|
مأموریت هایزر در تهران: حفظ سلطنت پهلوی
سازماندهی یک کودتای ناکام
روز سیزدهم دی 1357 ژنرال «رابرت هایزر» معاون فرمانده نیروهاى ارتش آمریکا در اروپا ماموریت یافت با هدف تشویق فرماندهان ارتش شاه به حمایت از نخستوزیری بختیار به تهران سفر کند. وی 14 دی وارد تهران شد. هایزر در حالى که در قسمت بار هواپیما پنهان شده بود، بدون اطلاع قبلى با یک هواپیماى نظامى از اشتوتگارت آلمان عازم تهران شد و هواپیماى حامل وى در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. هایزر درباره چگونگى ورودش به تهران در کتاب «مأموریت در تهران» نوشت: «خبر ورود من به ایران به طور سرى به اطلاع ژنرال «فیلیپ گاست» رئیس هیات مستشارى آمریکا در ایران رسیده بود و ترتیب استقبال از من، به طور مخفیانه داده شده بود. درهاى هواپیما که باز شد، چندین نظامى آمریکایى وارد هواپیما شدند. برخى از آنها، لباس نظامى بر تن داشتند و برخى دیگر، لباس شخصى پوشیده بودند و براى تخلیه سوخت وارد هواپیما شدند. من از هواپیما دور شدم... در سفرهاى قبلى، مهمترین رهبران نظامى حکومت شاه در فرودگاه به استقبال من مىآمدند و مراسم استقبال هم پرطمطراق بود اما این بار با همیشه فرق مىکرد». هایزر در شب اول ورودش به تهران درباره وضعیت این شهر نوشت: «عبور از خیابانهاى تهران، براى من تکاندهنده بود. این شهر پرتحرک، اینک کاملاً فلج شده بود، خیابانها خالى بودند، حتى یک اتومبیل، اتوبوس یا موتوسیکلت هم در خیابانها دیده نمىشد. از میدان شهیاد [آزادى] تا آن سوى شهر، همه جا تعطیل به نظر مىرسید. مغازهها بسته بودند، پیادهروها خالى و جایگاههاى بنزین تعطیل بودند... روى پنجرهها یک در میان تصویر آیتالله خمینى دیده مىشد. نیروهاى مخالف، کنترل ارگانهاى حیاتى را در دست گرفته بودند». هایزر در ادامه نوشت: «مردم فریاد مىزدند «اللهاکبر» و صدا از پشتبامهاى نزدیک به گوش مىرسید؛ به هر فریادى از گوشهاى دیگر پاسخ داده مىشد. در تاریکى صداى تیراندازى از سلاحهاى خودکار شنیده مىشد». هایزر از فرودگاه مهرآباد ابتدا به منزل ژنرال هووى استون (Howie Stone) فرمانده بخش نیروى زمینى در دفتر وابسته نظامى و مستشارى نظامى آمریکا در تهران رفت. در این محل اعضاى مهم و اصلى اداره مستشارى جمع بودند. ژنرال گاست، رئیس اداره مستشارى، ژنرال جرج کرتز (George J. Kertesz) نماینده نیروى هوایى و آدمیرال فرانک کالینز (Frank C. Collins) نماینده نیروى دریایى. این افسران هایزر را در جریان امور نظامى ایران و اداره مستشارى قرار دادند. همه آنان یک نظر مشترک داشتند: اوضاع ایران از کنترل خارج شده است. سپس هایزر به منزل ژنرال گاست رفت و شب را بدون پلک بر هم زدن به صبح رساند. بخش عربى رادیو عدن نیز اعلام کرد: «بهرغم اینکه افکار عمومى ایران و جهان مداخله آمریکا در امور ایران را نکوهش مىکنند، ایالات متحده همچنان به مداخله خود در ایران ادامه مىدهد.» این رادیو در ادامه افزود: «فرستاده آمریکا براى یک مأموریت ویژه و انجام مشورتهایى با افسران عالیرتبه ایران و شاه به طور محرمانه وارد تهران شده است.» به نوشته هیکل در کتاب «ایران؛ روایتى که ناگفته ماند» هدف مأموریت هایزر، تشویق نیروهاى مسلح ایران براى انتقال وفادارى از شاه به بختیار بود و قرار بود او به عنوان رئیس ستاد ارتش همان شغل ژنرال عباس قرهباغى را به دست بگیرد و اطمینان بدهد بعد از رفتن شاه از کشور، نیروهاى مسلح به بختیار وفادار بمانند.... دکتر مهران کامروا، استاد و رئیس گروه علوم سیاسى دانشگاه نورث ریچ (Northridge) آمریکا، در کتاب «انقلاب ایران؛ ریشههاى آشوب» درباره چگونگى اعزام هایزر به ایران نوشت: «اگرچه دولت کارتر کاملاً از بختیار حمایت کرد اما بسیارى در وزارت امور خارجه از جمله سفیر [سولیوان] فکر نمىکردند او بتواند ماه ژانویه را پشت سر بگذارد. رئیسجمهور کارتر، برژینسکى، وزیر دفاع براون و وزیر انرژى شلزینگر مخالف این فکر بودند. به منظور اطمینان یافتن از اینکه بختیار جان سالم به در خواهد برد، واشنگتن تصمیم گرفت یک افسر عالىرتبه نظامى به ایران گسیل دارد تا نیروهاى مسلح را در پشتیبانى از نخستوزیر جدید گرد هم آورد. ژنرال رابرت هایزر، فرمانده نیروهاى ناتو در اروپا براى این مأموریت انتخاب شد. هایزر در چند مناسبت به ایران سفر کرده بود و شخصا اکثر رهبران نظامى ایران را مىشناخت. به او دستور دادند بىدرنگ عازم ایران شود و مراتب نگرانى و اطمینان رئیسجمهور آمریکا را به رهبران نظامى حاضر در تهران انتقال دهد. قرار بود آنها را ترغیب کند «منسجم بمانند و تنگاتنگ هم کار کنند و کشور را ترک نگویند». مأموریت پیشنهادى هایزر شدیدا مورد مخالفت مافوق بلافصلش، فرمانده عالى نیروهاى ناتو ـ ژنرال الکساندر هیگ ـ و سفیر سولیوان قرار گرفت. هایزر نیز به همین اندازه دلواپس تحققپذیرى مأموریتش بود. او بعدها نوشت: «نمىفهمیدم چه چیزى مىتوانستم به دست آورم.» به علاوه، در واشنگتن بر سر هدف دقیق سفر ژنرال به ایران و معنا و مفهوم دستورات دادهشده به او اختلاف نظر وجود داشت. کارتر دستورات را تنها به عنوان آخرین حربه، مهر تأییدى بر کودتا مىدید اما برژینسکى مأموریت هایزر و دستورات همراهش را چراغ سبزى براى کودتا مىدانست. برژینسکى مىنویسد: «هدف از مأموریت هایزر این بود که اساس استیلاى نظامى را در صورت لزوم، پىریزى کند و در این حین رهبرى مورد نیاز را ایجاد کند.» در این زمان، برژینسکى «با بىمیلى» به این نتیجه رسیده بود که یک دولت نظامى بدون شاه «تنها چاره قابل طرح» بوده است». مهران کامروا در ادامه درباره فعالیتهاى هایزر پس از ورود به تهران مىنویسد: «هایزر 4 ژانویه/ 14 دى وارد تهران شد و به سرعت براى ملاقات با تمام رهبران نظامى کلیدى اقدام کرد. هایزر پس از نشستهاى زیاد با تکتک فرماندهان شاخههاى نظامى و دیگر افسران عالیرتبه، آنها را در «حالتى کاملاً درمانده» یافت. همگى نگران امنیت شخصىشان بودند و مىخواستند در صورتى که شاه کشور را ترک کرد با او بروند. همچنین اکثرشان از سفیران انگلیس و آمریکا یعنی پارسونز و سولیوان به خاطر فشار آوردن به شاه براى ترک کشور خشمگین بودند. همینطور هم از ایالات متحده مىخواستند از نفوذش براى ساکت کردن خمینى و پوشش خبرى رک و صریح بنگاه خبرپراکنى انگلیس [رادیو بىبىسى] از ناآرامى ایران استفاده کنند. آنها همگى اظهار مىکردند بختیار چیز خیلى کمى مىتواند به دست آورد و او را فقط مردى پشت میزنشین مىنامیدند». خبرگزارى آسوشیتدپرس درباره عزیمت هایزر به تهران در گزارشى از واشنگتن اعلام کرد: «دولت آمریکا براى حصول اطمینان از حفاظت دقیق از تجهیزات نظامى و جاسوسى مخفى این کشور در ایران، یک ژنرال چهار ستاره را به ایران فرستاده است. فرستاده آمریکا همچنین نفوذ ارتش را در صورت روى کار آمدن دولت چپگرا در ایران ارزیابى خواهد کرد. منابع وزارت دفاع آمریکا اعلام کردند رابرت هایزر... با مقامات نظامى ایران به مشورت پرداخته و مقامات آمریکایى امیدوارند ارتش بتواند نفوذ خود را براى برقرارى ثبات در ایران حفظ کند. مقامات آمریکایى نگران وسایل و تجهیزات امنیتى سرى خود هستند که در ایران به کار گرفته شده و این نگرانى بویژه با روى کار آمدن احتمالى یک دولت طرفدار شوروى یا بروز هرج و مرج به دنبال پایان یافتن حکومت استبدادى در ایران شدت مىیابد». «جیمز بیل» در کتاب «شیر و عقاب» درباره چگونگى اعزام هایزر به تهران و هدفش از این مأموریت نوشت: «توصیههاى بىثمر بال در مورد ایران خیلى زود جاى خود را به پیشنهاد وزارت دفاع داد که از سوى برژینسکى مورد حمایت قرار گرفت. بدین ترتیب که یک افسر عالیرتبه نظامى به ایران فرستاده شود تا با نیروهاى مسلح ایران تماس بگیرد. هایزر با این مأموریت که نیروهاى ارتش ایران را منسجم نموده، و به آنها گوشزد کند که ایالات متحده از رژیم فعلى پشتیبانى مىنماید، راهی تهران شد. به گفته خودش «من از سوى دولت ایالات متحده به آنجا گسیل شدم تا نیروهاى ارتش ایران را تشویق کنم که از حکومت قانونى خود پشتیبانى کنند.» قرار بر این بود ارتش از شاپور بختیار نخستوزیر حمایت کند و اگر دولت از هم پاشید، هایزر، امراى ارتش را وادار به کودتا کند. به گفته هایزر: «اگر دولت از هم مىپاشید، من باید مترصد فرصت مناسبى براى دست به کار شدن نظامیان باشم». برژینسکى نیز درباره هدف مأموریت هایزر در ایران از طرح یک کودتاى نظامى در ایران در صورت شکست بختیار توسط هایزر خبر داد و در کتاب خاطرات دوران خدمت خود در کاخ سفید نوشت: «اجراى نقشه کودتا در ایران، هم به یک برنامهریزى دقیق و طرح لجستیکى و هم به تصمیم و اراده سیاسى از طرف فرماندهان نظامى ایران بستگى داشت و علاوه بر آن مستلزم علامت یا اجازهاى از طرف یک مقام قابل قبول بود. مأموریت هایزر آماده نگاه داشتن ارتش ایران براى انجام چنین برنامهاى در صورت ضرورت بود و با رفتن شاه از ایران فقط واشنگتن مىتوانست علامت لازم را براى اجراى این نقشه در ایران بدهد». ارتشبد «حسین فردوست» درباره پنهانى بودن سفر هایزر به تهران در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» مىنویسد: «من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا پهلوى نیز اطلاعى نداشت.» رابرت هایزر درباره مأموریت خود در ایران در کتاب مأموریت در تهران نوشت: «اولین مسالهاى که باید با آن روبهرو مىشدیم، رفتن شاه بود. باید درمىیافتیم هر کدام از فرماندهان با رفتن شاه چه مىکردند. واشنگتن درست فکر کرده بود که وظیفه اصلى ما طبق رهنمود کارتر، جلوگیرى از فرار فرماندهان (بعد از رفتن شاه) بود. باید فرماندهان مىماندند و در تثبیت دولت و در دست گرفتن اوضاع مملکت کمک مىکردند. مساله دوم، اکراه آنها از کار با بختیار بود. وفادارى آنها به شاه آنقدر قوى بود که به نظر نمىرسید به انقیاد جدیدى گردن نهند. به بختیار هم قلبا اعتماد نداشتند. ترس آنها را درک مىکردم. بختیار، عضو جبهه ملى بود و همه مىترسیدند ورود او به معناى خروج دیگران باشد، همه نگران بودند بختیار ممکن است خبر تشکیل «هیات کودتا» را شنیده باشد و در آن صورت، به محض رفتن، شاه آنها را قلع و قمع کند. مساله سوم، تهیه طرح اولویتها براى نخستوزیر جدید بود، طرحهاى گستردهاى براى به حرکت درآوردن اقتصاد و سر پا آوردن دوباره کشور، مورد نیاز بود». ارسال به دوستان
چرا CIA نتوانست انقلاب اسلامی را پیشبینی کند؟
زهره رحمانی*: وقتی توفان انقلاب اسلامی ایران پایههای رژیم پهلوی را درنوردید و منجر به سرنگونی رژیم گردید، بنیان بسیاری از نظریههای انقلاب نیز با چالشهای اساسی مواجه شد، زیرا کمتر کسی وقوع چنین انقلابی را پیشبینی میکرد. این انقلاب در حالی رخ داد که علاوه بر نظریهپردازان، بسیاری از سیاستمداران و دستگاههای اطلاعاتی دنیا مانند سازمان اطلاعاتی سیا- که آشنایی نزدیکی با وقایع کشور داشتند- از وقوع آن متحیر شدند. در رأس سیاستمداران، میتوان از کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا نام برد. وی بهحدی به قدرت شاه و کشور و آرامش آن مطمئن بود که در جملهای خطاب به شاه، ایران را «جزیره ثبات» نامید. در میان نهادهایی که میتوانستند انقلاب اسلامی را پیشبینی کنند، عملکرد سازمان سیا از همه بدتر بود، زیرا این نهاد اطلاعاتی بهرغم بهرهمندی از وجود چندین هزار کارشناس و نیروی اطلاعاتی، در گزارشی اشتباه از تحولات ایران در سال 57 معتقد بود شاه تا 10 سال دیگر بر سر قدرت خواهد بود. با این توضیحات سوال اساسی این است: «چرا نهادی مانند سازمان سیا- که مهمترین نهاد اطلاعاتی- امنیتی آمریکا محسوب میشود- نتوانست تحولات انقلابی ایران را پیشبینی کند؟» در پاسخ به این سوال میتوان این فرضیه را مطرح کرد که اولاً این نهادها بیش از حد به قدرت شاه و نیروهای نظامی و اطلاعات ساواک خوشبین بودند. ثانیاً سازمان سیا نتوانست قدرت و نفوذ واقعی امام میان مردم و نظامیان را بخوبی درک کند. در ادامه مقاله، تلاش میکنیم محورهای یادشده را تبیین کنیم. ارسال به دوستان
تاریخ مشروطه
دکتر موسی نجفی: شاید در نگاه اول چنین به نظر آید که گروه متجددان غربگرا در ابتدای راه به این نتیجه رسیده بودند که با توجه به تازه بودن حرف و هدفشان، باید جهت نیل به مقصود، روحانیان را برای تهییج مردم ترغیب کرد؛ ولی با دقت در تاریخ مشروطیت و دهههای بعدی تا به امروز و در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، این نکته کاملاً آشکار است که روشنفکران و متجددان غربگرا نتوانسته و نمیتوانند با مردم ارتباط عمیق و مؤثر داشته باشند. چنانکه در انقلاب مشروطیت، بعد از برداشته شدن فشار استبداد سلطنت و با توجه به حربه مطبوعات و شبنامهها که بهطور عمده در دست آنان بود، باز این گروه نتوانست نفوذ کلام جدی و مؤثر در مردم بیابد؛ و هیچ صحنه ملی و مردمی پرشکوه را نمیتوان یافت که این گروه توانسته باشد بهعنوان رهبری بیبدیل مردم عمل کرده باشد. و این نکته مهم و ضعف اساسی روشنفکران لیبرال و حتی چپگرا تا به امروز با شدت و ضعف همچنان به قوت خود باقی است. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|