|
پیام تسلیت رهبر انقلاب به مناسبت شهادت سیدحسن نصرالله: خون شهید سیدعباس موسوی بر زمین نماند، خون شهید سیدحسن هم بر زمین نخواهد ماند
ضربات مقاومت کوبندهتر میشود
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای رهبر حکیم انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت شهادت مجاهد کبیر و پرچمدار مقاومت، حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن نصرالله ضمن تبریک و تسلیت شهادت رهبر کمنظیر حزبالله به سراسر جبهه مقاومت و امت اسلامی و اعلام 5 روز عزای عمومی در کشور تأکید کردند: اساسی که او در لبنان پایهگذاری کرد و به دیگر مراکز قدرت، جهت بخشید، با فقدان سید عزیز مقاومت نه تنها از میان نخواهد رفت که به برکت خون او و دیگر شهیدان این حادثه، استحکام بیشتر خواهد یافت و ضربات جبهه مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی کوبندهتر خواهد شد.
متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ملت عزیز ایران
امت بزرگ اسلامی
مجاهد کبیر، پرچمدار مقاومت در منطقه، عالم بافضیلت دینی و رهبر مدبر سیاسی، جناب سیدحسن نصرالله رضوانالله علیه، در حوادث دیشب لبنان به فیض شهادت نائل آمد و به ملکوت پرواز کرد. سید عزیز مقاومت پاداش دهها سال جهاد فی سبیلالله و دشواریهای آن را در خلال یک پیکار مقدس دریافت کرد. در حالی شهید شد که سرگرم طراحی برای دفاع از مردم بیپناه ضاحیه بیروت و خانههای ویرانشده و عزیزان پرپرشده آنان بود، همچنان که دهها سال برای دفاع از مردم ستمدیده فلسطین و شهر و روستای غصبشده و خانههای تخریبشده و عزیزان قتلعامشده آنان طراحی و تدبیر و جهاد کرده بود. فیض شهادت پس از این همه مجاهدت حق مسلم او بود.
دنیای اسلام، شخصیتی باعظمت را و جبهه مقاومت، پرچمداری برجسته را و حزبالله لبنان، رهبری کمنظیر را از دست داد ولی برکات تدبیر و جهاد چند ده ساله او هرگز از دست نخواهد رفت. اساسی که او در لبنان پایهگذاری کرد و به دیگر مراکز مقاومت، جهت بخشید، با فقدان او نه تنها از میان نخواهد رفت که به برکت خون او و دیگر شهیدان این حادثه استحکام بیشتر خواهد یافت. ضربات جبهه مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی، به حول و قوه الهی کوبندهتر خواهد شد. ذات پلید رژیم صهیونی در این حادثه، به پیروزی دست نیافته است.
سید مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود و این راه همچنان ادامه خواهد یافت. خون شهید سیدعباس موسوی بر زمین نماند، خون شهید سیدحسن هم بر زمین نخواهد ماند.
اینجانب به همسر گرامی سید عزیز که پیش از او فرزندش سیدهادی را نیز در راه خدا داده و به فرزندان گرامیاش و به خانوادههای شهیدان این حادثه و به یکایک افراد حزبالله و به مردم عزیز و مقامات عالیه لبنان و به سراسر جبهه مقاومت و به مجموع امت اسلامی، شهادت نصرالله بزرگ و یاران شهیدش را تبریک و تسلیت عرض میکنم و در ایران اسلامی ۵ روز عزای عمومی اعلام میکنم. خداوند آنان را با اولیائش محشور فرماید.
والسلام علی عبادالله الصالحین
سیدعلی خامنهای - 1403/7/7
ارسال به دوستان
سلام بر سیدحسن نصرالله پرچمدار مقاومت
سلام بر سیدحسن نصرالله کشته راه خدا که زنده است و نزد پروردگارش روزی داده میشود.
آنان که سر و کاری با تاریخ دارند، نیک میدانند هیچ دورهای از تاریخ خالی از رنجهای بزرگ، دور از شکستهای تلخ و پیروزیهای شیرین نیست. آنان که سر و کاری با تاریخ دارند، میدانند که سنجش ناکامیها و کامیابیها در بازه زمانی کوتاه بیراهه رفتن است و بازههای زمانی میانمدت است که نشان میدهد در غزوه احزاب که کافران از بالا و پست بر مومنان تاختند و چشمها خیره ماند و قلبها به حنجره آمد (احزاب، ۱۰) چه کسی سربلند بیرون آمد و بازههای زمانی بلندمدت است که نشان میدهد پیروز میدان دهم محرم سال ۶۱ ق چه کسی بود؟ آنان که سر و کاری با تاریخ دارند، نیک میدانند که تلخی کوچ سید مقاوم سپهر مقاومت نخواهد پایید و کام اسرائیلیهای یزیدی پست و پلید و خبیث زودتر از آنکه بپندارند آکنده از زهر پلشتیهایشان خواهد شد و نفرین ابدی خدا و فرشتگان خدا و اولیای خدا و بندگان نیک خدا و همه انسانهای حقجو بدرقه راهشان به سوی زبالهدان خواهد بود.
قلبهایمان از زخم جانکاه شهادت سید مقاومت فشرده است و عصاره اندوه بزرگ نشسته بر دلهایمان در جامه سرشگ از دیدگانمان جاری است اما امیدوارتر از همیشه چشم به آینده دوختهایم، سستی به دل راه نمیدهیم و گامهایمان را کوتاه و آهسته نمیکنیم. بر این باوریم که در هنگامه «ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ» و در کارزار «زُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا» (برگرفته از احزاب، ۱۱) و حتی در زمانهای که زمزمههای «وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» گوشهایمان را میآزارد، باید «اذْکُرُوا نِعْمَةَالله عَلَیْکُمْ» را در برابر دیدگانمان نهیم و به «جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا» (برگرفته از احزاب، ۹) باور داشته باشیم.
اکنون سید رشید و اسوه مقاومت شادمان از دهش الهی، برای کسانی که راه او را پی میگیرند نیز خوشحال است، چه میداند که بیم و اندوهی بر آنان نیست (برگرفته از آلعمران، ۱۷۰). ادامهدهندگان راه سید کسانی هستند که وقتی به آنها گفته شود همه جبهه کفر در برابرتان صف آراستهاند پس باید از آنان بترسید، جز بر ایمانشان افزوده نمیشود و جز این نمیگویند که خدا ما را بس (برگرفته از آلعمران، ۱۷۳).
درود بر او که در عمل اثبات کرد ایده مقاومت به قرائت امام خمینی، نه امری ممتنع که کنشی به کلی امکانپذیر است. او با تمام وجود به رهبری شایسته جانشین امام خمینی باور داشت و با هدایتش حرکت حزبالله را چنان رشد داد که طی تنها ۳ دهه، ایده هستههای مقاومت خمینی، در قامت فراجنبشی بزرگ و الهامبخش ظهور کرد.
در هیاهوی منطقه، فریاد رسای مقاومت علیه غرب بود. بخوبی به ما نشان داد چگونه دین و چه نگرشی به دین میتواند در ستیز با سلطه، نماینده شایسته فرودستان این نظم نابرابر جهانی باشد.
هستند انسانهایی که به رهایی، مقاومت، سلطه، استکبار، مستضعفان، جنبش و انسان میاندیشند؛ برای برپایی یک «جهان انسانی» جهاد میکنند و «تصمیم دارند پرچم لااله الاالله را در قلل رفیع کرامت به اهتزاز درآورند».
برای این مبارزان بیهمتا، خون فرمانده شهید نصرالله الهامبخشتر از سخنرانیها و عملیاتهای او خواهد بود.
ارسال به دوستان
چرا حمله به اسرائیل آسانتر از انتظارات است؟
لزوم فعال شدن سناریوهای جنگ علیه رژیم صهیونیستی
محسن سلگی: سیاست پایان باز، کنترل جنگ، جنگ محدود منظم، جنگ نامنظم محدود، سیاست ابهام و تاکتیک اختفا دیگر پاسخگو نیست.
ایران و مقاومت، باید تمام سناریوهای دهگانه حمله را به طور همزمان فعال کنند. در غیر این صورت، رژیم صهیونیستی که از حیث تجهیزات شناسایی برتری دارد، فرصت کافی برای تضعیف حداکثری مقاومت خواهد داشت و در ادامه پروژه خود و با این امید که از حماس و حزبالله فراغت یابد، سراغ مقاومت در یمن و عراق هم خواهد رفت.
از دیگر سو، آمریکا و اروپا از آغاز در پی جنگ تدریجی، دنبالهدار و طولانی با نتایج تمامکننده که خسارت عمیق را برای مقاومت در پی داشته باشد و در نهایت منجر به حذف آن شود، بودهاند.
در مقابل، جنگ تمامعیار که اسرائیل را به جای تهاجم خونسرد در مقام دفاع مضطرب قرار میدهد، نه برای غرب و نه برای اسرائیل، مطلوب و حتی ممکن نیست.
رژیم صهیونیستی در صورت جنگ هماهنگ و وسیع یا حتی حمله بیسابقه ایران با دامنه وسیعتر و عمق بیشتر نسبت به عملیات «وعده صادق»، ناچار به تغییر در دستور کار جنگ میشود، بویژه که با وجود برخورداری ایران در حق دفاع مشروع و پاسخ به رژیم مذکور (شهادت هنیه در خاک ایران و ترور سفیر ایران در لبنان)، رژیم صهیونیستی به این برآورد رسیده که ایران قصد کنترل جنگ را دارد.
اگر مقاومت تغییر در معادله جنگی خود ایجاد نکند، این فرصت را به رژیم صهیونیستی خواهد داد که جنگ (تخریب مواضع مقاومت) را به یک بازی برای خود بدل کند؛ اینکه در یک اتاق بنشینند و در کمال آسایش و هیجان مانند یک گیم اهداف خود را محقق کنند.
دیگر اینکه خط قرمز مقاومت برای پرهیز از خسارت به مناطق مسکونی، دیگر کارکرد و معنای سابق را ندارد. از نظر فنی و کارکردی و با عزل نظر از بحث درباره مبانی اخلاقی و دینی، موشکباران مناطق مسکونی به کلی معادله جنگ را تغییر داده و رژیم صهیونیستی را عقب میراند. حتی آمریکا هم در این حالت، نمیتواند وارد جنگ مستقیم شود. یعنی هرگز مانند الگوی افغانستان یا عراق عمل نخواهد کرد، بویژه اگر ایران مستقیما وارد جنگ مستمر نشود.
آمریکا نمیتواند با مقاومت در عراق رویارو شود، بویژه اینکه یک سال دیگر ضرورتا این کشور را ترک خواهد کرد. همچنین امکان حمله تمامکننده و پیاده کردن نیروی نظامی در یمن و لبنان برای آمریکا وجود ندارد. ملاحظه مهار چین و روسیه و انتخابات پیش روی این کشور دلایل کوچکتر آمریکا برای واهمه از جنگ با ایران است.
نکته دیگر، اقتصاد ضعیف جنگ برای رژیم صهیونیستی است. بیشترین خسارت مالی از جنگ را نه حزبالله و نه هیچکس، بلکه رژیم مذکور متحمل شده است.
کمبود سربازان و تجربه شکست حمله زمینی و زرهی در جنگ ۳۳ روزه و سایر عوامل، مانع ورود زمینی رژیم صهیونیستی به خاک لبنان است.
همه این موارد، زمینه مناسبتر حملهای وسیع و یکباره و غافلگیرانه را برای ایران مقابل چشم میگذارد.
قابل تأکید است دیگر نمیتوان الگوهای جنگ را به معنای کلاسیک و رایج آن محدود کرد. در معنای کلاسیک و رایج از 3 نوع جنگ سخن در میان بوده است؛ جنگ نامتقارن (در این جنگ، یکی از طرفین، ۶ برابر طرف دیگر قدرت دارد)، جنگ نیابتی و جنگ پارتیزانی یا نامنظم.
جنگهای امروز، پیچیدگیهای زایدالوصفی یافتهاند. این پیچیدگی در وهله اول به منطق جنگ (شروع و پایان) آن بازمیگردد؛ در جنگ مقاومت و رژیم صهیونیستی تا همین اواخر شاهد وضعیتی بودیم که هم جنگ و هم ناجنگ بود (ناجنگ به معنای صلح نیست). برای تقریب به ذهن، مشخص نبود مذاکرات قاهره برای غزه به کجا میرسد. تا همین روزهای اخیر، بایدن و مکرون در جریان حضور در سازمان ملل، خواهان آتشبس ۲۱ روزه میان رژیم غاصب و حزبالله بودند. این مذاکرات نیز که امید زیادی در غرب برای آن وجود داشت، به سادگی به سخره گرفته شد.
پیچیدگی عمیقتر در این نکته نهفته است که اگر سابقا گفته میشد نظم بینالملل یک نظم بدون سر است (آرناکی)، امروز باید گفت دیگر از یک نظم خبری نیست که بتوان آن را بیسر خواند، بلکه با وضعیت بیبدنی و بیشکلی مواجه هستیم؛ کل پیکر بینالملل دچار فروپاشی اخلاقی و حقوقی شده است. این وضعیت، فرصتی برای مقاومت و بهرهگیری از رسمیت و دولتی بودن کمتر خود است.
سخن نهایی اینکه نه بازدارندگی و نه موازنه وحشت در این شرایط کارگشا نیست، بلکه باید وحشت در موازنه و به هم ریختن قواعد بازدارندگی را در دستور کار قرار داد.
ارسال به دوستان
گریز از جنگ، جنگ گریز ناپذیر
حمید ملکزاده، پژوهشگر اندیشههای سیاسی: درست بعد از ترور بزدلانه شهید اسماعیل هنیه در تهران، در مرکز امن مقاومت درباره آن دسته از تحلیلهایی که دولت جمهوری اسلامی ایران را به خویشتنداری دعوت میکردند اینطور نوشتم که بحث درباره خویشتنداری موضوعی مربوط به زمانه صلح است. همینطور این نکته را اضافه کردم که بحث درباره خویشتنداری تنها وقتی موضوعیت دارد که شما در آستانه تبدیل شدن مناقشهای سیاسی با یک طرف مشروع سیاسی، یعنی یک دولت مشروع دیگر، درباره موضوعی مشخص هستید و در این مناقشه از پیش در جایگاه برتر قرار دارید، یا اینکه انتظار دارید خویشتنداری شما وضعیت برتری را برای شما به ارمغان بیاورد. امروز، یک روز بعد از شهادت سیدحسن نصرالله توسط ارتش صهیونیستی، نتایج آن دسته از تحلیلهایی را که زنهار میدادند از اقدامی که به «افروخته شدن آتش جنگ منتهی میشود» به وضوح میتوانیم ببینیم: ترور فرماندهان بزرگ مقاومت، گسترش دامنه تجاوز رژیم صهیونیستی به محدوده سرزمینی لبنان و مورد هدف قرار دادن دبیرکل حزبالله لبنان. قدمی بزرگ از طرف رژیم صهیونیستی علیه تمامیت مقاومت که به 2 اعتبار انجام گرفته است: الف - اطمینان رژیم صهیونیستی از همراهی و حمایت دولتهای غربی با محوریت ایالات متحده آمریکا، ب - اطمینان این رژیم از فقدان اراده سیاسی معنادار برای پاسخ دادن به اقدامات خصمانهای که علیه ایران و محور مقاومت انجام میدهد. اگرچه ما عادت کردهایم که مورد اول را برجسته و درباره آن صحبت کنیم، اما چیزی که بیش از مساله دیگری باید به آن پرداخته شود همین مساله دوم است: در روابط بینالملل تنها به دولتهایی احترام میگذارند که از توانایی و اراده لازم برای وارد شدن به جنگ برخوردار باشند. من در این یادداشت کوتاه سعی میکنم موضوع خویشتنداری را با عنایت به ترور بزدلانه دبیرکل حزبالله لبنان مورد بررسی قرار دهم.
* خویشتنداری؛ سازوکار تنظیم مناقشه میان دولتهای رقیب
موضوعات مهمی هستند که در بحث پیرامون خویشتنداری نادیده گرفته میشوند. مهمترین این موضوعات این است که خویشتنداری موضعی سیاسی از طرف دولت در مقابل یک دولت مشروع دیگر است؛ یعنی موضوع روابط میان دولتهایی است که اصل مشروعیت حیات یکدیگر را پذیرفتهاند. با وجود این برای حلکردن مسائلی که درباره منافع واقعی خود دارند، فرصتی دوباره به دیپلماسی میدهند تا از این طریق رابطه میان خود را به عنوان اعضای مسؤولی در محیط بینالملل تنظیم کنند. بحث درباره خویشتنداری در غیاب شناسایی وجودشناختی طرفین موضوعیت ندارد. به این معنا که وقتی بحث درباره رابطه میان دولت با یک بازیگر سیاسی به رسمیت شناختهشده نباشد، اصولا با فقدان بستر مشترکی که امکان تنظیم رابطه متقابل میان طرفین رابطه را به وجود میآورد سروکار داریم. در چنین وضعیتی تنها زور مادی است که بر رابطه میان طرفین مناقشه حاکم است. برای اینکه منظور من را بهتر درک کنید این نکته را در نظر بگیرید که مناقشه یا منازعات حادی را که میان 2 دولت به وجود میآید میشود بر اساس امکاناتی که حقوق بینالملل در اختیار آنها قرار میدهد حلوفصل کرد. در چنین وضعیتی خویشتنداری به معنای فرصت دادن به دیپلماسی است. یعنی رهبران دولتها تصمیم میگیرند فرصتی را به وجود بیاورند تا دیپلماتهای حرفهای در طرفین مناقشه به راهحلی مشروع در چارچوب اصول حقوق بینالملل برای حل مسائل فیمابین دست یابند. اما در وضعیتی که صحبت درباره رابطه دولت با یک بازیگر به رسمیت شناختهنشده باشد، بحث درباره خویشتنداری اصولا فاقد معنای سیاسی است. خویشتنداری تنها وقتی از نظر سیاسی معنا دارد که انتظار داشته باشیم آوردههایی سیاسی در زمینه برآورده شدن منافع دولت را به ارمغان بیاورد. اینکه چطور میتوان از این مفهوم برای تنظیم کردن رابطه دولت با بازیگری که اصولا هستی آن را مورد هدف قرار داده و هیچ بستر مشترکی نیز برای تفسیر کردن رابطه دولت با آن وجود ندارد استفاده کرد موضوعی قابل بحث است؛ در چنین وضعیتی تکیه کردن بر مفهوم خویشتنداری بیشتر به در انداختن سیاست به ورطه عمیق و غیرسیاسی فضایل مدنی منتهی خواهد شد.
خویشتنداری در مقام یک فضیلت مدنی موضوعی مربوط به رابطه افراد بشر با یکدیگر است. در بهترین حالت تنها درباره رابطه میان اعضای یک دولت با هم و یا رابطه میان یک دولت با شهروندان خودش از معنای سیاسی رقیقی برخوردار است. خویشتنداری اگر بنا باشد به عنوان فضیلتی سیاسی در نظر گرفته شود تنها به اعتبار نقشی که در تأمین منافع دولت خواهد داشت و نه ارزش اخلاقی و مدنی آن موضوعیت پیدا میکند. این مسالهای است که به نظر میرسد ما در سطح تصمیمگیران دولت درباره آن دچار اشتباهاتی اساسی شده باشیم.
از این جهت مسالهای که با آن دستبهگریبان هستیم ناشی از همین کجفهمی درباره مفهوم سیاسی از خویشتنداری است. وقتی رژیم صهیونیستی ضمن زیر پا گذاشتن همه خطوط قرمزی که میتوانستیم تصور کنیم، رئیسدفتر سیاسی حماس را در تهران، در پایتخت مقاومت ترور کرد، ما به شکل بیمعنایی از خویشتنداری صحبت کردیم. خویشتنداری در آن زمان تنها وقتی معنایی سیاسی داشت که دولت ایران از موضع بالا اعلام میکرد تنها 10 روز یا مثلا 15 روز برای اعلام آتشبس کامل در سرزمینهای اشغالی به طرف صهیونیستی فرصت میدهد و اگر بعد از آن از عدم امکان دستیابی به آتشبس مطمئن شد از حق خود برای پاسخ دادن به اسرائیل استفاده خواهد کرد. خویشتنداری در معنایی که بعد از ترور هنیه در تهران مشاهده کردیم تنها یکجور بیعملی ناشی از کجفهمی درباره معنای سیاسی لغات و اصطلاحات بوده است. من میتوانم بدون اینکه بیمی از اشتباه داشته باشم اقدام ارتش رژیم صهیونیستی برای حذف فیزیکی فرماندهان مقاومت لبنان و دبیرکل حزبالله لبنان را به عنوان دلیلی برای درستی ادعاهای خودم مطرح کنم.
* دیپلمات بیسلاح؛ واعظ کلیسای کاتولیک متروک
درباره مسائلی که به طور مستقیم به ترور دبیرکل حزبالله، سید الشهدای مقاومت، آقای سیدحسن نصرالله، مربوط میشود مساله دیگری هست که باید به آن توجه داشته باشیم. این موضوع نیز پیشتر در یادداشتهای مختلفی آورده شده است.
آن دسته از تحلیلهایی که از نخستین ساعات پس از حمله ارتش رژیم اشغالگر قدس به اماکن دیپلماتیک ایران در سوریه از خویشتنداری دفاع میکردند، انتظار داشتند مسائل ناشی از تجاوز نظامی ارتش رژیم صهیونیستی به اماکن دیپلماتیک ایرانی را از طریق مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک حلوفصل کرد. در بخش اول توضیح دادم که چطور دفاع از خویشتنداری و بحث درباره دیپلماسی متعاقب آن درباره خاصی که از آن صحبت میکنیم فاقد معنا یا وجاهت سیاسی است. یعنی اصلا نمیتوانیم به شکل معناداری از جهت سیاسی درباره آن صحبت کنیم. در این بخش بنا دارم موضوعی عامتر درباره دیپلماسی را مورد بررسی قرار دهم:
در سیاست بینالملل دیپلماسی فرع بر جنگ است. یعنی آن چیزی که در محیط بینالملل اصالت دارد جنگ است. تنها در وضعیتی میتوانیم از دیپلماسی صحبت کنیم که در آن یکجور نظم ناشی از جنگ در رابطه میان دولتها مستقر شده باشد. در نهایت دیپلماتها، فاقد از تواناییهای حرفهای ویژهای که باید داشته باشند، تنها در صورتی میتوانند کار معناداری انجام دهند که از حمایت توان نظامی و اراده سیاسی دولتهایی که آن را نمایندگی میکنند برای واردشدن به جنگ برخوردار باشند. در غیر این صورت دیپلماسی چیزی جز فرایند اطلاع پیدا کردن از اراده طرف قویتری که در میز مذاکره وارد شده است نخواهد بود. برای مثال وضعیت و شرایط مربوط به توان چانهزنی دولت جمهوری اسلامی ایران در روزهای بعد از اجرای عملیات وعده صادق را در نظر بگیرید: تنها وقتی از توان و اراده سیاسی برای استفاده کردن از سلاح برخوردار باشید به شما احترام میگذارند. ما از فردای اجرای عملیات «وعده صادق» بود که میتوانستیم به شکل معناداری انتظار داشته باشیم که در دیپلماسی منطقهای توفیقهای قابلتوجهی به دست بیاوریم اما روندی که تحتتأثیر اتفاقات داخلی ناشی از سقوط بالگرد رئیسجمهور فقید ایران، شهید ابراهیم رئیسی در مقابل ما قرار گرفت فرصت استفاده کردن از این اماکن دیپلماتیک را تا حد زیادی از دست برد. همینطور تحلیل غلطی که درباره پایداری توازن ایجاد شده بعد از آن داشتیم شرایطی را به وجود آورد که ما خباثت رژیم اسرائیل و تلاشی را که برای بازگرداندن توازن از دست رفته انجام خواهد داد نادیده بگیریم. تا جایی که حتی بعد از ترور اسماعیل هنیه در تهران نتوانستیم اقدام مناسبی برای جلوگیری از تداوم اقدامات باند تبهکار اسرائیلی صورت دهیم. در این زمینه ما حداقل میتوانستیم بعد از فراهم آوردن شرایط لازم برای برداشتن گامی مهم در زمینه بازگردان توازن نیروها در منطقه در دکترین دفاعی و هستهای خودمان تجدیدنظر کنیم. این گام مهمی بود که میتوانست در درجه اول اسرائیل را از دست زدن به اقداماتی خصمانه علیه محور مقاومت و منافع دولت جمهوری اسلامی ایران بازدارد و در مرحله دوم فرصت دوبارهای را برای دیپلماسی قدرتمند و عزتمندانه دستگاه دیپلماسی ایران در اختیار دولت جدید قرار دهد. اهمیت این موضوع بیشتر در این مساله نهفته است که دیپلماتهایی که ابزار نظامی یا پشتوانه نظامی لازم برای وارد شدن به مذاکرات سیاسی را نداشته باشند بیشتر مانند واعظان اخلاقی کلیسای کاتولیک متروکی هستند که به جای منافع دولت، درباره ارزشهای اخلاقی و فضایل مدنی سخنرانی میکنند. واعظانی که هر دو طرف صورتشان از سیلی دشمنان سرخ میشود تا مبادا به آنها انگ جنگطلبی بزنند.
* گریز از جنگ،گریز از سیاست است
ما در سیاست داخلی باید از ادبیات وفاق پیروی و آن را بیشازپیش تقویت کنیم. در این زمینه احتمالا تا حد زیادی اقدامی دیرهنگام نیز داشتهایم. با این وجود این مساله را متذکر میشوم که بحث درباره دوستی، وفاق و مدارای با دشمن موضوعاتی مربوط به سیاست داخلی هستند. یعنی مسائلی هستند که باید در داخل مرزهای دولت به آنها پرداخت. نباید از نظر دور داشته باشیم که با پایان گرفتن حدود جغرافیایی دولت این نه قانون، اخلاق یا ادبیات کهن و سنت دیرینه مهربانی، بلکه اصل اجتنابناپذیر جنگ است که بر روابط دولتها حاکم است. از این جهت صلح تنها وقفهای کوتاه در میانه جنگهای بزرگ است. صلح وقفهای ناشی از نظمی است که دولتهای پیروز در آخرین جنگ بزرگ ایجاد کردهاند. وقفهای برای بازسازی قدرت نظامی تا آغاز جنگی دیگر. صحبت کردن از دوستی در چنین محیطی، اگر پوششی برای حقنه کردن منافع دولتها نباشد، یکجور اخلاقگرایی بیمعنا و غیرسیاسی در محیطی نامناسب است. برای مثال وقتی دولت ایالات متحده از ضرورت تلاش برای کاهش تنشها یا دامن نزدن به مناقشات جاری و خویشتنداری همه طرفها صحبت میکند موضوعی طبیعی را اعلام کرده است. دولت آمریکا با ارائه کردن این درخواست تلاش میکند از نظمی که بعد از پیروزی در جنگ دوم جهانی ایجاد شده به نفع منافع واقعی خود و همپیمانانش دفاع کند اما وقتی دولتی که هم از منافع اقتصادی ناشی از این نظم و هم تا حد زیادی از امنیتی که انتظار میرود حاکم شدن یک نظم خاص در جهان برای همه طرفهای موجود در آن ایجاد کند محروم شده و نفس وجودش توسط بازیگری غیرمسئول، خشن و غیرقابلکنترل مدام تهدید میشود از خویشتنداری صحبت میکند، احتمالا این کار را به خاطر عدم درک درست از واقعیتهای جاری در محیط بینالملل انجام داده است. در نهایت این دو مساله اساسی را متذکر میشوم: الف - دولتها قبل و بیش از هر چیز ارادههای واقعی برای استفاده کردن از سلاح علیه بازیگرانی هستند که تمامیت وجودشناختی آنها را به چالش میکشند؛ ب - تنها گلوله ضامن معاهدات شریف در سیاست بینالملل است.
ارسال به دوستان
چرا انتقام بزرگ ضروری است؟
رضا رحمتی، عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینا: سرانجام اسرائیل تیر آخر بر تئوری «صبر استراتژیک» و ایده «تله جنگ» را البته با فرکانس بسیار زیاد و شعاع تاثیر بر کل محور مقاومت شلیک کرد و مهمترین نیروی سیاسی، فکری، رزمی و ایدئولوژیک محور مقاومت، سیدحسن نصرالله را به شهادت رساند. شهادت سیدحسن نصرالله، بسیاری از معادلات را در منطقه خاورمیانه تغییر خواهد داد. خاورمیانه فردا، مثل خاورمیانه امروز نیست. هیچ چیز به قبل از شهادت سیدالشهدای مقاومت بر نخواهد گشت. حتما همه ما در ایران نسبت به توانمندی و درک فرماندهان نظامی کشور باور داریم اما در عین حال نسبت به برخی مسائل نیز نگرانیم. در این یادداشت با توجه به نقش ملی، منطقهای و بینالمللی سیدحسن نصرالله، به دلایل «پاسخ متناسب» به تجاوزات اسرائیل به تمامیت ارضی و حوزه نفوذ ایران اشاره خواهد شد.
چند نکته درباره شهادت سیدحسن نصرالله در این چارچوب مهم است:
1- نقش سیدحسن نصرالله در تشکیلات نظامی و سیاسی حزبالله: آنچه تحت عنوان محور مقاومت از آن یاد میشده و میشود، مهمترین نیروی معنوی، سیاسی و لجستیک خود را از دست داده است. در ادبیات تشکیلات نظامی و سیاسی، طبیعی است که حذف یک نیرو یا شخصیت، به فروپاشی سازمان منتهی نمیشود اما این موضوع تا اندازه زیادی به آن «نیرو» بستگی دارد. سیدحسن نصرالله خود عامل موجهه دوام تشکیلات حزبالله بود و جبران فقدان این شخصیت برای تشکیلات حزبالله لبنان و در سطح گستردهتر برای محور مقاومت به سادگی امکانپذیر نیست. اگر چه تشکیلات حزبالله به دوام خود ادامه میدهد (همانطور که بعد از شهادت سیدعباس موسوی به دوام خودش ادامه داد) اما بحث بر سر جبران شخصیت است.
2- شخصیت چندبعدی؛ سیدحسن نصرالله، دارای شخصیتی چندبعدی بود و تمام ویژگیهای یک رهبر را داشت. شخصیت فردی، سیاسی، معنوی، فکری، ایدئولوژیک و حتی در سطح ملی در لبنان، شخصیتی تعاملی، از جمله ویژگیهای منحصر بهفرد ایشان بود. سیدحسن نصرالله علاوه بر این شخصیتی کاریزماتیک بود و نقش هماهنگکننده واقعی در بین نیروهای مقاومت را داشت. نقش و نفوذ و تاثیر استراتژیهای نبرد ایشان برای فرماندهان نظامی موضوعی تمامکننده بود. در بسیاری از مواقع، رهبری ایشان ناهماهنگیهای تشکیلاتی را از بین میبرد. همین موضوع سبب یکدست شدن فضای مقاومت و محور مقاومت شده بود.
3- بالاترین سطح هماهنگی با رهبر انقلاب ایران: سیدحسن نصرالله از نظر روابط استراتژیک، معنوی و فکری با رهبری جمهوری اسلامی ایران در بالاترین سطح هماهنگی بود. رابطه بینظیر سیدحسن با حضرت آیتالله خامنهای، بر هیچ کس پوشیده نبود. علاوه بر این اعتقاد به نظریه ولایت فقیه، اعتماد به رهبری محور مقاومت یعنی مقام معظم رهبری، بینش اساسی نسبت به جایگاه ایران در محور مقاومت، تعلق شدید به آرمان آزادی قدس و استنباط و تحلیل عمیق سیاسی ایشان سبب شده بود در بزنگاههای حیاتی نقش مقاومت و لبنان، کاملا مثبت باشد. در جریان فتنه داعش، قطعا نقش بینش سیاسی و استراتژیک سیدحسن، عامل درک ملت لبنان و نیفتادن لبنان در ورطه فتنهای شبیه سوریه بود.
4- درک سیدحسن نصرالله نسبت به مناسبات ملی، منطقهای و بینالمللی: اگر چه سیدحسن رهبر مقاومت مردم لبنان بود اما نسبت به مناسبات ملی لبنان، نبرد بین نیروهای سیاسی، نسبت به معادلات منطقهای، موازنه قدرت بین بازیگران منطقهای، خنثیسازی خوانشهای رادیکال اسلامی از مبارزه و در نهایت نسبت به مناسبات نظام بینالملل، هندسه قدرت در نظام بینالملل، متغیرهای کلان ساختار نظام بینالملل، نقش آمریکا در بینظمیهای نظام بینالملل، نقش اروپا و... بسیار دقیق میاندیشید؛ همین موضوع سبب شده بود تا بر اساس تغییرات ملی، منطقهای و نظام بینالمللی رفتار کند و از بسیاری از رهبران منطقهای در همین کشورهای عربی بسیار عمیقتر به معادلات در حال تغییر مینگریست.
با این مقدمات ذکر چند نکته برای روزهای آینده منطقه و نقش ایران بسیار ضروری است.
1- آیا جمهوری اسلامی کماکان باید صبر استراتژیک پیشه کند؟ جمهوری اسلامی ایران، نزدیکترین متحد خود از نظر تمام ابعاد را از دست داده است و حتما باید نقش مهمی برای جبران چنین خسران بزرگی بازی کند. شاید بخشی از گسترش دامنه نبرد و رسیدن به وضعیتی که اینک منطقه در آن دست و پا میزند، به پاسخ نامتناسب به ترورهایی بازمیگردد که پیشتر انجام شده است. استراتژی اسرائیل برای «حذف» نیروهای میانی محور مقاومت نزدیک به چند ماه و به صورت سنگر به سنگر، جلو آمده است تا در نهایت به مهمترین نیروی محور مقاومت رسیده است. ایران به عنوان ستون و تکیهگاه مقاومت حتما باید به سرعت واکنش قاطعی علیه رژیم صهیونیستی نشان دهد. واکنشی که باید از سوی همه اضلاع مقاومت انجام شود. پیام رهبر انقلاب درباره حادثه بیروت درباره این انتقام امیدواری زیادی ایجاد کرده است.
2- بیعملی در برابر نتانیاهو، خاطرات اروپای زمان هیتلر را یادآوری میکند: از نظر ادبیات نظامی و سیاسی، بیعملی در برابر نتانیاهو، صحنه منطقهای را شبیه به آن چیزی خواهد کرد که در دوره بین ۲ جنگ اروپا در برابر هیتلر دچار بیعملی شده بود. تئوری بیعملی یا عدم واکنش متناسب توسط فرانسه و بریتانیا همانطور که نتوانست مانع تجاوزات گستردهتر هیتلر و شروع یک جنگ بزرگ شود که هماینک نیز از حافظه جامعه بینالمللی حذف نشده است، در برابر نتانیاهو و کابینه اسرائیلی نیز نخواهد نتوانست مانع شروع یک نبرد منطقهای یا حتی در سطح وسیعتر بینالمللی شود، بنابراین گاهی ضربه دوم حسابشده و معقول از یک جنگ گسترده جلوگیری میکند.
3- بازیابی اعتماد به نفس محور مقاومت: اگر چه مقاومت بعد از سیدعباس موسوی، سردار شهید حاجقاسم سلیمانی، فؤاد شکر، سردار زاهدی و...، به روند خود ادامه داده است اما پاسخ به هیچ یک از موارد فوق به اندازه شهادت سیدحسن نصرالله، نمیتواند به بازیابی اعتماد به نفس محور مقاومت کمک کند. محور مقاومت اینک دست و پاهای بزرگی در کل منطقه غرب آسیا و حتی در شرق آسیا دارد، بازآفرینی اعتماد به نفس این جریان به صورت قطعی و اجتنابناپذیری به رفتار دقیق «اکنون» محور مقاومت بستگی دارد.
4- بازیابی موازنه قدرت: بر اساس موازنه قدرت، بازیگر رقیب یا دشمن نباید از نظر روانی به وضعیتی برسد که احساس برتری نظامی داشته باشد، اگر نه وضعیت دشمنی مستمر و استراتژی خشونت نظامی سرریز خواهد شد. در هر صورت تعادل قدرت باید حفظ شود. بعد از عملیات پیجرها، اسرائیل از نظر روانی خود را در موضع برتری اطلاعاتی و نظامی میبیند. علاوه بر این ترور فواد شکر به این اعتماد به نفس و درک برتری اطلاعاتی کمک کرده است. شهادت سیدحسن نصرالله نقطه عطف وضعیت روانی یا درک روانی اسرائیل نسبت به توانمندی اطلاعاتی و نظامی است. این سکه روی دیگری هم دارد و آن استنباط یا درک اطلاعاتی اسرائیل نسبت به توانمندی اطلاعاتی یا نظامی محور مقاومت است. بازگرداندن این توازن به این دلیل ضرورت دارد که با این میزان از اعتماد به نفس در اسرائیل نسبت به توان اطلاعاتی و نظامی خود، میتواند هزینههای دیگری به جا بگذارد که از اکنون قابل پیشبینی است. برای پیشگیری از رسیدن به وضعیت غیرقابل کنترل، شرایط باید به حالت کنترلشده هدایت شود.
5- شرط رسیدن به توسعه، امنیت هستیشناختی است: در پایان و برای کسانی که تصور میکنند عدم ورود جدی برای کنترل رفتارهای تجاوزگرانه نتانیاهو، همسو با ایده توسعه ایران است، یادآوری میشود که غزه و لبنان نزدیکترینها برای اسرائیل هستند، امنیت هر دو اینک نابود شده است؛ نزدیک به یک سال است غزه با خاک یکسان شده و لبنان در آستانه یک جنگ تمامعیار است. کشوری که روی امنیتش و مؤلفههای هستی شناختیاش قمار کند، امنیتی نخواهد داشت که بر اساس آن توسعه به ارمغان آورد.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|