|
گزارش «وطنامروز» از پشتپرده کادرسازی سیاسی و رسانهای امارات
بنزاید، معمار پنهان
فرشاد گلزاری: ایجاد هجمه و خلق سناریو برای هدایت افکار عمومی، علیه یک کشور، جریان یا یک شخص نیازمند دادههای قوی و تایید شدهای است که پس از دستهبندی و پالایش بر اساس نوع پرونده موجود (امنیتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...) وارد مرحله تحلیل محتوا و در نهایت انتشار پرسروصدا میشود که در این مرحله رسانهها (اعم از مکتوب یا دیجیتال) نقش بسزایی را ایفا میکنند. امروز آنتن شبکههای تلویزیونی، صفحات روزنامهها و هفتهنامهها و همچنین تارنمای اندیشکدههای مطالعاتی آنگونه که در کشورمان نسبت به آنها نگاه میشود، بیارزش یا کمارزش نیست. این توپخانه رسانهای در قرن 21، تنها مشغول آگاهسازی یا انتشار چند مطلب جهتدار بر ضد یک کشور یا یک تفکر نیست، بلکه رسانههای جهان در وضعیت کنونی نقش دولت پنهان و حتی یک اپوزیسیون مجازی (بخوانید حقیقی) را بازی میکنند. به عبارتی گویاتر، مجرای انتشار اخبار در وضعیت فعلی براحتی میتواند یک دولت- کشور را از عرش به فرش بکشاند یا حداقل وجهه بینالمللی آن را با چالش روبهرو کرده و مخاطراتی در عرصههای امنیتی، سیاسی و بویژه اقتصادی بهوجود آورد. به عنوان مثال زمانی که خبر فساد اخلاقی ترامپ و ارتباط او با استورمی دنیلز، رسانهای شد، به یکباره حرفها و سخنهای در گوشی از واشنگتن گرفته تا ایالتهای لاتینتبار آمریکا میان مردم شدت گرفت و دیری نپایید که دموکراتها و حتی جمهوریخواهان همسو با ترامپ داد انتقاد از وی سر دادند و مجدداً یاد پرونده رسوایی «بیل کلینتون» و «مونیکا لوینسکی» زنده شد؛ موضوعی که سال 1999 استیضاح کلینتون از سوی محافظهکاران را با کمک رسانههای منتسب به آنها رقم زد و او تنها با اخذ یک رای بیشتر در سنای آمریکا توانست از سقوط سیاسی خود جلوگیری کند. این رویه تنها بخش کوچکی از کارکرد رسانه در عرصه داخلی است که به اشکال مختلف، از گذشته تاکنون در حال بروز و ظهور است. اما بخش دیگری که تقریباً از یک دهه اخیر تا امروز به یک نوع استراتژی پنهان و حداقل کمرنگ تبدیل شده، در آمیختن متن سیاست خارجی کشورها با رسانه است. به عبارت سادهتر، رسانهها دیگر از القای گفتمان و جنگ روانی به سمت جریانسازی رفتهاند که ریشه آن در راهبردهای سیاست خارجی کشورهاست. البته این ادعا باعث نمیشود کارایی رسانه و مطبوعات در عرصه جنگ روانی را نادیده بگیریم، بلکه استفادههای اخیر از رسانه به قوت خود باقی است. بدون تردید طرحریزی یک عملیات روانی موفق، 2 بعد داخلی و خارجی را در بر میگیرد اما واقعیت این است که کاربرد این مقوله در جهان امروزی بیشتر بر سناریوهای خارجی تمرکز دارد که البته قبل از اجرای آن، ابزار و وسیلههایی لازم است تا با محوریت آنها بتوان پروژه مدنظر را پیش برد. در این بین یکی از دولتهایی که جدیداً و از حدود 3 سال پیش در محور عملیات روانی فعال شده، امارات متحده عربی است. شیخنشینان این جغرافیا، در کمتر از 5 سال و با هزینه کردن رقمهای هنگفت فرآیندی را شکلدهی و اجرا کردهاند که متاسفانه در تحلیلهای داخلی به آن پرداخته نمیشود، چرا که مسؤولان، مدعیان و حتی خبرگان امر رسانه هر واقعهای را که در منطقه، حاشیه خلیجفارس و محور عربی اتفاق میافتد و سپس بازخوردهای اروپایی و آمریکایی آن در سطوح گسترده منتشر میشود، برآمده از تفکرات و سیاستورزیهای منفی عربستان سعودی میدانند که تا حدودی درست است اما تمام این روندها و فراز و فرودها را نمیتوان ماحصل دگماتیسم مستقر در ریاض دانست. امارات در پشت این قضیه و دقیقاً در کنار سعودیها نشسته اما مدل و روند این تاثیرگذاری و همچنین مهرههای آنها بیش از اصل ماجرا اهمیت دارد و به نوعی یک حلقه مفقوده به حساب میآید. ارسال به دوستان
ابعاد پنهان سناریوی سیا در ونزوئلا و کوبا
از آلفا 66 تا سربازان فلانل
رامین پرچمدار: خبر ترور «نیکلاس مادورو» رئیسجمهوری ونزوئلا توجه بسیاری از تحلیلگران حوزه امنیت بینالملل بویژه تحلیلگران مسائل آمریکای جنوبی را به خود جلب کرد، چراکه مهره ترور در این جغرافیا بر اساس دادههای موجود، فیدل کاسترو بود که پس از درگذشت او احتمال اینکه دوباره صدای خروج گلوله سوءقصد از دهانه اسلحه شنیده شود، بسیار بعید به نظر میرسید! دادههایی وجود دارد که گفته میشود بیش از 100 فقره طرحریزی برای قتل و ترور «فیدل کاسترو» وجود داشته که تنها برخی از آنها علنی شده است. اینکه چرا مادورو به عنوان «سیبل مقابل» انتخاب شد تنها یک کد سیاسی دارد که آن هم تضاد سیاستهای وی با ایالات متحده است. باید به این نکته توجه داشته باشیم، زمانی که ترامپ روی کار آمد سیاست ایالات متحده در قبال کوبا و پس از آن در ونزوئلا وارد فاز تقابلی شدید شد. رکس تیلرسون، وزیر پیشین وزارت امور خارجه آمریکا از سوی ترامپ و با هدایت سازمان سیا سفری به کشورهای آمریکای جنوبی داشت و دستور کار آن اعمال فشار بیشتر بر کاراکاس بود. این سیاست درباره کوبا هم اتفاق افتاد اما واقعیت این است که پرونده کوبا تا حد زیادی متفاوت از ونزوئلاست، بدان معنا که اوباما پس از 54 سال تنش میان واشنگتن و هاوانا وارد کوبا شد و در نهایت پرچم 2 طرف در خاک آمریکا و کوبا به اهتزاز درآمد اما عادیسازی روابط این دو باعث نشد تحریمهای کوبا از بین برود و روند اعمال فشار همچنان باقی بود تا اینکه فرمانده فیدل درگذشت. این روند در ونزوئلا به گونهای دیگر طی شد، به گونهای که نیکلاس مادورو در مقاطع مختلفی شاهد اعمال فشار بر کشورش از سوی آمریکا بود و حتی در سال گذشته اخباری مبنی بر بازداشت منابع مرتبط با آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا در اعتراضات خیابانی این کشور منتشر شد که مادورو رسماً واشنگتن را مقصر این موضوع دانست. بلافاصله تحریمهای چندلایه علیه کاراکاس فعال شد و اعمال شبکه تحریمی آمریکا در آمریکای لاتین باعث شد همسایگان ونزوئلا نتوانند تبادلات نفتی و مناسبات اقتصادی خود را آنگونه که میخواهند پیش ببرند و در اینجا بود که تورم، اقتصاد ونزوئلا را محاصره کرد اما مادورو با وجود این فشارها و خیانتهایی که از درون پارلمان به وی میشد اوضاع را تا حدودی کنترل کرد. ارسال به دوستان
گزارش «وطنامروز» از دستورالعمل ابلاغی واشنگتن به رسانههای ضدانقلاب
رخنه سخت
حسن حنیف: پس از جنگ سرد میان 2 بلوک شرق و غرب آنچه برای آمریکاییها به عنوان تجربهای بس پرهزینه برجای ماند، جایگاه رسانه و عملیات روانی در وصول اهداف سیاسی- نظامی واشنگتن در کشورهای هدف است. در همین راستا با نگاهی گذرا میتوان به این شناخت رسید که بزرگترین بستر رسانهای برای تقابل و جنگ از سوی آمریکاییها در مقابله با انقلاب اسلامی ایجاد شده است؛ اختصاص بودجهای سرسامآور و راهاندازی بیش از 100 شبکه فارسیزبان با ماموریتهای مختلف که از سوی سرویس اطلاعاتی واشنگتن با تفکیک ماموریتهای ابلاغی دنبال میشود. بهترین نمونه برای چگونگی استفاده غرب از رسانه را میتوان در فتنه 88 و بحران تروریستی شام و عراق بررسی کرد که در اینجا تنها برای درک بهتر مخاطب به آن اشاره شد. این در حالی است که رسانههای فارسیزبان ضد انقلاب نهتنها در مواقع بحران از پروتکلی معین بهره میبرند، بلکه وظیفه دارند در مواقع غیربحرانی نیز ماموریت خاص خود را با اهدافی از قبل مشخص شده دنبال کنند. برخی تجمعات پراکنده که اخیرا در برخی شهرهای کشور شکل گرفت، بهرغم برخی شعارهای ساختارشکنانه که عموماً با همراهی مردم روبهرو نشد، موضوعی است که ابعاد پیدا و پنهان زیادی در خود نهفته دارد. آنچه واقعاً در خیابانهای برخی شهرهای کشور رخ داد تجمعی مردمی با محوریت معترضان به گرانیهای اخیر بود که البته عملکرد ضعیف دولت را هدف گرفته بود. در این بین اما در هر تجمعی حضور ضد انقلاب کاملاً مشهود بود تا از کمترین فرصتها برای به حاشیه کشاندن اصل مطالبات مردم و موجسواری بر اقدامات ناهنجار و ساختارشکن استفاده کرده و نتیجه کار را به آشوب و اغتشاش بکشانند. غیر از نقش اپوزیسیون اعم از سلطنتطلبان، منافقین و دیگر گروههای ضدانقلاب و برانداز، این صحنه در بطن خود بازیگر مهم دیگری دارد که بررسی رفتار آن میتواند راهبرد دشمنان نظام در فضای این روزهای کشور را بیشتر تبیین کند. رسانههای ماهوارهای معاند پا به پای عناصر میدانی گروههای ضدانقلاب سعی دارند کوچکترین تحرکات خیابانی را در سطح شورش مردمی جلوه داده و با القای فضای بحران و خط ناامنی، جنگ روانی جدیدی به راه انداخته و نظام اسلامی ایران را از طریق مطالبات مردمی مجبور به پذیرش خواستههای آمریکا کنند. اطلاعرسانی لحظه به لحظه برای تجمعات همچون تعیین ساعت و مکان تجمعات از جمله برنامههای در دستور کار این شبکههاست. برخی از کانالهای ماهوارهای به روشهای متنوع سعی دارند ضمن خطدهی به تجمعات و رادیکال کردن رفتارها در کنار هدایت مطالبات بحق مردمی به تقابل با نظام، روشهایی را برای درگیری و بروز خشونت در دستور کار خود قرار دهند. به عنوان نمونه یکی از شبکههای ضد انقلاب با نمایش یک اعتراض خیابانی در یکی از کشورها درباره شیوههای آتشزدن و بستن خیابانها صحبت میکند و به عبارتی آموزش تجمعکنندگان برای ایجاد درگیری را علناً مطرح و ارائه میکند. خبررسانی این شبکهها درباره تجمعات ایران بهگونهای است که گویی اساساً تجمعات با اهداف سیاسی و مطالبات ضد نظام انجام شده و هیچ اشارهای به حرکتهای مثبت گفتوگو میان مردم و مسؤولان و عدم همراهی بسیاری از تجمعکنندگان با عوامل ضد انقلاب و هنجارشکنان نمیشود. نگاهی به تیترهای بیبیسی فارسی به عنوان شبکهای که سعی دارد رهبری و خطدهی اپوزیسیون را بهدست گیرد، میتواند اهداف این کانالها را بیش از پیش نمایان کند. بازتاب گسترده و پررنگ کوچکترین اظهار نظرها علیه نظام و همسو با درخواستهای آمریکا مبنی بر مذاکره با ایران هم از دیگر برنامههای ابلاغی این شبکهها به شمار میرود. تحلیلگران شبکههای ضد انقلاب در حرکتی همسو سعی دارند موضوع مذاکره با آمریکا را به عنوان راهحل بحران نمایش دهند و بیتوجه به سابقه بدعهدی، دشمنی، جنایت و صدها خیانت آمریکا علیه این ملت، راه برونرفت از مشکلات اقتصادی را در دستان آمریکا وانمود کنند. برنامههای تحلیلی نیز به شکلی غیر حرفهای و کاملاً جهتدار سعی دارند تحلیل خود از وقایع اخیر را به شکل اعتراضات ضد حکومتی نمایش دهند. یکی از مهمترین خطوط مورد توجه این رسانهها تمرکز بر اقشار کمدرآمد و اصطلاحاً طبقه پایین جامعه است و تلاش میشود این قشر را که معمولاً در پازل طرحریزی ضد انقلاب نبوده به صحنه اعتراضات وارد کنند. در همین راستا میتوان به فعالیت چند برابر ضد انقلاب در شبکههای اجتماعی و تولید محصولات مرکب رسانهای با این محتوا اشاره داشت؛ محصولات رسانهای که تمرکز خود را بر تحریک و تهییج قشر مذکور قرار دادهاند. این در حالی است که حوزه فعالیت شبکههای ضد انقلاب فقط محدود به مسائل اقتصادی و القای مطالبات سیاسی نبوده و در زمینههای دیگر برای سیاهنمایی تلاش میشود. به عنوان مثال در حوزههای محیطزیستی نیز عملیات روانی رسانههای ضد انقلاب با تمرکز بر بحث گرما و خشکسالی کاملاً نمایان است. در این حوزه برنامهسازی شبکههای ضد انقلاب بر پایه القای بحران و سیاهنمایی در آینده نزدیک ایران استوار شده است. به عنوان مثال برنامه 60 دقیقه بیبیسی در روز هشتم مرداد با عنوان «ارزیابی بحران خشکسالی در ایران» به سیاهنمایی اغراقآمیز درباره وضعیت امروز ایران پرداخت. ادبیات و واژههای به کار رفته توسط کارشناسان این برنامه چنین القا میکند که «بحران خشکسالی در ایران موضوع تازهای نیست. سالهاست همه میگویند بیآبی را جدی بگیرید حالا بحران به فاجعه تبدیل شده؛ شهر به شهر، روستا به روستا، تالاب به تالاب و رودخانه به رودخانه خشک میشوند و بیآب. رئیس مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران هواشناسی امروز گفته 97 درصد مساحت ایران به خشکسالی انباشته و بلندمدت دچار شده...». باید توجه داشت در حالی که بحران بیآبی امروز دامنگیر بسیاری از نقاط دنیا شده و حتی کشورهایی مانند بریتانیا نیز با این مساله دست به گریبانند، مشاهده میشود کارشناسان این برنامه تلاش برای گرهزدن همه مشکلات به سوءمدیریت را در جهت ناکارآمد نشان دادن نظام ایران در دستور کار خود قرار دادهاند: «مهاجرت اقلیمی هم حرف امروز و دیروز نیست. سالهاست بسیاری از مردم بویژه در روستاها و شهرهای کوچک به خاطر بیآبی و خشکسالی خانه و کاشانه خودشان را رها میکنند و به شهرهای دیگر میروند. همه میگویند اگر برنامهریزی درستی صورت نگیرد فاجعه در راه است؛ فاجعهای که به نظر میرسد از برنامهریزیهای درست و نادرست پیشی گرفته». به همین ترتیب، شبکههایی مانند منوتو، صدای آمریکا و رسانههایی مانند دویچه وله، رادیو زمانه، ایران وایر و ... نیز همین خط را دنبال کردهاند. اما آنچه باید در این میان مورد توجه قرار گیرد، این است که اساساً مطالبات برحق مردم هیچ ارتباطی با اهداف ضد انقلاب نداشته و صفبندی و فاصلهگرفتن از سوءاستفادهکنندگان صحنه تجمعات اخیر باعث میشود مطالبات طبیعی و بر حق جامعه زودتر به نتیجه برسد و عدم توجه به هشدارهای موجود در این رابطه میتواند خسارات جبرانناپذیری بر جامعه وارد کند. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|