|
ارسال به دوستان
نگاهی به کارنامه ادبی و سلوک شعری مرحوم استاد نصرالله مردانی، شاعر گرانقدر معاصر
مرامنامه شعر حماسی انقلاب
رضا اسماعیلی: در این نوشتار، نگاهی اجمالی به سلوک ادبی و کارنامه شاعری نصرالله مردانی، شاعر نامآور انقلاب و دفاعمقدس خواهیم داشت؛ شاعری از شاعران نسل اول انقلاب با آثاری درخور و شایسته با عناوین: قیام نور، خوننامه خاک، آتش نی، ستیغ سخن، سمند صاعقه، قانون عشق، حافظ از نگاه نصرالله مردانی، گزیده ادبیات معاصر (شماره 11)، مست برخاستگان، و...
و اما بعد... اگر بخواهیم چیستی و هستی شعر حماسی انقلاب را مورد واکاوی و بررسی قرار دهیم، بیهیچ چون و چرایی، ناگزیر از مطالعه غزلهای حماسی شاعر بلند آوازه انقلاب، نصرالله مردانی هستیم که به دور از هر گونه اغراقی، مانیفست و مرامنامه شعر حماسی انقلاب است. اما قبل از پرداختن به سبک و اسلوب ادبی وی، برای روشنی افکندن بر بحث، ضروری است مقدمهای درباره غزل و انواع آن داشته باشیم.
به شهادت پیشینه هزار ساله ادب پارسی، «غزل» یکی از فاخرترین، غنیترین و باشکوهترین قالبهای ادبی است که ظرفیت والایی برای بیان مضامین غنایی و عاشقانه دارد.
تاریخ سرایش نخستین غزل پارسی- به معنای اصطلاحی آن- به قرنهای سوم و چهارم هجری برمیگردد و نام شاعرانی همچون شهید بلخی (متوفی ۳۲۵ ه.ق) و رودکی سمرقندی (متوفی ۳۲۹ ه.ق) در شمار نخستین غزلسرایان به ثبت رسیده است. پژوهشگران تاریخ ادبیات بر این عقیدهاند که نخستین غزل زبان پارسی، غزل معروف شهید بلخی با مطلع زیر است:
«مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی
که هرگز از تو نگردم، نه بشنوم پندی»
بررسی سیر تکوینی و روند تکاملی قالب غزل خود محتاج نگارش مقالهای جداگانه است ولی همین اندازه کافی است بدانیم که عدهای روی این نظریه پای میفشرند که غزل در سیر تکاملیاش از قصیده جدا شده و به عنوان یک قالب ادبی مستقل تا به امروز به زندگی خود ادامه داده است. دیگر اینکه گفتهاند شعر پارسی بعد از اسلام، اصول وزنهای خود را از شعر عربی گرفته و ممکن است غزل پارسی از غزل عربی اقتباس شده باشد. در این باره مطالعه کتاب «المعجم» نگارش «شمسالدین محمد قیس رازی» خالی از فایده نیست.
بر سبیل تساهل میتوان گفت غزل شکل تکاملیافته و پیراسته تغزل است. تغزل یا «پیشقصیده» گونه ابتدایی و ناقص غزل استقلالیافته امروزی است. تفاوت عمده غزل با تغزل در این است که غزل به عنوان یک قالب تکاملیافته ادبی از قابلیتهای والایی برای بیان مضامین گوناگون عرفانی، حماسی، سیاسی و اجتماعی برخوردار است، در حالی که تغزل به اقتضای وابستگی خود به قصیده، صرفا برای بیان مضامین عاشقانه - عشق مجازی و زمینی- به کار میرفته است.
* تولد غزل حماسی در عصر انقلاب
غزل به هر شکلی که جلوه کند، باز هم غزل است. یعنی در هیچ شرایطی نمیتواند از جوهره ذاتی و فطرت اصلی خود که «ایجاز» و «زیبایی» است، جدا شود ولی باید قبول کرد که در هر عصری به جلوهای ظاهر میشود. برای مثال در عصر سعدی، کار غزل عاشقی کردن است و بس اما در زمانه حافظ، غزل به رند قلندری میماند که در پناه عرفان، با دورویی و نفاق و ریا و... میجنگد. در دوران مشروطه، غزل در نقش یک مصلح اجتماعی و سیاسی، شمشیر زبان سرخ خویش را علیه استبداد از نیام روشنگری و آزادیخواهی برمیکشد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس- همچنان که شاهد بودیم- غزل در کسوت یک رزمنده، لباس رزم بر تن میکند و برای دفاع از آب و خاک و ناموس این ملت به جبهه میرود. بعد از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ تحمیلی نیز، گونهای دیگر از غزل شکل میگیرد که به «غزل اعتراض» معروف میشود که باید در فرصتی دیگر به آن پرداخت.
در ادوار مختلف تاریخی و به اقتضای شرایط سیاسی- اجتماعی حاکم بر جامعه، غزل در گونههایی چون عاشقانه، عارفانه، اجتماعی و سیاسی ظهور و بروز پیدا کرده است ولی «غزل حماسی» از ابداعات ادبیات انقلاب اسلامی است که با امتزاج «حماسه و عرفان» در دوران دفاعمقدس متولد شد.
در عصر انقلاب اسلامی و در 8 فصل عشق، غزل در رکاب شاعری از شاعران نسل انقلاب که رایت «نصرمن الله»را بر دوش گرفته بود، رزمجامه میپوشد و در قامتی حماسی به جلوه درمیآید. این شاعر کسی نیست جز «نصرالله مردانی»؛ شاعری که مومنانه «مانیفست شعر حماسی» انقلاب را تدوین کرد و با فراخوان واژگانی سرخ، «قیام نور» را در گوش زمان روایت کرد.
* شاعری تصویرگر و ترکیبساز
دکتر جلیل تجلیل، استاد برجسته دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته ادبیات، درباره مقام و جایگاه ادبی زندهیاد نصرالله مردانی میگوید: «بهراستی که در اوراق شعر این شاعر دلسوخته، ورقی نمیتوان یافت که اشتغال و درد درونی او زیر خاکستر بماند. شاعری است دلسوخته و چشم صبر به خدا دوخته و در برابر دشمنان افروخته است.
غزلهای او از نظر سبک شعری ترکیبی است از سبک هندی و خراسانی و تلفیقی از خاقانی و جامی... بانگ بلندی که چامههای او را برجستگی میدهد، ندای الله اکبر است و تقویت حماسه و سلحشوری ایمانی و دوری از دیوانی که زرق و برق دنیوی آنها را به لجن کشیده است. او «شعر مدح» نگفته اما اگر خواسته مدح گوید، مدح پاکان و معصومان(س) است، تصویر عدل و داد امام زمان(عج) است و انعکاس نغمه آسمان... . ترکیبسازی و تصویرپردازی مردانی بسی دلانگیز است و ابتکاری؛ مردانی در این کار ابتکار را به اوج میرساند و ایماژهای او از یک سو رنگ و بویی از سبک هندی برده و از دیگر سو از شعر معاصر تحفهها آورده است. او در آفرینش استعاره و اسنادهای مجازی بسی قویدست است. در یکی از غزلها، دل را کتیبه خورشید روزگاران و صدای خون آن را آیههای قرآن دانسته است». (1)
«نصرالله مردانی»، یکی از شاخصترین شاعران حماسهسرای انقلاب اسلامی است. این شاعر متعهد و نامآور، با سرودههای حماسی برجسته خود در دوران دفاعمقدس درخشید و با آفرینش آثاری چون «قیام نور» و «خوننامه خاک»، دین خود را به انقلاب و دفاعمقدس به شایستهترین صورت ادا کرد. او به غزل که پیش از این صبغهای غنایی داشت، با اوزان پرطنطنه، تصویرآفرینیهای بدیع و ترکیبسازیهای نو، هویتی حماسی بخشید و از ظرفیتها و قابلیتهای این قالب ادبی برای به تصویر کشیدن حماسههای دوران دفاعمقدس نهایت بهره را برد.
از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران
پیغام فتح دارند آن سوى جبهه یاران
در شط سرخ آتش نعش ستاره میسوخت
خوننامه نبرد است آیین پاسداران
در کربلاى ایثار مردانه در ستیزند
رزمآوران اسلام با خیل نابکاران
در شام سرد سنگر روشن چراغ خون است
اى آب دیده! تر کن لبهاى روزهداران
در رزمگاه ایمان با اسب خون بتازند
تا وادى شهادت این قوم سربداران
گلگونه شهیدان با خون گل بشویید
تا سرختر نماید رخسار روزگاران
هابیلیان کجایید قابیل دیگر آمد
ننگ است جان سپردن در دخمه تتاران (2)
مردانی که دلسپرده انقلاب، امام، شهیدان و از سنگرنشینان جبهه قلم بود، در طول دوران پرافتخار دفاعمقدس با هنرمندی تمام و با بهرهگیری از ظرافتها و ظرفیتهای نامکشوف غزل، «حماسهنامه عشق» را سرود. پیش از او، قالب غزل تنها محملی برای بیان مضامین عاشقانه، عارفانه، سیاسی و اجتماعی بود، ولی مردانی با کشف قابلیتهای والای این قالب اصیل ادبی توانست روح حماسه را در کالبد غزل بدمد و به «غزل حماسی» تشخص ویژهای ببخشد که پیش از آن سابقه نداشت.
کار بزرگی که مردانی در عرصه غزل کرد، بیشباهت به کار فردوسی در عرصه مثنوی نیست، چرا که فردوسی با بهرهگیری از قالب مثنوی، شاهکاری بیبدیل به نام «شاهنامه» را سرود و مردانی نیز با کشف قابلیتهای ارجمند غزل پارسی، اثری حماسی به نام «خوننامه خاک» را سرود.
بدون هیچگونه تردیدی میتوان گفت اگر در تاریخ ادبیات ایران، غزل سیاسی با نام «فرخی یزدی» پیوند خورده است، نام بلند «مردانی» نیز به عنوان یکی از بنیانگذاران غزل حماسی در تاریخ ادبیات معاصر به ثبت خواهد رسید، چنانکه دکتر اسماعیل حاکمی با تایید این نکته میگوید: «هر چند بیشتر اشعار مردانی در قالب غزل است، ولی همانطور که در دوران مشروطیت، شعرای نهضت ملی عصر مشروطه از قالب غزل برای مبارزه با نظام استبدادی آن زمان استفاده کردند و بزرگترین شاعران آن دوره مثل عشقی، عارف و دهخدا در قالب غزل مضامین حماسی خلق کردند، در دوران پیروزی انقلاب اسلامی هم شعرایی از جمله آقای مردانی و دیگر شعرای دوره انقلاب از قالب غزل برای سرودن مضامین انقلابی استفاده کردند و تحولی در این نوع شعر که شعر عاطفی و غنایی بود ایجاد کردند و رنگ حماسی به این نوع شعر دادند». (3)
* از «قیام نور» تا «خوننامه خاک»
بیهیچ اغراقی میتوان گفت خالق «قیام نور» و «خوننامه خاک»، در حوزه غزل حماسی، شاعری جریانساز و تاثیرگذار بود. مردانی با ابداعات زبانی خود – بویژه ترکیبسازیهای خلاقانه – شعر دفاعمقدس را ارتقا بخشید و بر ذهن و زبان شاعران نسل بعد از خود تاثیری غیرقابل انکار گذاشت؛ تاثیری که حتی در شعر بعضی شاعران امروز نیز قابل بررسی است.
او با اعتقاد و باوری که به امام، انقلاب و نهضت اسلامی داشت، برای دفاع و پاسداری از آرمانهای بلند انقلاب اسلامی و رساندن فریاد حقانیت ملت ایران به گوش جهان پا به این عرصه مقدس گذاشت و تا آخرین نفس – ثابت قدم و استوار- در این سنگر باقی ماند و به مجاهدت پرداخت. اشعار مردانی به رنگینکمانی از عشق و حماسه میماند که بر فطرت انسانهای آزاده نقش میبندد و بر لوح زمان جاودان میماند. اصلیترین مضمونهای حماسی - سرودههای این شاعر متعهد مضامینی چون اسلام، انقلاب، امام، رزمندگان، جانبازان شهیدان و ارزشهای برآمده از بطن انقلاب است.
نمونههای زیر گواه صادقی بر این ادعاست:
صدای سم سمند سپیده میآید
یلی که سینه ظلمت دریده میآید
*
از خوان خون گذشتند، صبح ظفر سواران
پیغام فتح دارند، آن سوی جبهه یاران
*
ای یلان صفشکن! اسطوره شد ایثارتان
کوه آهن آب شد در عرصه پیکارتان
*
بخوان سرود شهادت به نام بیداری
که میر قافله دارد پیام بیداری
*
جنگ جنگ است بیا تا صف دشمن شکنیم
صف این دشمن دیوانه میهن شکنیم
*
ای ظفرمندان! ظفرمندانه در سنگر به پیش
ای سواران سحر، گردان نامآور! به پیش
*
ما خلقهای کشور خون و شهادتیم
تمثیلی از حماسه و ایثار و وحدتیم
پرواز در ملکوت «گمشدگان»
نصرالله مردانی پس از عمری تنفس در فضای شعر و ادب، سرانجام در اسفندماه سال 1382 پس از زیارت شهیدان خدایی و کربلایی، سر بر آستان جانان نهاد و در آغوش رحمت الهی در کربلای معلی آرام گرفت.
با آرزوی آمرزش و آرامش برای شاعری که پرچم سرخ حماسه را بر «ستیغ سخن» به اهتزاز درآورد، این نوشتار را با بازخوانی غزل «گمشدگان» که یکی از زیباترین غزلهای او و به تعبیر سیدحسن حسینی، نشانه تسلط او بر سخن است، به پایان میبرم:
این غنچه گل از چمن گمشدگان است
آلاله سرخ دمن گمشدگان است
هر برگ گل سرخ که افتاده در این باغ
تن پارهای از باغ تن گمشدگان است
صبحی که از آن روح فلق، سرخ برآید
آئینه گلگون بدن گمشدگان است
جاویدترین قصه ناگفته هستی
شیرین سخنی از دهن گمشدگان است
گفتی که از این گمشدگان نیست نشانی
هر لاله نشان از کفن گمشدگان است
از خویش برون، گمشده خویش مجویید
در خانه دلها وطن گمشدگان است
عطری که درآمیخته با فطرت گلها
بویی است که از پیرهن گمشدگان است
در غربت عالم نتوان زیست به شادی
شادی همه در انجمن گمشدگان است
شب سوز شبهایی، که فشاند گل خورشید
برخی ز فروغ سخن گمشدگان است
خود باختن و رفتن و از خویش گذشتن
معنای شدن، در شدن گمشدگان است (4)
........................................................................
پانوشتها
1 – آن یار دلنواز، یادنامه نصرالله مردانی، تهران، سوره مهر، چاپ اول، 1387، صص 213 تا 217
2 - قانون عشق، نصرالله مردانی، تهران، صدرا، چاپ اول، 1376، ص 199
3 - آن یار دلنواز، یادنامه نصرالله مردانی، تهران، سوره مهر، چاپ اول، 1387، ص 209
4 – سیدحسن حسینی، گزیده شعر جنگ و دفاعمقدس، تهران، سوره مهر، چاپ اول، 1381، صص 303 و 304
ارسال به دوستان
نقدی بر مجموعه شعر «عبور از من» سروده الهه تاجیکزاده
مختصر و مفید
متین فردوسی: چرا قوالب شعری ۳ سطری این همه تعدد دارند؟ چرا اصلا ۳ سطر؟
آیا کاملا تصادفی بوده است که خسروانیها و امروز نوخسروانیها، سهخشتیها، سهلختیها، سهگانیها، لیکوها و موتوها (در جنوب ایران)، لاسَکویها (که خواجه نصیر آن را معادل خسروانی میداند)، تعداد قابل توجهی از هساشعرها (در شمال ایران)، تعدادی از لَندیها (سرودههای رایج میان قبایل پشتوی افغانستان) و حتی هزاران کیلومتر آن سوتر، هایکوهای ژاپنی ۳ سطری نوشته شدهاند؟
۲ سطر شعر رابطه آزادی با یکدیگر دارند؛ رابطهای که میتواند براحتی گسسته شود و طرفین آن جابهجا شود. ۲ طرف تشبیه یا استعاره یا حتی رابطه نمادین بین ۲ واحد زبانی به آسانی قابل جداسازی و تغییرند (گِردی صورت معشوق میتواند به جای ماه به خورشید تشبیه شود) اما ارتباط این دو با واحد سوم، استحکامی بیشتر به مضمون یا تصویر ۲ واحدی میبخشد و دست بردن در آن را دشوارتر میسازد (گردی همان صورت قبلی در میان موهای سیاه و شبگون، به عنوان واحد سوم، بهتر است به همان ماه تشبیه شود و نه خورشید). در واقع واحد یا سطر سوم با برقراری ارتباط بین هر ۲ واحد قبلی، یک ارتباط ساده را به یک شبکه ارتباطی تبدیل میکند و ساختاری محکمتر به کل مجموعه میبخشد؛ ساختاری که «الهه تاجیکزاده» در مجموعه شعر «عبور از من» سعی دارد در شعرهای ۳سطریاش ایجاد کند:
سیب سرخیام که در مسیر رود / غلت میخورم و میروم جلو / کاش! دست مهربان تو...
حالا میتوان در این شعر که در سطر پایانی ماهیتی تغزلی یافت، غلت خوردن سیب را در آب بهتر و مناسبتر از غلت خوردن گلابی یا نارگیل دانست! در واقع تصویر با سطر سوم تکمیل شد.
این ساختار البته علاوه بر وجه معنایی، وجه موسیقایی هم دارد. یعنی گاهی قافیهبازی آن با برقراری ارتباط موسیقایی بین ۲ کلمه در مقام قافیه، به شعر تشکل و استحکام میبخشد بدون آنکه به ساختار معنایی توجه جدی بشود:
پرواز کن قوی سبکبال / آوازهایی تازه سر کن / خواب و خیال باد را آشفتهتر کن
اما در این شعر میتوان به جای قو، عقاب یا کبوتر را به پرواز درآورد بدون آنکه شعر آسیب ببیند.
در بعضی از شعرها، متن عملا ۲ سطر است که صرفا با تقطیع به ۳ سطر تبدیل شده تا اثر سهگانی یا سهلختی شود:
در مسیر آبی خلیج / خوب میشود / حال و روز رودهای گیج
میبرد همیشه هوش از سرم / عطر یک گل محمدی / در میان جانماز مادرم
در بهترین شعرهای این مجموعه ساختارهای معنایی و موسیقایی همراه با یکدیگر و در جهت تکمیل هم عمل کردهاند. در واقع یکی بدون دیگری ناقص به نظر میرسد:
نیلوفری تنها / روییده در اندوه یک مرداب/ یادآور بودا
سالها از او جدا بودیم/ دیر دانستیم / حلقه مفقوده
- ما- بودیم
شعرهای ۳ سطری این مجموعه تماما موزون و به اصطلاح نیماییاند و جز یک مورد همگی قافیه دارند و قافیه را در انتهای سطرهای اول و دوم، اول و سوم و یا دوم و سوم جلوی چشم میآورند تا ساختار خود را به رخ بکشند. در این وضعیت طبعا گاهی قوافی جا میافتند و گاه خیر که البته در این مجموعه با شعرهای عاقبت بهخیر بیشتری روبهروییم؛ شعرهایی که قافیه پایانی موفق میشود به آرمان کوتاهسرایان جامه عمل بپوشاند. ضربه پایانی و بستن ساختار معنایی و موسیقایی شعر:
طرح یک لبخند را بر صورتم بنشان/ چهرهام را تازه کن، هر چند سرپایی/ آه ای جراح زیبایی!
***
در انتهای «عبور از من» تعدادی سهپاره (قالبی در ارتباط با و به موازات چهارپاره) دیده میشود که گویای تسلط شاعر بر ۳ سطرنویسی و رعایت درست ساختار کلی شعر است. در این شعرها، پارههای ۳ سطری مطلقا دارای استقلال نیستند و تنها در جهت تشکل کلی اثر ایفای نقش میکنند. این برای شاعری که عادت به نوشتن ۳ سطر دارد و دستی گرم در آتش سهگانینویسی دارد سخت است اما «تاجیکزاده» بخوبی از پس آن برمیآید.
اتفاقا همین موضوع نگارنده را به یاد «رنگا» میاندازد که از قوالب شعر سنتی ژاپنی است و گروهی سروده میشود. هایکو یا شعر ۳ سطری معروف بتدریج از دل همین قالب جدا و مستقل شده است که شرح آن بگذار تا وقتی دگر!
باز دیده شد / توی چشمهای روشن و زلال آب/ عکس صورت قشنگ ماهتاب
باز، ماهی سیاه کوچکی / غمگنانه پشت صخرهای نشست / قلب نازکش شکست
ارسال به دوستان
نقدی بر مجموعه شعر «پیر گلفروش» از عبدالرضا رضایینیا
حقیقتطلبی به جای واقعیتطلبی
محمدامین رضایی: شعر نیمایی بهرغم گذشت تنها چند دهه از عمر آن دچار فترت شد. رشد و توسعه فراگیر شعر بیوزن در روزگار اوج نیماییسرایی (دهه 30 و اوایل دهه 40) که جا را برای نیماییسرایی به عنوان قالبی کلاسیک(!) بشدت تنگ کرده بود، استیلای غیرقابل گریز چند نیماییسرای بزرگ چون اخوان و سپهری و فروغ که امکان فراروی از نیماییسرایان دیگر میگرفت و آنان را دچار تقلید از یکی از این شاعران میکرد، تصنع و تکلف در غالب آثار نیمایی سروده شده (حال آنکه نیما، مبدع قالب نیمایی شد تا طبیعینویسی را رواج دهد، هر چند خود موفق به این امر نشد) و البته استقبال محدود و معدود مخاطبان از این قالب شعری، شاید از مهمترین دلایل آن فترت محسوب میشد. امروز نیز بهرغم استقبال تعدادی از شاعران چون قیصر امینپور، محمدرضا عبدالملکیان و شاعران جوانتر دیگر، هنوز نیماییسرایی رواج چندانی ندارد.
«پیر گل فروش» از معدود مجموعه شعرهای نیمایی این روزگار است. نفس این توجه به قالبی کممخاطب خود ارزشی قابل اعتنا برای این مجموعه است اما فارغ از این مساله باید به رویکرد شاعرانه عبدالرضا رضایینیا نیز اشاره کرد که گویای سلوک حقیقتگرای او به جای واقعگرایی شعر مدرن است.
درونمایه شعرهای رضایینیا در این مجموعه هر چه که باشد، نگاه او به پدیدهها و اشیای جهان نگاهی کلی و معناگراست. جز در تکوتوک شعرهای سرودهشده در ژانر اجتماعی که جزو درخشانترین آثار این مجموعهاند، باقی شعرها به جای توجه عینی به محیط و اشیای پیرامون شاعر به سمت وجه سمبلیک و استعاری آن اشیا متوجه هستند و جستوجوگر حقیقتی در پس و پشت آنهایند. شاید به همین دلیل تصاویر شعرها غالبا ذهنیاند:
امشب پرندگان غریبی / در خاطرات من / پرواز میکنند / حزنی صمیمی و سیال / مثل نسیم بهاری / در پلکهای من جاری است
افق کبود و چشمها کبود... / صدای هقهق شکستهای / در آسمان رهاست... / کبوتری مچاله / در رگان ابری تو بال میزند / چه میکنی / در این حوالی، / ای غریب!
آن پرندگان و این کبوتر، دیگر کنار من و تو بال نمیزنند بلکه در ذهن ما موج برمیدارند. دیده نمیشوند اما حس میشوند چون استعاریاند یا نمادین و این رویکرد شاعران بزرگ سنت شعر فارسی به اشیا و پدیدههای هستی است.
شاید البته وزن عروضی و زبان و بیان کهنگرای شاعر در القای این حس و حال در کلیت مجموعه موثر باشد که قطعا هست. ببینید که شاعر از ملموسترین و نزدیکترین کاراکترهای زندگیاش با چه الفاظ وزین و سنگینی استفاده میکند و شعر را از انعکاس صمیمی و روشن جهان دور میسازد:
در حصار چاردیواری / در اتاق کوچک شهر ملالآباد / بچههایم / خسته از تحریر دلگیر دقایق / در کنارم مینشینند / دفترم وا میشود / با چشمهاشان / شعر میخوانم...
شهر دلگیر ملالآباد دیگر کجاست؟! تحریر دلگیر دقایق دیگر چه صیغهای است؟! آیا شاعر با این نوع ترکیبسازی در پی شعرسازی از صحنه و موقعیتی روزمره نیست؟
رضایینیا به ندرت از این حقیقتگرایی به واقعیتگرایی متمایل میشود. گویا وجه موسیقایی شعر نیمایی او را مغلوب ساخته است و به سمت ذهنینویسی و کلینویسی سوق داده است.
***
درونمایههای غالب اشعار «پیر گل فروش» جستوجوی خود از دست رفته یا خود گم شده یا خود در حال زوال است، بنابراین موضوعات این شعرها غالبا جنگ و نوستالژی روزگار جنگ، پیری و گلایه از گذر پرشتاب عمر است در فرمی که تنها از آن به مثابه قالب استفاده شده است. هر گاه اما رضایینیا از زبان و بیان فاخر و فخیمش کارکردی مناسب و درست کشیده، در رسیدن به فرمی مطلوب در شعر توفیق یافته است.
سرنوشت آینه شکستن است / شرم ما و فخرتان / هماره مستدام! / سنگوارهها سلام!
***
قسمت انتهایی نوشتار را به عنوان تکمله مینویسم. چرا؟ چون شاعر این مجموعه دهههاست که شعر مینویسد و نیازی به این یادآوریها ندارد اما خوانندگان او بویژه مخاطبان جوان او چطور؟
تعدادی از شعرهای «پیر گل فروش» ایراد وزنی دارند! همین!
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|