|
تاراج سرمایههای ملی امروز به چه روشی انجام میشود؟
الیگارشی جهانی و استعمار علمی
علیرضا داوودی: تعالی و پیشرفت در طول حیات بشریت محصول باور به خود و تواناییهای خدادادی در راه عبور از مشکلات و دستیابی به نیازهاست. انسانها آنگاه که باور کنند «میشود پس میتوانند» حرکت در مسیر شکوفایی را آغار کردهاند و این بدان معناست که برای توقف یک جامعه نیازی به غل و زنجیر بستن به دست و پا نیست بلکه کافی است خودباوری را به زنجیر کشید و اراده را در یک ملت کشت. اگر زمانی استعمارگران با زور سرنیزه و هزینههای گزاف، ملل دیگر را به بند اسارت کشیده و سرمایههای ملی آنان را به تاراج میبردند اکنون از مسیری کمهزینهتر و بیدردسرتر این استعمار ادامه مییابد. این مسیر نوین ابعاد و روشهای مختلفی را شامل میشود که یکی از مهمترین آنها ایجاد انحصار و وابستگی در علم و تکنولوژی است. رواج مفهوم «عصر تکنولوژی و ارتباطات» صرفا به معنای اهمیت یافتن تکنولوژی در زندگی بشری نیست بلکه بیانگر این واقعیت است که در زمان کنونی هر آنچه میتواند تاثیرگذار باشد، لاجرم در دروازههای علم و تکنولوژی باید مورد جستوجو واقع شده و به دست آید و بدین صورت هر که «تکنولوژیاش پیشرفتهتر، سودش بیشتر؛ قدرتش افزونتر». هدف اصلی الیگارشی بینالمللی در این عصر دور نگاه داشتن جهان از مرزهای تکنولوژی با هدف انحصاری کردن آن است که روشهای مختلفی برای این هدف به کار گرفته میشود. انحصاری کردن علم، ایجاد دایره کوچکی از واجدان یک فناوری پیشرفته است (اعم از شرکتهای فراملی و کارتلهای مافیایی که تمام این دایره کوچک بخشی از الیگارشی جهانی است) که برای تداوم این محدوده مصنوعی در 2 سطح ملی و بینالمللی موانع متعددی، تعریف و اجرایی میشود. ارسال به دوستان
هدیه ماهوارهای غرب به مجردهای ایرانی
مهدی جابری: دختران مجرد و پسران مجرد؛ هر دو در صفت و عنوان «مجرد» مشترک هستند اما دلیل مجرد ماندنشان از زمین تا آسمان تفاوت دارد. اولیها معمولا از خواستگار استقبال میکنند و دومیها تقریبا از خواستگاری فراری هستند. بسیاری از آنها میگویند حاضرند با هر شرایطی کنار بیایند اما اینها نمیتوانند چنین چیزی را باور کنند! اولیها به جایی رسیدهاند که دیگر عنوان «جنس دوم» را همراه ندارند اما دومیها احساس میکنند این دو شماره نمیتوانند به این سادگیها کنار یکدیگر قرار گیرند. در سالهای اخیر دخترها توانستهاند به مدارج بالای علمی دست یابند و پسرها را با قدرت هرچه تمامتر پشت سر بگذارند. آمار قبولی دختران در کنکور مقطع کارشناسی، در برخی سالها بسیار بیشتر از پسران بود و این برتری همچنان مشهود است؛ تا جایی که صندلیهای بسیاری در کلاسهای دانشگاه به دختران اختصاص دارد و در این کلاسها پسران در اقلیت هستند. ارسال به دوستان
«اصولگرایان میانهرو» یا «نومحافظهکاران اصولگرانما»؟
کمیل احمدی: «آشفتگی جغرافیای سیاسی» از مهمترین ویژگیهای جریان «نومحافظهکاری» است. به این معنا که این جریان سیاسی در طول چند دهه گذشته در 2 جبهه اصولگرایان و اصلاحطلبان پراکنده بوده و به علل مختلف در یک جبهه سیاسی قرار نگرفته است. در ادوار گذشته آنها همواره به اقتضای موقعیتها و شخصیتهای متفاوتی که داشتهاند، یا به جریان اصولگرایی نزدیک شدهاند یا به اصلاحطلبان. گاهی خود را با اصولگرایان تعریف کردهاند و گاهی با جبهه مخالف؛ اما واقعیت این جریان سیاسی را نباید براساس پراکندگی جغرافیای سیاسی آنها فراموش کرد. امروز که در برخی رسانهها و محافل سیاسی خاص، از «اصولگرایان میانهرو» سخن به میان میآید، فرصت مناسبی است تا به این موضوع بپردازیم. در واقع آنچه از آن با عنوان «اصولگرایان میانهرو» نام برده میشود، همان اجزا و بخشهایی از نومحافظهکاری است که در ادوار گذشته خود را در جبهه اصولگرایی تعریف کرده بود. امروز که «نومحافظهکاران دولتی» و اجزای پیوسته آنها در میان اصلاحطلبان از ائتلاف با اصولگرایان میانهرو سخن میگویند، این تصمیم و اتفاق کاملاً طبیعی و قابل فهم است، زیرا به لحاظ جریان سیاسی همه آنها به جریانی به نام «نومحافظهکاری» تعلق دارند. به عبارت بهتر، اندیشه و عقاید سیاسی و اجتماعی آنها در بسیاری از جهات به یکدیگر شباهت دارد. دریافت آنان از «سیاست»، «جامعه» و «قدرت» بسیار به هم نزدیک است. آنها در بسیاری از مسائل سیاسی داخلی و خارجی شبیه هم میاندیشند و در مسائل اقتصادی منافع مشترکی دارند. اگر مساله نوع تعامل با نظام سلطه است دیدگاهی نزدیک به هم دارند. اگر مساله انرژی هستهای است، باز هم همینطور. اگر موضوع «الیگارک» کردن فضای سیاسی کشور است، اتفاقا بیش از هر چیز دیگر به یکدیگر نزدیک هستند. در اصل این تقدیر سیاسی و دست تحولات بوده که امروز یکی را در این جبهه و دیگری را در جبهه مقابل قرار داده است، اگرنه به طور مبنایی میان آنها اختلافی وجود ندارد. اما پرسش مهم پیش رو آن است که از این واقعیت پنهان و پوشیده که نظریهپردازان داخلی کمتر به آن پرداختهاند، «نومحافظهکاران دولتی» در پی چه هدفی هستند؟ نومحافظهکاران دولتی با 2 هدف ایجاد انشقاق در جبهه اصولگرایی و نیز با هدف یارگیری از نومحافظهکاران موجود در میان اصولگرایان، در پی تقویت موقعیت خود هستند. اساساً وضع واژه «میانهرو» با همین 2 هدف طراحی شده است؛ اگرنه- چنان که ذکر شد- اولاً آن گروهی که به آنها «میانهرو» گفته میشود به طور ماهوی «اصولگرا نبوده» و «نومحافظهکار هستند»، ثانیاً واژه «میانهرو» به دلیل آنکه مفهومی کاملاً هنجاری است و به نسبت سلایق و منافع افراد، متغیر است، دارای هیچ معنای روشنی نیست. در اصل سیاسیون در جایی که گروهی از افراد را به منافع خود نزدیک میبینند، آنها را «میانهرو» خطاب میکنند و گروهی را که در تقابل با منافع خویش میشناسند، «تندرو» و «افراطی» میخوانند. این تقسیمبندی چند کارکرد برای آنها دارد؛ اولاً مدعی میشود میان اصولگرایان شکاف وجود دارد و ثانیاً آنها را به «اصولگرایان خوب» و «اصولگرایان بد» تقسیم میکند. اصولگرایان خوب همان اصولگرایان میانهرو تفسیر میشوند و اصولگرایان تندرو ـ به زعم آنها - هم عناصر خطرناک و بد معرفی میشوند. این شیوه نه تنها تلاش دارد بر افکار عمومی تأثیر بگذارد، بل بر بازیگران سیاسی هم تأثیرگذار است. به این معنا که در گام نخست میان آنها اختلاف ایجاد میکند و در گام بعد [زمانی که قرار است تشکلات مختلف اصولگرا لیست انتخاباتی بدهند] در چینش و انتخاب افراد تأثیر میگذارد. ایجاد شفافیت سیاسی مهمترین واکنش به این سیاست است. «جامعه» و «جامعه سیاسی» کشور باید با آشنایی با جریان نومحافظهکاری و دامنههای آن در جبهههای مختلف، تفاوت اصولگرایی و نومحافظهکاری را بدانند تا از این طریق در تشخیص آن اجزایی که به بدنه اصولگرایی وصل شدهاند، دچار اشتباه نشوند. عدم تشخیص این موضوع احتمال غافلگیری اصولگرایان از سوی آنها را افزایش میدهد. عدم شناخت «نومحافظهکاران اصولگرانما» دست آنان را باز میگذارد تا در مقاطع حساس اصولگرایان را غافلگیر کنند؛ اتفاقی که تاکنون بارها از سوی آنها صورت گرفته است! ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|