|
مقاومت و بازیابی هویت فراموششده منطقه
تولد امت مقاومت
سعید توتونکار: عادت همیشگی تاریخ در نمایش مستکبران، نشان دادن سوختن آنان در آتشی است که خود افروختهاند. باند جنایتکار اسرائیل به عنوان جلودار جبهه شرارت در برابر جبهه مقاومت نیز از این قاعده مستثنا نیست.
مستکبران بر اساس محاسبات غلط، خود را صاحبان زمین و زمینهسازان زمان و حاکمان بر زمانه میدانند. آنان چنین میپندارند که افسار امور عالم به دست آنان است تا در برابر گردنکشی و سلطهجوییشان مقاومتی شکل نگیرد و هر گونه که خواستند زمین بازی را بچینند و میل خود را بر گرده انسانیت تحمیل کنند. این منطق باطل تمام مستکبران عالم از جمله غرب و چرکابه تمدنی متعفنش در منطقه یعنی اسرائیل است.
اسرائیل را میتوان بزرگترین پدیده مصنوع غرب در منطقه دانست؛ بزرگترین ماشین قتل و غارت و ترور و تجاوز و جنایت و خیانت در جهان. اسرائیل آخرین مهره از پازل طراحی شده غرب برای منطقه جنوب غرب آسیا و شمال آفریقاست. غرب با این گمان که طراحیهای چندصد سالهاش برای تغییر شکل این سرزمین نیازمند مهره مهار نهایی است، اسرائیل را بر این موقعیت مهم و حساس تحمیل کرد تا تمام تلاشهای استعماری پیش از آن در این نقطه به یک سازوکار هوشمند خودبسنده پایدار برسد. در واقع اسرائیل آخرین مرحله فناوری استعمار غرب در منطقه ما بوده است که گستره بسیار بزرگی را تحت سلطه خود تعریف کرده. اسرائیل متحد غرب نیست، بلکه بخشی از خود غرب است؛ غدهای سرطانی که به منطقه وفادار نیست و عضوی مهم و انکارناپذیر از پیکره جنایتکار و متجاوز و ریاکار غرب است.
طراحی تغییر نقشههای سیاسی و جغرافیایی توسط استعمارگران و فعالیتهای گسترده و پرهزینه برای تغییرات جمعیتی، قومیتی و بافتهای دینی و مذهبی و تهاجمات فراگیر و چندوجهی فرهنگی، امنیتی، نظامی و اقتصادی و حتی دخالتهای طبیعی و زیستمحیطی و انحرافات اندیشهای و شناختی و اساسا بازطراحی منطقه توسط آنان، با استقرار آپارتاید صهیونیستی کامل شد. غرب دانست که نمیتواند تا همیشه با حضور خود، جریان استعمار سنتی را پیش برد. حتی اعتماد به متحدان منطقهای نیز اهداف او را چنانکه باید برآورده نمیکند. او باید فرزند ناپاک و نامشروع خویش را در نقطهای بر زمین میگذاشت که مرکز ثقل منطقه باشد تا عنان و مهار آن را به دست گیرد. او نیازمند یک عنصر وحشی درنده زباننفهم بود که بتواند خود را در منطقه حفظ کند و هیچکس از ترس دریده شدن جرأت رویارویی با او را نداشته باشد. از نگاه غرب، اسرائیل ذیل هیچ پیمان جهانی تعریف نمیشود و فعال ما یشاء است؛ تقدیر را رقم میزند و شرایط را تحمیل میکند و دیگران باید با او هماهنگ شوند. هیچ مانعی به پای این شیطان درنده بسته نشده تا با شکلگیری دولتهای ضعیف حداقلی، فضای تصمیمگیری در اختیار غرب باقی بماند. توافق آشکار و پنهان چیزی جز این نیست که اسرائیل این سوی جهان را برای غرب نگه دارد و غرب هر چه را که اسرائیل به آن نیاز داشت بیدریغ بپردازد.
انقلاب اسلامی ایران آغاز بازگشت منطقه به فطرت خویش است؛ بازگشتی که پس از چند دهه همواره قویتر از گذشته ادامه دارد و در حال زمینهسازی جبران آن چیزی است که پیش از این از دست داده و آن عزت و استقلال و هویت او است. زیادهخواهان و سلطهگران توانستند پس از هزینههای گزاف که بر خود و منطقه و مردمان آن تحمیل کردند، سرزمینهای بههمپیوسته و مردمان همداستان و همپیمان و بلکه همدل را به ملتهای خرد و کلان متفرق و متشتت تبدیل کنند تا نزاعهای درونی، تمام توانشان را بفرساید و جز ذلت و حقارت و سستی و شکست و وادادگی و وابستگی حاصلی برجا نگذارد. منطقه ضعیف بهراحتی صید گرگها و کفتارهای خونآشامی است که هیچ تعلقی به زمینه و زمانه ما ندارند.
آسمان و زمین و دریا و مردمان منطقه حیاتی جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا برای غرب و گماشته تبهکار و خونخوارش اسرائیل، چیزی جز زیستگاه ذخیره غذایی، انرژی و نیروی انسانی در دسترس نیستند که باید در طول زمان ذیل برنامه توسعه آنان مصرف شوند. یعنی دیو پلید و درنده اسرائیلی، اهالی منطقه تحت سلطه خویش را به عنوان گلهای از امکانهای رایگان و آسان به گروگان میگیرد تا بهتدریج در نوبت استفاده قرار بگیرند و ناچارند این نظم تحمیلی را بپذیرند. رقابت بر سر خیانت بین رژیمهای فرومایه و خودفروخته به نفع غرب در این فرآیند، عادت و ارزش مقبول به شمار میآید. به طوری که هیچ کدام از حکومتهای عربی تاکنون قدم موثر و محکمی برای نجات فلسطین و لبنان و سوریه برنداشتهاند، بلکه حامی جانی و امان خائن بودهاند، تنها به این امید که دیرتر دریده شوند و مدت زمان بیشتری را در زیست غیرانسانی ذلیلانه خویش بگذرانند. آنها یقین دارند که غرب و اسرائیل هیچ تعلق خاطری به آنان ندارند. هیچ انس و الفت و اتحاد و برادری بین آنان برقرار نیست. وفاداری و رواداری در فرهنگ روابط اسرائیل با دیگر کشورها بیمعناست. اسرائیل فرزند تجاوز و عنصر متجاوز فعال است و کشورهای منطقه میدانند که هیچ نقطه آشتی واقعی بین آنان و اسرائیل پدید نخواهد آمد. اسرائیل بوسه شیطان بر دوش سلطنتهای نامشروع منطقه است. همه دوستان اسرائیل در منطقه دشمنان یکدیگرند، زیرا وجود اسرائیل امکان دوستی در منطقه را به کلی از بین برده و تمام معادلات قدرت را بر اساس نفرت و تفرقه و تجاوز و خیانت بازنویسی کرده است.
جریان مقاومت درست نقطه مقابل طرح غرب در منطقه است. مقاومت به محوریت انقلاب اسلامی ایران در تلاش است تمام عناصر بیگانه و تولید بیگانگی را از منطقه بزداید و وجدان منطقه را بیدار کند و هویت تحقیر و فراموش شده منطقه را بازیابد و بازگرداند و با بازسازی هویتهای تحریف و تخریب شده و فراوری هویتهای تضعیف و تحریم شده و فراروی هویتهای در حصار تعصب، غرور و فریب مانده، زمینه تولد امت مقاومت را با اصالت دادن به حقیقت و ظرفیت درونی منطقه فراهم کند. قطعا دولتهای دستنشانده و سلاطین دیکتاتور که بدون حمایتهای مردمی و با تکیه بر استکبار جهانی بر سر کار ماندهاند، نمیتوانند این تغییر را بپذیرند و در برابر آن مقاومت خواهند کرد. اما تجربه ما ایرانیها نشان میدهد که میتوان با آگاهیبخشی به مردم منطقه و بیدار کردن جمعیتها و ارائه چشماندازهای رهاییبخش و مسیرهای تحقق قوی و ثابت، جریان قدرت را از پایههای آن به گونهای لغزاند که هیچ عامل مداخلهگر بیرونی نتواند در برابر آن کارشکنی کند.
مقاومت برای هویتیابی عزتمندانه مردمان منطقه با آنان سخن میگوید و منطق خود را به آنان نشان میدهد و امکانهای خویش را آشکار میکند و با بذل جان و مال و همه توان، به سمت شکستن ساختارهای باطل یورش میبرد. مردم منطقه باید آماده عمل جراحی بزرگ و ازاله غده بدخیم صهیونیستی از منطقه باشند. حاکمان منطقه باید بیاموزند که موقعیت استثنائی آنان در جهان ظرفیت کافی برای زیست شرافتمندانه و مستقل را دارد. آنان باید بفهمند که مردمانشان چقدر قدرتمند هستند و میتوانند با تکیه بر آنان از سد سلطه غرب بگذرند و سعادتمندانه و انسانی زندگی کنند.
امروز موسای مقاومت در نقطه لبنان در خط مقدم مبارزه با شیطان ایستاده و جوانمردانه دیوارهای آتش را در قلب خویش فرو میبلعد. مقاومت از ۲ طریق زمینه بازگشت به امت واحده را دنبال کرده، سامان میدهد و بر عناصر معارض و معاند خویش غلبه پیدا میکند. وجه ایجابی مساله تلاش دائمی برای تقویت محور مقاومت و جلوداری در مبارزه با عناصر خودکامه سلطهطلب بیگانه با منطقه است. مقاومت تمام عوامل بیماریزا و تضعیفکننده منطقه را میشناسد و در برابر آنان طرح مقابله دارد. مردمان زمانه، صدق و صفا و قوت و اصالت مقاومت و طرح پاکیزه آن برای زندگی آزاد و سربلند را در متن مبارزات دلیرانهاش مییابند و حمایتها و دلگرمیها هر روز بیشتر از دیروز میشود. از سوی دیگر همزمان با فعالیت انسانی و بشردوستانه همگرا و همدلانهمحور مقاومت، دشمن مقاومت وحشیانهترین اقدامات را به امید فروپاشی و متلاشی شدن جامعه مقاومت در طول محور مقاومت رقم میزند. غرب و همدستانش هر کجا که پا گذاشتند جز جنایت و تجاوز و خونریزی و مرگ هیچ نداشتند. در سابقه آنان هیچ آبادانی وجود ندارد. آنان هیچ احترامی برای کسی که سلطه آنان را نپذیرد قائل نیستند و اساسا اصالتی را برای مردمان منطقه به عنوان صاحبان آن نمیپذیرند. منطقه ما بزرگترین آزمایشگاه تسلیحات مرگآفرین غرب در جنگهای متعدد و بیرحمانه بوده است. کیست که نداند غرب سودای سودآوری کارخانههای اسلحهسازی خود را بر اساس صنعت جنگ در منطقه ما دنبال میکند؟ کیست که نداند حیات اقتصادی غرب وابسته به تولید ننگ و نفاق و تفرقه و نزاع در بین کشورهای منطقه و میانداری با سازش یا خشونت برای سلطه آسان و ارزان بر آنان است؟!
غرب با جنایتهای وقیحانه خود در غزه و لبنان و عراق و افغانستان و سوریه و یمن، ناخواسته پیوندهای جدید انسانی را بین مردمان منطقه و مردمان جهان به وجود میآورد. این روند هر چند تدریجی و پرهزینه است اما ارزشمند و قوی و ادامهدار است. امروز دیگر مردمان جهان تنها تماشاگر حوادث فلسطین و لبنان نیستند. هر کس به هر میزان که فرصت رهایی از سیستمهای مهارکننده غرب را پیدا میکند کاری برای همراهی و نشان دادن همدلی با مقاومت انجام میدهد. فضاهای مجازی با وجود کنترلهای شدیدی که بر آن اعمال میشود، صحنه پرسشهای اساسی مردمان جهان از چیستی و چرایی مقاومت است. مردم امروز غزه را میشناسند و میخواهند بدانند چه اتفاقی در آن افتاده است. چشمهای نگران خیره به ویرانههای غزه است که آیا پس از اینکه شیطان انساننما تمام جهنم خویش را بر روی مردم مظلوم و بیدفاع غزه فروریخت زندگی خواهد رویید؟
مشکل اصلی و اساسی اسرائیل با غزه نه امروز و با حماس که فردا با مردم غزه و شروع زندگی دوباره آنان خواهد بود. سبز شدن حیات در غزه سندی بزرگ بر بطلان توان شیطان در برچیدن مخالفان خویش خواهد بود. لبنان بهزودی از فشار چنگالهای زهرآگین اسرائیل رها خواهد شد و دوباره خواهد ایستاد و قویتر از گذشته زندگی خواهد کرد و آنگاه همگان خواهند دید که چگونه معادلات قدرت با صبر راهبردی مقاومت تغییر میکند. اسرائیل ناخواسته با رفتارهای سبوعانه خویش دلهای انسانهای آزاده را در سرتاسر منطقه و جهان با هم گره میزند. نهضت همدلی با مظلومان منطقه ادامه خواهد داشت و گسترش پیدا خواهد کرد. ذهن کنجکاو بشر پس از این خط مقدم مقاومت را گم نخواهد کرد. اسرائیل نخواهد توانست همه چیز را به قبل از 7 اکتبر بازگرداند. او نمیتواند روند سراشیبی سقوط را متوقف کند. او پس از این ناچار است هر روز وحشیتر از گذشته باشد. او نمیتواند دست از آتشافروزی بردارد. خطوط قرمز بسیاری زیر پا گذاشته شده است. اسرائیل ناچار است برای حفظ موقعیت، دائما ضریب درندگی خود را بالاتر ببرد و به جلو فرار کند. این یعنی اسرائیل به نقطه انتحار خود نزدیک میشود و امکان زیست را از دست میدهد و بدون اینکه کسی دخالت کند، از بین خواهد رفت. این مسیر ناخودآگاه جنایت فزایندهای است که اسرائیل عامل آن است.
مقاومت با ازاله اصل و اساس سازمان خباثت و رذالت در منطقه میخواهد به مردم منطقه این فرصت را بدهد که یک بار دیگر نه در استبداد موقعیت فعلی که در فضای انتخاب آزاد و شرافتمندانه و اقتدار و عزت انسانی تعیینکننده سرنوشت خود باشند. این پیامی است که هر روز رساتر از گذشته به گوش ملتها میرسد و آنان را به همفکری و حل مساله تجاوز و جنایت غرب در منطقه دعوت میکند.
ارسال به دوستان
رژیم صهیونیستی با جمهوری اسلامی میجنگد یا با مردم ایران؟
سیاستزدایی از مفهوم مردم
حمید ملکزاده: در میان همه علوم، مجموعه علوم انسانی با معضلات ناشی از ابهام در مفاهیم مواجه است؛ تا جایی که تقریبا بدون داشتن دانش قبلی درباره وفاداریهای مفهومی، افرادی که به گفتوگو درباره سیاست میپردازند و وفاداریهایی که به نحوی آگاهانه یا ناخودآگاه انتخاب شدهاند، نمیتوان مطمئن بود که درباره چه چیزی صحبت میکنند. این ابهام از بنیادیترین مفاهیم سیاست و از بنیادینترین آنها یعنی خود مفهوم سیاست، تا مفاهیم دیگری مانند عدالت، آزادی، قانون و جز اینها را در بر میگیرد. در میان همه این مفاهیم، مفهوم مردم قرار دارد؛ مفهومی به غایت مبهم و البته پرکاربرد که در گفتارهای مختلف معانی متفاوتی پیدا میکند. از این جهت هر بار با عبارتی درباره مردم، یا از زبان مردم مواجه میشویم باید با وسواس بسیار زیادی نسبت به آنچه گوینده یا نویسنده از آن افاده میکند برخورد کنیم. تاریخ ایران در دوران مدرن پر از گلوهایی است که هر کدام به نوعی مدعی صدای مردم بودهاند.
* اسب تروای مردم
احتمالا دقیقترین گزارشی که در این زمینه در اختیار داریم را میشود در کتاب «مقاومت شکننده» اثر جان فوران پیدا کرد؛ جایی که در آن فوران توضیح میدهد چطور سازمان بیشکل جامعه ایرانی از ابتدای تاریخ شکلگیری مفهوم جدید سیاست در ایران در روند رخدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن تأثیرگذار بوده است. مردم، در مقام یک سازمان بیشکل، تودهای و نامعلوم بیشتر از اینکه مفهومی سیاسی باشد، یکجور انرژی یا توان ذخیره شده در روندهای تاریخی است که در غیاب سازوکارهای روشنی که آن را مدیریت کرده و در مسیر پیشبرد اهداف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و توسعهای خاص به خدمت میگیرد به عنصری ویرانگر و عاملی برای بیثباتی تبدیل میشود. مردم، در این معنا، مفهومی غیرسیاسی است که به انحای مختلف در معادلات سیاسی ظاهر شده، دست به کنشی نامشخص زده و بعد از تخلیهشدن انبان انرژی خود دوباره در گوشهای نامشخص یا در پهنهای نامعلوم و نامحدود منتشر میشود.
اگر این گزاره پیشتر مورد بحث قرار گرفته را از من بپذیرید که «تاریخ ایران معاصر، تاریخ شکلگیری دولت مدرن است»، آنگاه میتوانید تصدیق کنید هر قدر از اواسط دوران قاجار به سمت امروز حرکت میکنیم، این مفهوم حیثیت تودهای، سازماننیافتگی و به یک معنای مشخص غیرسیاسی خود را از دست داده و بیشتر از هویتی سیاسی برخوردار شده است. هر چند هنوز و تا زمانی که نهادهای سیاسی یا مدنی قدرتمندی که نیروهای متفاوت موجود در آن را نمایندگی میکنند در بستر جامعه ایرانی شکل نگرفته باشد، نمیتوان از بابت این روند سیاسیشدن ابراز خرسندی کرد. یعنی هنوز میتوان انتظار داشت که امکان سوءاستفاده کردن از این مفهوم و تبدیل آن به اسب تروای بازیگران قدرت در ایران وجود دارد.
* مردم؛ مختصات یک مفهوم سیاسی
هر رویکردی به سیاست، بر اساس تعریفی که از این اصطلاح ارائه میکند به نحوی خاص چیزهای مختلف را بهعنوان چیزهایی سیاسی حاضر میسازد. از این جهت در پس هر گفتار یا نوشتاری درباره موضوعات سیاسی فهمی از سیاست وجود دارد که ممکن است به هیچ عنوان به آن اشاره نکرده باشند. در میان همه رویکردهایی که در اختیار داریم، دولت و کاری که انجام میدهد بیشتر از هر مفهوم دیگری در قلب تعاریفی که درباره سیاست در اختیار داریم قرار میگیرد، چه از رویکردهای سلبی به سیاست صحبت کنیم و چه وقتی رویکردهای ایجابی را موردنظر داشته باشیم. در هر صورت دولت مفهوم بنیادین سیاست است. من برای اینکه در این متن کوتاه از زبان سادهتری استفاده کنم و همینطور بیش از اندازه به توصیف معنای مفاهیم نپردازم، پیشنهاد میکنم به جای دولت، مفهوم روشنتر واحد سیاسی را از من بپذیرید. بنا دارم ضمن معادل کردن دولت با واحد سیاسی از تله دولتگرایی، یا اگر دقیقتر بگویم از تله رژیم سیاسیگرایی بگریزم. منظورم این است که دولت در اینجا به هیچ عنوان با گروه حاکمان، چه کسانی که در قوه مجریه قرار دارند، چه کسانی که در دالانهای پنهان و آشکار قدرت درباره موضوعات اساسی تصمیم میگیرند و چه مجموع نهادهای رسمی تشکیلدهنده یک رژیم یا نظام سیاسی برابر نیست. دولت در بیان من مجموعه یک واحد سیاسی است: شهروندان، نهادهای رسمی قدرت، سرزمین و مساله بنیادین حق حاکمیت. از این قرار هر مفهومی یا هر تحلیلی اگر بنا باشد مفهوم یا تحلیلی سیاسی باشد باید نسبت روشنی با دولت و کاری که انجام میدهد برقرار کند. در این معناست که میگویم معتقدم مرم در مقام یک مفهوم در طول تاریخ سیاسی ایران معاصر هر روز بیشتر به مفهومی سیاسی تبدیل شده و حیثیت غیرسیاسی خود را که مستعد ظهور فاشیسم است، از دست میدهد. مردم در اینجا جمعیتی استقراریافته در یک محدوده جغرافیای خاص است که رابطه آن با جهان پیرامون و انسانهای دیگری در یا بیرون از جغرافیای مادی او زندگی میکنند به اعتبار تعلقی که به یک واحد سیاسی خاص دارد سامان مییابد. این استقراریافتگی فیزیکی، حدود، تواناییها، محدودیتها و ظرفیتهای مردم و واحد سیاسی آنها را معلوم میکند. به هیچ عنوان نمیتوان مردم را از این استقراریافتگی و واحد سیاسیای که به آن تعلق دارند منفک کرد. یعنی نمیشود تصوری از یک رخداد سیاسی یا طبیعی خاص را برای آنها حاضر کرد که در آن مردم به نحوی منفک شده از واحد سیاسی از سرنوشتی جدا و متمایز از آن برخوردار باشند. حیثیت عامی که این فهم سیاسیشده از مردم دارد باعث میشود موضوعاتی مثل اختلافات سیاسی، رقابتهای ادراکی یا واقعی درباره اداره کشور و مسائلی مانند این در حضور تهدیدات عامی که تمامیت واحد سیاسی و از این جهت شخصیت یا حیثیت سیاسی مردم را به مخاطره میاندازد، معلق شده و به دفع خطر مشترکی که از آن صحبت میکنیم مشروط شود. این خطر میتواند از جانب طبیعت، در وقایعی مانند سیل، زلزله یا دیگر رخدادهای طبیعی یا از جانب عوامل انسانی مثل کودتا با حمایت دولتهای خارجی، جنگ و موضوعاتی مانند این باشد.
* اسرائیل خطر مشترک مردم ایران در مقام یک واحد مفهومی سیاسی
در هفتههای اخیر و بعد از به اجرا درآمدن عملیات «وعده صادق 2» توسط نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، مجموعه بنگاههای رسانهای فارسیزبانی که از ارتش رژیم صهیونیستی حمایت میکنند، در کنار بیانیههای گاه و بیگاهی که بعضی از سخنگویان فارسیزبان ارتش اشغالگر اسرائیل یا نخستوزیر این رژیم خطاب به مردم ایران صادر کردهاند، بر یک جور عملیات سیاستزدایی از مفهوم مردم در ایران متمرکز بودهاند. این خط تبلیغی که حتی پیش از «وعده صادق 2» توسط نخستوزیر رژیم صهیونیستی تبلیغ میشد، بنا دارد اولا رابطه میان ایرانیان با واحد سیاسیای که به آن تعلق دارند را از بین برده و در یک معنا مردم ایران را بیجا کند. این عمل بیجا کردن که علیه استقراریافتگی مادی و روانی مردم عمل میکند، با تبدیل کردن مردم به مفهومی غیرسیاسی و در وضعیتی که استقراریافتگی سیاسی و مادی آن را نادیده انگاشته است، شرایطی را به وجود میآورد که در آن مردم با حمله احتمالی دشمن خارجی به سرزمین، منافع مادی و اقتصادی و زیرساختهای حیاتی آن همدلی داشته باشند. این عبارت بیمعنا که «اسرائیل نه با مردم ایران، که با جمهوری اسلامی ایران میجنگند» را باید ذیل این عملیات سیاستزدایی از مردم که مستلزم بیجا کردن آنها از نظر مادی و معنوی است، فهمید. مفهوم بیمعنایی که دوباره اصطلاح مردم را به اسب تروایی تبدیل کرده است که این بار آن را از سربازان رسانهای یا موشکهای موجود در ادوات آمریکایی در اختیار ارتش رژیم صهیونیستی پر کردهاند.
بیجا کردن، یا عمل سیاستزدایی کردن از مفهوم مردم همچنین مانع از ایفای نقشِ سیاسی و تأثیرگذار مردم در فرآیندهای جاری سیاسی و اقتصادی در کشور شده و آنها را نسبت به تعلقات مادی و منافع واقعی موجود در واحد سیاسیای که به عنوان بخشی وجودی از آن حاضر هستند، بیتفاوت میکند. این بیشتر به این خاطر است که این عمل بیجاسازی وعده تحقق هویت سیاسی مردم در آیندهای دور را میدهد. یعنی به آنها این ایده را منتقل میکند که آنها جایی در آیندهای نامعلوم و بعد از تشکیل یک نظام سیاسی نامشخص به مردم تبدیل میشوند. این تکنیکی است که عموما در نظریههای انقلابی کمونیستی ترویج میشده است: سیاست، به معنای حقیقی کلمه در فردای انقلاب و بعد از دوره نامعلوم دیکتاتوری پرولتاریا جریان پیدا میکند. مردمی که این فراخوان غیرسیاسی را پذیرفته و به آن تن داده باشند به شهروندان ناکجاآبادی نامعلوم در آیندهای نامشخص تبدیل شده و در مقام سربازان شورش علیه خودشان، مدام در پی از میان بردن همه نهادهای جاری در زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود میشوند. هیچچیز بیش از آری گفتن به این روایت غیرسیاسی از مردم نمیتواند یک واحد سیاسی را از درون فرو پاشیده و اعضای اصلی آن را به نیروی ویرانی خودش تبدیل کند. از این جهت در مواجهه با هر روایتی از مسائلی که در مقابل مردم قرار میگیرد، یا درباره هر گزارهای که در آن از مردم استفاده میکنند باید اصل مادی استقراریافتگی را در نظر گرفت.
نباید این نکته را از نظر دور داشت که جمهوری اسلامی ایران تنها یکی از اضلاع آن واحد سیاسیای است که ما بهعنوان ایران میشناسیم و به آن تعلق داریم. در نهایت من اینطور پیشنهاد میکنم که هر بار با این عبارت مواجه میشویم که «فلان نیرو، هر نیرو یا بازیگر منطقهای یا فرامنطقهای که باشد، نه با مردم ایران بلکه با جمهوری اسلامی ایران میجنگند»، قبل از هر چیز به جایی که از نظر مادی ایستادهایم و جهتی که موشکها و گلولههای موردنظر آن بازیگر خاص بناست به سمت آن شلیک کند نگاه کنیم و این مساله را در ذهن داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران یک چیز مادی نیست که بشود بهعنوان یک هدف معلوم به آن حمله کرد.
جمهوری اسلامی ایران مجموعهای از زیرساختهای حیاتی، جادهها، بیمارستانها، مدارس و دانشگاهها، شهرها، مراکز خدماتی، نظامی و امنیتی است که رابطه ما با جهان پیرامون و با یکدیگر را وساطت میکند. این البته به هیچ عنوان به این معنا نیست که مردم در مقام یک واحد سیاسی، نباید و نمیتواند درباره راهکارهای مواجهه با خطرات عامی که همه ما را تهدید میکنند یا روندهای جاری در نهاد قدرت نظری متفاوت از آنچه در نهادهای رسمی تبلیغ میشود داشته باشد، بلکه به این معناست که باید در هر شکلی از مواجهه با فراخوانهایی که استقراریافتگی یا تعلقات مادی و معنوی ما را به مخاطره میاندازد، نسبت به فرآیندهای سیاستزدایی یا بیجاسازی خودمان در مقام اعضای یک واحد سیاسی حساسیت قابلتوجهی داشته باشیم.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|