل یافته گمان میدارند در حال زیستن هستند و معنای خوشبختی را همچون بابک در ارتقای شغلی و خرید ماشینی جدید و خانهای بزرگ دانسته و پیشنهادشان برای تحول روحی شخصی به هم ریخته مانند نهال، کارتی اعتباری است که میتوان با آن لباسهایی نو را بر چهره کهنه استوار ساخت! و چه زیباست طعنه نهال به این نوع نگرش که گرانترین لباس مجلسی را بدون تن پوشی خریده تا برای صاحبان چنین افکاری، حواله به این کند که چرا با خریدی بیش از 4 میلیون هم نمیتوان جامه آسایش داشت! اما فیلم نمیتواند با تعبیه سکانسهایی پیش برنده از گذشته و حال نهال، این حفره را در ساختار فیلمنامه بپوشاند که چگونه این تحول ناگهانی که با مرگ جنینی در شکم مادر رخ داده است، به این نوع غایت فلسفی از چرایی زیستن در شخصیت رسیده است؟ و در کدام بخش از فیلم میتوان بستری علی و معلولی از وجود سکانسهایی منتهی به این تغییر را یافت؟ در واقع فیلم «پریدن از ارتفاع کم» فاقد پیشزمینه لازم برای رفتار متمایز نهال در قبال دیگران بوده و تنها به دنبال سایه افکندن به وضعیت رفتاری جامعهای است که شرایطی نابسامان را در گذار از سنت به مدرنیته در سر میپروراند. بر این اساس نه میتوان این نوع نگاه انتقادی از سوی نهال را به واسطه باوری غرق در رهبانیت تصور کرد و نه آن را تعبیری از یک نوع نیهیلیسم ناشی از بحران مرگاندیشی خواند! و در این باره ابهامی در فیلمنامه باقی میماند که چرا پیش از این حادثه محرک، نهال که خود بخشی از همین طیف طبقه متوسط بود، به فکر پوستاندازی از دریچهای تقابلگرا با این فضای فکری نبوده است؟ چرا که این طغیان ناگهانی از شخصیت نمیتواند ناشی از وضعیت رخ داده برای وی باشد، به عبارت دیگر، مرگ ناخواسته جنین ارتباطی به اندیشه لخت بیرونی نداشته و اگر کنشمندی نهال به طور مشخص منوط به این احوال باشد، نمیتواند پیش زمینهای دراماتیک داشته باشد و اگر فیلمساز مرگ جنین را مترادف با مرگ باور عدهای کثیر از اجتماعِ در حال گذار بپندارد، باز هم به دلیل نبود چفت و بستهای مناسب در سیر چرایی وقوع رخدادها نمیتواند ابعادی قابل ارجاع یافته و تنها مبدل به شعارهایی در جهت تقبیح دنیاپرستی میشود. از این رو اشتباه منتقدانی که فیلم «پریدن از ارتفاع کم» را شکلی زنانه از طغیان شخصیت «پرویز» در فیلم مجید برزگر میدانند، از همین جا ریشه دوانده که به دلیل عدم توجه به چرایی رخدادها و تنها به واسطه کنشمندی کاراکترها به این همسانیها دست میزنند. در فیلم «پرویز» پیشزمینههای لازم برای برونگرایی پرسوناژ با توجه به موقعیت بغرنجی که شخص در آن گرفتار آمده، وجود داشت و عکسالعملهای روانی کاراکتر نه در جهت ریختشناسی از وضعیت فکری طیفی خاص بلکه تنها در برخوردی سلبی از انقلابی درونی بوده است اما واکنشهای نهال در «پریدن از ارتفاع کم» نهتنها تناسبی با شرایط رخداده ندارد بلکه در جهت تفسیر و تحلیل از اوضاعی به بنبست رسیده در اجتماع است و این در حالی است که فضا و کاراکتر این فیلم توان چنین بازشناسی را ندارد. به هر روی فیلم اول حامد رجبی به طرح موضوعی بسیار مهم در بافت زیست جوامعی ناپایدار میپردازد که البته به بطن برونمایهای قابل اندازه با طرح موضوع دست نمییابد اما میتواند به عنوان اثری اندیشهمدار در چرخه فیلمسازی آثار ایرانی قرار گیرد تا از رهیافت نور و تصویر و صدا بتوانیم به دریچههایی گسسته در سامانه زیستن بپردازیم؛ آنجا که شاید سوءتعبیرهایی از مسیر پیمایش انسانها باشد و به قول نهال، اگر در جهت خلاف حرکت ماشینهای دیگر در خیابان زندگی باشیم، شاید اشتباه از مسیری باشد که آنها میروند! ارسال به دوستان
روایت نویسنده «آن بیستوسه نفر» از دیدار با رهبری
دیداری کوتاه اما شیرین با حضرت آقا
احمد یوسفزاده، نویسنده کتاب «آن بیستوسه نفر» روایت خود را از دیدار با رهبر انقلاب پس از انتشار تقریظ ایشان بیان داشت. به گزارش فارس، احمد یوسفزاده نویسنده کتاب «آن بیستوسه نفر» این دیدار شیرین را چنین شرح داد: «صدای حاج آقا شیرازی از پشت تلفن گرم، گیرا و پخته است. سالها زندگی کردن در تهران، هیچ از تهلهجه رفسنجانی وی کم نکرده. اولین دیدارم با او در یک روز گرم و شرجی در تیرماه بندرعباس اتفاق افتاد، آن روزها نماینده ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه بود. رضا ایرانمنش و سرفههایش را در طبقه پنجم بیمارستان آتیه گذاشته بودم، داشتم در خنکای شیب بلوار زیبایی در شهرک غرب پایین میآمدم که تلفنم زنگ خورد، همان صدای گرم و گیرا و پخته بود، خوش و بشی کرد و گفت: فردا ساعت 12 و نیم بیا خیابان فلسطین، بیت رهبری. گفتم: دیدار با رهبری؟ گفت: حالا شما بیایید! ایستادهام کنار مانع سیمانی انتهای خیابان فلسطین. بعد از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «آن بیستوسه نفر»، حالا من در میان یاران بیت، دوستانی دارم که بتوانند ترتیبی بدهند نماز ظهر و عصر را به صاحب بیت اقتدا کنم. در سادگی اتاقی 40 متری و مربعشکل که دور تا دورش مثل خانههای قدیمی با پتوهای ملافه سفید، فرش شده مینشینیم. بالادست اتاق سجاده سفیدی کنار یک صندلی سیاه پهن است. سجاده امام جماعت است که هنوز نیامدهاند. مردی 60 ساله که عرقچینی روی سر دارد با سینی چای و استکانهای نعلبکیدارِ کمر باریک وارد میشود. چای بیت رهبر انقلاب هم مثل توتهای بیت خوردن دارد، اگرچه هوا گرم باشد و نرمه عرقی روی پیشانیات نشسته باشد. طولی نمیکشد که آقا از در وارد میشوند و نمازگزارها به احترامشان میایستند. خوش و بشی مختصر میکنند و یکراست میروند سر سجادهشان. قامت که میبندند با خودم میگویم کاش نماز مغرب و عشا بود تا صدای حمد و «قل هو الله»شان را که همیشه به شنیدنش مشتاقم میشنیدم. نماز خواندن آقا مرا میبرد به دوران شیرین کودکی؛ وقتی خالو هاشم صبح زود، خیلی مانده به طلوع آفتاب، بیدار میشد و من از زیر لحاف صدای همیشگی او را میشنیدم که اذان و اقامه میگفت و ارسال به دوستان
داریوش یاری،کارگردان اثر مذهبی«کربلا، جغرافیای یک تاریخ»:
داغ جشنواره فجر هنوز بر دلم مانده است
داریوش یاری، کارگردان و فیلمنامهنویس هنوز داغ جشنواره فیلم فجر و بیتوجهی به فیلم «کربلا، جغرافیای یک تاریخ» را بر دل دارد و تأکید میکند هنوز با این زخم کنار نیامده است. به گزارش مهر، داریوش یاری، نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون درباره فعالیتهای تازه خود توضیح داد: این روزها بیشتر درگیر مطالعه و تفکر روی فیلمنامه هستم. البته هنوز با زخمی که جشنواره فیلم فجر به من زد، کنار نیامدهام. اگر بحثم شخصی بود، مشکل را تا به حال با خودم حل کرده بودم اما رفتاری که با فیلم ما در جشنواره شد و نحوه داوریها فراموش نشدنی است. وی افزود: بعد از سالها ارزش فیلم «کربلا، جغرافیای یک تاریخ» مشخص خواهد شد. متاسفانه داوران جشنواره بیرون از متن داوری کردند. در حالی که من در جشنوارههای دیگری داور فیلمهای آنها بودم اما هیچوقت سلیقهام را معیار قرار ندادم. کارگردان سریال «خانهای روی تپه» تأکید کرد: برخی فکر میکردند فیلم ما بودجه میلیاردی داشته است در حالی که ما آن را با ۴۵۰ میلیون تومان هزینه ساختیم در حالی که هنوز حتی در آثار الف ویژه سینمای ایران هم نمیتوانند یک لانگ شات از فضای فیلم نشان دهند. اگر ما توانستیم، به این دلیل نبود که پول آنچنانی داشتیم بلکه علاقه و وسواسی بود که طی بیش از ۹ ماه به خرج دادیم. وی درباره این اثر مذهبی افزود: ما درباره آیینها، تاریخ اسلام و واقعه عاشورا پژوهش مفصلی انجام دادیم و من درباره این ماجرا مدعی هستم. حتی اسامی انسانهای بزرگی که اسمشان در تیتراژ است نشان میدهد فیلم چه پشتوانه پژوهشی دارد. آن وقت داوران بدون کوچکترین اطلاعاتی میگویند چرا وقتی روز عاشورا آب نبوده، حضرت زینب (س) بر سر مردم گلاب میپاشیده است! این مستندساز ادامه داد: دوستان بروند و تاریخ را نگاه کنند و بدانند بعد از نماز عاشورا، وداع دیدنی بین زنان و مبارزان شکل گرفت و حضرت زینب (س) و دیگر زنان، عزیزانشان را معطر کردند. داوران پیام روشنی به من دادند و حال من بد شد که چرا فیلم ما حتی نامزد هم نشد. کارگردانی، جلوههای ویژه بصری، تهیهکنندگی و سرمایهگذاری این فیلم دیده نشد. ارسال به دوستان
اخبار
سردار سلیمانی با «مثلث مرگ» به تلویزیون میآید ارسال به دوستان
رویدادها
برگزاری نمایشگاه کاریکاتور داعش ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|