|
بازی تکلیفی راهراه
بیایید این هفته کمی احساس تکلیف کنیم. هرکس چرا باید احساس تکلیف کرده و در انتخابات به عنوان نامزد ثبت نام میکرد؟
- میوهفروش محل: به خاطر بیش از 20 سال سابقه کار اجرایی و ارائه میوه درجه یک و تازه به مردم در راستای بهرهبرداری از منابع کشور.
- دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی: به خاطر علم سرشار ۳ سال تحصیل در دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه تهران و در زمان استادی استاد صادق زیباکلام.
- نماینده محترم ادوار مجلس: به خاطر نمایندگی همراه با احترام ادوار مجلس و آشنایی کامل با چم و خمهای راهروهای تودرتوی ساختمان بهارستان و داشتن رکورد عدم حضور در سهچهارم جلسات برگزار شده.
- سرهنگتمام بازنشسته: به خاطر سابقه کار اجرایی در کلانتری هفده عشرتآباد و در راستای ایفای امنیت ملی و روکردن دست مفسدین اقتصادی.
- شهردار مفتشآباد غربی: به جهت دفاع نکردن از خود در برابر فساد مالی در مفتشآباد شرقی و محکومیت به حبس و در راستای الگوگیری از رئیسجمهور شهید.
- وزیر خیلی خیلی اسبق وزارت منحله: به خاطر داشتن شرط ثبتنام سن زیر 75 سال (یعنی 74 سال و 11 ماه و 27 روز) و در راستای استفاده از تجارب ارزشمند پیشکسوتان.
حالا شما بگویید: به نظرتان چرا باید حتما یک تاجر اتاق بازرگانی در انتخابات ثبتنام میکرد ولی اسمی از این عزیزان وجود نداشت؟
ارسال به دوستان
ازدواج
پیر و جوان را بود این احتیاج
درد عمومیست ندارد علاج
دین نشود کامل اگر این نبود
چون اُتُلی خوب ولی بیکلاج
تا بدهیم امر خدا را رواج
ازدوج یزدوج ازدواج
گرچه نداری دک و پُز آنچنان
آیکیوت زیر چهل، قد کمان
راه روی شیک، چنان پنگوئن
حیف نباشد نبود در جهان...
از تو به اندازه یک جین نِتاج؟*
ازدوج یزدوج ازدواج
در پی کاری برو ای نازنین
کار بکن کار، نگو چیست این
بهتر از آن، رو بشو کارآفرین
کار کسی کرد بگو آفرین
شومپیتر** اندر سخنم هاج و واج
ازدوج یزدوج ازدواج
به جستوجوی دلبری سر به راه
تلاش کن تلاش، گاه و بی گاه
به در نکن فقط عزیزم نگاه
درآمد از دریچه ناله و آه
تا به دلت خانه کند ابتهاج
ازدوج یزدوج ازدواج
_______________
*نِتاج: نتیجه، ثمره
**پدر علم کارآفرینی
ارسال به دوستان
از هر طرف داره میاد چند دسته مسؤول...
«خیابان دکتر فاطمی، روزهای عجیبی را پشت سر گذاشت. ساعت هفت صبح بود، چند مسؤول که احساس وظیفه کردند را دیدم. در ساختمان وزارت کشور هنوز باز نشده بود ولی خیل عظیمی از هواداران مسؤولین، خیابان را بند آورده بودند. چند مسؤول، توی ترافیک گیرکرده و متأسفانه معلوم نشد کجای ترافیک، گیر افتادن. از متروی نزدیک وزارت کشور نیز چند مسؤول بیرون آمدند. شناسنامهشان را دستشان گرفته بودند و توجه خبرنگاران را با ادا و اطوارای عجیب، جلب میکردند.
خیابان پر از مسؤول شده بود و مردم شوک بودند. از ضلع شرقی خیابان، دو نفر در حال دویدن، به صف مسؤولین رسیدن و نفسنفس میزدند. خدای من! چه دیدم؟! درب وزارت کشور باز شد و چند احساس مسؤولیتکننده، زیر دست و پا ماندند. هوادارا داد میزدند: رای ما، رای ما، مسؤول پر درد ما (دو بار).
خبرنگاران داخل ساختمان را دیدم که با دوربینهای لِه شده و سر و وضع خونی بیرون آمدند. فشار مسؤولین زیاد بوده و چند مسؤول را با برانکارد به سمت بیرون هدایت کردند. از کوچههای اطراف، خیل مشتاقین خدمت، مجدد به سمت وزارت کشور روانه شدند. این بار مسؤولینی که ثبت نام کردند را دیدم که... دیگر ندیدمشان! مسؤولین جدید که احساس تکلیف کرده بودند، مانع خروج آنها شدند و کار به جاهای باریک کشیده شد. نیروهای انتظامی، دو طرف رو به خویشتنداری دعوت میکردند.
هوادارای کاندیداها ساکت شده بودند. فقط صدای مسؤولین در گوشم هست:
- آقای فلانی! شما همونی نیستی که برای پسر کوچیکت، پستونک خارجی تهیه کردی؟ من اگر رئیسجمهور بشم، سیاست خارجی رو به سیاست داخلی گره میزنم تا...
# شما کاسب تحریم هستید آقای فلانی! من به شما ثابت میکنم که با خودروی داخلی که موتورش رو تقویت کردید، نمیتونید جام قهرمانی رو به دست بیارید؛ مگر اینکه...
+ من برنامه اقتصادی دولت رو چهار دو سه یک خطی میچینم تا دو بال کناری به خط میانی حریف، فشار کافی رو وارد کنن.
فشار زیادی بر وزارت کشور بود و هر لحظه به آن اضافه میشد. تیم ثبتنامکننده وزارت کشور اما تجربه را چاشنی کار کرده بود و شورای نگهبان، مثل پلیس فتا، حواسش به همه چیز بوده و هست. آنچه خواندید، خاطرات پسرکی دستفروش است که در کتابِ موزها و آدمها چاپ شده است. قطع این کتاب وزیری است و چهل و هشت صفحه متن بدون تصویر دارد. نویسنده این کتاب، فریبرز جاکاتیان است که دیگر اثر آن، خزعبلات در پاریس، توقیف است.
ارسال به دوستان
من، من، من، من! چگونه میتوانید صلاحیت خودتان را تأیید کنید؟
حس هفتم: حس تکلیف!
نرمافزارهای مسیریاب، از جمله نرمافزارهای مفیدی هستند که توسط مهندسین و برنامهنویسان مربوط نوشته و اجرا شدهاند. انتخاب مسیر کمترافیک برای رسیدن به مقصد، یکی از فواید وجود این نرمافزارهاست. برای مثال اگر در هفتهای که گذشت، شما نقشه شهر تهران را نگاه میکردید، مسیرهای حوالی خیابانی که وزارت کشور در آنجا قرار دارد، لحظهای از رنگ قرمز به زرد تغیَیر پیدا نکرده است. اگر شما این چند خط را کامل خواندید، قطعا متوجه شدهاید که ما راجع به نرمافزارهای مسیریاب صحبت نمیکنیم. ش
* حس مسؤولیت
یکی از نکات تربیتی که هر پدر و مادری از همان دوران نوزادی برای فرزند خود در نظر دارند، مسؤولیتپذیری است. برای مثال پدر از کودک 3 ساله خود توقع دارد برود در صف نان و سر راهش هم یک هندوانه بخرد و بیاورد. این کودک از همان ابتدا بار سنگین زندگی را چشیده بنابراین در چهل سالگی نمیتواند آرام بنشیند. او منتظر یک فرصت برای پذیرش یک مسؤولیت و برداشتن هندوانههای بزرگتر است. لذا تا میبیند یکجا برای یک چیزی ثبتنام میکنند، دوان دوان سمت آنجا رفته و نامش را در لیست مذکور مینویسد. کاری هم ندارد که لیست ثبتنام کاندیداهای ریاست جمهوری است یا داوطلبان پاکسازی محیط زیست...
* نام نیک
از قدیم گفتهاند این دنیا چهار روز بیشتر نیست و باید طوری زندگی کنید که نامتان جاودان بماند. یک فرد برای جاودان کردن نامش در تاریخ، میتواند راههای زیادی را انتخاب کند. مثلا میتواند شعر بگوید و شاعر شود. درس بخواند و پزشک شود، اهل فکر باشد و سیاستمدار شود یا زرنگ باشد. تفاوت این موردها با مورد آخر نیز مدت زمان طی شده و کیفیت نحوه ماندن نام است. چند گزینه اول شما باید خیلی زمان بگذارید و تلاش کنید تا نامتان ثبت شود اما در مورد دوم شما میتوانید یک کار خاص بکنید. مثلا دکترای ریاضیات محض داشته باشید و بدون دانستن ذرهای علم سیاست و اقتصاد، طی یک حرکت به موقع بروید و کاندیدای ریاستجمهوری شده و درست از همان لحظه به بعد، در تمام رزومهها، توضیحات مجازی و دور از جانتان حتی سنگ قبرتان، این لقب را جایگزین نامتان کرده و آن را در تاریخ جاودان کنید.
* دغدغهمندی
نامنویسی برای ریاست جمهوری یک کشور، آنقدر کار مهمی است که اصلا مهم نیست فرد موردنظر در حال حاضر در کجا و در چه شغل و سمتی در حال کار است یا سابقهای برای به دست گرفتن امور اجرایی یک کشور دارد یا خیر؟ او دغدغه فعالیت مثبت را دارد. مثلا اگر او نبود چه کسی آخرشب بین خانواده عروس و داماد بر سر تصاحب غذای باقیمانده از شام شب عروسی، با مذاکره صلح ایجاد میکرد؟ یا اصلا تقسیم کردن سوغاتیهای چمدان مادر به طور عادلانه بین نوههای پسری و دختری، بهطوریکه صدای خواهر و عروس خانواده درنیاید؛ کار چه کسی میتوانست باشد؟ همه اینها نشاندهنده شخصیت کاریزماتیک یک فرد در جمعهاست و قطعا این مقام سیاسی، شایسته کسی جز او نیست.
* نقد و تحلیل
اگر فردی را دیدید که هر روز بعد از خاموش کردن کولر به دستور پدر و ریختن چای و روشن کردن تلویزیون و زدن شبکه خبر و بلند کردن صدایش است؛ او 80 درصد ویژگیهای یک رئیسجمهور خوب را دارد. چرا که هم با دیدن شبکه خبر اخبار را در یک ساعت بارها و بارها دنبال میکند و هم بلد است با شرایط اعضای مختلف خانواده کنار آمده و به راحتی زمان خاموششدن کولر در ساعت 3 ظهر را درک میکند و هم این قضیه ربطی به پول توجیبی ماهانه او ندارد.
* نتیجه
اگر هر کدام از ویژگیهای بالا را دارید؛ بدانید و آگاه باشید که صلاحیت شما از دید خانوادهتان مورد تایید است و شما قطعا برنده این انتخابات هستید و هر نتیجهای به غیر از اسم شما دلیل بر آن است که: «اونها خودشون دست به یکی میکنن تا یکی از خودشون بیاد بالا و اصلا هم اجازه نمیدن یکی از بیرون تو تیمشون نفوذ کنه. هر چی هست باید بین هم تقسیم کنن تا صدای کسی درنیاد.» خلاصه که در یک پرسش از تکتک نامزدها میتوان پرسید: «کی از همه کاندیداتره؟» و جواب شنید:« من، من، من، من! »
ارسال به دوستان
نامهای اعتراضی برای جلوگیری از فراموش شدن
یادش بخیر زمانهای قدیم یک ابهتی برای خودمان داشتیم. اسم ما رعشه به تن همه میانداخت ولی دیگر خبری از آن روزها نیست. اولین کسی که باعث شد جایگاه ما تضعیف شود همین کرونا، این ویروس جدید بود که احترام به پیشکسوتان را یاد نگرفته بود ولی مهمتر از او، این پزشکان و دانشمندان هستند که هر روز یک چیز جدید کشف میکنند تا جلوی پیشروی ما را بگیرند. من نمیفهمم اینها مگر قلب راکتورها را با سیمان پر نکردند؟ پس این داروهای جدید هستهای را از کجا میآورند؟ به جای قلب راکتور الان دارند قلب ما را با سیمان پر میکنند و قلب بیمارها را درمان! یک زمانی بچههای من مثل سرطان مری، سرطان کبد و... یک حریف چغر و بدبدن برای همه بودند ولی حالا حریفهامون مجهز به هیدروکسی هیپوسفونات، فانتوم گالیوم 68، رادیو دارو یوبیکویسیدین، هیدروژلهای پوششدهنده زخم، ساماریوم ۱۵۳ و خیلی موارد دیگر شدهاند. روش مقابله با هرکدام را که یاد میگیریم یک گزینه جدید روی میز میگذارند تا ما را شکست بدهند. کاش فقط به فکر خودشان بودند؛ این داروها را به بقیه کشورها هم صادر میکنند تا کار و کاسبی ما در بقیه کشورها هم تعطیل شود! مگر شما تحریم نیستید؟ مگر بقیه کشورها جلوی فروش دارو به شما را نمیگیرند؟ پس شما هم این اخلاق که باید آدم خوب ماجرا شوید را ول کنید! بگذارید یک نیمچه ترسی از ما در ذهن آدمها باقی بماند. خدا را خوش نمیآید ما به این وضع بیفتیم.
پینوشت: یکی از کاربردهای اصلی انرژی هستهای، تولید داروهای تشخیصی یا درمانی برای بیماران مبتلا به سرطان است. این مدل داروها به اصطلاح رادیودارو نامیده میشوند و تا سال 1393، پانزده مدل مختلف از آن ساخته شده بود و کشور را از واردات این مدل داروها بینیاز کرده بود. در طول این 10 سال نیز مدلهای دیگری از این داروها در داخل کشور تولید شده است که در برخی موارد حتی به سایر کشورها نیز صادر میشود. اخیرا نیز دارویی برای سرطان پوست تولید شده است که به شکل پماد روی زخم مالیده میشود و نیازی به بیهوشی یا هزینه بالا ندارد.
ارسال به دوستان
احساسِ تکلیف
صبحدم با عالمی شور و نشاط
چون شدم بیدار در باغِ حیات
رخت میشُستند گویا در دلم
داشتم احساس تکلیفِ زیات
داشتم احساسِ اینکه بنده هم
مشکلی را حل کنم در این فلات
حس اینکه روی دوش بنده هست
بار رفع مشکلاتِ کائنات
میتوانم وا کنم خیلی گره
چون که هستم بنده دارای سوات
هست زورم هشتصد اسبِ بخار
برق مغزم ششصد و هشتاد وات
با زنم گفتم که هستم عازمِ
ثبت نامِ پستِ رفعِ مشکلات
گفت: ما در مشکل خود ماندهایم
ناگهان زد از فشار خشم قاط
خواستم تا سر بچرخانم کمی
گفت: حاجی کن به حرفم التفات
گر توانایی به رفع مشکلی
رفع کن یک مشکلی از این بساط
چون کنی از خلق رفعِ مشکلی؟
ای به حل مشکلِ خود مانده مات
میروی آنجا و بعد از ثبتِ نام
میشود کارت دلیلِ انبساط
من مُصر بودم، حریف من نشد
داد بر این بحثِ خیلی داغ، کات
بود در فکرم که در این کارزار
میبسازم باقیات الصالحات
خواستم عازم شوم ناگاه گفت:
ناشتایی خوردهای جانم فدات؟!
ناشتایی را زدم، احساس من
رفع شد با یک عدد چایی نبات
ارسال به دوستان
راهکارهایی برای ازدواج آسانتر در برهه حساس کنونی
1- آسان بگیرید: باور بفرمایید خیلیها با حلقههای نقره به جای طلا زندگیشان را شروع کردند و زمین به آسمان نرسیده! حتی میتوانید سایر مراسمها مثل حنابندان، جهازبران و سایر بردنهای اضافی را هم از لیست خط بزنید و از آسایش روزهای اول ازدواج لذت ببرید.
2- فکر کنید: یک عمر راحتی و سفرهای خوش اول ازدواج بهتر است یا یک شب میهمانی همراه با استرس و چشمهای چپ قوم و خویش؟! هر کاری هم که بکنید، دست آخر شام عروسی شما ایراداتی دارد که مسلمان نشنود، کافر نبیند! پس چرا خودتان را در معرض انتقادها قرار میدهید؟! مگر «بفرمایید شام» است؟!
3- باز هم آسان بگیرید: حالا که دلتان یک مراسم شیرین عروسی میخواهد، حداقل خوب به جوانب مختلفش فکر کنید. گذاشتن دو بره بریان روی میز سلفسرویس، به غیر از اینکه اندک سرمایه ابتدای زندگی را از جیبتان پرواز میدهد، تبعات دیگری هم دارد. مثلا شما ماجرای آن بختبرگشتهای را شنیدهاید که در یک نزاع عروسی، سر کمی ژله بیشتر، چشم خودش را از دست داد؟! ما هم نشنیدیم ولی واقعا دور از انتظار نیست. فلذا آسان بگیرید و خوش باشید.
4-بگردید: قبل از عروسی، قید کفشهایتان را بزنید؛ چون جستوجو و مقایسه اقلام جهیزیه کاری بس طاقتفرساست. اما برخلاف مراسم عروسی، این یکی ماندگار است پس کیفیت مناسب را انتخاب کنید. از قدیم گفتهاند یکی مرد جنگی به از صد هزار؛ چرا گیر دادهاید که آن خانه 50 متری را تا سقف از وسیله پر کنید؟ سالهای سال برای این کار فرصت دارید پس بیخیال شوید؛ در زیاد بودن جهیزیه هیچ فضیلتی نیست.
5-گفتم آسان بگیرید؟ پس آسان بگیرید. در این آسانی، آرامشی هست که در انتقام هم نیست. وسط دعواهای زناشویی شما، خاطرات شب عروسی پشیزی ارزش ندارد. پس خواهرم، زندگیات را سفت بچسب!
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|