|
وزارت بهداشت فلسطین در نوار غزه: بیش از نیمی از شهدا زن و کودک هستند
بیش از 41 هزار شهید در غزه
وزارت بهداشت فلسطین در نوار غزه دیروز در بیانیهای اعلام کرد ارتش اشغالگر در 24 ساعت منتهی به نیمروز سهشنبه، علاوه بر چادرهای المواصی، 2 قتلعام دیگر را علیه غیرنظامیان فلسطینی در غزه مرتکب شد که در نتیجه آنها 32 فلسطین شهید و 100 نفر دیگر زخمی شدند. با شهادت این افراد شمار شهدای جنگ علیه غزه از هفتم اکتبر سال گذشته به 41020 نفر و شمار مجروحان نیز به 94925 نفر افزایش یافت. بیش از نیمی از شهدا زن و کودک هستند. این در حالی است که هنوز پیکرهای بیش از 10 هزار قربانی در نوار غزه مفقودشده و زیر آوار است. برآورد میشود آمار واقعی شهدا نزدیک به 60 هزار نفر باشد.
ارسال به دوستان
رژیم صهیونیستی با بمباران چادرهای آوارگان در منطقه امن خانیونس بیش از 100 فلسطینی را شهید و مجروح کرد
جنون علیه آتشبس
سیصدوچهلمین روز جنگ غزه، با یکی از عریانترین جنایات رژیم صهیونیستی علیه آوارگان فلسطینی همراه بود؛ جنایتی عامدانه و نمادین در حق مردمی که حتی سرپناه کافی ندارند و در چادر زندگی میکنند. در نخستین ساعات بامداد دیروز، ارتش کودککش، چادرهایی را که خانوادههای آوارگان شهر خانیونس در شمال باریکه زیر آنها آرمیده بودند، بمباران کرد که در نتیجه آن دستکم ۶۰ نفر شهید و ۴۰ نفر زخمی شدند. رژیم اشغالگر در منطقه المواصی که محدوده امن اعلام شده بود، اقدام به ارتکاب این جنایت جنگی هولناک کرد. در این حمله که به نظر میرسد یک پیام ضدبشری آشکار از سوی صهیونیستها برای مردم غزه مبنی بر قتل عام آنها در صورت باقی ماندن در بخش شمالی این باریکه باشد، دستکم ۲۰ چادر آوارگان هدف قرار گرفت. به گفته کارشناسان نظامی، بمباران ورودی محوطه خیمههای المواصی در نزدیکی بیمارستان بریتانیا توسط ارتش اسرائیل مشخصا در راستای پاکسازی قومی مردم غزه انجام شد، چرا که استفاده از بمبهای انفجاری با قدرت تخریب بسیار بالا در جایی که سازههای ابتدایی هم وجود ندارد، هیچ توجیه دیگری جز قتلعام غیرنظامیان ندارد. به گفته شاهدان عینی، محوطه چادرهای آوارگان با حداقل ۵ فروند موشک سنگین هوا به زمین بمباران شد. تصاویر حاکی از آن است که این بمباران باعث وجود آمدن 3 گودال بزرگ به عمق ۹ و ۱۰ متر در محوطه چادر آوارگان شده است. همچنین تنها ۱۹ پیکر از میان ۶۰ شهید قابل شناسایی بوده است. سخنگوی دفاع مدنی در غزه درباره این جنایت هولناک گفت: «جنگندههای اشغالگران منطقه المواصی خانیونس را که تعداد زیادی از آوارگان را در خود جای داده است، با چندین موشک هدف قرار دادند؛ منطقهای که قتلعام در آن رخ داده است به عنوان منطقه بشردوستانه طبقهبندی شده است. به شهروندان درباره بمباران و هدفگیری هشدار داده نشد. بیش از ۲۰۰ چادر در این منطقه وجود دارد که ۲۰ چادر به طور کامل از بین رفته و نزدیک ۴۰ چادر آسیب شدید دیده است». به گزارش دفاع مدنی غزه، شمار زیادی از مجروحان در نتیجه این حمله قطع عضو شدهاند. چندین خانواده نیز به طور کامل در میان شنها ناپدید شدهاند . این نهاد با اعتراف به اینکه ابزار لازم را برای جستوجوی قربانیان – به خاطر دفن شدن آنها در عمق زمین بر اثر شدت تخریب موشکها - در اختیار ندارد، اعلام کرد اشغالگران با موشکهای ۲۰۰۰ پوندی از نوع امکا، چادر آوارگان را هدف قرار دادند. این در حالی است که صهیونیستها مدعی شدند مرکز فرماندهی حماس در خانیونس را هدف قرار دادهاند اما جنبش مقاومت اسلامی فلسطین با رد این ادعا که رزمندگان القسام در این چادرها بودهاند، خبر داد بیشتر قربانیان زن و کودک بودهاند.
حماس در بیانیه خود اعلام کرد: «قتلعامی که ارتش اشغالگر در خانیونس انجام داد، منجر به کشته شدن دهها غیرنظامی شد که بیشتر آنها زن و کودک بودند. ادعای ارتش اشغالگر فاشیست مبنی بر حضور نیروهای مقاومت در محل حمله، دروغی آشکار است. مقاومت بارها حضور اعضای خود در تجمعات غیرنظامی یا استفاده از این مکانها برای اهداف نظامی را رد کرده است». حماس در پایان تصریح کرد: «هدف قرار دادن وحشیانه غیرنظامیان در منطقهای که اشغالگران آن را منطقه امن اعلام کردهاند، تأییدی بر ادامه نسلکشی دولت اشغالگر نازی است».
* بمبهای سنگرشکن علیه چادر!
به گزارش شبکه العالم، موشکهایی که رژیم کودککش در این جنایت هولناک علیه خیمههای غیر نظامیان استفاده کرد، چنان قدرت انفجاری شدیدی داشتند که باعث زلزله شدید در منطقه المواصی شد. این نوع موشکها از نوع ضربهای هستند که برای بمباران پناهگاهها یا مراکز مستحکم زیرزمینی به کار میروند و دارای برد 9 کیلومتر و طول 7.5 متر و وزنی یک تنی هستند که با استفاده از کنترل لیزری شلیک و منفجر میشوند و شروع ساخت آنها به دهه 90 قرن گذشته بازمیگردد. موشکهای «ام کا» یک انفجار بسیار شدید همراه با زلزله ایجاد میکنند.
* وحشیگری اسرائیل از کنترل خارج شده است
این نخستین بار نیست که ارتش رژیم صهیونیستی اقدام به حمله به مناطق انساندوستانه و ممنوعه میکند. پیش از این نیز ارتش اشغالگر رژیم صهیونیستی در اقدامی مشابه ماه ژوئیه منطقه انسانی بین خانیونس و المواصی را به بهانه ترور محمد الضیف بمباران کرد و تعداد زیادی از غیرنظامیان ساکن در این کمپ آوارگان را به شهادت رساند. ارتش رژیم از آن زمان مدعی به شهادت رساندن محمد الضیف در این عملیات است؛ ادعایی که توسط حماس و سخنگوی این جنبش رد شد و اعلام کردند محمد الضیف خود شاهد ادعاهای کذب صهیونیستها از تلویزیون است و به آنها میخندد. علاوه بر این جنایات رژیم صهیونیستی بارها اقدام به حمله موشکی و تیراندازی به خودروهای کارکنان سازمان ملل و بمباران مدارس این سازمان در نوار غزه کرده است؛ اقداماتی که تاکنون برای آنها هزینهای قابل توجهی را چه در رسانههای غربی و چه در محافل سیاسی غرب و سازمانهای بینالمللی به همراه نداشته است.
* واکنشها
جنایت 10 سپتامبر علیه بشریت چنان عریان بود که حتی واکنش فوری رژیمهای غربی حامی اسرائیل مثل انگلیس و دولتهای عربی در حال عادیسازی روابط با تلآویو مثل عربستان را در پی داشت. تشکیلات خودگردان قبل از رژیم اشغالگر صهیونیستی، دولت آمریکا را در قبال این جنایت مسؤول دانست.
در بیانیه وزارت خارجه فلسطین آمده این جنایت بازتاب شکست بینالمللی در توقف جنگ و نسلکشی و کوچاندن مردم غزه است. این وزارتخانه خواستار آتشبس فوری در غزه شد و آن را تنها راه حمایت از غیرنظامیان فلسطینی و ایجاد بستر مناسب برای دستیابی به توافق مبادله اسرا دانست. وزارت خارجه عربستان هم اعلام کرد جنایت مواصی را که در راستای ادامه جنایات رژیم صهیونیستی علیه غیرنظامیان فلسطینی انجامشده، محکوم میکند. وزارت خارجه ترکیه نیز طی بیانیهای، کشتار دهها آواره فلسطینی در منطقهای را که توسط اسرائیل امن اعلام شده بود، شدیدا محکوم کرد.
* آمریکا و انگلیس محکوم نکردند!
وزیر خارجه انگلیس که در نشست با همتای آمریکایی خود از موشکباران منطقه بشردوستانه المواصی غزه با خبر شده بود، از محکوم کردن جنایات هولناک اسرائیل خودداری و تنها به ابراز نگرانی کفایت کرد. دیوید لامی بدون اشاره به اینکه رژیم صهیونیستی عامل اصلی عدم دستیابی به توافق آتشبس در غزه بوده است، گفت: «ما در یک لحظه حساس با یکدیگر ملاقات میکنیم؛ لحظهای حساس برای دستیابی به توافق آتشبس غزه در حالی که مرگهای تکاندهنده در خانیونس نیاز شدید به این آتشبس را نشان میدهد». آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا نیز در این کنفرانس خبری در لندن خواستار دستیابی به آتشبس شد و گفت سریعترین راه برای بازگرداندن اسرای صهیونیست به خانههای خود، «رساندن توافق آتشبس به خط پایان است». با این حال وی تاکید کرد واشنگتن و لندن هر دو مصمم به کمک به رژیم جنایتکار اسرائیل هستند.
* گوترش: هرگز این همه مرگ در غزه ندیده بودم
دبیرکل سازمان ملل اعتراف کرد از زمانی که به این سمت انتخاب شده، تاکنون هیچگاه این سطح از مرگ و ویرانی را در غزه شاهد نبوده است. آنتونیو گوترش تاکید کرد: سازمان ملل آماده حمایت از هرگونه آتشبس در غزه است و این سازمان از سال 1948 یک ماموریت نظارتی نظامی در خاورمیانه داشته و این یکی از مسائلی است که ما قبلا پیشنهاد دادهایم. این شخصیت پرتغالی همچنین اعتراف کرد این باور که سازمان ملل میتواند چه از طریق مدیریت اراضی یا استقرار نیروهای حافظ صلح در آینده غزه نقشی داشته باشد، غیرواقعبینانه است، زیرا بعید است که «اسرائیل» به این سازمان اجازه نقشآفرینی دهد.
* بازداشت کاروان سازمان ملل
در همین حال آژانس آنروا بامداد سهشنبه از بازداشت کاروان سازمان ملل که بیش از ۸ ساعت در مسیر شمال نوار غزه بودند، توسط رژیم صهیونیستی خبر داد. «فیلیپه لازارینی» کمیسر کل آژانس کاریابی و امدادرسانی سازمان ملل به آوارگان فلسطینی در نوار غزه، از بازداشت یک کاروان و کارکنان این آژانس توسط رژیم صهیونیستی خبر داد. لازارینی بامداد سهشنبه در بیانیهای گفت: ارتش اسرائیل با وجود هماهنگی قبلی، کاروان سازمان ملل را که بیش از ۸ ساعت به سمت شمال غزه در حرکت بود، بازداشت کرد. طبق گزارشها تمام کارکنان آزاد شده و کاروان به سلامت بازگشته است اما نمیتوان تأیید کرد که آیا روند واکسیناسیون فلج اطفال در شمال غزه ادامه مییابد یا خیر. این حادثه در چارچوب یک سری تخلفات علیه کارمندان سازمان ملل در نوار غزه است که باید از آنها محافظت و به آنها اجازه داده شود که وظایف خود را مطابق با قوانین بینالمللی انجام دهند.
***
بیش از 41 هزار شهید در غزه
وزارت بهداشت فلسطین در نوار غزه دیروز در بیانیهای اعلام کرد ارتش اشغالگر در 24 ساعت منتهی به نیمروز سهشنبه، علاوه بر چادرهای المواصی، 2 قتلعام دیگر را علیه غیرنظامیان فلسطینی در غزه مرتکب شد که در نتیجه آنها 32 فلسطین شهید و 100 نفر دیگر زخمی شدند. با شهادت این افراد شمار شهدای جنگ علیه غزه از هفتم اکتبر سال گذشته به 41020 نفر و شمار مجروحان نیز به 94925 نفر افزایش یافت. بیش از نیمی از شهدا زن و کودک هستند. این در حالی است که هنوز پیکرهای بیش از 10 هزار قربانی در نوار غزه مفقودشده و زیر آوار است. برآورد میشود آمار واقعی شهدا نزدیک به 60 هزار نفر باشد.
***
اسرائیل با جنایت بیشتر جلوی توافق را میگیرد
یکی از باسابقهترین دیپلماتهای حماس در واکنش به جنایت المواصی، طی سخنانی خطاب به وزرای خارجه عرب گفت: «دشمن صهیونیستی به ارتکاب جنایت و نسلکشی علیه ملت فلسطین در غزه ادامه میدهد که آخرین نمونه آن جنایت مواصی در شهر خانیونس بود». اسامه حمدان تاکید کرد رژیم اشغالگر به محاصره غزه و فشار بر مردم آن بویژه ساکنان شمال که قحطی و بیماریهای مختلف در آنجا شیوع پیدا کرده، ادامه میدهد. به گفته وی، اسرائیل با ارتکاب کشتارها و جنایات بیشتر و ایجاد شروطی غیرقابل اجرا، بر سر راه رسیدن به توافق مبادله اسرا مانعتراشی میکند. حمدان با ابراز امیدواری به اینکه در نشست وزرای خارجه عرب بر رژیم صهیونیستی جهت توقف جنگ و بازگشایی گذرگاههای غزه فشار آورده شود، هشدار داد:«رژیم اشغالگر تنها ملت فلسطین را تهدید نمیکند، بلکه خطری برای امنیت ملی دیگر کشورهای عربی نیز هست». وی خطاب به وزرای خارجه عرب گفت: «ما شما را به حمایت از قدس و مقدسات فلسطین، جلوگیری از اجرای طرحهای دشمن و قطع روابط با رژیم اشغالگر فرامیخوانیم». حمدان خواستار تلاش برای بازگشایی گذرگاههای غزه، ارائه کمکهای بشردوستانه به ملت فلسطین و برملا کردن و محکومیت جنایات رژیم اشغالگر علیه آنان شد.
ارسال به دوستان
درباره کارکردهای سیاسی فرهنگ انتظار
آداب سیاسی انتظار
حمید ملکزاده: روایتهایی از دانش وجود دارد که بر تقلیل هر چیز و همه چیز به صورتهای مادی آنها اصرار میکند. این شکل از تقلیلگرایی مادی عموما با هدف قابل مشاهده کردن و مطالعه تجربی موضوعات مختلف صورت میپذیرد. تحتتأثیر این وسوسه علمیسازی، عموما موضوع مطالعه از محتوای خود خالی شده و مناسبات جاری در میان عناصر تشکیلدهنده آن به روابطی مکانیکی، مشاهدهپذیر و قابل پیشبینی تغییر ماهیت میدهد. در نتیجه دست زدن به این شکل از تقلیلگرایی با ظهور الگوهای ثابتی از مشاهده و مطالعه درباره موضوع دانش مواجه میشویم که برای دانشمند به عنوان الگوهای مطالعه علمی عمل میکند. این روایت از علم و دانش نظری در نهایت به کار مطالعه درباره جهان در صوریترین حالت آن میآید. درست از همین جهت است که دانش با ناتوانی در توضیح، تبیین و پیشبینی بخش قابل توجهی از پدیدههای جاری در جهان مواجه میشود. این شکل از تقلیلگرایی و ناتوانی ناشی از آن در موضوعات مربوط به علوم انسانی بیش از آنچه در حوزههای علمی دیگر مورد بررسی قرار میگیرد به چشم میآید. این موضوع مخصوصا وقتی صحبت از موضوعاتی با ماهیت غیرمادی باشد بیشتر صادق است. برای نمونه موضوعات مربوط به انقلاب، ایثار و مقاومت را در نظر بگیرید. وقتی بحث درباره حیثیت سیاسی این عناوین باشد، علم سیاست تجربی نمیتواند به شکل معناداری آنها را توضیح دهد. از این جهت لازم است یکجور تجدیدنظر اساسی در زمینه مطالعه پیرامون آنچه به انسان و تجربه خاص او از - جهان – هستی وجود دارد، انجام دهیم. در این یادداشت تلاش میکنم به این بهانه مفهوم انتظار و نتیجه منطقی آن، یعنی ایده مقاومت را به عنوان مفهومی سیاسی مورد بررسی قرار دهم.
* سیاست و مسأله امید
سیاست چه به عنوان نوعی تدبیر منزل فهمیده شود و چه به عنوان نوعی مداخله متمرکز و مشروع در نظام طبیعی زندگی افراد یک واحد سیاسی که با هدف بیشینه کردن خیر جمعی اتفاق میافتد، مستلزم نوعی امید یا امیدواری است. این امید یا امیدواری در درجه نخست به «فایده داشتن» مداخله یا تدبیر موردنظر و در مرحله بعد به «روشن بودن آینده» دلالت میکند. هر 2 معنای ارائه شده از اصطلاح امید به شکل بنیادین با «آینده» پیوند خوردهاند. از این قرار امید در اینجا اصل راهنما یا نقطه وصل گذشته و حال است. اصلی راهنما که میشود آن را به عنوان نخ تسبیح هستی زمانمند یک واحد سیاسی در نظر گرفت. علاوه بر این، نفسِ ایده امید متضمن نوعی «انتظار داشتن» است. یعنی کسی که نسبت به چیزی «امیدوار» است، «انتظار دارد» آن چیز در آینده دور یا نزدیک محقق شود. امیدواری ناشی از این انتظار در نهایت مبنای کنش سیاسی معنادار است. اگر همه اینها را بپذیرید، آنگاه تصدیق خواهید کرد برخلاف آنچه مرسوم است، بحث درباره امید و انتظار موضوعاتی اساسی در سیاست است. بعد از بحث مقدماتی ارائه شده درباره نسبت میان امید، انتظار و سیاست باید به طور مشخصتری به محتوای سیاسی یا مبانی تشکیلدهنده فهمی که از حیثیت سیاسی این مفاهیم داریم، بپردازیم. اهمیت این موضوع در این است که کیفیات بحثی که درباره امید و انتظار به عنوان مفاهیمی سیاسی ارائه میکنیم، برای ما به عنوان وجوه متمایز، یا معیارهای بنیادین تمایز رویکردهای گوناگون به سیاست عمل میکند. یعنی برای ما این امکان را فراهم میکند تا بتوانیم پیشنهادهای متفاوت درباره معنای سیاست و افق نظامهای سیاسی یا روایتهای نظری درباره سیاست را از یکدیگر تمییز دهیم و آنها را دستهبندی کنیم. اینطور به نظر میرسد که عدم توجه به این موضوع سیاستمداران و پژوهشگران سیاسی را در کار پیشبینی انقلاب اسلامی ایران در سال 57 و البته توضیح، شرح و تبیین آن در سالهای بعد از آن تا امروز ناتوان ساخته است. برای اینکه این مساله را مورد بررسی قرار دهم پیش از هر چیز سعی میکنم رابطه میان امید، انتظار و ایده مقاومت را معلوم کنم.
* امید، انتظار و سیاست مقاومت
قبل از اینکه به موضوع این بخش وارد شویم لازم است این نکته را دوباره متذکر شوم که امید، اصل راهنما یا نخ تسبیح هستی زمانمند یک واحد سیاسی و اعضای آن است. یعنی امید آن مفهومی است که گذشته، حال و آینده را به شکل معناداری در قالب یک روایت سیاسی از زندگی به یکدیگر متصل میکند. اهمیت این موضوع وقتی بیشتر معلوم میشود که همچنین این مساله را در ذهن حاضر کرده باشید که امید و انتظاری که از آن ناشی میشود مبنای عمل سیاسی یا هر شکل دیگری از اقدام عملی در جهان انسانی است.
همینطور امید و انتظار ناشی از آن را میشود به عنوان هسته مرکزی یا معیار اصلی برای معلوم کردن شیوه خاص مواجهه ما با زمان، یعنی با آنچه درگذشته اتفاق افتاده، چیزی که امروز تجربه میکنیم و آنچه در آینده انتظارش را میکشیم فهمید. با توجه به همه اینها، اگر امید و انتظار ناشی از آن، اصل راهنمای عمل سیاسی باشد، پس عملی که از آنها متأثر است باید مشخصه خاصی داشته باشد. یعنی باید عملی باشد که در آن میشود مفاهیمی مانند امید داشتن و انتظار کشیدن را به شکل معناداری برجسته کرده و آنها را نشان داد. از آنجا که امید داشتن، همواره نسبت به آینده امیدوار بودن است و با عنایت به اینکه انتظار کشیدن، همواره انتظار کشیدن برای چیزی در آینده معلوم یا نامعلوم، نزدیک یا دور است، پس میشود انتظار داشت امیدوار بودن و منتظر بودن همواره متضمن امیدواری نسبت به چیزی و انتظار برای چیزی باشد. از این جهت میتوانیم ادعا کنیم امید و انتظاری که از آن صحبت میکنیم مستلزم نوعی مقاومت است. این شکل از مقاومت را میتوان از جهات زیادی مورد مطالعه قرار داد اما احتمالا مهمترین وجوه آن به رابطهای که ما در زندگی سیاسی با گذشته و امروز برقرار میکنیم مرتبط باشد. یعنی تحتتأثیر امیدواری به چیزی و انتظارکشیدن برای تحقق چیزی در آینده، گذشته و اکنون اصالتِ خود را به عنوان غایت یا هدف اصلی از دست داده و آینده از اصالت سیاسی برخوردار میشود. این شکل از مقاومت به یک اندازه علیه صورتهای متفاوت از سَلَفیگری و محافظهکاری ارتجاعی و بیعملی و رکود سیاسی و غیرسیاسی عمل میکند. در نظر داشته باشید هر بار امید به آینده و انتظار تحقق چیزی در آینده دور یا نزدیک به معیار عمل سیاسی تبدیل شده باشد، کنشگر سیاسی یا پژوهشگر سیاست همواره در مقابل اعتبار قطعی و سفتوسخت گذشته و بیعملی در امروز به یک اندازه مقاومت خواهد کرد؛ به این ترتیب میتوانیم ادعا کنیم سیاست مبتنی بر امید و انتظار ناشی از آن اصولا سیاست مقاومت است؛ مقاومت در مقابل سترونی و فربگی گذشته و رکود و بیعملی امروز. از این جهت سیاست مقاومت را تنها در پرتو ایده امید و مفهوم انتظار میتوان توضیح داد.
* انتظار منجی و موعودباوری شیعه
بحث درباره نقش موعودباوری و انتظار منجی به یکی از مهمترین شاخههای مطالعه در الهیات سیاسی تبدیل شده است. این موضوع در الهیات یهودی، مسیحی و صورتهای سکولار آنها در الهیات سیاسی مدرن در سالهای اخیر مورد توجه اهالی کتاب در ایران نیز واقع شده است. از این جهت تا حد زیادی نسبت میان این مفاهیم با زندگی سیاسی، در سطح عمل و نظریه سیاسی، برای ایرانیان آشناست. آنچه در بخش پایانی تلاش میکنم به آن بپردازم، به اشاراتی مختصر پیرامون کارکردهای سیاسی این مفاهیم درباره موضوع غیبت امام عصر(عج) محدود است. اشاراتی که من در این بخش خواهم داشت بیشتر از جهت معنای غیبت و آوردههای ایده ظهور منجی برای یک ذهن سیاسیاندیش شیعه است. اگر مبنای سیاست در همه صورتهای آن امید به آینده و انتظار برای تحقق چیزی در آینده دور یا نزدیک باشد، ذهن سیاسیاندیش شیعه این امید و انتظار را با امکان ظهور امام مُنتَظَر پر میکند. ظهور امام منتظر با استقرار شکل خاصی، یا اگر بهتر بگویم با انتظار استقرار عالیترین صورت ممکن از حیات سیاسی برای انسان، همراه است. در این معنا ایده انتظار برای ظهور امام عصر مبنای هر عمل سیاسی معنادار برای ذهن و عامل سیاسی معتقد به ظهور منجی در آینده نامعلوم - نزدیک باشد یا دور - تبدیل میشود. از آنجا که محتوای ایجابی آن صورت عالی از حیات سیاسی به طور کامل برای ما، در امروز زندگی سیاسی معلوم نیست، میشود انتظار داشت سیاست شیعی مطلوب متضمن نوعی مقاومت در مقابل دعاوی تام و مطلق مشروعیت سیاسی باشد. این مساله میتواند به یک اندازه در همه ساحتهای سیاست صادق باشد. اگرچه ممکن است اول اینطور به نظر برسد که مقاومتی که من از آن صحبت میکنم متضمن نوعی تعطیل عمل سیاسی باشد، از این جهت که تحقق کمال مطلوب زندگی سیاسی را به آیندهای نامعلوم و به فردای ظهور منجی موکول کرده است اما قدرت نیروی مقاومتی را که از آن صحبت میکنیم باید به عنوان نیروی محرک سیاستمدار یا نظریهپرداز سیاسی برای تحقق قدر مقدور سیاسی جامعه اسلامی در نظر گرفت. همانطور که پیشتر نوشته بودم امید و انتظار ناشی از آن وقتی به عنوان معیاری برای عمل و نظریه سیاسی تبدیل شود، نیروی مقاومتی را تولید میکند که به یک اندازه علیه فربگی گذشته و سکون در زمان حال عمل میکند. این عمل دوسویه، تحقق کمال مطلوب آینده را در پیوند با جریان عمومی زندگی سیاسی میفهمد. یعنی اینطور فکر میکند که تحقق آینده و پر شدن انتظار در نتیجه فرآیندی رخ خواهد داد که گذشته، حال و آینده مردم را به اعتبار ایده ظهور منجی به یکدیگر متصل میکند. این مانند این است که بگوییم ایده انتظار برای انسان شیعه ضرورت یکجور مراقبه بنیادین سیاسی مداوم و در طول زمان را به وجود میآورد؛ مراقبهای که روح اصلی و هسته مرکزی عمل سیاسی و مشارکت در ساخت دولت را بهوسیله آن توجیه میکنند. همین ایده مراقبه است که مفاهیمی مثل ایثار، شهادت و فرهنگ مقاومت را به موضوعاتی برای مطالعه سیاسی و عناصری بنیادین در کنشگری سیاسی تبدیل کرده است، لذا سیاست شیعی ناشی از باور به ظهور منجی ضرورتا و به شکل بنیادین از جنس سیاست مقاومت است. صورتهای متفاوت از این مقاومت را در جای جای جبهه مقاومت مشاهده میکنیم. اخیرا تحتتأثیر تحولات جاری در سرزمینهای اشغالی، نسخه خاصی از این فرهنگ سیاسی در محدوده تمدن غرب ظهور کرده و امکان بسیج شهروندان دولتهای حامی تلآویو را علیه اشغالگران صهیونیست به وجود آورده است. آنچه به ما اجازه میدهد ادعا کنیم این صورت جدید از مقاومت از ایده مقاومت اسلامی ریشه میگیرد ناتوانی قدرت سرکوب مادی یا تنبیه مادی جوانان و دانشگاهیان غربی برای کنترل و به قاعده قبلی بازگرداندن جنبشهای حمایت از مردم فلسطین است.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
انتظار؛ مانیفست مقاومت
محسن سلگی: درباره فلسفه انتظار شیعی، برداشتها و تفاسیر متعددی وجود دارد. افزون بر این، درباره منجیگرایی در ادیان تلقیهای مختلفی انجام شده است. یکی از خطاهای شناختی پیرامون موارد فوق، تلقی از انتظار به منزله «انفعال» است که مصداق آن برداشتهایی سطحی است که مبتنی بر رمان «در انتظار گودو» نوشته ساموئل بکت، نویسنده ایرلندی انجام میشود، در حالی که نویسنده در اثر یادشده، آرمانشهر مدرنیته را مورد نقد استعاری خود قرار داده است.
افزون بر این، در میان علاقهمندان به فلسفه انتظار شیعه نیز شاهد تفاسیر متمایز و غیریکدستی هستیم؛ از تفسیر جامعهشناختی مرحوم دکتر علی شریعتی، تا تفسیر عرفانی - اخلاقی «هانری کربن» متفکر فرانسوی تا تلقی دینیتر شهید مطهری(ره).
تفسیر عرفانی - اخلاقی هانری کربن متوجه جنبه جامعهسازی و اخلاق جمعی نیز هست اما تصوف و عرفان را نماینده و اوج اخلاق برخاسته از انتظار میداند که این، با مفهوم مقاومت و تاریخ تصوف که تاریخی چندان مقاوم و مبارز در برابر ستم نبوده، سازگار نیست اما اوج تفسیر وی آنجایی است که امامت و ولایت را باطن شیعه میداند و میگوید این باطن و جوهره فراتر از مباحث استدلالی و فقهی است. دکتر شریعتی نیز با نگاهی امامتمحور و با نگاهی مبتنی بر جامعهشناسی و فلسفه تاریخ، رای به جبری بودن انتظار شیعی و تسلسل تاریخی آن در تحقق آزادی و عدالت و رفع استضعاف در انواع آن (استعمار، استحمار و استکبار) میدهد. او از انتظار مثبت و انتظار منفی سخن به میان میآورد و از اولی در برابر دومی دفاع میکند. شهید مطهری(ره) نیز با تفکیک انتظار فعال و انتظار منفعل، بر عقلانیت و ضرورت اولی تأکید میکند. ایشان افزون بر اقامه استدلالهای کلامی و فلسفی و روایی - که مرحوم شریعتی در سخنرانی خود تحت عنوان «انتظار» تصریح میکند که قصد ورود از این دریچه و مدخل را ندارد- جنبه جامعوی یا جامعهگرایانه را به بحث میگذارد.
در عین حال، نه هانری کربن و نه استاد شهید مطهری(ره) در بحث از انتظار، به سیاق و اندازه دکتر شریعتی، عنصر انقلابیگری و مقاومت را نمایندگی نمیکنند. به بیان دقیقتر، ظرفیت بحث از تلاقی و اقتران «مقاومت و انتظار» در منظومه فکری شریعتی بیش از سایر متفکران است که این به روحیه مبارز و سویه چپگرایانه او نیز بازمیگردد؛ سویهای که سیاست را در اندیشه او پررنگتر از کربن و شهید مطهری میکند.
نکته دیگر اینکه در بسیاری از مباحث پیرامون انتظار منجی و حتی بعضا در مباحث یادشده، خلأ یا کمرنگی «زمان حال» دیده میشود. به بیان دیگر، عمدتا انتظار به منزله موعود و وضع آینده تلقی میشود، در حالی که خود امام زمان روحی له الفدا، همزمان با موعود بودن، موجود و حی است. کربن به درستی متذکر میشود شیعه تنها مذهبی است که به سبب وجود امام زندهاش، رابطه خود را با آسمان نگسسته است (رابطه، پیوسته و یکپارچه است). او بر جنبه اکنون (تزکیه فرد منتظر) تأکید داشت اما چندان به جنبه موعود و آیندهگرایانه عنایت نداشت. در این سو، کسی چون شریعتی انتظار را به منزله وحدت حقیقت و واقعیت تفسیر میکند که بیانی دیگر از پیوند موجود و موعود در انتظار شیعی است اما چندان به جنبه انسانساز و اخلاقی انتظار (اکنون) توجه نمیکند.
به هر روی درک انتظار شیعی به منزله «اکنون» و وعدهای برای همین حالا و اینجا، بسیار مهم و راهبردی است و نتایج شگرفی در سیاست و اسلام سیاسی به دنبال خواهد داشت. همچنان که مقاومت صرفا جنبه سلبی و دفاعی ندارد.
آیتالله العظمی جوادیآملی در تکمیل مباحث گفته شده - بیآنکه لزوما میراثدار متفکران یادشده باشد - الگوی «موعود موجود» را مطرح کرده است؛ الگویی که اقتران آرمان و واقعیت، فردا و امروز یا آینده و حال و نیز جنبه فردی و جمعی است. در عین حال، در میراث فکری ایشان، همچنان جنبه سیاسی، مبارز و مقاومتمدار انتظار - که در اندیشه شریعتی موج میزند - وجود ندارد یا وجودی چنان پررنگ و پرصلابت ندارد.
با عنایت به پیشینه یادشده، در ادامه، مبحث انتظار در اندیشه شریعتی - معلم انقلاب - را شرح خواهم داد و برخی رهاوردهای آن و نیز تعدیل نقدآمیز خود بر آن را به رشته تحریر در خواهم آورد.
* شریعتی، همهنگام جبر تاریخی و رهایی
در اینجا عین و خلاصهای از سخنان مرحوم دکتر شریعتی را بازگو میکنم؛ سخنانی که انتظار را به منزله مانیفست و برنامه مبارزه و مقاومت پیش چشم میگذارد.
او در سخنرانی خود تحت عنوان «انتظار» میگوید: «انتظار جبر تاریخ است. این مساله برای روشنفکران که با مکتبها و فلسفههای علمی تاریخ آشنایی دارند، بینهایت شورانگیز است. من در این گوشه از زمین و این لحظه از تاریخ منتظرم تا در آیندهای که ممکن است فردا یا هر لحظه دیگر باشد، ناگهان انقلابی در سطح جهانی به نفع حقیقت و عدالت و تودههای ستمدیده روی دهد که من نیز در آن باید نقشی داشته باشم و این انقلاب با دعا خواندن و فوت کردن و امثال اینها نیست...
انتظار هم یک اصل فکری اجتماعی و هم یک اصل فطری انسانی است؛ به این معنا که اساسا انسان موجودی است منتظر و هر که انسانتر، منتظرتر و همچنین جامعه بشری، به معنای اعم، دارای «غریزه انتظار» است، چه جامعه طبقاتی، چه جامعه ملی و چه جامعه گروهی و بر اساس همین اصل است که اعتقاد به مسیح از ابتدا در جوامع بشری وجود داشته و به همین دلیل است که تاریخ میگوید همه جامعههای بزرگ جامعههای منتظرند.... چه؛ جامعه موجود زندهای است و موجود، انسانی زنده، منتظر است و اگر منتظر نباشد حرکت نمیکند و تن به آنچه هست، میدهد...
اگر به صورت مثبت منتظر باشم، به تاریخ خوشبینم؛ زیرا معتقدم نظام جبری تاریخ در پیروزی قطعی عدالت است و این نشان میدهد عقیده انتظار مثبت و انتظار منفی چقدر با هم متضادند.... انتظار به این عنوانی که در تشیع هست، ۳ دوره را به هم متصل میکند: دوره اول، نبوت، دوره دوم، امامت و پس از آن، غیبت که در آن، نه نبوت وجود دارد و نه امامت حکومت عینی دارد.
اصل «نیابت امام» که با آن وجهش گفتم چگونه اصل انحطاطآوری است، در این وجهش اصلی مترقی است و نشان میدهد این ۳ دوره چگونه به هم پیوسته است. اول دوره نبوت، بعد امامت که تسلسل دوره نبوت است و سپس دوره علم که ادامه امامت است. از آغاز بشریت تا انتهای زمان، فلسفه من میتواند مسیر تاریخ بشری و تسلسل حوادث را در یک پیوست جاری علمی منطقی توجیه کند. منتظر، هم از نظر فکری و هم از نظر عملی و مادی، یک انسان آماده است...».
چنانکه میبینیم، مرحوم شریعتی، تاریخ را دارای منطق، پیوستار و نظم میداند که بنابراین، تصادفی نیست و نیز معتقد به پیروزی محتوم و قطعی خیر بر شر است. در عین حال، انتظار به منزله سکوت و انفعال را طرد و نفی کرده و از آن به عنوان انتظار منفی و بدبینانه یاد میکند. یک نکته جذاب در اینجا آن است که بدبینی را عامل رکود و خمود میداند و خوشبینی را عامل تحرک و تحقق رهایی و عدالت. نکته دیگر اینکه شریعتی متأثر از ادبیات چپ، رای به جبر تاریخی میدهد اما انصاف آن است که بدانیم در این رای، معتقد به نفی اراده انسانی و فردی نیست، بلکه به عکس، اراده فردی را ارج میگزارد. در عین حال بهتر بود از تعبیر «ضرورت تاریخی» به جای «جبر تاریخی» بهره میجست. همچنین، توجه به این نکته ضروری است که تقلیل «دترمینیسم» به جبرگرایی نیز خطا است؛ دترمینیسم (تعینگرایی) دلالت بر ضرورت و رابطه علی میتواند داشته باشد. توجه به این نکته هم مهم است که باور به غایتمندی تاریخ و مشخصا پیروزی نهایی خیر بر شر، به سادگی و تسطیح فاتالیسم یا تقدیرگرایی نیست. هرچند تقدیرگرایی هم لزوما نافی آزادی و اراده انسانی نیست. در نهایت، ضرورتگرایی و باور یقینی - منطقی - عقلانی به پیروزی خیر و باور ایقانی - ایمانی به مبارزه و مقاومت در برابر شر نیز یک ضرورت تاریخی و اخلاقی و دینی است که اوج آن در فلسفه انتظار شیعی نهفته است. تنها با اتکا به چنین فلسفه تاریخی و منجیگرایی شیعی است که مقاومت، تسلسل، نظم جریانی، سرراستی و خستگیناپذیری را واجد خواهد شد و برنامهای مشخص، خللناپذیر و اصیل خواهد داشت.
ارسال به دوستان
قتلعام مردم غزه توسط رژیم صهیونیستی ادامه دارد؛ جهان بهتزده شاهد بیرحمانهترین جنایات علیه زنان و کودکان فلسطینی است
کجاست منجی مظلومان
زبانِ آه ما را بشنو!
صادق فرامرزی: آن حجم نحس و نامیمون باروت یا هر ماده دیگری که سری جنگی موشک ناانسانترین دوپایان جهان را حمل میکرد، تنها چند متر تا بیمارستان المعمدانی نواره باریک و تنها و شلوغ غزه فاصله داشت که آن کودکان بیخبر از همه جا آخرین فریاد درد خود را کشیدند، آخرین خنده معصومانه خود را روی لب نشاندند، آخرین آغوش مادر را لمس کردند که ناگهان انفجار، صدایی گوشخراش و در نهایت سکوتی لبریز از مرگ تمام آن جغرافیا را در دستان زندهکش خویش دفن کرد. از 25مهر 1402 و دهمین روز آشکارترین نسلکشی تاریخ سخن میگویم. شب بود و ظلمت، هر قابی که میآمد حیرت آدمی فزون میشد. رئیس بیمارستان در میان کوهی از جسد و جسمهای در خون غرق شدهای مقابل دوربینها ظاهر شد و گفت همین است؛ غزه همین بود. او قاصر از بیان بود و چشم شرمگین از دیدن و زبان به لکنت افتاده از تفسیر و انسان ایستاده به گوشهای در میان حجم نتوانستنهای خویش به روزنهای برای شدن فکر میکرد. تقویم میگوید از آن شب تا یلدا بیش از 60 خاموشباش خونین دیگر فاصله بود اما انسان معاصر طولانیترین شب خود را در آن بامداد که رگههایی از سوز سرما داشت، سپری کرد.
حالا بیش از 330 شب از آن یلدای سرخ پاییز میگذرد. نام بیمارستان المعمدانی با خطی کمرنگ روی لوح سیاهشده ذهنمان جا خوش کرده. شبهای زیادی پس از آن شب آمدند و آخرالزمان را بار دیگر به رخمان کشیدند و رفتند و کودکان دفن شدند و با جنایتی دیگر از نبش قبر خاطرات سیاه بیدار شدیم و دوباره خوابیدیم و سرانجام به جنگ با عادتها رفتیم و خواهینخواهی عادت کردیم و ناظری شدیم که به دیدن رنج خو کرده است. 330 شبانهروز نسلکشی با کیفیت بالایی مقابل دیدگانمان پخش شد و آموختیم جبر رنجآلود این جهان به قدر تمام ضحاکهای تاریخ خونآشام است. ما دیگر در نوشتن هم مثل روزهای نخست نخواهیم شد. هیچ قصهای را نمیتوانیم به پایان برسانیم، هر جزء این داستان ما را یاد جزئی جداشده از تنی بیجان در گوشه دیگر میاندازد. به چشمان هر دختر، خنده هر پسر، گریه هر مادر و دستان به آسمان رفته هر پدر که فکر میکنیم، یاد داستان دیگری میافتیم. در این 330 شبانهروز هر 9 دقیقه به پایان داستان یک انسان رسیدیم. هر 9 دقیقه جانی آرزوهایش را، دوستداشتنهایش را، خاطراتش را و البته رنجش را کنار نهاد و زیر سایه بیبرکت انفجاری جان سپرد. آنها کشته شدند و ما بیشتر دریافتیم در این سیاره رنج، چه نظارهگران پرشماری شدهایم. حالا ما برادران و خواهران زیادی داریم که نام هم را نمیدانیم اما از رد رنجهای مشترکمان به خویشاوندان هم تبدیل شدهایم. از شرق تا غرب جهان، از هر تیره و طایفه و با هر الفبایی به یک زبان درد میکشیم، زبانِ آه! حالا آه کشیدن است که به ما یادآور میشود لشکر انسانهای تنهایی که نخواستند عادت کنند، چه زیاد شده است. ما در میان تمام نتوانستنهایمان به دنبال نشانهای از خواستن میگردیم. خواستن یعنی نپذیرفتن آنچه هست و ما میخواهیم چنین نباشد.
***
330 روز از 1190 سالی که بی شما گذشت را ما چنین گذراندیم. ما خواستیم عادت نکنیم تا بتوانیم امیدوار به فریادرسی شمایی باشیم که خونخواه تمام مظلومان جهان هستید. ما تقویممان را روزبهروز با رنج بیشما بودن سپری کردیم و میدانیم به اندازه تمام آههایی که از جگر مظلومان تاریخ نواخته میشود یک استغاثه «العجل» به پیشگاه حضرتتان میرسد. شما که سرانجام سرآغاز عدالت خواهید بود. به نام انتظارتان به هر چه جز واژه مقدس عدل، «نه» میگوییم.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|