بازخوانی سیاست داخلی و خارجی سلسلههای قاجار و پهلوی
2 قرن وادادگی
ایران از دیرباز، شاهد جلوس پادشاهان و حکومت سلسلههای مختلف بود و روزگاری داریوش هخامنشی، قلمرو حکومت خود را از جیحون در شرق تا نیل در غرب گسترش داده بود. میهن ما در تاریخش حوادث تلخ و شیرینی را تجربه کرده است؛ زمانی به اوج قدرت صعود کرده و گاهی در نهایت خواری و ذلت به سر برده است، گاه در غرور پیروزی و گاه در سرافکندگی شکست، گاه به عنوان امپراتوری قدرتمند و گاه در زیر سم ستوران دشمن قرار داشته است.
سیاست داخلی سلسلههای قاجار و پهلوی
سلسله قاجاریه در سال ۱۲۰۹ ه. ق به دست ستمگری به نام «آقامحمدخان» قاجار روی کار آمد. شاهان قاجار که منافع ملی کشور را در حفظ تاج و تخت و رفاه و آسایش خود و درباریان خلاصه کرده بودند، به هر اقدامی دست میزدند. بیشتر مردم ایران در آن زمان روستانشین و کشاورز بودند و حکومت «ارباب/ رعیتی» قاجار بیشترین فشار را بر این طبقه وارد میکرد. بیشتر دسترنج کشاورزان و دهقانان به مالیاتهای سنگین و سهم ارباب اختصاص مییافت. نظام فئودالی قاجار آب و زمین را که عامل کشاورزی است در انحصار خود داشت و از این رو، دهقانان و کشاورزان همیشه در مقابل حاکمان و شاهزادگان کوتاه میآمدند و معاش خود را با تلاش فراوان و طاقتفرسا تامین میکردند. شاهان قاجار که بقای خود را در گرسنگی، بیسوادی و جهل مردم یافته بودند، ضمن سرکوب هر حرکت ضد حکومتی، برای جلب قدرتهای بیگانه از بذل زمین، اموال، نفت، معادن و سایر ذخایر کشور به آنان دریغ نمیکردند. دولت مرکزی با نبود یک نیروی نظامی منسجم، قوی و فقدان ارتباط سریع بین شهرهای مختلف، کشور را با شیوههای نادرست اداره میکرد. در نتیجه، شعله فتنه و اختلاف همیشه افروخته بود، رشوهخواری رواج کامل داشت و سران قبیلهها در مرکز زیر نظر بودند. در این دوره، افراد مصلح و دلسوز مجال انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی را نیافتند، افرادی مثل قائممقام فراهانی، میرزاتقیخان امیرکبیر و سیدجمالالدین اسدآبادی، هر یک به نوعی از صحنه اجتماعی- سیاسی ایران کنار زده شدند. کودتای ۱۲۹۹ ه. ش رضاخان، به حکومت قاجاریه پایان داد و خاندان پهلوی را به قدرت رساند. رضاخان مجری سیاستهای استعماری بیگانگان بود. استعمار در این دوره به فکر نفوذ و تسلط بر کشورهای جهان سوم با شیوههای جدیدتری برآمده بود. در این راستا، دیکتاتور دست نشانده در ایران سیاستهای از خودبیگانگی فرهنگی، جدایی دین از سیاست، پذیرش تجدد و تمدن غربی و دوری از ارزشهای ملی و سنتی را تعقیب میکرد. رضاخان در شهریور ۱۳۲۰ که ایران در اشغال نیروهای درگیر در جنگ دوم جهانی بود، به دستور اربابش تخت سلطنت را به ولیعهد جوان و بیتجربه خود محمدرضا که 22 سال بیشتر نداشت واگذار کرد. شاه جدید در مقایسه با پدرش در ظاهر خشونت و دیکتاتوری کمتری داشت و با محاکمه چند تن از عاملان جنایت دوران تاریک استبداد قصد داشت مرهمی بر زخمهای مردم از بند رهیده بگذارد. در این دوره، سیاستهای توسعه و به اصطلاح پیشرفت و ترقی رضا شاه که در واقع سیاستهای دیکته شده استکبار جهانی بود، ادامه یافت. شیوه تولید، نوع کشاورزی و الگوی مصرف بتدریج تغییر کرد و صنایع سنگین و مونتاژ، همراه با جاهطلبی شاه، توسط خارجیها بنا شد. رژیم شاه پس از یک دوره 10 ساله، با نهضت ملی شدن صنعت نفت نزدیک به سقوط بود که با حمایت مجدد انگلیس و آمریکا با کودتای ۲۸ مرداد 32 ه. ش به حیات سیاسی خود ادامه داد. پس از کودتا، دیکتاتوری واقعی شاه آغاز شد. مجلس قانونگذاری، دستنشانده قوه مجریه شد و دستگاه اجرایی با نخستوزیرانی مطیع، به آلتی در دست شاه تبدیل شد. قیام 15 خرداد 42 ه. ش توفانی بود که اقتدار حکومت شاه را متزلزل کرد. شاه پس از ۲۲ سال سلطنت و تجربه دورههای مختلف با سرکوب قیام و تبعید حضرت امام خمینی، خود را یکهتاز میدان دید. پایههای قدرت رژیم با حمایت خارجی، پول نفت و توسعه و تجهیز ارتش و ساواک روز به روز استحکام مییافت. تمام مطبوعات، انجمنها، اصناف، احزاب سیاسی و رادیو و تلویزیون به خدمت شاه درآمده بودند. انقلاب سفید، اصلاحات ارضی، برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله و تاجگذاری، جشن هنر شیراز و ترویج فرهنگ غربی از سیاستهای اقتصادی و فرهنگی شاه بود که به دستور آمریکا به اجرا درمیآمد. سرانجام تشدید وابستگی، گسترش فساد و بیبند و باری، اقتصاد بدون برنامهریزی و استبداد مطلق از عواملی بود که روح آزادیخواهی مردم را در سال 56 ه. ش منفجر کرد.
روابط خارجی در دوران قاجاریه و پهلوی
ایران در عصر استعمار، مورد توجه 3 قدرت استعماری انگلیس، روسیه و فرانسه قرار گرفت. انگلیس از ایران به عنوان سپر بلا و حافظ منافع خود در هندوستان استفاده میکرد. روسیه تزاری پیرو وصیتنامه «پتر کبیر» برای دستیابی به آبهای گرم خلیجفارس چشم طمع به زمینهای ایران داشت. فرانسه نیز که همواره قصد تنبیه رقیب سرسخت خود، انگلیس را داشت، ایران را به عنوان پلی برای رسیدن به هندوستان مینگریست. روابط خارجی ایران در زمان قاجار با جنگهای ایران و روس آغاز شد. جنایتهای «آقامحمدخان» قاجار در فتح «تفلیس»، آغاز روابط خصمانه قاجاریه با روسیه است که در زمان «فتحعلیشاه» با 2 دوره جنگ طولانی به اوج خود رسید. این دو جنگ با امضای معاهده گلستان در سال ۱۲۲۸ ه. ق و معاهده ترکمنچای در سال ۱۲۴۳ ه. ق پایان یافت. به موجب این عهدنامهها بخش زیادی از زمینهای حاصلخیز ایران جدا شد، ضمن آنکه استقلال و عزت ایرانیان نیز از بین رفت. رقابت انگلیس و روس در زمان «ناصرالدین شاه» با گرفتن امتیازهای مختلف همراه بود. با تبانی این دو قدرت بزرگ و به قیمت از دست رفتن ثروت ملی کشور، حکومت قاجاریه تثبیت شد و سلطنت «ناصرالدین شاه» 50 سال به طول انجامید. هماهنگی روس و انگلیس در سال ۱۹۰۷ م سبب شد ایران به 3 منطقه تقسیم شود؛ اگرچه حوادث بعدی و مهمتر از همه انقلاب روسیه فرصت این کار را به آنها نداد. بیداری ایرانیان و نهضت مشروطه با دخالت بیگانگان به انحراف کشیده شد و چند سال بعد با انقراض سلسله قاجاریه، «رضاخان» به عنوان مهره جدید انگلیس برای حفظ منافع آن کشور به قدرت رسید. روابط خارجی حکومت پهلوی از همان آغاز بر وابستگی تمام به قدرتهای بیگانه استوار بود، چنان که رضا شاه به خاطر ناسپاسی نسبت به انگلیس و گرایش به آلمان، در سال ۱۳۲۰ ه. ش تاج و تخت خود را از دست داد. در دوران «محمدرضا شاه» نیز سیاست انگلیس در حمایت از حکومت ایران ادامه داشت. همزمان با غروب قدرت امپراتوری بریتانیا، آمریکا به عنوان قدرت جدید و فاتح جنگ دوم جهانی بتدریج وارد صحنه سیاسی ایران شد. حاکمیت مطلق آمریکا بر ایران با کودتای ۲۸ مرداد 32 ه. ش و تحمیل کنسرسیوم نفتی آغاز شد و به مدت ۲۵ سال ادامه یافت. ایران در این دوره متحد واقعی آمریکا بود و به عنوان ژاندارم منطقه عمل میکرد. رژیم شاه در همه سیاستهای نظامی، اقتصادی، فرهنگی و روابط خارجی تابع آمریکا بود و در راستای اهداف و منافع آن کشور عمل میکرد.
نهضتها و مقاومتهای مردمی در 200 سال اخیر ایران
فساد، استبداد، بیلیاقتی و عدم صلاحیت شاهان قاجار در اداره کشور، کینه و خشم مردم مسلمان را میانباشت. فتوای معروف «میرزای شیرازی» در تحریم تنباکو، موجی از اعتراض و تظاهرات را به دنبال داشت. این جنبش که ناشی از بغض چندین ساله مردم نسبت به سران نالایق قاجاریه بود، قدرت مذهبی روحانیت و اراده مردم مسلمان را در کسب استقلال و آزادی نشان داد. حرکتها و جنبشهای استقلالطلبانه در آسیا و آفریقا، انتشار روزنامه و ترویج افکار آزادیخواهی، ارتباط بیش از پیش مردم ایران با سایر کشورهای جهان و مشاهده پیشرفت آنها، اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی، از دست رفتن ایالات و سرزمینهایی از خاک کشورمان، تسلط و دخالت بیگانگان در امور ایران و عوامل دیگر با تجربهای که مردم از نهضت تنباکو کسب کرده بودند، درآمیخت و این بار به صورت مشروطهخواهی و قیام عمومی جهت کسب حقوق از دست رفته تبلور یافت. نهضت مشروطه ایران در زمان مظفرالدین شاه با هدف محدود کردن اختیارات شاه، تهیه قانون اساسی و تأسیس مجلس شورا شکل گرفت. اگر چه در پیروزی این نهضت، روحانیت نقش رهبری و مهمی داشت ولی اعدام آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری به دست فاتحان تهران، نشان داد این نهضت از اهداف اولیه خود منحرف شده است. در شمال کشور مردانی دلاور به رهبری میرزا کوچکخان جنگلی با شعار «اتحاد مسلمین»، رفع فساد و اصلاحات اساسی در کشور حماسه نهضت جنگل را آفریدند. در جنوب دشتستانیها و تنگستانیها برابر تجاوز نیروهای نظامی انگلیس مقاومت میکردند. در آذربایجان شیخ «محمد خیابانی» با اعتراض به قرارداد خائنانه وثوقالدوله، علم مبازره را برافراشت. در خطه خراسان نیز سرهنگ- کلنل- «محمدتقی خان پسیان» با مقاومت دلیرانه در مقابل جاهطلبیهای «قوامالسلطنه» و دولت مرکزی، قیام خود را در تاریخ به ثبت رسانید. استبداد «رضاخانی» و فساد و وابستگی بیش از حد پسرش، مردم را به ستوه آورده بود و این بار نهضت ملی شدن صنعت نفت تبلوری از خشم و کینه مردم علیه حکومت پهلوی شد. از مهمترین ثمرات این نهضت، ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ ه. ش بود که خط پایانی برای غارت این ثروت ملی توسط بیگانگان محسوب میشد. در حالی که رژیم شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد 32 ه. ش پایههای سلطنت خود را محکم میکرد، قیام خونین 15 خرداد ۱۳۴۲ ه. ش آغاز توفانی بود که میرفت بساط ستمشاهی را برچیند.
انقلاب اسلامی ایران
قیام خونین 15 خرداد 42 ه. ش نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. این قیام با حرکتها و جنبشهای قبل از آن تفاوت بسیاری داشت. تفاوت عمده و مهم آن با دیگر نهضتها و قیامها این بود که با رهبری مذهبی، اهداف مشخص و ریشهای را تعقیب میکرد. حضرت امام خمینی از همان ابتدا لبه تیز حملات خود را متوجه شاه و دربار کرد که در واقع این مفهوم را داشت که هدف نهضت اصلاحات موردی و مقطعی نیست، بلکه تغییر رژیم و نابودی بنیاد ظلم و فساد از اهداف اصلی نهضت است. سال 56 ه.ش در حالی که رژیم شاه از سرکوب ظاهری نهضت 15 خرداد و تبعید حضرت امام خرسند بود، با یک اقدام جنایتکارانه آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی را به شهادت رساند و در مقالهای توهینآمیز، رهبری حضرت امام خمینی را به مسخره گرفت. اینها جرقههایی بود که آتش زیر خاکستر را شعلهور کرد و روح قیام 15 خرداد را به قیام 19 دی قم متصل کرد. از این پس، رژیم شاه خود را با قیامی مردمی و بزرگ روبهرو دید. قیامها و تظاهراتها زنجیروار ادامه یافته، حلقه محاصره رژیم را تنگتر میکرد. حکومت نظامی، تعویض کابینهها و جابهجایی نخستوزیران سودی نبخشید. رژیم از کشتار و قتل عام مردم نیز بهرهای نبرد و شهادتها و جانبازیها، صفوف ملت را فشرده کرد و حضرت امام خمینی پس از 14 سال تبعید و دوری از وطن در 12 بهمن ۱۳۵۷ ه. ش به آغوش گرم ملت بازگشت. سرانجام، نهال 15 خرداد به ثمر نشست و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.
منبع: تاریخ سیاسی معاصر ایران، پژوهشکده تحقیقات اسلامی