گزارش «وطن امروز» از سفر اهالی فرهنگ و هنر انقلاب به مناطق زلزلهزده
رنگ ماتم، بوی امید
گروه فرهنگ و هنر: زلزله کرمانشاه، نخستین زلزله بزرگ در دوران قدرت یافتن شبکههای اجتماعی بود به گونهای که فضای مجازی به صورت کلی این بلای طبیعی را تحت تاثیر قرار داد. انتقال مستقیم اعتراضات مردمی به مسؤولان برای برطرف کردن مشکلات و فشار افکار عمومی برای تامین نیازهای اولیه زلزلهزدگان و حمایتهای چند میلیاردی مردم به زلزلهزدگان در پی فراخوان اهالی فرهنگ، هنر و ورزش از جمله اتفاقات مثبت این رویداد بود. از سوی دیگر صف بستن خودروهای شخصی برای کمک به زلزلهزدگان (که طبیعتا امری کارشناسی نبوده) و حضور پرترافیک سلفیبگیران در محل زلزله با سگهای خانگی که به دنبال جنازه میگشتند نیز بخشی از پیامدهای منفی این مساله را شامل میشد اما در این میان حضور سلبریتیها و نقش مثبت یا منفی آنها برجستگی ویژهای داشت. از سویی برخی چهرههای مشهور به واسطه شهرت و مقبولیت خود مبالغ قابل توجهی را برای رسیدگی به زلزلهزدگان جمعآوری کردند اما از سوی دیگر برخی با صحبتهای غیرکارشناسانه خود و بعضا با ادبیاتی هیجانی نه تنها نقش حمایتی برای زلزلهزدگان نداشتند بلکه رفتارهای احساسی آنها به تشویش اذهان عمومی نیز منجر شد. در این میان معدود افرادی نیز در چاله سیاستزدگی افتادند و این مصیبت را نیز تبدیل به میدان تسویهحسابهای سیاسی کردند. اما در روزهای اخیر جمعی از هنرمندان انقلابی در سفری به کرمانشاه علاوه بر تلاش برای جمعآوری کمکهای مادی، تلاش داشتند با حضور خود قوت قلبی به خانوادههای داغدیده باشند و مشکلات و مصایب مناطق زلزلهزده را به مدیران مربوط اطلاعرسانی کنند. در این سفر برخی شاعران از جمله ناصر فیض، میلاد عرفانپور، رضا وحیدزاده، سیدرضا یعقوبیآل، محمدمهدی سیار، حامد عسکری، علی داوودی و مداحان اهل بیت نظیر احمد واعظی، میثم مطیعی، مهدی رسولی، ابوذر بیوکافی و همچنین حجتالاسلام سیدمهدیخضری، حجتالاسلام سیدمنصور موسوی و حجتالاسلام سیدحسین موسوی حضور داشتند.
توشه پربار کاروانیان
پیش از آغاز سفر، برخی کاروانیان تلاش داشتند با خود توشهای نیز به کرمانشاه ببرند. حامد عسکری جزو اولینهایی بود که با حراج جایزه خود یعنی
« تندیس جشنواره شعر فجر» تلاش داشت مبلغی را برای کمک به زلزلهزدگان فراهم کند. عسکری که خود خانوادهاش را در زلزله بم از دست داده و تجربه تلخش مصیبت زلزلهزدگان را برای وی قابل فهمتر کرده است در بخشی از فراخوان اینستاگرامی خود نوشته بود: «فردا ساعت 6 صبح عازم کرمانشاهم. عازم ویرانههای مقدس. خوبیت ندارد دست خالی بروم. خیلی فکر کردم چه کنم تا بتوانم ران ملخی مهیا کنم برای شرمنده نشدن پیش این عزیزان داغدیده. این تندیس سرو زرین جشنواره ملی شعر فجر است که سالها پیش صیدش کردم. خیلی دوستش دارم. میفروشمش و تمام مبلغش را میدهم برای کرمانشاه... اگر به من اعتماد دارید و از دل و نیتم آگاهید بسمالله...». اگرچه عسکری قیمت پایه تندیس را 2 میلیون تومان قرار داده بود اما پس از آن با بیان اینکه هیچکدام از نهادهای دولتی اقدامی برای خرید این تندیس نکردند، گفت: بسیاری از مردم تماس گرفتند و گفتند امکان پرداخت چنین مبلغی را ندارند و بتدریج کمکهای مردمی به این حساب واریز شد. وی بعدها با انتشار صورتحساب بانکی خود اعلام داشت که هموطنان 30 میلیون تومان به حساب وی واریز کردند تا این شاعر جوان واسطهای از جانب مردم برای کمک به زلزلهزدگان شود. همچنین سجاد شاکری، از دیگر شاعران جوان نیز در فراخوانی اینستاگرامی «عزیزترین داشته خود» را به حراج گذاشت و انگشتر اهدایی از جانب رهبر انقلاب را برای کمک به زلزلهزدگان در معرض فروش قرار داد. شاکری در بخشی از فراخوان اینستاگرامی خود آورده بود: «اگه نگم عزیزترین، بیشک یکی از عزیزترین چیزایی که تو این دنیا دارم همین انگشتریه که از دست مبارک حضرت آقا هدیه گرفتم اما عزیزتر از این انگشتر، سلامتی و حفاظت از برادران و خواهران زلزلهزدمه که این ایام نیازشون به اولیات زندگی خیلی بیشتر از نیاز من به این انگشتر دوستداشتنیه. به همین منظور، تصمیم گرفتم این انگشتر رو برای کمک به مردم شریف کرمانشاه عزیز به فروش برسونم و با مبلغ حاصله مرهمی روی زخم عزیزان هممیهنم بگذارم». شاکری پس از آن خبر از فروش 15 میلیون تومانی انگشتر رهبر انقلاب داد و با کمکهای حاصله راهی کرمانشاه شد.
روضهخوانان در مقتل کرمانشاهیان
حضور مداحان اهل بیت(ع) نظیر میثم مطیعی، مهدی رسولی، احمد واعظی و ابوذر بیوکافی در کنار روحانیانی چون حجتالاسلام سیدمهدی خضری، حجتالاسلام سیدمنصور و سیدحسین موسوی تلاشی بود برای التیام معنوی بر زلزلهزدگان و مصیبتدیدگان. ویدئوهای منتشر شده از این سفر نشان از به ثمر نشستن این تلاشها داشت. در این میان حضور شاعران نیز بهانهای شد تا این هنرمندان از نگاه خود سفرنامهای در قالبهای گوناگون شعری منتشر کنند. اعضای کاروان در گفتوگوهای تصویری و پستهای مجازی خود همواره بر 2 نکته بیش از بقیه تاکید داشتند. نخست وسعت حادثه و نیاز ضروری به کمکهای مردمی به زلزلهزدگان که احتمالا با گذر زمان کمرنگتر میشود و دوم انتقاد و اعتراض نسبت به سیاسیکاریها و ضعف مدیریتی که به عکس یادگاری در منطقه و شعار پشت میکروفنها محدود میشود. میلاد عرفانپور با الهام از گفتوگو با یکی از زلزلهزدگان شعری نو و البته واقعنما با عنوان «آن پسرهای دبستانی» میسراید:
«روایتی واقعی از زلزله کرمانشاه»
ماه بر شبگریههای دشت میتابید
آن پریده رنگ، آن حیرانی کامل
دیدمش با شانههایی خسته و ویران
ایستاده مرد کُرد چارشانه
بر مزار خانههایی کاهگل
با سلامی گفتمش آیا کسی
آیا عزیزی از شما مانده ست در آوار؟
گفت و با خونابه دل گفت:
آری مانده؛ آری رفت از این آبادیِ ویران، دو تن، تنها
گفتمش آیا
بود از اهل و عیالت نیز؟
گفت و با خونابه دل گفت:
هر دو نورچشمهای من
پسرهای خودم بودند
جای بازی در تمام کودکی
در تمام دشتهای سرپل و گیلانغرب و قصر
با من همقدم بودند
گرم چوپانی
اینچنین با آخرین مشق شب خود تا سحر رفتند
آن پسرهای دبستانی
امروز همه گوش، فردا زبان باشیم
اما در این میان محمدمهدی سیار به جای نگاشتن شعر ترجیح داد تا امروز گوش باشد و فردا زبان شود. او در روایتی تاملبرانگیز از فرداهای فراموششده زلزله گفت و نوشت: زلزله ماکت قیامت است و تو گویی ما به فردای قیامت رسیده بودیم در آوار روستاهای سرپلذهاب و ثلاثباباجانی. به خودم گفتم امروز باید گوش باشی و بشنوی تا فردا زبان شوی و دادی بزنی، امروز باید آغوش باشی برای داغهای دل تا فردا یقه بگیری از هر کس که دستت میرسد و دستش به کاری میرود، و اول از همه هم باید یقه خودت را بگیری و هر روز از خودت بپرسی چه خبر؟ کاری کردی؟ هر روز باید از خودت بپرسی حالا که خبرهای ریز و درشت دیگر و موجهای رسانهای تازهتر آمدهاند و دست استمداد این مردم را زیر آوار فراموشی بردهاند، چند نفر... چند هزار نفر دارند در آن بیسرپناهی استخوانسوز سرمای زمستان میشوند؟ به حامد عسکری میگویم بیشتر این مردم لااقل تا یک سال دیگر خانهای نخواهند داشت و باید در چادرها سر کنند، لبخند تلخی میزند و میگوید «یک سال؟ ما بعد از زلزله بم تا 6 سال توی کانکس زندگی کردیم.» و بعدش از دردسرها و خونجگریهای گرفتن وامهای مصوب دولتی میگوید و اینکه آنقدر از مردم سند و فاکتور میخواستند که خیلیها بیخیال وام گرفتن میشدند... در این سرما آتشی که دلم را روشن میکند دیدن قرارگاه بیقرارهای جهادی است در قصرشیرین. جوانها و جواندلهایی که هر طور شده خودشان را رساندهاند تا باری، آواری از دل مردم بردارند و هنوز بر سر و روی بیشترشان گرد و غبار کربلا و نجف و سامرا هست... کمکهای مردم هم مدام میرسد اما اینجا نیازها و اولویتهایی هست که فقط کسی که در منطقه باشد میتواند تشخیص بدهد. مثلا کسی چه میداند چند هزار مترمربع پلاستیک برای عایقبندی چادرها و حفاظت دامها و علوفهها از سرما و باران باید تهیه شود... روی این حساب میگویند بهترین کمک، کمک نقدی است.
حامد عسکری که مطلع سفرش را با این بیت آغاز کرد: «این خانه تاریک است، نورِ ماه بفرستید/ خرمای بم را سوی کرمانشاه بفرستید»، در میانه آن با ملالت از دعواهای رسانهای و سیاسی نوشت: یکی پیغام داده النگوهایش را فروخته، کمک کرده به کرمانشاه؛ یکی خبر میدهد قیمت کیسه خواب شده سهبرابر. یکی پیغام داده دانشجو هستم، پدرم ماهی 300 هزار تومن میزنه به حسابم، صدتومنش رو زدم به کارتت، ببخش کم بود؛ یکی قیمت بلیت صدوخردهای را کرده 900 تومن. یکی از موکبشان در اربعین مستقیم آمده کرمانشاه و یک ماه است دختر 20 روزهاش را ندیده؛ یکی پیغام میدهد شوآف و ریایت را کنار بگذار و ساکت باش. یکی توئیت میکند مسکنمهر فلان؛ یکی جواب میدهد بیمارستان تازه افتتاح شده بهمان. یکی میگفت هزار تومن ندارم خطم رو شارژ کنم به مادرم تو بیمارستان زنگ بزنم؛ یکی مواظب است کت و شلوارش خاکی نشود. ادامه بدهید فرشتههای زمینی و بس کنید زامبیها... تو را به خدا بس کنید. مردم دارن نگاتون میکنن. رسانهها، آقایان، مسؤولان! از مردم معذرتخواهی کنید. معذرتخواهی کنید که خبر خوب ندارید. معذرتخواهی کنید که بلد نیستید. داغ نیکانم رو ببینم اگر نگاهم سیاسی باشد، اگر بخواهم از این نمد کلاهی بدوزم، چرا نمیفهمید زن و دختر مردم باید صبر کنند شب بشود بعد توی پناه آوارها دستشویی بروند؟ چرا نمیفهمید هوا سرد و آژانکُش است؟ چرا نمیفهمید وقتی یک مرد کرد که نماد غرور و صلابت است با یک کپه سبیل گریه کند که بچهام گرسنه است یعنی چه؟ خیلی سخت است فهمیدن اینکه مردم شب گوشه خیابان روی زمین میخوابند؟ خیلی سخت است فهمیدن اینکه پیرزن روستایی چشمهایش را تازه عمل کرده و توی خاک و خل عفونت گرفته و دارد کور میشود؟ شما را به مقدساتتان این دعواها را بگذارید کنار. شما را به خدا پناه باشید، قوت قلب باشید.
علی داوودی نیز شرایط کرمانشاه زلزلهزده را اینگونه توصیف کرد:
فردا
که باران بگیرد
خبر داغ زلزله سرد خواهد شد
جذابیت دعوا و سلفی گرفتن با ترکهای در و دیوار
با خبرلرزهای دیگر
تمام میشود
اما برای کسی که باید دو زمستان را با چادر سر کند
تازه آغاز زلزله است
چیزی در ما
فرو ریخته است انگار
که آوارها را نمیبینیم
حزبالله را دیدیم
حجتالاسلام سیدمهدی خضری در یادداشتی کوتاه با اشاره به مدیران یقهسفید و بیکفایتی مدیران در قبال مردم زلزلهزده بیان داشت: «امروز وقتی از کنار خرابههای سرپل ذهاب عبور میکردم، صحنهای نظرم را جلب کرد و به راز سخنان موگرینی پی بردم که گفت کمک به زلزلهزدگان برای دولت ایران دشوار است و نیاز به کمک دارد. جلوی یک بانک مخروبه، چند مدیر یقهسفید اتوکشیده، در حال سلفی گرفتن بودند! خانم موگرینی میدانست که شیفتگان سلفی، فرصت چادر زدن برای مردم را ندارند...». در کنار انتقاد از برخی مدیران یقهسفید، حضور نیروهای جهادی از سراسر ایران نکته مثبتی بود که شعف و امید اهالی کاروان را برانگیخته بود، نیروهایی که مستقیما از موکبهای اربعین به کرمانشاه آمده و مشغول خدمترسانی بودند. سیداحمد عبودتیان پس از بازدید از مناطق زلزلهزده نوشت: «حزبالله» را دیدم در هیبت جوانمردانی که از مسجد ولیعصر(عج) شهرستان ایوان ایلام، پس از قریب یک ماه پذیرایی زائران اربعین سیدالشهدا(ع)، حالا با یک پژو کمکهای مردم مسجد را بین داغدیدگان
سرپل ذهاب توزیع میکردند و اصرار داشتند: حاجی! به خدا همهاش مردمی است... «حزبالله» را دیدم در قامت لشکر طلبههای جهادی که نوروزشان را خوزستان در کنار بچههای قبرشور گلزار آبادان و لای نخلستانها به کار جهادی برای روستاییان مشغول بودند و تا 2 روز پیش از مهران تا نجف و طریق یاحسین مشغول نوکری زوار اباعبدالله(ع) ... و حالا با تن خسته و بیمار در روستاهای «ثلاث باباجانی» و «ازگله» مشغول دلجویی و توزیع پتو و مواد غذایی به هموطنان اهل سنتمان هستند و حالا بعد نماز هم به حاجمهدی رسولی میگوید دلمان گرفته برای مصیبت این مردم.