|
دعوت فیفا از فدراسیونهای عربی برای حضور در جام قطر ۲۰۲۱
قطر قبل از برگزاری جامجهانی قصد دارد برای آمادگی بیشتر خود برای میزبانی از این رقابت بزرگ، یک جام دیگر را بین کشورهای عربی در ۲ قاره آفریقا و آسیا برگزار کند. فیفا رسما از ۲۲ فدراسیون عربی در ۲ قاره آفریقا و آسیا خواست برای حضور در جام قطر اعلام آمادگی کنند. این رقابت قرار است یکم تا ۱۸ دسامبر ۲۰۲۱ به میزبانی قطر برگزار شود.
ارسال به دوستان
چرا دیگر مدعیان از کورس قهرمانی جا ماندند؟
نبود ثبات و دخالت بیرونی
زهره فلاح زاده: پرسپولیس برای چهارمین سال متوالی قهرمان لیگ برتر ایران شد تا پرافتخارترین تیم ایرانی در این رقابتها لقب گیرد.
قرمزهای پایتخت که سال اول مربیگری برانکو ایوانکوویچ با تفاضل گل کمتر نسبت به استقلال خوزستان به رده دوم تکیه زدند، با حفظ ستارهها و کادرفنی خود توانستند با این مربی به ۳ قهرمانی پیاپی برسند. این تیم با کمترین تغییر توانست حتی به فینال لیگ قهرمانان آسیا هم برسد، هر چند این فینال رفتن مقابل هواداران پرتعداد آنها به قهرمانی منتهی نشد اما همین که سومین تیم ایرانی بودند که توانستند به فینال لیگ قهرمانان آسیا (شکل نوین جام باشگاههای آسیا) برسند و تا آستانه گرفتن نخستین جام لیگ قهرمانان آسیا برای فوتبال ایران پیش رفتند هم میتوانست برای برانکو و تیمش یک موفقیت عظیم به حساب آید.
برانکو از پرسپولیس رفت، صندلی مدیریت بارها عوض شد اما حتی با بودن کالدرونی که تیمش نچسب بازی میکرد، پرسپولیس قهرمان نیمفصل شد و در ادامه هم با حضور یحیی گلمحمدی این تیم به چهارمین قهرمانی پی در پی رسید. اما چه اتفاقی افتاد که پرسپولیس در این سالها و پس از یک دهه ناکامی مطلق به قهرمانیهای متعدد رسید؟ چه اتفاقی برای دیگر رقبا افتاد تا قرمزپوشان پایتخت بدون رقیب قهرمان شوند؟ سپاهان، استقلال و تراکتور در این سالها میتوانستند مربع قهرمانی را شکل دهند تا لیگ برتری که هر ساله مدعیانش تا هفتههای پایانی برای قهرمانی میجنگیدند، باز هم رقابتها را جذاب کنند اما این اتفاق پس از حضور برانکو روی نیمکت پرسپولیس، ادامه پیدا نکرد.
* دیگر مدعیان چگونه از صحنه خارج شدند؟
داستان از آنجایی شروع شد که استقلال، رقیب سنتی پرسپولیس با از دست دادن ستارههایش همان اول به قرمزها و هوادارانش اعلام کرد ما شانس قهرمانی را از دست خواهیم داد؛ همان سالی که منصوریان هر چه در نیمفصل اول بد کار کرد و نیمفصل دوم عالی اما نتوانست به یک قدمی پرسپولیس برسد؛ همان سالی که مدیران وقت استقلال با پرداخت نکردن بدهی ناچیز عادل شیحی، این تیم را از فصل نقل و انتقالات زمستانی محروم کردند و تیم منصوریان با جوانهایش باید به مصاف رقبا میرفت. فصل بعد منصوریان بدترین شروع تاریخ لیگ برتر را با استقلال داشت که پس از ۷ هفته منجر به استعفای وی شد. وینفرد شفر جایگزین منصوریان شد و توانست استقلال را به رده سوم برساند. شفر که با قهرمانی استقلال در جام حذفی، امید هواداران به قهرمانی در لیگ برتر فصل بعد را پررنگ کرده بود، قراردادش ۲ برابر قبل شد. او، کادرش و هوادارانش فکرش را هم نمیکردند ستارههای این تیم رفتنی شوند اما این اتفاق افتاد تا جایی که دست شفر خالی شد و مدام از این بابت به مدیران وقت تیم گله کرد. استقلالی که تا یکچهارم نهایی لیگ قهرمانان آسیا هم رسید، در پی دگرگونی های عجیب و غریب تیم، هم رسیدن به ستاره سوم آسیایی برای هوادارانش تبدیل به یک رویا شد و هم قهرمان نشدن در لیگ برتر باز هم تکرار شد.
شفر ۳ بازی مانده به پایان لیگ در حالی که تیمش شانس خیلی کمی برای قهرمانی داشت، به دستور معاون وقت باشگاه برکنار شد تا آبیها باز هم یک مربی را کنار بگذارند و یک مربی دیگر را جایگزین کنند. یعنی باز هم بیثباتی حرف اول را در استقلال میزد. فرهاد مجیدی بدون کارنامه روی نیمکت آبیها نشست و تنها ۳ بازی لیگ برتر میهمان آبیها شد. نوبت به آندرهآ استراماچونی، سرمربی ایتالیایی سابق اینتر رسید. او باید تیمی را تحویل میگرفت که بیش از ۱۵ بازیکنش جدا شده بودند. شاید اگر او میدانست مدیران باشگاه چه تیم یکدستی را از هم پاشیدهاند، گذرش به ایران هم نمیافتاد. استرا با وجود ناآشنا بودن به فوتبال ایران و عدم نتیجهگیری در هفتههای اول اما به مرور زمان یک استقلال مدعی ساخت، تا حدی که آبیها پس از سالها به صدر جدول صعود کردند.
تیم او آنقدر روان و با برنامه بازی میکرد که رقبا تنها به تمجید از آنها میپرداختند اما خوشی به دل استقلال و هوادارانش نمیآمد! باید باز هم اتفاقی میافتاد تا شیرینی این شهد به زهر تبدیل شود. استراماچونی با بدعهدی و دروغهای مدیران وقت استقلال قراردادش را فسخ کرد و رفت. همین چمدان بستن استرا و سوار هواپیما شدن به مقصد ایتالیا کافی بود تا آبیها از صدر فاصله بگیرند. پس از آن به واسطه یکی از مسؤولان وزارت ورزش، فرهاد مجیدی دوباره بر تخت مربیگری استقلال نشست. آمدن فرهاد با توجه به نخواستن هواداران، نشان میداد قهرمانی باز هم از کف استقلال میرود. همان هم شد و استقلال حالا با ۲۰ امتیاز اختلاف تا پیش از اتمام لیگ نوزدهم در رده پنجم قرار دارد و حتی برای گرفتن سهمیه هم باید با چند رقیب جدی بجنگد.
یکی از این رقبا تراکتور تبریز است. تراکتوریها که در سال اول قهرمانی پرسپولیس در کورس قهرمانی بودند همانند استقلال پنجره نقل و انتقالات زمستانیشان بسته شد تا از صف مدعیان قهرمانی جا بمانند. هر ۳ فصل بعد هم تراکتوریها با وجود هزینههای گزاف راه به جایی نبردند و حتی رده دهم جدول را هم تجربه کردند.
سپاهان هم که در سال اول قهرمانی پرسپولیس، زور بردن رقبایش را نداشت و با بستن یک تیم متوسط برای رسیدن به قهرمانی ناکام بود، با تغییرات مداوم روی نیمکت، سال دوم و سوم قهرمانی قرمزها به ترتیب در رده پنجم و چهاردهم قرار گرفت و تنها در لیگ هجدهم توانست با امیر قلعهنویی و اختلاف ۴ امتیازی با پرسپولیس قهرمان، نایب قهرمان شود.
در این ۴ سال ثبات که مهمترین ویژگی پرسپولیس برای قهرمانی بوده، میان دیگر مدعیان همیشگی لیگ برتر اصلا معنایی نداشته است. تیمهایی که یا توان مقابله با پرسپولیس را نداشتند یا دیگران نگذاشتند برای جنگیدن عرض اندام کنند. تیمهایی که به مسابقه نیامده و به خانههایشان بازگشتند. مدعیانی که یا به دست خود قهرمانی را خاک کردند یا بیل به دستانی که نقشه افتادن در چاه عمیق را برای آنها کشیده بودند. خطاکاران و عاملان ناکامی مدعیان میتوانند بیرون تیم باشند یا درون آن. همانهایی که با بیخیالیها و بیمسؤولیتیشان یک تیم را از پنجره نقل و انتقالات محروم میکنند تا دست به عصا بازی کند یا مسؤولی که یک مربی کاربلد را از حضور در تیمی منع و یک مربی بیرزومه را جایگزین او میکند. همچنین میتوانند مدیرانی باشند که تیم را در فصل و انتقالات از هم میپاشند یا نزدیکان وزیری که اجازه تمدید یا ماندن عضوی از تیمی را نمیدهند.
در هر صورت نبود چند مدعی در یک لیگ، قطعا از جذابیت آن میکاهد. حتی در لالیگای اسپانیا با وجود تنها ۲ مدعی بزرگ اما باز هم تا اواخر فصل کسی نمیتواند قهرمان را حدس بزند. کسی فکرش را نمیکرد تیم زیدان به یکباره به جایی برسد که معادلات را بر هم بزند و جای بارسا بر تخت قهرمانی بنشیند. البته باید دید مدعیان همیشگی لیگ برتر ایران از گذشته خود درس میگیرند؟! شاید آنها از این فصل به بعد کمتر اجازه دخالت در تیمشان را دهند؛ شاید کمتر شاهد تغییرات باشیم!
ارسال به دوستان
محمد درخشان: به دنبال کرسی بینالمللی هستیم اما ریالی هزینه نمیکنیم
سهم ناچیز ورزش ایران از کرسیهای بینالمللی
رئیس سابق فدراسیون جودو میگوید متاسفانه در کلیت، ورزش کشور ما به دنبال سمت بینالمللی هست اما کسی حاضر نیست برای این کار ریالی هزینه کند. در صدوسیوششمین نشست کمیته بینالمللی المپیک ۲ نایبرئیس جدید و همچنین ۲ عضو هیأت اجرایی انتخاب شدند و 5 نفر دیگر نیز به عضویت کمیته بینالمللی المپیک درآمدند و به اصطلاح IOC member شدند. انتشار این خبر در رسانههای مختلف داخلی و خارجی در حالی بود که هیچ فرد ایرانی در این نهاد بزرگ ورزشی حضور ندارد و حتی یکی از مسؤولان کشورمان هم عضو کمیته بینالمللی المپیک نیست. این در حالی است که سابقه نشان داده داشتن یک نماینده در IOC میتواند در بزنگاهها کمک زیادی به ورزش ایران کند و شأن و جایگاه ورزش کشورمان را بالا ببرد. محمد درخشان درباره اهمیت داشتن کرسی در IOC اظهار داشت: کسب کرسی IOC کار بسیار سختی است و رقابتهای جهانی برای داشتن کرسی فوقالعاده نزدیک شده است. در حال حاضر افرادی که به دنبال عضویت در IOC هستند، نیازمند مبارزات عمیقی برای کسب این جایگاه هستند. دیپلماسی ورزش ایران نتوانسته با جهان ارتباط برقرار کند تا ما این موقعیت را به دست بیاوریم.
وی تصریح کرد: برای عضویت در IOC نیازمند برنامه حداقل 5-4 ساله هستیم و باید روی فرد یا افرادی با وجهه ورزشی، سیاسی، اجتماعی و حتی مالی برنامهریزی کنیم و با مطرح کردن آنها در جامعه و حمایت نهادهای حکومتی و بخشهای مختلف دولت و حاکمیت سعی کنیم وارد IOC شویم، البته تجربیات چند سال اخیر بسیار تلخ بود و ما سمتهایی را که داشتیم نیز از دست دادیم. رئیس سابق فدراسیون جودو خاطرنشان کرد: علی مرادی در وزنهبرداری و وحید مرادی، دبیرکل فدراسیون جهانی شنا پستهای خود را از دست دادند. در فوتبال نیز ظرف 10 سال اخیر سمتهای زیادی را به دلیل سیاستهایی که وجود داشت از دست دادیم و تا زمانی که چرخ بر این مدار بچرخد 4 پست باقیمانده را نیز از دست ندهیم، خیلی هنر کردهایم. درخشان درباره اظهارات رضا صالحیامیری، رئیس کمیته ملی المپیک درباره پیشنیازهای کسب کرسی بینالمللی مبنی بر داشتن کاندیدای در تراز بینالمللی، ارتباط با هیأت اجرایی IOC و ارتباطات سیاسی، عنوان کرد: در کنار این ۳ فاکتور موارد نامشهود و نامکشوف دیگری نیز وجود دارد که کمتر به آنها پرداخته میشود اما بسیار در کسب کرسی موثر است. باید ارتباطاتمان با پشتوانه خیلی قوی از نظر مالی، امکاناتی و ارتباطی همراه باشد. این مسائل در کنار مواردی که صالحیامیری عنوان کرده است، لازمه کسب کرسی در IOC است. وی که با تسنیم صحبت میکرد، در ادامه توضیح داد: در حال حاضر کشورها با رفت و آمدهای زیاد و دعوت از شخصیتها و کشورهای مختلف و برگزاری اجلاس و دید و بازدیدها به این موفقیتها دست پیدا میکند و همه اینها مستلزم هزینه کردن است. متاسفانه در کلیت، ورزش کشور ما به دنبال سمت بینالمللی هست اما کسی حاضر نیست برای این کار ریالی هزینه کند. نهتنها ریالی هزینه نمیکنیم، بلکه نوعی نگرش منفی نسبت به منافع مالی کسانی که سمت بینالمللی دارند، وجود دارد. 3 عنصر مورد اشاره صالحیامیری همراه با یک پشتوانه قوی، راهکار رسیدن به کرسی بینالمللی است.
ارسال به دوستان
18 گل در قلب اروپا
طارمی آقای گل لیگ پرتغال شد
نام ملیپوش ایرانی ریوآوه با کسب عنوان آقای گلی در تاریخ لیگ برتر پرتغال ماندگار شد. مهدی طارمی در هفته آخر لیگ برتر پرتغال کاری را که مدنظرش بود به بهترین شکل انجام داد و با به ثمر رساندن ۲ گل در دیدار شنبهشب مقابل بوآویستا ۱۸ گله شد و به صدر جدول گلزنان لیگ برتر پرتغال صعود کرد و در کنار پیزی، مهاجم بنفیکا قرار گرفت. اما آقای گلی طارمی در لیگ برتر پرتغال با دبل برابر بوآویستا قطعی نشده بود، چرا که پیزی از بنفیکا با ۱۸ گل و پائولینهو(براگا) و کارلوس وینیسیوس(بنفیکا) هر یک با ۱۷ گل، یک مسابقه کمتر از ستاره ایرانی ریوآوه انجام داده بودند و این شانس را داشتند تا به تنهایی کفش طلا را به دست آورند. رقابتهای هفته سیوچهارم لیگ برتر پرتغال از ساعت ۰۰:۴۵ بامداد روز یکشنبه (به وقت ایران) ادامه پیدا کرد و بنفیکا در دیداری حساس با بهرهمندی از ۲ گلزن خود که رقیب طارمی بودند، به مصاف اسپورتینگ لیسبون رفت و براگا با بهرهمندی از وینیسیوس ۱۷ گله مقابل پورتوی قهرمان قرار گرفت. بنفیکا که نایب قهرمانیاش در لیگ برتر پرتغال قطعی شده بود، تا لحظات پایانی با تساوی یک - یک به کارش ادامه میداد اما در دقیقه ۸۸ ارسال دقیق پیزی، بهترین پاسور و گلزن این تیم و لیگ را وینیسیوس تبدیل به گل کرد تا در نهایت بنفیکا به برتری ۲ بر یک دست یابد. در شبی که وینیسیوس نیز همانند طارمی و پیزی تعداد گلهای خود در فصل ۲۰-۲۰۱۹ لیگ برتر پرتغال را به عدد ۱۸ رساند، پائولینهو نتوانست در جریان برتری ۲ بر یک براگا مقابل پورتو کار خاصی انجام دهد و به ۳ گلزن برتر این رقابتها برسد. با پایان بازیهای مدعیان گلزنی لیگ برتر پرتغال، مهدی طارمی به صورت مشترک با پیزی و وینیسیوس، ۲ بازیکن بنفیکا که هر یک ۱۸ گل به ثمر رساندند، به عنوان آقای گلی این رقابتها دست یافت. طارمی علاوه بر ۱۸ گلی که در لیگ برتر پرتغال به ثمر رساند، توانست در این فصل ۲ پاس گل هم بدهد و با گرفتن ۷ پنالتی، بیشترین پنالتی را در این رقابتها از مدافعان حریف گرفت. ارسال به دوستان
اخبار
پیدا شدن جسد قهرمان کشتی جهان و المپیک
جنازه الکساندر ایوانیتسکی دارنده ۵ طلای جهان و المپیک از روسیه پس از چند روز جستوجو پیدا شد. به گزارش ایسنا به نقل از اتحادیه جهانی کشتی، جنازه الکساندر ایوانیتسکی، آزادکار روس و دارنده مدال طلای المپیک ۱۹۶۴ توکیو در وزن ۹۷ کیلوگرم و ۴ مدال طلای جهان پس از جستوجوی نیروهای امداد در نزدیکی رودخانه واینا در مسکو پیدا شد.
به گفته فرزند او، وی پس از سفر برای برداشت قارچ، ۲ روز مفقود شده بود تا اینکه روز گذشته جنازهاش در نزدیکی رودخانه واینا پیدا شد. به احتمال فراوان وی هنگام عبور از رودخانه غرق شده است. نناد لالوویچ، رئیس اتحادیه جهانی کشتی از فقدان این قهرمان بزرگ ابراز تاسف کرد. نام ایوانیتسکی ۸۳ ساله در تالار مشاهیر اتحادیه جهانی به ثبت رسیده است. وی پس از دوران قهرمانی به عنوان مفسر ورزشی در یک شبکه خبری فعالیت داشت.
***
واکنش سعادتمند به احتمال حضور قلعهنویی در استقلال
مدیرعامل باشگاه استقلال درباره خبرهایی مبنی بر احتمال بازگشت امیر قلعهنویی به نیمکت استقلال واکنش نشان داد. آنچه پیرامون تیم استقلال این روزها زیاد است، شایعه آن هم از نوع داغش است و یکی از داغترین این شایعات به طور طبیعی این روزها درباره نیمکت این تیم است. هفتههای اخیر صحبتهای زیادی در محافل فوتبالی درباره احتمال بازگشت امیر قلعهنویی به استقلال مطرح شده است اما صبح دیروز احمد سعادتمند، مدیرعامل باشگاه استقلال نسبت به این شایعه واکنش نشان داد. سعادتمند که با برنامه صبحگاهی شبکه سوم سیما گفتوگو میکرد، در واکنش به این خبر اظهار داشت: برای قلعهنویی که شنیدم در بستر بیماری است آرزوی سلامتی میکنم اما مطرح کردن نام مربیان مختلف در این موقع از فصل اصلا حرفهای نیست. وی در ادامه بیان داشت: مربی ما الان فرهاد مجیدی است. ما هم برای کسب سهمیه شانس داریم و هم در جام حذفی و آسیا. من از مجیدی حمایت و اعلام میکنم برخی که سوار موج شده و ادعا میکنند فلان مربی را میآورند، کارشان حرفهای نیست و همه این ادعاها کذب محض است.
***
وحید شمسایی سرمربی تیم فوتسال گیتیپسند شد
وحید شمسایی به عنوان سرمربی جدید تیم فوتسال گیتی پسند اصفهان انتخاب شد. به گزارش مهر، وحید شمسایی بعد از مذاکره با مسؤولان باشگاه گیتی پسند و حضور در این باشگاه، با عقد قرارداد یک ساله سرمربی این تیم شد. شمسایی آخرین بار هدایت تیم تاسیسات دریایی را بر عهده داشت و با این تیم عنوان قهرمانی در لیگ و جام باشگاههای آسیا را در کارنامه دارد. حمید بیغم فصل گذشته سرمربی تیم گیتی پسند بود که با این تیم نایب قهرمان لیگ شد.
ارسال به دوستان
شارمین و شبکهسازی گولنی در ایران
امیرعاصف: ماجرا در رسانههای رسمی از یک ماه پیش با بازداشت شارمین میمندینژاد، رئیس جمعیت موسوم به امام علی شروع شد. هر چند پیش از آن هم در مقاطع مختلف اسم این جمعیت و رفتار مشکوک رؤسای آن محل بحث در رسانهها بود؛ از زلزله غرب کشور تا سیل استانهای شمالی، فیلمهایی به شبکههای ماهوارهای میرسید که غیر از سیاهنمایی و وارونه نشان دادن واقعیت، هیچ هدف دیگری نداشت! اما وقتی این اظهارات و فیلمها بررسی میشد همه به یک اسم میرسید: جمعیت امام علی. هر چند آن زمان این جمعیت منکر این قضیه بود اما پس از بازداشت شارمین، همین شبکهها تمامقد به حمایت از او و انتقاد از بازداشتش پرداختند.
بعد از بازداشت شارمین میمندینژاد، با انتشار فیلمهای جلسات مدیران این مؤسسه زوایای دیگری از فعالیت پنهان مدیران این شبکه مشخص شد؛ از توهین به ائمه اطهار تا زیر سوال بردن مراسم عزاداری سیدالشهدا و یا حتی انکار نبوت!!
موضوع فقط به توهین به مقدسات ختم نمیشود، جمعیتی که یکی از اصول شبکهسازیاش خانمها بودهاند و با شعار تساوی زن و مرد و همچنین ادعای پیشرفت در این سازمان خیریه از بین جوانان یارگیری میکرد دچار انحرافات دیگری هم بود.
بعد از بازداشت شارمین، برخی اعضای جداشده از این جمعیت در رسانهها دست به افشاگری علیه حلقه فساد و نفاق در آن زدند.
مدتی قبل حتی یکی از اعضای جداشده از جمعیت، از آزار جسمی و جنسی خود در جمعیت پرده برداشت.
البته این همه ماجرا نیست و بسیاری از جداشدگان از این جمعیت، اعتراضهای فراوانی را نسبت به دخالتهای شارمین میمندینژاد در زندگیهای شخصی خود مطرح کردهاند.
تمام موارد بالا بهعلاوه موارد دیگری که در رسانهها عنوان شده است، تنها شامل عملکرد این جمعیت در حوزه اجتماعی میشود. اما هدف نگارنده نه آن چیزی است که تا به حال اعلام شده... بلکه روشن شدن زوایای پنهان این جمعیت است.
بررسی مدل شبکهسازی شارمین و دستهای پشتپرده او که به خاندان پهلوی میرسد بسیار جالبتر از این حواشی است. اگر بخواهم خلاصه بگویم این مدل شبکهسازی دارای چند بخش است:
۱- ایجاد یک خیریه
۲- آموزش جوانان و کودکان کمبضاعت و بهکارگیری آنها در ردههای مختلف شبکه
۳- استفاده از حضور دختران دانشجو برای جذابیت بیشتر شبکه
۴- شبکهسازی در استانهای مختلف حتی شهرهای دورافتاده، با آموزشهای هیجانی به بهانه کارهای عامالمنفعه.
تا اینجای کار به ظاهر مشکلی وجود ندارد... اما موضوع از آنجا جالبتر میشود که این گروه در مسائل سیاسی تمامقد ورود میکند، در یکی از صوتهای منتشرشده از جلسات، رئیس این سازمان به صراحت تأکید میکند ما باید با نامهنگاری به سازمان ملل حکومت را محکوم کنیم، یا در صوتی دیگر میگوید: چرا ما باید از مرگ [شهادت] قاسم سلیمانی ناراحت باشیم؟ او قاتل زنان و کودکان ماست.
برای لحظاتی جمعیت امام علی را فراموش کنیم و با یک گروه خیریه دیگر که بانی اصلی کودتای آمریکایی ۱۵ تموز در ترکیه بود و نحوه شبکهسازیاش آشنا شویم.
مراکز آموزشی مورد حمایت جنبش گولن به ظاهر از سوی تجار و بازرگانان حمایت میشود و دانشآموزانی که در این مراکز به تحصیل مشغولند معمولا از اقشار فقیر هستند. گولن این افراد را به آسانی به خدمت میگیرد، در حالی که سازمانش فاقد ساختار رسمی بینالمللی یا فهرستی متشکل از اعضای رسمی است.
اعضای این سازمان میگویند تنها از آن رو که تحت تاثیر پیام خدمات اجتماعی گولن قرار گرفتهاند در این سازمان در کنار یکدیگر به فعالیت مشغولند.
این سازمان خیریه منحله که پس از کودتای ناکام در ترکیه تمام اعضایش بازداشت شدند، سالهای طولانی تنها به انجام امور خیریه مشغول بود و مسائل سیاسی و امنیتیاش شامل ردههای بالای سازمان میشد؛ از ارتباط با سازمان جاسوسی آمریکا تا دریافت پول از سعودی. اگر بخواهم شاکله اصلی این نوع از شبکهسازی اجتماعی را بنویسم، میگویم: شبکه فریب! و اگر بخواهم شباهت شبکه گولن در ترکیه با جمعیت امام علی در ایران را مقایسه کنم، میتوانم نظرتان را به موارد زیر جلب کنم:
الف- فریب اعضای رده پایین توسط رهبران: در ترکیه با اسم فعالیت خیریه اسلامگرایانه و در ایران فعالیت خیریه با اسم مبارک امام علی(ع)
ب- سوءاستفاده از عواطف مذهبی و انساندوستانه اعضا برای مقاصد سیاسی و حتی براندازانه
پ- شستوشوی مغزی اعضای رده پایین با سخنرانیهای پرشور و بیمنطق جهت زیر سوال بردن اهداف اولیه اعضا برای عضویت، یعنی فردی با نیت خیر در جمعیتی مزین به نام امیرالمومنین عضو گروهی میشود که با مرور زمان رئیس جمعیت حتی نبوت را زیر سوال میبرد. بعد از کودتای آمریکایی در ترکیه اعضای این جمعیت به طور گسترده بازداشت شدند و تمام اموال آنها مصادره شد و هنوز هم بعد از چند سال خبر بازداشت دیگر اعضا به گوش میرسد اما روش جمهوری اسلامی با روش دیکتاتورمآبانه و سلبی ترکیه متفاوت بود! به جای بازداشت اعضا به بازداشت رئیس گروه کفایت کرد و پس از آن به روش اقناعی برای آگاه کردن دیگر اعضا رو آورد. هر چند در این روش فشار رسانههای خارجی و وابسته به سرویسها بسیار زیاد بود اما این موضوع کمکم به فراموشی سپرده شد و عده زیادی از اعضای این جمعیت به نیت شوم کادر مرکزی آن پی بردند که گواه این موضوع هم افشاگری اعضا علیه کادر مرکزی و فساد آنها بود. اما موضوع به اینجا ختم نمیشود و بعد از فروکش کردن سوالها و موفقیتآمیز بودن روش اقناعی، دستهای پشتپرده دیگری که در تمام بزنگاهها به کمک جریان حامی غرب در ایران میآیند باز هم در حال فعال شدن هستند. بنا بر اطلاعاتی که در فضای رسانهای و مجازی منتشر شده است، باز هم شبکه بازیگران و اینفلوئنسرها میخواهند به کمک رئیس این جمعیت بیایند.
این اطلاعات میگوید: خانه سینما با محوریت «ف - م» و «ر - ک» در تدارک انتشار بیانیهای تند با محوریت موضوع «اعدام مجرمان آبانماه» و «اعتراض به دستگیری اعضای جمعیت امام علی» است. در این راستا «ف - م» شخصا در حال تماس با سلبریتیها و رایزنی برای جمعآوری امضای بیانیه است.
حال باید دید روش ایرانی مقابله با این شبکه در این مرحله وارد چه فازی خواهد شد؛ همچنان اقناع یا قطع دست پروژهبگیران خارجی و هشتگپرانان علیه امنیت روانی جامعه!
ارسال به دوستان
کشتار برای انتقام از ملت
محمدعلی صمدی*: اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، پس از آنکه از خیالات سرنگونی نظام اسلامی در روز 30 خرداد 60 ناامید شدند، با طراحی عملیات تروریستی علیه مقامات جمهوری اسلامی، شانس خود را برای فروریختن ارکان سیاسی کشور امتحان کردند. در همین مسیر، ابتدا رئیس قوه قضائیه و سپس به فاصله ۲ ماه، رؤسای قوه مجریه و دولت را با بمبگذاری به قتل رساندند. شهادت آقایان بهشتی، رجایی و باهنر، آخرین آبروی اجتماعی و هژمونی مردمی رجوی و حامیانش را داخل کشور به طور کلی نابود کرد و دیگر فقط اعضای سازمان بودند که جرأت نام بردن از مجاهدین خلق و مسعود رجوی را داشتند؛ آن هم تنها در خانههای تیمی یا چند تظاهرات مسلحانه ابلهانه در برخی خیابانهای تهران. هیچ کس بدرستی نمیداند چرا رجوی و دار و دستهاش، تصور میکردند با ترور رؤسای قوا یا نمایندگان مجلس، تغییری در موازنه قدرت ایجاد شده و اوضاع به نفع آنان تغییر خواهد کرد. شاید به همین دلیل است که برخی کارشناسان امنیتی، احتمال دست داشتن سرویسهای جاسوسی بیگانه را در فجایع «هفتم تیر» و«هشتم شهریور» جدی فرض کرده و مجاهدین را در این ۲ فقره، تنها اپراتورهای تحت امر کارفرمایانی بزرگتر دانستهاند. شاید برای چنین ادعایی، سند محکمی وجود نداشته باشد اما گذر زمان ثابت کرد این قبیل اتهامات، کاملا برازنده اندام معوج سازمان است.
مسعود رجوی- همانگونه که گفته شد- به همراه بنیصدر، ششم مرداد ـ روزی چون امروزـ از کشور خارج شد و بنا شد موسی خیابانی، قائممقام قلدرمسلکش، سکان سازمان را در داخل کشور به دست بگیرد. ماشین آدمکشی سازمان هم به «محمد ضابطی» (مسؤول بخش اجتماعی سازمان) سپرده شد. طی 9 ماه پس از خروج رجوی از کشور، موج سازمانیافته بزرگی از ترور در کشور راه افتاد که به سختی میتوان برای آن، نمونه مشابهی (به لحاظ زمان استمرار و تعداد قربانیان و کیفیت اجرا) در تاریخ ثبتشده بشری پیدا کرد. پس از عملیات ترور شهیدان بهشتی، رجایی و باهنر که- برخلاف انتظار سازمان- بر بیزاری عمومی از آنان افزود و اتحادی ملی را علیه مجاهدین خلق و هر شخص و گروهی را که از آنان (حتی تلویحا) حمایت کند، به وجود آورد، تیمهای ترور- که غالبا از جوانان بین 17 تا 25 سال تشکیل میشد- سروقت افراد مشخصشده توسط بخش اجتماعی سازمان که از پیش و طی ۲ سال گذشته شناسایی شده بودند رفته و با گلوله و نارنجک، آنان را هدف قرار دادند.
پس از مدتی که تدابیر امنیتی و احتیاط شخصیتهای شناختهشده انقلاب افزایش پیدا کرد، تروریستهای تحت امر محمد ضابطی، فرمان اقدام به ترورهای کور را دریافت کردند. تیمهای ترور در سطح خیابانها و معابر عمومی پراکنده شده و شروع به قتل مردم عادی با مشخصات ظاهری منتسب به حزباللهیها کردند. داشتن محاسن، پوشیدن لباس روحانیت، پوشش چادر برای زنان، شاخص بودن به حضور در مساجد و نماز جمعه، بر تن داشتن لباس کمیته، سپاه، بسیج و حتی ارتش، عضویت در نهادهای انقلابی مانند جهاد سازندگی، حزب جمهوری اسلامی، نهضت سوادآموزی و... استفاده از تصاویر حضرت امام، دیگر مقامات نظام و شهیدان بهشتی، رجایی و باهنر در محل کسبوکار، باعث میشد افراد در لحظه به فهرست محکومان به اعدام از سوی سازمان اضافه شوند. از این پس، تیمهای 3-2 نفره مجاهدین، با ظاهری کاملا عادی و غالبا وجیه و حتی حزباللهی، در سطح شهر پراکنده میشدند، اهداف را شناسایی کرده و بلافاصله با شلیک گلوله یا پرتاب نارنجک، به شهادت میرساندند. در جریان این ترورهای کور، رذالتهایی خلق شد که چون داغ ننگی بر پیشانی رجوی و دوستانش باقی ماند. کشتن کودکان زیر 5 سال و حتی در مواردی شیرخوار، ورود به خانه سوژه ترور به بهانه دادن آش نذری در ماه رمضان و کشتن نوجوان بسیجی در برابر چشمان مادرش بر سر سفره افطار، قتل معلم سر کلاس درس، فریب دادن مردم در خیابان به نام اعضای کمیته و سپاه و تیرباران آنان و مواردی از این دست، تنها بخش کوچکی از عملیات تروریستی وسیعی است که سازمان مجاهدین خلق در سراسر کشور به راه انداخت. همه این جنایات، درست زمانی اتفاق میافتاد که دهها هزار نفر از فرزندان این کشور، در جبهههای غرب و جنوب کشور مشغول اخراج متجاوزان بعثی بودند. متاسفانه این جانبازان و قهرمانان که مورد احترام همه مردم بودند نیز از آتش تیمهای ترور در امان نبودند و لابد حضور در جبههها، مورد اتهامی آنان در به اصطلاح «دادگاههای خلق» (!) به شمار میرفت.
آنچه بر دشواری مواجهه با تروریستهای سازمان میافزود، حضور و نفوذ بسیاری از اعضا به صورت ناشناس در طبقات، شریانها و جریانهای سیاسی- فرهنگی کشور بود. سازمان طی 23 ماه فعالیت پرحجم و مستند، موفق شده بود از تمام گروههای اجتماعی (البته با نسبت متفاوت) عضوگیری کرده و آنان را برای روز مبادا پرورش داده و مهیا کند. این اعضا هیچ نقطه تمایزی با دیگران نداشتند و تا زمان دریافت دستور عملیات، زندگی عادی خود را دنبال میکردند. عناصری که با مهارت تمام، تمایلات و گرایشات فکری و قلبی خود را پنهان میکردند و به وفاداری به اعتقادات عامه مردم تظاهر میکردند و ناگهان با دریافت دستوری از جانب سازمان، دست به کار شده و جنایاتی هولناک مرتکب میشدند که ماجرای «مسعود کشمیری» و انفجار دفتر نخستوزیری توسط او- که گفته میشد جناب رجایی پشت سرش نماز میخواند- تنها یکی از چنین مواردی است. به دلیل همین ویژگی بود که استفاده از لقب «منافقین» به جای «مجاهدین» در میان عموم مردم، بیش از پیش جا افتاد (سابقه اطلاق عنوان «منافقین» به اعضای سازمان، به ماجرای تغییر ایدئولوژی به سال 54 بازمیگردد که علاقهمندان میتوانند برای اطلاع بیشتر، به منابع متعدد، از جمله کتاب «تقی شهرام به روایت اسناد» مراجعه کنند). رویه زیر پا گذاشتن تمام بدیهیات اخلاقی از سوی سازمان منافقین خشمی بیمانند و عقدهای سنگین را در میان تودههای مردم نسبت به سازمان و هر چیزی که به آن مربوط میشد، ایجاد کرد؛ کینهای که پس از گذشت 4 دهه از آن روزها، هنوز به شکلی واضح در میان اقشار مختلف کشور، با هر سلیقه سیاسی، نسبت به «رجویچی»ها قابل لمس است و حتی فاصله بین نسلی را هم تا حدودی پشت سر گذاشته است.
* تاریخنگار، پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|