|
کدام اسکار خواهند گرفت؟
جناب عراقچی در آخرین مصاحبه خود گفتند: کاش از مذاکرات ما فیلمبرداری میشد. اتفاقا ما هم خیلی ناراحتیم که چرا این لحظات حساس و نفسگیر که سرنوشت مملکتمان به تکتک ثانیههاش گره خورده بود، فیلمبرداری نشد. مثلا یکی از صحنههای جذاب، دیدن صحنه پرتاب خودکار ایشان بود که میشد سریع و خشن ۸ یا 9 را با الهام از آن ساخت. خلاصه! حیف شد. ولی از آنجا که ما همواره به دنبال زندهکردن یاد و خاطرات آن روزهای حماسهآفرین هستیم و میخواهیم نسلهای بعدمان را نیز از این لحظات آگاه کنیم و جناب عراقچی را هم از این حسرت درآوریم، طرح چند فیلمنامه را در ادامه آوردهایم تا با بازسازی آن صحنهها، خاطرات خوش دوران مذاکرات را برای ایشان تداعی کنیم.
پینوکیو ۲
در این فیلم، تیم مذاکرهکننده، در پی پری مهربان آبی برای چرخاندن چرخ کارخانهها هستند. آنها پس از گذر از کشورهای مختلف بالاخره او را در اتریش پیدا کردند. گرچه انتظار نداشتند پری مهربان آبی این شکلی باشد ولی خب همیشه دنیا طبق خواست انسانها پیش نمیرود. تیم مذاکرهکننده بالاخره دستورالعمل چرخاندن چرخ کارخانهها را از او گرفتند و به کشور بازگشتند. بدشانسی آنها زمانی شروع شد که با اجرای دستورالعمل، همه چرخها برعکس چرخیدند و کلا همهچیز به عقب برگشت. جوری که اگر دکمه خاموش را نمیزدند احتمال بازگشت به زمان بیگبنگ نیز وجود داشت. پس از بررسیهای فراوان و با تطابق دستخط دستورالعمل با پایگاه داده دستخطها،فهمیدند، دستورالعمل نوشته خود گربه نره و روباه مکار بودهاست.
پدرخوانده ۴
از آنجا که «فرانسیس فورد کاپولا» گند پدرخوانده را درآورده و تا سه ادامه داده است، ما مجبور شدیم روی پدرخوانده ۴ سرمایهگذاری کنیم. آخر پدر خوانده یکی دو تا سه تا. چه خبر است واقعا؟ برجام که نیست هی نخوانیم هی امضا کنیم.
بله! برگردیم به طرح کلی فیلمنامه. سرگروه تیم مذاکرهکننده پشت میز نشسته است که یکی از مذاکرهکنندگان طرف مقابل، وارد اتاق شده و درخواستهایی را مطرح میکند. سرگروه تیم مذاکرهکننده که آن روز به مناسبت 1k شدن فالوئرهای توئیترش جشن بزرگی ترتیب داده بود، کاغذی روی میز میگذارد و میگوید: بنویس. مذاکرهکننده طرف مقابل ابتدا فکر میکند منظورش وصیتنامه هست ولی سرگروه میگوید: خواستههایت را بنویس. امروز هر خواستهای را قبول میکنم. طرف مقابل میگوید خواسته زیادی ندارد و فقط نقشه چند دوربرگردان ناقابل را میخواهد تا بداند چگونه کشور سرگروه توانسته تحریمها را دور بزند که اگر احیانا در آن ناحیه تصادف زیاد شد بتوانند با نیت انسان دوستانه آن دوربرگردانها را ببندند. سرگروه که در حال نوشتن یک کارت پستال برای تبریک کریسمس است، در پاسخ میگوید: «در عوض شما چه به ما میدهید»؟ و طرف مقابل میگوید: «برداشتن تحریم سنگپا». سرگروه میگوید:«پیشنهادی دادی که نتونستم ردش کنم» و نقشه چند دوربرگردان را برایش میکشد. در آخر هم سرگروه کارت پستال را به طرف مقابل میدهد و میگوید:«هپی کریسمس» و طرف مذاکره کننده جواب میدهد: «مرسی ولی من یهودیام» و همینجا فیلم فرهادیطور تمام میشود و مشخص نمیشود که آیا سرگروه سنگپا را توانسته وارد کند یا خیر؟
میان مذاکرهای
تیم مذاکرهکننده پس از کشف سیاهچاله زمانی به نام «دوران روحانی مچکریم»، به اقصینقاط گیتی برای به دستآوردن فرمول عدم بازگشت به عقب سفر میکنند تا بتوانند نسل بشریت را نجات دهند. پس از گذر از مذاکرات مختلف و با بهدستآوردن فرمول برجام، هنگامی که به کشور خود بازمیگردند متوجه میشوند با هدردادن 8 سال از عمر ۸۰ میلیون نفر، 640 میلیون سال عقب افتادهاند. در همان هنگام یکی از اعضای گروه با روشن کردن مانیتور و دیدن صحنه رقتانگیز پارهکردن برجام، شروع به گریه کرده و دماغش را با تکتک کاغذهای برجام پاک میکند.
این طرحها منتظر تایید هستند و تیم ایدهپردازی فیلمنامه ما در حال تدوین چند طرح دیگر هست که در آینده به بیان آنها نیز میپردازیم.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
گرز رستم
تصمیم فوقالعاده اهل نظر بود
تحریم را میبرد و دارای اثر بود
در دست من خودکار جای گرز رستم
آماده جنگ علیه کفر و شر بود
جان عزیزت اجنبی وقت تعامل
از عزت ما دائما خم تا کمر بود
با اشک شرمن گفتوگو تعدیل گردید
ایول مرام ما که مافوق بشر بود
ساسپند و لیفتش را ولش کن مرد مومن
اصلا تو میدانی که آنجا چه خبر بود؟
اشک دم مشکش مرا بیچاره میکرد
رسم جوانمردی خدایا پاک خر بود
تأثیر تبریکم به هنگام کریسمس
بر بانوی غیر مسیحی بیشتر بود
تضمین مولانا کری هم که بماند
دنیا که میداند چه قدری معتبر بود
باغ گلابی داشت در آغوش لوزان
عین لویزان بود آنجا، پر ثمر بود
از جذبه چشمانمان میمرد دشمن
از ذوق امضاشان ولیکن دیده تر بود
هی گفتم از برجام و صوتش را شنیدید
برجام، تصویریاش یک چیز دگر بود!
ارسال به دوستان
منفور
پدرم کیست مادرم چه خری ست؟
از نیایم نپرس ناجور است
از من دلقک عمیقاً شوت
ژست هر نوع قلدری دور است
نانخور از مال مردمم، نه ننه
یک مبارز که شکل مزدور است
آر.پی. ام، قهرمان آزادی
از زنم هم هزار فیگور است
اعتقادم فقط دموکراسیست
گرچه رأیم ورای جمهور است
سلطنت را که انتخاب کنید
سهمتان کاه خوب آخور است
روی تخت طلا که بنشینم
نظرم هرچه هست دستور است
آه کورش بخواب بیداریم
این سخنهای امپراتور است
پس کجا رفته جانفداهامان
چشم نحس کدامتان شور است؟
نکند آمریکا رهایم کرد
التماسات ما که مشهور است!
ملتی پشت ما نیامد؟ عه!
از وکالت به بنده معذور است؟
هستم آواره از پدر جدم
آخرش قبر من گم و گور است
ارسال به دوستان
گروه چت تحریریه ایران اینترنشنال در واشنگتن
یکی اینارو گردن بگیره
سردبیر: بهاره جان، فعلا تیتر این باشه: از وقتی ایران رفته با چین قرارداد بسته، دهن آمریکا سرویس شده. فقط یجوری بنویس نونمون آجر نشه، تازه اسبابکشی کردیم به این خراب شده.
رئیس جدید شبکه: یا خداااا این همونه که فرق چت و خبر رو نمیدونه؟ فکر نمیکردم یه روز از نزدیک ببینمش!
بهاره جان: «این» به درخت میگن. در ضمن تیتر باید ارگانیک باشه، ویرایش level کار رو میاره پایین.
سردبیر: بچهها شکر میون کلومتون، تحریریه بغلی خبر زدن؛ فایل صوتی یکی از مجریان ایران اینترنشنال لو رفت؛ این بار در واشنگتن
بهاره جان: اااااااا مگه رعنا رحیمپور هم اومده آمریکا؟ لعنتی! همیشه تو دانشگاه هم یه قدم از من جلوتر بود. تو کار یه خط تیتر نبود، کلا همه چی رو با تلفن لو میداد. مخ دانشگاهمون بود.
رئیس جدید شبکه: میگم ما که خودمون بایدن داریم؛ خدایگان سوتی و خل و چل بازی، اینارو واسه چی آوردیم نون اضافی میدیم بهشون!
معاون رئیس شبکه: قربان! همه چتامون تا جمله آخرتون عینا زیرنویس شد. دیگه ادامه ندین. آبرومون go شد.
رئیس جدید شبکه: اونی که پیامای بهاره رو زیرنویس میکنه رو از برق بکش، اینا کلا تعطیلن. اینم که زیرنویس کرد لعنتی....
بهاره جان: باید میرفتیم همون بیبیسی فارسی؛ اونا روحیهشون انقد حساس نبود.
رئیس جدید شبکه: بچههای امنیت ایران اگه زیرنویسارو میبینین بیاین مارو از دست اینا خلاص کنین.
بهاره جان left the grop
سلطان تحریریه left the grop
فیلم زیرنویس هم داریم left the group
ارسال به دوستان
تجزیه و تقلیل سخن
ربع پهلوی در کنفرانس امنیتی مونیخ گفت: نظام سلطنتی را به جمهوری ترجیح میدهم و شاید بتوان راه نوآورانهای برای انتخاب مقام سلطنت پیدا کرد که انتخابی(!) باشد و ارثی نباشد... و در ادامه بدون آنکه خندهاش بگیرد گفت: عملکرد پدرم به من مربوط نیست و مردم باید من را با کارها و عملکرد و کنشهای خودم قضاوت کنند. در ادامه به تحلیل چند کلیدواژه از این سخنرانی میپردازیم:
- ربع پهلوی: فردی که تمام هست و نیستش وابسته به 23 کروموزوم از 46 کروموزوم موجود در سلولهایش است.
- نظام سلطنتی که به صورت نوآورانهای انتخابی باشد: جمهوری سلطنتی؛ نظامی که در آن مردم به پادشاهی و یا پادشاهی یک شخص خاص تا پایان عمرش رای بدهند و پس از آن هم به هر کدام از فرزندانش که زودتر یک دسته کروموزوم از پدرشان را به ارث برده باشند، همان رای را بدهند.
- ارثی نباشد: با این فرض، سخنران از هویت خود تهی شده و از روی صندلی کنفرانس امنیتی مونیخ غیب میشود.
- عملکرد پدرم به من مربوط نیست: ربع شدن پهلوی از عملکردهای پدر است که در این صورت هر کسی حداقل باید مسؤولیت خودش را بر عهده بگیرد.
- کارها، عملکرد و کنشهای خودم: بر این اساس، با اختلاف فاحش آرا، برگزیده قاطع و محبوب به عنوان شرکتکننده در مسابقه محله و اجرای حرفهایترین پشتکواروهاست.
ارسال به دوستان
برگی از خاطرات احمدشاه قاجار
یوم ۱۳ جمادیالثانیه سنه ۱۳۳۹ مصادف با ۳ اسفند ۱۲۹۹
صبح خروسخوان، ساعت ۱۱ از خواب همایونی برخاستیم. مگر میشد با آن همه تقتق خوابید. هیسالملک را صدا کردیم. هر چه هوار زدیم و گلوی مبارکمان را پاره نمودیم، جواب یُخ. مامان ملکهجهان کجایی که ببینی پسر تپلمپلِ گرد و قلمبهات، خودش باید از خواب بیدار شود و خودش پاهای شاهانهاش را داخل دمپایی لاانگشتی بکند. کو آن شکوه و جبروت باباشاه! هنوز مشغول دیالوگ با ننهمان بودیم که همهچیدونالسلطنه، کله خرش را عین گاو انداخت و وارد شد. سرش یَک عربده شاهی زدیم که کُرک و پر همایونی خودمان فِر خورد. البته همهچوندون به هیچ جایش نبود.
گفتیم: «ها»، یابو علفی عین بز ما را نگاه میکرد. باز گفتیم: «ها! بنال نفله.» نالید که: «اعلیحضرتا خاک بر سرمان شد. بیچاره شدیم. طهران را گرفتند». سریع با درایت شاهانهمان حرفش را قطع نمودیم و گفتیم: «کبود شدی، یک نفس بکش». کشید. واقعاً که خدا سایه همایونی ما را از سر رعیت کم نکند. شمرده شروع کرد. «قبله عالم! کودتا کردند». جواب دادیم: «غلط کردند. فقط ما میتوانیم این کار را بکنیم». الدنگ تو چشمهای شهلایی همایونی ما نگاه کرد و گفت: «غلط را؟» کم مانده بود زانوی مبارکمان را با پانکراسش آشنا کنیم که امین دربار وارد شد و نگذاشت. به جوانیاش رحم کردیم. خدا سایه ما را از سر رعیت کم نکند.
گفتیم: «بگو ببینیم چه شده است؟» گفت: «اعلیحضرت! رضا قلدر که هشدارش را داده بودیم با فوج قزاقها آمدند و کودتا کردند». گفتیم: «غلط کردند. فقط ما میتوانیم این کار را بکنیم. البته کودتا را». امین گفت: «قربان سبیل نداشتهتان بروم. چقدر شما را از بهادادن به آن ژنرال آیرونساید انگلیسی برحذر داشتیم و گفتیم فکرهایی در سر دارند، شما گفتید: هه، مگر مملکتداری کشک است. ما خودمان در جنگ اول جهانی آنچنان مملکت را نگه داشتیم که کل انبارهای ما پر بود. حالا خرها را بیاورید و باقالیها را بار بزنید».
در حال فکر بودیم که ببینیم کدام کرهخری راپورت غلط به ما داده است که شترق در باز شد و یک مرتیکه دیلاق سبیل از بناگوش در رفتهای داخل آمد. مرقومهای را داد و گفت: «این دستورات را امضا کن». ما اصلاً نترسیدیم و جواب دادیم: «بگو اعلیحضرت تا دهانت عادت کند». البته نمیدانیم چرا صدای همایونیمان از گلو خارج نمیشد. اما بلایی سر کاغذشان آوردیم که باید مورخالنویس ثبت کند تا چراغ هدایت آیندگان شود. کاغذی که حکم نخستوزیری سید ضیا و سردار سپهی رضاخان در آن بود را قبل از امضا، مچاله نمودیم. تازه امضای آن را هم کمرنگ زدیم. دست آخر هم دست همایونیمان را دور از چشم دیگران، داخل دماغ مبارکمان نمودیم و کاغذ را با همان دست به رضاخان دادیم تا حالشان جا بیاید اساسی.
ارسال به دوستان
چگونگی فرآیند دموکراتیک انتخاب پادشاه
رایگان آموزش دموکراسی (مناسب رعیت)
همانطور که شاهد بودیم، پس از ایده ناب و طلایی شاهزاده رضا پهلوی برای اداره مملکت بعد از جمهوری اسلامی، مبنی بر اینکه در مملکت سلطنت باشد ولی موروثی نباشد، باز هم مزدوران رژیم که قطعاً همهشان از بیخ بسیجی هستند، شروع کردند به تمسخر اعلیحضرت و عقده ملوکانهشان برای پادشاه شدن. لذا برای بستن دهان این عناصر، به زبان رعیتفهم، این تز همایونی را توضیح میدهیم.
مواد لازم: یک عدد اعلیحضرت همایونی؛ چندین عدد اعلیحضرت همایونی یا به عبارت سادهتر همان شاهزاده؛ یک فرآیند آزادانه و دموکراتیک که نتیجه آن به قدرت رسیدن یکی از شاهزادهها شود.
ابتدا پادشاه چندتا از فرزندانش را بهطور کاملاً آزادانه برای جانشینی انتخاب میکند. طبیعی است که هرچه تعداد فرزندان شاه بیشتر باشد، قدرت انتخاب وی نیز بالاتر میرود.
در مرحله بعد به مناسبت این انتخاب اولیه فرخنده، مجلس جشنی به مدت هفت شبانهروز با حضور میهمانان داخلی و خارجی، بههمراه انواع و اقسام خوردنیها و آشامیدنیها، برگزار شده و اعلاهای حضرت منتخب هرچه هنر و توانایی و قر و قمبیل دارند، در این مراسم پیاده میکنند. گفتنی است این مراسم بهطور زنده برای رعیت هم پخش میشود تا در مرحله بعدی سهیم باشند.
در مرحله آخر میهمانان مراسم با صدای تشویق و سوت و هورا شاهزادهای را که بیشتر به درد اداره مملکت میخورد آزادانه و بدون دخالت دربار انتخاب میکنند. هر شاهزادهای که بیشتر از مخاطب تشویق گرفت، انتخاب میشود. بعداً در مراسم جشن خیابانی که با حضور اقشار مختلف رعیت برگزار خواهد شد، آنها نیز میتوانند با صدای دست و جیغ بر این انتخاب هوشمندانه صحه گذارده و خوش باشند.
ارسال به دوستان
اسکار پرتاب
پر از اکشن، پر از جنگ و جدل بود
سکانسی در تلاطم بیبدل بود
اگر اسلوموشن میشد چه بهتر!
بدون کات هم قند و عسل بود
چنان پرتاب شد مردانه خودکار
که جای آرش، او ضربالمثل بود
اگر که فیلم آن میبود قطعا
چهل اسکار او را در بغل بود
چنان پرتاب، تیز و نقطه زن شد
رقیبش عاجز از عکسالعمل بود
روایت کردهاند این را که خودکار
خودش افتاد و دست ما فشل بود
یقینا بیسوادی گفته این را
اگرنه شأن دست ما اجل بود
ببین حداقل که داستانش
برای بچههاتان یک متل بود؟!
به جز این صحنه دیگر صحنهها لیک
خودمانیم! قدری مبتذل بود
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|