|
نگاهی به چینش سریالهای شبانگاهی سیما
کجسلیقگی در کنداکتور؛ افسردگی در آخر شب!
میکائیل دیانی: «هنر بازنمایی است از جامعه»؛ این جمله با همین مقدار اجمال، حدیث مفصلی است که مثنوی هفتاد من کاغذ برای شرح و بسطش نیاز است. جامعهشناسان معتقدند در نسبت هنر و جامعه 3 رویکرد موجود است. رویکرد اول «بازتاب» است که متوجه «چگونگی نمایش جامعه در آثار هنری معاصرش» است. رویکرد دوم «شکلدهی» است که متوجه «تأثیر هنر بر جامعه» است. رویکرد سومی هم وجود دارد که به رابطه میان هنر و جامعه نمیپردازد بلکه به «هنر به منزله جامعه» نگاه میکند و جامعه هنر را مورد مطالعه قرار میدهد. در هر سه حوزه البته نقش جامعه پررنگ است. هنرمند یا میخواهد «وضعیت موجود» را بخوبی بهنمایش بگذارد یا میخواهد با اثر هنریاش وضعیت موجود را «تغییر» دهد که البته در نوع دوم به دلیل خلاقیت و رویکرد ایجابی کار هنرمند به غایت پیچیدهتر و سختتر میشود و همین علت هنرمند را بیشتر مصر میکند که بیشتر بازتابدهنده وضع فعلی باشد. با این مقدمه اما اگر سراغ وضعیت خودمان برویم چه نتیجهای حاصل میشود؟! امروز جامعه ایران با مشکل «اقتصادی و معیشتی» دست به گریبان است و آسیبهای اجتماعی ناشی از آن نیز به دنبال این مشکلات در حال گسترش است. طبیعتا هنرمند که بازتابدهنده جامعه خود است نیز این مسائل را در اولویت کاری خود قرار میدهد و آثار تولیدی سینمایی، تلویزیونی، تئاتر و... ناظر بر بازنمایی جامعه میشود. در این میان اما سیاستگذاران رسانه نقشی تعیینکننده دارند که در نحوه تولید و توزیع این محصولات به گونهای رفتار شود که ضمن هشدار در وضعیت نابسامان جامعه، احساس یأس و افسردگی نیز در مردم بهوجود نیاید و اساسا اثر هنر بتواند جریانساز امید و تلاش در جامعه باشد. مدیریت تولید و توزیع آثار هنری اما برای «رسانه ملی» بهواسطه بزرگی و فراگیری مخاطبان از اهمیتی دوچندان برخوردار است؛ امری که شاید این روزها کمتر بدان توجه میشود و نتیجه آن پخش همزمان و پشتسر هم 2 سریال است که هر کدام به لحاظ کیفی قابل قبول است اما همزمانی پخش آنها را میتوان از کجسلیقگی یا بیتوجهی مدیران دانست. این شبها ساعت 21:30 از شبکه 2 سریال «سایهبان» به کارگردانی برادران محمودی و بلافاصله پس از آن ساعت 22:15 از شبکه یک سیما سریال «محکومین» به کارگردانی حسین قناعت و سیدجلال سیدحاتمی پخش میشود. «سایهبان» داستان زندگی چند خانواده بههمپیوسته جنوب شهری را روایت میکند که در عین شرافت و انسانیت وضعیت زندگی نابسامانی دارند و هر روز بر مشکلات آنها افزوده میشود. کارگاهی که با هزار زحمت و قرض سرپاست، کارگرانی که ماههاست حقوق نگرفتهاند، خانوادهای که برای تهیه جهیزیه دخترش مشکل دارد، خانواده دیگری که قدرت اجاره یک خانه و تفکیک از خانه پدری را ندارد، جوانانی که بیکارند و درگیر انواع آسیبهای اجتماعی از جمله داروفروشی غیرقانونی در خیابان ناصرخسرو تا زد و خورد منجر به قتل میشوند. سریالی که جز یکی، دو قسمت که مربوط به رو به راه شدن وضعیت کارگاه مبلسازی را نشان میدهد، نقطه امیدواری دیگری ندارد. در کنار آن «محکومین» مجموعهای است مشتمل بر داستانهای مختلف درباره افراد مختلفی که آنها نیز از طبقات محروم و جنوب شهری هستند و فشار جامعه باعث شده است به بزهکاریهای اجتماعی روی بیاورند و حالا قرار است در برابر دادگاه پاسخگو باشند. محکومانی که جبر روزگار باعث شده تا آنها به ورطه بزهکاری کشیده شوند و همین مسأله باعث میشود لیلا زارع- مددکار اجتماعی دادگاه- که نقش فرشته نجات محکومین را بازی میکند تلاش کند تا آنها بهجای زندانی شدن کیفرهای اجتماعی معادلی را برای بهبود شرایط اجتماعی متحمل شوند. محکومین اتفاقا دارای جنبههای مثبت و آموزندهای نیز هست که میتواند نشاندهنده برخی تغییرات مثبت در قوه قضائیه باشد اما همنشینی این سریال در کنار سایهبان که هر دو در پی بیان معضلات و مشکلات دردناک جامعه هستند باعث شده از کارآمدی و فایده اصلی آنها کاسته شده و در عوض بیننده تلویزیون پس از دیدن 2 سریال غم آلود و پر از مصیبت، غمباد گرفته و با یک دوز بیش از حدی از اندوه سر بر بالین بگذارد. در نگاه اول هر دوی این سریالها را میتوان به لحاظ کیفی قابل قبول دانست و هر دو نیز برآمده از همان نگاه و رویکرد ابتدایی یادداشت یعنی «بازتابدهندگی وضعیت جامعه» است اما مسأله بااهمیت اینجا «توازن آنتن» است. مدیریت صداوسیما باید بتواند توازنی معقول و منطقی از برنامهها و تولیدات خود داشته باشد که ضمن بازنمایی جامعه و انتقاد به شرایط موجود، جامعه را به سمت غم و اندوه و یأس و ناامیدی سوق ندهد. ارسال به دوستان
نگاهی به نمایش «23» به کارگردانی مسلم رضایی
سکوت پرحکایت
محمدرضا الوند: شب افتتاحیه نمایش 23 بود و من به هر ترتیب خودم را میرسانم. شبهای پراتفاق و رویداد؛ شبهای خلأ؛ انتظار؛ نمیدانم که چه قدر حالمان نامساعد است. گویی روزگار با زمین و آسمانش، ما را طوری میفشارند که چیزی نمانده دست از حیات بشوییم. باز زمستان خشک از پس پاییزی بشدت خشک تر و انفجار ذرات سمی در فضا؛ مدارس تعطیل میشوند؛ سر و صدای اعتراض بالا گرفته؛ عرصه بر همه تنگ شده؛ داریم به فجر نزدیک میشویم؛ فجری که 40سال قبل خودمان آن را رقم زدیم؛ پس چه شد که اینگونه بر سرمان آمد. تئاتر و سینما هم کمرونق شده و برهوت صندلیهای خالی آدم را میرنجاند؛ بگذریم... اما اینکه 23 را احسان رحیمی نوشته قدری حالم را خوب کرد؛ احسان رحیمی بچه زمین نفت یا مسجدسلیمان است. هر چه نوشته و من خواندهام از تاریخ 8ساله دفاع در خوزستان بوده، تعدادی از نمایشنامههایش را خودش که اجرا میکرد حال و هوا و مراتبی داشت، او تنها کارگردان شهرستانی بود که به جزئیات دقت فراوانی میکرد. موسیقی را به قدری اهمیت میداد که یک وقت تماشاگر گمان نبرد دستهای نوازنده آمدهاند کنار اجرای تئاتر بنوازند تا خوش بگذرد. موسیقی باید طوری در ال به الی کارش تنیده میشد که تماشاگر و بازیگر، مشترک آن را بفهمند و زندگی کنند. یادم میآید در یکی از نمایشهای او چند کودک را دنبال میکردیم که مشغول بازی بودند. قرار شد یکی از بچهها را مخفیانه داخل یک طویله بگذارند تا باقی او را نیابند. یکباره بمبافکنهای بعثی یورش آوردند و منطقه را به خاک و خون و آتش کشیدند. بقیه بچهها در جانپناهشان نگران همبازیشان بودند که در طویله پنهانش کردند. حادثه جان میگرفت و میرفت جلو و ما همراه حادثه بودیم. درست مثل 23 که درون ذات زن و زنانه زیستن را میکاود. مسلم رضایی که خود سالها پیش در خوزستان با رحیمی در کانون پرورش تئاتر را آغاز کرده بود در طراحی خود تلاش کرده ظرایف فضا را از یاد نبرد. او با جسارت تمام یک فضای معلق و ناممکن را در میان ابزارها و نشانههای ممکن و واقعی جای داده تا بتواند زمان و مکان شناور را در کنش مخاطب خود رقم زند. در ابتدای اجرا میشنویم که شخصیت مرد میگوید در چند نوبت، وقت مردنم بود که دانستم من دیگر وجود ندارم و مثل یک عاریت در جهان اطراف شما قرار میگیرم؛ آن هم اگر شما بخواهید و عاریهها را در میان چیزهایی که دوستشان دارید بیاویزید. آویختن یاد و نشان و یک تابلوی راهنما اینجا به پیچ خطرناک نزدیک میشوید؛ سرعت کم میشود و ما باز نمیتوانیم بپیچیم. این را وقتی میفهمیم که به خود پیچیدهایم. مرد نمایش درد میکشد. فریاد او عین سکوت مرگ است. من او را میفهمم. میفهمم چون حضور وجود مادرانه سنگ صبور؛ زن را فهمیدهام. آن هم زن یک مرد؛ یک مردی که به جنگ رفته و بازگشته و دیگر شباهتی به ماقبل جنگ ندارد. زن جوانیاش را در خلال یک تصمیم پرخطر به اشتراک گذاشته. پیر شدن او همان پیرسالی زودرس مرد است. مردی در سکوت همواره؛ مردی که خواسته؛ ایستاده و تراشههای سرب و فولاد قامتش را در هم پیچیده. او دیگر توان ایستادن، حرف زدن و ابراز درد و نیاز خود را نمیتواند به کلمات تبدیل کند. زن که روزگار آرزوهای دخترانهاش را به خانه مرد آورده، بدجوری مقاومت میکند، گویی زندگی روال عادی دارد. همه چیز درست و حسابی و مهیاست. میبینم که او میدود، کار میکند، جان میکند و لبخند میزند که عشق را فراموش نکند. مرد نشسته؛ شاید روی ویلچر، شاید روی زمین یا بر صندلی، اصلا خوابیده و در بستر افتاده؛ چشم بسته؛ مثل خواب؛ مثل مرگ و زن مرا وامیدارد او را به گونهای تماشا کنم که او در نگاهش میبیند. مرد حرف میزند و در جملاتش تپش احساسات جان دارند و به رویت میرسند و اینگونه تماشا را گویی از روزنه نگاه زن آموخته باشی؛ تنوره میکشی؛ بغض میکنی؛ میخروشی؛ میخواهی فریاد بزنی که یکباره زن نگاهش را به تو میدوزد و تو در سکوت او به اقتدا میایستی. این چه مکافاتی است؟ ایکاش میتوانستم اجرای 23 را از روزنه نگاه و نیایش مرد نیز بفهمم و درک کنم که وقتی مردهای و هنوز جسمت حضور دارد؛ زنانه زیستن و عشق ورزیدن یعنی چه. چه بازی درخشانی دارد پروا آلاجانی و چهره و فیزیک او، چه انتخاب بجایی بوده که نمایش را بر دلم اینگونه تلنبار کرده که بنویسم و بگویم تنها شدهایم اما نه تنهایی یک زن با 2 مسؤولیت؛ یک پسر و یک همسر و زندگی که دندان نشان میدهد و پنجه میکشد بر آرامم؛ بر صبر و سکوت و تاریخ فراموشیام. میکشاند مرا تا لابی آسایشگاه جانبازان؛ آنهایی که دیگر نام و گذشته را یکسره کنار گذاشته و در لحظه امروز من زندهام. من اما زنده بودن را میخواهم از چشمان آنان نگاه کنم. درد، فریاد، خنده، سکوت و خیره ماندن را... . ارسال به دوستان
درباره اشتباه استراتژیک جشنواره فجر پیرامون مجری نشستها
گَزیدن فجر
جواد صفائی: انتخاب محمود گبرلو برای برگزاری نشستهای نقد و بررسی جشنواره فیلم فجر در حالی از سوی مسؤولان این دوره از جشنواره صورت گرفته است که به نظر میرسد آن را باید یکی از معدود اشتباهات مهم مسؤولان این دوره از جشنواره تا به امروز به حساب آورد. به گزارش «وطنامروز»، با نزدیک شدن به ایام برگزاری جشنواره سیوششم فیلم فجر هر روز خبرهای تازهای در ارتباط با این رویداد فرهنگی و هنری منتشر میشود. خبرهایی که برآیند همه آنها نشاندهنده عزم مدیران این دوره از جشنواره برای برگزاری یک جشنواره آرام و به دور از حاشیه و جنجال است. اما در این میان از برخی تصمیمگیریها بوی محافظهکاری به مشام میرسد. از اتفاقات مثبت این جشنواره دخیل شدن خرد جمعی در تصمیمات جشنواره و روی دادن اتفاقات مبارکی نظیر قرعهکشی مستقیم اجزای نمایشها بود که همواره گلایه برخی فیلمسازان – چهبسا بحق – را برمیانگیخت. اما در این میان انتخاب محمود گبرلو که تجربه خوشایندی در اداره برنامه هفت نداشته و از سابقههای ناموفق او در جشنواره فجر قبلی خاطرات بسیاری در ذهنها به یادگار مانده، موجب شگفتی رسانهها و اهالی سینما شده است. در کارنامه گبرلو اجرای خنثی و بیرمق نشستهای جشنواره نیز به چشم میخورد. اما تجربه این اجراها نهتنها بار مثبتی به همراه نداشته بلکه به طور مثال نشست فیلم قاتل اهلی در سال گذشته خود موید این نکته بود که یک مجری-کارشناس متبحر نهتنها میتواند به نشست رونق دهد بلکه مانع از ارتکاب اشتباهات فاحشی خواهد شد تا یک نشست خبری به جنجال تبدیل نشود. دانش سینمایی و مهارت اجرا از جمله قابلیتهای بالقوهای است که هر مجری - کارشناسی به آن نیازمند است. طبیعی است که تجربه تلخ سقوط برنامه هفت و کمفروغی نشستهای جشنواره، مدیران فجر را به انتخاب گزینه دیگری بکشاند. اما به نظر میرسد تکرار حضور گبرلو در این جشنواره یا ناشی از رانتهای موجود بوده یا اینکه مدیران بیش از رونق جشنواره به خنثیسازی و عدم ایجاد حاشیه اهمیت میدهند. اتفاقی که چندان مبارک نبوده و تجربه ثابت کرده این رویکرد همواره اعتراض همه طیفهای فرهنگی و هنری را برمیانگیزد. اعتراضهایی که سال گذشته ناشی از این رویکرد رخ داد، در هیچ دوره از جشنواره فجر دیده نشده بود. ارسال به دوستان
گزارش «وطنامروز» از نشست خبری جشنواره تئاتر فجر
بدعتی که دردسرساز شد
محسن شهمیرزادی: نشست خبری سیوششمین جشنواره تئاتر فجر با حضور فرهاد مهندسپور دبیر جشنواره، حمیدرضا ابک مدیر روابطعمومی جشنواره و سایر عوامل برگزار شد. در این جلسه برخلاف سایر نشستهای خبری، مدیران جشنواره اعلام کردند قصد ارائه گزارشی را نداشته و صرفاً پاسخگوی پرسشهای خبرنگاران خواهند بود. از جمله مسائل برجسته در پرسشها و انتقادات خبرنگاران، پوستر این دوره از جشنواره بود که شمایلی متفاوت از سالهای پیشین را تجربه میکرد. این پوستر با الهام از شکلکهای شبکههای مجازی طراحی شده بود. فیلیزاده، طراح این پوسترها با اشاره به فرآیند طراحی آنها اظهار داشت: این ایدهها براساس روش متداول من سادهسازی شدهاند. شکلکها در گفتوگوهای روزمره مردم به کار میروند و ما با استفاده از این مقوله بنا داشتیم آن را به میان مردم بکشانیم و مخاطب عام را با این رویداد آشنا کنیم. وی همچنین با اشاره به اینکه در این طراحی نیمنگاهی به طرح فرشهای ایرانی و هنر شرقی نیز داشته است، افزود: روند پوسترها همواره به سمت ادبیات کلامی و تایپوگرافی شدن پیش میرود، در حالی که ما بنا داشتیم هویت بصری به این پوستر بدهیم. همچنین مهندسپور با بیان اینکه ما صرفاً با کلماتمان سخن نمیگوییم، اظهار داشت: زبان تصویری و زبان بدن ما بعضاً بسیار مهمتر از کلماتی است که ادا میکنیم و وجه اشتراک تمثیل پوسترها با تئاتر به همین مقوله بازمیگردد. وی همچنین در پاسخ به علت انتخاب سایت «ایران نمایش» برای فروش بلیت و خدمات جانبی، گفت: ما مناقصهای بین سایتهای خدمات جشنوارهای برگزار کردیم و بهترین پیشنهاد که از جانب سایت ایران نمایش ارائه شد را برگزیدیم. مهندسپور با بیان اینکه جشنواره تئاتر فجر بزرگترین جشنواره تئاتر در سراسر منطقه است و با «احمقانه» دانستن بخش مسابقه در این جشنواره، گفت: همواره در جشنوارههای کوچک برای اعتباربخشی مسابقهای تدارک دیده میشود. من پیش از این تصورم این بود که جشنواره را به 2 بخش تقسیم کنیم و بخشهایی از آن را به فصل دیگری موکول کنیم اما تصورم تغییر کرد، از سویی این جشنواره ظرفیت تبدیل کردن ایران به قطب فرهنگی و تئاتر منطقه را دارد، از سوی دیگر نیز به نظر میرسد کارگردانهای بزرگ و کوچک از اعتبار اجتماعی محرومند و گمان میکنند با به دست آوردن تندیس به اعتبار اجتماعی میرسند. ارسال به دوستان
اخبار
اعلام فهرست سینماهای مردمی سیوششمین جشنواره فیلم فجر ارسال به دوستان
اخبار
پاسداشت ابوالفضل سپهر در چهلمین شب شاعر ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|