|
رقابت حساس تیمهای ملی فوتبال ایران و ازبکستان امروز در تاشکند برگزار میشود
دوئل صدرنشینی
تیم ملی فوتبال ایران، باید در سومین دیدار خود در مرحله نهایی انتخابی جامجهانی ساعت 17:30 امروز به مصاف ازبکستان برود. از هفته سوم مرحله نهایی انتخابی جامجهانی 2026 در آسیا از گروه A، ازبکستان در تاشکند میزبان تیم ملی ایران است؛ دیداری که بین 2 تیم 6 امتیازی برگزار خواهد شد تا این مسابقه دوئلی برای صدرنشینی در گروه باشد. تیم ملی 2 بازی ابتدایی خود برابر قرقیزستان و امارات را با نتیجه حداقلی یک بر صفر برنده بوده و حالا در یکی از حساسترین مسابقات گروه خود باید مقابل ازبکستان قرار بگیرد؛ تیمی که همانند یوزهای ایرانی هر 2 بازی نخست خود را برابر قرقیزستان و کرهشمالی برنده بوده و با توجه به گل زده بیشتر در صدر جدول قرار گرفته است. ملیپوشان در شرایطی باید مقابل ازبکستان قرار گیرند که در مرحله قبل انتخابی جامجهانی هم با این تیم همگروه بودند که البته شاگردان امیر قلعهنویی نتوانستند در 2 بازی رفت و برگشت از سد تیم تحت هدایت «سرکو کاتانچ» بگذرند و 2 دیدار اخیر دو تیم با تساوی به پایان رسیده است اما آمار رویارویی 2 تیم ایران و ازبکستان سنگینی زیادی به نفع یوزهای ایرانی دارد؛ جایی که ملیپوشان از ۱۴ بازی برگزار شده با حریف امروز خود در ۱۰ مسابقه برنده بوده و فقط یک بار شکست خوردهاند؛ شکستی که به ۱۲ سال قبل در انتخابی جامجهانی بازمیگردد که شاگردان کارلوس کیروش با یک گل در تهران مغلوب ازبکها شدند تا نخستین و آخرین شکست تیم ملی مقابل این حریف آسیای میانه رقم بخورد. نکته جالب درباره تیم ملی ازبکستان حضور 3 بازیکن اصلی این تیم در لیگ برتر ایران است. اوکتیر یوسوپوف در فولاد، جلالالدین ماشاریپوف که کاپیتان ازبکستان است در استقلال و اوستون ارونوف در پرسپولیس حضور دارند و این شناخت میتواند به نفع هر 2 تیم تمام شود. علی دایی، مهدی طارمی و سردار آزمون با 3 گل زده، گلزنترین بازیکنان تاریخ رویارویی 2 تیم ایران و ازبکستان هستند که سردار و طارمی میتوانند با گلزنی در بازی امروز به تنهایی در صدر قرار بگیرند و باید دید موفق به انجام این کار خواهند شد یا نه.
انتظار قلعهنویی از بازیکنان تیم ملی
سرمربی تیم ملی فوتبال ایران با بیان اینکه دیدار سختی برابر ازبکستان داریم گفت: از بازیکنانم انتظار دارم برخلاف دیدارهای گذشته در این بازی از موقعیتهای گل به درستی استفاده کنند. تیمهای ملی فوتبال ایران و ازبکستان در دور سوم رقابتهای انتخابی جامجهانی ۲۰۲۶ امروز - پنجشنبه نوزدهم مهر - از ساعت ۱۷:۳۰ در ورزشگاه بنیادکار ازبکستان به مصاف هم خواهند رفت. امیر قلعهنویی در نشست خبری پیش از این دیدار گفت: خیلی خوشحالم که در کشور خوب ازبکستان هستم و برای کاتانچ آرزوی سلامتی دارم. فردا – امروز - بازی سختی برای هر 2 تیم است و در درجه اول امیدوارم تماشاگران از بازی لذت ببرند. ازبکستان تیم سختکوشی است و بابرنامه بازی میکند. ما هم برنامه داریم برای این بازی و در گروه سختی قرار داریم و هر دو تیم ۶ امتیازی هستند. یکسری افکار تاکتیکی داریم و از بازیکنان انتظار دارم از موقعیتهایی که به دست میآورند نهایت استفاده را ببرند و مانند 2 بازی گذشته فرصتها را از کف ندهند. تیمی موفق است که وظایف تاکتیکی خود را به درستی در زمین اجرا کند. قلعهنویی در رابطه با مکان دیدار با قطر گفت: کشور و مردم ما جزء بهترینها هستند و ایران هم جزء امنترین کشورهای دنیاست و انتظار دارم در رابطه با بازی با ازبکستان سوال شود. ما در ایران چند مسابقه لیگ نخبگان و لیگ قهرمانان را برگزار کردیم و خود ما هم از تهران به راحتی وارد تاشکند شدیم و تمرکز ما بر بازی است. سرمربی تیم ملی فوتبال ایران ادامه داد: اگر به 2 بازی گذشته توجه کنید، ایران کلینشیت کرده است و تنها تیم این گروه ما هستیم که گل نخوردهایم. در 3 دیدار گذشته با ازبکستان نتایج خوبی گرفتیم، البته این تیم بازیکنان بزرگی در خط حمله دارد اما ما هم از هر نظر آمادهایم تا با برنامه 3 امتیاز بازی را بگیریم. فوتبال جای تلاش است و تماشاگران باید از آن لذت ببرند و کریخوانی جایی در فوتبال ندارد و مسؤولان فوتبالی باید تلاش کنند که همه لذت ببرند. قلعهنویی در پایان گفت: خیلی خوشحالم که مسابقات کافا برگزار میشود و تیمهای شرکتکننده در آن مسابقات، در جام ملتهای آسیا تا مراحل پایانی بالا آمدند. در فینال کافا مقابل ازبکستان هم کلین شیت کردیم؛ در حالی که دقایقی ۱۰ نفره بودیم. این مسابقات به پیشرفت فوتبال کمک میکند.
ارسال به دوستان
نگاهی به فیلم «در آغوش درخت» دومین ساخته بابک خواجهپاشا
در آغوش مخاطب
بهراد رشوند: تنها با یک نگاه کلی و اجمالی به لیست فروش فیلمهای حاضر در گیشه، بهراحتی میتوان به یکهتازی سری فیلمهای کمدی روی پرده نقرهای سینمای ایران دست یافت. آثاری بر پایه تبلیغات گسترده رسانهای که با بهرهگیری از تیمهای بازیگری سرشناس، ارائه یک تیزر تماما زرد و بیمحتوا و تنها با هدف کسب تجارت، بیتفاوت نسبت به درک و شعور مخاطب، سربسته از قِبل قدرت هنر هفتم، چپاول هنری میکنند. فیلمهایی که اکثرا با مطرح کردن شوخیهای جنسی لاطائل و طرح داستانهای فاقد تفکر، مدعی گرفتن خنده از جانب مخاطب هستند و شوربختانه، مخاطبانی که ملعبه دست تهیهکنندگان مبتذلساز و عشق اسکناس میشوند. چه در گام اول و اکران فیلم در سینما، چه در گام دوم که حال با رندی هر چه تمامتر و همکاری پلتفرمهای فیلم و سریال تحت عنوان «اکران آنلاین»، بیننده را مجبور به خرید بلیت برای تماشای آثاری عاری از هرگونه محتوا میکنند.
در این میان، فیلمی مهجور، دور از تبلیغات پر سر و صدا، بدون داشتن نامی چندان آشنا در اسامی بازیگران و سازندگان، با اسمی شاعرانه و مُهر کانون پرورش فکری کودکان، اثری ۸۰ دقیقهای را به بیننده عرضه میکند. «در آغوش درخت» فیلمی است که از همان دقایق ابتدایی، گرتهبرداری ساختاری خود از اتمسفر فیلمسازی «عباس کیارستمی» را به نمایش میگذارد. قابهای سبز و رنگانگی که یادآور «خانه دوست کجاست؟» میشوند و دیالوگهای ساده و عینا مفهومی که از قرابت معنایی خود با «طعم گیلاس» میگویند. پیرنگ کلی قصه با ردپای فیلمهای «مجیدی» و «میرکریمی» در میانه فیلم جان گرفته و با تیتراژ پایانی و معرفی این دو به عنوان مشاور کارگردان، رسمیت میپذیرد.
داستان درباره زوجی به نام کیمیا و فرید است که با وجود داشتن 2 فرزند با نامهای طاها و علیسان، به علت وسواسهای ذهنی و مشکلات جزئی و روانی کیمیا، قصد جدایی از یکدیگر را دارند. میتوان گفت پلانهای افتتاحیه، کلیت ماجرای فیلم را به صورت نمادین افشا میکنند. در پلانهای اول یک طبیعت سرسبز و چشمنواز میبینیم و در ادامه، فضای بیاحساس و یک پلان از تاریکی سقف تونل ظاهر میشود، که در تصویر بعد با اتصال به روشنایی آسمان به اتمام میرسد. این دقیقا خلاصهای است مختصر از همه آن چیزی که این سینمایی به ما نشان میدهد. همه چیز با دیالوگهای بامزه و معرفی کاراکتر دوستداشتنی رضا با نقشآفرینی خوب روحالله زمانی آغاز میشود؛ آنجا که جوانی جاهل و خام با آن لهجه شیرینش در سودای مکالمه با دختری که برای برادرش فرید کار میکند، از دوستش مشاوره میگیرد و با پرسش این سوال که آیا بهتر است با چشم راستش به دلبرش چشمک بزند یا چشم چپ، آغازگر دیالوگهایی میان او و دوستش میشود که یک موقعیت شیرین و بامزه را خلق میکند تا هم توجه مخاطب را جلب کرده باشد و هم لبخندی بر لبانش بنشاند. در صحنه بعد ما میبینیم سرانجام او با چشم چپش به صورت ناشیانهای چشمک میزند که این خود اشاره زیرکانهای است به تپشهای بیامان قلبش که طبعا همان سمت چپ بدنش را شامل میشود. فیلم از حیث دیالوگنویسی، بشدت فکر شده و با ظرافت عمل میکند. دیالوگهای به ظاهر سادهای که در بطن خود سرشار از معانی و مفاهیم تاملبرانگیز هستند. همانند سکانسی که کیمیا در محل پرورش ماهی، به زعم خود ماهی مرده را از میان دیگر ماهیها جدا میکند و ناگهان با حرکات ماهی، مرد کارگر میگوید: «از آب که میان بیرون، تازه میفهمن چه خبره و قدر آب رو میدونن» یا آنجا که فرید خطاب به پسرش میگوید: «بعضیها تا ۴۰ سالگی هم مرد نمیشن اما تو از همون ۵ سالگی مرد بودی» از طرفی ما با طرح سری دیالوگهای دیگری همراه هستیم که گاهی خندهدار هستند، گاهی احساسات را نشانه میروند و با تکرار بجا و درست، اثر لازمه را به تماشاگر وارد میکنند. به عنوان مثال تکرار دیالوگ «رضا نه، عمو رضا» که بارها در جریان فیلم به کار میرود و حتی لحظهای تکراری یا لوث نمیشود. از لحاظ خلق صحنههای قابل توجه و اثرگذار، میتوان به ۳ موقعیت اشاره کرد که از قضا در هر سه آن، شخصیت علیسان، فرزند کوچک خانواده حضور دارد. آنجا که کیمیا به هدف تمرین جدایی، طاها را به بهانهای از علیسان جدا میکند و ناگهان چند لحظه بعد طاها با دیدن صحنه رها شدن بادکنک در آسمان، متوجه افتادن علیسان در آب میشود و به سرعت برای نجات او میدود، با همه توان او را از آب بیرون کشیده و رضا نیز به کمکش میآید. قابی تماشایی از رابطه این ۳ شخصیت و پیوند لاینفک میان آنها که با حساسیت بالا تصویربرداری شده است.
صحنه دیگر به قایم باشکبازی طاها و علیسان مربوط میشود، لحظهای که علیسان در پیدا کردن طاها ناکام است، او را صدا میزند و گویی دیگر بازی برای او اهمیتی نداشته و تنها به دنبال برادر بزرگترش میگردد. القای حس دلهره کودک و بازیگیری بینقص از بازیگر خردسال، از نکات جالب توجه و نقاط قوت این سکانس به شمار میرود. صحنه سوم مجددا به سکانسی دیگر از جدا کردن طاها و علیسان و این بار توسط فرید باز میگردد. پدر با فرزند بزرگتر سوار ماشین شده و ما شاهد نمای پشتی از فرزند کوچکتر، ایستادن او و نگاههای پرحرف و غیرقابل تماشایش هستیم؛ یک پلان لحظهای و زودگذر به قامت یک تابلوی نقاشی پرسخن.
فیلم آکنده از جزئیات خرد و کلان در شخصیتپردازی و اشارات استعارهای و سمبلیک از سوی سازنده است. وسواسهای کیمیا که حتی به جزئیترین کلمات نیز ربط پیدا میکند. همانند آنجا که به همراه فرید در ماشین نشسته و به گفتن کلمه «پنجره» عوض «شیشه» از سوی فرید واکنش نشان داده و تاکید میکند بارها به او گفته است که «کله» برای گوسفند به کار میرود و «سر» برای انسان! ترس و وحشت از تشابه رنگ گوسفندان و سنگ قبر گورستان، فوبیای فاصله و جویدن انگشتان دستان، همه آن خرده حساسیتهای روانی کاراکتر کیمیا است که با کدگذاری به ما معرفی میشود و در ادامه میبینیم پس از گم شدن فرزندانش، او هم گله گوسفندی را که رو به ماشین است جدا میکند، هم از تابلوی ۱۵ کیلومتری ارومیه عبور، ایضا بر فوبیای فاصله خود غلبه و دستانش را به ماشین چسبانده تا انگشتان دستش را گاز نگیرد و کارگردان با همین چند نکته ریز، با شکست «ترس فاصله» در راس هرم، تلویحا از برطرف شدن تیکهای عصبی کیمیا میگوید که عامل منتفی شدن طلاق میان زوج او و فرید میشود. 2 سکانس در ماشین به سر میرود که کارگردان به صورت هوشمندانه از یک عنصر مشترک بهره برده است. تصادف! در سکانس اول فرید سعی میکند با حرفهایش، کیمیا را بخنداند اما نهتنها در انجام این کار موفق نبوده بلکه چیزی نمانده بود با پدرش نیز تصادف کند. در صحنهای مشابه و سکانس دوم ما دوباره تلاشهای فرید را، این بار برای خنداندن طاها میبینیم. مجددا نهتنها او در کارش موفق نمیشود، بلکه با جعبه جوجه اردکها نیز برخورد میکند. در ادامه همین صحنه فرید آهنگی را برای طاها، زمزمه میکند. صدای او قطع، ملودی آهنگ پخش و ناگهان با ابتدای موسیقی متن فیلم و مقداری از نتهای غمگین درآمیخته میشود. یک پیشگویی صوتی از سکانس پیشروی مخاطب. سکانس تشبیه جدایی به انگشتان 2 دست از طرف کیمیا برای طاها را خاطرتان هست؟ 2 انگشت زخم دیده که از هم جدا میشوند و با وجود همراهی سایر انگشتان همچنان جای زخمشان باقی است.
اشارهای نمادین به غلط بودن اساسی مقوله جدا کردن این 2 برادر از هم. بازی مارال بنیآدم در نقش کیمیا عالی و حرفهای است، جواد قامتی بخوبی شخصیت فرید را ایفا میکند، روحالله زمانی پس از حدود ۱۰ سال از فیلم «خورشید»، جایگاه خود در بازیگری حرفهای را تثبیت کرده، بازیگیری از بازیگران 2 کاراکتر بچه بویژه علیسان بینقص و قابل تحسین است و در نهایت تیم بازیگری، اجرای استانداردی را از خود به نمایش میگذارد. گم شدن طاها و علیسان، بشدت یادآور حال و هوای «درباره الی» فرهادی است که البته با کیفیت بسیار پایینتری از منظر فیلمنامه همراه است. سکانس مربوط به پیدا کردن بچهها بیش از اندازه کشدار میشود و بهکارگیری عنصر باران برای ملتهب کردن روند داستان کمی کلیشهای است. دروغ گفتن فرید به کیمیا درباره انکار مطرح کردن موضوع جدایی برای طاها، بدون پیگیری رها میشود و به طور کل بخش دوم فیلم و تونل تاریک مزبور که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد، از ضعفهای فیلمنامه داستان بهشمار میرود. از زبان ترکی و زیرنویس فارسی، به صورت کم، به اندازه و بجا استفاده شده و این موضوع برخلاف «آتابای» برای تماشاچی، خستهکننده و ملالآور نمیشود.
تکمله: میتوان گفت نخستین فیلم بابک خواجهپاشا، جزو آن دست معدود فیلمهایی است که این روزها، جهت احترام به دیدگان مخاطبان ساخته میشود. «در آغوش درخت» فیلمی است خوش ساخت، با داستانی به نسبت روان و اتمسفری تماشایی و جذاب. فیلمی که در ازدحام کمدیهای سخیفانه و پیشتازی ابتذال در پرده سینما، بدون ذرهای جنجال و ادعا، اثری است قابل احترام و فراخور تماشا.
ارسال به دوستان
تحقق راهبرد سیدحسن در شمال سرزمینهای اشغالی و تشدید بحران آوارگی شهرکنشینان از ضربات متعدد موشکی به شهرکهای اشغالی تا عقب راندن تهاجم زمینی ارتش صهیونیستی
وعده صادق نصرالله
حزبالله لبنان حملات به گلوگاههای اقتصادی رژیم صهیونیستی را آغاز کرد
گروه بینالملل: حزبالله لبنان در مرحله جدید دفاع از لبنان و غزه در مقابل حملات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی، طی عملیاتهای موشکی روزهای سهشنبه و چهارشنبه حملات سنگینی را به حیفا و شهرکهای شمال سرزمینهای اشغالی آغاز کرد. در پی این عملیاتها دهها فروند راکت و موشک حزبالله لبنان مناطق مختلف شهرکهای صهیونیستنشین را هدف قرار داد. این حملات پاسخی به جنایات رژیم در هدف قرار دادن غیرنظامیان لبنان و دکترین ضاحیه است که در طول یک سال گذشته با هدف قرار دادن غیرنظامیان و زیرساختهای مدنی و بهداشتی غزه و سپس لبنان و ترور فرماندهان مقاومت، تلاش در نابودی مقاومت داشت.
رژیم صهیونیستی با به کارگیری دکترین ضاحیه در جنگ یک سال گذشته غزه و لبنان که پیش از این نیز در جنگ 2006 لبنان سابقه استفاده از آن را داشت، جنایات متعددی را مرتکب شد و تلفات انسانی و مادی بسیاری را به 2 ملت مظلوم لبنان و فلسطین تحمیل کرد. برای مثال حجم بمباران رژیم در یک سال گذشته در باریکه کوچک غزه از بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی ژاپن نیز بیشتر بوده است و تاکنون 42000 نفر از اهالی غزه را به شهادت رسانده است و بالای 100 هزار نفر را نیز مجروح کرده است. رژیم صهیونیستی با استفاده از دکترین ضاحیه و هدف قرار دادن زنان، کودکان و غیرنظامیان غزه و لبنان به دنبال ایجاد شکاف میان مردم و مقاومت برای تحت تاثیر قرار دادن رهبران مقاومت اسلامی غزه و لبنان و تسلیم کردن آنها در برابر خواستههای نامشروع خود است؛
اقدامی که در جنگ تموز به نتیجه نرسید و رژیم را متحمل شکست سنگینی در برابر حزبالله لبنان کرد و در طول یک سال گذشته نیز نوار غزه در مقابل این دکترین از خود مقاومت نشان داده است و با شلیک راکت از داخل نوار غزه به سوی شهرکهای اشغالی و حتی تلآویو شکست صهیونیستها را به رخ آنها کشید.
دکترین حیفا در مقابل دکترین ضاحیه
اکنون نیز پس از چند هفته از آغاز تجاوز هوایی به خاک لبنان دشمن صهیونیست با استفاده از این دکترین شکست خورده قصد دارد با فشار به ساکنان ضاحیه بیروت و شهرهای جنوب لبنان آزموده را دوباره بیازماید اما با این تفاوت که حزبالله لبنان نیز در مقابل دکترین ضاحیه معادله و دکترین خود را دارد. نیروهای موشکی حزبالله لبنان با انجام عملیاتهای گسترده موشکی از جنوب لبنان در سایه حملات بیامان هوایی رژیم، به شهرهای شمالی و حتی مرکزی مانند تلآویو و حیفا، معادله خود را به رژیم صهیونیستی دیکته میکنند؛ معادلهای که آیتالله سیدحسن نصرالله، دبیرکل شهید حزبالله لبنان در آخرین سخنرانی خود مطرح کرد. شهید سیدحسن نصرالله در پاسخ به طرح ایجاد کمربند امنیتی در شمال سرزمینهای اشغالی در جنوب لبنان و عقب راندن نیروهای حزبالله به پشت ساحل رود لیتانی، معادلهای را مطرح کرد که طبق آن تعداد آوارگان صهیونیست و مهاجرت معکوس از سرزمینهای اشغالی را افزایش میدهد. در این معادله شهرهایی مانند حیفا که تاکنون میزبان آوارگان شهرکهای شمالی و همجوار مرز لبنان بودند نیز زیر رگبار موشکی حزبالله لبنان قرار خواهند گرفت و در پاسخ به هدف قرار دادن غیرنظامیان، بیمارستانها، مراکز مدنی و شهروندان لبنانی به شهرهای صهیونیستنشین، به مراکز اقتصادی و تجمعات نظامیان صهیونیست حملات موشکی انجام میشود. این عملیاتها علاوه بر خسارات مادی و تجهیزاتی گسترده و ناامن کردن شهرکهای شمال و شهرهای پرجمعیت صهیونیستنشین مانند حیفا که جزو مراکز مهم تجاری - صنعتی رژیم غاصب به حساب میآیند به قصد ایجاد تلفات دردناک انجام میشود؛ معادلهای که پیش از این در جنگ 2006 نیز توسط حزبالله لبنان انجام شد و خسارات مادی و تلفات جانی بسیاری را بر صهیونیستها وارد کرد. انجام عملیاتهای موشکی در شهرهای بزرگ صهیونیستنشین از این جهت لازم و ضروری است که آنها را در شرایط جنگی واقعی قرار میدهد و تنها گوشهای از جنایاتی را که ارتش و دولت آنها مرتکب شده است و رنجی که به مردمان فلسطین و لبنان و سوریه تحمیل شده است دریافت میکنند.
یواش یواش
استراتژی حزبالله لبنان همان است که شهید سیدحسن نصرالله پیش از این تعیین کرده بود. دبیرکل شهید حزبالله لبنان پیش از این در آخرین سخنرانی خود گفته بود: آوارگان شمال اراضی اشغالی، با جنگ بازنمیگردند. سیدحسن نصرالله به صهیونیستها اطمینان داده بود هرگز نمیتوانند با تجاوزات نظامی خود به لبنان، شهرکنشینان ساکن شمال فلسطین اشغالی را که از ترس عملیاتهای حزبالله آواره شدهاند، به این شهرکها برگردانند.
راهبرد حزبالله لبنان برای هدف قرار دادن زیرساختها و وارد کردن تلفات به رژیم صهیونیستی تاکنون به این شکل بوده است که به صورت تدریجی و به شکل مرحلهای سطح عملیاتها را افزایش میدهد. در ابتدای عملیات نیز حزبالله لبنان با هدف قرار دادن تاسیسات شنود و نظارت ارتش صهیونیستی در مرز با لبنان وارد نبرد توفان الاقصی شد اما این رویه به صورت تدریجی و به صورت متقابل در پاسخ به جنایات صهونیستها در غزه و لبنان افزایش یافت. پس از اقدامات وحشیانه ارتش اشغالگر در غزه و افزایش پناهندگان و آوارگان در نوار غزه برد حملات حزبالله به شهرکهای شمال و همجوار نوار مرزی لبنان افزایش یافت و 100 هزار صهیونیست شهرکنشین را آواره شهرهای مرکزی سرزمینهای مستعمرهنشین و اشغالگر کرد.
هماکنون پس از اقدامات وحشیانه رژیم اشغالگر علیه ملت لبنان در جنوب و ضاحیه بیروت، حزبالله لبنان سلسله عملیاتهای خیبر را با رمز «لبیک یا نصرالله» آغاز کرده است که هدف آن ناامن کردن و وارد کردن تلفات به صهیونیستها در شهرهای پرجمعیت مرکزی رژیم مانند تلآویو و حیفا است.
این عملیاتها نیز به صورت تدریجی و با هدف قرار دادن شهرکها و پایگاههای نظامی حومه تلآویو و حیفا آغاز شد و به موازات آن نیز حملات موشکی حزبالله به شهرکهای شمال رژیم به شکلی افزایش یافت که این شهرکها به پادگان نظامی خالی از سکنه تبدیل شده و سامانههای پدافندی آن نیز دیگر توان مقابله با پرتابههای حزبالله لبنان را ندارد. در کنار آن نیز هدف قرار دادن بانک اهداف نیروهای موشکی حزبالله لبنان مانند پالایشگاهها و مراکز اقتصادی رژیم در دستور کار قرار گرفته است. روز چهارشنبه حزبالله لبنان میدان گازی «لویاتان» متعلق به رژیم استعمارگر و اشغالگر رژیم صهیونیستی را هدف حملات موشکی خود قرار داد.
این اقدام حزبالله نخستین گام برای زیر ضربه بردن تدریجی میدانهای گازی رژیم صهیونیستی در دریای مدیترانه و خلیج حیفا است؛ اقدامی که تاکنون انجام نشده بود اما پس از این باید منتظر اقدامات مشابه بیشتری از حزبالله لبنان در پاسخ به جنایات رژیم صهیونیستی باشیم.
تحقق سخنان سید حسن نصرالله
نیروهای حزبالله لبنان سهشنبه با صدور اطلاعیهای از شکست تلاش نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی برای ورود به خاک لبنان در منطقه مرزی اللبونه در نزدیکی ساحل مدیترانه خبر دادند. نیروهای حزبالله لبنان تلاش نیروی زمینی ارتش اشغالگر صهیونیست را برای ورود از منطقه ساحلی مدیترانه در مرز لبنان با سرزمینهای اشغالی ناکام گذاشته و تلفات قطعی بر آنها وارد کردند. رسانههای لبنانی نیز با انتشار تصاویر دود و آتشسوزی از تجهیزات صهیونیستها در منطقه راسالناقوره، کمین نیروهای حزبالله در مسیر ورود ارتش اشغالگر را موفقیتآمیز معرفی کردند. نیروهای اشغالگر نیز پس از دریافت پاسخ سخت و شکست تلاش برای ورود، از این منطقه فرار کردند. نیروهای حزبالله لبنان در این عملیات دفاعی از راکت و خمپاره علیه تجهیزات زرهی و نفرات ارتش اشغالگر استفاده و تلفات سنگینی را به آنها وارد کردند.
منطقه لبونه همجوار مرز لبنان با سرزمینهای اشغالی بوده و فاصله کمی با شهرهای علماالشعب و ناقوره دارد. این مناطق فاصله کمی با جدیدترین منطقه بسته نظامی اعلامشده توسط ارتش رژیم صهیونیستی دارند و با توجه به الگوی تمرکز بمبارانهای اسرائیل پیشبینی میشد منطقه نفوذ جدید نزدیک به سواحل دریای مدیترانه باشد؛ تلاشی که باز هم به در بسته خورد و تحقق وعده دبیرکل شهید حزبالله لبنان، سیدحسن نصرالله بود. شهید سیدحسن نصرالله پیش از این اعلام کرده بود تانکهای رژیم صهیونیستی در صورت ورود به لبنان، در برابر پخش زنده تلویزیونی هدف قرار میگیرند و نابود میشوند.
ارسال به دوستان
رایزنیهای مهم عراقچی در عربستان؛ دیدار با بنسلمان و وزیر خارجه سعودی
میدان در دیپلماسی
گروه سیاسی: دکتر سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه کشورمان دیروز به منظور دیدار و گفتوگو با فیصل بن فرحان همتای عربستانی راهی این کشور شد. این سفر آنطور که اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه اعلام کرده «در ادامه رایزنیهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران و هماهنگی با کشورهای منطقه به منظور توقف نسلکشی و تجاوزات رژیم صهیونیستی و کاهش درد و رنج برادران و خواهرانمان در غزه و لبنان» انجام میشود.
عراقچی جمعه هفته گذشته هم در سفری غیرمنتظره به بیروت رفته بود؛ آن هم در حالی که کمتر از 3 روز از عملیات «وعده صادق 2» میگذشت و بیروت زیر شدیدترین بمباران رژیم زخمخورده اسرائیل قرار داشت؛ سفری پرمخاطره در میان هشدارهای شدیداللحن تروریستهای صهیونیست که لبنان را برای عدم ورود هواپیماهای ایرانی تحت فشار گذاشته بودند اما این تهدیدها با بیتفاوتی وزیر امور خارجه و هیات همراهش روبهرو شد و هواپیمای هیات دیپلماتیک ایران در فرودگاه بیروت به زمین نشست.
سفر وزیر امور خارجه کشورمان به لبنان و سپس سوریه، به منظور گفتوگو درباره مسائل منطقه و جنگ در لبنان و غزه و رایزنی با مقامات این کشورها انجام شد؛ خصوصا بعد از عملیات «وعده صادق2» و دیکته قدرت ایران به رژیم صهیونیستی و حامیانش که برخی از این حامیان را تعدادی از کشورهای منطقه شامل میشوند، این بار عراقچی برای روشن کردن سیاستهای منطقهای کشورمان و همینطور رایزنیهای منطقهای برای جلوگیری از تداوم حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی به غزه و لبنان، به ریاض سفر کرد تا آنطور که خود پیش از سفر در جمع خبرنگاران عنوان کرده بود، کشورهای منطقه به توافقی جمعی برای توقف جنایات رژیم صهیونیستی دست یابند. وزیر خارجه در همین زمینه گفته بود: تلاش ما برای اینکه یک حرکت جمعی از سوی کشورهای منطقه و اسلامی و جامعه بینالملل برای توقف حملات وحشیانه به لبنان صورت بگیرد، ادامه خواهد یافت.
وی همچنین در پاسخ به سوالی در ارتباط با پیشنهاد ایران برای برگزاری نشست فوقالعاده سازمان همکاری اسلامی در ارتباط با تحولات اخیر در منطقه بیان کرده بود: ما به صورت رسمی به دبیرکل سازمان همکاری اسلامی پیشنهاد دادیم نشست فوقالعاده سازمان همکاری اسلامی یا مثل اجلاس قبلی، اجلاس مشترک کشورهای اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی برگزار شود؛ دبیرکل در این زمینه در حال رایزنی است. نظرات مثبتی تاکنون از سوی کشورهای عضو اعلام شده و رایزنیها در این زمینه ادامه دارد.
اولویت با مسائل منطقهای است
هر چند سخنگوی وزارت خارجه درباره اهداف سفر عراقچی به عربستان موضوع «تقویت روابط با همسایگان برای تضمین ثبات و امنیت و توسعه همکاریهای اقتصادی به گونهای که در خدمت همه مردم منطقه باشد» را نیز بیان کرده بود اما سیدعباس عراقچی عصر دیروز به محض ورود به عربستان در گفتوگو با خبرنگاران گفت: «البته مناسبات 2 کشور ایران و عربستان رو به گسترش است اما هدف من از این سفر رایزنی درباره مسائل منطقه است؛ در لبنان، در غزه و جنایاتی که رژیم صهیونیستی در حال ارتکاب آنها است. مثل موضوع آوارگانی که در لبنان وجود دارند و نحوه کمکرسانی به آنها».
عراقچی در ادامه تصریح کرد: «در این سفر تمرکز بر مسائل منطقه است و برای رایزنیهای 2 طرفه انشاءالله در یک سفر دیگر اقدام خواهم کرد. امیدواریم این رایزنیها بتواند شرایط بهتری را برای غزه، لبنان و کل منطقه ایجاد کند و به صلح در منطقه غرب آسیا منجر شود». پیشتر عراقچی و همتای عربستانیاش در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل با یکدیگر دیدار کرده بودند. فیصل بن فرحان وزیر خارجه عربستان در حاشیه سومین نشست سران مجمع گفتوگوی همکاری آسیا که هفته گذشته در دوحه برگزار شد نیز با مسعود پزشکیان، رئیسجمهور کشورمان، دیدار و گفتوگو کرد و حالا سومین رایزنی بن فرحان با یکی از مسؤولان کشورمان نشان میدهد نه فقط او حرفهای بسیاری برای گفتن دارد، بلکه اوضاع بغرنج منطقه و بیمی که برخی از کشورهای همسایه از پیش کشیده شدن پای آنها به منازعات دارند، آنها را بر آن داشته تا با مقامات کشورمان بیشتر گفتوگو کنند!
اهمیت سفر عراقچی به ریاض
بعد از عملیات «وعده صادق 2» که باعث شد ژست پیروزمندانه نتانیاهو و هیات حاکمه رژیم صهیونیستی فروبپاشد و کفه ترازو به نفع جبهه مقاومت سنگین شود، نوبت به میدان دیپلماسی رسید تا ایران اسلامی به عنوان اصلیترین حامی مقاومت در مقابله با اسرائیل، تلاشهای خود برای پایان دادن به جنایات رژیم صهیونیستی را این بار در میدان دیپلماسی پیگیری کند. از سوی دیگر برخی کشورهای منطقه که همراهیهایی با اسرائیل دارند، باید بخوبی با سیاستهای منطقهای ایران آشنا شوند تا احیانا از هرگونه خطایی در مواجهه با ایران و محور مقاومت دور بمانند!
«محمدعلی مهتدی»، سفیر پیشین کشورمان در لبنان در ارزیابی سفر وزیر امور خارجه به ریاض و چند پایتخت دیگر منطقه معتقد است در شرایط فعلی پرآشوب منطقه، فعالیتهای دیپلماتیک در کنار فعالیتهای نظامی ضروری است و این همان راهبرد جمهوری اسلامی ایران در مقابله با تنشزایی رژیم صهیونیستی و بازداشتن برخی کشورهای عربی از نزدیکی و همراهی با تلآویو است.
وی تصریح میکند: «سفر عراقچی بویژه به ریاض حائز اهمیت است، چراکه وی میتواند به صورت مستقیم و بیواسطه مواضع کشورمان را در باب تحولات جاری با دولتهای همسو با رژیم صهیونیستی اعلام کند، به خصوص اینکه پس از عملیات موفقیتآمیز «وعده صادق ۲» باید یک رشته فعالیت دیپلماتیک در حوزه خلیجفارس بویژه در کشورهای مطرح جهان عرب صورت میگرفت تا آنها نیز در مواضع خود نسبت به غزه و لبنان و سیاستهای دوگانهشان در منطقه تجدیدنظر کنند».
همان طور که کارشناسان اذعان دارند، انجام عملیات «وعده صادق 2» که دست برتر را به محور مقاومت داد، میتواند دیگر کشورهای منطقه را در تجدیدنظر نسبت به تحولات رخ داده در غزه و لبنان یاری دهد؛ به این معنی که با فروریختن ابهت پوشالی رژیم صهیونیستی و نمایش آسیبپذیر بودن آن در مقابل موج حملات موشکی ایران، کشورهای منطقه میتوانند با اعتماد به نفس بیشتری به موضوع جنگ در غزه و لبنان ورود کنند.
اصغر زارعی، کارشناس مسائل منطقه نیز سفر وزیر امور خارجه کشورمان به عربستان را برای اعلام مواضع صریح جمهوری اسلامی ایران به کشورهای منطقه بویژه عربستان سعودی دانسته و میگوید: «امروز امنیت در منطقه غرب آسیا بویژه در حوزه خلیج فارس به امنیت ایران گره خورده است، بنابراین اگر بیثباتی یا شیطنتی توسط رژیم صهیونیستی و کشورهای همسو با آن علیه منافع کشورمان روی دهد، دامنه آتش و تبعات آن منطقه را فراخواهد گرفت».
زارعی تصریح میکند: «ایران در سیاستهای اصولی خود تا به امروز هیچگونه کوتاهیای نداشته و همانطور که در عملیاتهای غرورآفرین و موفقیتآمیز «وعده صادق 1 و 2» نشان داد، برای دفاع از منافع ملی خود از تمام ظرفیتهای نظامی استفاده خواهد کرد و اجازه نخواهد داد رژیم صهیونیستی هر اقدامی که بخواهد علیه کشورمان انجام دهد. در این راستا طی یک هفته اخیر سیدعباس عراقچی رایزنیهای فشردهای را در منطقه با همتایان خود در کشورهای لبنان، سوریه، مصر و... انجام داده و در این دیدارها و تماسهای تلفنی با تبیین مواضع کشورمان علیه هرگونه اقدامات تنشزا و تحریکآمیز در حوزه غرب آسیا، بر همکاری کشورهای منطقه برای تشکیل یک نیروی واحد علیه رژیم صهیونیستی تأکید شده است».
دیپلماسی حسابشده ایران
در طول یک سال گذشته خصوصا 3-2 ماه اخیر که خوی وحشیگری رژیم صهیونیستی از تمرکز روی غزه به کشور لبنان و حتی یمن و سوریه نیز متمایل شده است، به نظر میرسد کشورهای منطقه و جهان اسلام باید به دنبال ایجاد بستری مشترک برای مقابله جدی با تجاوزات رژیم صهیونیستی باشند. از 10 مرداد که اسرائیل با ترور شهید دکتر «اسماعیل هنیه» رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران، تقابل با ایران را به سمت و سوی جدیتری کشاند، کشورهای منطقه مثل عربستان هرچند سعی میکنند در مواجهه با اسرائیل و حامی اصلی آن آمریکا همواره جانب احتیاط را رعایت کنند اما بخوبی میدانند آن طرفی که پیدرپی به دنبال گسترش تنش در سراسر منطقه است، رژیم صهیونیستی است، لذا در چنین شرایطی آنها نیز به اهمیت رایزنیها و اقدامات مشترک برای پایان دادن به جنون وحشیانه رژیم صهیونیستی واقف شدهاند.
در همین راستا، ایران اسلامی که با انجام عملیات «وعده صادق 2» توانست جایگاه منطقهای و جهانی خود را بیش از پیش گسترش دهد، میتواند محور رایزنیهای دیپلماتیک منطقهای و حتی جهتدهنده به اقدامات مشترک نیز باشد. ایران در عملیات «وعده صادق 2» در یک اقدام قوی و در عین حال قانونی به جای حمله به مناطق مسکونی اسرائیل یا حمله به زیرساختهای اقتصادی آن، ترجیح داد انتقام خون شهید اسماعیل هنیه، شهید سیدحسن نصرالله و شهید سرلشکر سیدعباس نیلفروشان را کاملا قانونی، منطقی و حساب شده بگیرد. یعنی نشان داد برخلاف اسرائیل که افسارگسیخته و وحشیانه عمل میکند، همچنان به اصول خود پایبند است. لذا کشورهای منطقه نیز بهرغم سرسپردگیهایی که برخی از آنها به محور غرب دارند، میدانند اگر به دنبال ایجاد شرایطی پایدار در منطقه هستند، باید با کشور قدرتمند و منطقی ایران برای جلوگیری از دیوانگیهای اسرائیل همکاری کنند.
در همین باره زارعی تصریح میکند: کشورهای عربی منطقه بویژه عربستان بخوبی میدانند اگر تنش و چالش انرژی توسط رژیم صهیونیستی علیه منافع ایران صورت بگیرد، با هزینههای سنگینی مواجه خواهند شد. سفر وزیر امور خارجه کشورمان به ریاض نشاندهنده رصد تمام رفتارهای کشورهای منطقه توسط جمهوری اسلامی است. وی در انتها اظهار میدارد: عربستان بهعنوان پدرخوانده شیوخ عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس شناخته میشود و این کشور در حوزه انرژی نفت و گاز جزو کشورهای صادرکننده در منطقه است و از سوی دیگر تعاملات خوبی با ایالات متحده و کشورهای اروپایی دارد. سفر عراقچی به ریاض و رایزنیهای او با مقامات سعودی میتواند مواضع صریح ایران را به گوش کشورهای غربی برساند و آنها با هر نوع واکنش تهران به اقدامات رژیم صهیونیستی در منطقه آشنا شوند. با این اقدام حساب دست دیگر کشورهای کوچکتر همانند بحرین، امارات، قطر و... میآید تا مراقب رفتار خود باشند و با بیاحتیاطی به خود آسیب نرسانند.
رایزنی عراقچی با ولیعهد و وزیر خارجه عربستان درباره تحولات منطقه
عباس عراقچی در سفر به عربستان با بنسلمان ولیعهد و بن فرحان وزیر خارجه این کشور دیدار و گفتو گو کرد.
اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز توضیحاتی را درباره رایزنی دیپلماتهای عالیرتبه ایران و عربستان در ریاض ارائه کرد. وی گفتوگوهای سیدعباس عراقچی و فیصل بنفرحان، وزیران خارجه جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی درباره آخرین تحولات منطقه بویژه تحولات غزه و لبنان را «مفید و سازنده» توصیف کرد. سخنگوی وزارت امور خارجه در ادامه اظهار کرد: طرفین خواستار توقف جنگ علیه غزه و لبنان و رساندن هر چه سریعتر کمکهای انساندوستانه به آوارگان شدند. بقایی همچنین خبر داد: ۲ وزیر با مرور آخرین وضعیت روابط دوجانبه، بر عزم مشترک برای ادامه مسیر تقویت روابط در حوزههای مختلف سیاسی، امنیتی و اقتصادی تاکید کردند.
پیش از این عراقچی هدف از سفر به عربستان را رایزنی درباره مسائل منطقه عنوان کرده و گفته بود: هدف سفر من، رایزنی درباره مسائل منطقه و تحولاتی است که در منطقه بویژه در غزه و لبنان در حال رخ دادن است و جنایاتی که رژیم صهیونیستی مرتکب میشود.
ارسال به دوستان
گزارش «وطن امروز» از اهمیت سیاستهای مالی و پولی دولت برای کنترل تورم در نیمه دوم سال 1403
سیاستهای تورمی ممنوع!
در حال حاضر دولت با کسری بودجه مواجه است، کارشناسان معتقدند دولت باید مولدسازی داراییها را
اجرا کند و راه فرار مالیاتی را ببند
گروه اقتصادی: در یک هفته گذشته وزارت اقتصاد و بانک مرکزی حدود 5 هزار میلیارد تومان اوراق منتشر کردهاند است. این موضوع در حال حاضر حکایت از این دارد که دولت در فرآیند تامین بودجه با کسری مواجه است. البته هر ساله در بودجه کشور، دولت بخشی از منابع مورد نیاز خود را از طریق اوراق پیشبینی میکند که سالانه بین 150 تا 200 هزار میلیارد تومان است اما به طور قطع افزایش عرضه اوراق در شرایطی که همه بازارهای مالی و کالایی در رکود هستند میتواند در راستای جمعآوری نقدینگی برای کنترل بازارهایی مانند ارز، خودرو و... باشد. هر چند در دل خود میتواند تشدید کسری اعتبارات دولتی را نیز نشان دهد.
دولت وعده کاهش تورم به زیر 30 درصد را داده است که این موضوع به معنای کاهش نقدینگی و عدم رشد پایه پولی توسط بانکهاست، هرچند در شرایط کنونی وضعیت ناترازی بانکها بحرانی است و خیلی از آنها با کسریهای بالایی مواجه هستند و باید سریعتر وضعیت داراییهای آنها تعیینتکلیف شود تا اقدام به اضافه برداشت از بانک مرکزی نکنند و به عبارت دیگر منجر به بروز تورمهای جدید در اقتصاد کشور نشوند.
از طرف دیگر دولت در شرایط کنونی برای جبران بخشی از منابع مورد نیاز خود به فروش اوراق رو آورده است. اینکه دولت چقدر در ماه میتواند اوراق منتشر کند به وضعیت پیشبینی برنامه و بودجه بستگی دارد که با در نظر گرفتن میزان اوراقی که از ابتدای سال تاکنون منتشر شده، دولت میتواند 70 تا 80 هزار میلیارد تومان اوراق منتشر کند اما این فرآیند باید به صورت تدریجی و در طول ۶ ماه دوم سال باشد تا این مساله منجر به بروز رکود نشود.
سیاست مولدسازی داراییها باید اجرایی شود
دولت باید سیاست مولدسازی داراییها را که از ابتدای دولت سیزدهم به صورت جدی پیگیری شده بود، عملیاتی کند. حدود 700 هزار میلیارد تومان دارایی مازاد از سوی شرکتهای دولتی شناسایی شده است که امکان واگذاری دارند. اخیرا هم در گزارشی که شرکتها در راستای حاکمیت شرکتی منتشر کردهاند، بسیاری از همین شرکتها زیانده شناسایی شدهاند. حتی فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت اعلام کرده است زیاندهی و ورشکستگی برخی صندوقهای بازنشستگی ریشه در همین زیاندهی شرکتها دارد. به عبارت دیگر وقتی شرکتی زیرمجموعه این صندوقها زیانده است، صندوق را با چالش مواجه میکند.
بر مبنای همین مسائل دولت باید در زمینه تامین اعتبارات مورد نیاز بودجه از رویههای غیرتورمزا استفاده کند. از طرف دیگر دولت سیاستهای این بخش را باید شفاف کند تا بر مبنای وعدههای ضدتورمی که داده است عمل کند.
وزیر امور اقتصادی و دارایی تاکید کرده باید مالیات کسبوکارهای خرد کاهش یابد. این موضوع میتواند به رونق اقتصاد خرد کمک کند اما در کنار این مساله وزارت اقتصاد باید سیاستهای قویتری را در راستای جلوگیری از فرار مالیاتی شرکتهای بزرگ و صوری وضع کند، چراکه با معافیت مالیاتی شرکتهای خرد، درآمد دولت از محل مالیات کاهش مییابد، در نتیجه احتمال دارد دولت با کسری بودجه بیشتری مواجه شود، بنابراین احتمال اجرای سیاستهایی همچون استقراض از سیستم بانکی تقویت میشود. این موضوع رشد نقدینگی و افزایش تورم را در پی خواهد داشت، مگر اینکه دولت از فرار مالیاتی شرکتها جلوگیری کند.
سیاست دولت در زمینه تأمین مالی کسری بودجه چه باید باشد؟
علیاکبر نیکواقبال، کارشناس اقتصاد در گفتوگو با «وطن امروز» با تاکید بر اینکه دولت در شرایطی که با کسری بودجه مواجه شود، از طریق تورم نباید منابع مورد نیاز را جبران کند، تصریح کرد: در شرایط کنونی اقتصاد خانوار در وضعیتی قرار دارد که نمیتواند تورم جدید را تحمیل کند. به همین دلیل سیاستها باید در راستای افزایش درآمد حاصل از صادرات و واگذاری داراییهای راکد باشد. همچنین نباید فشار مالیاتی بر بخشهای تولیدی افزایش یابد، چراکه این مساله موجب میشود شرکتها کمتر تولید کنند، در نتیجه درآمد دولت از محل مالیات بر عملکرد شرکتها کاهش مییابد.
وی با تاکید بر اینکه سیاست دولت در زمینه تامین مالی کسری بودجه میتواند اثرات تورمی داشته باشد، تصریح کرد: یکی از این سیاستها استقراض از نظام بانکی یا بانک مرکزی است که در این حالت به دلیل اینکه به رشد پایه پولی و نقدینگی منجر میشود، عملا به تورم دامن میزند. به همین دلیل در چنین فضایی دولت تلاش میکند از اوراق برای تامین مالی بیشتر استفاده کند اما استفاده بیش از حد از اوراق نیز میتواند اثرات معکوسی بر اقتصاد داشته باشد، چرا که این اوراق در نهایت سررسید خواهند شد و با نرخ بالاتر باید بازپرداخت شوند. از این رو در هزینههای جاری دولت همواره باید به دنبال محل تامین دیگری باشد.
مهمترین عامل تورم کسری بودجه است
علیرضا سادات، کارشناس اقتصاد با تاکید بر اینکه تورم در اقتصاد یک چرخه پیوسته دارد، گفت: در حال حاضر مهمترین عامل تورم، کسری بودجه است. به همین دلیل دولت در راستای صیانت از قدرت خرید دهکهای پایین جامعه باید تلاش کند از محلهای پایدار کسب درآمد کند. به طور قطع اگر درآمدها و هزینههای دولت تراز باشد، فشار بر بازارهای مالی مبنی بر انتشار اوراق نیز کاهش مییابد. از طرف دیگر اقتصاد باید پویا باشد؛ در صورتی که نقدینگی از سوی دولت در بازار به طور کامل جمع شود، عمق رکود افزایش مییابد که این مساله نیز به نفع اقتصاد کشور نیست.
وی با تاکید بر اینکه در کنار سیاستهای کنترل در بازار پول، دولت باید موضوع سبد کالا برای دهکهای پایین جامعه را جدی بگیرد، اظهار کرد: قدرت خرید مردم با این میزان افزایش حقوق بسیار پایین است. به همین دلیل برای اینکه دهکهای پایین جامعه بتوانند به نیازهای اولیه خود پاسخ دهند باید سبد کالایی به آنها داده شود.
سادات تصریح کرد: یکی از عواملی که در حال حاضر دولت به دنبال آن است، افزایش درآمدهای صادراتی از طریق بالا بردن نرخ ارز نیمایی است اما این مساله نیز میتواند تورمزا باشد، چرا که ارز نیمایی برای تامین مواد اولیه وارداتی استفاده میشود. به طور قطع گرانی مواد اولیه از طریق نرخ ارز بالاتر به گرانی کالا در زمان تحویل به مصرفکننده منجر میشود، بنابراین سیاست کنونی هرچند در راستای افزایش درآمد ارزی است اما به طور مستقیم به تورم مصرفکننده نیز دامن میزند. از طرف دیگر نمیتوان با اطمینان اعلام کرد این مساله میتواند منجر به افزایش تحویل ارز شرکتهای تولیدکننده به سامانه نیما شود، چرا که همواره برخی چشم به بازار آزاد دوختهاند و حتی برای هزار تومان اختلاف با بازار آزاد، ارز را به سامانه نیما تحویل نمیدهند. از این رو بهترین سیاست برای افزایش تحویل ارز شرکتها به سامانه نیما نظارت است. ایفای تعهدات ارزی شرکتها باید ضمانت اجرایی داشته باشد.
ارسال به دوستان
نگاهی به سیاست وزارت اقتصاد در افزایش نرخ ارز نیمایی و کاهش فاصله قیمت آن با بازار آزاد
دردسرهای ارز تک نرخی
گروه اقتصادی: افزایش قیمت ارز نیمایی از ماهها قبل آغاز شده بود و این روند همچنان ادامه دارد. وزیر اقتصاد نیز هفته قبل رسما اعلام کرد سیاست جدید این است که نرخ ارز بازار به نرخ نیما نزدیک شود؛ هم دلار نیما افزایش یابد و هم نرخ بازار کاهش پیدا کند. عبدالناصر همتی در روزهای گذشته نیز بار دیگر از این سیاست دفاع کرد و گفت: فاصله قیمت ارز نیمایی و آزاد باید به حداقل برسد، زیرا اختلاف فعلی توجیه ندارد و بسیار زیاد است.
کنترل نرخ ارز باید از سیاستهای اساسی بانک مرکزی باشد
در این میان محمدرضا فرزین، رئیسکل بانک مرکزی در صحن علنی مجلس شورای اسلامی توضیح داد افزایش قیمت ارز به معنای افزایش صادرات نیست و یکی از سیاستهای اساسی باید کنترل نرخ ارز باشد. از ابتدای سال تاکنون، قیمت ارز از حدود ۴۱ هزار تومان به بیش از ۴۶ هزار تومان رسیده است. فرزین تأکید کرد نمیتوان نرخ ارز را بیش از این مقدار افزایش داد، زیرا نگران نرخ تورم است و پایین بودن نرخ ارز برای کنترل تورم ضروری است.
این در حالی است که هرگونه افزایش ارز نیمایی به عنوان مرجع رسمی تأمین ارز میتواند تبعاتی در اقتصاد کشور، بویژه افزایش تورم داشته باشد و این سیاست نباید مورد دفاع بانک مرکزی باشد. فرزین به عنوان رئیسکل بانک مرکزی باید هنگام تصمیمگیری برای افزایش یا کاهش نرخ ارز نیمایی به تبعات آن توجه کند، زیرا یکی از وظایف بانک مرکزی کنترل تورم است.
فرزین در مجلس با تکیه بر سیاستهای ارزی و تخصیص ارز انجامشده، از کاهش تورم تولیدکننده از بالای ۱۰۰ درصد به کانال ۲۰ درصد خبر داده و این را مهمترین دستاورد بانک مرکزی برشمرده است.
افزایش نرخ ارز نیمایی چه اثراتی بر اقتصاد دارد؟
آلبرت بغزیان، استاد اقتصاد دانشگاه تهران درباره اینکه افزایش ارز نیمایی چه تأثیراتی میتواند بر اقتصاد داشته باشد به «وطن امروز» اظهار کرد: افزایش قیمت ارز نیمایی در قدم اول میتواند منجر به بهبود وضعیت شرکتهای بورسی شود و احتمالا همتی (وزیر اقتصاد) نیز با همین نگاه مدافع کاهش اختلاف ارز نیمایی و آزاد است اما وزیر اقتصاد از اثرات تورمی این سیاست چشمپوشی میکند و اعلام کرده است مسؤول کنترل تورم نیست و این وظیفه بانک مرکزی است.
برخی کارشناسان اقتصادی نیز معتقدند افزایش نرخ ارز نیمایی معیشت و روان مردم را به خطر میاندازد؛ بنابراین وزارت اقتصاد و بانک مرکزی باید تدابیر مناسبی اتخاذ کنند تا اثر کمتری بر معاش مردم داشته باشد.
این اقتصاددانان معتقدند افزایش نرخ ارز در این چند روز به علت تشدید بحران به وجود آمده بین ایران و اسرائیل است.
بغزیان افزود: نمونههای این وضعیت در کشور ما کم نبوده و تنشهای ارزی ما هم معمولا در این بحرانها بیشتر از تنش ناشی از «وعده صادق ۲» بوده است. در بعضی از موارد، قیمت ارز با مدیریت بانک مرکزی در زمان کوتاهی به قیمت قبلی بازگشته و در بعضی از موارد میزان برگشت کمتر بوده است. در زمان تحریمها هم ما شاهد این تنشها بودیم و این مطالب عنوان میشد.
وی گفت: در این مدتی که آقای فرزین مدیر بانک مرکزی بود، موارد مهمتری هم مطرح شد که موجب افزایش قیمت ارز شد ولی اتفاقی که افتاد این بود که شاهد بازگشت قیمت ارز بودیم. مثل وضعیتی که در نتیجه ترورها پیش آمد و ما شاهد بازگشت قیمت ارز بعد از چند روز بودیم. چیزی که الان شاهد هستیم بحث حملاتی است که به صورت تهدیدآمیز هر 2 طرف بیان میکنند و باعث ایجاد وضعیت بحرانی شده و در پی آن افزایش قیمت ارز اتفاق افتاده است.
نوسانات قیمت ارز در حالت انتظار است
بغزیان توضیح داد: این وضعیت در حال حاضر در حالت انتظار قرار گرفته و با اتفاقاتی که میافتد مثل لغو پروازها و تهدیدات حمله، وضعیت حفظ میشود. بعضیها هم که در این میان شرایط را برای سوداگری مناسب دیدهاند، از این وضعیت سوءاستفاده کردهاند و با تحریک بازار آزاد باعث ایجاد وضعیت فعلی در بازار ارز شدهاند که این روند با مدیریت بانک مرکزی بسادگی قابل برگشت است.
وی با اشاره به اینکه نرخ ارز با فرمول ثابتی استخراج میشود و از منابع رسمی اعلام میشود، گفت: اینکه در بازار آزاد عرضه و تقاضایی وجود دارد و آنها قیمت را تعیین میکنند، این شرایط نرخ ارز را تا به اینجا رسانده و تا زمانی که شرایط موجود منتفی نشود یا از وضعیت انتظار خارج نشود، ما شاهد نوساناتی حول همین نرخهای فعلی خواهیم بود.
وی افزود: اینکه فکر کنیم هیجان بازار است یا ناشی از جو سیاسی کشور، به هر حال نگرانیها وجود دارد و این نگرانیها را به هر اسمی که نامگذاری کنیم، هیجان یا هر چیز دیگری، باعث میشود تا زمان عادی شدن اوضاع این نرخ را روی تابلوها ببینیم.
بغزیان با بیان اینکه این لفظ وزیر اقتصاد ممکن است باعث برداشتهای غلط هم شود، افزود: چیزی که من از این سخنان وزیر اقتصاد برداشت میکنم این است که اگر قرار است ارز نیمایی و آزاد را به هم نزدیک کنیم، 2 حالت ممکن است: ۱- باید ارز نیمایی بالا برود تا به نرخ ارز آزاد برسد. ۲- باید نرخ ارز آزاد پایین بیاید تا برسد به نرخ ارز نیمایی.
وی ادامه داد: ظاهرا باید نرخ ارز نیمایی بالا برود تا به نرخ ارز آزاد برسد، چون ارز نیمایی ارزی است که دولت دارد و حاصل از فروش نفت و مواد دیگر است، به علاوه ارز حاصل از فروش پتروشیمیهاست. اینجا هم به نفع دولت است و هم به نفع پتروشیمیها که نرخ ارز نیمایی بالا برود؛ بنابراین ما شاهد حرکت نرخ ارز نیمایی خواهیم بود ولی باید مدنظر داشته باشیم که ارز آزاد هم ثابت نخواهد ماند و ممکن است شاهد حرکت نرخ ارز آزاد به سمت بالا باشیم تا فاصله خود را با نرخ نیمایی حفظ کند. پس تا زمانی که ما عرضه ارز بیشتری نداشته باشیم، نرخ ارز پایینتر نخواهد آمد.
افزایش قیمت ارز نیمایی میتواند در بازار آزاد تنش ایجاد کند
وی با اشاره به اینکه زمانی شرایط تغییر میکند که بانک مرکزی دخالتی در بازار آزاد داشته باشد، گفت: با گرانشدن ارز نیمایی، ارزی هم که باید به مردم فروخته شود، گرانتر میشود؛ چه در بخش مسافرتی، چه در بخش بازار توافقی ارز. این موارد همه گویای افزایش نرخ ارز است نه کاهش نرخ آن. مگر اینکه نرخ ارز آزاد را با ترفندهایی نگه دارند تا ارز نیمایی خودش را به آن برساند که این امر نیز یعنی مدیریت دائم بانک مرکزی بر نرخ ارز آزاد.
این کارشناس اقتصاد گفت: تکنرخی کردن ارز در شرایط کنونی یک شوخی بیش نیست. شما همین حالا هم بخواهید ارز تهیه کنید، چندین نرخ ارز در بازار است و علت این مساله این است که به هر کس همان مقدار مورد نیاز ارز تخصیص داده نمیشود و فرد نیاز خود را باید از بازار آزاد تأمین میکند. اینجاست که یک بازار موازی حتما ایجاد میشود و حداقل ۲ بازار وجود خواهد داشت؛ مثل الان. پس صحبت از تکنرخی کردن ارز باید خیلی حرفهایتر بیان شود.
وی در ادامه گفت: در حال حاضر با تنش بین ایران و رژیم صهیونیستی نمیتوانیم تشخیص دهیم این افزایش نرخ ارز به خاطر کدام دلیل است. اثر بحران روی نرخ ارز قویتر است و تا زمان برطرف شدن این بحران، صحبتکردن از رساندن قیمت ارز نیمایی به قیمت ارز بازار آزاد یک شوخی است.
این اقتصاددان در پایان با اشاره به مشکلات جابهجایی ارز گفت: تا زمانی که مشکلات معاملات بینالمللی مرتفع نشود، مشکل جذب سرمایهگذاری خارجی هم پابرجا خواهد بود و صحبت از عرضه بیشتر ارز و حل مشکل چندنرخی بودن ارز پابرجاست.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
حیفا در مقابل ضاحیه
مهدی بختیاری: همزمان با نخستین سالگرد عملیات توفان الاقصی، حزبالله لبنان بیش از همیشه مشغول هدف قرار دادن شهرهای مهم غاصبان صهیونیست در شمال سرزمینهای اشغالی از جمله حیفاست.
حزبالله لبنان از فردای عملیات توفان الاقصی یعنی 8 اکتبر 2023 وارد جنگ شد و هدف اصلی آن فشار به رژیم صهیونیستی برای پایان دادن به جنگ در غزه و در سطح دوم، کاستن از فشار ارتش صهیونیستی بر این منطقه بود.
حزبالله برای رسیدن به این هدف، گام به گام اقدام به گسترش میدان نبرد با هدف ناامنسازی مناطق شمالی سرزمینهای اشغالی کرد که به آوارگی ۱۰۰ هزار نفر از سکنه این مناطق انجامید.
این وضعیت در شمال سرزمینهای اشغالی، یکی از بزرگترین مصائب دولت نتانیاهو بود که همزمان با جنگ در جنوب (نوار غزه)، حالا باید فکری هم برای شمال و بازگرداندن آوارگان آن - برای کاستن از فشار خردکننده مخالفان و ساکنان سرزمینهای اشغالی - میکرد.
ناگفته نماند حزبالله با پیشبینی اجتنابناپذیر بودن نبرد زمینی در مرزهای لبنان و سرزمینهای اشغالی، در طول این 12 ماه به شکلی هدفمند اقدام به هدف قرار دادن پایگاهها و تجهیزات ارتش اسرائیل در طول مرز با لبنان کرد.
با این حال طی هفتههای گذشته، با تشدید فشارهای ارتش اسرائیل به ضاحیه (محل اصلی استقرار حزبالله و اصلیترین محل زندگی شیعیان در بیروت) که به شهادت تعدادی از رهبران و فرماندهان حزبالله از جمله آیتالله شهید سیدحسن نصرالله، سیدفوأد شکر، ابراهیم عقیل، علی کرکی و دیگران انجامید و همزمان با بمباران بسیار شدید و مداوم ضاحیه، حزبالله نیز بر دامنه عملیاتهای خود افزود و این موضوع بویژه با اقدام (البته نهچندان همهجانبه) ارتش اسرائیل برای ورود زمینی به لبنان، تا شهرهای مهم اسرائیل در شمال فلسطین اشغالی از جمله حیفا نیز گسترش یافت. در جنگ 33 روزه سال 2006 نیز یکی از بزرگترین تهدیدات حزبالله علیه صهیونیستها زدن شهر حیفا و مابعد حیفا بود. حیفا مهمترین شهر در شمال سرزمینهای اشغالی از لحاظ اقتصای، صنعتی و نظامی برای رژیم صهیونیستی است و ناامن شدن آن میتواند حجم زیادی از آوارگان را روی دست اسرائیل بگذارد.
در واقع اگر تا چند هفته قبل نتانیاهو مجبور بود برای بازگرداندن سکنه شمال تلاش کند، حالا باید فکری برای ساکنان آواره مهمترین شهر شمال سرزمینهای اشغالی داشته باشد.
عملیات اخیر موشکی حزبالله در حمله به حیفا که با اصابت موفق به این شهر نیز همراه بود، سطح درگیری در شمال سرزمینهای اشغالی را یک قدم جلوتر برد. پدافند اسرائیل موفق به هدف قرار دادن موشکهای حزبالله نشد و تصاویر منتشرشده از این شهر نشان میدهد ظاهرا حزبالله لبنان در حال تجدیدنظر در هدفگذاری برای شلیک پرتابههای خود است.
پیش از این، زدن مستقیم شهرها در دستور کار مقاومت لبنان نبود اما به نظر میرسد این تنها راهی است که میتواند افسار ماشین جنگی و جنایتکار اسرائیل در ضاحیه را بکشد.
همه اینها در حالی است که حزبالله لبنان بویژه در طول 18 سال گذشته از جنگ 33 روزه، اقدام به تقویت هرچه بیشتر توان موشکی و پهپادی خود کرده و حالا این پرتابهها (اعم از موشکهای بالستیک، کروز و پهپاد) میتوانند همه نقاط سرزمینهای اشغالی - از شمال تا جنوب - را مورد اصابت قرار دهند.
با ترور رهبران و فرماندهان حزبالله و عزم اسرائیل برای یکسره کردن کار این حزب، جای تردید باقی نمیماند که آنچه در این مقطع میتواند حزبالله را از زیر بار سنگین این ضربات بیرون آورد و حتی بالاتر از آن، نقشی تعیینکننده در نحوه ادامه این جنگ داشته باشد، افزودن بر برد موشکها، استفاده بیشتر از موشک و پهپاد برای هدف قرار دادن نقاط بیشتری در عمق سرزمینهای اشغالی و البته تجدید نظر اساسی و سریع در انتخاب اهداف است.
حزبالله باید موازنه رعب و وحشت را تغییر دهد و برای این منظور حیفا یکی از بهترین اهداف است.
ارسال به دوستان
چطور جامعه رژیم صهیونیستی با جنایتهای ارتش خود در غزه و لبنان کنار میآید؟
نازیسم در اورشلیم
عومر بَرتوف*: قرار بود ۱۹ ژوئن ۲۰۲۴ در دانشگاه بنگوریون شهر بئرشبع اسرائیل سخنرانی کنم. سخنرانی من بخشی از رویدادی بود که به تظاهرات دانشجویی سراسری علیه اسرائیل میپرداخت. میخواستم علاوه بر طرح موضوع جنگ در غزه، به طور کلی بررسی کنم آیا این اعتراضات بیان واقعی خشم دانشجویان بود یا آنطور که عدهای مدعی شده بودند، ناشی از احساسات ضدیهودی. اما برنامه آنطور که انتظار داشتم پیش نرفت.
وقتی به ورودی تالار سخنرانی رسیدم، گروهی از دانشجویان جمع شده بودند. فورا معلوم شد آنها برای شرکت در رویداد نیامدهاند، بلکه میخواهند علیه آن اعتراض کنند. ظاهرا روز قبل رویداد، پیامی واتسآپی به برگزاری این سخنرانی واکنش نشان داده و دانشجویان را به تجمع فراخوانده بود: «نمیگذاریم برگزار شود! تا کی باید به خودمان خیانت کنیم؟!»
در آن پیام همچنین ادعا شده بود من عریضهای را امضا کردهام که اسرائیل را «رژیم آپارتاید» معرفی کرده بود (در حقیقت، اشاره عریضه به رژیم آپارتاید در کرانه غربی بود). ضمنا «متهم» شدم که نوامبر ۲۰۲۳ در نیویورکتایمز مقالهای نوشته و گفتهام اگرچه از اظهارات رهبران اسرائیل نیت نسلکشی استنباط میشود، هنوز مجال برای جلوگیری از ارتکاب آنها به نسلکشی باقی است. در این مورد، اتهام بیمورد نبود. اورن یفتیچل، جغرافیدان برجسته و گرداننده این رویداد نیز مورد انتقاد بود. جرم او مدیریت سازمان «ضدیهودی» بتسیلم بود؛ یکی از سازمانهای مردمنهاد معتبر جهانی در زمینه حقوق بشر.
وقتی شرکتکنندگان میزگرد و تعدادی از اعضای عمدتا سالخورده هیات علمی دانشگاه به ترتیب وارد تالار شدند، مأموران حفاظت از ورود دانشجویان معترض ممانعت کردند ولی به معترضانی که در سالن سخنرانی را باز نگه داشته بودند و در بلندگوهای دستی شعار میدادند و با تمام توان مشت بر دیوارها میکوبیدند، کاری نداشتند.
بعد حدود یک ساعت اختلال، توافق کردیم احتمالا بهترین اقدام، دعوت از دانشجویان معترض به گفتوگو است، مشروط بر اینکه آشوب را متوقف کنند. تعداد زیادی از آن کنشگران بالاخره وارد تالار شدند و 2 ساعت را به صحبت گذراندیم. آنطور که معلوم شد، اکثر این زنان و مردان جوان اخیرا از خدمت ارتش ذخیره در نوار غزه بازگشته بودند.
گفتوگوها و تبادل نظرها دوستانه یا «مثبت» نبود، ولی روشنگر بود. این دانشجویان ضرورتا نماینده کل دانشجویان اسرائیلی نبودند، آنها کنشگران سازمانهای راست افراطی بودند ولی آنچه میگفتند، از بسیاری جهات، بازتاب گرایشی بسیار متداولتر در اسرائیل بود.
از ژوئن ۲۰۲۳ به اسرائیل نرفته بودم و در این سفر آخر سرزمینی را دیدم متفاوت از آنچه قبلا شناخته بودم. من در اسرائیل به دنیا آمده و بزرگ شدهام، اگرچه چندین سال است خارج از اسرائیل کار میکنم. پدر و مادرم در اسرائیل زندگی کردند و همانجا نیز به خاک سپرده شدند، پسرم در اسرائیل تشکیل خانواده داده و اکثر قدیمیترین و بهترین دوستانم آنجا زندگی میکنند. اسرائیل را از نزدیک میشناسم و از ۷ اکتبر سال گذشته به بعد رخدادهای آن را بیشتر از قبل دنبال کردهام، بنابراین چندان از آنچه در سفر آخرم مشاهده کردم شگفتزده نشدم ولی وضعیت همچنان برایم نگرانکننده بود.
نیروی محرک آدمکشان چیست؟
هنگام بررسی این مسائل، ناگزیر بر تجارب شخصی و حرفهایام تکیه میکنم. من 4 سال در نیروهای دفاعی اسرائیل (آیدیاف) خدمت کردم و در پایان این دوره به فرماندهی گروهان پیادهنظام رسیدم. در آن دوره، جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل و مأموریتهای کوتاه در کرانه غربی، سینای شمالی و غزه را تجربه کردم. مدتی که در غزه بودم، فقر و ناامیدی پناهجویان فلسطینی را که در مناطق پرجمعیت و خراب بهسختی گذران میکردند به چشم دیدم. زندهترین تصویری که به خاطر دارم گشتزنی در خیابانهای بیسایه و ساکت شهر آریش مصر و نگاههای تیز و شکافنده مردم هراسان و خشمگینی بود که ما را از پشت کرکرههای بسته پنجرههایشان تماشا میکردند؛ آریش آن زمان تحت اشغال اسرائیل بود. نخستین بار، آنجا فهمیدم تصرف سرزمین دیگران یعنی چه.
خدمت سربازی برای اسرائیلیهای یهودی بالای 18 سال، جز در موارد استثنا، اجباری است ولی بعد از آن نیز همچنان ممکن است برای آموزش یا وظایف عملیاتی یا شرایط اضطراری، مثل جنگ، مجدد به خدمت در نیروهای دفاعی اسرائیل فراخوانده شوند. وقتی سال ۱۹۷۶ میلادی فراخوانده شدم، دانشجوی کارشناسی دانشگاه تلآویو بودم. من در خلال نخستین صفآرایی در سمت افسر ذخیره، به همراه تعداد زیادی از سربازانم، حین آموزش بهشدت زخمی شدم. آیدیاف جزئیات این حادثه را که بر اثر قصور فرمانده پایگاه آموزشی پیش آمده بود، پنهان کرد. بخش اعظم ترم اول آن سال را در بیمارستان بئرشبع گذراندم ولی تحصیلم را ادامه دادم و سال ۱۹۷۹ در رشته تاریخ فارغالتحصیل شدم.
این تجربیات شخصی، من را بیش از پیش به پرسشی که از مدتها قبل ذهنم را درگیر کرده بود علاقهمند کرد: نیروی محرک سربازان اسرائیلی برای جنگیدن چیست؟ در دهههای پس از جنگ دوم جهانی، بسیاری از جامعهشناسان آمریکایی گفتهاند سربازان در درجه اول برای یکدیگر میجنگند، نه اهداف ایدئولوژیک بزرگتر. اما این نظر با آنچه من در دوران سربازی تجربه کردم چندان سازگاری ندارد؛ ما دلیل شرکت در جنگ را رسالتی بزرگتر میدانستیم که ورای حلقه دوستان نزدیک بود. دوره کارشناسیام را که تمام کردم، همچنین برایم سؤال شد که آیا ممکن است سربازان، به نام آن رسالت، مجبور به انجام اعمالی شوند که در غیر این صورت نکوهیده بدانند.
رساله دکتریام را در دانشگاه آکسفورد، با تأسی از موردی افراطی، درباره مغزشویی ارتش آلمان نازی و جنایاتی که در جنگ دوم جهانی در جبهه شرقی مرتکب شد نوشتم و بعدها در قالب کتاب نیز منتشر شد. نتیجهای که گرفتم با درک آلمانیهای دهه ۱۹۸۰ از گذشتهشان متفاوت بود. آنها ترجیح میدادند تصور کنند جنگ ارتش «معقول» بوده، هرچند گشتاپو و اساس، «پنهان از ارتش» مرتکب نسلکشی میشدند. خیلی بیشتر طول کشید تا آلمانیها به نقش پدران و پدربزرگهایشان در قتلعام بسیار در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی پی ببرند.
از ورماخت تا«آیدیاف»
اواخر سال ۱۹۸۷ که انتفاضه اول فلسطینیان آغاز شد من در دانشگاه تلآویو درس میدادم. از دستور اسحاق رابین، وزیر جنگ آن زمان، مشمئز شدم که به آیدیاف گفته بود دست و پای جوانان فلسطینی را که به طرف سربازان تا دندان مسلح اسرائیلی سنگ پرتاب میکنند بشکنید. نامهای خطاب به او نوشتم و هشدار دادم طبق پژوهشم درباره شستوشوی مغزی نیروهای نظامی آلمان نازی، میترسم آیدیاف تحت رهبری او همین مسیر خطرناک را طی کند.
در رسالهام نشان داده بودم جوانان آلمانی، حتی پیش از احضار به خدمت، مؤلفههای اصلی ایدئولوژی نازی را درونی کرده بودند، بویژه دیدگاهی که میگوید توده اسلاوهای مادون انسان، به هدایت یهودیان بلشویک خائن، آلمان و سایر جهان متمدن را تهدید به نابودی میکند، از این رو آلمان وظیفه و حتی حق دارد برای خود در شرق «مکان زندگی» ایجاد کند و مردم آن منطقه را قتلعام کند یا به بردگی بگیرد. این جهانبینی را در ذهن سربازان فروکردند. پس وقتی وارد اتحاد جماهیر شوروی شدند، دشمنانشان را از دریچه همان دیدگاه نگریستند. دفاع جانانه ارتش سرخ هم تأییدی بود بر ضرورت نابودی کامل سربازان و غیرنظامیان شوروی و بویژه یهودیان که محرک اصلی بلشویسم تلقی میشدند. سربازان آلمانی هر چه خرابی بیشتری به بار میآوردند، از انتقامی که در صورت پیروزی دشمنان انتظار میرفت بیشتر میترسیدند. نتیجه کشتار ۳۰ میلیون سرباز و شهروند شوروی بود. با کمال تعجب، چند روز بعد پاسخی یکخطی از رابین دریافت کردم که حامل اظهار ناخرسندی از تشبیه آیدیاف به ارتش آلمان بود. پاسخ او فرصتی در اختیارم گذاشت تا نامهای مفصلتر بنویسم و توضیح دهم پژوهشم چه بوده و چرا نگران سوءاستفاده از آیدیاف برای سرکوب شهروندان غیرنظامی هستم. رابین با همان جمله مجددا پاسخ داد: «چطور جرأت میکنید آیدیاف را به ورماخت تشبیه کنید؟». اما اکنون که به گذشته نگاه میکنم، معتقدم این نامهنگاری تحول فکری آینده او را آشکار کرد. نقش فعال او در پیمان اسلو، بهرغم نواقص آن، نشان میدهد او سرانجام دریافت اسرائیل در بلندمدت نمیتواند هزینه نظامی، سیاسی و اخلاقی اشغال فلسطین را تاب آورد.
از سال ۱۹۸۹ میلادی در آمریکا مشغول تدریس بودهام. آثار فراوانی درباره جنگ، نسلکشی، نازیسم، یهودستیزی و هولوکاست تألیف و تلاش کردهام پیوندها میان کشتار مکانیزه سربازان در جنگ اول جهانی و اقدام رژیم هیتلر برای نابودی غیرنظامیان را دریابم. یکی از تحقیقاتی که چندین سال مشغولم کرد دگرگونی زادگاه مادرم - شهر بوچاچ لهستان (واقع در اوکراین امروزی) - از اجتماعی چندقومیتی با همزیستی مسالمتآمیز به اجتماعی بود که تحت اشغال نازیها، جمعیت مسیحیاش علیه همسایگان یهودیاش برخاست. هدف آشکار آلمانیها از ورود به شهر قتلعام یهودیان بود که با همدستی محلیها سرعت و بازدهی آنها چند برابر شد. انگیزه محلیها خشم و نفرتی بود که سابقهاش به ظهور ملیگرایی قومی در دهههای قبل و دیدگاهی متداول بازمیگشت که میگفت یهودیان در دولتهای ملی جدید که پس از جنگ اول جهانی ایجاد شدند جایی ندارند. در ماههای پس از حادثه ۷ اکتبر، آموختههای طول دوران زندگی و کارم بسیار بیش از هر زمان دیگری به کار آمدند. چند ماه اخیر برای من، مثل خیلیهای دیگر، از نظر احساسی و فکری دشوار بود. خشونت مستقیما بر اعضای خانوادههای خودم و دوستانم، مثل خیلیهای دیگر تأثیر گذاشت. به هر طرف که سر میگردانید غم و اندوه میبینید.
فرمول انسانزدایی
حمله ۷ اکتبر حماس شوک عظیمی به جامعه اسرائیل وارد آورد؛ شوکی که اسرائیل هنوز از آن بیرون نیامده است. نخستین بار بود که اسرائیل مدتی طولانی کنترل بخشی از اراضیاش را از دست داد و آیدیاف نتوانست جلوی کشتار ۱50۰ نفر و اسارت بالغ بر ۲5۰ تن را بگیرد. احساس بیقیدی دولت و ناامنی دائمی - با وجود یکصد هزار اسرائیلی آواره در نوار غزه و مرز لبنان - بسیار شدید است. امروز در میان اقشار مختلف شهروندان اسرائیل، از جمله مخالفان دولت، 2 احساس غالب وجود دارد.
یکی احساس توأمان خشم و ترس، خواست برقراری مجدد امنیت به هر شکل ممکن و سوءظن کامل به راهحلها، مذاکرات و توافقات سیاسی است. کارل فون کلاوزویتس، نظریهپرداز نظامی، میگفت جنگ امتداد سیاست به روشی دیگر است و هشدار میداد جنگ بدون وجود اهداف مشخص سیاسی ممکن است منجر به خرابیهای بیپایان شود. گرایش غالب در اسرائیل امروز نیز قصد دارد جنگ را به هدف غایی تبدیل کند. از این نظر، سیاست نه ابزاری برای کاهش خرابیها، بلکه مانعی در راه رسیدن به اهداف است. نتیجه این دیدگاه، دست آخر، نابودی خود خواهد بود.
احساس - یا بیاحساسی - غالب دوم برعکس اولی است و عبارت از ناتوانی کامل جامعه امروز اسرائیل در ابراز هرگونه همدلی با مردم غزه است. از گزارشهای تلویزیونی پیداست اکثر اسرائیلیها حتی نمیخواهند بدانند در غزه چه خبر است. این روزها، اخبار تلویزیون اسرائیل عموما با گزارشهایی پیرامون مراسم تشییع سربازانی که در غزه کشته شدهاند و بدون استثنا قهرمان خوانده میشوند، آغاز میشود و با خبر تعداد جنگجویان حماس که «به هلاکت رسیدهاند» ادامه مییابد. ندرتا به تعداد کشتهشدگان غیرنظامی فلسطینی اشاره میشود و معمولا این اخبار را پروپاگاندای دشمن یا بهانهای برای فشارهای بینالمللی جلوه میدهند. این سکوت گوشخراش، به رغم این همه خونریزی، به خوی خود نوعی انتقامجویی است.
البته اسرائیلیها که ۵۷ سال از تاریخ ۷۶ سالهشان به اشغالهای وحشیانه گره خورده به این موضوع عادت کردهاند اما مقیاس جنایات آیدیاف در غزه و بیتفاوتی کامل اکثر اسرائیلیها به آنچه به نام آنها انجام میشود، بیسابقه است. سال ۱۹۸۲ صدها هزار اسرائیلی علیه اقدام شبهنظامیان مسیحی مارونی تحت حمایت آیدیاف در قتلعام فلسطینیهای اردوگاههای پناهجویان صبرا و شتیلا در غرب بیروت تظاهرات کردند. امروز این نوع واکنشها غیر قابل تصورند. کرختی صهیونیستها نسبت به رنج غیرنظامیان فلسطینی و مرگ هزاران کودک و زن و سالخورده عمیقا نگرانکننده است.
این بار که دوستانم را در اسرائیل دیدم اغلب احساس میکردم میترسند اندوهشان را بر هم بزنم و چون خارج از اسرائیل زندگی میکنم، نتوانم درد، اضطراب، سردرگمی و درماندگیشان را درک کنم. اگر کسی میگفت زندگی در اسرائیل آنها را نسبت به رنج دیگران بیتفاوت کرده - رنجی که بالاخره به نام آنها تحمیل میشد- سکوتی عمیق حکمفرما میشد، در خودشان فرومیرفتند یا سریع موضوع را عوض میکردند. همه همین برخورد را داشتند: جای خالی در قلبمان نداریم، جای خالی در ذهنمان نداریم، نه میخواهیم ببینیم سربازانمان، فرزندان و نوههایمان، برادران و خواهرانمان، در غزه چه میکنند، نه میخواهیم دربارهاش حرف بزنیم. ما باید به خودمان، تروماهایمان، ترس و خشممان توجه کنیم.
زیو اسمیلانسکی، نویسنده، کشاورز و دانشمند، در مصاحبهای که ۷ مارس ۲۰۲۴ انجام شد، همین احساس را به طریقی بیان کرد که به نظرم بسیار زشت بود، چراکه از دهان او خارج شد. بیش از 50 سال است اسمیلانسکی را میشناسم. او پسر اس یزار، نویسنده شهیر اسرائیلی است که رمان کوتاهش با عنوان کربت کیزه، نخستین نوشته ادبیات اسرائیل بود که به موضوع ظلم اسرائیلیها در وقایع موسوم به نکبت پرداخت. نکبت اخراج ۷۵۰ هزار فلسطینی از سرزمینی بود که سال ۱۹۴۸ میلادی تبدیل به اسرائیل شد. اسمیلانسکی ضمن صحبت از آفر، پسر خود که در بروکسل زندگی میکند، میگوید: آفر میگوید به نظر او بچه بچه است، خواه در غزه زندگی کند، خواه در اینجا. من با نظر او مخالفم. من فکر میکنم بچههای ما مهمترند. درک میکنم که در غزه فاجعه انسانی وحشتناکی رخ میدهد، ولی قلبم در گرو کودکان و اُسرای خودمان است... با اینکه اتفاقات تکاندهنده و هولناکند و میدانم جنگ چاره کار نیست، در قلبم جایی برای کودکان غزه ندارم.
به حرف موآز اینون گوش میکنم که پدر و مادرش را [در حمله ۷ اکتبر حماس] از دست داد... که چنین زیبا و قانعکننده میگوید باید به آینده نگاه کنیم، باید امید بیافرینیم و صلح بخواهیم، چراکه جنگ حاصلی ندارد، و من با او موافقم. با او موافقم، ولی بهرغم گرایشهایم به چپ و عشقم به انسانیت، قوتی در قلبم نمیبینم، نمیتوانم... نهتنها حماس، بلکه همه غزهایها اعتقاد دارند کشتن صهیونیستها اشکالی ندارد و هدفی ارزشمند است... آلمان با عذرخواهی و پرداخت غرامت صلح کرد ولی اینجا [چه خواهد شد]؟ ما هم کارهای وحشتناکی کردهایم، ولی هیچکدام به گرد پای وقایع ۷ اکتبر نمیرسند. در آینده باید مصالحه کنیم ولی کمی فرصت میخواهیم.
احساس عمومی در میان بسیاری از دوستان و آشنایان چپ و لیبرالم در اسرائیل همین بود. البته، این نگرش با آنچه سیاستمداران و چهرههای رسانهای راست از ۷ اکتبر به این سو میگویند بسیار متفاوت است. خیلی از دوستانم قبول دارند اشغال فلسطین ناحق است و مثل اسمیلانسکی، ادعای «عشق به انسانیت» دارند. ولی اکنون، در موقعیت فعلی، به آن توجهی ندارند. آنها تصور میکنند در کشمکش میان عدالت و حیات بالاخره حیات باید پیروز شود و در نبرد بین یک آرمان و آرمان دیگر - آرمان اسرائیلیها و آرمان فلسطینیها - آرمان خودمان باید به هر قیمتی پیروز شود. کسانی که در این تصمیم ناگزیر تردید کنند، با تهدید تکرار هولوکاست روبهرو میشوند، هرچند هولوکاست ارتباطی با وضعیت کنونی ندارد.
این احساس ناگهان در ۷ اکتبر ظاهر نشد. ریشههای آن بسیار عمیقترند.
موشه دایان، رئیس سابق ستاد آیدیاف، سخنرانی کوتاهی در ۳۰ آوریل ۱۹۵۶ ایراد کرد که تبدیل به یکی از مشهورترین سخنرانیهای تاریخ اسرائیل شد. مخاطب سخنرانی او عزاداران مراسم تشییع رُی راتبرگ بودند؛ افسری جوان اهل کیبوتص تازهتأسیس نهال اوز که سال ۱۹۵۱ توسط آیدیاف تأسیس و 2 سال بعد تبدیل به سکونتگاه غیرنظامیان شد. نهال اوز تنها چندصد متر با مرز نوار غزه فاصله دارد و درست در نقطه مقابل منطقه شجاعیه فلسطین است.
راتبرگ را روز قبل کشته بودند و پیش از آنکه اسرائیل با کمک سازمان ملل پیکر او را بازگرداند، جسدش را در آن سوی مرز مثله کرده بودند. سخنرانی دایان نمادین شده و تا امروز هم راست و هم چپ سیاسی از آن بهره بردهاند:
رُی صبح دیروز به قتل رسید. او غرق در آرامش صبحگاهی بود و متوجه کسانی که در شیار زمین به کمین او نشسته بودند نشد. امروز نباید قاتلان را مقصر بدانیم. چرا آنها را برای نفرت سختشان از ما سرزنش کنیم؟ آنها 8 سال است در اردوگاههای پناهجویان غزه زندگی میکنند و ما در مقابل چشمانشان زمینها و روستاهای آبا و اجدادیشان را به تصرف خود درآوردهایم.
ما انتقام خون رُی را نه از اعراب غزه، بلکه باید از خودمان بگیریم. چطور چشمانمان را بستهایم و قاطعانه با تقدیرمان و مأموریت خشنی که بر دوش نسل ما گذاشتهاند روبهرو نشدهایم؟ آیا فراموش کردهایم که جوانان نهال اوز بار سنگین پاسداری از دروازههای غزه را بر دوش میکشند و در سوی دیگر مرز، صدها هزار چشم و دست منتظرند ضعفی در ما پدیدار شود تا ما را از هم بدرند؟ آیا فراموش کردهایم؟
ما نسل تشکیل آبادیها هستیم، بدون کلاه آهنی و سرنیزه نمیتوانیم درختی بکاریم یا خانهای بسازیم. اگر پناهگاه نسازیم، کودکانمان زنده نخواهند ماند و بدون سیمخاردار و مسلسل نمیتوانیم جاده بسازیم یا چاه آب حفر کنیم. میلیونها یهودی بیسرزمین که معدوم شدند اکنون از ویرانههای تاریخ اسرائیل به ما چشم دوختهاند و فرمان میدهند برای سکونت قوممان سرزمینی سامان دهیم ولی آن سوی شیار مرزی، خروش نفرت و انتقام برمیخیزد و لحظهای را انتظار میکشد که آرامش و آمادگیمان را کم کند، روزی که ما خام سفیران مزور دسیسهچین شویم که به ما میگویند سلاحمان را زمین بگذاریم... .
خوب است از دیدن نفرتی که زندگانی صدها هزار عرب دوروبرمان را آکنده و منتظر فرصتی برای ریختن خونمان هستند طفره نرویم. خوب است چشم برنگردانیم که مبادا قوتمان کاستی بگیرد. تقدیر نسل ما این است. چاره زندگی ما همین است که آماده و مسلح و قوی باشیم، چراکه اگر شمشیر از مشتمان خارج شود، حیاتمان قطع خواهد شد.
فردای آن روز، دایان سخنرانیاش را برای رادیو اسرائیل ضبط کرد اما قسمتی از آن را نگفت، همان قسمتی که اشاره میکرد یهودیان جلوی چشم پناهجویان زمینهایشان را کشت میکنند و نباید پناهجویان را که از مصادرهکنندگان اموالشان متنفرند سرزنش کرد. اگرچه او این حرفها را در مراسم تشییع بر زبان آورده و بعدا مکتوب کرده بود، ترجیح داد در نسخه ضبطشده تکرار نکند. او نیز قبل از ۱۹۴۸ این سرزمین را میشناخت. روستاها و شهرهای فلسطینی را که برای اسکان مهاجران اسرائیلی نابود شدند به خاطر میآورد. او خشم پناهجویان آن سوی نردهها را خوب درک میکرد، ولی قویا به حق و نیاز مبرم تشکیل کشور و دولت اسرائیل نیز باور داشت. او در کشمکش میان پذیرش بیعدالتی و تصرف سرزمین، با علم به اینکه این باور مردم اسرائیل را برای همیشه به تکیه بر نیروی نظامی محکوم میکند، تصمیم خود را گرفت. دایان ظرفیت اسرائیلیها را نیز خوب میشناخت. هر دو نسخه سخنرانی او به دلیل تردیدش درباره مقصر و مسبب بیعدالتی و خشونت و نیز نگرش جبرگرایانه و تراژیک او به تاریخ، مورد استقبال جبهههای بسیار متفاوت سیاسی قرار گرفت.
دههها بعد، پس از جنگهای فراوان دیگر و رودهای خون، دایان عنوان آخرین کتاب خود را «آیا شمشیر تا ابد نابود خواهد کرد؟» گذاشت. این کتاب که سال ۱۹۸۱ منتشر شد نقش دایان را در توافق 2 سال قبلتر صلح با مصر نشان میداد. او سرانجام معنای حقیقی بخش دوم آیهای از تورات را که الهامبخش عنوان کتابش بود دریافته بود: «آیا نمیبینید که این در آخر به تلخی خواهد انجامید؟»
اما دایان در سخنرانی سال ۱۹۵۶ - آنجا که به سنگینی بار پاسداری از دروازههای غزه و انتظار فلسطینیها برای پدیدار شدن ضعف اسرائیلیها اشاره کرد - گریزی نیز به داستان «سامسون» در تورات زد. همانطور که شنوندگان آن سخنرانی حتما به خاطر میآورند، سامسون بنیاسرائیلی که نیروی فوقبشریاش را از موهای بلندش کسب میکرد، عادت داشت به دیدار روسپیان غزه برود. فلسطینیان که سامسون را دشمن خونی خود میپنداشتند، قصد داشتند او را در پشت دروازههای بسته شهر به دام اندازند ولی سامسون به راحتی دروازهها را بر شانههایش گرفت و به راه خود ادامه داد اما وقتی معشوقهاش، دلیله، او را فریفت و موهایش را برید، فلسطینیها توانستند سامسون را بگیرند و زندانی کنند و با درآوردن چشمانش به خفت بکشانند (همانطور که میگویند اهالی غزه با رُی چنین کردند) اما سامسون در آخرین اقدام متهورانهاش، در میان ریشخند ربایندگانش، از خدا طلب کمک میکند، ستونهای معبدی را که زندانش کردهاند میگیرد و آن را بر سر جمعیت خندان اطراف خود ویران میکند و در این حال فریاد میزند: «بگذار همراه فلسطینیان بمیرم!»
آن دروازههای غزه، بهمثابه نمادی از مرز میان ما و «بربرها»، عمیقا در پندار اسرائیلیهای صهیونیست جا گرفته است. دایان تأکید کرد درباره رُی، «آرزوی صلح گوشهایش را بست و صدای قاتلی را که در کمین نشسته بود نشنید. دروازههای غزه بر شانههایش سنگینی کرد و او را بر زمین زد».
اسحاق هرتزوگ، رئیس اسرائیل [رژیم صهیونیستی]، در سخنرانی ۸ اکتبر ۲۰۲۳ برای ساکنان اسرائیل، آخرین سطر سخنرانی دایان را نقل کرد: «تقدیر نسل ما این است. چاره زندگی ما همین است که آماده و مسلح و قوی باشیم، چرا که اگر شمشیر از مشتمان خارج شود، حیاتمان قطع خواهد شد». روزِ قبل از این سخنرانی و ۶۷ سال پس از مرگ رُی، جنگجویان حماس ۱۵ نفر از ساکنان کیبوتص نهال اوز را کشتند و ۸ نفر را به اسارت گرفتند. از زمان حمله تلافیجویانه اسرائیل به غزه، منطقه فلسطینینشین شجاعیه که مسکن 100 هزار نفر بود خالی از سکنه و به تلی از خاک تبدیل شده است.
یکی از معدود آثار ادبیای که منطق بیرحمانه جنگهای اسرائیل را آشکار میکند، شعر درخشان «آناداد الدان» با عنوان «سامسون جامهاش را میدرد» (۱۹۷۱) است که نشان میدهد این قهرمان عبری باستانی با خشونت وارد غزه و از آن خارج میشود و در مسیر چیزی جز خرابی به جا نمیگذارد. نخستین آشنایی من با این شعر در مقاله عبریزبان و فوقالعاده آری دابنو، با عنوان «دروازههای غزه» بود که ژانویه ۲۰۲۴ منتشر شد. سامسون قهرمان، پیامبر و حریف دشمن ابدی ملت به فرشته مرگ آن تبدیل میشود، مرگی که میدانیم سامسون سرانجام با اقدامی انتحاری که بازتاب آن تا امروز امتداد یافته بر خود هموار میکند.
به غزه که رفتم، سامسون را دیدم که جامهدران بیرون میرفت،
بر چهره خراشیدهاش رودخانهها روان بود،
و خانهها سر فرود میآوردند تا او بگذرد.
رنجهایش درختان را از بیخ میکند و در ریشههای گوریدهشان گرفتار میشد.
طرههای موی او در ریشهها بود.
سرش چون جمجمهای سنگی میدرخشید
و گامهای مرددش اشک به چشمانم میآورد.
سامسون راه میپیمود و خورشید خسته را با خود میکشید.
پنجرههای شکسته و زنجیرها در دریای غزه غرق میشدند
و من صدای ناله زمین
و شکافتن رودههایش را
زیر قدمهایش میشنیدم.
وقتی سامسون راه میرفت،
کفشهایش جیرجیر میکرد.
الدان سال ۱۹۲۴ با نام آوراهام بلیبرگ در لهستان متولد شد، در کودکی به فلسطین آمد، در جنگ ۱۹۴۸ شرکت کرد و سال ۱۹۶۰ به کیبوتص بئیری، حدود ۴ کیلومتری نوار غزه، نقل مکان کرد. ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که جنگجویان حماس حدود 100 نفر از ساکنان کیبوتص را کشتند، الدان ۹۹ ساله و همسرش جان سالم بهدر بردند، چرا که جنگجویانی که وارد خانه آنها شدند از خونشان گذشتند.
پس از ۷ اکتبر و نجات معجزهآسای این شاعر گمنام، اثر دیگری از او در رسانههای اسرائیلی انعکاس گسترده یافت، چرا که گویی الدان، رویدادنگار قدیمی، اندوه و دردی را که حاصل ظلم و ناعدالتی بود و بلایی که بر خانهاش نازل شد پیشبینی کرده بود. او سال ۲۰۱۶ مجموعهشعری را تحت عنوان ساعت ۶، وقت سپیدهدم منتشر کرده بود. ۶ همان ساعتی بود که حمله حماس آغاز شد. این کتاب مشتمل بر شعری دردناک با عنوان «بر دیوارهای بئیری» است که مرثیهای برای مرگ دختر الدان بر اثر بیماری است (نام این کیبوتص در زبان عبری معنای «چاه من» نیز میدهد).
این شعر، در پی حوادث ۷ اکتبر، به طرزی هراسانگیز هم خرابیها را پیشبینی میکند و هم نگرش خاصی را به صهیونیسم نشان میدهد. میگوید صهیونیسم ریشه در مصیبت و نومیدی قوم سرگشته یهود دارد و ملت را به سرزمین نفرینشدهای میکشاند که والدین فرزندانشان را به خاک میسپارند، با این حال نوید سپیدهدمی تازه و امیدبخش را میدهد:
داستان او را بر دیوارهای بئیری نوشتم
داستانی از ریشههای سرمازده
که اگر کسی بخواند چه رنجها گذشت
روشنایی او در مه و تاریکی شب فروخواهد رفت
و فریادی نیایشی خواهد شد
چرا که فرزندانش مردهاند و درها بستهاند
چرا که رحمت الهی نازل نمیشود و خرابی و اندوه را تاب میآورند
چه کسی والدین تسکینناپذیر را تسلا خواهد داد؟
که نفرینی شبنم و باران را از ما دریغ میکند
گریه کن اگر میتوانی
روزگاری است که تاریکی میغرد اما
سپیدهدم و درخشش خورشید از راه خواهد رسید.
شعر «بر دیوارهای بئیری»، مثل مدیحه دایان برای رُی، برای هرکس یک معنایی دارد. آیا این شعر مرثیهای برای ویرانی کیبوتصی زیبا و بیگناه در کویر است؟ یا اظهار تأسفی عمیق از جنگی خونین و بیپایان میان ۲ قوم این سرزمین؟ شاعر منظور خود را روشن نکرده، چنانکه شیوه شاعران همین است. از یاد نبریم که او این شعر را سالها پیش در غم دختر دلبندش نوشت ولی با توجه به سالها کار بیسروصدا، مشخص و طاقتفرسای شاعر، منطقی است که شعر را بیشتر نوعی درخواست سازش و همزیستی بدانیم تا ادامه روند خونریزی و انتقام.
دست بر قضا، خود من پیوندی شخصی با کیبوتص بئیری دارم. عروسم آنجا بزرگ شده و دلیل اصلی سفرم به اسرائیل در ماه ژوئن دیدن نوههای دوقلویم بود که ژانویه ۲۰۲۴ به دنیا آمدند اما کیبوتص را تخلیه کرده بودند. پسرم، عروسم و بچههایشان، همراه یکی دیگر از خانوادههای بازمانده که از اقوام نزدیکشان هستند و پدرشان هنوز در اسارت است، به آپارتمانی خالی در آن اطراف نقل مکان کرده بودند، ترکیبی باورنکردنی از زندگی تازه و اندوه تسکینناپذیر در یک خانه.
رفته بودم اسرائیل تا، علاوه بر دیدار خانواده، دوستانم را نیز ببینم. میخواستم بدانم از زمان شروع جنگ چه اتفاقی در اسرائیل رخ داده است. آن سخنرانی نیمهتمام در دانشگاه بن گورین چندان مطرح نبود اما وقتی در آن روزِ اواسط ماه ژوئن به تالار سخنرانی رسیدم، فوراً دریافتم چهبسا این وضعیت بحرانی هم سرنخهایی از ذهنیت نسل جوانترِ دانشجویان و سربازان بهدست دهد.
بعد از آنکه نشستیم و حرف زدیم، برایم روشن شد دانشجویان میخواهند کسی صدایشان را بشنود و تاکنون هیچکس، حتی شاید استادان و مسؤولان دانشگاهشان، علاقهای به حرفهایشان نشان نداده است. حضور من و اطلاعات جزئیشان از انتقاداتم به جنگ، آنها را برانگیخت تا آنچه را به عنوان سرباز و شهروندان عادی تجربه کرده بودند برای من و شاید برای خودشان، بازگو کنند.
خانم جوانی که اخیرا از خدمت سربازی طولانی در غزه بازگشته بود روی صحنه پرید و صراحتا درباره دوستانی که از دست داده بود، ماهیت حماس و اینکه او و رفقایش جان خودشان را فدای امنیت آینده اسرائیل کرده بودند حرف زد. او وسط حرفهایش شروع به گریه کرد و با حالی پریشان از صحنه پایین رفت. پسری آرام و خوشصحبت با من که معتقد بودم نقد سیاستهای اسرائیل الزاما ناشی از یهودستیزی نیست، مخالفت کرد. سپس تاریخ صهیونیسم را مرور مختصری کرد و آن را واکنشی به یهودستیزی و همچنین مسیری سیاسی دانست که هیچ غیرجهودی حق انکارش را ندارد. با اینکه دانشجویان از دیدگاههای من ناراحت شدند و از آنچه اخیرا بر خودشان در غزه گذشته بود آشفته بودند، نظرات آنها به هیچ وجه غیرمنتظره نبود و دیدگاههای عموم شهروندان اسرائیل را بازتاب میداد.
دانشجویان که از هشدار من نسبت به وقوع نسلکشی اطلاع داشتند، بویژه میخواستند نشان دهند رفتارشان انسانی است و قاتل نیستند! آنها تردیدی نداشتند که آیدیاف حقیقتا اخلاقیترین ارتش جهان است و مطمئن بودند هر آسیبی که به مردم و ساختمانهای غزه برسد کاملا موجه است و مقصر حماس است که از آنها به عنوان سپر انسانی استفاده میکند.
آنها ضمن انکار هرگونه کمبود غذا در غزه، در گوشیهایشان تصاویری نشانم دادند تا ثابت کنند رفتارشان با کودکان پسندیده بوده و اصرار داشتند تخریب سیستماتیک مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها، ساختمانهای عمومی، سکونتگاهها و زیرساختها لازم و توجیهپذیر است. آنها انتقاد کشورهای دیگر و سازمان ملل از سیاستهای اسرائیل را اقدامی ضدیهودی میدانستند.
این جوانان، برخلاف اکثر اسرائیلیها، تخریب غزه را با چشم خود دیده بودند. به نظرم میرسید نهتنها دیدگاه رایج در اسرائیل ملکه ذهنشان شده بود - دیدگاهی که میگفت تخریب کامل غزه پاسخی موجه به حادثه ۷ اکتبر است - بلکه طرز فکری پیدا کرده بودند که من نمونهاش را سالها پیش در رفتار، جهانبینی و خودادراکی سربازان آلمانیِ جنگ دوم جهانی دیده بودم؛ سربازانی که نگرشهای خاصی به دشمن را درونی کرده بودند - بلشویکهای دون انسان؛ حماسیهای حیوانصفت - و مردم کشورهای متخاصم را کمتر از انسان و فاقد شایستگی حقوق انسانی تلقی میکردند، عموما هنگام وقوع فجایع تقصیر را نه متوجه نظامیان خودی، یا حتی خودشان، بلکه متوجه دشمن میدانستند.
حق مشروع نسلکشی از کجا میآید؟
هزاران کودک کشته شدند؟ تقصیر دشمن است. ارتش اسرائیل بچههای خودمان را کشت؟ قطعا دشمن مقصر است. اگر حماس در یکی از کیبوتصها قتلعام کند، نازی است. اگر ما بمبهای یکتنی روی پناهگاههای پناهجویان بریزیم و صدها غیرنظامی را بکشیم، تقصیر حماس است که نزدیک این پناهگاهها مخفی شده است. چون با ما چنین کردند، چارهای جز ریشهکنیشان نداریم. چون با آنها چنین کردیم، اگر نابودشان نکنیم، چه بلاها که بر سرمان نخواهند آورد. چارهای نداریم.
اواسط ژوئیه ۱۹۴۱، تنها چند هفته پس از شروع «جنگ برای نابودی» اتحاد جماهیر شوروی به دستور هیتلر، درجهداری آلمانی از جبهه شرق نامهای به خانوادهاش نوشت:
پیشوای ما دین بزرگی بر گردن ملت آلمان دارد، چرا که اگر دست این جانوران درنده، دشمنان ما در اینجا، به آلمان برسد چنان کشتاری به راه خواهد افتاد که جهان نظیرش را ندیده است... آنچه مشاهده کردهایم... ورای تصور است... و آنچه در روزنامه دِر اشتیومر [یکی از روزنامههای نازیها] میخوانید و میبینید تصویری کمرنگ از جنایاتی است که اینجا یهودیان مرتکب میشوند.
بروشوری تبلیغاتی متعلق به ارتش که ژوئن ۱۹۴۱ به انتشار رسید نیز تصویری وحشتناک از ماموران سیاسی ارتش سرخ ترسیم میکند؛ تصویری که بسیاری از سربازان فورا بازتابی از واقعیت پنداشتند: کسی که تاکنون یک بار در چهره ماموران ارتش سرخ نگاه کرده باشد میداند بلشویکها چگونه انسانهایی هستند. نیازی به تعابیر نظری نیست. اگر این مردان عمدتا یهودی را حیوان بنامیم، به چارپایان توهین کردهایم. آنها مظهر عداوت شیطانی و ابلهانه با انسانهای شریفند... اگر به موقع جلوی این طغیان گرفته نشده بود، [آنها] امکان هرگونه زندگی هدفمند را از میان برده بودند.
2 روز بعد از حمله حماس، یوآف گالانت، وزیر جنگ اعلام کرد: «ما با انسانهای حیوانصفت میجنگیم و باید اقدامی درخور انجام دهیم» و بعد افزود اسرائیل «مناطق مختلف غزه را یکی پس از دیگری نابود خواهد کرد». نفتالی بنت، نخستوزیر اسبق اسرائیل هم این موضع را تصدیق کرد: «ما مشغول جنگ با نازیها هستیم». بنیامین نتانیاهو نیز اسرائیلیها را برانگیخت که «به یاد آورید عمالیق با شما چه کردهاند» و گریزی به فرمان توراتیِ معدوم کردن «مردان و زنان، کودکان و نوزادان» عمالیق زد. او در مصاحبهای رادیویی درباره حماس گفت: «من نام آنها را انسانهای حیوانصفت نمیگذارم، چون توهین به حیوانات خواهد بود». نیسیم واتوری، سخنگوی کنست، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت هدف اسرائیل باید «زدودن نوار غزه از صحنه روزگار» باشد. او در تلویزیون اسرائیل گفت: «هیچکس بیگناه نیست... باید برویم آنجا و بکشیم، بکشیم و بکشیم. باید پیش از آنکه ما را بکشند آنها را بکشیم». بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی، در یک سخنرانی تأکید کرد: «کار باید تمام شود... تخریب کامل. آثار عمالیق را از زمین محو کنید». آوی دیچر، وزیر کشاورزی و رئیس سابق سرویس امنیتی شینبت، صحبت از «نکبت غزه» به میان آورد. یکی از کهنهسربازان ۹۵ ساله اسرائیلی که در سخنرانی انگیزشیاش برای سربازان آیدیاف پیش از حمله به غزه آنها را تشویق میکرد، گفت: «یاد آنها، خانوادههایشان، مادران و فرزندانشان را نیست و نابود کنید». وی از هرتزوگ، رئیس اسرائیل [رژیم صهیونیستی]، بهدلیل «ارائه الگویی بینظیر برای نسلهای متمادی سربازان» نشان افتخار دریافت کرد. پس تعجبی ندارد که سربازان آیدیاف در غزه بیشمار پست در رسانههای اجتماعی ارسال کرده باشند و صراحتا گفته باشند «اعراب را بکشید»، «مادرانشان را آتش بزنید» و غزه را «با خاک یکسان کنید» و تاکنون هیچگونه اقدام تنبیهی مشخصی از سوی فرماندهانشان انجام نشده است.
منطق خشونت دائمی همین است؛ منطقی که به افراد اجازه میدهد کل جمعیت دشمن را نابود و این عمل را کاملا موجه قلمداد کنند. منطق قربانی بودن نیز این است - باید آنها را بکشیم پیش از آنکه ما را بکشند، چنانکه قبلا کشتهاند - و هیچ چیز بیش از تصور قربانی بودن موجه، آب به آسیاب خشونت نمیریزد. سربازان آلمانی سال ۱۹۴۲ میگفتند ببینید در ۱۹۱۸ چه بر سرمان آمد و به این ترتیب دروغ تبلیغاتی «خنجر از پشت» را در خاطرشان زنده میکردند، دروغی که مقصر شکست مفتضحانه آلمان در جنگ اول جهانی را خیانت یهودیان و کمونیستها میدانست. سربازان آیدیاف سال ۲۰۲۴ میگویند ببینید در هولوکاست، وقتی اطمینان داشتیم دیگران نجاتمان میدهند، چه بر سرمان آمد؟ و در نتیجه به خودشان اجازه میدهند بر مبنای قیاسی نادرست میان حماس و نازیها دست به خرابیهای بیحساب بزنند.
نسلکشی مقابل چشم ماست؟
مردان و زنان جوانی که آن روز با من صحبت میکردند بسیار خشمگین بودند، نه از من - از خدماتم در رژیم که صحبت کردم، کمی آرام شدند - بلکه تصور میکنم به این دلیل که احساس میکردند همه به آنها خیانت میکنند. رسانهها خیانت میکنند، چون تصور میشود زیاد انتقاد میکنند؛ فرماندهان ارشد خیانت میکنند، چون با فلسطینیها خیلی مدارا میکنند، سیاستمداران خیانت میکنند، چون نتوانستند مانع شکست فاحش ۷ اکتبر شوند، از ناتوانی آیدیاف در رسیدن به «پیروزی کامل» احساس خیانت میکنند، از خردهگیریهای غیرمنصفانه روشنفکران و چپها احساس خیانت میکنند، دولت آمریکا خیانت میکند، چون به موقع تسلیحات کافی نمیرساند و همه سیاستمداران مزور اروپایی و دانشجویان ضدصهیونیست که علیه اقدامات اسرائیل در غزه اعتراض میکنند خیانتکارند. به نظر بیمناک، مضطرب و پریشان میرسیدند و تعدادی از آنها ظاهراً دچار اختلال اضطراب پس از سانحه بودند.
من ماجرای اتحادیه دانشجویان آلمان را که ۱۹۳۰ در فرآیندی دموکراتیک به دست نازیها افتاد برایشان تعریف کردم. دانشجویان آن زمان از شکست در جنگ اول جهانی، فرصت ازدسترفته ناشی از بحران اقتصادی و پیمان ننگین ورسای و از دست رفتن سرزمین و حیثیتشان احساس سرخوردگی میکردند. آنها میخواستند آلمان را به عظمت گذشتهاش بازگردانند و ظاهرا هیتلر قادر بود این وعده را عملی کند. دشمنان داخلی آلمان کنار زده شدند، اقتصاد آن شکوفا شد، دوباره ملتهای دیگر از آن ترسیدند و بعد درگیر جنگ شد، اروپا را تسخیر کرد و دهها میلیونها نفر را به کشتن داد. دست آخر، کشور کاملا ویران شد. از بچهها پرسیدم به نظر آنها آیا معدود دانشجویان آلمانی که از حوادث ۱۵ سال بعد از آن جان سالم به در بردند از تصمیمشان در سال ۱۹۳۰ برای حمایت از نازیها پشیمان نشدند؟ بعید میدانم زنان و مردان جوان حاضر در دانشگاه بن گورین مقصود حرفم را متوجه شده باشند.
دانشجویان هم ترسناک بودند هم ترسیده بودند و ترسشان آنها را بیش از پیش پرخاشگر کرده بود. به نظر میرسید این میزان تهدید، همچنین کمی همنظری، موجب وحشت و مدارای بالادستیها، استادان و مدیرانی شده بود که رغبتی به تأدیب دانشجویان نداشتند. همزمان، تعدادی از خبرگان رسانهها و سیاستمداران، قبل از آنکه این فرشتگان ویرانی را به مهلکه بفرستند و به خانوادههای سوگوارشان پشت کنند، آنها را تشویق میکردند و قهرمان لقب میدادند. به خانوادهها میگویند سربازان در راه آرمانی شریف جان دادهاند اما کسی به خودش زحمت نمیدهد بگوید آن آرمان، جز صرف ادامه حیات به واسطه خشونت فزاینده، واقعا چیست و به همین دلیل دلم برای این دانشجویان که نمیدانستند از آنها سوءاستفاده میشود سوخت ولی آن جلسه را با احساسی سرشار از دلهره و نگرانی ترک کردم.
پایان ماه ژوئن که به آمریکا بازگشتم، به اتفاقاتی که در آن ۲ هفته ناجور و ناراحتکننده بر من گذشت فکر کردم. میان من و سرزمینی که ترکش کرده بودم پیوند عمیقی وجود داشت. موضوع تنها ارتباطم با خانواده و دوستان اسرائیلیام نیست، بلکه با فحوای فرهنگ و جامعه اسرائیل است. این نکته چهبسا خوشحالکننده و روشنگر باشد؛ هرکس ممکن است در خیابان، کافه یا میکده، در یک چشم به هم زدن، وارد گفتوگویی فشرده و حتی صمیمانه با دیگران شود.
اما همین ویژگی حیات اسرائیلیها ممکن است بینهایت آزاردهنده نیز باشد، چرا که چندان ارزشی برای آداب اجتماعی قائل نیستند. نوعی فرهنگ بیریایی حکمفرماست که سبب میشود افراد هر چه در دل دارند بگویند و توجه نکنند مخاطبشان کیست یا حرفهایشان چه میزان مایه دلخوری میشود. این فرهنگ مشترک هم نوعی حس همبستگی ایجاد میکند، هم حدودی را به وجود میآورد که نباید از آنها عدول کرد. وقتی با ما هستی، همه یک خانواده هستیم. اگر مقابلمان قرار بگیری، طرد میشوی و باید منتظر انتقام ما باشی.
شاید به همین دلیل بود که این بار، برای نخستین بار، دلواپس سفر به اسرائیل بودم و تا اندازهای از ترک آنجا خوشحال شدم. اسرائیل به طرق محسوس و نامحسوس تغییر کرده بود و احتمالا به همین جهت میان من، به عنوان ناظر بیرونی و کسانی که عضو جداییناپذیر آن جامعهاند حایلی ایجاد کرده بود.
اما دلیل دیگر نگرانیام این بود که نگرشم به اتفاقات غزه تغییر کرده بود. ۱۰ نوامبر ۲۰۲۳، در نیویورک تایمز نوشتم «من به عنوان تاریخنگار نسلکشی معتقدم هیچ مدرکی دال بر وقوع نسلکشی در غزه وجود ندارد، با این حال به احتمال زیاد جنایات جنگی و حتی جنایت علیه بشریت، در حال وقوع است. [...] تاریخ به ما آموخته که باید پیش از رخداد نسلکشی نسبت به احتمال آن هشدار دهیم، نه بعد از آنکه اتفاق افتاد آن را محکوم کنیم. به تصور من، هنوز فرصت برای هشدار باقی است».
دیگر چنین اعتقادی ندارم. آن زمان که به اسرائیل سفر کردم، اطمینان داشتم دستکم از حمله آیدیاف به رفح در ۶ مه ۲۰۲۴، دیگر نمیتوان انکار کرد که اسرائیل مرتکب جنایات جنگی سیستماتیک، جنایت علیه بشریت و اقدامات نسلکشانه شده است. حمله مذکور به آخرین تجمع ساکنان غزه نهتنها حکایت از بیاعتنایی کامل به هرگونه موازین بشردوستانه داشت - بیشترِ این افراد را آیدیاف چندین بار آواره کرده بود و اکنون بار دیگر مجبورشان کرده بود به منطقه به اصطلاح امن بروند - بلکه صراحتا نشان میداد از آغاز، هدف نهایی کل این اقدامات غیرقابل سکونت کردن نوار غزه و تضعیف ساکنان آن تا حدی است که یا به کلی نابود شوند یا به هر ترتیبی شده از منطقه بگریزند. به بیان دیگر، لفاظیهای رهبران اسرائیل از حادثه ۷ اکتبر به بعد اکنون به واقعیت میپیوست. طبق کنوانسیون نسلکشی سازمان ملل (۱۹۴۸)، اسرائیل با «قتل، آسیبهای جدی یا تحمیل شرایطی بر زندگی که مرگ مردم را به دنبال دارد قصد نابودی کلی یا جزئی» مردم غزه را داشت.
مسائلی بود که من تنها میتوانستم با معدود کنشگران، پژوهشگران، کارشناسان حقوق بینالملل و البته شهروندان فلسطینی اسرائیل مطرح کنم؛ خارج از این جمع محدود، چنین اظهاراتی در اسرائیل درباره اقدامات غیرقانونی تلآویو در غزه منفور است. حتی قاطبه معترضان به دولت که خواهان آتشبس و آزادی اسرا هستند نیز آنها را تأیید نمیکنند.
از وقتی که بازگشتهام، تلاش کردهام تجربیاتم در اسرائیل را در بستری وسیعتر قرار دهم. واقعیت موجود چنان تکاندهنده و آینده چنان یأسآور است که به خودم اجازه دادهام تاریخ دیگری را تجسم کنم و تصورات امیدبخشی را درباره آیندهای متفاوت در ذهن بپرورانم. از خودم میپرسم چه میشد اگر دولت تازهتأسیس اسرائیل به وعده خود مبنی بر وضع قانون اساسی متکی بر منشور استقلال آن عمل میکرد؟ همان منشوری که میگفت اسرائیل «آنطور که پیامبران بنی اسرائیل پیشبینی کردهاند، مبتنی بر آزادی، عدالت و صلح خواهد بود؛ برابری کامل حقوق اجتماعی و سیاسی را برای همه ساکنان آن، قطع نظر از دین، نژاد یا جنسیتشان، تضمین خواهد کرد؛ ضامن آزادی دین، عقیده، زبان، تحصیل و فرهنگ خواهد بود؛ از اماکن مقدس همه ادیان محافظت خواهد کرد و به اصول منشور ملل متحد وفادار خواهد بود».
چنین قانونی چه تأثیری بر ماهیت دولت اسرائیل میداشت؟ چطور این قانون تحول صهیونیسم را از ایدئولوژی رهایی یهودیان از خفت تبعید و تبعیض و قرار دادن آنها همسنگ ملتهای دیگر دنیا به ایدئولوژی دولتیِ قومیتگرایی، سرکوب دیگران، توسعهطلبی و آپارتاید تعدیل میکرد؟ در خلال آن چند سالِ امیدوارکننده پیمان صلح اسلو، ساکنان اسرائیل صحبت از تشکیل «دولت همه شهروندان»، یهودیان و فلسطینیان، میکردند. ترور نخستوزیر رابین در سال ۱۹۹۵ پایان این رؤیا بود. آیا اسرائیل خواهد توانست جنبههای خشن، انحصارگرایانه، ستیزهجویانه و نژادپرستانه نگرشش را که اکنون مورد حمایت بسیاری از شهروندان یهودی آن است کنار بگذارد؟ آیا خواهد توانست تصویر دیگری از خود، مطابق آنچه بنیانگذاران آن به شیوایی بیان کردند، به دست دهد؛ تصویری از اسرائیل که بر مبنای آزادی، عدالت و صلح برقرار است؟ عجالتا دشوار بتوانیم این تصورات را در ذهن بپرورانیم اما دقیقا به دلیل حضیضی که اسرائیلیها و بویژه فلسطینیها، اکنون تجربه میکنند و برنامهای که رهبرانشان برای ویرانی مناطق تدارک دیدهاند امیدوارم سرانجام صداهای مخالف بلند شود، چرا که همانطور که الدان شاعر میگوید: «روزگاری است که تاریکی میغرد اما سپیدهدم و درخشش خورشید از راه خواهد رسید».
___________________________
منبع: گاردین
ترجمه: ترجمان
*تاریخنگار اسرائیلی - آمریکایی
ارسال به دوستان
همانکه نصرالله گفت
محمدعلی حسننیا : برآورد اولیه اکثر سیاستمداران و تحلیلگران اسرائیلی بعد از ترور شهید سیدحسن نصرالله این بود که حزبالله به بنبست میرسد و دیگر ماشین نظامی و جنگی این گروه مانند گذشته کار نمیکند. درست بعد از ترور دبیرکل حزبالله موجی از حملات موشکی و راکتی به اراضی اشغالی فلسطین انجام شد و صهیونیستها در بهت فرو رفتند که چگونه این اتفاق حتی بعد از این ترور سنگین رخ داده است!
اکنون بعد از چند روز که از ترور دبیرکل شهید حزبالله میگذرد، عمق و سطح موشکها نیز افزایش مییابد. موشکهای حزبالله از فادی 1 و 2 به فادی3 ارتقا یافت و با موشکهای نور اسرائیل را هدف قرار داد. این برای بار نخست بود که حزبالله راهبرد موشکی خود را کمی تغییر داد و به جای موشکهای با برد کوتاه از موشک بالستیک استفاده کرد. این حملات بویژه به حیفا، کریات شمونه و صفد چند پیام مهم را برای طرف اسرائیلی خواهد داشت. اول اینکه روند نظامی حزبالله با تغییرات سیاسی یا ترور در سطوح فرماندهی تغییر نمیکند، شاید خسارت زیادی به سطح فرماندهی حزبالله وارد شده است اما این روند ترور باعث توقف عملیاتها نمیشود.
به زبان سادهتر میتوان اینگونه گفت «ماشین ترور اسرائیل، ترمز ماشین نظامی حزبالله» را نمیکشد و حزبالله همچنان بدون ترمز در حال زدن شهرها و پایگاههای مختلف رژیم صهیونیستی است. مقاومت لبنان هم به این درک رسیده است که بعد از ترور شهیدسیدحسن نصرالله دیگر نمیتوان خوشبین به مذاکره و روند سیاسی بود و باید از رهگذر قدرت نظامی و موشکی به میز مذاکره فشار آورد تا جنگ پایان یابد. برنده و بازنده اصلی این جنگ ارادههای 2 طرف است. حزبالله عزم خود را جزم کرده است که حملات موشکی را به شهرهای حیفا و حتی شاید در عمق بعدی به تلآویو برساند. از همان ابتدا مقاومت لبنان قصد نداشت جنگ را تا آسمان تلآویو بکشاند. به همین دلیل هر بار در پاسخ به جنایات بیشتر اسرائیل، یک مکان و یک هدف جدید را در عمق بیشتر با سلاح پیشرفتهتر هدف گرفت. این نشان از تعادل روانی حزبالله در میدان دارد.
حزبالله قصد دارد بر اساس یک جنگ فرسایشی عمل کند و هر بار یک خسارت بزرگ را به تلآویو تحمیل کرده تا از این رهگذر بتواند شروط اصلی خود برای پایان جنگ را محقق کند. عملیاتهای حزبالله شاید در نبرد کلاسیک به عنوان پیروزی به حساب نیاید اما زمانی که این جنگ شیوه نامتقارن به خود میگیرد نشان میدهد چه ضربه بزرگی به تلآویو وارد آمده است. اسرائیل اصل بازدارندگی خود را زیر سوال میبیند. برای 100 هزار آواره شمال پاسخی ندارد. نمیتواند وارد حمله زمینی تمامعیار شود، زیرا نمیداند حزبالله چه غافلگیریهایی را آماده کرده. به همین خاطر هم چند بار گردانهای ویژه اسرائیل به مرز لبنان رفتند و تنها به پیدا کردن چند تونل غیرفعال بسنده کردند و پارکی را در مارونالراس تخریب کرده و دستاورد نظامی برای آن ساختند اما به این زاویه نپرداختند که حزبالله در چند روز گذشته بیش از 20 نظامی اسرائیلی را در کمین هلاک و چندده نفر دیگر را زخمی کرده است. این پاسخها در کنار حملات موشکی به کریات شمونه که ۲ کشته برجا گذاشت نشان میدهد میدان لبنان بسیار فراخ است و اسرائیل نمیتواند به راحتی از آن رهایی یابد. تحولات میدانی مرزی اخیر پس از حملات هوایی و توپخانهای سنگین میتواند سنجه و نشانهای از چشمانداز حمله زمینی برای اسرائیل و چه بسا تکرار تجربه 2006 باشد. هر چند فعلا در آغاز حمله زمینی برای قضاوت درباره سرنوشت آن زود است اما «اگر» روند پرتلفات این ۲ روز در سایه پاتکها و کمینهای پی در پی علیه نیروهای اسرائیلی بویژه پس از ورود تانکها در هفتههای آتی نیز ادامه یابد، میتوان گفت در این حالت نتانیاهو با صدور مجوز حمله زمینی به لبنان بزرگترین اشتباه عمر خود را کرده است و به احتمال زیاد با بنبستی شبیه غزه در جنوب لبنان نیز مواجه خواهد شد.
نتانیاهو پس از موفقیتهای تاکتیکی در لبنان و تصویر برساخته از آن میپنداشت شرایط برای تکمیل این روند و تبدیل این موفقیتها به پیروزی راهبردی با شکست تاریخی حزبالله به عنوان نقطه عزیمت بازآفرینی موازنهها و نظم امنیتی و ژئوپلیتیک خاورمیانه فراهم است و سخنان او درباره تغییر چهره منطقه نیز معطوف به این برآورد بود. این شکست هم جز با حمله زمینی، ایجاد منطقه حائل در داخل لبنان و دستکم پایان دادن به حضور نیروهای حزبالله در جنوب لبنان و سپس حرکت در جهت خلع سلاح و حذف آن از معادلات داخلی لبنان میسر نمیشد. برگردان اولیه چنین وضعیتی نیز فراهم شدن شرایط بازگشت 100 هزار آواره اسرائیلی به شهرکهای غصبی تخلیه شده در شمال بود.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|