|
نگاهی به نمایش « خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی»
ردپایی از خون
نمایش «خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی» جدیدترین اثر دکتر علی رفیعی را باید مداقه این هنرمند در تاخیر دموکراسی در ایران دانست، تاخیری که با قتل امیرکبیر ۵۰ سال به تعویق افتاد. به گزارش تسنیم،«خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی» نمایشی است با قدمت؛ قدمتی نزدیک به 40 سال. روایتی است دگرگون از نقل قتل میرزا تقیخان فراهانی، مشهور به امیرکبیر، پسر آشپز قائممقام فراهانی، از جلوس ناصرالدینشاه بر تخت سلطنت تا روز سیاه ترورش در حمام فین. این نمایش روایتی است به نقل از دکتر علی رفیعی از یک واقعه تاریخی معاصر، واقعهای که رسیدن به مسیر دموکراسی در ایران را حداقل برای 5 دهه به تاخیر انداخت. در اوایل اجرا، برخی رسانهها نگاهی تند به اثر باز اجرا شده رفیعی داشتند و آن را توهینی نسبت به یک شخصیت تاریخی تلقی کرده بودند، ولی آنچه مسلم است آن دسته مخاطبان متوجه برخی جزئیات کار رفیعی نشده و تنها به کلیت اثر دقت کردهاند؛ اینکه «چهکسی امیر را کشت؟» سؤال علی رفیعی در مقام خالق اثر فوق همین است که امیرکبیر به دست چه کسی کشته شده است و برای رسیدن به این پاسخ به قوه خیال خود رجوع کرده است. علی رفیعی که از پیشگامان هنر نمایشی در ایران بوده و ذوق و سلیقه و حساسیتهای خاصی برای به اجرا درآوردن نمایشها یا ساخت آثار سینمایی دارد، در نمایشی که این شبها در تالار وحدت اجرا میشود، زندگی امیر از زمان صدارت و درایت تا خزینه قتل و جنایت را در یک فضای خیالی به تصویر میکشد، در یک حمام. شاید اولین سؤال برای مخاطب آن باشد که چرا حمام؟ حمام، این سازه سفید نمناک، این مکان مرطوب که از امیر با درایت تا شازدههای فاسد قجری در زلالی آبش پا میگذارند و همچنان غسال است. جواب این معما چیست که 2 ساعت در برابر دیدگان مخاطب تلالو دارد، با آن همه سفیدی؟ در نمایش «خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی» با 2 پرسش روبهروییم که جواب هر دو در یک چیز است. یک آنکه چه کسی به واقع امیرکبیر را کشت و دو اینکه چرا همه ماجرا در حمام رخ میدهد؟ این توهم بدان سبب است که مخاطب شاهد قتل امیر به دست جامهدار است و شاید کسی نپرسد چرا باید جامهدار دستش به خون امیر آغشته شود. برای یافتن این پرسش یک جواب سطحی وجود دارد؛ امیر خود خواهان آن بوده و نمیخواسته دست آن شاهزادگان قجری به خونش آلوده شود. این یک نگاه سطحی و گذراست، یک استنباط تنها به واسطه یک بخش از نمایش است و از آنجا که کلیت اثر به زعم نگارنده یافتن پاسخی است که «امیر را چه کسی کشت؟»، لزوم 2 ساعت نمایش زیر سؤال میرود. این سؤال جذاب، پاسخ دیگری دارد. ولی پیش از پاسخ به این سؤال به حمام بازگردیم و ببینیم چرا تمام این نمایش در حمام میگذرد. جواب اولیه، روایت نمایش توسط جامهدار است که تمام عمرش را در حمام سلطنتی میگذراند. او برخلاف دیگر شخصیتها یک ایستایی خاص در گریم و لباس دارد. او تغییر نمیکند. او همیشه جامهدار است. عزل و نصب نمیشود. اوج و فرود ندارد. او یک جامهدار است. گزنفون، فیلسوف یونان باستان در یک تعبیر مشهور میگوید: «حبشیها خدایان خود را سیاهپوست با بینی پهن تصور میکنند، مردم تراکیا خدایانشان را چشم آبی و سرخ موی میدانند... اگر گاو، اسب و شیر دست میداشتند و میتوانستند نقاشی کنند و مانند مردمان کار انجام دهند، اسب خدایانشان را شبیه به اسب و گاو شبیه گاو میکشیدند و پیکر آنان را همانند شکلی که خود دارند میساختند.» ناصرالدینشاه با آن همه سوداگریش آدمی را به یاد کیکاووس و زیادهخواهیش میاندازد. او همان کسی است که برای زنان یک بار هفت خان رستم را پدید آورد، یک بار جنگ با شاه هاماوران و اسارت و در نهایت به دست جلاد تورانی سپردن پسر. در اینچنین فضایی جامهدار آیا تنها یک راوی است؟ به نظر چنین نیست و بر هم زننده این تصور برخی دیالوگهای ریزی است که در بطن نمایش گنجانده شده است. شاید در قاب تصویر این ناصرالدینشاه و مهدعلیا و امیرکبیر باشند که بیش از دیگران بر صحنه عرض اندام میکنند ولی کلید حل معما در دیالوگهایی است که میان جامهدار و امیرکبیر رد و بدل میشود. امیرکبیر در برابر جامهدار که سخنانش را با جان و دل گوش میدهد از رابطهاش با مردم میگوید. از این نقل میکند که مردم حامی او هستند و تا مردم پشت او باشند، او را باکی نیست. اینکه امیریاش تنها برای کمک به خلقالله است و لاغیر. در همان زمان جامهدار از امیر میخواهد که نامش را بگوید و امیرکبیر گوش نمیدهد. جامهدار تا انتهای نمایش تنها شخصیت بینام نمایش میماند. ارسال به دوستان
مروری بر خاطرات و اشعار حمید سبزواری در کتاب «حال اهل درد»
قلب تپنده اشعار انقلابی
حمید سبزواری، زبان غمها و شادیهای یک ملت در قاب ادبیات و شاعرانگی است و همچنان نامش با طنین انقلاب اسلامی در دلها و جانها زنده و جاوید مانده است. نگاه ارادتمندان استاد در روزهایی که همنشین درد در تخت بیمارستان بود نشان از قلب تپنده اشعار و نگاه مردی دارد که جاودانههای پیروزی از کلامش پیچش یافت و از «سرود سپیده» تا «یاد یاران» را با دلانگیزترین قلم به جریان میانداخت. محسن ممتحنی پسر حمید سبزواری، آخرین خبر از احوال ایشان را قرین با سلامتی دانست و خاطرنشان کرد: «خدا را شکر پدرم حالش خوب است و امیدواریم بهتر از این شود به لطف خداوند.» اما رجوع به سابقه شاعرانگی و مجاهدتهای حمید سبزواری برای نسل جوان عرصه ادب و هنر میتواند پشتوانهای مطمئن در مسیر پیشرو باشد و برای نگاهی عمیقتر به نگاه دامنهدار حمید سبزواری باید به بیش از نیم قرن پیش سفر کرد؛ وقتی از درد ملتی در دل خفقان جاری در عصر پهلوی نوشت. در این راستا کتاب «حال اهل درد» مروری بر خاطرات و اشعار حمید سبزواری شاعر انقلابی کشورمان منبع ارزشمندی است که در مقدمه آن آمده است: «تاریخ ادبیات شیعه، سرشار است از نوآوران و ارسال به دوستان
یادداشتی بر نمایش «اعوجاج»
شهامت در فرم اجرا
نمایش «اعوجاج»، تئاتر زنده و بیواسطهای است با تکیه بر تئاتر فیزیکال، تئاتری جسممند که تن و تخیل و احساسات و صدا را در هم میآمیزد. علی ژکان، نویسنده و کارگردان قدیمی سینمای ایران درباره این نمایش که تا 30 دیماه در مجموعه تالار مولوی روی صحنه خواهد رفت، یادداشتی نوشته است که به نقل از تسنیم میآید. علی ژکان در این یادداشت آورده است: «بهزاد غلامی با تئاتر فیزیکال خود تحت عنوان «اعوجاج» شهامتی نشان میدهد که از مرز احتیاط این روزهای عرصه نمایش عبور میکند. طبعاً بروز روحیهای اینچنین، هزینههای زیادی برای او به بار میآورد؛ خواه در عدم جلب حمایتهای رایج دولتی و خواه در عدم استقبال قابلتوجه از سوی مخاطبان و تماشاگران، دلیلش هم آشنازدایی نمایشی است که او بر صحنه برده است، تئاتری که برای برخی تماشاگران کاملاً بیگانه است، آن هم در شرایطی که بیشتر دستاندرکاران نمایش از تمهیدات دستمالی شده برای به سالن کشاندن تماشاگران استفاده میکنند؛ چه در بعد انتخاب موضوع و محتوا و چه در شکل اجرا. نمایش «اعوجاج» نهتنها از فرمهای آشنا و رایج سود نمیبرد و آسانپسندی را به کار نمیگیرد بلکه جهان نمایش خود را بر ایجاد نشانه و ابهام و ایهام بنا میسازد تا با فعال کردن فکر و اندیشه تماشاگر بتواند با او ارتباط برقرار کند. حذف گفتوگو از نمایش که از اساسیترین ارکان تئاتر است و عدم بهکارگیری دکور و پردازش صحنه که جغرافیای داستانی و فضای واقعی برای تماشاگر میسازد، موجب میشود اعوجاج را در فضایی برهنه و اصطلاحاً تئاتر بیچیز به تماشا بنشینیم، بهواقع کار دشواری است که غلامی اقدام به آن میکند. در تعریف تئاتر فیزیکال آمده است که تئاتری است متکی بر جسم و با فعال کردن و درگیری تخیل به دست میآید و بدین ترتیب تماشاگر نیز باید با قدرت اندیشه و فکر با چنین تئاتری ارتباط بگیرد. از طرفی این شیوه تئاتری عکسالعملی به تأکید زیاد بر متن بهعنوان اصلیترین منشأ خلق تئاتر است. بهطور کلی با نگاهی گذرا به تاریخچه تئاتر فیزیکال متوجه میشویم از همان روزگار میرهولد در دهه 20 قرن گذشته و همین طور تلاش میخائیل چخوف در سروسامان دادن به آن، تماشاگر با نمایشی روبهرو است که بر ابهام و ایهام بنا میشود و زبان گفتاری به زبان حرکتی و جسمانی انتقال مییابد. این چنین است که از همان ابتدا با نمایشی سروکار داریم که از اندازههای رایج قابل فهم برای همگان عبور میکند و حتی مکتب بزرگی چون شیوه استانیسلاوسکی را به چالش میگیرد. چنین موقعیتی از نمایش برای کشوری چون ایران که سنتهای نمایشی آن از نقالی گرفته تا تعزیه و روحوضی و... تماماً بر کلام و نثرهای زبانی استوار است، وضعیت دشواری برای هنرمندانی چون بهزاد غلامی فراهم میسازد و ناگزیر باید هزینههای آن از جیب مبارک هنرمند پرداخت شود. به هر حال بهزاد غلامی با تکیه بر مکتب تئاتر فیزیکال زحمت زیادی کشیده و با بازیگرانی علاقهمند و با حداکثر تلاش میکوشد تا انتظارات ما را از دیدن تئاتر برآورده کند. این هنر انتزاعی، موسیقایی و جسمانی به یمن ماهها تلاش و از خودگذشتگی بهزاد غلامی به ما نشان داده شد بیآنکه تبلیغاتی وجود داشته باشد». ارسال به دوستان
اخبار
برگزاری نخستین دوره «همایش ملی استاد مشفق کاشانی» ارسال به دوستان
رویدادها
استقبال پرشور از اکران فیلم «محمدرسولالله (ص)» در بغداد ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|