|
سرنوشت نامعلوم صنعت فیلم و سریالسازی سوریه پس از به قدرت رسیدن تحریرالشام
افول ستارههای شام
میلاد جلیلزاده: در میان ممالک متعدد عربی، سوریه و مصر ۲ کشوری بودند که از سالهای دور در سینما حرفی برای گفتن داشتند. آشنایی ایرانیها با سینماگران سوری احتمالا بیشتر از هر چیزی با مصطفی عقاد، کارگردان فیلمهای «الرساله» و «عمر مختار» شکل گرفته باشد. البته او این فیلمها را با عوامل هالیوودی ساخته بود و تصویر سوریه در ایران بیشتر با چند سریالی که از سیمای ملی پخش شدند، آشناست. قدیمیترها سریال «سرای ابریشم» را به یاد میآورند که ماه مبارک رمضان از تلویزیون پخش شد و سنت سریالسازی رمضانی را به ایرانیها هم آموخت و اگر کمی جلوتر بیاییم، سریال «مدیر کل» هم علاقهمندان خودش را بین ایرانیها داشت. نکته اما اینجاست که فیلمسازان سوری در جهان عرب بسیار محبوبتر از چیزی هستند که ممکن است یک مخاطب عادی فیلم و سریال در ایران تصور کند. حتی این سریالها باعث شدهاند لهجه سوری در تمام جهان عرب به محبوبترین لهجه تبدیل شود. سینمای سوریه تا قبل از فروپاشی شوروی در حال طی کردن یک مسیر قابل قبول بود اما از آن به بعد دچار ضعف شد. پس از آن رفته رفته سوریها به سمت صنعت سریالسازی رمضانی رفتند که بازاری بسیار بزرگ و پررونق در جهان عرب دارد. حتی اتفاقات موسوم به بهار عربی در سال ۲۰۱۱ و پس از آن ظهور گروههای مسلح تکفیری در این کشور از جمله داعش، نتوانست سوریها را در ادامه مسیرشان متوقف کند. کار به جایی رسیده بود که در بعضی سالهای دهه اخیر، سوریه جنگزده، در ماه رمضان با مجموع سریالهایش حدود ۵۰۰ میلیون مخاطب در جهان عرب داشت (با احتساب اینکه بعضی از افراد چند سریال مختلف را تماشا میکردند). اتفاقاتی که طی تمام این سالها در سوریه رخ میداد، تا قبل از به وجود آمدن بحران اوکراین و جنگ غزه، این کشور را به نمادی از فلاکت جنگزدگی در تمام دنیا تبدیل کرده بود اما با این حال سوریها هنوز از طلایهداران اصلی صنعت فرهنگ در جهان عرب بودند و محصولاتشان در سرزمینهایی میهمان سفرههای افطار و سحر اعراب بود که با دولت مرکزی این کشور خصمی عیان داشتند. در این ۱۳ سال گذشته، بلاروزگاری سخت بر سوریه گذشت اما همه اینها نتوانست چراغ ذوق را در این سرزمین خاموش کند و هنرمندان را از تک و تا بیندازد. حالا اما با توجه به اتفاقاتی که اخیرا در این کشور رخ داده، این احتمال که از 7 جان سینما و تلویزیون سوریه، آخری هم به در برود و این چشمه ذوق کاملا بخشکد، دور از ذهن نیست. از این به بعد باید نشست و دید اوضاع به چه سمت پیش میرود و آنگاه میتوان در این باره قضاوت بهتری داشت. آیا در ماه رمضان پیش رو، سوریه همچنان همان سوریه قبلی خواهد بود و سریالهایش بازار را قبضه میکنند؟ ماه مبارک سال پس از آن چطور؟ آینده را به طور واضح و قطعی نمیشود پیشبینی کرد اما در این مقطع از تاریخ برزخی سوریه که لبالب از بلاتکلیفی است، میشود به گذشتهاش سرکی کشید و تاریخچه سینما و صنعت سریالسازی آن را مروری مختصر کرد. اگر فیلمسازان سوری، از این پس هم همچنان در صحنه باقی ماندند، اتفاقات امروز صرفا بهانهای بوده برای مرور مسیر هنر در سرزمینی از همین منطقه اما اگر وضع عوض شد، لااقل به یاد خواهیم داشت چه کوهی از مروارید، قطرهقطره ارتفاع گرفت و طی سالهای متمادی به اینجا رسید تا حالا یکشبه از دست برود. هنوز فاتحان مسلح، موضع صریحشان درباره صنعت سرگرمی را اعلام نکردهاند اما تا همین جای کار با هنرمندانی که سابقا از حکومت اسد دفاع کرده بودند، برخوردهای خشنی در فضای مجازی شده است. به عنوان مثال کنانه علوش و امل عرفه که ۲ نفر از بازیگران تلویزیون سوریه هستند، در فضای مجازی مورد خشونت کلامی شدیدی قرار گرفته و حتی تهدید به قتل شدهاند.
* سینمای سوریه؛ دوران روشنفکری عربی و عرفی
سوریها اولینبار سال ۱۹۰۸ در کافهای از شهر حلب چشمشان به پرده سینما خورد. تازه 10 سال از اختراع سینماتوگراف میگذشت و سوریه هم هنوز بخشی از عثمانی بود. پس از آن هم عثمانیها بارها به نمایش فیلم در شهرهای مختلف سوریه پرداختند که تقریبا همگیشان پروپاگاندای یک حکومت رو به فروپاشی بود. سال ۱۹۲۸ نخستین فیلم سوری به نام «مظنون بیگناه» پخش شد؛ یک کار صامت سیاه و سفید. سوریها در دهه 1930 میلادی و وقتی تحت قیمومت فرانسه بودند، چند فیلم دیگر هم تولید کردند اما کشور، اوضاع آرامی نداشت و کارها عمدتا با شکست تجاری مواجه میشد. بالاخره سال 1937 میلادی، سینمای سوریه سراغ موضوعی رفت که برای مردم اهمیت واقعی داشت و به این شکل توانست جایی در دلها باز کند. «نداء الواجب» به کارگردانی ایوب البدری، نخستین فیلمی بود که به صراحت سراغ موضوع فلسطین رفته بود و به شورش اعراب علیه اشغالگران بریتانیایی میپرداخت. در سالهای دهه 1940 میلادی هم مهمترین و داغترین موضوع سینمای سوریه فلسطین بود. هنوز رژیم اسرائیل پایش به این منطقه باز نشده بود و بحثها همه حول و حوش اشغالگری بریتانیا میگذشت.
سینمای سوریه در طول دهه 1950 میلادی پیشرفت قابل توجهی کرد که از مشخصههایش، هم بالا رفتن سطح فنی کارها بود و هم ظهور ستارههای بازیگری. بعضی از این بازیگران سوری - لبنانی مثل انور البابا و رفیق شکری، هنوز کم و بیش از یاد نرفتهاند. تولیدات سینمایی سوریه از اواسط دهه ۱۹۵۰ شتاب گرفت و این صنعت در حلب توسعه چشمگیری داشت. نخستین جشنواره سینمایی عرب سال ۱۹۵۶ در نمایشگاه بینالمللی دمشق برگزار شد؛ خیلی قبلتر از آنکه ایران و ترکیه و یونان و بسیاری از کشورهای آن اطراف، جشنواره سینمایی داشته باشند. در این دوره تعداد زیادی از بازیگران زن سوری به دنبال پیشرفت شغلی به مصر نقل مکان کردند، غافل از اینکه مهاجرت آنها در نهایت منجر به تبادل متقابل خواهد شد. این روند که در آن زمان پیشبینی نشده بود، نه تنها به بازگشت استعدادهای سوری منجر شد، بلکه در ادامه خیلی از بازیگران و هنرپیشههای مصری هم به سوریه آمدند. این یک تبادل فرهنگی قابل توجه بود که صنعت سرگرمی را در هر ۲ کشور تحت تأثیر قرار داد. مصر و سوریه بین سالهای ۵۸ تا ۶۱ میلادی با هم متحد شدند و کشور واحدی به نام جمهوری متحد عربی تاسیس شد که این دوره هم بر همکاریهای سینمایی ۲ کشور تأثیر بسزایی گذاشت. در دهه 60 میلادی هم حال سینمای سوریه خوب بود اما در دهه 70 بود که عصر طلایی آنها پدید آمد. در این دهه روایتهای سینمایی برای پرداختن به مسائل مهم اجتماعی و سیاسی تکامل یافت و فیلمهای برجستهای مانند «مردان زیر آفتاب» (۱۹۷۰) با محوریت مساله فلسطین و مقاومت و «چاقو» (۱۹۷۱) و «فریبخوردگان» (۱۹۷۳) که هر دو با الهام از داستانهای غسان کنفانی ساخته شده بودند، به چشمانداز فرهنگی سینمای سوریه کمک کردند. در کنار اینها مسائل اجتماعی دیگری مثل کاوش در رابطه کشاورز و فئودال هم دستمایه خیلی از قصهها بود. برای درک مختصات کلان اجتماعی آن دوره باید توجه داشت حافظ اسد، در سال ۱۹۷۱ به قدرت رسید و دوره زمامداریاش حدود ۳ دهه به طول انجامید. در دهه 80 این سینما هنوز جان داشت اما ابتکار جدیدی در آن رخ نداد و در دهه 90 میلادی شیب نزولی سینمای سوریه شروع شد. مهمترین فیلم این دهه هم همچنان درباره مساله اعراب و اسرائیل بود. «شب»، فیلمی که سال ۱۹۹۲ در قنیطره و با محوریت درگیری اعراب و اسرائیل به کارگردانی محمد ملص ساخته شد، نقش مهمی در شکل دادن به منظره سینمایی این دهه ایفا کرد. از این به بعد سینمای سوریه تا حدودی افول کرد اما عصر سریالهای تلویزیونی داشت آغاز میشد.
* صنعت سریالسازی سوری؛ کارخانه ستارهسازی
اگرچه سینمای سوریه که سویههای اجتماعی دقیق و جالب توجهی داشت، بعد از فروپاشی شوروی و از بین رفتن پشتوانه روشنفکری اردوگاه چپ رو به افول گذاشت اما از دهه ۲۰۰۰ میلادی به بعد یک دوره طلایی دیگر در صنعت سریالسازی آنها پدید آمد. سال ۲۰۰۰ حافظ اسد از دنیا رفت و فرزندش بشار به جای او نشست. همانطور که 10 سال اول حکومت حافظ اسد دوره طلایی سینمای سوریه را رقم زد، 10 سال اول حکومت فرزندش هم در صنعت سریالهای تلویزیونی دورهای باشکوه داشت. پدر، یک سوسیالیست بود و در دوره حکومتش به مسائل اجتماعی و سیاسی از جمله مبارزه با امپریالیسم و اسرائیل که نماینده آن در منطقه به حساب میآمد توجه ویژهای میشد اما پسر در انگلستان درس خوانده بود و وقتی روی کار آمد، دست به یکسری تغییرات اقتصادی و اجتماعی در جهت دور شدن از سوسیالیسم زد. این تحولات در حوزه سرگرمیهایی مثل فیلم و سریال هم خودش را نشان داد. سریالهای این دوره اگرچه ممکن بود حاوی پیامهای سیاسی و اجتماعی هم باشند اما جنبه سرگرمی و روشهای ارتباطگیری با مخاطب عام در آنها بیشتر لحاظ شده بود. در این دهه سریالسازی سوریه به پرتوانترین کارخانه تولید سلبریتیهای محبوب در جهان عرب تبدیل شد و حتی از تونس و مراکش تا امارات، بازیگرانی که در کشورشان قدری پیشرفت میکردند، در نهایت به سوریه میآمدند و در این سریالها بازی میکردند. سوریه سال ۲۰۱۰ میلادی 40 سریال تلویزیونی برای ماه رمضان تولید و منتشر کرد اما از ۲۰۱۱ بود که در پی اتفاقات موسوم به بهار عربی، جنگ داخلی در این کشور آغاز شد و سکتهای در این روند ایجاد کرد. کار به جایی رسید که تولید چند پروژه مهم تلویزیونی در آن سال متوقف شد و این شیب نزولی تا ۲۰۱۴ که تعداد تولیدات رمضانی به ۲۰ عدد رسید، ادامه داشت اما از ۲۰۱۵ میلادی در حالی که جنگ داخلی هنوز تمام نشده بود، مجموعهسازان سوری دوباره ورق را برگرداندند و با پیشی گرفتن از مصر، صدرنشین جدول پربینندهترین سریالهای رمضانی شدند. نکته اینجاست که حتی از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ هم به رغم افول نسبی صنعت سرگرمی سوریه، این روند کاملا متوقف نشد یا تمام مخاطبانش را از دست نداد؛ تا اینکه بالاخره بعد از چند سال توانست مجددا به جایگاه قبلی بازگردد. سوریها حتی ژانر مخصوصی در سریالسازی ابداع کردهاند که به آن «درام لوانتین» میگویند. واژه لوانتین (Levantine) به معنی سرزمین شام است و میتوان این مجموعهها را درام شامی هم خطاب کرد. محبوبیت درام سوریه به دلیل آثار تاریخی بود که بالا رفت و البته درامهای لوانتین، دوره زمانی مبسوطی را شامل میشود. مثلا سریال «روزهای شامی» که مربوط به سوریه اوایل قرن ۲۰ است، در دوران عثمانی روایت میشود و سریال «وزیر السالم»، دوره تاریخی روایتش قدیمیتر است و داستان آن مربوط به یک ایرانی و یک شاعر متعلق به دوره قبل از اسلام میشود. سریالسازی سوریه تا به حال برنده جوایزی شده که هیچ درام عربی دیگری نتوانسته به آن دست پیدا کند؛ مثل دومین سریال برتر دنیا برای سال ۲۰۱۵ به عنوان منتخب امی. این میتواند مقداری به دلیل کار بسیاری از هنرمندان سوری در هالیوود مانند غسان مسعود، سامر المصری و جهاد عبدو باشد.
ارسال به دوستان
عصبانیت کار دست فرشید اسماعیلی داد و در آستانه اخراج از مس قرار گرفت
به پایان سلام کن
دقیقه 55 بازی مس رفسنجان و هوادار بود؛ نبردی در ورزشگاه شهدای مس، جایی که یک اتفاق کوچک، تبدیل به رویدادی بزرگ و جنجالی شد. نام فرشید اسماعیلی بار دیگر تیتر اول شد اما این بار نه به خاطر پاسهای خلاقانهاش یا حرکات موزونش در میانه میدان، بلکه به دلیل خشم بیپایان و عدم کنترلی که برای لحظاتی از دست داد.
وقتی شمارهاش روی تابلوی تعویض ظاهر شد، همه چیز به هم ریخت. او که نمیتوانست تصمیم مسعود شجاعی، سرمربی تیم را بپذیرد، با خشم و عصبانیتی آشکار به خط طولی رسید. نگاههای تیزبین دوربینها او را دنبال کردند؛ بازیکنی که از زمین خارج شد اما خشمش هنوز در او باقی مانده بود.
نیمکت مس شلوغ شد. خشم، بینظمی و یک لحظه بیتوجهی کافی بود تا حادثهای عجیب رقم بخورد. اسماعیلی در ادامه عصبانیتش، لگدی به وسایل پزشکی تیم زد؛ شیای از میان وسایل جدا شد و در اتفاقی که تنها در فوتبال میبینیم، به صورت عیسی مرادی، همتیمی بیگناهش اصابت کرد و بینی او شکست. مرادی که تنها در گوشهای نشسته بود و این نمایش پرهیاهو را نظاره میکرد، حالا روی زمین افتاده بود و پزشکان تیم تلاش میکردند او را مداوا و آرام کنند.
بازی ادامه داشت اما در نیمکت مس، چیزی تمام شده بود؛ چیزی بزرگتر از یک بازی. مسعود شجاعی در نشست خبری پایان بازی با کلماتی قاطع و بیرحم گفت: «این اتفاق برای من خط قرمز است. بازیکنسالاری؟ نه! در تیم من نظم اولویت دارد. بازیکنی که به تیم فکر نکند، جایی در برنامههای من ندارد. حتی اگر قرار باشد از بازیکنان جوان استفاده کنم و نتیجه را از دست بدهم، باز هم از بینظمی نمیگذرم».
مرادی به بیمارستان رفت. تصاویر او با بینی شکسته و شاید ماسکی که در بازیهای بعد بر چهره خواهد داشت، به نمادی از روزی تبدیل خواهد شد که فرشید اسماعیلی کنترلش را از دست داد؛ روزی که مس رفسنجان، در حالی که با یک گل پیش بود، پیروزی را از دست داد و خشم یک بازیکن به تیم آسیب زد.
فرشید اسماعیلی که روزگاری در استقلال چشمها را خیره میکرد، حالا با چالش دیگری روبهرو است. آیا این حادثه، پایانی است بر حضورش در مس؟ یا شاید شروعی برای تأملی عمیقتر؟
فوتبال ایران پر است از چنین داستانهایی؛ جنونهای لحظهای که سرنوشت بازیکنان و تیمها را تغییر میدهد. در دل این جنجال اما شاید یک پیام مهم باقی بماند: فوتبال، بازی نظم و انضباط است؛ حتی وقتی از خشم لبریز شدهای.
* محرومیت بازیکن خاطی
بعد از این حادثه فدراسیون فوتبال به صورت فوری حکم محرومیت موقت او را صادر کرد و همچنین باشگاه مس هم اعلام کرد به چنین بازیکنی که خطوط قرمز را رد کرده نیاز ندارد. به نظر میرسد که این پایان حضور فرشید اسماعیلی در سطح یک فوتبال ایران باشد؛ بازیکنی که همیشه حواشیاش بیش از داشتههایش درون زمین بود. ناگفته نماند که فرشید اسماعیلی پیشتر در استقلال حواشی متعددی را به وجود آورده بود از درگیری با مددی، مدیرعامل سابق آبیها تا چند برهه اختلاف نظر با مربیان وقت که هر یک منجر به اخراجهای موقت میشد، درست مشابه همین اتفاق که امروز شاهدش هستیم. البته بزرگترین ضربه خودسریهای بیپایان این بازیکن، مربوط به داربی ۱۰ فروردین سال ۹۸ بود که با خراب کردن پنالتی مقابل پرسپولیس، باعث از دست رفتن قهرمانی تیم شفر شد. او بعد از استقلال هم هر کجا رفت با نیمکتنشینی و مصدومیت مواجه شد و حالا با توجه به سن و سال و افت فاحش در ۳۰ سالگی، به نظر میرسد این حرکت، پایان حضورش در سطح یک فوتبال ایران باشد.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
زمینههای مهاجرت معکوس از سرزمینهای اشغالی
حسین میرزایی*: در هیاهوی اخبار این روزها و رخدادهایی که با سرعتی بالا در غرب آسیا درحال وقوع است، توجه به روندی که از سال گذشته در سرزمینهای اشغالی آغاز شده و تا به امروز نیز تداوم داشته، اهمیت مضاعفی پیدا میکند؛ یهودیان اسرائیلی همچنان در حال خروج از اسرائیل هستند و آمار دقیق آنها هرگز منتشر نمیشود. آیا دلیل آن، صرفا واکنش به کشتار بیسابقه رژیم اسرائیل در این یک سال یا کاهش امنیت آنها بوده است؟
تقریبا هفتهای نیست که بر تعداد قوانین و بخشنامههایی که رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان تصویب میکند، افزوده نشود. مانند تمام رژیمهای آپارتایدی، قواعدی جداگانه برای فلسطینیها و اسرائیلیها، به طور رسمی تدوین شده است ولی زین پس، یعنی پس از کشتار وحشیانه در غزه و بیداری بیش از پیش جهانیان در مخالفت با این نسلکشی، این قوانین یهودیان اسرائیلی را نیز دربر خواهد گرفت. اکنون در سرزمینهای اشغالی، این امکان وجود دارد اسرائیلیهایی که با نسلکشی و نبرد سر سازش نداشته باشند، خیانتکار تلقی شوند. در این راستا، اصحاب رسانه، کارگردانان سینما، مدیران سازمانهای غیردولتی و مبارزان صلحطلب در نوک این پیکان قرار دارند. از تابستان گذشته تا امروز، چند فیلم از پرده سینماهای سرزمینهای اشغالی به بهانه تضعیف دولت پایین کشیده شده است؛ مثلا در مهرماه 1403 فیلم «لید» ساخته رامی یونس، روزنامهنگار فلسطینی و شهروند اسرائیل و سارا اِما فریِدلاند، مستندساز آمریکایی، همچنین فیلم «1948 - بهخاطر آور، به یاد نیاور» به کارگردانی نتا شوشانی، سینماگر اسرائیلی یا در تابستان امسال فیلم «جنین جنین ۲» ساخته محمد بَکری، هنرپیشه و سینماگر فلسطینیِ شهروند اسرائیل. اما فزونی چنین اقداماتی در دورهای کوتاه، نشانه تغییراتی مبرهن است: افزایش سانسور در حوزه عمومی که در آن تمایل به «دولتی قوی» و مستبد همچنان رو به فزونی است. 16 مهرماه 1403 مجلس رژیم صهیونیستی قانونی مصوب کرد که به واسطه آن «اخراج تروریست» با اخراج نزدیکان او، پدر و مادر، فرزندان، برادران یا خواهران توأَمان باشد. نکته قابل توجه این است که این اقدام فقط متوجه شهروندان اسرائیلی است، چرا که تاکنون، اسرائیل هرگز برای اخراج فلسطینیان از سرزمینشان، نیازی به قانون نداشته است. این قانون جدید، به لیست بلندبالای قانونهای برتریطلبانه که رفتار با شهروندان اسرائیلی را بر این اساس که یهودی باشند یا فلسطینی، از جنبه قضایی از هم متمایز میکند، افزوده میشود.
از حدود 10 سال پیش، مجلس قانونگذاری رژیم شاهد موجی از رایگیریها درباره لایحهها، بخشنامهها و تصمیمهایی است که از محدودیت آزادی بیان و عمل حکایت دارد که مختص جماعت فلسطینی نیست. این قانون بعد از این شامل هر کنشی است که نسبت به اسرائیل و سیاست آن «تهاجمی» تلقی شود. هدف این قانون شناسایی «یهودیان خائن» است. نمونه دیگر آنکه در مهر 1403، قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن، میتوان هر معلمی را که نسبت به یک سازمان تروریستی «همدردی» نشان داده، از محل خدمت خود اخراج کرد. نیک میدانیم که در سرزمینهای اشغالی هر گونه حمایت از آرمان فلسطین، امری «تروریستی» شمرده میشود. مثلا معلمان تاریخ نباید از اخراج فلسطینیان در سال ۱۹۴۸ صحبت کنند و باید این روایت را تدریس کنند که اسرائیل هیچ عربی را اخراج نکرده و آنان همه به میل خود از این سرزمین رفتهاند. یا قانونی دیگر از این نمونه که در حال بررسی است، پیشبینی کرده هر کس پرچم یا نماد فلسطین را در یک مؤسسه دولتی نمایش دهد، به پرداخت جریمه سنگین نقدی و یک سال زندان محکوم خواهد شد. هدف این طرح، بهطور مشخص دانشجویان هستند. همچنین فشار بر روزنامه هاآرتص که مرکز اصلی انتقاد علیه سیاستهای نتانیاهو در جامعه اسرائیلی است، نمادی از تلاش برای نفی حق آزادی بیان است. مهرماه گذشته، به همه ادارات دولتی و همه سازمانهای تحت حمایت دولت دستور داده شد از دادن آگهی به این روزنامه خودداری کرده و اشتراک آن را تهیه نکنند. آنها این اقدام را این چنین توجیه کردند که بسیاری از نوشتههای این روزنامه به حقانیت(!) دولت اسرائیل آسیب زده است. مالک هاآرتص، آموس شوکِن متهم شد از تروریسم حمایت میکند. در واقع، او چند روز قبل از این تصمیم، در جریان یک سخنرانی در لندن با حضور یهودیان به «رژیم آپارتاید تحمیلی به فلسطینیان» انتقاد سرسختانه کرده و رزمندگان فلسطینی را که اسرائیل آنها را تروریست مینامد، مبارزان آزادیخواه نام داده بود.
البته او اندکی بعد، حرفهایش را انکار کرد اما ترور به هر شکل آن را محکوم کرد. در همین ایام، یاریو لِوین، وزیر دادگستری رژیم صهیونیستی در پی تصویب قانونی در مجلس این رژیم است تا بر پایه آن، هر اسرائیلی که دعوت به منزویسازی سازماندهیشده دولت یا سردمداران آن کند، بدون استثنا به 10 سال زندان در شرایط عادی و 20 سال در زمان جنگ محکوم شود. وزیر جنگ اسرائیل، کاتس، فرمان داده شهروندان یهودی دیگر نمیتوانند تحت نظام «بازداشت اداری» زندانی شوند. این در حالی است که بیش از 3 هزار فلسطینی بدون تفهیم اتهام در زندان هستند. این اقدام بهعنوان نمادی از آپارتاید رسمی توصیف شده و یهودیان تندرو از این قانون خوشحالند. اگر این روزها، همچنان شهروندان یهودی بهطور فزایندهای در حال ترک اسرائیل هستند، صرفا به خاطر عدم امنیت یا جنایتهای وسیع در سرزمینهای اشغالی نیست، بلکه ظاهرا بیشتر به علت احساس افول سریع «دموکراسی» در برخی حوزهها و ایجاد نوعی «آپارتاید رسمی» است. البته باید توجه داشت که نبود امنیت، عمدتا شهرکنشینان را تهدید میکند و آنها جزو طبقات پایین هستند و چندان امکان مهاجرت ندارند. از این دیدگاه، تصویب قانون «اسرائیل دولت - ملت خلق یهود» در سال 1397 نقطه عطفی برای رسمیت بخشیدن به برتریجویی یهود بهعنوان پایه اصلی دولت تلقی میشود. با «توفان الاقصی»، افکار عمومی نژادپرست و استعمارگرای ساکن در سرزمینهای اشغالی، بدون در نظر گرفتن سابقه این اشغال و جنایتهای روا داشته شده، انتقام از فلسطینیان را امری مشروع تلقی کردند. در این زمان، حس متناقض ناشی از ترس، احساس قدرت و مصونیتی که بر فضای سرزمینهای اشغالی چیره شده بود، فقط به طرد شدید «خائنان داخلی» ختم میشد. اسرائیل مدتهای مدیدی در جهان خود را به عنوان تنها دموکراسی غرب آسیا تبلیغ و به شدت هم از آن دفاع میکرد. امروز این تبلیغ برای ساکنان سرزمینهای اشغالی چون نقشی بر آب شده و آپارتاید رسمی روزبهروز در حال گسترش است. برای بسیاری از یهودیان، ماندن در چنین سرزمینی، که با کلی امید و آرزو به آن رهسپار شده بودند، رنجآور شده و این رویکرد هر چه گستردهتر شود - که میشود - مهاجرتها به بیرون افزایش خواهد یافت. این تهدیدی است که بهزودی جامعه اسرائیلی رادیکالشده را از درون به بحران خواهد کشید.
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی *
ارسال به دوستان
مهمترین شایعات مربوط به بزرگترین زندان سوریه از ادعای دستگاه پرس انسان تا زیرزمینهایی که هرگز یافت نشد
گافهای صیدنایا
گروه بینالملل: از ابتدای تهاجم تکفیریهای تحت حمایت ترکیه تا سقوط دولت سوریه در دمشق، فعالیت رسانهای متفاوت و نوسازیشده تکفیریها در فضای مجازی و رسانهای جلب توجه کرد. تکفیریهایی که تا پیش از این با چهرههایی نزدیک به داعش و القاعده در حوزه رسانه فعالیت داشتند و محتوای رسانهای آنها اعدامهای دسته جمعی سربازان و کارمندان دولتی سوریه و اقلیتهای مذهبی این کشور بود، ناگهان با ریشهای کوتاهشده، جلیقه خبرنگاری میدان جنگ و ایرپادهای اپل بر گوش مقابل دوربین خبرگزاریهای خود ظاهر شدند. البته در برخی موارد نیز این تغییر چهره چندان موفق نبود و ترک عادت برای برخی از خبرنگاران جبههالنصره سابق غیرممکن بود اما اکثر خبرنگاران و فعالان مجازی گروههای تکفیری مانند نام و پرچم گروههای تکفیری و تروریستی خود نوسازی شده بودند و حتی در نحوه خبررسانی و گزارشگری میدان جنگ نیز خود را مطابق استانداردهای بینالمللی نشان دادند. همین مساله نیز منجر به ایجاد جنگ روانی گسترده علیه دولت و ارتش عربی سوریه شد و ناگهان خود را در مقابل تکفیریهایی دیدند که دیگر مثل سابق تصاویر جنایات خود را جهت ایجاد ترس و وحشت منتشر نمیکردند، بلکه تصاویری امیدوارکننده را به ملت سوریه مخابره میکردند؛ تصاویری از بازسازی حلب و ادلب پس از تصرف این شهر و وعدههای مختلفی درباره اماننامه دادن به نظامیان سوری و بازسازی این کشور که برای ملت سوریه امیدوارکننده بود.
از سوی دیگر جنگ رسانهای و روانی این خبرنگاران و خبرگزاریهای وابسته به تکفیریها بخش دیگر دستور تخریب حداکثری دولت سوریه و ارتش این کشور بود. انتشار اخباری خلاف واقع که تا پیش از این نیز سابقه داشته و منجر به خشم سوریها از دولت و ارتش خود شده بود. اوج این عملیات رسانهای مربوط به استفاده از تسلیحات شیمیایی توسط ارتش سوریه علیه مخالفان، آن هم در شرایطی بود که دولت سوریه تسلیحات و زرادخانه شیمیایی خود را تحویل داده بود و تکفیریها با استفاده از کلاهسفیدها صحنههایی را از حملات شیمیایی توسط ارتش سوریه به مناطق تحت کنترل خود جعل کردند تا مانع پیشروی دولت سوریه در مناطق اشغال شده شوند؛ اقداماتی که مورد استفاده دولتهای غربی قرار گرفت تا تحریمهای بسیاری را برای تضعیف دولت و ملت سوریه بر این کشور اعمال کنند. در دور جدید حملات تکفیریها به دولت و ارتش سوریه اما این رویه شکل متفاوتی به خود گرفت.
عملیات رسانهای خبرنگاران و رسانههای وابسته به تحریرالشام در دور جدید حملات آنها به تمامیت ارضی سوریه که منجر به سقوط دولت و ارتش این کشور و نابودی زیرساختهای آن شد، به 2 بخش تقسیم شده بود؛ بخش اول بر مبنای تزریق امید و همراه کردن ملت سوریه با اقدامات تکفیریها و بخش دوم متمرکز بر تخریب حداکثری چهره نظام ساقط شده بعث سوریه بود. انتشار تصاویر فیک و خبرسازیهای دروغ و اغراق درباره زندانهای امنیتی و سیاسی سوریه بخش مهمی از این عملیات رسانهای بود که با همراهی رسانههای قطری، ترکی و غربی به آنها ضریب داده شد و در فضای مجازی انتشار گسترده یافت.
تصاویری از دستگاه پرس انسان، سلولهای زیر زمین، انسانهایی لاغراندام و دیوانه شده در زندانهایی تاریک، مخوف و کثیف از جمله تصاویری بود که در ساعات ابتدایی سقوط دولت بشار اسد منتشر شد. نحوه برخورد نامناسب دولت سابق سوریه با مخالفان خود و تکصدایی و فضای بسته سیاسی در دوران حکومت حزب بعث بر سوریه بر کسی پوشیده نیست اما خلق تصاویر هالیوودی و اغراقشده از وضعیت زندانهای سوریه از سوی رسانههای تکفیریها که زندانهای آنها در ادلب و نحوه برخورد آنها با مخالفان سیاسی خود و اقلیتهای مذهبی کشور سوریه به مراتب بدتر از دولت سابق سوریه است را نمیتوان براحتی قبول کرد. تصاویر اعدامهای دسته جمعی نظامیان و غیرنظامیان سوری، اقدامات انتحاری و تروریستی، کشتار کارمندان دولتی و پرتاب آنها از ساختمانهای بلند دولتی به پایین، کشتار علویها، شیعیان، دروزیها و مسیحیان سوریه و برخوردهای قهرآمیز با مخالفان داخلی خود از جمله اقداماتی است که تصاویر آن هم در اذهان جامعه سوریه و هم در اینترنت باقی مانده است و فراموششدنی نیست.
* عملیات رسانهای صیدنایا
ارائه تصاویر آخرالزمانی از زندانهای سوریه بویژه زندان امنیتی صیدنایا که میزبان زندانیان سیاسی در کنار زندانیان امنیتی بود، از عملیاتهای روانی ادامهدار تروریستهای تکفیری است که اغراقهای بسیاری در آن وجود دارد، به نحوی که به صورت گسترده شایعاتی درباره وجود سلولهای مخفی در زیر زمین زندان صیدنایا و وجود هزاران زندانی در طبقات پایینی این زندان در فضای مجازی سوریها و جهان عرب و سپس رسانههای بینالمللی منتشر شد و به دلیل خارج شدن فضا از کنترل گروه تکفیری تحریرالشام و خدشهدار شدن احساسات سوریها از این اخبار، این گروه در بیانیهای مجبور به رد این شایعات و تکذیب وجود سلولهای زیر زمینی در این زندان شد.
در نمونههای دیگری از این روایات دروغ، تصاویری از یک مرد لاغراندام با لباسهای کهنه و مندرس و موی بلند و زنجیر شده روی تخت یک سلول کثیف در فضای مجازی منتشر شد که پس از بررسی مشخص شد این تصویر یک مجسمه مومی مربوط به آگوست 2008 در آژانس عکاسی بریتانیایی Alamy است. در توضیح ارائهشده توسط عکاس آن آمده است: «بازسازی سلولی که معمولا به عنوان «قفس ببر» در موزه بقایای جنگ در شهر هوشی مین ویتنام شناخته میشود». تصاویر بیشتری از مجسمههای مومی دیگر در سلولهای مختلف توسط این عکاس وجود دارد.
علاوه بر این تصاویر، کلیپی از یک مرد در فضای مجازی سوریه و کشورهای عربی منتشر شد که مردی را در چالهای تاریک نشان میداد و بسیاری با انتشار این تصویر مدعی شدند این مرد به مدت 40 سال در این تونل نگهداری میشده است و چیزی از موبایل نمیداند اما با بررسی بیشتر مشخص شد این تصاویر با هوش مصنوعی ساخته شده و مربوط به کلیپی است که در آن یک مرد با عنکبوتی بزرگ به دست در تونل شروع به حرکت میکند. در نمونهای دیگر از این تصاویر و کلیپهای دروغین و عملیات رسانهای تکفیریها، تصاویری غمانگیز و ناراحتکننده از یک مرد میانسال با لباسهای کثیف منتشر و ادعا شد وی به دلیل شکنجههای دولت اسد عقل خود را از دست داده است اما پس از بررسی تصاویر وی در فضای مجازی مشخص شد او از بلاگرهای تیکتاک در سوریه است.
این کلیپ 3 دسامبر 2024 در تیکتاک منتشر شده بود و به نظر میرسد برخی مخالفان دولت سوریه با استفاده از همین کلیپهای تیکتاکی دست به اغراق و دروغپردازی درباره زندانهای سوریه زدهاند. با بررسی حضور مخاطبان عرب در فضای مجازی براحتی متوجه میشوید حضور آنها در پلتفرمهای تیکتاک، فیسبوک و واتساپ بسیار بیشتر از پلتفرمهایی مانند ایکس و تلگرام است و به همین دلیل نیز انتشار اخبار ناراحتکننده و عجیب در این پلتفرمها منجر به انتشار گسترده این محتواهای دروغین در سایر پلتفرمها و رسانههای بینالمللی شد و عملیات رسانهای تکفیریها و متحدانشان موفق شد.
* نقش قطر و غرب
در این بین از تغییر چهره و سبک پوشش خبری گرفته تا نوسازی رسانههای تکفیریها را نباید مسالهای داخلی در گروههای تکفیری دانست. قطعا نقش رسانههای قطر و ترکیه و همچنین حمایت رسانههای غربی در موفقیت عملیاتهای رسانهای تکفیریها بیتاثیر نیست. به سلمانی بردن تکفیریهای لباس رزم بر تن کرده و تجهیز آنها به سامانههای ارتباطی و آموزش آنها به تکنیکهای به روزرسانی شده در حوزه رسانه بدون حمایت خارجی غیرممکن بود و رد پای رسانههایی مانند الجزیره قطر و رسانههای طرفدار دولت ترکیه را نباید بیتاثیر دانست؛ رسانههایی که در طول جنگ داخلی سوریه وظیفه تولید و پخش اخبار دروغ و اغراق شده را بر عهده داشتند اما اکنون این وظیفه را به عوامل میدانی تحریرالشام و سایر گروههای تکفیری واگذار کرده و تنها به پوشش این اخبار با منابع به اصطلاح سوری میپردازند. در این غائله اما حضور مجدد خبرنگار زن شبکه سیانان که تا پیش از این به دلیل جعل اخبار در سرزمینهای اشغالی مورد تمسخر قرار گرفته بود، جالب توجه است. وی با حضور دیرموقع در کنار نیروهای تحریرالشام در یک زندان سوریه آن هم پس از گذشت چند روز، یک زندانی مرد را از زندان آزاد میکند که از سقوط دولت خبر ندارد.
کلاریسا وارد، خبرنگار سیانان که پیش از این بابت تهیه گزارش دروغین و نقش بازی کردن در سرزمینهای اشغالی به نفع رژیم صهیونیستی مورد تمسخر و انتقاد قرار گرفته بود، اکنون با این گزارش دیرهنگام از زندانهای سوریه، بار دیگر مطرح شده است و به نظر میرسد آمریکاییها نمیخواهند از قافله دروغپردازی و پروپاگاندای رسانهای عقب بمانند و با این گزارش دیرهنگام تلاش کردند در این جنگ رسانهای نابرابر نقش خود را ایفا کنند؛ نقشی که به نظر میرسد دیگر در انحصار هالیوود و رسانههای آمریکایی نیست و کشورهای دیگری نیز در این زمینه ورود کردهاند.
ارسال به دوستان
مقاومت، از بحرانها تا گسترش جبهههای جدید
جوانان سوری؛ خطشکنهای جدید مقاومت
مصطفی نصری: تحولات اخیر سوریه و سقوط حکومت بشار اسد در کنار قدرت گرفتن گروههایی چون تحریرالشام، بحثها و تحلیلهای زیادی را درباره سرنوشت مقاومت در منطقه ایجاد کرده است. بسیاری این رویدادها را عاملی برای تضعیف محور مقاومت و محدود شدن دامنه آن میدانند اما رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم، با تبیینی عمیقتر از مفهوم مقاومت، این وقایع را نه تهدید، بلکه فرصتی برای تقویت و گسترش مقاومت ارزیابی کردند.
ایشان با تاکید بر ماهیت معنوی و فکری مقاومت، آن را فراتر از یک ساختار سختافزاری توصیف کرده و گفتند: «جبهه مقاومت یک سختافزار نیست که بشکند یا فرو بریزد، مقاومت یک مکتب اعتقادی است، یک ایمان قلبی و قطعی که با فشار و تهدید نهتنها ضعیف نمیشود بلکه گسترش مییابد». از نگاه ایشان، جنایات و فشارهای دشمن نهتنها مانع ادامه مسیر مقاومت نمیشود، بلکه انگیزههای جدیدی در میان مردم ایجاد کرده و جبهههای جدیدی از مقاومت را شکل میدهد. این دیدگاه با مرور بر تاریخ مقاومت در منطقه بهخوبی قابل درک است. تجربه تاریخی نشان میدهد گروههای مقاومت نه از دل توافقهای صلح، بلکه در دل بحرانها و فشارهای حداکثری متولد شدهاند. غزه از دل سرکوبها و فشارهای رژیم صهیونیستی شکل گرفت، حزبالله لبنان نتیجه مستقیم اشغالگری اسرائیل در جنوب لبنان بود و حشدالشعبی در عراق تحت شدیدترین فشارهای داعش به قدرت رسید. حتی انصارالله یمن که امروز موشکهایش به خاک اسرائیل میرسد، از دل جنگ و محاصره عربستان تا این حد رشد و تکامل پیدا کرده است. این روند نشان میدهد مقاومت، در دل تهدیدها و بحرانها نهتنها متوقف نمیشود، بلکه به فرصتی برای تقویت تبدیل میشود. این دیدگاه واقعبینانه و تیزبینانه از مقاومت، نهتنها پاسخی به تحلیلهای بدبینانه نسبت به وضعیت منطقه است، بلکه افق تازهای برای درک ماهیت و پویایی مقاومت در برابر تهدیدهای خارجی ارائه میدهد.
* مقاومت، مولود بحرانها و فشارهای حداکثری است
تاریخ معاصر منطقه غرب آسیا مملو از نمونههایی است که نشان میدهد جریانهای مقاومت، نه از دل صلح و سازش، بلکه از دل بحرانها، فشارهای حداکثری و سرکوبهای شدید متولد شدهاند. مقاومت نهتنها در برابر تهدیدها از بین نمیرود، بلکه تحت فشار، ریشههای خود را عمیقتر کرده و شاخههای جدیدی میرویاند.
در این راستا، تجربه شکلگیری مقاومت فلسطین نمونهای بارز است. نوار غزه، بهعنوان یکی از پایگاههای اصلی مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی، نه در شرایط آرامش، بلکه در میانه شدیدترین فشارها و سرکوبها پا به عرصه گذاشت. برخلاف تلاشهایی چون توافقنامه اسلو که با هدف کاهش تنش و ایجاد صلح به امضا رسید، آنچه در نهایت به تقویت مقاومت فلسطین انجامید، اقدامات خشونتآمیز و سیاستهای سرکوبگرایانه رژیم اشغالگر بود که مردم غزه را به یکپارچگی و مقاومت واداشت.
حزبالله لبنان نیز نمونهای دیگر از این پدیده است. این جریان که امروز به یکی از قدرتمندترین محورهای مقاومت در منطقه تبدیل شده، از دل تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان در سال ۱۹۸۲ و اشغال منطقه الجلیل متولد شد. اشغالگری و جنایات رژیم صهیونیستی، انگیزههای مردمی را برای تشکیل یک نیروی سازمانیافته مقاومت تقویت کرد. حزبالله، نهتنها به اشغال پایان داد، بلکه به تهدیدی راهبردی برای اسرائیل تبدیل شد و تعادل قوا در منطقه را بهکلی تغییر داد.
در عراق نیز، حشدالشعبی، نیرویی که به کابوسی برای آمریکا در منطقه تبدیل شده است، در شدیدترین بحرانها و در واکنش به تهدیدات داعش شکل گرفت. حمایتهای گسترده آمریکا از داعش و تلاش برای تضعیف عراق، مردم این کشور را به سمت ایجاد نیرویی متحد و مقاوم سوق داد. این گروه نهتنها در نابودی داعش نقشی کلیدی ایفا کرد، بلکه حضور نظامی آمریکا در عراق را به چالش کشیده و مساله خروج این کشور از عراق را جدیتر از همیشه کرده است.
انصارالله یمن نیز نمونهای دیگر از تولد مقاومت در دل بحرانهاست. این گروه که در ابتدا بهعنوان یک جریان محلی شناخته میشد، تحت فشار شدید جنگ و محاصره عربستان به یک قدرت منطقهای تبدیل شد. امروز، توانایی انصارالله در شلیک موشک به عمق خاک فلسطین اشغالی، نماد روشنی از رشد و تقویت مقاومت در مواجهه با تجاوز و محاصره است.
حتی خود ایران، به عنوان سرچشمه مقاومت در منطقه، از دل بحرانها و تهدیدها به این جایگاه رسید. انقلاب اسلامی ایران در برابر توطئههای خارجی، کودتاها و جنگ تحمیلی عراق، نهتنها باقی ماند، بلکه به الگویی برای مقاومت ضدآمریکایی در سطح جهان تبدیل شد.
این الگوها نشان میدهد هر چه فشار به ملتها بیشتر باشد، انگیزه برای ایستادگی و مقابله نیز افزونتر میشود. بحرانها، فرصتهایی پنهان در دل خود دارند که اگر به درستی تفسیر شده و مورد بهرهبرداری قرار گیرند، میتوانند زمینهساز گسترش جبهههای مقاومت و تقویت محورهای آن شوند.
* سوریه عرصه شکوفایی شاخههای جدید مقاومت میشود
سوریه به عنوان یکی از مهمترین محورهای مقاومت، سالها نقش کریدور استراتژیک برای پیوند گروههای مختلف مقاومت در منطقه را ایفا کرده است اما تحولات اخیر، از جمله سقوط حکومت بشار اسد و قدرت گرفتن گروههایی همچون تحریرالشام، صحنه سیاسی این کشور را پیچیدهتر کرده است. برخی این تغییرات را تهدیدی برای محور مقاومت میدانند اما نگاهی عمیقتر به تاریخ مقاومت در منطقه نشان میدهد از دل همین چالشها و فشارها، جبهههای جدیدی از مقاومت شکل گرفتهاند.
رهبر انقلاب، در سخنان اخیرشان، با اشاره به این تحولات، بر این نکته تأکید کردند که «مناطق تصرفشده سوریه به وسیله جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد. قطعا جوانان غیور سوری به پا خواهند خاست، ایستادگی خواهند کرد، فداکاری خواهند کرد، تلفات هم خواهند داد اما بر این وضع فائق خواهند آمد». این بیانات، نشاندهنده امید و اعتمادی عمیق به توانایی مردم سوریه برای بازپسگیری خاک و بازتعریف نقش خود در محور مقاومت است.
برخلاف تصور، ناآرامیها و فشارهای حداکثری در سوریه میتواند زمینهساز شکلگیری جریانهای جدید مقاومت شود. مناطق تحت اشغال یا تحت نفوذ گروههای مختلف، عرصهای برای جوانان سوری است تا در برابر متجاوزان و تهدیدها ایستادگی کنند. همانگونه که در عراق، جوانان با تشکیل حشدالشعبی به یکی از مهمترین بازیگران مقاومت در منطقه تبدیل شدند، در سوریه نیز ظرفیتهای مشابهی وجود دارد. فشارهای خارجی و جنایات دشمنان، عزم مردم را برای مبارزه و ایستادگی تقویت میکند. بسیاری از جوانانی که تاکنون در حاشیه قرار داشتند، با مشاهده ظلم و جنایات دشمنان، به جبهه مقاومت میپیوندند. در چنین شرایطی، انگیزههای جدید برای مبارزه و فداکاری ایجاد میشود و امکان شکلگیری گروههای تازهنفس با رویکردها و استراتژیهای نوین فراهم میشود.
* ارتقا از جایگاه «مسیر اتصال مقاومت» به «پایگاه مقاومت»
یکی از چالشهای مهم در وضعیت کنونی سوریه، تغییر در مسیرهای ارتباطی مقاومت است. تا پیش از این، سوریه مسیری کلیدی برای انتقال تجهیزات، نیرو و هماهنگی میان گروههای مقاومت در لبنان، عراق و فلسطین بود. با تغییراتی که در مناطق مختلف این کشور رخ داده، دسترسی به لبنان و سایر مناطق ممکن است با دشواری بیشتری همراه شود. این محدودیتها به ظاهر میتواند قدرت محور مقاومت را کاهش دهد اما تجربه نشان داده است هرگاه فشارهای خارجی افزایش یافته، مقاومت توانسته است با خلق راهحلهای نوآورانه و ایجاد ساختارهای جدید، نهتنها بر این چالشها غلبه کند، بلکه قدرت خود را گسترش دهد. اگر چه تغییرات در سوریه ممکن است در کوتاهمدت به پیچیدهتر شدن اوضاع منجر شود اما در بلندمدت، ظرفیتهای تازهای برای محور مقاومت ایجاد خواهد کرد. سوریه به جای آنکه تنها مسیری برای انتقال نیرو و تجهیزات باشد، میتواند به یک پایگاه استراتژیک و منبع جدیدی برای مقاومت تبدیل شود. تجربه نشان داده مقاومت توانسته است از همین بحرانها بهعنوان فرصتی برای گسترش دامنه خود استفاده کند. از دل این ناآرامیها، ممکن است جریانهایی قویتر و گستردهتر از مقاومت به وجود آیند که تأثیر آنها فراتر از مرزهای سوریه باشد.
ارسال به دوستان
بازار توافقی ارز روز گذشته آغاز به کار کرد کارشناسان در گفتوگو با «وطن امروز» از نتایج این بازار میگویند
مجوز تورم؟
گروه اقتصادی: بر اساس اطلاعیههای بانک مرکزی ایران، برای تسهیل تجارت خارجی و توسعه بازار ارز تجاری، از 24 آذر امکان مبادله ارز در سامانه نیما با نرخ مرکز مبادله ارز و طلا (حدود 62 هزار تومان) فراهم خواهد بود و از اول بهمن سامانه نیما به طور کامل حذف میشود. بر این اساس:
1 - کشف قیمت در این بازار مبتنی بر عرضه و تقاضا خواهد بود.
2 - انواع معاملات ارزی، از جمله ارز نیما، در بازار ارز تجاری (توافقی) تجمیع میشود.
3 - تمام شعب ارزی شبکه بانکی به سامانه ارز تجاری متصل میشوند.
4 - عرضهکنندگان و تقاضاکنندگان میتوانند معاملات را بر اساس نرخهای توافقی انجام دهند.
5 – فرآیند کار سامانه به این شکل است که یک تخصیص معتبر به همراه ریال از بانک تقاضاکننده و یک کوتاژ صادراتی به همراه ارز از بانک فروشنده وارد سامانه میشود. صرافیها و تراستیها در این فرآیند عامل بانک هستند و شرایط آنها تغییر نمیکند.
6 - قیمت در دامنه 3 درصد حرکت خواهد داشت تا بازار دچار بیثباتی نشود.
7 - تقاضای کارمزد ارزی از سوی بانکها تخلف است.
8 - کل معاملات ارزی کشور به 3 بخش تقسیم میشود: 25 درصد ارز ترجیحی، 50 درصد نیما و 25 درصد بازار ارز اشخاص.
9 – بر اساس پیشنهاد دولت، سال آینده 12 میلیارد دلار به نرخ 38500 تومان برای واردات کالاهای اساسی و دارو تخصیص داده میشود.
* واکنش بورس به سیاست پولی دولت
بازار سرمایه دیروز با واکنش مثبت به سیاستهای پولی دولت شاهد رشد شاخص کل بود. در پایان معاملات دیروز، شاخص کل بورس با رشد ۵۸,۱۵۶ واحدی به ۲,۶۰۱,۴۲۲ واحد رسید و شاخص کل هموزن نیز با افزایش ۱۸,۵۶۹ واحدی روبهرو شد. حجم معاملات نیز به 13.075 میلیارد سهم رسید که طی ۲۴۸,۳۶۲ معامله دادوستد شد. ارزش کل این معاملات بالغ بر ۹۶,۸۶۶,۲۸۳ میلیارد ریال بود. همچنین ارزش کل بازار بورس به ۸۲,۹۸۵,۷۰۱,۲۳۸ میلیارد ریال رسید.
این رشد در حالی رخ داد که بر اساس آخرین اطلاعات، نرخ ارز در سامانه نیما 54 هزار تومان بود و سازوکار نیما به عنوان یکی از ابزارهای کلیدی در تأمین ارز وارداتی شناخته میشد. سیاست جدید که به عنوان گامی در جهت یکسانسازی نرخ ارز معرفی شده، در عمل به افزایش قابل توجه نرخ ارز رسمی منجر خواهد شد. با توجه به حجم قابل توجه ارزی که از طریق نیما تأمین میشد، نگرانیهایی درباره تأثیر این تصمیم بر تورم و معیشت عمومی به وجود آمده است.
* دامنه 5 درصدی نوسان قیمت ارز؛ عامل بیثباتی
معاون ارزی بانک مرکزی پیشتر در جمع فعالان اقتصاد در اتاق بازرگانی اعلام کرده بود در مرکز مبادله، دامنه نوسان مثبت و منفی 5 درصد اعمال میشود. این نوع سیاست مبتنی بر عرضه و تقاضا، شبیه بورس، برای تعیین قیمت ارز در ایران بیسابقه بوده و به عنوان راهکاری برای انعطافپذیری نرخ ارز معرفی شده است اما در شرایط فعلی، برخی کارشناسان آن را عامل بیثباتی بیشتر در بازار ارزی کشور میدانند.
کارشناسان اقتصاد این اقدام را در شرایط تورمی فعلی کشور شتابزده و غیرمنطقی میدانند. منتقدان بر این باورند حذف ارز نیما بدون برنامهریزی دقیق میتواند به جهش ارزی و افزایش هزینههای وارداتی منجر شود. در شرایطی که کشور با تورم مزمن مواجه است، این اقدام ممکن است فشار بیشتری بر قیمت کالاها و خدمات وارداتی وارد کند.
برخی تحلیلگران نیز معتقدند سیاستهای بانک مرکزی از سال 1401، پس از جهش ارزی ناشی از تلاش برای تکنرخی کردن ارز، با رویکرد تثبیت ارزی تعریف شده بود. با این حال، تصمیم اخیر نشان میدهد این رویکرد تغییر کرده و مسیر افزایش نرخ ارز رسمی و وابستگی به سازوکارهای جدیدی مانند بورس در پیش گرفته شده است.
* انتقاد عضو کمیسیون اقتصادی مجلس از حذف شتابزده ارز نیمایی
حسین صمصامی، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس با اعتراض به روند گرانسازی ارز توسط بانک مرکزی با اشاره به تصمیمات شتابزده بانک مرکزی در افزایش نرخ ارز در سامانه نیما به «وطن امروز» گفت: از ابتدای سال نرخ ارز نیما از 40 هزار تومان به 54 هزار تومان افزایش یافته و حالا میخواهید این نرخ را به 62 هزار تومان برسانید؟
وی همچنین سوالی از وزیر اقتصاد مطرح کرد: آیا میخواهید با گران کردن ارز و ایجاد تورم، بورس را سبز کنید؟ عضو کمیسیون اقتصادی مجلس با استفاده از هشتگ «استیضاح وزیر اقتصاد»، خواستار توقف این روند شد.
صمصامی درباره ادعای بیارتباط بودن نرخ ارز بازار آزاد با سیاستهای دولت گفت: اگر بازار آزاد ارز و بازیگران طرف عرضه و تقاضا را بررسی کنید، آنگاه متوجه خواهید شد چگونه سیاستهای دولت منجر به رشد قیمت ارز در بازار آزاد شده است. عرضه ارز در بازار آزاد بخشی توسط قاچاقچیان و بخشی از سوی سفتهبازانی است که میخواهند ارز خود را بفروشند و بخشی نیز ارزهایی است که بانک مرکزی عرضه میکند تا بازار را مدیریت کند. در برخی سالها تا 18 همت بانک مرکزی ارز به بازار تزریق میکند تا انتظارات تورمی را تعدیل کند. وی افزود: در بحث تقاضای ارز در بازار آزاد نیز بازیگران متفاوتی حضور دارند و بخشی از تقاضا از سوی واردکنندگانی است که تقاضای بیش از مازاد تخصیص دولتی دارند و مجبورند به بازار آزاد مراجعه و ارز خود را تامین کنند. همچنین سالانه 25 تا 30 میلیارد دلار قاچاق به کشور داریم که تقاضای ارز در بازار آزاد ایجاد میکند. حدود 10 میلیارد دلار نیز سالانه تقاضای ارز برای خروج سرمایه است تا در کشورهای دیگر همچون ترکیه و امارات خانه بخرند. البته باید توجه داشت بخشی از این تقاضا در نتیجه سفتهبازی است. زمانی که انتظارات تورمی درباره ارز وجود داشته باشد، تقاضا برای آن افزایش مییابد، در حالی که این اقدام غیرقانونی است. طبق قانون تنها معاملات ارز باید در صرافیها و بانکها انجام شود. صمصامی تاکید کرد: زمانی که بازیگران بازار ارز را شناختیم، میتوانیم تشخیص دهیم چه عواملی باعث گرانی ارز میشود. افزایش نرخ ارز رسمی سامانه نیما توسط دولت انجام شده و افزایش سطح عمومی قیمت کالاها را به در پی داشته است. امسال قیمت دلار بازار آزاد حدود 58 هزار تومان بود. بعد از اینکه بخشی از کالاها از شمول قیمت ارز دولتی خارج و وارد ارز نیمایی شدند، گران شدند و قیمت ارز نیز در واکنش به آن بالا رفت.
عضو کمیسیون اقتصادی مجلس در پایان گفت: دولت میخواهد نرخ ارز اشخاص و ارز توافقی را مرتبط کند. همه این مسائل به گرانی کالا و سیگنال افزایش نرخ به بازار ارز آزاد منجر میشود. در حال حاضر بخش عمده ارز بازار آزاد توسط صادرکنندهها عرضه میشود که به دلیل کماظهاری و... به سامانه داده نمیشود و در بازار آزاد عرضه میشود. از طرفی جو تورمی ایجاد شده، تقاضا برای ارز را بالا برده است. زمانی که قیمت ارز 60 هزار تومان بود، برخی پیشبینی میکردند قیمت ارز بالاتر میرود و تقاضا ایجاد کردند که این اقدامات نوعی خیانت به کشور است. درست است که شرایط منطقه و ریاستجمهوری ترامپ باعث میشود سفتهبازان بیشتر وارد بازار شوند اما همین سیاستهای غلط دولت برای جابهجایی کالاها به بازار نیمایی و... همچنین رشد قیمت ارز نیمایی و راهاندازی بازار توافقی باعث شده دلار بازار آزاد گران و فضای بازار تورمی شود.
* تغییرات نظام قیمت ارز و اثر آن بر اقتصاد
عبدالمجید شیخی، اقتصاددان در گفتوگو با «وطن امروز» به تحلیل وضعیت بازار بورس و واکنش مثبت رشد بیش از 50 هزار واحدی بازار سرمایه به حذف ارز نیما پرداخت.
* سبز شدن کاذب تابلوی بازار بورس
شیخی اظهار داشت: «سبز شدن کاذب تابلوی بازار بورس، واکنشی مشابه شادمانی برخی مردم غافل سوریه به بازگشت هرج و مرج و تسلط صهیونیسم بر جان و مالشان با حذف بشار اسد است».
وی تأکید کرد: «نظام قیمتها پنهانی تغییر کرده و تمام معادلات قیمتی و قیمتهای نسبی را به هم زده است». شیخی افزود: «بیچاره عموم مردم که باید مصیبت تورم جهشی بعدی و افت کل قدرت خرید دائمی و مستمر خود را تا ۵۰ و بلکه تا ۱۰۰ درصد انتظار بکشند. در این میان، سوداگران بازار بورس به فکر سود اختصاصی موقت و کاذب خود هستند».
* شوکدرمانی به سبک آمریکایی
این اقتصاددان با اشاره به شوکدرمانی به سبک آمریکایی در کشور اظهار داشت: «این روش توسط سرسپردگان اقتصاد سرمایهداری در کشور اجرا میشود و بیشتر از این نمیتوان از این عوامل نفوذی انتظار داشت».
وی در پایان افزود: «این وضعیت به نفع عموم مردم نیست و تنها به سود سوداگران و واردکنندگان و صادرکنندگان رانتی و خامفروشان متانول و پتروپالایشگاهیها و فولادیهاست که از بازار بورس منفعت میبرند».
* افزایش قیمت کالاهای وابسته به ارز با بهکارگیری سیاست حذف ارز نیمایی
سیدمرتضی افقه، استاد اقتصاد دانشگاه شهید چمران در این باره به «وطن امروز» گفت: این تصمیم در راستای هدف تکنرخی کردن ارز گرفته شده است». وی اشاره کرد: «یکی از اثرات حذف ارز نیمایی، گران شدن کالاها و تسری افزایش نرخ ارز نیمایی به بازار آزاد است که منجر به افزایش قیمت کالاهای مشمول این ارز خواهد شد».
افقه افزود: «این تصمیم تلنگری برای تورم خواهد بود، در حالی که ادعای طرفداران این تصمیم این است که صادرکنندگان رغبت بیشتری برای عرضه ارز خود در بازار پیدا خواهند کرد اما به نظر نمیرسد بانک مرکزی به هدف اصلی خود که عرضه بیشتر ارز از سوی صادرکنندگان به بازار است، برسد و با تبعات گرانتر شدن ارز در بازار روبهرو خواهیم شد».
وی همچنین بیان کرد: «بعید است مسابقهای که میان نرخ ارز نیمایی یا ارز توافقی و بازار آزاد به وجود آمده، بزودی متوقف شود». افقه تصریح کرد: «حذف ارز نیمایی مزیتی برای مردم ندارد و عمده منافع این تصمیم را صنایع پتروشیمی و فولادی که صادراتمحور هستند، خواهند برد».
افقه در پاسخ به این پرسش که چرا چنین تصمیمی برای حذف ارز نیمایی از سوی دولت گرفته شد، افزود: «دلیل اصلی این موضوع به کسری بودجه دولت برمیگردد که به بهانه حذف رانت گرفته شد. این تصمیم حدود ۸۰ میلیون جمعیت را مجازات کرده است و در پی این تصمیم عده کمی از سرمایهداران در بورس و شرکتهای ارزمحور منتفع میشوند و بار تورم آن بر دوش الباقی مردم کشور قرار خواهد گرفت».
* چالشها و فرصتهای تغییر سیاستهای ارزی
تصمیم بانک مرکزی برای حذف ارز نیمایی و تغییر سازوکار تأمین ارز، نشاندهنده یک تغییر اساسی در سیاستهای ارزی کشور است.
از دیدگاه برخی کارشناسان نزدیک به دولت چهاردهم ممکن است این سیاست در بلندمدت به شفافیت بیشتر بازار ارز و کاهش فسادهای احتمالی کمک کند، همچنین امیدوارند این سیاست اقتصادی با تجمیع معاملات ارزی و اعمال سازوکارهای جدید به بهبود شفافیت و کارایی بازار ارز بینجامد. از سویی دولت با این عملکرد اقتصادی میزان زیادی از کسری بودجه خود را جبران و به نوعی از تفاوت قیمت نیما و بازار توافقی ارتزاق خواهد کرد اما چالشهایی هم در این مسیر وجود دارد. پیامدهای کوتاهمدت این تصمیم، بویژه در شرایط تورمی و فشار بر معیشت عمومی، نیازمند بررسی دقیق و شفافیت بیشتر در اجرای آن است. حذف ارز نیما میتواند منجر به افزایش نرخ ارز رسمی و تأثیرات منفی بر تورم و هزینههای معیشتی شود. همچنین اعمال دامنه نوسان 5 درصدی ممکن است به بیثباتی بیشتری در بازار ارز منجر شود و فشار بر بخش تولید را افزایش دهد.
کارشناسان معتقدند با این روند، جز قشر خاصی که از روند صادرات و واردات و تسعیر ارز و ارائه آن در بازار توافقی نفع میبرند، بار تورمی این عملکرد بر دوش اکثر مردم خواهد بود و این عملکرد در واقع سیگنال تورمی است و آثار آن در ایجاد انتظارات تورمی در کشور غیرقابل جبران خواهد بود، زیرا از دیدگاه کارشناسان، با این عملکرد اگر چه ممکن است در مدت محدودی ارز بیشتری به بازار توافقی ارائه شود ولی هنوز تقاضا در بازار غیررسمی موجود است و بر اساس نظریه چسبندگی قیمت به بالا در اقتصاد، با وجود اینکه بازار غیررسمی درصد کمی از مبادلات را شامل میشود ولی در نهایت قیمت تمامشده کالاها و خدمات نسبت به قیمت بازار آزاد محاسبه خواهد شد.
از دیدگاه کارشناسان اقتصاد شایسته است بانک مرکزی برنامهای دقیق برای کاهش آثار منفی این تغییر ارائه کند و به دغدغههای کارشناسان و فعالان اقتصادی پاسخ دهد. ارتقای شفافیت در اجرای سیاستها و ارائه راهکارهای حمایتی برای جلوگیری از افزایش نرخ تورم و فشار بر معیشت عمومی ضروری است. پاسخگویی به سوالات پیرامون تناقضهای موجود در سیاستها و اطمینانبخشی به فعالان اقتصادی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است.
این اقدامات میتواند به کاهش نگرانیها و افزایش اعتماد به سیاستهای جدید ارزی کمک کند و زمینهساز بهبود وضعیت اقتصادی کشور شود.
ارسال به دوستان
نگرانی از افزایش نرخ ارز ترجیحی و کاهش بودجه ارزی دارو که به کمبود و رشد قیمت آن در سال آینده منجر میشود
درد دارو
محمدحسین فرقدانی: تصمیم دولت برای افزایش نرخ ارز ترجیحی دارو از 28,500 به 38,500 تومان در سال 1404، تحولی عمده در ساختار اقتصادی حوزه سلامت به شمار میرود. این تغییر که در بودجه سال آینده پیشبینی شده است، نگرانیهای قابلتوجهی در میان تولیدکنندگان، داروخانهها و بیماران ایجاد کرده و آثار آن بر دسترسی به دارو و پایداری نظام سلامت، مستلزم تحلیل عمیق و ارائه راهبردهای جامع است.
تصویب کاهش 2.6 میلیارد یورویی حجم ارز ترجیحی و افزایش ۳۵ درصدی نرخ آن توسط مجلس، چالشی دوگانه را در برابر زنجیره تأمین دارو و کالاهای اساسی ایجاد میکند. این تصمیم، تأثیری مستقیم بر ۲ جنبه کلیدی دارد؛ اول هزینه دسترسی به کالاهای ضروری و دوم پایداری اقتصادی نظام سلامت. بر اساس این مصوبه، حجم ارز ترجیحی از 13.6 میلیارد یورو در سال جاری به 11 میلیارد یورو کاهش یافته و نرخ ارز ترجیحی از 28,500 به 38,500 تومان افزایش خواهد یافت. این تغییرات، به معنای افزایش چشمگیر هزینههای تأمین داروهای حیاتی و تجهیزات پزشکی است. کاهش حجم ارز ترجیحی، دسترسی به منابع ارزی برای واردکنندگان را محدود کرده و میتواند منجر به کمبود دارو و افزایش قیمت محصولات وارداتی شود. از سوی دیگر، رشد نرخ ارز ترجیحی فشار اقتصادی بیشتری بر تولیدکنندگان داخلی وارد خواهد کرد، زیرا هزینههای مواد اولیه و تولید بهطور قابلتوجهی افزایش مییابد.
یکی از نتایج اجتنابناپذیر افزایش نرخ ارز ترجیحی، رشد قابلتوجه در هزینههای تولید و توزیع دارو است. رئیس سازمان غذا و دارو بر این نکته تأکید دارد که مابهالتفاوت ریالی این تغییر باید از طریق تقویت حمایتهای بیمهای تأمین شود تا افزایش پرداختی بیماران به حداقل برسد. با این وجود، تجربیات گذشته مثل طرح دارویار نشان داده است تخصیص منابع اغلب با تأخیرهای غیرقابل قبول همراه است و این تأخیرها فشار اقتصادی فزایندهای بر مصرفکنندگان، بویژه اقشار آسیبپذیر تحمیل میکند.
از سال 1397 تاکنون بیش از 100 میلیارد دلار ارز ترجیحی تخصیص یافته است اما ناکارآمدی در زمانبندی تخصیص منابع، تأثیرات منفی چشمگیری بر زنجیره تأمین دارو داشته است. افزایش 35 درصدی نرخ ارز ترجیحی پیشبینیشده برای سال 1404 نیز ممکن است بهصورت مستقیم به افزایش قیمت دارو منجر شود. داروهای حیاتی مانند انسولین، آنتیبیوتیکها و داروهای مرتبط با بیماریهای مزمن ممکن است با افزایش قیمت بالاتری نسبت به بقیه داروها مواجه شوند، چرا که این داروها ضمن وابستگی بیشتری که به مواد اولیه وارداتی دارند از پیچیدگی تولید بالاتری هم برخوردارند، چنین تغییراتی برای بیماران کمدرآمد که به حمایتهای بیمهای هم وابسته نیستند، پیامدهای بحرانی میتواند به دنبال داشته باشد.
افزون بر این، افزایش نرخ ارز ترجیحی میتواند به کاهش تقاضای دارویی منجر شود. در این حالت، بیماران ممکن است به دلیل هزینههای فزاینده، از مصرف دارو صرفنظر کنند یا به استفاده از داروهای جایگزین با کیفیت پایینتر رو آورند. چنین تغییراتی نهتنها سلامت عمومی را به خطر میاندازد، بلکه هزینههای بلندمدت نظام سلامت را نیز افزایش میدهد.
افزایش نرخ ارز ترجیحی، بهرغم ایجاد فرصتهایی برای تقویت رقابتپذیری تولیدکنندگان داخلی، چالشهای ساختاری و عملیاتی قابلتوجهی را نیز به همراه دارد. تخمینها حاکی از آن است که صنعت دارو برای انطباق با این تغییرات و کاهش 2.6 میلیارد یورویی به تأمین حداقل 100 تا 120 هزار میلیارد تومان نقدینگی اضافه نیاز دارد. این نیاز مالی، همراه با دسترسی محدود به تسهیلات بانکی مناسب، یکی از موانع اصلی توسعه تولید داخلی است.
علاوه بر این، افزایش هزینه مواد اولیه وارداتی، فشار اقتصادی بیشتری بر تولیدکنندگان وارد میکند. اگرچه برخی شرکتهای داخلی موفق به تأمین بخشی از نیازهای خود از طریق تولیدات داخلی شدهاند اما بخش عمدهای از مواد اولیه همچنان از طریق واردات تأمین میشود. این وابستگی شدید به واردات، تولیدکنندگان را در برابر نوسانات نرخ ارز آسیبپذیر میکند و میتواند توان رقابتی آنها در بازارهای بینالمللی را کاهش دهد.
چالش دیگر، نیاز به افزایش ظرفیت تولید داخلی است. سرمایهگذاری در فناوریهای پیشرفته، بهینهسازی فرآیندهای تولید و ارتقای کیفیت محصولات، از ملزومات کلیدی برای مقابله با آثار افزایش نرخ ارز است.
دولت در مدیریت آثار ناشی از افزایش نرخ ارز، نقشی محوری دارد. از جمله اقداماتی که باید بهصورت جدی مورد توجه قرار گیرد، پرداخت بهموقع مابهالتفاوت ارزی به بیمهها و تقویت حمایتهای بیمهای از بیماران است. به گفته رئیس انجمن داروسازان ایران، در سال جاری تنها نیمی از بودجه طرح دارویار تخصیص یافته است. اگر این روند ادامه یابد، تأمین نیازهای دارویی در سال 1404 با مشکلات اساسی مواجه خواهد شد.
بهبود فرآیند تخصیص ارز ترجیحی نیز از دیگر مسؤولیتهای کلیدی دولت است. شفافیت در تخصیص منابع و ارائه گزارشهای دورهای، میتواند اعتماد عمومی را افزایش داده و از بروز سوءاستفادههای احتمالی جلوگیری کند. در این راستا، تقویت سیستمهای نظارتی و همکاری نزدیک بین بانک مرکزی، سازمان غذا و دارو و نهادهای بیمهگر ضروری است.
* راهکارهای پیشنهادی برای مدیریت بهینه تغییرات ارزی در حوزه دارو
اجرای تدریجی تغییرات: اجرای مرحلهای و تدریجی افزایش نرخ ارز ترجیحی، امکان سازگاری تدریجی ساختارهای تولید و توزیع را فراهم میآورد و از وارد آمدن شوک ناگهانی به بازار دارو جلوگیری میکند. این رویکرد، به تولیدکنندگان و توزیعکنندگان فرصت میدهد با تغییرات جدید سازگار شوند و همچنین برای مصرفکنندگان زمان لازم برای مدیریت بهتر هزینهها ایجاد شود.
تقویت حمایتهای بیمهای: یکی از مهمترین اقدامات برای کاهش فشار ناشی از افزایش نرخ ارز ترجیحی، تقویت نظام بیمهای است. دولت باید بهصورت شفاف و بهموقع، مابهالتفاوت نرخ ارز را به بیمهها تخصیص دهد. گسترش پوشش بیمههای پایه و تکمیلی، ارائه خدمات مالی به بیماران خاص و افزایش تعهدات بیمه در قبال داروهای حیاتی از جمله اقداماتی است که میتواند بار مالی بر دوش بیماران را کاهش دهد. نمونه موفق این رویکرد، طرح دارویار بود که تلاش کرد از طریق حمایت بیمهای، افزایش قیمت دارو را برای بیماران به حداقل برساند. هرچند در اجرای آن نیز مشکلاتی مانند تأخیر در تخصیص منابع وجود داشت اما تجربه این طرح میتواند در سیاستگذاریهای آینده بهبود یابد.
افزایش دسترسی به تسهیلات مالی برای تولیدکنندگان: ارائه وامهای کمبهره، تسهیلات بانکی ویژه و بستههای حمایتی به تولیدکنندگان دارو، نقدینگی مورد نیاز برای تولید را تأمین میکند و از اختلال در زنجیره تأمین جلوگیری میکند. این اقدام میتواند تولیدکنندگان را قادر کند در برابر افزایش هزینههای تولید ناشی از رشد نرخ ارز مقاومت کنند و بازار داخلی را از بحران نجات دهند.
شفافیت در زنجیره تأمین: شفافیت در روند تخصیص و مدیریت منابع ارزی برای واردات مواد اولیه دارویی و کالاهای اساسی، یکی از پیشنیازهای حیاتی برای مدیریت صحیح این تغییرات است. دولت و نهادهای مسؤول باید گزارشهای شفاف و منظم درباره تخصیص منابع ارائه دهند و از فناوریهای دیجیتال برای رهگیری منابع و جلوگیری از سوءاستفاده احتمالی استفاده کنند. ایجاد سامانههای نظارتی آنلاین برای ثبت و نظارت بر فرآیند تأمین و توزیع، میتواند اطمینان مصرفکنندگان و تولیدکنندگان را جلب کند.
توسعه زیرساختهای تولید داخلی: برای کاهش وابستگی به واردات و تقویت ظرفیت تولید داخلی، سرمایهگذاری در زیرساختهای تولید دارو و تجهیزات پزشکی ضروری است. دولت باید مشوقهای مالی و مالیاتی ارائه دهد و تولیدکنندگان را به تحقیق و توسعه تشویق کند. این اقدام نهتنها منجر به کاهش آسیبپذیری در برابر نوسانات ارزی خواهد شد، بلکه زمینهای برای صادرات محصولات دارویی و رقابت در بازارهای بینالمللی فراهم میکند.
* نقش نظارت بر اجرای مصوبه
در بند «خ» تبصره ۲ لایحه بودجه 1404 پیشبینی شده است مبلغ 11 میلیارد یورو برای واردات دارو، مواد اولیه دارویی، ملزومات مصرفی پزشکی، برخی انواع شیر خشک اطفال و کالاهای اساسی کشاورزی تخصیص یابد. این تخصیص باید به تشخیص وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و معاونت علمی، فناوری و اقتصاد دانشبنیان ریاستجمهوری، به مواردی صورت گیرد که تولید داخلی وجود نداشته یا کفاف مصرف داخلی را نمیدهد. از این مبلغ، حداقل 30 میلیون یورو برای تأمین دارو، تجهیزات پزشکی مصرفی، ویلچر و ارتز و پروتز مورد نیاز ایثارگران اختصاص داده شده است. مجلس شورای اسلامی میتواند با نظارت دقیق، از تخصیص صحیح این منابع اطمینان حاصل کند و با ارائه ابزارهای قانونی، دولت را ملزم به گزارشدهی دورهای درباره نحوه تخصیص و تأثیرات آن کند.
این نظارت پارلمانی نهتنها به شفافیت عملکرد اجرایی کمک میکند، بلکه از تبدیل این تغییرات به بحرانهای غیرقابلکنترل جلوگیری و سلامت عمومی جامعه را تضمین میکند.
علاوه بر این، با توجه به تجربههای گذشته و بهمنظور افزایش شفافیت و نظارت بر عملکرد دولت در مدیریت ارز ترجیحی، در لایحه بودجه، سازوکار نظارتی ویژهای پیشبینی شده است. بر اساس این مصوبه، کارگروهی به ریاست معاون اول رئیسجمهور و با حضور رئیس کل بانک مرکزی، رئیس سازمان برنامه و بودجه، وزرای اقتصاد، جهاد کشاورزی، صمت، بهداشت و سایر مقامات مرتبط تشکیل میشود. این کارگروه موظف است سیاستگذاری و فرآیند تخصیص، توزیع و مصرف ارز ترجیحی را بهگونهای تنظیم و نظارت کند که کالاها و خدمات مشمول، بهموقع و با قیمت مناسب به مصرفکننده نهایی برسد. بانک مرکزی نیز مکلف شده است بهصورت ماهانه گزارشی شامل موارد مصرف و دریافتکنندگان ارز ترجیحی، میزان ارز پرداختی، کالاهای وارداتی و قیمت آنها را تهیه و به کمیسیونهای برنامه و بودجه، اقتصادی، کشاورزی و صنایع مجلس ارائه دهد. همچنین این اطلاعات باید برای شفافسازی بیشتر در تارنمای رسمی بانک مرکزی منتشر شود تا عموم مردم به آن دسترسی داشته باشند.
این نظارت دقیق و گزارشدهی شفاف نهتنها از انحراف منابع جلوگیری میکند، بلکه تضمین میکند تخصیص ارز ترجیحی به اهداف پیشبینیشده برسد و از بحرانهای احتمالی در زنجیره تأمین دارو و کالاهای اساسی جلوگیری شود. افزایش نرخ ارز ترجیحی دارو، با وجود چالشهای متعدد، فرصتی برای تقویت ساختارهای داخلی و کاهش وابستگی به واردات فراهم میکند. دولت و مجلس باید با تدوین و اجرای برنامههای منسجم، از آسیبپذیری نظام سلامت جلوگیری کرده و این تغییرات را به سمت رشد و توسعه پایدار هدایت کنند. تأکید بر شفافیت، پاسخگویی و تخصیص بهموقع منابع، از مهمترین عوامل موفقیت در این مسیر است. تنها در این صورت است که میتوان از پیامدهای منفی جلوگیری و فرصتهای جدیدی را برای صنعت داروسازی کشور ایجاد کرد.
ارسال به دوستان
پشت پرده جنجال سیاسی - رسانهای پرواز پهپادها در نیوجرسی آمریکا چیست؟
پهپادهای مرموز
طی روزهای گذشته بحث درباره پهپادهای مرموزی که مشاهده آنها توسط چند هزار نفر از ساکنان ایالت نیوجرسی آمریکا گزارش شده است صدر اخبار ایالات متحده آمریکا را به خود اختصاص داده است؛ پهپادهایی که برخی رسانههای آمریکایی مدعی ایرانی بودن آنها شده و بسیاری از شهروندان آمریکایی نیز خواستار ساقط کردن آنها شدهاند. برخی منابع رسانهای آمریکا نیز مدعی پرواز این پهپادها بر فراز تاسیسات نظامی ایالت نیوجرسی در شرق آمریکا شدهاند؛ ادعاهایی که با واقعیت همخوانی ندارد و به نظر پروژه رسانهای برخی رسانههای آمریکاست. مشاهده پهپادهای ناشناخته بر فراز آسمان ایالت نیوجرسی آمریکا و در نزدیکی نیویورک تئوریهای توطئه فراوانی را مطرح کرده است که یکی از آنها انگشت اتهام را به سوی ایران گرفته است. بسیاری این پهپادها را مربوط به ناوگان پهپادبر ایرانی میدانند که اخیرا رونمایی شده بود و حضور آن در نزدیکی سواحل شرقی ایالات متحده را مطرح کردند؛ ادعاهایی که توسط پنتاگون رد شد و این نهاد مربوط به دولت آمریکا نقش داشتن یک کشور خارجی در به پرواز درآوردن پهپادها در آسمان آمریکا را رد اما در عین حال اعلام کرد توضیحی برای این حوادث ناشناخته وجود ندارد. جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا اعلام کرد هیچ مدرکی مبنی بر تهدید امنیت ملی یا عمومی توسط این پهپادها وجود ندارد. وی در ادامه افزود: برخی از این پهپادها ممکن است هواپیماهای سرنشیندار باشند که به طور قانونی فعالیت میکنند. پیش از این «جف ون درو» سناتور جمهوریخواه ایالت نیوجرسی، در مصاحبه با شبکه فاکسنیوز با استناد به منابع محرمانه گفت: «این پهپادها به احتمال زیاد میتوانند متعلق به ایران باشند». وی با بیان اینکه ارتش آمریکا نسبت به پرواز این پهپادها آگاهی کامل دارد، گفت: «باید به این پهپادها شلیک شود». جف ون درو درباره اینکه این ادعاها را از چه منبعی به دست آورده است توضیحاتی ارائه نکرد و تنها گفت: «اینها از منابع رده بالایی است و همینطور حرف نمیزنم». از دیگر اشخاص مطرح آمریکا که در واکنش به این حادثه اظهارنظر کردهاند دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا و ایلان ماسک از مسؤولان دولت وی هستند. ترامپ در پستی در شبکه اجتماعی شخصی خود «تروث سوشال» به پرواز پهپادهای مرموز بر فراز نیوجرسی آمریکا واکنش نشان داد و خواستار سرنگون کردن آنها شد. دونالد ترامپ در پست خود نوشت: «پهپادهای مرموزی در سرتاسر کشور دیده میشود. آیا این اتفاق میتواند بدون اطلاع دولت انجام شود. من چنین فکری نمیکنم. به عموم مردم همین الان (در مورد این اتفاقات) اطلاع دهید، در غیر این صورت به آنها شلیک کنید».
به نظر میرسد به پرواز درآمدن پهپادها و جنجال سیاسی و رسانهای به وجود آمده در این باره بیشتر یک بازی سیاسی و رسانهای برای ترساندن جامعه آمریکا و زمینهسازی برای افزایش اقدامات خصمانه علیه جمهوری اسلامی ایران باشد تا یک حادثه مرموز و فرازمینی، چرا که این دست اقدامات و تئوریهای توطئه هالیوودی در سیاست آمریکا سابقه طولانی دارد.
البته گزارشاتی نیز در آلمان از مشاهده پهپادهای مرموز بر فراز تاسیسات نظامی این کشور اروپایی مطرح شده که نگرانی مقامات آلمانی را برانگیخته است. طبق این گزارشات، پهپادهای ناشناس بر فراز برخی تاسیسات نظامی و صنعتی حساس این کشور از جمله شرکت اسلحهسازی «راین متال» مشاهده شده است. از دیگر تاسیسات در آلمان که پهپادهای ناشناس بر فراز آنها دیده شدهاند، پایگاه هوایی آمریکا در «رامشتاین» در ایالت «راینلاند فالتس» در غرب آلمان است. اشپیگل با استناد به یک گزارش مقامات امنیتی آلمان اضافه کرد اواخر ساعات روزهای سوم و چهارم دسامبر (۱۳ و ۱۴ آذر) چند پهپاد بر فراز پایگاه رامشتاین و تاسیسات متعلق به شرکت اسلحهسازی راین متال مشاهده شده است. همزمانی این گزارشات با مشاهده پهپادها در آمریکا بر مشکوک بودن این اتفاق افزوده و ماجرای پهپادهای مرموز را پیچیدهتر از گذشته کرده است.
ارسال به دوستان
رئیس سازمان انرژی اتمی شایعات را تأیید کرد
نظارت بیشتر بر فردو
گروه سیاسی: دیروز مراسم رونمایی از «مولد تمام بومی فرکانس رادیویی توان بالا» که از دستاوردهای جدید صنعت هستهای کشورمان است، در حالی برگزار شد که محمد اسلامی، معاون رئیسجمهور، نسبت به توافق اخیر ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی واکنش نشان داد و در این باره گفت: «شما وقتی فعالیت هستهای انجام میدهید و در حوزهای که با مواد هستهای سروکار دارید، بهطور طبیعی تغییر مقیاس سطح نظارت را هم تغییر میدهد و این یک امر طبیعی است».
به تازگی خبرگزاری رویترز در خبری اعلام کرده بود آژانس بینالمللی انرژی اتمی در گزارشی محرمانه به اعضای خود بیان کرده جمهوری اسلامی ایران با نظارتهای بیشتر در تأسیسات فردو موافقت کرده است. بعد از ارائه و تصویب قطعنامه ضد ایرانی تروئیکای اروپایی در نشست فصلی شورای حکام که باعث شد ایران در واکنش به این قطعنامه سیاسی، گازدهی به هزاران سانتریفیوژ پیشرفته را آغاز و غنیسازی 60 درصد را افزایش دهد، به نظر میرسد اکنون آژانس و ایران به توافقی روی ترتیبات جدید پادمانی مرتبط با افزایش فعالیتهای غنیسازی در فردو رسیدهاند.
در همین رابطه محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی با حضور در بیستوپنجمین نمایشگاه بینالمللی پژوهش، فناوری و فنبازار در حاشیه رونمایی از دستاورد جدید هستهای ایران در تشریح توافق انجام شده، اظهار داشت: ما طبق چارچوب آژانس فعالیت میکنیم و آژانس بر فعالیت ایران نظارت دارد. طبیعی است وقتی مثلا ۳ واحد شما میشود 5 واحد، نظارت هم به همان نسبت افزایش پیدا میکند.
معاون رئیسجمهور افزود: این بحثهایی که میشود و تحریفاتی علیه ما انجام میشود، اینها نشأت گرفته از رژیم صهیونیستی است که سالهاست علیه ما و فعالیت هستهای ایران تبلیغ میکند، اینها بهدنبال تحریک دنیا علیه ما هستند.
اسلامی گفت: ما اسفند 1401 با مدیرکل آژانس بیانیه تهران را منتشر کردیم. در آن بیانیه به صراحت آمده که رابطه ایران و آژانس در چارچوب پادمان و انپیتی است. ما با آژانس درباره ۲ مکان باقیمانده تعامل خواهیم کرد تا پروندهها بسته شود. موارد ادعایی ساخته و پرداخته رژیم صهیونیستی است و رژیم از این نوع حرکات و پروندهسازیها لذت میبرد، چون همه دنیا را مشغول میکند تا بتواند بهانههای خودش را علیه ایران ادامه دهد. وی ادامه داد: ما در بند سوم بیانیه اسفند توافق کردیم طرفین بنشینند و یک مدالیته استخراج کنند و این کار را انجام دادیم، رفتوآمدهایی که انجام میشود در همان چارچوب مدالیته است.
رئیس سازمان انرژی اتمی گفت: امروز آژانس همواره برای نظارت خودش در چارچوب پادمان و انپیتی دسترسی دارد و ما مانعی برای آن ایجاد نکردیم و نمیکنیم، ما در چارچوب پادمان عمل میکنیم و آژانس هم طبق ضوابط عمل میکند.
اظهارنظر اسلامی درباره عدم ایجاد مانع از سوی ایران برای دسترسی آژانس در چارچوب پادمان و انپیتی و همچنین خبری که برخی رسانهها از قول آژانس مبنی بر توافق جدید با ایران منتشر کردهاند، در حالی انجام میشود که اخیرا ۳ کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان اعلام کردند در صورت نیاز آمادگی دارند مکانیسم ماشه را فعال کنند. از سوی دیگر مقامات کشورمان نیز به صراحت اعلام کردهاند ایران هر گونه اقدام و تهدید را قاطعانه پاسخ خواهد داد.
***
رونمایی از مولد تمام بومی فرکانس رادیویی توان بالا
«مولد تمام بومی فرکانس رادیویی توان بالا مبتنی بر لامپ مگنترون باند S» دستاورد ارائه شده توسط پژوهشگاه علوم و فنون هستهای شامل ۳ زیرسیستم اصلی لامپ رادیوفرکانسی (مگنترون)، مدولاتور راهانداز لامپ و سیستم انتقال توان است. این مولد دارای کاربردهایی نظیر تولید توان فرکانس رادیویی در شتابگرهای خطی پزشکی با کاربرد پرتودرمانی، تولید توان فرکانس رادیویی در شتابگرهای خطی با کاربرد تصویربرداری از محمولههای کانتینری گمرک و نیز تولید توان فرکانس رادیویی در شتابگرهای خطی با کاربرد تصویربرداری صنعتی است. با تولید این محصول شاهد همافزایی میان پژوهشگاه علوم و فنون هستهای با مجموعهها و مراکز مختلف کشور نظیر صنایع، دانشگاهها و شرکتهای دانشبنیان خواهیم بود و با تداوم این مسیر میتوان محصول تولید شده را به صورت تجاری وارد بازار کرد.
ارسال به دوستان
گزارش «وطن امروز» از طرح افزایش مدت شورای شهر ششم برای برگزاری همزمان انتخابات شوراها و ریاست جمهوری
شورای ششم ۷ ساله میشود؟
مصطفی نصری: پس از شهادت سیدابراهیم رئیسی و برگزاری زودهنگام انتخابات ریاستجمهوری در خرداد 1403، بحثهایی جدی پیرامون ۷ ساله شدن دوره ششم شورای شهر و روستا شکل گرفت. این اتفاق موجب شد فاصلهای میان زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری و انتخابات شورای شهر و روستا ایجاد شود؛ انتخاباتی که پیشتر همزمان برگزار میشدند. بر اساس قانون فعلی، دوره ششم شوراهای اسلامی شهر و روستا خرداد سال آینده به پایان میرسد و انتخابات دوره هفتم، سیام خرداد 1404 برگزار خواهد شد. با این حال، پیشنهادهایی برای تغییر این روند ارائه شده است. یکی از این پیشنهادها، این است که انتخابات شوراهای شهر و روستا سال آینده برگزار شده و مدت دوره بعدی از 4 به 3 سال کاهش یابد تا به این ترتیب انتخابات هشتمین دوره شوراها با دوره پانزدهم ریاستجمهوری در سال 1407 همزمان شود. در مقابل، گزینه دیگری نیز با این مضمون پیشنهاد شده است که دوره ششم شورای شهر ۷ ساله شود تا در نهایت در دوره بعد انتخابات شوراها و ریاستجمهوری بار دیگر همزمان برگزار شوند. از جمله دلایل مطرحشده برای این پیشنهاد، کاهش هزینههای برگزاری انتخابات توسط وزارت کشور و افزایش مشارکت عمومی در هر دو انتخابات است. در ادامه ضمن مرور وضعیت پیشنهادات ارائه شده مهمترین استدلالهای مدافعان ۷ ساله شدن دوره ششم شورای شهر مورد بررسی قرار میگیرد.
* پیشنهاد شورای عالی استانها درباره 7 ساله شدن شورا همچنان روی میز
محمدصالح جوکار، رئیس کمیسیون امور داخلی و شوراهای مجلس تأکید کرده است تاکنون هیچ تغییری در روند فعلی اعلام وصول نشده و بر اساس قانون موجود، انتخابات دوره هفتم خرداد 1404 برگزار میشود. وی تصریح کرد: پیشنهاد ۷ ساله شدن این دوره از سوی شورای عالی استانها مطرح شده اما تا زمانی که در مجلس مورد بررسی قرار نگیرد، امکان اجرایی شدن آن وجود ندارد. از سوی دیگر، دبیر ستاد انتخابات کشور نیز تأکید کرده است طبق برنامه فعلی، انتخابات دوره هفتم شوراها سال آینده برگزار خواهد شد و شورای ششم خرداد 1404 به پایان عمر خود میرسد. اگر چه دبیر ستاد انتخابات بر برگزاری انتخابات شورای شهر طبق قانون فعلی تاکید کرده اما باز بودن پرونده پیشنهاد جدی شورای عالی استانها در مجلس و همچنین عدم تعیین تکلیف برگزاری همزمان یا غیرهمزمان انتخابات ریاستجمهوری پانزدهم و شورای هشتم در سال 1407همچنان امکان 7 ساله شدن شورای هفتم را به عنوان گزینهای جدی مطرح نگه داشته است.
* عمل به سیاستهای کلی انتخابات
مطابق بند پایانی سیاستهای کلی انتخابات که مهرماه سال ۱۳۹۵ از سوی رهبر انقلاب اسلامی به رؤسای قوای سهگانه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابلاغ شد، «تاریخ و همزمانی برگزاری انتخاباتهای عمومی باید بهگونهای باشد که فاصله زمانی برگزاری آنها 2 سال بوده و مراحل و سازوکار اجرایی آن تا حد امکان یکسان و متحد صورت پذیرد». این دستورالعمل با هدف بهبود نظم انتخاباتی، کاهش هزینههای اجرایی و ارتقای مشارکت عمومی در انتخابات طراحی شده است. مدافعان 7 ساله شدن شورای شهر معتقدند برگزاری انتخابات شوراها در سال آینده مغایر با این سیاست است، چرا که اگر انتخابات شوراها به زمان دیگری موکول نشود، فاصله ۲ ساله بین انتخاباتها از بین میرود و این مساله میتواند باعث بینظمی در روند اجرایی انتخاباتها و تحمیل هزینههای مضاعف به کشور شود.
* کاهش مشارکت در انتخابات شورای شهر در صورت جدایی از انتخابات ریاستجمهوری
یکی از اصلیترین دلایلی که مدافعان 7 ساله شدن دوره ششم شورای شهر مطرح میکنند، نگرانی از کاهش مشارکت در انتخابات است. تجربه نشان داده است انتخابات شورای شهر و روستا به دلیل ماهیت محلی و غیرسیاسی خود، از جذابیت کمتری نسبت به انتخابات ریاستجمهوری یا مجلس برخوردار است. همزمانی این ۲ انتخابات در سالهای گذشته، به دلیل جذابیت بالای انتخابات ریاستجمهوری، بهطور غیرمستقیم باعث افزایش مشارکت مردم در انتخابات شورای شهر میشد. با تغییر شرایط و برگزاری زودهنگام انتخابات ریاستجمهوری در خرداد 1403، اکنون انتخابات شورای شهر باید بهصورت جداگانه برگزار شود. این تغییر برنامه، نگرانیهایی را درباره کاهش چشمگیر مشارکت عمومی در این انتخابات به وجود آورده است. بسیاری از رایدهندگان ممکن است به دلیل اهمیت کمتر انتخابات شوراها و عدم انگیزه کافی، از شرکت در این رویداد صرفنظر کنند. این در حالی است که مشارکت پایین میتواند اعتبار و نمایندگی نهاد شوراها را تحت تأثیر قرار دهد و تصمیمگیریهای آینده این نهاد را نیز با چالش مواجه کند. کاهش چشمگیر آرای مردمی میتواند مشروعیت و اعتبار منتخبان را زیر سوال ببرد و زمینهساز بروز اختلافات داخلی در مدیریت شهری شود. در عین حال، این وضعیت ممکن است به نارضایتی عمومی دامن زده و شکاف میان مردم و نهادهای شهری را افزایش دهد. بنابراین مدافعان پیشنهاد ۷ ساله شدن دوره ششم شورای شهر معتقدند این راهکار میتواند فرصتی برای بازگرداندن همزمانی انتخابات ریاستجمهوری و شورای شهر فراهم کند. این همزمانی، با تقویت انگیزه رایدهندگان برای حضور در انتخابات، به افزایش میزان مشارکت عمومی کمک خواهد کرد و از تبعات منفی ناشی از کاهش حضور مردم جلوگیری میکند.
* کاهش هزینههای اجرایی و زمانی برگزاری انتخابات
دلیل دیگری که از سوی مدافعان ۷ ساله شدن این دوره شورای شهر مطرح میشود، صرفهجویی در هزینههای اجرایی و زمانی برگزاری انتخابات است. برگزاری یک انتخابات سراسری در ایران، هزینههای مالی و اداری قابلتوجهی به همراه دارد. از تجهیز حوزههای رایگیری گرفته تا استخدام نیروهای اجرایی، نظارتی و امنیتی، همه این فرآیندها به بودجه کلانی نیازمند است.
پیش از این، همزمانی انتخابات شوراها و ریاستجمهوری، این هزینهها را به حداقل رسانده بود. در چنین شرایطی، تنها تفاوت، اضافهشدن یک صندوق رای و برگه مربوط به انتخابات شوراها بود اما اکنون با جدا شدن این دو انتخابات، تمام فرآیندهای اجرایی باید بهصورت مستقل برای انتخابات شوراها طراحی و اجرا شود. این امر به معنای تعریف حوزههای جدید رایگیری، چاپ و توزیع برگههای رای، تأمین امنیت حوزهها و پرداخت هزینههای سنگین به عوامل اجرایی است.
علاوه بر هزینههای مالی، برگزاری جداگانه این انتخابات فشار زمانی و اجرایی مضاعفی را بر نهادهای مسؤول مانند وزارت کشور و ستادهای انتخاباتی وارد میکند. این نهادها باید منابع انسانی و مالی خود را ۲ بار برای برگزاری انتخابات در ۲ سال متوالی صرف کنند. از سوی دیگر، این فشار میتواند بر کیفیت برگزاری انتخابات نیز تأثیر منفی بگذارد، چرا که برنامهریزی و اجرای ۲ انتخابات مجزا، نیازمند تمرکز و منابع بیشتری است.
بر این اساس، مدافعان 7 ساله شدن دوره ششم معتقدند این تغییر میتواند با بازگرداندن همزمانی انتخابات شوراها و ریاستجمهوری، از تحمیل هزینههای اضافی به کشور جلوگیری کند. این همزمانی، نهتنها کارآیی فرآیند انتخابات را افزایش میدهد، بلکه منابع مالی و انسانی را نیز بهینهتر به کار میگیرد.
* تأثیر بر ثبات مدیریت شهری
یکی از دغدغههای مهم مدافعان ۷ ساله شدن دوره ششم شورای شهر، حفظ ثبات مدیریت شهری است. تغییرات مدیریتی در شوراها و شهرداریها بهطور طبیعی زمانبر است و اعضای جدید برای آشنایی با فرآیندها، سیاستها و اولویتهای شهر، به یک دوره یادگیری نیاز دارند. این دوره انتقالی، که میتواند چند ماه تا یک سال به طول بینجامد، بهطور قابلتوجهی از زمان واقعی خدمترسانی اعضای جدید شورا میکاهد.
در شرایطی که مدتزمان قانونی دوره بعدی شورا 3 سال باشد، این مساله تشدید میشود. اعضای جدید نهتنها فرصت کافی برای تثبیت خود در امور مدیریتی را پیدا نمیکنند، بلکه زمان کمی برای اجرای برنامهها و سیاستهای خود خواهند داشت. نتیجه این وضعیت، ایجاد شکاف در مدیریت شهری و کاهش بهرهوری است. بسیاری از پروژههای بلندمدت شهری که نیازمند برنامهریزی دقیق و هماهنگی میان شورا و شهرداری هستند، ممکن است در اثر این تغییرات دچار وقفه یا تأخیر شوند، لذا هرگونه تغییر مکرر یا کوتاهمدت در ساختارهای مدیریتی، برنامهریزیهای بلندمدت را مختل کرده و منجر به افزایش هزینههای غیرضروری و کاهش کیفیت خدمات شهری میشود. مدافعان پیشنهاد ۷ ساله شدن معتقدند حفظ دوره فعلی شورا، فرصتی برای تثبیت سیاستها و کاهش تأثیرات منفی ناشی از تغییرات مکرر مدیریتی فراهم میآورد.
* بهبود شاخص عدالت سیاسی
یکی دیگر از موضوعات مطرحشده در بحث کاهش دوره بعدی شوراها به ۳ سال، تأثیر آن بر عدالت سیاسی است. مطابق روند معمول، دوره خدمت شوراهای شهر و روستا ۴ ساله بوده است که فرصتی برابر برای تمام اعضای منتخب فراهم میکند تا در امور شهری مشارکت کنند و در سیاستگذاریها اثرگذار باشند.
کاهش این مدت به ۳ سال، به معنی کاهش فرصت اعضای جدید برای ایفای نقش موثر در مدیریت شهری است. این تغییر، برخلاف اصول عدالت سیاسی، شرایط نابرابری را میان اعضای منتخب این دوره و دورههای پیشین ایجاد میکند. درواقع، اعضای دوره هفتم شوراها در مقایسه با همتایان خود در دورههای پیشین، زمان کمتری برای تأثیرگذاری در سیاستها و تصمیمگیریهای کلیدی خواهند داشت، در حالی که به همان میزان باید پاسخگوی عملکرد خود باشند.
* کاهش انگیزه نامزدهای توانمند و کاهش کیفیت نمایندگان منتخب
یکی از پیامدهای مهم کاهش دوره شوراها به ۳ سال، کاهش انگیزه برای ورود افراد توانمند و با تجربه به عرصه انتخابات است. بسیاری از افراد که دارای تخصص، تجربه و تواناییهای لازم برای خدمت در نهادهای مدنی مانند شوراها هستند، به دلیل محدودیت زمانی و کوتاه بودن دوره خدمت، ممکن است تمایلی به شرکت در انتخابات نداشته باشند. این امر بویژه در شرایطی که فرصتهای تأثیرگذاری در سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای کلان شهری محدود میشود، بیشتر مشهود است.
کوتاه بودن مدتزمان دوره، به نامزدها این احساس را میدهد که زمان کافی برای پیادهسازی برنامهها و پروژههای خود را ندارند و نمیتوانند در مدت ۳ سال تاثیرات پایداری بر مدیریت شهری بگذارند اما در عین عدم تاثیرگذاری باید درباره عملکرد خود پاسخگو بوده و از اعتبار سیاسی خود خرج کنند.
بسیاری از افراد متخصص که به دنبال تغییرات ساختاری و بلندمدت در امور شهری هستند، ترجیح میدهند وارد عرصهای شوند که فرصت بیشتری برای تحقق اهداف و برنامههای خود داشته باشند. در نتیجه، این تغییر در دوره شوراها میتواند منجر به کاهش تعداد افراد با استعداد و توانمند برای رقابت در انتخابات شوراها شود و در نهایت کیفیت نمایندگان منتخب کاهش یابد.
نتیجه این وضعیت، تاثیر منفی بر روند مدیریت شهری و سیاستگذاریهای کلان خواهد بود. افرادی که به شوراها وارد میشوند ممکن است از کمترین تجربه مدیریتی برخوردار باشند یا برای تحقق اهداف خود به دلیل محدودیت زمانی، نتوانند به درستی برنامهها و پروژهها را به اجرا درآورند. این امر میتواند منجر به کاهش کارآمدی شوراها و نارضایتی عمومی از کیفیت خدمات شهری شود. بنابراین کاهش دوره شوراها به ۳ سال، علاوه بر ایجاد بیانگیزگی در میان نامزدهای توانمند، میتواند تاثیرات منفی و بلندمدتی بر روند تصمیمگیریها و اجرای سیاستها داشته باشد.
* حفظ یکپارچگی و انسجام در سیاستگذاریهای ملی و منطقهای
شوراهای شهر و روستا به عنوان نهادهای محلی، نقش مهمی در اجرای سیاستهای کلان کشور در سطح شهری و روستایی ایفا میکنند. وقتی این شوراها با دورههای زمانی مختلف و بدون همزمانی با سایر نهادهای سیاستگذاری عمل کنند، امکان ایجاد تداخل یا ناهماهنگی در تصمیمگیریها افزایش مییابد. همزمانی انتخابات شوراها با ریاستجمهوری این فرصت را فراهم میکند که برنامههای شهری و روستایی با سیاستهای کلان ملی همراستا شود. رئیسجمهور منتخب میتواند از ابتدای دوره خود، هماهنگی لازم را با شوراها و شهرداریها برای اجرای برنامههای توسعهای یا اصلاحات کلیدی برقرار کند. این انسجام به بهبود مدیریت شهری و روستایی، تسریع در پروژههای توسعهای و افزایش کارآمدی نهادهای محلی کمک خواهد کرد. این هماهنگی در دورههای جداگانه دشوارتر است و ممکن است به پراکندگی در اجرای برنامهها و هدررفت منابع منجر شود.
ارسال به دوستان
نگاه
ایجاد منطقه تنف اسرائیلی
محمدعلی حسننیا: ایجاد منطقه تنف اسرائیلی اسرائیل از روز بعد سقوط بشار اسد حمله زمینی به مناطق حائل در اطراف جولان را آغاز کرد و این ماجراجویی به قصد آن انجام میشود تا موقعیت جغرافیایی در منطقه تغییر کند. نتانیاهو بلافاصله بعد از تصرف دمشق به ارتش دستور داد منطقه کوههای هرمون به مرکزیت جبلالشیخ که مشرف بر #سه_ضلعی (سوریه – اسرائیل - لبنان) است را تصرف کند. همچنین برخی روستاهای منطقه از جمله قنیطره و البعث نیز به تصرف اسرائیل درآمد و ارتش اسرائیل بین 5 تا 10 کیلومتر وارد مناطق روستایی سوریه شد. مهمترین تصرف اسرائیل در چند روز اخیر منطقه فوق استراتژیک جبلالشیخ بود که یکی از آرزوهای همیشگی اسرائیلیها برای داشتن موقعیت برتر در نبرد با سوریه و لبنان است.
جنگ سال 1967 صدها هزار سوری را مجبور کرد از جولان به مناطق دیگر سوریه فرار کنند. جمعیت این منطقه اکنون ترکیبی از اعراب سوری و شهرکنشینان یهودی اسرائیلی است. گمان میرود جولان حدود یکسوم آب شیرین اسرائیل را تامین میکند. آب جولان به دریای جلیل و رود اردن میرسد. مهمتر از آن دریاچه طبریه است که اسرائیل حتی در مذاکرات باراک و حافظ اسد هم راضی نشد این منطقه را تحویل دهد با اینکه به نظر میرسد حاضر است جولان را تحویل سوریه دهد ولی دریاچه طبریه را به نظر تحویل ندهد. همین دلایل بود که رادیو ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد شورای وزیران تصمیم گرفت منطقه مرزی کوه هرمون سوریه در مجاورت بلندیهای جولان را پس از عقبنشینی سربازان ارتش سوریه اشغال کند و منطقه حائل ایجاد کند و نتانیاهو هم توافق 1974 را لغو کرد.
بلندیهای جولان یک فلات صخرهای در جنوب غربی سوریه، در حدود ۶۰ کیلومتری (۴۰ مایلی) جنوب دمشق است. از جنوب با رودخانه یرموک و از غرب با دریای جلیل همسایه است. این منطقه دارای منابع آبی حیاتی است که رود اردن را تغذیه میکند، از جمله رودخانه حاصبانی که از لبنان و از جولان میگذرد.
اسرائیل در حال برنامهریزی «منطقه دفاعی استریل شده» در جنوب سوریه است، زیرا به حملات خود به این کشور پس از سقوط بشار اسد، رئیس جمهور این کشور ادامه میدهد.
کاتس در جریان بازدید از یک پایگاه دریایی در این شهر اسرائیل گفت: «به همراه نخست وزیر، [به نیروهای نظامی] دستور دادم تا یک منطقه دفاعی استریل عاری از سلاح و تهدیدات تروریستی در جنوب سوریه بدون حضور دائمی اسرائیل ایجاد کنند.
وی مدعی شد این اقدام به منظور «جلوگیری از استقرار و سازماندهی تروریسم در سوریه» بوده است.
2 منبع امنیتی منطقهای و یک منبع امنیتی سوریه روز سهشنبه به رویترز گفتند نیروهای نظامی اسرائیل به شهر قطنا، واقع در 10 کیلومتری خاک سوریه، در شرق منطقه غیرنظامیشده که بلندیهای جولان اشغالی توسط اسرائیل را از سوریه جدا میکند، رسیدند. راهبرد تلآویو در موضوع سوریه همان نظریه ترکیبی از فرصتطلبی و استراتژی است که میخواهد از دوران پسااسد استفاده کرده و نظم جدید مرزی ایجاد کند که در این نظم دیگر سوریه خطری برای اسرائیل نباشد. این نظم جدید فکری اسرائیل مبتنی بر این موضوع خواهد بود که باید در مرزهای سرزمینهای اشغالی دیگر خطری برای ایجاد 7 اکتبر جدید پدید نیاید. اسرائیل اساسا به دنبال اشغال دمشق نیست، بلکه در پی آن است که در پی هرج و مرج در سوریه بتواند با اشغال نقاط راهبردی، هرگونه خطر زمینی و تسلیحاتی را دور کند. اسرائیل میخواهد تمام داراییهای راهبردی سوریه را نابود کند، البته این دارایی فقط سلاح نیست، بلکه همین منطقه بلندیهای جولان یک دارایی استراتژیک بزرگ برای اسرائیل و سوریه است. این قلمرو محل قرارگیری کوه هرمون، مرتفعترین قله سوریه است و همچنین بخوبی در دید مناطق مرزی لبنان، از جمله دره بقاع تحت کنترل حزبالله قرار دارد. مرکز تحقیقات و آموزش اسرائیلی آلما که متخصص چالشهای امنیتی اسرائیل در مرز شمالی آن است، اعلام کرد حدود 55000 نفر در جولان اشغالی زندگی میکنند که حدود 24000 نفر از آنها دروزی هستند و همین موجب شده تلآویو به فکر تصرف منطقه سوری جولان هم باشد.
نکته پایانی و مهم آن است که اسرائیل قصد دارد با تصرف نقاط مهم در مرز بین سوریه و اسرائیل به ایجاد یک منطقه سهضلعی مانند تنف که آمریکا در مرز بین اردن، سوریه و عراق ایجاد کرد مبادرت کند و اینگونه بتواند هر رفت و آمدی در این ۳ کشور را زیر نظر داشته باشد.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|