|
رکابزن المپیکی قهرمان ایران شد
رقابتهای قهرمانی کشور جاده سال ۱۴۰۰، ۵ تیرماه به میزبانی منطقه توریستی نمکآبرود استان مازندران با حضور ۶۵ دوچرخهسوار برتر کشور برگزار شد. در پایان این رقابت ۱۳۵ کیلومتری استقامت جاده سعید صفرزاده از استان آذربایجان شرقی، مرد المپیکی دوچرخهسواری ایران توانست بار دیگر سایر رقبا را کنار بزند و به عنوان نفر نخست روی سکوی قهرمانی بایستد. همچنین محمد گنجخانلو از تیم سپاهان اصفهان و میثم رضایی از تیم هورسان قزوین به ترتیب در جایگاههای دوم و سوم قرار گرفتند.
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطنامروز» با حمید درخشان درباره برد پرسپولیس مقابل مس رفسنجان و آینده تیم ملی
قهرمانی پرسپولیس دست خودش است
زهره فلاحزاده: پرسپولیس توانست در هفته بیستوچهارم لیگ برتر با حساب یک بر صفر از سد میزبان خود مس رفسنجان عبور کند تا دوئل قهرمانی با سپاهان همچنان برقرار باشد. «وطنامروز» برای بررسی عملکرد قرمزپوشان در این دیدار و درباره آینده تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات مرحله نهایی مقدماتی جامجهانی قطر با حمید درخشان، پیشکسوت و ملیپوش اسبق تیم پرسپولیس گفتوگو کرد. ***
* چند روز پیش تصادفی در جاده چالوس داشتید، اتفاقی برای شما افتاد؟
خدا را شکر به خیر گذشت و مشکل جسمی برای من پیش نیامد.
* پرسپولیس توانست به یک برد اقتصادی دیگر دست پیدا کند. بازی با مس چطور بود؟
به نظر من بازی خوبی بود و پرسپولیس هم بازی خوبی ارائه داد. تیم بر حسب شخصیتی که دارد، روند خوبش را ادامه میدهد. طبیعی است تیمهایی که روبهروی پرسپولیس بازی میکنند، به دنبال گرفتن امتیاز باشند اما باید بگویم با توجه به تعویضهایی که یحیی در طول بازی انجام داد که خدا را شکر آنها هم خوب بازی کردند، پرسپولیس به 3 امتیاز دست یافت. تیم در حال حاضر در شرایط خوبی قرار دارد و به بلوغ فکری رسیده است. همه همدیگر را خوب میشناسند و در زمین یکدیگر را خوب درک میکنند. درست است که بازی با یک گل به پایان رسید اما تیمها در هفتههای آخر تلاش میکنند کمتر گل بخورند. همین که پرسپولیس به برد دست پیدا میکند، یعنی کارها را بخوبی پیش میبرد و مهم هم این است که به پیروزی برسد.
* بازیکنی مثل مهدی ترابی که یکی از مهرههای تأثیرگذار پرسپولیس در این فصل بوده، در حال حاضر در شرایط ایدهآل قرار ندارد.
درست است اما همه بازیکنان نمیتوانند در همه مواقع آماده باشند. به هر حال هر بازیکنی پس از درخشش در چند دیدار، کمی افت میکند اما باز هم رشد خواهد کرد. این فیزیولوژی بدن است و همیشه یک بازیکن نمیتواند ۱۰۰ درصد آماده باشد. مهدی جزو بازیکنان خیلی خوب پرسپولیس است و مطمئنا باز هم به شرایط ایدهآل خود باز خواهد گشت.
* پرسپولیس به پنجمین قهرمانی متوالیاش میرسد؟
پرسپولیس باید طوری به بازیها نگاه کند که در هر دیدار به فکر برد باشد. از الان نمیتوانیم بگوییم قهرمان میشود اما تیمی که بخواهد قهرمان شود، باید همه بازیهای پیش رویش را پیروز شود. درواقع قهرمانی پرسپولیس در دست خود آنهاست.
* قرار است قانون منع جذب خارجیها برای فصل آتی برداشته شود. با توجه به این موضوع، مدیران باید همچنان با گلمحمدی ادامه دهند یا به فکر مربی خارجی باشند؟
برداشتن این قانون الان کار درستی نیست، برای اینکه باشگاهها هنوز به خارجیها بدهکارند. چرا باید بدهی روی بدهی بیاید؟ به نظر من بهتر است روی داشتهها و مربیان داخلی سرمایهگذاری شود. تا چه زمانی باید مربی خارجی بیاوریم؟ ما مربی خارجی نداشتیم اما نایبقهرمان آسیا شدیم.
* اواخر تیرماه در مرحله یکچهارم نهایی جام حذفی استقلال و پرسپولیس به مصاف هم میروند؛ این بازی را چطور میبینید؟ ۲ تیم خیلی زود به هم نرسیدند؟
هدف تیمتان اگر قهرمانی است، فرقی ندارد، چه حالا به استقلال برسید چه در فینال. باید هر تیمی روبهرویت میایستد را شکست بدهی تا بتوانی قهرمان شوی. به نظر من بازی خوبی میشود، البته شرایط پرسپولیس نسبت به استقلال بهتر است. باید همه تلاشش را کند تا پیروز شود. پرسپولیس بازیکنان باتجربهتر و حاشیه کمتری نسبت به حریف دارد و فکر میکنم توانایی این را دارد که تیم رقیب را شکست دهد.
* درباره تیم ملی فوتبال هم صحبت کنیم. عدهای میگویند با توجه به نتایج خوبی که دراگان اسکوچیچ، سرمربی تیم ملی گرفته، باید به او زمان داد تا همچنان روی نیمکت ما بنشیند. گروهی دیگر میگویند باید در مرحله بعدی که گروه سختتری خواهیم داشت، به فکر مربی بزرگتری باشیم. نظر شما در این رابطه چیست؟
مربی بزرگتر تا به ایران بیاید و با شرایط تیم آشنا شود و شناخت پیدا کند، هم زمانبر است و هم تفکرات او بزودی در تیم جا نمیافتد. من مخالف حضور مربی بزرگ در تیم ملی نیستم ولی زمان زیادی میطلبد. حسن آقای اسکوچیچ این است که چند سال است در ایران است و در فوتبال ما کار کرده است. او شناخت کافی نسبت به بازیکنان دارد و تقریبا با خصوصیات اخلاقی آنها آشناست. نسبت به فرهنگ ما و شخصیتهای متفاوت بازیکنان ما هم شناخت دارد. به نظر من فدراسیون از اسکوچیچ حمایت کند و بازیهای تدارکاتی بیشتری برای او در نظر بگیرند. فکر میکنم او بتواند در مرحله نهایی مقدماتی جامجهانی هم موفق شود.
* گزینههایی همچون کارلوس کیروش و علی دایی در فضای مجازی مطرح شدهاند. به نظر شما گزینههای خوبی برای تیم ملی هستند؟
اگر این اتفاق بیفتد، اشتباه بزرگی است. آقای کیروش را فراموش کنید. بازیکنان زمان حضور او با جان و دل برای تیمش دفاع میکردند و فلسفه بردن نداشتیم. بازیها را بر اساس اتفاقات، بردهای اقتصادی و جان دادن بازیکنان میبردیم. ایشان اگر مربی موفقی بود از کلمبیا بیرونش نمیکردند. علی دایی و مابقی مربیان داخلی همیشه یک هجمه رویشان است و این فشار نمیگذارد تا تمرکز داشته باشند. به نظر من داخلیها نمیتوانند به تیم ملی کمک کنند و اجازه بدهند تا اسکوچیچ کارش را ادامه دهد.
* تیم ما به جامجهانی صعود خواهد کرد؟
تیم خیلی خوبی داریم. با توجه به برد صددرصدی در بحرین در دور قبل، تیمهای روبهرو در دور بعد حساب ویژهای روی ما باز میکنند و احترام زیادی برای ما قائل خواهند بود؛ میتوانیم به جامجهانی صعود کنیم.
ارسال به دوستان
اخبار
5 مدال طلا به آزادکاران ایران رسید
ملیپوشان کشتی آزاد کشورمان در جام یاشاردوغو 5 طلا کسب کردند. مسابقات ردهبندی و فینال 5 وزن دوم رقابتهای کشتی آزاد جام یاشاردوغو از ظهر یکشنبه در شهر استانبول ترکیه برگزار شد. در وزن 61 کیلوگرم رحمان عموزاد پس از استراحت در دور نخست در دور دوم الوکبک ژولدوشبیکوف قهرمان آسیا از قرقیزستان را با نتیجه 8 بر 6 از پیش رو برداشت و راهی مرحله نیمهنهایی شد. وی در این مرحله با نتیجه 8 بر 6 منیر رجب آکتاس از ترکیه را مغلوب کرد و به دیدار فینال راه یافت. عموزاد در دیدار فینال مقابل آسیل آیتاکین از قزاقستان با نتیجه 5 بر صفر به برتری رسید و به مدال طلا دست یافت.
در وزن 70 کیلوگرم عرفان الهی در دور نخست با نتیجه 5 بر 2 مقابل کونیت بوداک از ترکیه به پیروزی دست یافت. وی در دور دوم مقابل زورابی یاکوبیشویلی، دارنده مدالهای طلا و برنز جهان از گرجستان با نتیجه 4 بر 2 مغلوب شد و با توجه به حضور حریفش در دیدار فینال، به گروه بازندهها رفت. وی در این گروه ابتدا مقابل سرهت اصلان از ترکیه با نتیجه 10 بر صفر به پیروزی رسید در کشتی بعد والنتین بورزین از مولداوی را با نتیجه 7 بر 2 مغلوب کرد و به دیدار ردهبندی راه یافت. الهی در این دیدار اسلام بک اورزبکوف از قرقیزستان را از پیش رو برداشت و به مدال برنز دست یافت.
در وزن 79 کیلوگرم بهمن تیموری در دور نخست با نتیجه 6 بر صفر اسلام کیلج از ترکیه را مغلوب کرد. وی در دور بعد مقابل تارزان مایسورادزه از گرجستان با نتیجه 5 بر 4 مغلوب شد و با توجه به شکست این کشتیگیر مقابل زرین پیکر، از دور رقابتها کنار رفت. حمیدرضا زرینپیکر پس از استراحت در دور اول در دور دوم اوسم شیولیدزه از گرجستان را با نتیجه 5 بر یک از پیش رو برداشت. وی در دور سوم با نتیجه 4 بر یک از سد تارزان مایسورادزه از گرجستان گذشت و به مرحله نیمه نهایی راه یافت. زرینپیکر در این مرحله مقابل تاریل گافرینداشویلی از گرجستان با نتیجه 4 بر 2 به پیروزی دست یافت و به دیدار فینال راه یافت. محمد نخودی نیز پس از استراحت در دور اول، در دور دوم با نتیجه 8 بر صفر آتای ایزابیکوف از قرقیزستان را مغلوب کرد. وی در دور سوم حسن امین گوربوز از ترکیه را با نتیجه 6 بر 2 از پیش رو برداشت و راهی مرحله نیمه نهایی شد. نخودی در این مرحله مقابل نوری کوتان اوغلو از ترکیه با نتیجه 8 بر 6 به برتری دست یافت و راهی دیدار فینال شد. دیدار فینال این وزن میان زرین پیکر و نخودی برگزار شد که نخودی با نتیجه 4 بر 4 به پیروزی دست یافت و صاحب مدال طلا شد. زرینپیکر نیز به مدال نقره رسید. تیم منتخب کشتی آزاد ایران با کسب 5 مدال طلا، یک مدال نقره و 3 مدال برنز و کسب عنوان نایبقهرمانی به کار خود در رقابتهای بینالمللی کشتی آزاد جام یاشاردوغوی ترکیه پایان داد. در ردهبندی تیمی نیز، ترکیه با 171، ایران با 153 و گرجستان با 93 امتیاز اول تا سوم شدند.
***
رأی اولیه ۲۰ ماه محرومیت برای ملیپوش کاراته
فدراسیون جهانی کاراته پس از دریافت مستندات ایران مبنی بر سهوی بودن دوپینگ کاراتهکای المپیکی ایران، رای اولیه خود مبنی بر ۲۰ ماه محرومیت را صادر کرد که نشان میدهد تا حد زیادی با سهوی بودن دوپینگ موافقت کرده است. به گزارش ایسنا، فدراسیون جهانی کاراته پس از دریافت مستندات فدراسیون کاراته ایران مبنی بر سهوی بودن دوپینگ یکی از کاراتهکاهای المپیکی ایران، رای اولیه خود را مبنی بر ۲۰ ماه محرومیت این کاراتهکا اعلام کرده است. با توجه به قانون محرومیت ۴ ساله ورزشکاران دوپینگی از حضور در میادین، به نظر میرسد فدراسیون جهانی کاراته با صدور رای اولیه محرومیت ۲۰ ماهه، تا حد زیادی سهوی بودن دوپینگ ملیپوش کاراته ایران را قبول کرده است. فدراسیون کاراته ایران نسبت به محرومیت ۲۰ ماهه نیز اعتراض خود را اعلام کرده و باید دید چه رأیی در این باره صادر خواهد شد. تیم ملی کاراته مردان ایران موفق به کسب ۲ سهمیه المپیک توسط بهمن عسکری و سجاد گنجزاده شده است اما چند روز پیش تست دوپینگ یکی از این ۲ نماینده ایران در المپیک مثبت اعلام شد.
ارسال به دوستان
حواس فدراسیون فوتبال به کژیهای این رشته هست؟
کمیته اخلاق فوتبال در محاق
مرتضی یعقوبی: بعد از عملکرد مستقل و آرای قاطع کمیته اخلاق در دوران ریاست مرتضی تورک که رنگ و بوی عدالت به خود داشت، مسؤولان وقت فدراسیون فوتبال با مهرهچینی، این کمیته را از مدتها قبل در حالت انفعال و بیخبری بردهاند. با اصلاح اساسنامه فدراسیون فوتبال، مسؤولیت تصمیمگیری برای کمیتههای قضایی به اعضای مجمع این فدراسیون واگذار شده اما با گذشت حدود ۴ ماه از ریاست عزیزیخادم، هنوز تصمیمی برای سروسامان بخشیدن به بخش نظارتی فوتبال ایران گرفته نشده است. انفعال و بیبرنامگی در این بخش، در شرایطی است که مسابقات باشگاهی فوتبال ایران در لیگهای مختلف فوتبال، فوتسال و فوتبال ساحلی در هر ۲ بخش زنان و مردان در مقاطع حساسی به سر میبرند و کمابیش اخبار مختلفی به صورت غیررسمی از برخی مسابقات مبنی بر زدوبندها برای تغییر سرنوشت و درآمدزایی نامشروع به گوش میرسد. یکی از بخشهای مهم در مدیریت این مسائل و رسیدگی به تخلفات احتمالی از جمله مسائل پشتپرده فوتبال، کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال است که مدتهاست به حالت تعطیلی درآمده و با دخالت مسؤولان وقت فدراسیون، گوشهگیر شده و عملا در دوران تاثیرگذار خود، نقش منفعلی را ایفا میکند. کمیته اخلاق در حدود ۲ سال قبل به ریاست مرتضی تورک، قاضی دادگستری و رئیس این کمیته نقش بسیار مستقلی را در رسیدگی به پروندههای مختلف داشت و با احکام صادر شده در ارتباط با برخی مدیران ارشد فوتبال، رنگ و بوی استقلال و مدیریت مستقل سوای جریان حاکم بر فدراسیون فوتبال به خود گرفت. رسیدگی به پرونده تخلفات در فوتبال پایه، محرومیت برخی از دلالهای فوتبال و جرایم قابل توجه برای مدیرانی مانند اعضای هیاترئیسه، باعث برخی سنگاندازیها از داخل فدراسیون به قطار این کمیته شد. در نهایت تورک با توجه به جبههگیری فدراسیون وقت، تصمیم به کنارهگیری گرفت تا اینکه بهاروند، یکی از افرادی که از سوی این کمیته برای مدت قابل توجهی محروم شده بود، به علت بیماری مهدی تاج، سکاندار ریاست فدراسیون شد و در نخستین اقدام دست به کار شد و در کمیتهای که او را محروم کرده بود، دست به تغییرات زد، تغییراتی که پس از تصویب اساسنامه جدید فدراسیون فوتبال و عملا خلاف قانون انجام شد تا کمیته اخلاق به حالت تعطیلی و محاق درآید. از جمله اقدامات بهاروند، برکناری ۲ تن از اعضای این کمیته و انتصاب نفرات جدید بود که بدون اطلاعرسانی صورت گرفت و این کمیته را به حال و روز کنونی درآورد به طوری که از آخرین اقدامات این کمیته هیچ اطلاعی در دست نیست و عملا نظارهگر اتفاقات ناهنجار فوتبالی شده است. در واقع انفعال این کمیته در مقطع کنونی به نحوی است که گویا در سطوح پایه و لیگهای پایینتر ایران هیچ گزارشی مبنی بر شائبه تخلف هم وجود ندارد. از زمان تصویب اساسنامه و برگزاری انتخابات، عزیزیخادم، رئیس مدعی قانونمداری نیز ۴ ماه عهدهدار ریاست فدراسیون بوده اما هنوز تصمیمی برای احیای یکی از بازوان بخش نظارتی فوتبال انجام نگرفته است. فوتبال برای شفافیت و پاکسازی نیازمند بخشهای نظارتی مستقلی است که هیچ گونه وابستگی مادی و معنوی به ارکان بالادستی نداشته باشد. به همین دلیل در اساسنامه جدید اختیار انتخاب یا برکناری اعضای کمیتههای قضایی به اعضای مجمع واگذار شده ولی تاکنون از این پتانسیل استفاده نشده و طبیعتا برخیها از این سکوت قانونی بیشترین نفع را میبرند. بهتر است عزیزیخادم هر چه سریعتر برای سامان دادن نهادهای نظارتی فوتبال دست به کار شود و با معرفی افرادی مستقل و شجاع زمینه برخورد با ناهنجاریهای فوتبال را فراهم کند؛ موضوعی که شعار بنیادی او در جریان انتخابات فدراسیون فوتبال بود و همه دلسوزان فوتبال نیز منتظر تحقق این شعارها هستند.
ارسال به دوستان
تداوم انتقام
عماد هلالات: 26 ژوئن یک تاریخ بسیار ماندگار در اذهان تمام عراقیها در دوران معاصر است. داعش شهرها و استانهای عراق را یکی پس از دیگری تصرف میکرد و به انواع و اقسام جنایتهایی میپرداخت که بشر به خود ندیده بود. ژوئن سال 2014 پس از تصرف استان موصل عراق در شمال این کشور، فتوای آیتالله سیستانی، مرجع تقلید شیعیان مبنی بر جهاد کفایی و شکلگیری نیروهای مردمی برای مقابله با پیشروی داعش در این کشور، نقشه دشمنان عراق را خنثی کرد. داوطلبان مردمی گروهگروه به جبهههای جنگ میرفتند و با مدیریت درست شهید ابومهدی المهندس و مشاورت مستشاران ایرانی بویژه شهید حاجقاسم سلیمانی، بسیج مردمی عراق تبدیل به یک نیروی نظامی و بازویی قدرتمند برای حفظ عراق در برابر توطئههای دشمنان شد. اکنون حشدالشعبی عراق با گذار از بسیاری از توطئهها و خباثتهای مختلف، وارد هفتمین سالگرد تأسیس خود شده است. اکنون دیگر حشدالشعبی یک نیروی بسیار قوی و کارآمد برای تأمین امنیت عراق در جایجای این کشور است. به مناسبت هفتمین سالگرد تشکیل حشدالشعبی عراق، 26 ژوئن مصادف با 5 تیرماه سال 1400 رژه نظامی این نیرو با حضور نخستوزیر عراق، وزیر دفاع و فرماندهان نظامی و امنیتی این کشور برگزار شد. این رژه پیامهای مختلفی را برای دوستان و دشمنان داخلی، منطقهای و بینالمللی عراق در بر داشته است که میتواند معادلات جدید را در سطوح مختلف رقم بزند.
* سطح داخلی
حشدالشعبی یک نیروی کاملا رسمی ذیل دفتر نخستوزیر عراق است. سال 2016 این نیرو تحت فرمانی از سوی نخستوزیر وقت به عنوان یکی از نیروهای رسمی این کشور اعلام شد. پارلمان این کشور هم در همان سال، این فرمان را تصدیق کرد و حشدالشعبی جنبه رسمی به خود گرفت. حضور نخستوزیر این کشور در رژه نظامی این نیرو مهر تأییدی بر حمایت همهجانبه حاکمیت عراق از بسیج مردمی این کشور است. حضور اقلیتهای مختلف از ایزدیها، مسیحیها، صبیها و همچنین حضور پرشور برادران اهل سنت در این رژه، پیام وحدت را برای دوستان و دشمنان بسیج مردمی عراق مخابره کرد. بسیج مردمی متعلق به همه ملت عراق است و نماد عراق یکپارچه و موحد را به نمایش درآورد. از نکات قابل توجه رزمایش 26 ژوئن این نیرو، نظم و یکپارچگی نیروهای نظامی این کشور است که بهرغم مردمی بودن از انضباط بسیاری بالایی برخوردار بود.
حضور ادوات نظامی ساخت جمهوری اسلامی ایران در این رژه نظامی از عمق روابط پایدار بهرغم توطئههای مختلف بین جمهوری اسلامی و بسیج مردمی به طور اخص و دولت عراق به طور اعم حکایت دارد. در سطح داخلی بسیج مردمی عراق آمادگی خود را برای مقابله با هرگونه توطئه دشمنان اعلام کرده است.
* سطح منطقهای
با وجود فشارهای منطقهای از سوی برخی کشورهای مرتجع عربی و کشورهای همراه با سیاستهای غرب در منطقه مبنی بر انحلال حشدالشعبی عراق و جلوگیری از تشکیل نیروی مشابه بسیج و سپاه پاسداران در جمهوری اسلامی، حالا دیگر حشدالشعبی یک واقعیت موجود و یک حقیقت مسلم در کشور عراق است. از زمان شکلگیری بسیج مردمی عراق بسیاری از کشورهای منطقه در اوج تروریسم داعشی با تشکیل این نیرو به مخالفت برخاستند و توطئههای مختلفی را علیه بسیج مردمی بویژه فرماندهان آن ترتیب دادند که همه آنها با هوشیاری فرماندهان حشدالشعبی ناکام ماند. در سوی دیگر رژه 26 ژوئن پیامهایی را برای کشورهای متخاصم در سطح منطقه بویژه رژیم صهیونیستی در پی داشت. تحلیلگران رژیم صهیونیستی اذعان دارند در هر گونه جنگی در آینده علیه جمهوری اسلامی، سرزمینهای اشغالی از همه طرف محاصره خواهد شد، بویژه از سوی مرزهای عراق و اردن که میتواند کرانه باختری را فعال کند. صهیونیستها اذعان دارند در هرگونه نزاع در آینده، روزانه هزاران موشک از سمت مرزهای غربی عراق به سمت سرزمینهای اشغالی روانه خواهد شد. همچنین کشورهای دیگر که همراه با سیاستهای غرب به دنبال تقسیم کشور عراق هستند، بخوبی دریافتند بسیج مردمی این کشور سدی محکم در برابر هرگونه سیاستهای تجزیهطلبانه و تقسیم این کشور به اقلیمهای مختلف است.
* سطح بینالمللی
از همان آغاز تشکیل بسیج مردمی عراق، کشورهای غربی سیاستهای تخریب و تحریم را علیه این نیرو به کار گرفتند. ایالاتمتحده بسیاری از فرماندهان این نیرو از جمله فالح فیاض، رئیس سازمان حشدالشعبی را تحریم و در لیست افراد تروریست قرار داد. کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپایی هم در همراهی با سیاستهای آمریکا، فرماندهان این نیرو را مورد تحریم قرار دادند. با این وجود بسیج مردمی توانست به مسیر خود طبق سیاستها و راهبردهای تعیینشده ادامه دهد. رژه 26 ژوئن این نیرو که با حضور نخستوزیر این کشور برگزار شد نشان داد بهرغم هجمه رسانهای که علیه آن میشود با عالیترین مقام فرماندهی این کشور در هماهنگی کامل به سر میبرد. آمریکاییها و همپیمانانشان بخوبی میدانند دیر یا زود طبق جدول زمانبندی شده و طبق مصوبه پارلمان عراق بعد از شهادت فرماندهان مقاومت (شهید حاجقاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس) باید خاک این کشور را ترک کنند و هیچ نیروی خارجی نباید در این کشور پایگاه نظامی داشته باشد. غربیها با رژه 26 ژوئن و حضور تصاویر فرماندهان مقاومت، پیام روشنی را دریافت کردند که خون فرماندهان مقاومت به هیچ وجه پایمال نخواهد شد و بسیج مردمی آماده هرگونه نبرد با توجه به تجربه داعش است.
در پایان باید گفت حشدالشعبی عراق یک تجربه موفق در برابر تروریسم و خار چشم دشمنان محور مقاومت در سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی است. به هیچ وجه بسیج مردمی خود را وارد بازیها و دعواهای سیاسی احزاب و گروههای مختلف نخواهد کرد. حشدالشعبی متعلق به همه ملت عراق است و رژه 26 ژوئن بخوبی این موضوع را ثابت کرد، چرا که در این سازمان، گروههای مختلف قومی و مذهبی و اقلیتهای مختلف حضور دارند. بسیج مردم ضامن حفظ و بقای عراق در برابر هرگونه تجاوز و هرگونه توطئه و دشمنی داخلی و خارجی خواهد بود و ضمن توجه به سلسلهمراتب فرماندهی، در برابر ظلم ساکت نخواهد بود و راه فرماندهان مقاومت ادامه خواهد داشت.
ارسال به دوستان
کانادای کودک دزد
ثمانه اکوان: چند هفته پیش ۲۱۵ جسد از کودکان بومی در مدرسهای در بریتیش کلمبیا کشف شد. چند روز پیش نیز رسانهها از کشف گور جمعی دیگری حاوی جسد 750 کودک دیگر در کانادا خبر دادند. این مدارس، مدارسی شبانهروزی بودند که کودکان بومی کانادا که از والدینشان در دهههای ۱۸۸۰ تا ۱۹۶۰ جدا شده بودند، در آنها نگهداری میشدند. سیاست دولت کانادا در آن زمان جدا کردن کودکان بومی از والدینشان و تربیت آنها در مدارس شبانهروزی بود تا هویت بومی خود را از دست داده و با هویت اروپایی که در آن زمان در کانادا مستقر شده بود، پرورش پیدا کرده و بزرگ شوند.
مردم کانادا از تاریخچه این مدارس و سوءاستفادههایی که این مدارس از کودکان میکردند، کاملا آگاه بودند اما کشف گور جمعی کودکان در زمین یکی از این مدارس نهتنها مردم این کشور، بلکه مردم جهان را در شوکی عظیم فرو برد.
این مساله، مسالهای نوین در فضای سیاسی و اجتماعی کانادا نیست. گزارشهای زیادی پیش از این راجع به نوع برخورد با بومیان کانادا منتشر شده بود. «کمیسیون ملی حقیقت و مصالحه» کانادا گزارشی سال ۲۰۱۵ منتشر کرده و درباره نوع برخورد با بومیان در سالهای مختلف در طول تاریخ کانادا گزارشهای مختلفی را منتشر کرده بود. اما این حادثه تاثیرات زیادی بر این مساله داشت که مشخص شود این مدارس شبانهروزی واقعا چه اقداماتی انجام میدادند و دولت چطور به صورت عامدانه با بومیان آمریکایی و کانادایی برخورد میکرده است. حالا دیگر بسیار مشکل است که مدارس شبانهروزی را چیزی غیر از تلاش برای «نابودی فرهنگی» یا حتی «نسلکشی بومیان» در این کشور دانست.
* ماجرای گورهای جمعی چیست؟
از سالهای ابتدایی دهه ۱۸۷۰ میلادی تا ابتدای دهه ۱۹۶۰، برای اینکه کودکان بومی از فرهنگ اصلی خود دور شوند، توسط دولت کانادا از پدران و مادران خود دور شده، کیلومترها دورتر به دست مدارس شبانهروزی سپرده میشدند و بسیاری از آنها دیگر هیچگاه به زندگی قبلی خود بازنگشته و حتی دیگر اثری از آنها در جامعه نیز پیدا نمیشد. برخی عنوان میکردند این کودکان از مدارس فرار کرده و گم شدهاند و برخی دیگر میگفتند بر اثر بیماریهای مختلف جان خود را از دست دادهاند. بر اثر گزارشهای تاریخی، مشخص است هزاران نفر از این کودکان در مدارس شبانهروزی حضور داشتهاند. حالا در ۲ اکتشاف جدید، یک گور جمعی از ۲۱۵ کودک و نوجوان ۳ تا ۱۸ساله و یک گور جمعی حاوی ۷۵۰ جسد دیگر در مکانهای مدارس شبانهروزی تاکنون یافت شده است و مورخان و کارشناسان بر این اعتقادند احتمالا گورهای جمعی دیگری نیز در تمام نقاط کانادا وجود دارند که آنها نیز باید کشف شوند.
* دولت کانادا چطور به نابودی افراد و فرهنگ بومیان میپرداخته است؟
ماجرای جدا کردن کودکان از والدین قدم ابتدایی کانادا برای تکمیل پازل تبدیل کردن آنها به انسانهای بهزعم آنها «متمدن» و در واقع انسانهایی با تفکر سفیدپوست بود. در وهله اول کودکان از مادران و پدران خود جدا شده، کیلومترها دورتر در مدارس شبانهروزی مستقر میشدند. بعد از آن؛ نخستین گام کوتاه کردن موی آنها بود که بر خلاف فرهنگ بومی کانادا بود. آنها مجبور بودند یونیفرمهای مخصوص به تن کنند، اگر به زبان مادری خود صحبت میکردند تنبیه میشدند و مجبور بودند انگلیسی یاد بگیرند. زبان لاتین یادگرفته و کتاب مقدس میخواندند. بعد از این، بر اساس گزارشها، کودکان نیمی از روز را در این مدارس به کار کردن میپرداختند. دختران کارهای نظافت، پختوپز و رسیدگی به امور خوابگاهها را برعهده میگرفتند و پسران باید کشاورزی کرده و ادوات کاری میساختند. این اقدامات لزوما برای آموزش آنها نبود و دولت کانادا و کلیسای کاتولیک از کار کردن این کودکان درآمد کسب و با آنها مانند نیروی مجانی کار برخورد میکردند. آموزش مدنظر کلیسا و دولت کانادا برای این دانشآموزان در انتهای امر اما باعث نمیشد آنها به سمت آموزش علم یا دروس مختلف بروند بلکه به آنها آموزش داده میشد که چطور خدمتکاران خوبی باشند، چطور کارگران خوبی برای کار در مزارع باشند و چطور در صنایع مختلف مشغول کارگری شوند. در همین پروسه، برای کودکانی که خود باید غذای خود را میکاشتند، ممکن بود کمبود مواد غذایی به وجود بیاید و بسیاری از آنها به دلیل کمبود مواد غذایی مغذی یا حتی بیماریهایی که به آنها رسیدگی نمیشد، جان خود را از دست میدادند.
در عین حال این کودکان در مدارس معمولا مورد سوءاستفاده جنسی، روانی و فیزیکی قرار میگرفتند. بهانههای دیگری که درباره علت مرگومیر این کودکان آورده میشود این است که غذا و آب مورد نیاز این مدارس بخوبی تامین نمیشد و بسیاری از این کودکان بر اثر بیماری جان خود را از دست دادهاند. این در حالی است که با کشف این گورها، حالا باید تا جایی که میتوان علت مرگ آنها نیز مشخص شود؛ آیا بیماریهای واگیر موجب مرگ آنها شده است یا سوءاستفادههای جنسی یا قتلعامی گسترده در تمام این مدارس با دستور دولت وجود داشته است؟
سوال اصلی دیگر این است: چرا وقتی یک کودک جان خود را از دست میداده، جسد او برای خانوادهاش فرستاده نمیشد؟ برخی بر این عقیدهاند به دلیل بالا بودن مسافت بین خانه و مدارس، دولت کانادا و مدیریت مدارس ترجیح میدادند به جای فرستادن اجساد به خانهشان، آنها را در همان زمین مدرسه دفن کنند تا پول انتقال اجساد به مکانهایی که والدین بودند را نیز ندهند، با این حال برخی از این والدین سالها بعد به مدارس مراجعه کرده و خواستار دیدار با فرزندانشان شدند اما معمولا با این بهانه که کودک آنها از مدرسه گریخته و دیگر هیچ وقت به آنجا بازنگشته، آنها را از پیگیری سرنوشت فرزندانشان منصرف میکردند.
* نسلکشی فرهنگی همچنان ادامه دارد
مسألهای که گزارش کمیسیون حقیقت و مصالحه در کانادا به آن اشاره میکند، این است که این نوع رفتارها و این کودککشیها، مسالهای موقت در تاریخ کانادا نبوده است. این مدارس بر اساس سیاستی بلندمدت و فراگیر در سراسر کانادا برای نخستینبار توسط «سر جان مکدونالد» نخستین نخستوزیر این کشور در فاصله سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۸۹۱ تاسیس شدند. او در یک سخنرانی درباره مدارس شبانهروزی برای کودکان بومی گفته بود: «زمانی که مدارس در محلهای زندگی والدین باشد، با توجه به اینکه والدین «وحشی» هستند، اگرچه کودک یاد میگیرد بخواند و بنویسد اما با زندگی در کنار والدینش، مدل بومیان فکر و زندگی میکند و تبدیل به «وحشی»ای میشود که میتواند بخواند و بنویسد. من به عنوان مدیر این کشور واقعا تلاش دارم کودکان بومی تا جایی که میتوانند از محیط تاثیرگذاری والدین خود دور باشند و تنها راه برای این کار این است که در مدارس آموزش خاصی گذاشته شود و بدین ترتیب میتوانند عادات و نوع تفکر انسان سفیدپوست را داشته باشند».
سال ۱۸۸۳ بود که این مدارس به صورت عمومی و بسیار زیاد در نقاط مختلف کانادا به راه افتاد اما نقطه اوج جمعیتی این مدارس در قرن نوزدهم نبود، بلکه در میانه قرن بیستم بود و در سالهای دهه ۱۹۶۰ میلادی بود که تعداد کودکان در این مدارس کاهش پیدا کرد.
اما از دهه ۱۹۶۰ میلادی سیاست دیگری در پیش گرفته شد که به نام «Sixties Scoop» شناخته میشود. بر اساس این سیاست، یک مجموعه از سیاستهای رفاهی برای کودکان در کانادا در نظر گرفته شد و هدف اصلی آن جداسازی کودکان بومی از والدینشان و سپردن سرپرستی آنها به خانوادههای سفیدپوست بود. با وجود اینکه نام این سیاست اشاره میکند که باید درباره دهه ۶۰ میلادی باشد اما اوج استفاده از این سیاست برای جداسازی والدین از کودکان به دهه ۵۰ میلادی برمیگردد و این سیاست تا دهه ۸۰ میلادی نیز همچنان ادامه داشت. تخمین زده شده است در طول این سالها ۲۰ هزار کودک بومی از والدینشان گرفته شده و به خانوادههای سفیدپوست طبقه متوسط داده شدهاند تا در این خانوادهها مانند سفیدپوستان رشد کنند و فرهنگ آنها را داشته باشند.
نکته جالب در این باره این است که جداسازی کودکان از والدینشان در کانادا هنوز هم یکی از مشکلات اصلی در زندگی بومیان این کشور است و البته در این جامعه مشکلات دیگری مانند ربودن و تجاوز به زنان بومی یا ناپدید شدن آنها و به قتل رسیدنشان وجود دارد که چندان هم مورد توجه رسانهها قرار نمیگیرد.
مساله اصلی در حال حاضر پرداختن به تاریخ ۱۵۰ساله تاسیس این مدارس و نوع برخورد با کودکان بومی و والدینشان نیست، بلکه مساله اصلی اینجاست که این سیاستها همچنان در سیستم سیاسی کانادا ادامه دارد. هنوز هم برای بومیان کانادا بسیار سخت است که همچنان هویت بومی خود را حفظ کنند و به آداب و آیین خود باقی بمانند. هنوز هم کودکان بومی به بهانههای مختلف توسط آژانسهای حمایتی از والدین خود جدا میشوند و این مساله در بین بومیان بسیار بیشتر از سفیدپوستان رخ میدهد و هنوز هم پروندههای جنایی درباره دزدیده شدن کودکان یا دختران و زنان بدون توجه خاصی و بدون نتیجه بسته میشود.
شاید صحبت کردن از تاریخ کانادا و اقدامات وحشیانهای که درباره کودکان انجام میشده وحشتناک باشد اما وحشتناکتر از آن، این است که بدانیم این سیاستها و این اقدامات همچنان ادامه دارد. روش جدید جداسازی کودکان بومی از والدینشان که از دهه ۶۰ میلادی تاکنون در پیش گرفته شده است، این است که بیمارستانها مادران را برچسبگذاری و مشخص میکنند که کدام یک از این مادران «ممکن است» نتواند بخوبی از کودک خود مراقبت کند. این مادران برچسبگذاری میشوند و بعد از مدتی آژانسهای کودک سراغ آنها میروند و به بهانه عدم توانایی در مراقبت از کودک، او را از مادرش جدا میکنند. این اتفاق درباره بومیان بشدت اتفاق میافتد و آمار بسیار بالایی دارد. نکته جالب اینجاست که این اتفاقات نه در تاریخ قدیمی کانادا، بلکه در زمان حاضر اتفاق میافتد. این سیاست به صورت رسمی تا سال ۲۰۱۹ یعنی تا همین ۲ سال پیش یعنی در سالهای نخستوزیری جاستین ترودو همچنان ادامه داشته است.
* نقش آمریکا در نسلکشی فرهنگی سرخپوستان
در بررسی تاریخی این موضوع نباید از نقش ایالاتمتحده و سیاستهای این کشور در این باره نیز به سادگی عبور کرد. این اقدامات در کانادا تحت تاثیر اقداماتی که در آمریکا درباره کودکان بومی اعمال شده بود، انجام شد. نیکلاس فلود داوین، یکی از نمایندگان پارلمان کانادا در یکی از سخنرانیهای خود بخوبی اشاره کرده است که «تلاشهای کانادا برای پیاده کردن این سیاست، دقیقا بعد از اقدامات آمریکا در این زمینه شروع شد».
بعد از تاسیس مدرسه کارلایل در آمریکا برای کودکان بومی در سال ۱۸۷۹، فردی که این مدرسه را تاسیس کرد؛ یعنی ژنرال ارتش آمریکا «ریچارد هنری پرت» بسیار معروف شد. این شهرت به خاطر این کلام او بود که میگفت: «سرخپوستها را بکشید؛ آدمها را حفظ کنید». این جمله به این معنی بود که باید فرهنگ بومیان کانادا و آمریکا کشته شده و از بین برود؛ بخش سرخپوست فرد بومی را از او بگیرد و بخش انسانی او را زنده نگه دارد و او را به اصطلاح «متمدن» کند. استدلال اصلی افرادی چون «ریچارد هنری پرت» این بود که میخواستند از جداسازی بومیان از جمعیت سفیدپوست خودداری کنند و دیگر هویتی به نام انسانهای بومی یا سرخپوستان در آمریکا و کانادا نداشته باشند.
شاید ایالاتمتحده نخستین حامی و موثر برای شکلگیری این مدارس باشد اما بعد از مدتی این مدارس بهکل تعطیل شد و دیگر تلاشی جهت تبدیل سرخپوستان به آدمهایی با تفکر سفیدپوست نشد. جامعه آمریکایی آنها را براحتی نادیده گرفت و به حاشیه راند اما این پروسه در کانادا ادامه پیدا کرد و حتی تا سال ۲۰۱۹ نیز ادامه یافت. گزارش کمیسیون حقیقت و مصالحه در کانادا که سال ۲۰۱۵ منتشر شد، به صراحت بیان میکند اقدامات صورتگرفته از طرف دولت کانادا را میتوان با عبارت «نسلکشی فرهنگی» بیان کرد.
* عذرخواهی میکنند؟
سوالی که امروز مطرح میشود این است: دولت کانادا چطور میخواهد به صورت مناسب از بومیان آن کشور عذرخواهی کند؟ دولت کانادا از زمانی که گورهای جمعی در مدارس مختلف این کشور کشف شده تنها ابراز تاسف کرده و حاضر به عذرخواهی نشده است. نخستوزیر کانادا که درباره مسائل حقوق بشری در سراسر دنیا سخنرانیهای طولانی ایراد میکند، حاضر نشده است از این اقدام عذرخواهی و به مساله «نسلکشی» و «نسلکشی فرهنگی» در این کشور اشاره صریحتری کند. ترودو تنها به این مساله اشاره کرده است که کلیسا مسؤول این کشتار بوده و از پذیرفتن مسؤولیت در این زمینه شانه خالی کرده است. سوالی که اینجا مطرح میشود، این است: دولت کانادا قرار است با میراثی که از این اتفاق باقی مانده چه کند و قرار است با تبعیض نژادیای که به صورت سیستمی و ساختاری در این کشور علیه بومیان وجود دارد چه کند؟
چند روز پیش یکی از بومیان کانادایی که هماکنون نماینده پارلمان این کشور است، در روزنامه «گلوب اند میل» یادداشتی نوشت و در آن به صراحت تاکید کرد: «مشکل اساسی درباره ماجرای کشف اجساد کودکان و نوع برخورد دولت کانادا با بومیان این کشور، این است که دولت کانادا قصد ندارد به صورت واقعی اقدامی در این زمینه انجام دهد.
دولت ما هماکنون زمان زیادی روی این مساله صرف کرده است که چطور میتواند از این بحران سیاسی جان سالم به در ببرد و در اصل، اصلا به این مساله نپرداخته که چطور میتواند این مساله را برای نسلهای بعد و حتی نسل فعلی بومیان توضیح داده و جبران کند».
در اصل در شرایط فعلی بیشترین مسالهای که ذهن دولت کانادا را اشغال کرده این است که در دادگاه و دعوای قانونیای که بومیان علیه دولت به راه انداختهاند تا دولت به صورت رسمی مسؤولیت خود در قبال صدمات فرهنگی و انسانیای که به بومیان زده است را پذیرفته و پاسخگو باشد، پیروز بیرون بیاید. این دولت به دنبال جبران و رسیدن به عدالت انتقالی نیست. عدالت انتقالی مد نظر در سیستمهای حقوقی بینالملل بیان میکند در مواجهه با یک نسلکشی یا جنایت عظیم، باید عدالت درباره افراد درگیر در این جنایات اجرایی شود، خسارات بازماندگان به صورت مناسب پرداخت شود و اطمینان حاصل شود این اتفاق دیگر در آینده تکرار نخواهد شد. با این حال نگاهی به عملکرد دولت کانادا نشان میدهد نه خبری از عذرخواهی در این کشور وجود دارد، نه جبران خسارات برای بازماندگان این اتفاقات و نه حتی وعدهای برای تکرار نشدن این حوادث و اتفاقات در آینده! این موضوع نهتنها در کانادا، بلکه در آمریکا نیز که سابقه چنین اقداماتی را دارد و هنوز هم دست به جدا کردن والدین از فرزندانشان در مرزهای جنوبی این کشور میزند، باید باز شده و درباره آن صحبت شود.
این موضوع باید در تمام کشورهای اروپایی که در سایر کشورهای جهان مستعمره به راه انداخته بودند به موضوعی مهم در گفتوگوها تبدیل شود و سازمانهای بینالمللی باید برای برقراری عدالت در این زمینه از دولت کانادا توضیح خواسته و به جبران خسارات در این زمینه وادارش کنند. دولت کانادا با انداختن تمام تقصیرها و گناهان به پای کلیسای کاتولیک، سعی دارد از این مسؤولیت شانه خالی کند. ترودو، نخستوزیر کانادا در آخرین اقدام خود برای فرار به جلو از پاپ فرانسیس خواسته است سفری به کانادا داشته و در این باره از مردم این کشور و بومیان عذرخواهی کند. پاپ که این روزها به علتهای مختلف همواره در حال عذرخواهی از مردم در سراسر جهان است، حاضر به پذیرفتن تقصیرات نشده و تنها ابراز همدردی کرده و این اتفاق را فاجعهای بزرگ خوانده است. جامعه بومیان کانادا به همین دلیل از کلیسای کاتولیک بشدت انتقاد داشته و معتقدند عذرخواهی رسمی در این باره باید صورت گیرد.
اگرچه مساله کشتار کودکان بومی در مدارس شبانهروزی کاتولیک یا دولتی کانادا پروندهای بسته و متعلق به تاریخ این کشور به نظر میرسد اما پروندهای که هماکنون باز است و میتواند انگشت اتهامات ضد حقوق بشری را به سمت کشورها در حوزه آمریکای شمالی هدایت کند، مساله جدا کردن کودکان از خانوادهها و والدینشان در مرزهای آمریکاست؛ جداسازی و سپردن کودکان به خانوادههای سفیدپوست آمریکایی که این بار نه درباره بومیان آمریکا، بلکه درباره کودکان لاتینتبار صورت میگیرد. اگر جوامع بینالمللی و حقوق بشری بتوانند کانادا را وادار به پذیرش مسؤولیت و جبران خسارات به بازماندگان این اتفاقات و جامعه بومیان کانادا کنند، میتوانند گامی مناسب در جهت احقاق حق کودکان لاتینتبار در آمریکا نیز بردارند و ایالاتمتحده را وادار به پاسخگویی به اتهامات ضدحقوق بشری درباره نوع برخورد با مهاجران و لاتینتبارها کنند.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|