|
یادداشتی بر مجموعهشعر «باران بهانه بود» سروده جواد محقق
راهی تازه در شعر نیمایی
ضیاءالدین خالقی: 1- بازگشت بهکودکی میسر نیست اما تازه و بیدار نگاه داشتن خاطرات و جان کودکی در جان همیشه آدمی، یک کار هنرمندانه است؛ حتی اگر این در جان هنرمندی نباشند. هنرمندان اصیل هم نهتنها با این حال و جان کودکی زندگی میکنند، بلکه آن را عامل استحاله و صیقلخوردگی خود میدانند. این بیدارباشی کودک درون، ما را از کدرشدن و تاریکبودن دور و به زلالی و درخشندگی نزدیک میکند. بروز و ظهور این امر در آثار شاعران و هنرمندان، همیشه غیرمستقیم یا در هالهای از زلالی هنر قابل رویت است اما این امر گاه در آثار بعضی شاعران و هنرمندان، پررنگتر و آشکارتر رخ مینماید؛ مثلا در شعر شاعرانی چون سهراب، فروغ و قیصر. از این رو، زبان، بیان و فضاسازی شعرهایشان هم نسبت به دیگر شاعران، سادهتر، صمیمیتر، ملموستر، عینیتر و حتی عادیتر و مادیتر است و درک و دریافت اشعارشان نیز آسانتر. همین امر گاه سبب میشود تا گرایش و میل اینگونه از شاعران به شعر نوجوان بیشتر شده یا بخشی از اینگونه اشعارشان بهطور اختصاصی مناسب سن نوجوانان شود یا مشترک با بزرگسالان؛ مانند اشعار قیصر امینپور در کتابهای «مثل چشمه مثل رود»، «بهقول پرستوها» و «منظومه ظهر روز دهم» یا اشعار سلمان هراتی در کتاب «از این ستاره تا آن ستاره» آورده و نیز اشعار جواد محقق در کتاب «باران بهانه بود». اگرچه ظرفیت و ظرافت اشعار محقق در این کتاب، یکهوا بالاتر از شعر نوجوان است، در عین حال مناسب بزرگسالان. ارسال به دوستان
نگاهی به رمان «قبرستان عمودی» اثر حمیدرضا شاهآبادی
شما هم جهان مردگان را ببینید!
حسام آبنوس: «من جهان مردگان را دیدهام»، این جمله به تنهایی کافی است تا هر شنوندهای را ترغیب کند پای صحبتهای کسی که چنین ادعایی میکند بنشیند. حالا حمیدرضا شاهآبادی در جلد اول رمان «دروازه مردگان» که با نام قبرستان عمودی منتشر شده، خواننده را در چنین موقعیتی قرار داده و او را دنبال خود میبرد تا جهان مردگان را به او نشان دهد. ارسال به دوستان
نگاهی به مجموعه شعر «بعد از بنفشهای که نیامد» سروده عباس باقری
باید حوصله عمیق داشت
رضا شیبانی: نمیدانم ایراد است یا حسن اما خواندن مجموعه شعر «بعد از بنفشهای که نیامد» از عباس باقری، یک حوصله عمیق میخواهد. البته پاداش این حوصله عمیق درک زیبایی نهفته در شعر است؛ به شرطی که اهل شعر باشید. این کتاب هم خود بلند بالاست و هم تک تک شعرهایش. تازه شعرهایش هم بیوزن هستند. همین شعرهای بیوزن هم سرشار هستند از احساسات پیچیده شده در لابهلای تلمیحها و کلمات اساطیری. همه اینها دست به دست هم میدهد تا مخاطب امروزی را بگریزاند اما خواندن عمیق همین شعرها با حوصله و در جهت رهیافت به عمق اثر، نشان میدهد چیزی لذتبخش در ورای آنها وجود دارد. باز تاکید میکنم قضاوت نمیکنم که این خصلت، نیکو است یا نه؛ قضاوت با خوانندگان. شعرهای عباس باقری را میشود با ترجمه آثار مهم شعر خارجی بویژه شعر عرب مقایسه کرد. حتی همین امکان قیاس هم میتواند به عنوان ضعف و قوت تلقی شود. ضعف از این جهت که تالیف شعری مستقیم در آفرینش آنها وجود نداشته است. مثل اینکه کسی سراغ آثار محمود درویش رفته باشد و این شعرها را از عربی به فارسی برگرداند. هر آنچه مترجم در بازتولید اثر ترجمهای پویه شاعرانه کند اما باز اثر تولیدی ترجمه است و نه شعر و در نتیجه تالیف شاعرانه مستقیم در ساخت و پرداخت آن وجود ندارد. از سوی دیگر این خصلت نقطه قوت است، چرا که به هر حال یک خیال و طبع قدرتمند در ورای اثر وجود دارد که میتواند با ترجمه شاهکارهای جهانی مقایسه شود. این خصلت قوت - ضعف البته در تمام شعرهای سپید وجود دارد، چون شعر منثور از اساس حاصل اندیشه ترجمهگراست؛ ترجمهای متعلق به اسباب سخن گفتن و سطربندی. هر چه اندیشه شاعر خودی باشد باز اسباب هندسه سخن خارجی است. انگار شعر به زبان دیگری اتفاق افتاده و عباس باقری در ذهن خود آن را به فارسی ترجمه کرده است: ارسال به دوستان
نقدی بر مجموعه شعر «عدم» سروده محمود حبیبیکسبی
نالهای غریب
حمیدرضا شکارسری: واژگان یک متن نسبت مستقیم و البته دوسویهای با فضای حاکم بر آن دارند. فضای کهن حاکم بر تعابیر و مفاهیم و تصاویر شعر، دایره واژگان را به سمت آرکاییسم و باستانگرایی سوق میدهد و دایره کهن واژگان نیز به قدمت تعابیر و مفاهیم و تصاویر شعر مجال بروز و ظهور میدهد و این هر دو در همراهی و همجوشی با یکدیگر به کلیت شعر صورت و سیرتی کهن میبخشد. همین جا باید تفاوت بین کهن بودن و کهنگی را متذکر شد. کهن بودن توجه به سنت و مفاهیم سنتی و احیای آن دسته از مناسکی زبانی است که هنوز پتانسیل زندگی دارند. واژهها و مفاهیم کهن هنوز قابل فهمند و حتی کاربرد دارند، اگر چه کاربرد سابق را از دست دادهاند. کهنگی اما تلاشی بیهوده برای بهکارگیری واژگانی است که دیگر نه کاربرد دارند و نه حتی فهمیده میشوند و تلاشی است برای احیای مناسکی زبانی که دیگر مردهاند و ارزش معناشناختی و حتی زیباشناختی ندارند. شعر «محمود حبیبی کسبی» در مجموعه شعر «عدم» شعری ست سنتی و کهنگرا. شعری که حاصل رابطهای دوجانبه و زنده است بین زبان کهن از یکسو و تعابیر و مضامین نسبتا تازه اما ریشهدار در سنت از سوی دیگر؛ نوعی همگرایی بین صورت و محتوا. این نوع بیان اگر چه شعر «حبیبی» را از انعکاس جهان معاصر با تمام اجزا و جزئیاتش محروم کرده است اما در تناسبی کامل با مفاهیم کلی و همه زمانی است که شاعر مراد کرده است. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|