|
هشدار ستاد کل نیروهای مسلح نسبت به شایعهپراکنی درباره شهادت رئیسجمهور سابق
اظهارات غیرمسوؤلانه ممنوع!
ستادکل نیروهای مسلح اظهارات اخیر پیرامون سقوط بالگرد شهید رئیسی را رد کرد. مرکز ارتباطات ستادکل نیروهای مسلح در بیانیهای هرگونه شبههافکنی درباره چگونگی و علت شهادت آیتالله سیدابراهیم رئیسی و همراهان ایشان را مردود دانسته و اظهارنظرهای غیرمسؤولانه را ناشی از ناآگاهی یا با اهداف و اغراض خاص توصیف کرد. در این بیانیه آمده است: مدتی است در فضای مجازی و برخی محافل و تریبونهای مختلف، افراد و اشخاصی پیرامون چگونگی و علت شهادت آیتالله سیدابراهیم رئیسی، ادعاهایی مطرح میکنند که با حقیقت فاصله دارد و به نظر میرسد ناشی از ناآگاهی و بیاطلاعی یا با اغراض خاص عنوان میشود. این در حالی است که به استناد ۳ گزارش رسمی ستادکل نیروهای مسلح - به عنوان مرجع رسمی و قانونی رسیدگی به این سانحه - که حاصل صدها نفر ساعت کار کارشناسی دقیق و تحقیقات فنی و میدانی در سطح ملی و محلی بوده، علت بروز سانحه برای بالگرد حامل آیتالله رئیسی و همراهان ایشان که به شهادت آنها منجر شد، صرفا «شرایط پیچیده جوی و جغرافیایی منطقه» بوده که در گزارش نهایی این ستاد تصریح شده است و هیچ یک از گمانهزنیها از جمله: نقص فنی، خرابکاری، ترور، انفجار، جنگ الکترونیک و مانند اینها به اثبات نرسید. بنابراین از اصحاب رسانه، اشخاص حقیقی و حقوقی و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی درخواست میشود، ضمن خودداری از اظهارنظرهای غیرکارشناسی، احساسی و غیرمسؤولانه که نتیجهای جز تشویش اذهان عمومی و بسترسازی برای سوءاستفاده دشمنان ندارد، از هرگونه شبههافکنی در این باره جدا خودداری کنند. انتظار میرود دستگاه محترم قضایی، به عنوان مدعیالعموم برای پیشگیری از ایجاد هرگونه شائبه در اذهان و افکار عمومی با برهم زنندگان امنیت روانی جامعه برخورد حقوقی و قانونی بهعمل آورد.
ارسال به دوستان
اکران فیلم «علت مرگ: نامعلوم» پس از 3 سال نشان داد مدیران سابق فرهنگی منافع خودشان را هم خوب تشخیص نداده بودند
این سینمای روشنفکری!
7 مسافر قبل از طلوع آفتاب، در یک جاده فرعی، از شهداد به سمت کرمان حرکت میکنند اما در همان اوایل مسیر متوجه میشوند که یکی از آنها فوت کرده است. اورژانس حاضر به ارسال آمبولانس نیست و اعلام میکند نیاز به تأیید پزشک وجود دارد، در حالی که به طور طبیعی در آن محل دسترسی به پزشک وجود ندارد. به پیشنهاد یکی از مسافران، تصمیم میگیرند جنازه را به پلیس راه برسانند و در آنجا همه چیز را توضیح دهند اما اتفاقاتی رخ میدهد که ماجرا را پیچیدهتر میکند. افراد حاضر در این ون هر کدام از یک لایه و یک طبقه اجتماعی هستند و مسائل خاص خود را دارند و تقریباً وجه اشتراک همه آنها فقر مالی است؛ از مرد میانسالی که همسری بیمار دارد تا فردی که به آب و آتش میزند تا برای دوستش پول دیه جمعآوری کند و راننده ون و زن ناشنوایی که دوستش دارد، همچنین زوج جوانی در داستان وجود دارند که سودای مهاجرت از کشور را دارند و تضاد این افراد با یکدیگر است که ماجرا را پیش میبرد.
«علت مرگ: نامعلوم» نخستین کارگردانی علی زرنگار در سینمای بلند داستانی به حساب میآید و خود او نویسنده فیلمنامه هم بوده است. تهیهکننده این کار مجید برزگر است که پیش از این کارگردان فیلمهایی مثل «فصل بارانهای موسمی»، «پرویز»، «یک شهروند کاملاً معمولی» و «ابر بارانش گرفته» بوده و «علت مرگ: نامعلوم» دهمین تهیهکنندگی او برای کارگردانهای دیگر است. این 10 پروژه تقریباً همگی برای فیلمسازان اول بوده و هیچ کدام به جریان سینمای تجاری تعلق ندارند. «علت مرگ: نامعلوم» قرار بود سال ۱۴۰۰ در جشنواره چهلم فیلم فجر حضور داشته باشد که این اتفاق نیفتاد و همین موضوع حواشی خاص خود را ایجاد کرد. تمام اعضای هیات انتخاب به جز یک نفر کار را تایید کرده بودند اما سوءتفاهماتی که مسؤولان فرهنگی دولت وقت به آن دچار بودند، باعث شد این فیلم از بخش مسابقه کنار گذاشته شود و تا زمان روی کار بودن آن دولت اکران نشود.
پس از مدتی، این فیلم به بیستوپنجمین جشنواره شانگهای رفت و نخستین نمایش جهانیاش را آنجا داشت و در همان جا در بخش استعدادهای جدید آسیا نامزد بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری مرد برای علیمحمد رادمنش شد. در نهایت داوود ملکحسینی از آن جشنواره جایزه بهترین فیلمبرداری را دریافت کرد و جشنواره هوف آلمان هم این فیلم را در بخش اصلی پنجاهوهفتمین دورهاش نمایش داد.
بانیپال شومون، علیرضا ثانیفر، ندا جبرائیلی، علیمحمد رادمنش و تعدادی هنرپیشه دیگر که اکثراً چهرههای جدیدی هستند، در نخستین فیلم علی زرنگار بازی کردهاند. پس از کشوقوسهای فراوان، بالاخره اکران داخلی این فیلم از 5 دیماه امسال در ۵۰ سالن نمایش آغاز شد و رفتهرفته پس از مشاهده استقبال مخاطبان، تعداد سالنهایش به عدد ۱۴۱ رسید. این فیلم تاکنون با ۱۴۰۰ سانس، به طور متوسط ۲۵ مخاطب در هر سانس داشته است.
* روشنفکری واقعی یعنی این
پس از اکران «علت مرگ؛ نامعلوم» در پاییز 1403، نظراتی که دربارهاش بیان شد به طور کل متفاوت با تصورات قبلی بودند. عدم راهیابی این فیلم به فجر چهلم که به طور واضحی بنا به دلایلی غیرفنی و کاملا محتوایی انجام شد، این تصور را دربارهاش ایجاد کرده بود که با اثری در فضاهای مرسوم روشنفکری که عموماً جشنوارهپسند هستند مواجهیم. به عبارتی به نظر میرسید با فیلمی طرفیم که کنایههای تحقیرآمیزی به جامعه ایران زده تا بتواند فستیوالهای غربی را هدفگیری کند، چرا که دولت وقت به فیلمهای زیادی که کاملاً چنین خصوصیتی داشتند مجوز یا حتی گاهی جایزه داده بود اما وقتی همان سیستم و همان مدیران، مقابل یک فیلم با این قاطعیت بایستند، به نظر میرسد مسالهاش واقعاً حاد بوده است. بالاخره فیلم دیده شد و همه فهمیدند که بهواقع چنین نیست. تأخیر در اکران این فیلم البته از یک جهت بد نشد و نمایش عمومی آن را به زمانی موکول کرد که موج مهاجرهراسی در ایران به بالاترین ارتفاع خود رسیده است. اتفاقا فیلم روشنفکری در معنای واقعی خودش و نه آن مدل جایزهبگیر سفارشی یعنی همین. یعنی اینکه یک هنرمند اسیر موجهای هیجانی جامعه نشود و از واکنشها نهراسد و حرفش را بزند. اینکه شخص متوفی در این فیلم اهل افغانستان است و آدمهای داخل ون را درباره برخوردی که باید با مسالهاش داشت به تردید میاندازد، به قدری مماس با مسائل امروز جامعه ما قرار میگیرد که باید نویسنده و کارگردان چنین فیلمی را بابت رصد شمی و ذوقی مسائل جامعه در مدت زمانی قریب به 3 سال پیش تحسین کرد. «علت مرگ؛ نامعلوم» از آن دست فیلمهایی نیست که عناصر و ترکیبات مربوط به گیشه را داشته باشد اما فیلمی است که مخاطب ویژه خودش را بخوبی راضی میکند. به عبارت سرراستتر، دیگر در سینمای روشنفکری هم غالب فیلمها نمیتوانند گروه موسوم به مخاطبان خاص را راضی کنند و یک نمونهاش فیلم «برف آخر» است که همزمان با «علت مرگ؛ نامعلوم» به فجر چهلم معرفی شد اما اولی را دولتیها کنار زدند و دومی را جایزهباران کردند، در حالی که فیلم روشنفکری مورد پسند مدیران، نه مورد پسند روشنفکران بود نه مخاطبان؛ اما «علت مرگ: نامعلوم» را بیشتر کسانی که دیدند دوست داشتند. یک نکته جالب درباره به تعویق افتادن اکران «علت مرگ: نامعلوم» همزمانی نمایش آن با «برف آخر» است؛ 2 فیلمی که هر 2 برچسب سینمای روشنفکری دارند اما تقریبا در همه چیز با هم متفاوتند. برف آخر نمونهای برای بررسی نوع نگاه سینماگران ایرانی به برف هم بود؛ نماد تنهایی و غم و مرگ، در حالی که فیلم اول علی زرنگار ماجرا را کاملا آفتابی دیده و روایتش از تاریکی خروسخوان شروع میشود و به آفتاب عمودی بیابان در وسط روز میرسد. همانطور که عنصر برف را در سینمای ایران به بهانه فیلم «برف آخر» میشد بررسی کرد، فیلم علی زرنگار هم دریچهای میگشاید و بهانهای فراهم میکند برای بررسی «شخصیت کویر» در سینمای ایران. در ادامه مروری به فیلمهای کویری سینمای ایران طی 3-2 دهه اخیر داشتهایم.
* شخصیت سینمایی کویر
این جمله تا به حال به گوش بسیاری از مردم دنیا رسیده است که کویر، انسان را شاعر میکند. حتی فرانک هربرت، نویسنده رمان «تلماسه» هم به همین قضیه اعتقاد داشت اما احتمالاً آنچه در بخش بزرگی از فرهنگ مردم ایران طی چند قرن میتوان دید را بتوان بهعنوان اثبات عملی و عینی این نظریه به شمار آورد؛ کشوری که هم بخش قابل توجهی از خاک آن کویری است و هم پر است از شاعران بزرگ. کویر البته در تصویر هم خاصیت ویژه خود را دارد. حتی شاید ترکیب شاعرانگی و اکشن که در ژانر وسترن و سینمای دفاعمقدس خودمان گاهی دیده شده، در فضای کویری بهخوبی جا بیفتد، نه در هر فضای دیگری.
در سینما جادههای کویری، جدا از شخصیتهای موجود در فیلم، خود به عنوان یک شخصیت به حساب میآیند و از آنجا که بخش قابل توجهی از خاک سرزمین ایران کویری است، طبیعتاً فیلمهای کویری هم در سینمای ما زیاد هستند اما برخی از این فیلمها به این دلیل که خود کویر در آنها اهمیت بیشتری دارد و جلوه بیشتری پیدا کرده، زودتر از بقیه به یاد آورده میشوند. بهعنوان مثال، فیلم «شکار» از مجید جوانمرد که در سال ۶۶ ساخته شد و پرویز پرستویی به همراه خسرو شکیبایی در آن بازی کرده بودند، یک فیلم کاملاً جادهای بود و همین امروز هم موزیک آن ما را به یاد جاده میانـــدازد اما نه لزوماً جادههــای بیابانــی، در حالی که بعضی فیلمهای دیگر بسیار بیابانیتر هستند. یکی از فیلمهایی که در 3-2دهه اخیر فضای بیابانی پررنگی داشت، «رقص در غبار» بود؛ نخستین فیلم اصغر فرهادی که هنوز کمترین فاصله را با فضای کودکی و نوجوانی کارگردانش در استان کویری اصفهان داشت. در آن فیلم، کویر و تنهایی و مارهای بیابان از عناصر ساخت داستان بودند. 2سال بعد، سیدرضا میرکریمی «خیلی دور، خیلی نزدیک» را ساخت که در دوره خود یکی از پدیدههای سینمای ایران به حساب میآمد؛ مردی که پزشک مشهوری بود و تخصصش در زمینه مغز بود، چندان خداباور نیست اما بیماری پسر منجمش او را مجبور میکند به دل بیابان برود و خود بیابان با این فرد کاری میکند که دیدگاهش تغییر کند. در سال 1385، امیرشهاب رضویان «مینای شهر خاموش» را ساخت که احتمالاً محبوبترین و مشهورترین فیلمش تا به امروز به حساب میآید. داستان درباره مردی بود که بعد از ۳۳ سال به ایران بازمیگردد و به زادگاهش بم میرود تا عشق گمشدهاش را جستوجو کند. اگر «رقص در غبار» با مار بیابان داستان ساخته بود و «خیلی دور، خیلی نزدیک» با ستارههای آسمان، فیلم امیرشهاب رضویان سراغ قنات رفت. پس از این فیلمها، آثار دیگری هم ساخته شد که در هر کدام تا حدودی میتوان شخصیت بیابان را جزو عناصر داستان دانست اما نه به اندازهای که آن 3 مورد از دهه 80 چنین بودند. در سال ۹۱، افشین هاشمی و محسن قرایی فیلمی به نام «خسته نباشید» را ساختند که بخش قابل توجهی از آن بیابانی و جادهای بود. مانی حقیقی هم در سال ۹۴ «اژدها وارد میشود» را در جزیره قشم کارگردانی کرد و از فضای صحرا بهطور حداکثری برای خرافهپردازی استفاده کرد. بخشی از فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» نیز که در سال 1۴۰۱ ساخته شد در فضای کویری و جادهای بود. اما پس از یکی - دو دهه، فیلمی که دوباره بهطور کامل به فضای کویری و جادهای بازگشت، «علت مرگ: نامعلوم» بود. این فیلم با ترکیبی از یک عده همسفر ناآشنا که هر یک گرفتاریهای خود را دارند و حالا گرفتار کویر شدهاند، روایت میشود.
ارسال به دوستان
درباره ترور در دیوان عالی کشور
روبیک روبیو و سفیدشویی خشونت
محمد رستمپور: «نظم پساجنگ دوم جهانی، نه تنها از بین رفته است، بلکه یک سلاح است که علیه خود ما به کار گرفته میشود. نسل کنونی، یعنی تمام کسانی که اکنون در این اتاق قرار دارند، با بزرگترین تهدید یعنی بیثباتی ژئوپلیتیک به عنوان یک بحران جهانی مواجهند.
8 دهه پس از آن جنگ، ما باید نظم نوینی خلق کنیم که قطعا آسان نخواهد بود». این جملات مارک روبیو است در جلسه استماع در کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا، در مقام وزیر خارجه پیشنهادی دولت دوم ترامپ. روبیو، ایران، روسیه و کرهشمالی را ۳ تهدید جدی ایالات متحده آمریکا میداند در بازپسگیری یا بازآرایش نظم امنیتی جدیدی که قرار است ترامپ 2025 آن را ترسیم و تأسیس کند. همچنان که روبیو و کاندیداهای دیگر نهادها و وزارتخانههای امنیتی ایالات متحده اعتقاد دارند، آمریکا با 4 سال پیش تفاوتهای جدی کرده و حداقل در ۲ پرونده جنگ اوکراین و جنگ غزه در متغیرهای پرشماری نتوانسته است توازن کلاسیک قوا را میان طرفین توزیع کند. آمریکای امروز از نظر آنان از نظم تکقطبی فاصله معناداری یافته و از این نظر است که روبیو به مداخله تهاجمیتر برای حل و فصل پروندههای پیچیده توصیه میکند. راهکار روبیو و دوستانش برای مزاحمان طراحی جدید بویژه ایران، در اجزا جدید نیست اما در ترکیب، نوین است. روبیو نخستین چهره سیاسی ایالات متحده آمریکا نیست که تفکیک دولت و ملت، سیاست و اجتماع یا به تعبیر خودش «حاکمیت شیعه افراطی و مردم متمدن» را به صراحت به زبان میآورد.
اگرچه او پا را از این هم فراتر میگذارد و میگوید روحانیون ایرانی حاکم نماینده مردم ایران نیستند و البته آنقدرها باهوش نیست که این گزاره عجیبش را با اطمینان به زبان آورد و از همین رو است که میگوید «هیچ کشوری در دنیا چنین وضعی ندارد». حرفهای روبیو، سرخطهایی از یک پروژه بزرگ چندوجهی را لو میدهد، بویژه وقتی که از گروههای مختلف ایرانی در بدنه اجتماع و حتی در پیکره تصمیمگیری در ایران سخن میگویند. آمریکا هر روش و طرحی داشته، از تحریم و تهدید و فریب و ترور فرماندهان، در مقابل ایران آزمون کرده است. 5 سال پس از ترور فرمانده جبهه مقاومت، سردار شهید قاسم سلیمانی به دستور شخص ترامپ، ابهامات و تردیدها درباره کارایی این عملیات در متوقفسازی روند اهداف و مقاصد جمهوری اسلامی ایران و کمرنگ شدن آنچه روبیو هلال شیعی میخواند، همچنان سوژه بررسیها و تحقیقات است. از زمان اعلام پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، مقامات آمریکا چندان درباره نوع مواجهه با ایران بویژه با توجه به رویدادهای یک سال و نیم اخیر سخن نگفتهاند. روبیو تنها در ساختمان کاپیتول کنگره درباره ایران سخن نگفته است. جستوجوی نام او و کلمه «ایران» نشان میدهد سناتور در همایشهای منافقین هم سخنرانیهای متعددی داشته است. البته آخرین همایش منافقین، 22 دیماه در حومه پاریس با حضور یک آمریکایی دیگر برگزار شد؛ «کیت کلاگ» نماینده ترامپ در امور اوکراین و روسیه. کلاگ نظامی بازنشسته آمریکایی در جمع منافقین گفت سال 2025 سال تغییر رژیم ایران است و باید با فشار حداکثری در حوزههای اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی، فرصت «تغییر ایران به سمت وضعیت بهتر» را به چنگ آورد؛ فرصتی که همیشگی نیست. حرفهای او غیر از یک بخش، تکرار همان سخنان جان بولتون، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکاست. مثل سخنان مارک روبیو که جدید نیست اما تکیه بر دوگانههای جامعه ایران و اهرماندازی میان گسستهایی که از نظر آمریکاییها امروز بیش از هر زمان دیگر عمیق شده، با یک وجه امنیتی - نظامی از بیرون و نه از درون که برآمده از نارضایتی داخلی باشد، طراحی جدید آمریکاییها را آشکارتر میکند. تقدم و تأخر هر یک از مهرهها و روشهایی که ایالات متحده در مواجهه با ایران داشته، میتواند فرمول جدیدی برای اخلال در روند دستیابی ایران به اهدافش باشد. در موقعیت جدید، عصبانیسازی جای ناراضیسازی قرار گرفته است. ناراضیسازی بیشتر وجه اقتصادی دارد و با امکانهایی مثل تابآوری و امیدآفرینی بویژه در عرصههایی مانند ورزش که در آن امر ملی و هویت جمعی همچنان معنادار است، خنثی میشود اما عصبانیسازی عمدتا شکل و شمایل امنیتی دارد و امکانهای معمول تسکین یا ترمیم در آن راه ندارد. در نتیجه چه بسا باید گفت تهدید نخست، بررسی امکان ضربه سریع نظامی - امنیتی محدود و تلقین سازش برای قرار گرفتن در سراشیبی واگذاری منافع و منابع باشد. با این نگاه که مبتنی بر دوگانگی دولت و ملت است و با قرینههایی مانند بیاعتنایی یا سیاستگریزی که در مشارکت کمتر از نصف واجدان شرایط در انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم خود را نشان داد، اختلافات باید آنقدر فراوان شود که هر گونه انسجام و ائتلافی را ناممکن کند. در نتیجه اتفاقی مانند رخداد ترور ۲ قاضی شهیر با سوابق جدی مقابله با جریان نفاق و جاسوسی، بیآنکه انگیزههای سازمانی و بهرههای تشکیلاتی به بار آورد، اتفاقی است به منظور سفیدشویی خشونت علیه روحانیونی که به تعبیر روبیو بر ایران امروز حکومت میکنند و نه مردم ایران. سازمان منافقین تا لحظه نوشتن این گزارش، مسؤولیت این حمله تروریستی را نپذیرفته اما شکل و وضع عملیات نشان میدهد همچنان که در بیان مرکز رسانه قوه قضائیه و پیام تسلیت رئیس محترم قوه قضائیه آمد، با یک عملیات حرفهای یا حداقل میتوان گفت غیرابتدایی روبهروییم. در نتیجه ۲ روز مانده به تحلیف ترامپ، منافقین ادعا خواهند کرد با این عملیات میتوانند در نقشه ترامپ ایفای نقش داشته باشند. ترور شهیدان رازینی و مقیسه، چه کار سازمان باشد و چه نباشد، یک عملیات هدفمند است، با این مقصود که خشونت علیه آن که در جهان هنجاری آمریکا مزاحم ژئوپلیتیک به حساب میآید، مشروع است. پیوستگی مردم با نظام سیاسی امروز ایران به رغم همه دشواریها و رنجهای فرساینده اقتصادی و سیاسی تا جایی است که فروپاشی از درون با همه سروصداها و تبلیغات و جنجالهای رسانههای فارسیزبان بیگانه، دور به نظر میرسد. ضربات جدی به حاکمیت، چه بسا اختلالهای امنیتی محدود با هدف کنار زدن پشتیبان نظام در جریان خواهد بود تا یک ایران سازشکار پای میز مذاکره با ترامپ بیاید.
ارسال به دوستان
شو ۲۰۲۴ مکرون مثل ۲۰۲۰
محمدعلی حسننیا: امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه بعد از 4 سال که از آخرین سفرش به بیروت میگذرد دوباره وارد لبنان شد. او که سال 2020 بعد از انفجار مهیب بندر بیروت به این کشور آمده بود، این بار به کاخ بعبدا رفت و با سران سیاسی لبنان دیدار و گفتوگو کرد.
زمان سفر مکرون به لبنان بسیار حائز اهمیت است. رئیسجمهور فرانسه بلافاصله بعد از انتخاب رئیسجمهور همچنین تعیین نخستوزیر جدید به بیروت رفت تا به برخی کشورهای غربی و عربی نشان دهد پاریس کماکان به عنوان قدرت سنتی در لبنان حضور خواهد داشت. برخی فرانسه را به عنوان مادر مهربان در سوریه و لبنان میشناسند. مکرون از سالهای قبل سعی کرده دوران سیاه استعماری پاریس در کشورهای مستعمره مثل لبنان، سوریه و الجزایر را کمی تلطیف کند. به همین علت مکرون این زمان را برای سفر به بیروت انتخاب کرد تا چند هدف را به پیش ببرد.
این سفر یک روزه بود و مکرون با جوزف عون، نواف سلام، نخستوزیر معین و نبیه بری، رئیس مجلس دیدار کرد و بعد به بعبدا رفت و دفترچه یادداشت ریاستجمهوری را هم امضا کرد. مکرون با تمرکز بر حمایت از حاکمیت لبنان و تضمین وحدت و شکوفایی لبنان پا به بیروت گذاشت اما قصد او این است روند انتخاب دولت جدید را تسریع و دلخوری شیعیان بویژه جنبش امل و بری را هم برطرف کند. همچنین این دیدار در بحبوحه اختلافات سیاسی در لبنان و پس از آن انجام شد که جنبش امل و حزبالله رایزنیها با دولت جدید به ریاست نواف سلام را تحریم کردند. در این زمینه، فرانسه تماسهای خود را با رهبران لبنان تشدید کرد؛ از جمله تماس مکرون با رئیس مجلس نمایندگان قبل از سفرش به منظور کاهش تنش و ترغیب همه طرفها به مشارکت در تلاشها برای بازسازی دولت.
سفر مکرون چند دلیل مهم دیگر هم دارد: حمایت از توافق آتشبس، تسریع در تشکیل دولتی به ریاست نواف سلام، تاکید بر اجرای آتشبس در جنوب و عقبنشینی اسرائیل از لبنان که برای دلگرمی مردم این کشور بود و زمینهسازی برگزاری کنفرانس بینالمللی با هدف بازسازی جنوب و ورود کشورهای غربی و عربی به لبنان. شاید مهمترین هدف رئیسجمهور فرانسه از سفر به بیروت تاکید بر حمایت از دولت عون -سلام است. او همچنین رابطه بسیار خوبی با بری دارد و احتمالا میخواهد با پادرمیانی رئیس مجلس لبنان، گروههای شیعه را به حضور در دولت قانع کند.
از سویی این مدل سفر مکرون با انتقاد برخی رسانههای لبنان هم همراه بوده است. روزنامه الاخبار در گزارشی نوشت: «مکرون هیچوقت از خودنمایی خسته نمیشود، چه آن روزی که بعد از انفجار به بیروت آمد و آستینش را بالا زد ولی کاری برای لبنانیها نکرد، چه اکنون که دوباره سر و کلهاش پیدا شده است». البته این عادت مکرون است. هر زمان که مکرون از بیروت بازدید میکند، دوست دارد مدتی را در محله الجمیزه بگذراند، جایی که از زمان انفجار بندر بیروت در سال 2020 به آنجا رفته است و دوست دارد کسی را ببیند که به زبان فرانسوی و با لهجه پاریسی صحبت میکند! البته ناگفته نماند این سفر مکرون از آن رو برای وی اهمیت دارد که درصدد است نشان دهد در متن مذاکرات و آتشبس لبنان و تشکیل دولت بوده، بهرغم اینکه همه میدانند او به عنوان بازیکن ذخیره آمریکا در زمین لبنان بازی میکند و نقش اول از آن واشنگتن است.
ارسال به دوستان
رونمایی سرلشکر سلامی از پایگاه زیرزمینی نیروی دریایی سپاه
سورپرایز جنوب
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از پایگاه راهبردی نیروی دریایی سپاه در عمق زمین رونمایی کرد. یکی از مجموعه شهرهای شناوری نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عصر دیروز با حضور سرلشکر حسین سلامی رونمایی شد. این پایگاه بخش بسیار کوچکی از توانمندی دریایی سپاه است. پایگاه مذکور در عمق 500 متری زمین قرار گرفته و محل امن نگهداری شناورهای هجومی نیروی دریایی سپاه پاسداران است. همچنین فرمانده کل سپاه پاسداران همزمان با این رونمایی با همراهی فرمانده نیروی دریایی سپاه از آمادگی واحدهای این نیرو بازدید کرد. آنطور که تصاویر خبرگزاری صداوسیما نشان داد، این شهر زیرزمینی شامل تونلهای پیچ در پیچ مملو از انواع شناورها و موشکهای نیروی دریایی سپاه است که شناور ذوالفقار و شناور جدید طارق، از جمله این قایقهای تندرو هستند. طبق گفته سردار علیرضا تنگسیری، اکنون نیروی دریایی سپاه قادر به انجام ماموریتهای طولانیمدت است. وی همچنین با اشاره به لطمات سهمگینی که هر موشک کروز دریایی سپاه میتواند به ناوهای هواپیمابر آمریکایی وارد کند، گفت به دلیل سرعت بالای شناورهای ایرانی و قدرت مانور، همچنین شلیک در حین حرکت به سمت ناوهای دشمن، آمریکاییها به این شناورها لقب زنبور سرخ دادهاند. حالا شهر زیرزمینی شناور سپاه، مملو از زنبورهای سرخی است که هر کدام میتوانند یک ناو هواپیمابر دشمن را به چالش بکشند. نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیش از این نیز طی سالهای گذشته از یک شهر زیرزمینی حاوی موشکهای کروز دریایی رونمایی کرده بود. در مراسم رونمایی از پایگاه زیرزمینی نیروی دریایی سپاه، سرلشکر سلامی طی سخنانی گفت: مجموعهای که امروز به اتفاق فرمانده محترم نیروی دریایی سپاه از آن بازدید کردیم، یکی از پرشمار مجموعههای نگهداری سامانههای شناورهای تهاجمی و موشکانداز و مینریز نیروی دریایی سپاه است. سردار سلامی افزود: هر چند این مجموعهای که امروز ملت عزیز ایران آن را مشاهده میکنند، خود یک مجموعه معظم و باعظمتی است ولی در قیاس با تمامیت قدرت دفاعی نیروی دریایی سپاه، کسر کوچکی از آن است. وی با اشاره به آمادگی روزافزون توان رزم و توان دفاعی نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اضافه کرد: توان رزم این شناورها و سامانههای موشکی مستقر بر آنها علاوه بر شناورهای رزمی متعددی است که امروز در پهنه خلیجفارس، در سراسر گستره این آبهای نیلگون، در حال گشتزنی برای سیادت و دفاع از مرزهای آبی میهن اسلامی ما هستند و مضاف بر شناورها و موشکاندازها و سایر قابلیتهایی هستند که در جزایر و سواحل خلیجفارس و تنگه هرمز مستقر و آماده اجرای ماموریت هستند. سردار سلامی خاطرنشان کرد: به فضل الهی طی سالهای دور و نزدیک در نیروی دریایی سپاه پیشرفتهای قابل ملاحظهای هم در کمیت و هم در کیفیت سامانههای تهاجمی این نیرو حاصل شده است. وی در ادامه سخنان خود تصریح کرد: سرعت شناورهای رزمی در کنار افزایش برد و عمق دریانوردی آنها و قابلیت آنها برای عبور از امواج، با ارتفاعات بالا و دریاهای متلاطم و قابلیت دریانوردی دور در اقیانوسها برای دفاع پیشتاز و مقدم از منافع حیاتی جمهوری اسلامی ایران محصول تلاشهای گسترده مهندسان و کاربران عملیاتی این سامانهها هم در وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و هم در سازمان جهاد و خودکفایی نیروی دریایی سپاه و در کارخانجات شناورسازی نیروی دریایی است. وی اظهار داشت: این واقعیتی است که من در بازدید از سامانههای موشکی هوافضا عرض کردم که امروز تونلهای نگهداری شناورها و موشکهای ما هر چند پرتعداد و طولهای بسیار وسیع است اما همچنان ما با کمبود فضا برای جا دادن و متراکمسازی این توانایی در این سازههای نگهداری مواجه هستیم.
ارسال به دوستان
دیدگاه
توافق ایران – روسیه و مسأله غرب
رضا رحمتی*: بالاخره سند توافق جامع 20 ساله ایران - روسیه بعد از 4 سال بحث و تردید، در سفر اخیر رئیسجمهور ایران به روسیه به امضا رسید؛ سندی که تحت تاثیر مسائل و مناسبات مختلف 2 کشور قرار دارد. در روابط بین کشورها، به سبب اهمیت، روابط اقتصادی در ابتدای مسیر قرار میگیرد. بعد از اینکه دولتها توانستند سطوح کارکردی و فنی و اقتصادی روابط فیمابین را تحکیم کنند، سراغ روابط سیاسی میروند و مراودات دیپلماتیک را تسریع میبخشند. بعد از آن با ایجاد هماهنگیهای سیاسی، روابط را به حوزه امنیتی و نظامی تسری میدهند؛ روابط امنیتی بین دولتها بالاترین سطح روابط بین آنهاست. روابط بین ایران و روسیه اما اینگونه نیست. بهجای اینکه روابط 2 کشور از سطوح اقتصادی شروع شود و به سطوح سیاسی و امنیتی تسری یابد، ابتدا از مسیر امنیتی شروع شده است. به همین دلیل است که روابط اقتصادی بین 2 کشور در سالهای اخیر در سطح بسیار نازلی قرار داشته و بهرغم پروپاگاندای دولتهای مختلف مبنی بر افزایش روابط 2 کشور، در 10 سال گذشته تغییر چشمگیری در روابط اقتصادی بین 2 کشور ایجاد نشده است. با سفر رئیسجمهور ایران به روسیه، توافق 20 ساله استراتژیک بین مسعود پزشکیان و ولادیمیر پوتین منعقد شد که اهمیت بسیار زیادی برای روابط 2 کشور خواهد داشت. حال سوالی که پیش میآید این است: چه انتظاری باید از این روابط داشت و آیا این سطح از روابط که در چند سال اخیر شدت بیشتری نیز یافته و مکررا با سفرهای مقامات 2 کشور همراه بوده است، میتوان به آینده مثبت روابط 2 کشور چشم داشت؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید به عناصر موثر در روابط 2 کشور اشاره کرد. روابط 2 کشور در 15 سال گذشته در تمام سطوح افزایش یافته است؛ هم در سطح اقتصادی، هم سیاسی، هم بالاتر و حساستر از همه در سطح امنیتی - نظامی. یکی از این عوامل سطح روابط 15 سال گذشته 2 کشور در مسائل امنیتی - نظامی بوده، دیگری سطح روابط اقتصادی 2 کشور، همچنین سطح مناسبات سیاسی 2 کشور نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
1- سطح بسیار بالای روابط نظامی - امنیتی
در توافقنامه جامع بین 2 کشور اهمیت همکاریهای امنیتی و دفاعی برای مقابله با چالشهای منطقهای و بینالمللی مورد تاکید ویژه قرار گرفت. شاید بالاترین سطح روابط بین 2 کشور را باید روابط در حوزه امنیتی - نظامی قلمداد کرد. 2 کشور در پروژههایی شبیه صنعت هستهای ایران، پروژه کمکهای نظامی ایران به روسیه، پروژه مبادلات نظامی بین 2 طرف، پروژه سوریه، پروژه غرب آسیا، پروژه اروپای شرقی، پروژه گسترش ناتو، پروژه انقلابهای رنگی در اروپای شرقی و رژیمهای دستنشانده غرب و... با هم روابط گستردهای داشتهاند. البته به سبب مسائل امنیتی و استراتژیک، آمار دقیقی از سطح روابط نظامی بین 2 طرف وجود ندارد اما آنچه مشخص است اینکه روابط 2 کشور در این 2 بعد بسیار خیرهکننده بوده است اما اینکه چرا روابط 2 کشور در سطوح امنیتی-نظامی تا این اندازه بالاست...
دلایل مختلفی دارد که شاید مهمترین دلیل آن همگرایی رهبران سیاسی 2 کشور نسبت به «تهدید غرب» و «نگرانیهای 2 طرف نسبت به ایالات متحده، نفوذ غرب و تلاش برای تغییر رژیم» باشد. توضیح اینکه؛ علت اهمیت مسائل امنیتی برای 2 کشور این است که 2 کشور درک مشترکی نسبت به معماهای امنیتی اطراف خود دارند و ادراک رهبران 2 کشور بر این موضوع تمرکز یافته است که مشکلات امنیتی اهمیت ویژهای داشتهاند و از همین رو اهمیت آن در این معاهده مورد توجه قرار گرفته است.
2- مناسبات کم اقتصادی 2 کشور
روابط 2 کشور ایران و روسیه در سالهای اخیر بویژه بعد از حمله روسیه به اوکراین در سال 2014 اهمیت بسیار زیادی یافته است، شاید به این دلیل که در این سالها هر 2 کشور هدف تحریمهای بینالمللی خیرهکنندهای بودهاند و همین موضوع 2 کشور را به هم نزدیک کرده است. 2 کشور در سالها اخیر تمام تلاش خود را کردهاند که با دور زدن تحریمها، اقتصاد خود را از تنگنای بینالمللی خارج کنند. این مهم با افزایش تعاملات اقتصادی همراه بوده است. تمنای 2 کشور این بوده است که سطح روابط اقتصادی را به بیش از 20 میلیارد دلار در سال برسانند و این ترجیعبند دیدارهای دوجانبه 2 طرف بوده است. با این حال به دلایل مختلف این روابط در سطح نازلی باقی مانده است. برای مثال «سال 1402 حجم تجارت ایران و روسیه نزدیک به 2.7 میلیارد دلار بوده است که این میزان برای ایران و چین نزدیک به 32.5 میلیارد دلار، برای ایران و امارات نزدیک به 27.4 میلیارد دلار، برای ایران و ترکیه نزدیک به 11.7 میلیارد دلار و برای ایران و آلمان نزدیک به 2.3 میلیارد دلار بوده است» (تسنیم). این موضوع هنگامی توجه را به خود جلب میکند که بدانیم حجم روابط اقتصادی ایران و روسیه در سالهای گذشته شتاب چشمگیری نداشته است. برای مثال میزان تجارت 2 کشور در سالهای نیمه دهه 1380 نزدیک 1.5 میلیارد دلار بوده و بهرغم روابط بسیار زیاد سران 2 کشور در سالهای اخیر، حجم تجارت 2 کشور چندان تغییری نکرده است.
این در حالی است که برخی محدودیتهایی که ایران برای ارتباط با دولتهای دیگر از جمله دولتهای اروپایی مثل آلمان داشته، درباره روسیه نداشته است، از جمله میتوان به شبکه مالی و پولی بینالمللی اشاره کرد. به گفته رئیس بانک مرکزی ایران «سند اقدام مشترک میان بانکهای مرکزی ایران و روسیه در 3 سرفصل اصلی «استفاده از پولهای ملی در تجارت 2 کشور»، «امکان اتصال پیامرسانهای بانکی و بومی 2 کشور موسوم به سپام و SPFS» و «امکان اتصال شبکه پرداخت کارتی 2 کشور» عملیاتی شده است». همچنین در تاریخ 21 آبان 1403 مراسم رونمایی از اتصال شبکه شتاب ایران به شبکه کارتی روسیه یا میر برگزار شد و این مانع نیز بین 2 کشور برداشته شده است.
3- توافق زیر سایه سنگین غرب
روابط ایران و روسیه از یک بعد دیگر نیز ماهیتی عجیب دارد و آن اینکه این روابط تا حد بسیار زیادی در مواقع نزدیکی به طرف غربی تنزل مییابد. این در حالی است که در اسناد متقابل بین 2 کشور، ویژگی ضدغربی مواد و مفاد تفاهمنامهها بسیار اندک است. این موضوع به همراه برداشت تاریخی موجود در ایران نسبت به روسیه که با روایت غربی «روسیههراسی» همراه بوده، عجین شده است. هم در ایران و هم در روسیه (بویژه در ایران) روابط 2 کشور، زیر سایه تردیدها نسبت به رابطه با غرب قرار دارد. به همین دلیل در رسانههای غربی تلاش شده است به عنوان یکی از مسیرهای اصلی تقابل با غرب معرفی شود. یورونیوز در این خصوص مینویسد: «این توافق همکاری، تنها 3 روز قبل از بازگشت دونالد ترامپ ... به کاخ سفید امضا شد و در بخشی از آن ... به همکاریهای نظامی نزدیکتر 2 کشور اشاره شده است». همین ادبیات در سایر رسانههای غربی نیز بازتاب داشته است. این موضوع نشان میدهد غرب، روابط ایران-روسیه را یک پروژه امنیتی برای خود تلقی میکند. به همین دلیل است که 2 طرف برای کاستن از حساسیت طرف ثالث (طرف غربی) در مواقع بحرانی تلاش میکنند با دور شدن از طرف دیگر حساسیت طرف غربی را کم کنند. همین موضوع روابط 2 کشور را متزلزل کرده است و منجر به ناپایداری متقابل روابط 2 کشور شده است. به نظر میرسد 2 طرف باید مسائل یکدیگر را با لحاظ منافع ملی متقابل ترسیم کرده و نسبت به سوءبرداشتهای تاریخی و سوءبرداشتهای ثالث مدیریت کنند تا سطح روابط به حوزه اقتصادی تسری یابد.
عضو هیأت علمی دانشگاه بوعلی *
ارسال به دوستان
«وطن امروز» از مهمترین مفاد توافقنامه جامع راهبردی ایران و روسیه گزارش میدهد
معاهده دورانساز
برای اولینبار در تاریخ مناسبات 2 کشور حق ایران برای بازیگری در حوزههای نفوذ جغرافیایی پیرامون روسیه اعمال میشود
گروه بین الملل: معاهده جدید همکاری راهبردی تهران-مسکو، یک تحول مهم در رویکردهای چندقطبیگرایی جهانی محسوب میشود و این از واکنش غرب و صهیونیستها پیداست. این معاهده فراگیر 20 ساله در حقیقت نسخه به روز شده «موافقتنامه اساس روابط متقابل و اصول همکاری بین جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه» است که 24 سال پیش امضا شد. اهمیت آن موافقتنامه از آن جهت بود که برای نخستینبار پس از انقلاب اسلامی 1357، نظام برآمده از آن با یک قدرت جهانی معاهدهای جامع و دارای ظرفیتهای راهبردی امضا میکرد، آن هم از موضعی کاملا برابر. پیش از آن آخرین معاهده جامع میان حاکمان تهران و مسکو، سال 1299 تحت عنوان «قرارداد ایران و شوروی ۱۹۲۱» میان رژیم کودتای رضاخان میرپنج و نخستین دولت برآمده از انقلاب اکتبر 1917 روسیه به رهبری ولادیمیر لنین امضا شده بود؛ نسخهای که اگرچه در مقایسه با معاهدات قبلی ایران و روسیه در دوره قاجار، موضع قدرت همسایه بزرگ شمالی کمرنگتر شده بود ولی باز هم عزتمندانه نبود. علیقلی خان مشاورالممالک، وزیر امور خارجه قاجار در کنفرانس صلح پاریس 1920-1919 که در حقیقت نخستین نشست جامعه ملل و مبنای اصلی تشکیل سازمان ملل در دهههای بعدی بود، در تنظیم متن «قرارداد ایران و شوروی ۱۹۲۱» مشارکتی فعال داشت ولی از آنجا که توافق بر سر متن نهایی پس از کودتای اسفند 1299 انجام شد، نفوذ عوامل انگلیسی که با شوروی دشمنی داشتند در کابینه جدید سردار سپه، باعث شد بسیاری از بندهای آن قرارداد با هدف اختلافافکنی بین 2 کشور در سالهای بعد، مورد اصلاح جدی قرار نگرفته و اصطلاحا مینگذاری شود. در عین حال شوروی در آن معاهده، تا حدی نقش خود به عنوان میراثدار روسیه تزاری را که یک قدرت استعماری بود حفظ کرد و موضع قدرت را نهتنها در انشای آن، بلکه تا روز آخر رژیم پهلوی، در اجرای آن نیز حفظ کرد. از جمله در نحوه تقسیم نابرابر دریای کاسپین (خزر) همچنین گنجاندن بند مبهم «حق دخالت طرفین در خاک طرف مقابل در صورت مورد هجوم قرار گرفتن توسط طرف ثالث»؛ بندی که مشخص بود، طرف دارای قدرت نظامی قویتر در آن، دست بالا را دارد و به موجب همان بود که قوای شوروی با آغاز جنگ دوم جهانی در شهریور 1320 بهانه یافتند خاک ایران را اشغال کنند. در مقام مقایسه، «موافقتنامه اساس روابط متقابل و اصول همکاری بین جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه» در سال 1379، از موضعی عزتمندانه به امضای طرفین رسید و حقوق کاملا برابر ایران را در مقابل میراثدار شوروی حفظ میکرد، از جمله حق ابتکار عمل دیپلماتیک و امنیتی کشورمان در امور بینالملل را فراهم میآورد.
یکی از نکات مهم در این باره که مورد توجه اندیشکده آمریکایی بروکینگز نیز قرار گرفته، این است که برخلاف تصور افکار عمومی غرب و ایران، سنگ بنای روابط راهبردی تهران و مسکو در دوران پس از انقلاب را اصلاحطلبان نهاده و خود آنها نیز در توسعه آن تا سطح امروزی نقش ایفا کردند؛ اشاره به اینکه نخستین موافقتنامه اساسی همکاری میان ایران و روسیه در سال 1379 توسط محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت با همین ولادیمیر پوتین که امروز هم در کاخ کرملین حضور دارد امضا شد. تقریبا یک سال بعد نیز متن آن در قالبی قانونی به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید که اکثریت آن را اصلاحطلبان و مشارکتیها تشکیل میدادند. عصر جمعه گذشته نیز این مسعود پزشکیان، رئیسجمهور نزدیک به اصلاحطلبان بود که نسخه ارتقایافته معاهده 24 سال پیش را با عنوان «توافقنامه جامع راهبردی ایران و روسیه» در مسکو به همراه پوتین امضا کرد. این سند شامل یک مقدمه و ۴۷ بند است که به زعم بسیاری از تحلیلگران بینالمللی، بند 12 آن وجههای تاریخی برای جمهوری اسلامی ایران دارد.
در حقیقت برای نخستینبار در روابط تاریخی 2 کشور است که نظام حاکم بر روسیه در معاهدهای رسمی، حق نظام حاکم بر ایران را در زمینه بازیگری در حوزههای نفوذ جغرافیایی پیرامون خود به رسمیت میشناسد.
به گفته تحلیلگر کانال یک روسیه، در بند مزبور 4 حوزه برای همکاری و همراهی تهران و مسکو تعریف شده است؛ دریای کاسپین، ماورای قفقاز، آسیای مرکزی و آسیای غربی (خاورمیانه). بدین ترتیب، کرملین برای نخستینبار پس از فروپاشی شوروی، تهدیداتی را که از ناحیه قلمروی پیشین اتحادیه جماهیر شوروی که امروز در ادبیات سیاسی روس «خارج نزدیک آسیایی» خوانده میشود وجود دارد، به رسمیت میشناسد و از جمهوری اسلامی به عنوان مهمترین شریک راهبردی خود که در این جغرافیا قرار گرفته، درخواست همکاری میکند. فرهاد ابراهیموف، کارشناس خاورمیانه در باشگاه [مجمع اقتصادی] والدای مستقر در مسکو، روز جمعه به شبکه آرتی روسیه گفت: «مسکو و تهران همکاری خود را با یک پیمان «واقعاً دورانساز» به سطح مشارکت راهبردی رساندهاند. 2 کشور عضو بریکسپلاس هستند، یکدیگر را به عنوان شرکای راهبردی کلیدی و حتی گاهی متحدانی میبینند که دیدگاههای مشابهی دارند.
از نگاه او ایران، روسیه را یکی از معدود بازیگران دارای توانایی به چالش کشیدن نظم تکقطبی فعلی میبیند و وظیفه خود میداند برای به چالش کشیدن آمریکا، که آن را «بزرگترین تهدید برای امنیت کل جهان بویژه خاورمیانه» برمیشمارد، با همسایه تاریخیاش همکاری راهبردی داشته باشد. فارنپالیسی، معتبرترین نشریه در زمینه سیاست خارجی آمریکا، روز جمعه در ستون «خلاصه از جهان» در تارنمای خود، امضای توافقنامه راهبردی بین ایران و روسیه را به عنوان مهمترین تحول جهان در روز 17 ژانویه مورد بررسی قرار داد. الکساندرا شارپ، نویسنده این ستون، با عنوان «حیاتی، حساس و راهبردی» از این معاهده یاد کرده و مفاد آن را بسیار گسترده، از همکاری نظامی، تجاری، علمی تا تعمیق روابط دوجانبه در مواجهه با تحریمهای غرب برشمرده است.
او مینویسد: «بر اساس مفاد این معاهده که قرار است به مدت 20 سال با تمدید خودکار دورههای 5 ساله بعدی ادامه یابد، 2 کشور موافقت کردند در زمینههای مختلف از جمله تجارت، انرژی، مالی، حملونقل، کشاورزی، فرهنگ، علم، فناوری، مراقبتهای بهداشتی، اطلاعاتی، ضدتروریسم و دفاع همکاری کنند. در این توافقنامه همچنین آمده است اگر یکی از طرفین مورد تجاوز قرار گیرد، طرف دیگر هیچگونه کمک نظامی یا دیگر کمکی به متجاوز که تداوم تجاوز را تسهیل کند، ارائه نخواهد کرد». نویسنده فارنپالیسی همچنین به پیامی که زمانبندی معاهده دارد اشاره میکند و مینویسد: «امضای این توافق تنها 3 روز قبل از ادای سوگند دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب ایالات متحده انجام میشود که بارها متعهد شده است موضع سختتری در قبال ایران اتخاذ کند و به جنگ روسیه و اوکراین پایان دهد». او با یادآوری جملات مسعود پزشکیان در دیدار اخیر از کرملین، یکی از پیامهای مد نظر او از امضای «توافقنامه جامع راهبردی ایران و روسیه» را هشدار نسبت به حضور نیروهای خارجی در خاورمیانه بویژه دخالت آمریکا در منطقه عنوان کرد. بر این اساس ایران و روسیه تاریخ پرتلاطمشان را پشت سر گذاشته و پس از جنگ اوکراین روابط بیسابقهای را بویژه در زمینه همکاریهای امنیتی و نظامی آغاز کردهاند. با این حال به زعم او، ایران حاضر به مداخله مستقیم در جنگ اوکراین نیست. نیکیتا اسمگین، مشهورترین خبرنگار روس مسائل ایران در حال حاضر - که به خاطر کتابی که درباره کشورمان منتشر کرده، مورد توجه رسانهها قرار میگیرد - در گفتوگو با شبکه سیانان تاکید میکند ممکن است تهران برای همیشه به مدار مسکو نزدیک شده باشد. در گزارش سیانان همچنین به این موضوع اشاره شده که تهران شاید بخواهد بدین وسیله به ترامپ نشان دهد لغو یکطرفه توافق برجام توسط او، میتواند چه تبعاتی برای سیاست خارجی آمریکا در پی داشته باشد. کلر سباستین، گزارشگر سیانان معتقد است معاهده راهبردی 2 کشور، عملا تکلیف [شکست] آمریکا در اوکراین را روشن کرده است. خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس نیز تلویحا امضای این توافقنامه را در آستانه تحلیف مجدد ترامپ که وعده پایان فوری جنگ اوکراین و اتخاذ رویکرد سختگیرانهتر نسبت به ایران داده، عاملی برای تجدید محاسبات دولت در حال روی کار آمدن در واشنگتن خوانده است. از طرف دیگر، آنیتا هیپر، سخنگوی مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی، واکنشی وحشتزده نسبت به معاهده راهبردی ایران و روسیه نشان داده و آن را خطری برای اوکراین برشمرده است. خبرگزاری فرانسه اما درباره این معاهده مینویسد: «پوتین که در پی به چالش کشیدن «سلطه جهانی» تحت رهبری آمریکا در میانه جنگ اوکراین است، ایجاد روابط با ایران، چین و کرهشمالی را یکی از ارکان مهم سیاست خارجی خود قرار داده است». در گزارش روزنامه نیویورک تایمز نیز آمده است توافقنامه امضاشده میان روسیه و ایران «تکقطبی بودن و سلطه در روابط خارجی» را رد میکند.
ارسال به دوستان
قاضی رازینی و قاضی مقیسه پس از سالها خدمت صادقانه صبح دیروز در یک عملیات تروریستی به شهادت رسیدند
شلیک به عدالت
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت ۲ قاضی برجسته
گروه سیاسی: باز هم کشورمان قربانی عملیات تروریستی دیگری شد. ایران که در طول 46 سال گذشته با 23 هزار شهید ترور، مظلومترین کشور در این خصوص به شمار میرود، این بار نیز 2 قاضی عالیرتبهاش را که سابقه سالها مبارزه و محاکمه گروههای تروریستی را در پرونده کاریشان داشتند، با عملیات ترور یک عامل نفوذی از دست داد.
صبح دیروز 2 قاضی بلندپایه قوه قضائیه به نامهای حجتالاسلام علی رازینی و حجتالاسلام محمد مقیسه در دفتر کارشان در دیوان عالی کشور به شهادت رسیدند. شهید رازینی رئیس شعبه ۳۹ و شهید مقیسه رئیس شعبه ۵۳ دیوان عالی کشور بودند. هر دو شهید در پرونده کاریشان سوابق درخشانی در مبارزه با تروریسم و محاکمه عوامل تروریستی اعم از منافقین، جواسیس و گروههای معاند با نظام اسلامی را داشتند.
* اخبار ضد و نقیض
دیروز حوالی ساعت 11 صبح، اخبار ضد و نقیضی از حادثه تروریستی در حوالی پارک شهر تهران مخابره شد. سپس گفته شد حجتالاسلام رازینی و حجتالاسلام مقیسه در یک عملیات تروریستی به شهادت رسیدهاند و یک قاضی و یک محافظ نیز مجروح شدهاند اما ساعتی بعد اصغر جهانگیر، سخنگوی قوه قضائیه در گفتوگویی با شبکه خبر، به شایعات پایان داد و به صورت رسمی ماوقع را شرح داد. جهانگیر گفت: متاسفانه صبح امروز (شنبه 29 دی) حدود ساعت ۱۰ یک فرد مسلح به سلاح کمری به دیوان عالی کشور وارد و با ورود به اتاق 2 نفر از قضات باسابقه، حجتالاسلاموالمسلمین رازینی و حجتالاسلاموالمسلمین مقیسه، آنها را به شهادت رساند. وی افزود: این 2 عزیز به دلیل مسؤولیتهای مهم در قوه قضائیه و رسیدگی به پروندههای مهمی در حوزه مسائل امنیتی مورد بغض و کینه دشمنان اسلام و نظام بودند تا جایی که حجتالاسلاموالمسلمین رازینی سال ۷۷ نیز مورد سوءقصد از سوی جریانهای نفاق قرار گرفته و به جانبازی نائل شده بود. سخنگوی قوه قضائیه با اشاره به اینکه حجتالاسلاموالمسلمین رازینی و حجتالاسلاموالمسلمین مقیسه حاصل یک عمر تلاش خود را با شهادت دریافت کردند، گفت: قوه قضائیه مصمم به انجام وظیفه خود در برابر تامین امنیت مردم و نظام اسلامی کوشاتر از قبل است و قضات شریفی که به صورت شبانهروزی در جهت تامین امنیت مردم تلاش میکنند با این حوادث قویتر از گذشته راه مبارزه با جریانهای نفاق را دنبال خواهند کرد. جهانگیر افزود: دستگاه قضا در سالهای اخیر اقدامات گستردهای را برای شناسایی عوامل و عناصری که وابسته به جریانات صهیونیستی و نفاق بودند از جمله جواسیس و گروهکهای تروریستی در دستورکار قرار داده بود و نمونهاش محاکمه جریانهای نفاق بود که اینها خشم و کینه دشمنان را به دنبال داشت و امروز نتیجهاش شهادت 2 نفر از قضات بزرگوار و باسابقه دیوان عالی کشور بود که توسط فرد نفوذی با سلاح کمری رخ داد. وی اضافه کرد: بررسیهای کامل برای شناسایی و دستگیری کسانی که مرتبط با این جریان بودند آغاز شده و امیدوارم به سرعت بتوانیم نتایج پیگیری را به مردم اطلاعرسانی کنیم. جهانگیر در پاسخ به این سوال که آیا فرد دیگری نیز مجروح شده یا به شهادت رسیده است، با رد شایعات پیرامون مجروحیت یکی دیگر از قضات (حجتالاسلام حسینعلی نیری) گفت: در این حادثه صرفا یکی از محافظان رئیس شعبه زخمی شده است. سخنگوی دستگاه قضا درباره انگیزه فرد مسلح نیز گفت: فرد مسلح بلافاصله بعد از اقدام به ترور، از شعبه خارج شده و در حال فرار خودکشی کرده، لذا هماکنون نمیتوانیم اطلاعات جدیدی بدهیم؛ سوابق او را بررسی و در این باره اطلاعرسانی میکنیم. همچنین مرکز رسانه قوه قضائیه اعلام کرد بر اساس تحقیقات اولیه، فرد عامل ترور 2 قاضی شهید، نه پروندهای در دیوان عالی کشور داشته و نه از مراجعان به شعب دیوان بوده است. بلافاصله پس از این اقدام تروریستی برای دستگیری فرد مسلح اقدام میشود که وی به سرعت اقدام به خودکشی میکند.
* سوابق ضد تروریستی شهدا
با بررسی سوابق خدمتی 2 قاضی شهید هر چه بیشتر به انگیزههای این عملیات تروریستی پی میبریم. حجتالاسلاموالمسلمین علی رازینی، از شخصیتهای برجسته و انقلابی بود که سالها در برخورد قاطع با جرائم امنیتی، جواسیس و گروهکهای تروریستی نقش اساسی ایفا کرد. وی در طول سالهای خدمت خود در دستگاه قضایی، همواره در خط مقدم مبارزه با گروهکهای تروریستی مانند سازمان منافقین و دیگر دشمنان داخلی و خارجی کشور قرار داشت. شهید رازینی در دهه ۶۰ در دوران اوج فعالیتهای ضدانقلاب، مسؤولیتهای کلیدی را در سیستم قضایی بر عهده داشت و در بسیاری از محاکمات مرتبط با منافقین و جواسیس بیگانگان، تصمیمات قاطعانهای اتخاذ کرد. وی به عنوان یکی از قضات مقتدر و متعهد و انقلابی، در مبارزه با عوامل نفوذی و خرابکاران، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و همین امر موجب شد بارها هدف سوءقصد دشمنان قرار گیرد. شهید علی رازینی پیشتر در دی ۱۳۷۷، هنگامی که رئیس کل دادگستری استان تهران بود نیز مورد سوءقصد تروریستی قرار گرفت. در آن حمله، یک بمب آهنربایی که توسط موتورسواران به خودروی حامل وی متصل شده بود، منفجر و وی بشدت مجروح شد. در همان ایام، رهبر انقلاب با حضور در بیمارستان از او عیادت کردند که این نشان از جایگاه رفیع این قاضی شجاع در نظام جمهوری اسلامی داشت. حجتالاسلام رازینی علاوه بر مقام جانبازی، برادر 2 شهید نیز بود. حجتالاسلام رازینی و همکارانش در دیوان عالی کشور، اقدامات گستردهای در راستای شناسایی، تعقیب، دستگیری و محاکمه عوامل وابسته به رژیم صهیونیستی، آمریکا و گروهکهای تروریستی انجام دادند. این اقدامات، قطعاً دشمنان امنیت کشور را خشمگین کرده و آنان را به چنین جنایت وحشیانهای واداشته است.
* ناصریان در دادسرای انقلاب
حجتالاسلاموالمسلمین شهید محمد مقیسه نیز فعالیت خود را از سال ۱۳۶۰ با نام مستعار ناصریان در دادسرای انقلاب اسلامی آغاز کرد. وی ابتدا دادیار شعبه بود و سال ۶۴ ناظر زندان قزلحصار شد. حجتالاسلام مقیسه بعد از بسته شدن زندان قزلحصار، دادیار و ناظر زندان رجاییشهر (گوهردشت) شد.
قاضی مقیسه ۳۳ سال در دادگاه انقلاب حضور داشت و یکی از قضات باسابقه این دادگاه به حساب میآمد. وی آبان ۱۳۹۹ به دیوانعالی کشور منتقل شد. قاضی شهید محمد مقیسه سابقه حضور در مناطق عملیاتی طی جنگ تحمیلی ایران و عراق را نیز در کارنامه خود داشت. وی طی روزهای گذشته به ریاست شعبه ۵۳ دیوان عالی کشور منصوب شده بود. قاضی مقیسه پروندههای مهم زیادی را قضاوت کرده و احکام قضایی بسیاری از منافقین، داعشیها و محاربها را صادر کرده بود. پرونده سرکردگان فرقه بهایی، همچنین برخی اغتشاشگران سال ۸۸ از جمله پروندههایی بود که قاضی مقیسه مسؤول رسیدگی به آن بود.
* واکنشها به شهادت 2 قاضی عالیرتبه
در پی حادثه تروریستی دیروز که منجر به شهادت ۲ نفر از قضات برجسته دستگاه قضایی، حجتالاسلام رازینی و حجتالاسلام مقیسه شد، حجتالاسلام محمد موحدی، دادستان کل کشور به دادستان تهران دستور داد این پرونده با سرعت و دقت رسیدگی و با عاملان این حادثه برخورد قانونی شود. در دستور دادستان کل کشور به دادستان تهران تاکید شده پرونده به سرعت مورد بررسی قرار بگیرد و با هماهنگی ضابطان، برای شناسایی و دستگیری عقبه این جنایت تمام اقدامات لازم انجام شود. همچنین محمدتقی نقدعلی، نایب رئیس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس با اشاره به ترور 2 قاضی برجسته دیوان عالی کشور گفت: نیروهای خدوم و توانمند کشور به طور مداوم در معرض رصد و تهدیدات جوخههای ترور دشمنان قرار دارند، البته جزئیات این حادثه و انگیزه ضارب از انجام این کار باید توسط کارشناسان و کارآگاهانی که مسؤول کشف چنین مسائلی هستند، بررسی و واکاوی شود.
***
درخواست رئیسجمهور برای تسریع در معرفی آمران و عاملان ترور
مسعود پزشکیان، رئیسجمهور در پیامی با تسلیت شهادت حجج اسلام علی رازینی و محمد مقیسه، از قضات برجسته دیوان عالی کشور، از نیروهای امنیتی و انتظامی خواست در اسرع وقت نسبت به معرفی آمران و عاملان آن، اقدامات لازم را به عمل آورند. پزشکیان در این پیام تصریح کرد: بیشک راه و مسیر روشن این قضات پرتلاش و باسابقه دیوان عالی کشور که همه عمر خود را وقف تحقق مقابله با جرائم گوناگون علیه امنیت ملی و دفاع از حقوق ملت کردند، با قوت تداوم خواهد یافت و خللی در روند اجرای عدالت در کشور ایجاد نخواهد شد.
***
پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی شهادت 2 قاضی برجسته
در پی شهادت ۲ نفر از قاضیان برجسته قوه قضائیه، رهبر انقلاب اسلامی پیامی صادر فرمودند.
متن پیام حضرت آیتالله خامنهای به این شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
شهادت عالم مجاهد جناب حجتالاسلاموالمسلمین آقای حاج شیخ علی رازینی و همکار ایشان قاضی شجاع جناب آقای حاج شیخ محمد مقیسه رضواناللهعلیهما را به بازماندگان مکرم ایشان تبریک و فقدان آنان را تسلیت عرض میکنم. شهید رازینی در گذشته نیز در معرض سوءقصد بدخواهان قرار گرفته و سالها رنج جانبازی را تحمل کرده بودند. ۲ برادر گرامی ایشان قبلا به شهادت رسیدهاند. رحمت و رضوان خدا بر همه آنان و بر خانوادههای باگذشت و صبورشان باد.
سیدعلی خامنهای
۲۹ دی 1403
***
پیام تسلیت رئیس قوهقضائیه در پی شهادت ۲ قاضی برجسته
حجتالاسلاموالمسلمین غلامحسین محسنیاژهای، رئیس قوهقضائیه در پیامی شهادت ۲ قاضی برجسته و خوشسابقه، حجج اسلام آقایان علی رازینی و محمد مقیسه در حادثه تروریستی را تسلیت گفت. در متن این پیام آمده است: شهادت ۲ نفر از قضات برجسته، انقلابی و مجاهد دستگاه قضا حجج اسلام آقایان علی رازینی و محمد مقیسه در اقدام تروریستی روز شنبه، همه خادمان نظام جمهوری اسلامی در عدلیه را عزادار و سوگوار کرد.
این 2 شهید عدلیه طی سالیان دراز خدمت در دستگاه قضا، پیوسته در خط مقدم تحقق عدالت و استیفای حقوق مظلومان از ظالمان، فاجران و تبهکاران بودند و لحظهای در محاکمه و مجازات تروریستها، جاسوسان، قاتلان مردم و تهدیدکنندگان امنیت شهروندان، دچار سستی و فترت شدند.
این ۲ قاضی شهید، در مقام قضا و احیای حقوق مردم، قاطعیت، شجاعت و صراحت داشتند و همین امر، ناکثان و منافقان را ناخوش میآمد. شهیدان رازینی و مقیسه حقیقتا از مؤمنان راستین به انقلاب اسلامی و مکتب امامین انقلاب و از خدمتگزاران حقیقی مردم بودند. آنان به واسطه احکام قاطعشان در قبال تروریستهایی که دستانشان آغشته به خون پاک مردم ایران بود، همواره مورد حقد و کینه دشمنان بودند. بدون تردید، شهادت بهترین و برترین عاقبت و اجر بزرگی است که از ناحیه خداوند علیم نصیب آقایان رازینی و مقیسه شد. خداوند ارواح مطهر این ۲ شهید دستگاه قضا را با اولیای خود محشور گرداند.
اینجانب شهادت این ۲ قاضی انقلابی و مخلص را به خانواده گرامی، دوستان و همکاران محترم در دستگاه قضا و به همه ملت عزیز ایران تبریک و تسلیت عرض میکنم.
ارسال به دوستان
رسانههای عبری از جایگزینی آوی دیختر به جای بنگویر خبر دادند
مخمصه نتانیاهو
گروه بینالملل: پس از تصویب آتشبس میان جنبش حماس و رژیم صهیونیستی، در کابینه امنیتی رژیم اشغالگر قدس نخستین تبعات سیاسی دامنگیر دولت نتانیاهو شد. ایتامار بنگویر، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی و رهبر حزب «عوتسما یهودیت» به همراه اعضای این حزب از دولت ائتلافی نتانیاهو کنارهگیری کردند؛ اقدامی که تا پیش از این و در اعتراض به تصویب توافق آتشبس با حماس که از سوی بنگویر ننگین خوانده شده بود درباره آن به نتانیاهو هشدار داده شده بود. بنگویر در پیامی در این باره گفت: من عاشق «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر اسرائیل هستم و تمام تلاشم را انجام خواهم داد تا نخستوزیر در سمتش باقی بماند اما استعفا میدهم، زیرا توافقی که امضا شد، فاجعهبار است.
اشاره این عضو راست افراطی کنست رژیم صهیونیستی و عضو کابینه دولت نتانیاهو به توافق آتشبسی است که پس از 16 ماه جنایت رژیم اشغالگر در نوار غزه انجام شده است؛ توافقی که مفاد آن به منزله شکست برای دولت رژیم صهیونیستی و اهداف از پیش اعلام شده آن به حساب میآید. دولت رژیم صهیونیستی با وجود قدرت نظامی و اطلاعاتی و تجهیزاتی برتر و همچنین پشتیبانی بدون حد و مرز دولتهای غربی و بویژه دولت ایالاتمتحده آمریکا، سرانجام نتوانست به اهداف از پیش تعیینشده خود از جمله آزادسازی اسیران صهیونیست و نابودی جنبش حماس و مقاومت غزه دست یابد.
همین مساله نیز منجر به ایجاد حس یأس و ناامیدی در بین صهیونیستها و بویژه در بین حامیان دولت راستگرای افراطی رژیم صهیونیستی شده است، زیرا آنها نتوانستند سازمانی را که از نظر قدرت، تجهیزات و نفرات نسبت به آن برتری داشتند نابود کنند و همین مساله نیز شکست سنگینی در کارنامه دولت صهیونیست ثبت کرد؛ شکستی که تحمل آن از سوی وزرای افراطی دولت رژیم صهیونیستی ممکن نبود و منجر به استعفای بنگویر شد؛ استعفایی که البته پیش از این احتمال آن از سوی دولت رژیم و نخستوزیر جنایتکار آن در نظر گرفته شده بود و به همین دلیل نیز چند ماه قبل و در میانه جنگ وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی، یوآو گالانت کنار گذاشته شد و یسرائیل کاتس جایگزین آن شد و با پیوستن گیدئون ساعر به دولت و جایگزینی وی در پست وزارت خارجه و به جای کاتس، شرایطی به وجود آمد که در صورت کنارهگیری بنگویر، دولت نتانیاهو از حد نصاب خارج نشده و سقوط نکند. از سوی دیگر لابی دولت صهیونیست با اپوزیسیون داخلی نیز منجر به ایجاد تضمینهایی برای دستیابی به توافق آتشبس شد و سران احزاب اپوزیسیون به نتانیاهو تضمینهایی را ارائه دادند که در صورت امضای توافق آتشبس، اقدامی برای سرنگونی دولت وی انجام ندهند و همین تضمین بقا برای وی منجر به امضای توافقی شد که متحدان راستگرای افراطی دولت صهیونیست را رنجاند.
البته این رنجش به اندازهای نبود که باعث توافق رهبران راستگرای افراطی و مذهبی برای خروج از دولت شود و بنگویر نیز پس از تهدیدات متعدد در مواضع آخر خود معتدلتر شد و اعلام کرد که قصد ساقط کردن دولت را ندارد. به نظر میرسد ناتوانی وی در متقاعد کردن اسموتریچ در خروج از دولت منجر به این تعدیل مواضع شده است.
از طرف دیگر گزینه جایگزین فوری نتانیاهو برای بنگویر نیز نشان از پیشبینی نخستوزیر رژیم صهیونیستی از این شرایط و ایجاد گزینه جایگزین برای بنگویر دارد. منابع عبری اعلام کردند پس از استعفای ایتامار بنگویر، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی از کابینه بنیامین نتانیاهو، «آوی دیختر» وزیر کشاورزی این رژیم جانشین او در وزارت امنیت داخلی خواهد شد.
طبق گزارش رسانههای صهیونیستی نتانیاهو قصد دارد بنگویر را تحت فشار قرار دهد تا حزب خود را به کابینه بازگرداند و دیختر را دوباره به عنوان وزیر کشاورزی منصوب کند اما با توجه به مواضع بنگویر و اعضای حزب او، احتمال بازگشت اعضای حزب عوتسما یهودیت به کابینه تقربیا غیرممکن است؛ حزبی که حضور آنها در کابینه منجر به افزایش فشارها به فلسطینیان کرانه باختری و همچنین اعراب اسرائیلی شد و تنشها را به حد بیسابقهای رساند و خروج آنها از دولت به غیر از نتانیاهو و سایر احزاب راستگرای افراطی متحد وی، برای هیچ گروه دیگری در داخل و خارج از رژیم صهیونیستی نامطلوب نیست. همین مساله نیز منجر به بحرانی سیاسی برای دولت رژیم صهیونیستی خواهد شد.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی تا پیش از 7 اکتبر 2023 و عملیات توفان الاقصی نیز درگیر بحرانهای سیاسی متعددی بود. اعتراضات هفتگی علیه کابینه رژیم صهیونیستی و قانون اصلاحات قضایی در کنار پروندههای قضایی نتانیاهو و اتهامات فساد و رشوه تا پیش از 7 اکتبر وجود داشت و به چالش جدی و بحران سیاسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شده بود؛ چالشی که باعث ایجاد شکاف سیاسی در بین جامعه صهیونیستها شده بود و کار را به درگیری خیابانی بین طرفداران 2 طیف سیاسی راستگرا و چپگرای رژیم صهیونیستی کشانده بود.
این وضعیت پس از 7 اکتبر 2023 نیز متوقف نشد و اعتراضات خانوادههای اسرای صهیونیست نیز به این تجمعات اعتراضی و درگیریهای خیابانی اضافه شد و در ادامه اعتراضات حریدیها به سربازی اجباری و وجود تبعیض برای آنها نیز به موضوعات جدید در جامعه صهیونیستها تبدیل شد؛ موضوعاتی که اعتراضات هفتگی، درگیریهای خیابانی و اعتصابات بیسابقه را برجا گذاشت و منجر به ایجاد فشار سیاسی به دولت راستگرای نتانیاهو شد. بنیامین نتانیاهو نیز با توافق آتشبس اخیر، تلاش کرد تا اندکی از این فشارها بکاهد اما نشانهها حاکی از این است که در آینده با چالشهای جدیدی روبهرو خواهد بود بویژه با روی کار آمدن ترامپ و مواضع اخیر او علیه نخستوزیر رژیم صهیونیستی که منجر به ایجاد فشار مضاعف بر نتانیاهو شده است؛ مسالهای که از چشم رسانههای عبری نیز دور نمانده است. طبق گزارش روزنامه عبری معاریو، برخی چهرههای نزدیک به دونالد ترامپ (رئیسجمهور منتخب آمریکا) پیام نگرانکنندهای را به بنیامین نتانیاهو (نخستوزیر رژیم صهیونیستی) انتقال دادند.
به نوشته این روزنامه، نزدیکان ترامپ به نتانیاهو ابلاغ کردند رئیسجمهور منتخب آمریکا با وجود دیدارها، از او ناراضی است. معاریو در ادامه نوشت: اطلاعات فاش شده از اطرافیان ترامپ حاکی از سازش منطقهای است اما نه در دوره نخستوزیر فعلی اسرائیل و این مساله برخلاف تصورات نخستوزیر و وزرای افراطی کابینه رژیم صهیونیستی است که با روی کار آمدن ترامپ و شکست کاملا هریس در انتخابات 2024 دست به خوشحالی علنی زده بودند.
به نظر میرسد برخلاف تصورات اعضای دولت رژیم صهیونیستی، دولت بایدن دموکرات متحد و پشتیبان بهتری برای جنایات آنها در نوار غزه بود و این نشاندهنده وجود بحرانهای سیاسی در عرصه بینالمللی برای دولت نتانیاهو است.
ارسال به دوستان
نقش محوری عراق در تحقق سیاست فشار حداکثری ترامپ
خواب ترامپ برای عراق
ابوالفضل ولایتی: تنش در روابط تهران و واشنگتن قدمتی دیرینه دارد؛ از زمان وقوع انقلاب اسلامی 1979 در ایران. با این وصف مساله پرونده هستهای، موشکی و نفوذ منطقهای کشورمان در غرب آسیا به ۳ رکن کلیدی تقابل ۲ طرف در خلال ۲ دهه اخیر مبدل شده است. از دوره اول ریاستجمهوری دونالد ترامپ به عنوان تنشآلودترین برهه حاکم میان روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا نام برده میشود؛ مقطعی که دونالد ترامپ با خروج از توافق هستهای در سال 2018 و توسل به فشار حداکثری در پی به زانو درآوردن جمهوری اسلامی بود. ترور شهید سپهبد قاسم سلیمانی در ژانویه 2020 در فرودگاه بغداد، تنشهای مابین را آنچنان افزایش داد که شماری از محافل بینالمللی در آن مقطع از احتمال رویارویی مستقیم نظامی سخن به میان آوردند. جمهوری اسلامی در واکنش به ترور یاد شده، بزرگترین حمله نظامی به پایگاههای آمریکایی در دهههای پس از خاتمه جنگ دوم جهانی را انجام داد.
منطقه غرب آسیا در حالی در ماههای پس از هفتم اکتبر بحرانیترین مقطع تاریخی خود را سپری میکند که دونالد ترامپ مجددا در شرف ورود به کاخ سفید قرار دارد. همین مساله موجب شده ناظران بینالمللی به تجزیه و تحلیل روابط تهران و واشنگتن در فردای استقرار ترامپ در کاخ سفید بپردازند. در این میان نقش جمهوری عراق بیش از هر کشوری در مناسبات طرفین حائز اهمیت است. نزدیک به ۲ دهه از سقوط رژیم بعث در عراق میگذرد. اقدام نظامی از سوی جرج بوش پسر در سال 2003 عملا همسایه غربی کشورمان را که در طول دهههای متمادی در جایگاه بزرگترین خصم منطقهای تهران قرار داشت، به حوزه نفوذ جمهوری اسلامی ایران مبدل کرده است. حضور پرقدرت شبهنظامیان متحد کشورمان در عراق بویژه در فردای ظهور داعش، موجب شده محافل غربی از حشدالشعبی به عنوان یکی از بازوهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه نام ببرند. از سویی، محافل یادشده بارها تهران را به تجهیز حشدالشعبی به سلاحهای پیشرفته موشکی و پهپادی متهم و سرزمین عراق را بستری مساعد برای دور زدن تحریمهای یکسویه ایالات متحده قلمداد کردهاند. موقعیت منحصربهفرد عراق به عنوان همسایه کلیدی کشورمان، بغداد را به محل ۳ نزاع کلیدی میان تهران و واشنگتن که در ابتدا به آن اشاره کردیم (پرونده هستهای، موشکی و نیروهای به اصطلاح نیابتی) مبدل کرده است. همین مساله موجب شده ناظران منطقهای به گمانهزنی درباره شیوه احتمالی مواجهه ترامپ با تهران و نقش کلیدی بغداد در این زمینه بپردازند.
در مقطع کنونی ترامپ و دستیارانش برای بغداد خط و نشان کشیده و خواستار تجدید نظر مقامات عراقی در روابط خویش با تهران، همچنین مهار متحدان کشورمان در عراق شدهاند. شماری از ناظران منطقهای مدعیاند عراق نقش بسزایی در دور زدن تحریمهای آمریکا برای ایران و ورود دلار و دیگر مایحتاج مورد نیاز به کشورمان ایفا کرده، لذا مهار بغداد در صدر اولویتهای واشنگتن قرار گرفته است.
طبق آمار منتشرشده از سوی گمرک و سازمانهای اقتصادی بینالمللی، بیشترین تجارت ایران طی یک دهه گذشته با همسایگان به ترتیب با عراق، امارات، افغانستان، ترکیه و پاکستان بوده که برای روشنتر شدن موضوع میتوان گفت میزان تجارت ایران با عراق از مجموع رقم تجارت ایران با ترکیه، افغانستان و پاکستان بیشتر است.
* عراق در جایگاه بزرگترین شریک تجاری ایران در منطقه
اعمال تحریمهای بینالمللی علیه ایران از یک سو در کنار وضعیت بغرنج و جنگزده عراق از سوی دیگر، همچنین مرز طولانی ۲ کشور (1400 کیلومتر مرز آبی- خاکی) و پیوستگیهای عمیق قومی و مذهبی ۲ سوی مرز، تهران و بغداد را در طول یک دهه اخیر به سوی تعمیق روابط سوق داده است. فرسودگی و کاستیهای زیرساختی عراق و ناتوانی بغداد در تأمین نیازهای روزمره جامعه 40 میلیونی خویش، فرصت مناسبی را در اختیار بخشهای دولتی و خصوصی ایران قرار داده تا از نفوذ سیاسی و اجتماعی خود در جهت توسعه روابط تجاری با عراق بهره جویند. نگاهی به روابط تجاری ۲ کشور حاکی از آن است در طول 21 سال اخیر، صادرات ایران به عراق 16 برابر رشد شده است. بر اساس گزارشهای رسمی، در سالهای 2022 و 2023 به ترتیب حجم واردات عراق 66.7 و 71 میلیارد دلار بوده است که 11 کشور با سهم 97 تا 98 درصدی، عمدهترین صادرکنندگان به بازار این کشورند. بر اساس این آمارها، ایران در سالهای 2022 و 2023 به ترتیب با صادرات 7.1 و 9.3 میلیارد دلار، پس از کشورهای امارات، چین و ترکیه، در رتبه چهارم قرار داشته است.
سفر ۳ روزه مسعود پزشکیان به عراق به عنوان نخستین مقصد خارجی رئیسجمهور جدید کشورمان به وضوح بیانگر اهمیت و نقش عراق در معادلات منطقهای ایران است. برای نخستینبار بود که رئیسجمهوری اسلامی ایران از منطقه اقلیم کردستان عراق و شهر بصره دیدن به عمل آورد و 14 تفاهمنامه میان طرفین به امضا رسید.
* کدام متغیرها نسبت به دوره اول ریاستجمهوری ترامپ متحول شده است؟
جامعه جهانی در حالی با بیم و امید به حضور ترامپ در اریکه قدرت در طول روزهای آینده مینگرد که روابط تهران و واشنگتن در دوره بایدن به نسبت دوره اول ترامپ دچار دگرگونیهایی شده است؛ متغیرهایی که هر کدام میتواند نقشی مثبت یا منفی در روابط مابین و فشار آمریکا بر دولت مرکزی عراق جهت کاستن از روابط حسنه با تهران ایفا کند.
از پیشرفت محسوس تهران در برنامه هستهایاش به عنوان یکی از این متغیرها نام برده میشود. فارغ از تشدید رویاروییها میان طرفین، جمهوری اسلامی ایران با بهکارگیری سانتریفیوژهای پیشرفته و افزایش میزان غنیسازی اورانیوم در خلال ۴ سال اخیر، توانسته موقعیت مستحکمتری را در قبال پرونده هستهای خویش اتخاذ کند. اظهارات صریح شماری از مقامات کشورمان به وضوح نشان میدهد تهران از تمام پتانسیلهای لازم برای اتخاذ برنامه هستهای نظامی برخوردار است. فروریختن ترس رویارویی مستقیم تهران و تلآویو دیگر متغیر تاثیرگذار در این معادله است. جامعه بینالمللی سال 2024 شاهد ۲ دور رویارویی مستقیم ایران و رژیم صهیونیستی در ماههای آوریل و اکتبر بود؛ رخدادی که از یک سو توان موشکی و نظامی ایران را به نمایش گذاشت و از سوی دیگر به فروریختن ترس رژیم صهیونیستی از حمله مستقیم به کشورمان منتهی شد.
تخریب روابط تهران و بروکسل بر خلاف دوره اول ترامپ به دلیل وقوع جنگ در اوکراین و مصالحه دیپلماتیک بین ایران و عربستان سعودی ۲ متغیر کلیدی دیگری در این مسیر به حساب میآید. با شکلگیری همکاریهای جدید در منطقه اکنون تعداد کمی از کشورهای عربی انگیزهای برای مقابله فعال با ایران دارند. مساله یادشده موجب خواهد شد بر خلاف دوره پیشین که سعودیها مستقیما مبادرت به تحریک ترامپ جهت تشدید فشارها علیه ایران میکردند، دست کم در دوره پیش رو، دست به عصاتر رفتار کنند.
تابآوری کشورمان در برابر شدت تحریمها در کنار فشارهای وارده بر حزبالله و حماس در طول ماههای پس از هفتم اکتبر در کنار دست بالای انصارالله در معادلات حاکم بر دریای سرخ، متغیرهای مهم دیگری هستند که هر یک در تصمیمگیری ترامپ در قبال تهران نقش بسزایی ایفا خواهند کرد. مهمترین فاکتور در این زمینه به دست بالای متحدان سیاسی ایران در هیات حاکمه بغداد بازمیگردد. پس از سالها تردید نسبت به اتحاد با جمهوری اسلامی در میان برخی احزاب عراقی، بغداد اکنون دارای دولتی با اکثریت چهرههای همسو با ایران است که این مساله توان آمریکا را در پیشبرد سیاستهایش در قبال تهران در زمینه عراق محدود خواهد کرد.
* اهداف و رویکردهای ترامپ از واداشتن بغداد به تبعیت از فشارها علیه تهران
روابط ایالات متحده آمریکا و عراق به کلافی سردرگم در خلال ۲ دهه اخیر مبدل شده است. جرج بوش سال 2003 به بهانه مقابله با تلاش رژیم صدام جهت دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله کرد. با این حال وی و نومحافظهکاران اطرافش موفق نشدند عراق را ذیل برنامه خاورمیانه بزرگ به متحدی برای ایالات متحده تبدیل کنند.
به باور ناظران منطقهای، بهرغم تردید ترامپ در چگونگی مواجهه با پرونده عراق در دوره اول ریاستش، وی در دوره جدید دستکم در مواجهه با ایران و ضرورت مهار محور مقاومت، با اتکا به سیاست مشت آهنین، در پی تبعیت عراق از فشارهای وارده بر ایران خواهد بود. به زعم بازهای آمریکایی، تشدید فشارها بر عراق میتواند حلقه محاصره ناشی از فشار حداکثری بر تهران را بیش از پیش تنگتر کرده و زمینه به زانو درآوردن جمهوری اسلامی یا تحقق پروژه براندازی در کشورمان را تسهیل کند.
الف- فلج کردن اقتصاد تهران
سیاست کلیدی آمریکا از زمان وقوع انقلاب اسلامی در ایران، عمدتا معطوف به فشارهای اقتصادی بوده است. نقش بیبدیل و بلامنازع آمریکا در اقتصاد جهانی، اهرم فشار وسیعی را در اختیار سردمداران کاخ سفید قرار داده تا با توسل به فشارهای اقتصادی و اعمال تحریم علیه حکومتهای غیردوست، زمینه تحقق مطالبات خویش در جامعه بینالمللی را فراهم آورند.
در مقطع کنونی و با وجود گذشت بیش از 13 سال از وضع شدیدترین تحریمهای بینالمللی و یکجانبه علیه کشورمان، دونالد ترامپ رئیسجمهور جدید آمریکا مصر است به هر شیوهای که امکانپذیر است، تهران را به عدول از مواضعش سوق دهد. در این میان، عراق به دلیل جایگاه ویژهاش در مناسبات اقتصادی و همچنین اعطای برخی معافیتها به بغداد در زمینه تعامل اقتصادی با تهران، بیش از هر کشور در منطقه، توجه آمریکا را به خود جلب خواهد کرد. جایگاه عراق در راستای تحقق فشار حداکثری بر کشورمان، به آن میزان در منطقه حائز اهمیت است که میتوان آن را با جایگاه چین به عنوان بزرگترین شریک تجاری ایران در جهان مقایسه کرد. از همین رو به موازات تلاش کاخ سفید برای فشار بر چین جهت ممانعت از خرید نفت ایران، تلاش نومحافظهکاران انجیلی برای واداشتن بغداد به تبعیت از نظام تحریمی آمریکا علیه ایران با جدیت دنبال خواهد شد.
معضلات پیرامون عراق و نبود کشور جایگزینی برای ایران در تامین مایحتاج این کشور، موجب شد آمریکاییها در طول سالیان اخیر در اعمال تحریمها علیه ایران، استثنائاتی را برای عراق قائل شوند. معافیتهای یادشده هر 120 روز یک بار نیازمند اخذ مجوز جدیدی از سوی کاخ سفید است. آذرماه گذشته دولت بایدن معافیتی تحریمی را تمدید کرد که به ایران اجازه میداد به حدود ۱۰ میلیارد دلار پول بلوکهشدهاش در عراق دسترسی یابد. معافیت یادشده قرار است پس از رسیدن ترامپ به کاخ سفید در ماه ژانویه منقضی شود. تیم ترامپ تاکنون هیچ اظهارنظری درباره احتمال تمدید این معافیتها نکرده است، با این حال قابل کتمان نیست که وی در راستای پیشبرد مقاصد خویش و به رغم تبعات اقتصادی مساله یادشده بر دولت عراق، از تمدید این معافیت امتناع ورزد؛ امری که ضمن تشدید فشارها بر ایران، میتواند به بروز تنش در روابط تهران و بغداد منتهی شود.
علاوه بر صادرات کالاهای ایرانی به عراق، این کشور از حیث صادرات برق و گاز نیز برای ایران اهمیت دارد. بر اساس توافق شکل گرفته، ایران در مدت 5 سال باید اقدام به صدور 400 مگاوات برق به کرده و روزانه 50 میلیون مترمکعب از گاز این کشور را تامین کند. درباره وابستگی عراق به ایران در حوزه انرژی، هر چند دولت این کشور با هدف کاهش این وابستگی مذاکراتی را با سایر کشورهای منطقه از جمله عربستان آغاز کرده است، به نظر میرسد در میانمدت این کشور به گزینه جایگزین ایران بدل نخواهد شد. بر همین مبنا قابل تصور است تا ایالات متحده با اتکا به سیاستی چندوجهی، ضمن عدم تمدید معافیتهای صادره جهت انتقال پول از عراق به ایران، در زمینه خرید گاز و برق ایران از سوی عراق چالشهایی را ایجاد کند.
از سوی دیگر، روابط مستحکم ایران و عراق در خلال ۲ دهه اخیر بستر مساعدی را برای کشورمان فراهم کرده تا با بهرهگیری از فضای عراق، بخشی از تحریمهای اعمال شده از سوی ایالات متحده آمریکا دور زده شود. از بازار عراق به عنوان یکی از بازارهای کلیدی تامین دلار ایران نام برده میشود. همچنین برخی رسانههای غربی در خلال ۲ سال اخیر، مدعی شدهاند تهران بخشی از نفت و انرژی خود را به نام عراق به بازارهای هدف صادر میکند؛ امری که بیگمان از چشم تندروهای حاکم بر کاخ سفید به دور نمانده و با استقرار ترامپ در کاخ سفید، در پی ممانعت از این اقدام نهایت کوشش را به عمل خواهند آورد.
ب - تقلا برای ایزوله حشدالشعبی
حمله شبهنظامیان تکفیری داعش به عراق موجب صدور فرمانی از سوی مرجعیت شیعه عراق شد که حشدالشعبی عراق را میتوان مولود آن فرمان دانست. اگرچه تشکیلات حشدالشعبی از سال ۲۰۱۶ با تصویب قانونی و اختصاص بودجه مجزایی در نیروی نظامی عراق ادغام شده اما عملا همچنان تشکیلات نظامی شبهمستقلی است و برخی گروههای آن خود را جزئی از محور مقاومت در منطقه به رهبری جمهوری اسلامی میدانند و ضمن خواست خروج نیروهای آمریکایی از عراق و منطقه، مقابله با رژیم صهیونیستی و حمایت از آرمان قدس شریف را یکی از اولویتهای خود قلمداد میکنند.
نفوذ و گستره نیروهای حشدالشبی در مناطق جنوبی و مرکزی عراق تا بدان حد است که متحدان حشدالشعبی، در مقطع کنونی بزرگترین فراکسیون پارلمان عراق را از آن خود کردهاند. مساله یادشده دولتمردان نزدیک به ترامپ را بر آن داشته با فشار بر دولت مرکزی بغداد، ضمن کاهش نفوذ ایران در منطقه، مبادرت به انحلال، تضعیف یا ادغام نیروهای حشدالشعبی در ارتش عراق کنند. همزمان با سفر اخیر محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق به تهران، شماری از محافل رسانهای منطقهای و بینالمللی، سفر وی را حائز اهمیت و حامل پیامی از طرف دونالد ترامپ دانستند. شفقنیوز در گزارشی مدعی شده است: «السودانی از طریق یک فرستاده ویژه در سفری اعلام نشده، پیامی از دونالد ترامپ دریافت کرد که شامل چندین موضوع بود. مهمترین محورهای این پیام تاکید بر لزوم مهار و کنترل تسلیحات خارج از چارچوب دولت و توقف فعالیت گروههای مرتبط با ایران و عدم مداخله عراق در پرونده سوریه و حمایت از تشکیل دولت جدید سوریه بوده است».
طرح ادعاهای فوق در حالی است که نخستوزیر عراق در دیدار با رهبر انقلاب، مردم، حشدالشعبی، وحدت و انسجام ملی و مرجعیت را از مؤلفههای قدرت در عراق برشمرد و با اشاره به تجاوزگریهای رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان تأکید کرد موضع اصولی عراق حمایت از مردم غزه و لبنان و مقاومت در منطقه است. با این حال قابل کتمان نیست که با استقرار ترامپ در کاخ سفید، تلاش برای مهار و ایزوله حشدالشعبی در دستور کار دولت جدید آمریکا قرار خواهد گرفت.
پ - انقطاع کریدور تهران - بیروت
تلاش برای مهار و کاهش نفوذ آنچه محور مقاومت در منطقه نامیده میشود، مهمترین رکن استراتژی نظامی و سیاسی ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی را در منطقه خاورمیانه تشکیل میدهد. تحولات پساهفتم اکتبر و سلسله حملات ایذایی و نظامی رژیم صهیونیستی و ایالات متحده به مواضع مقاومت در منطقه، با هدف تضعیف و اضمحلال تهران و متحدانش در منطقه انجام شد. غلبه شورشیان تکفیری تحریرالشام بر حکومت بشار اسد و قطع شاهراه مواصلاتی تهران به بیروت، بیش از هر کسی موجبات شعف و خرسندی رژیم صهیونیستی و ایالات متحده آمریکا را فراهم آورد.
با حذف بشار اسد از معادلات منطقه و افزایش فشارها بر مقاومت لبنان و فلسطین از سوی رژیم صهیونیستی در طول ماههای اخیر، مقامات کاخ سفید و رژیم اسرائیل بر آن شدهاند با بهرهگیری از فرصت پیش آمده، مبادرت به تضعیف یا انحلال حشدالشعبی در عراق و انصارالله در یمن به عنوان 2 بازوی کلیدی دیگر محور مقاومت کنند.
ت - فشار بر دولت عراق جهت مشروعیتبخشی به حکومت تحریرالشام در سوریه
از زمان سقوط حکومت اسد در سوریه و استیلای نیروهای تحریرالشام بر دمشق، مقامات غربی در سلسله لفاظیهایی، پذیرش مشروعیت حکومت تحریرالشام را منوط به حضور اقلیتها در حاکمیت آتی و پذیرش حقوق زنان و تمام ادیان و مذاهب سوری قلمداد کردهاند. با این حال، در طول هفتههای پس از تغییر حکومت در سوریه، حضور پررنگ دیپلماتهای ارشد آمریکایی، فرانسوی، آلمانی و بریتانیایی در سوریه و دیدار با رهبران ارشد تحریرالشام، نشان میدهد با وجود تردیدهای موجود در میان هیات حاکمه کشورهای غربی درباره ارتباطات پیشین تحریرالشام با القاعده، کشورهای یادشده ترجیح میدهند به منظور تضعیف موقعیت تهران و متحدانش در منطقه، همچنین تضمین امنیت رژیم صهیونیستی، در راستای مشروعیتبخشی به حکومت افراطگرایان سوری گام بردارند. در همین راستا و در نخستین گام دولت آمریکا اعلام کرده معافیتهایی 6 ماهه از تحریم را برای برخی فعالیتها در سوریه ارائه میدهد تا دسترسی به خدمات اساسی پس از سقوط بشار اسد، رئیسجمهوری سابق تسهیل شود.
همسایگی عراق با سوریه و نقش غیرقابل کتمان بغداد در آینده مناسبات سیاسی سوریه، موجب شده دولتمردان آمریکایی با فشار بر دولت سودانی، ضمن ممانعت از سنگاندازی احتمالی حشدالشعبی و دیگر اضلاع محور مقاومت در امور داخلی حکومت تحریرالشام در سوریه، راه را برای پذیرش و مشروعیتبخشی به حکومت ابومحمد جولانی باز گذارند. قابل تصور است که با استقرار ترامپ در کاخ سفید و بیمیلی وی به مداخله مستقیم نظامی در امور منطقه، بر میزان فشارها بر بغداد جهت مشروعیتبخشی به دولت جولانی افزوده شود.
ث - تأمین امنیت رژیم صهیونیستی
از فردای اشغال سرزمینهای فلسطینی در 14 مه 1948 تا اکنون، ایالات متحده آمریکا در جایگاه بزرگترین متحد رژیم صهیونیستی قرار داشته است. در این میان از دونالد ترامپ به عنوان بزرگترین متحد رژیم صهیونیستی در خلال 76 سال اخیر و پس از اشغال سرزمینهای فلسطینی نام برده میشود.
از فردای هفتم اکتبر، شماری از نیروهای حشدالشعبی همسو با دیگر اضلاع محور مقاومت و در راستای حمایت از آرمان قدس شریف و پذیرش آتشبس در باریکه غزه، سلسله حملاتی را علیه دشمن صهیونیستی انجام دادهاند. گروههای یادشده با حمایتهای علمی و لجستیکی جمهوری اسلامی، اکنون از توانایی لازم برای ساخت و به کارگیری انواع موشکها و پهپادهای پیشرفته برخوردارند؛ امری که به منزله تهدیدی بزرگ، موجودیت رژیم صهیونیستی را به مخاطره انداخته است. همین مساله موجب خواهد شد ترامپ بیپروا در پی خلع سلاح حشدالشعبی یا ادغام آنان در ارتش عراق در راستای تامین امنیت رژیم صهیونیستی گام باشد.
ج - تأمین نیازهای عراق از طرف همسایگان عربی
تلطیف روابط بغداد با شورای همکاری خلیجفارس و در هم تنیده شدن مباحث فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی عراق با شیخنشینهای منطقه با تاکید بر اشتراکات قومی، مذهبی و زبانی اعراب منطقه به منظور مقابله با آنچه نفوذ تهران در منطقه نامیده میشود، همواره در دستور کار دولتمردان آمریکایی قرار داشته است. از همین رو قابل تصور است که ترامپ با توسل به حربههای گوناگون در مسیر ادغام سیاست عراق در منطقه عربی گام بردارد. شرط تحقق چنین سیاستی، به حاشیه راندن متحدان ایران و سرمایهگذاری وسیع بر جریانهای شیعه سکولار و جریانهای مذهبی تشیع مخالفت جمهوری اسلامی نظیر طیف مقتدا صدر همزمان با تقویت موضع کردها و گروههای سنی عراق است.
دولت آتی ترامپ خواهد کوشید ضمن فشار بر تهران، از پیامدهای ناشی از فشار حداکثری بر ایران بر تحولات اقتصادی عراق بکاهد. در این مسیر، تلاش برای تامین انرژی و مایحتاج اولیه شهروندان عراقی از سوی همسایگان این کشور و قدرتهای صاحب نفوذ در دستور کار دولتمردان آمریکایی قرار خواهد گرفت.
چ - تقویت حضور نظامی آمریکا در عراق
ایالات متحده ۲۵۰۰ نظامی در عراق و ۹۰۰ نظامی در سوریه دارد و هدف از حضور این واحدها را آنچنان که پنتاگون اعلام کرده، جلوگیری از سربرآوردن مجدد شبهنظامیان داعش عنوان کرده است. با این حال قابل تصور است که بهرغم مصوبه پارلمان عراق مبنی بر ضرورت خروج نظامیان آمریکایی از این کشور، مقامات آمریکایی تمایلی به خروج از این کشور به شکل اعم و ترک منطقه اقلیم کردستان به شکل اخص ندارند، بویژه آنکه مقامات اربیل نیز نسبت به حضور آمریکاییها در این منطقه چراغ سبز نشان دادهاند.
ح - سرمایهگذاری بر گروههای مخالف جمهوری اسلامی در عراق
از سرمایهگذاری بر گروههای کرد، سنی و شیعیانی که از روابط حسنه با جمهوری اسلامی بیبهرهاند، به عنوان آلترناتیوی برای گروههای متحد ایران در هیات حاکمه عراق نام برده میشود. ایالات متحده به رهبری ترامپ خواهد کوشید با متهم کردن حشدالشعبی به عنوان عامل پسرفت و مشکلات حاکم بر عراق، زمینه تقویت موقعیت گروههای مخالف حشدالشعبی در عرصه سیاسی عراق را فراهم آورد تا از این رهگذر، بدون رویارویی مستقیم با تهران، زمینه فاصلهگیری دولت بغداد از تهران را ایجاد کند.
عراق اگرچه در خلال 2 دهه اخیر، به محلی برای نفوذ تهران و تهدیدی برای منافع واشنگتن تبدیل شده، لیکن همچنان از ظرفیتهای لازم برای بهرهگیری از آن به عنوان تهدیدی برای جمهوری اسلامی ایران برخوردار است. در همین راستا سنگاندازی در مسیر تحقق توافقنامه امنیتی تهران - بغداد میتواند به عنوان سیاستی جامع در دستور کار مقامات آمریکایی قرار گیرد. مقامات امنیتی کشورمان در خلال یک دهه اخیر در فرآیند گفتوگوهایی پیچیده، موفق شدهاند دولت بغداد و حکومت اربیل را نسبت به اخراج شبهنظامیان تروریست کرد (نظیر کومله، حدک، حدکا و...) از جغرافیای عراق و اقلیم متقاعد کنند. از گروهکهای تجزیهطلب کرد در طول سالیان متمادی بویژه پس از اغتشاشات 1401 به عنوان یکی از متحدان ایالات متحده در میان جریانهای وابسته به اپوزیسیون نام برده میشود. ترامپ خواهد کوشید با اعمال نفوذ در بغداد و اربیل، زمینه تداوم حضور گروهکهای یادشده در مناطق همجوار با جمهوری اسلامی را حفظ کرده و از آنها به عنوان اهرم فشار امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران بهرهبرداری کند.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» از حاشیهها و لابیها در واگذاری سهام دولتی خودروسازان گزارش میدهد
بازی مافیا در واگذاری
گروه اقتصادی: در سالهای اخیر بحث واگذاری سهام خودروسازان بزرگ ایران، همچون ایرانخودرو و سایپا، به یکی از موضوعات داغ و بحثبرانگیز در صنعت خودروسازی کشور تبدیل شده است. دولت با دارا بودن درصدی از سهام این شرکتها، از طریق سهام تودلی و شرکتهای وابسته، بر مدیریت این ۲ شرکت کنترل دارد، هرچند تاکنون این مساله باعث نشده که خودروی باکیفیتتر یا ارزانتر در اختیار مردم قرار گیرد. با این حال وضعیت اشتغال و تولید آن با چالش همراه نشده است. همین عامل باعث شده تا امروز موضوع واگذاری این ۲ خودروساز به یکی از بزرگترین دغدغههای اقتصادی کشور تبدیل شود.
در حال حاضر پیشنهاد دولت برای واگذاری مدیریت و سهام خودروسازان به بخش خصوصی، با چالشها و حاشیههایی مواجه است. در این میان، شرکت کروز به عنوان یکی از بزرگترین قطعهسازان کشور، علاقهمندی خود را برای خرید سهام ایرانخودرو اعلام کرده اما این موضوع با انتقادات و نگرانیهای زیادی همراه بوده است، چرا که این شرکت هماکنون پرونده قضایی دارد و سابقه خوبی نیز در صنعت خودرو ندارد و همین مساله باعث شده موضوع واگذاری خودروسازان فعلا در هالهای از ابهام باقی بماند. از طرفی جریانی شکل گرفته که از طریق رسانهها و فضای مجازی به دنبال فشار بر دولت است تا آن را مجبور به واگذاری سهام خودروسازان کند. این جریان که عمدتا در داخل صنعت خودرو قرار دارد با تکیه بر کلیدواژههایی همچون صلاحیت شرکتها برای خرید سهام دولت در خودروسازی، ورود هر گونه شرکتی غیرخودی را با جریان رسانهای تخریب میکند.
در شرایط کنونی دولت برای واگذاری سهام خودروسازی باید ضمن تاکید بر سلامت شرکتهای خریدار، بندهایی در قرارداد مبنی بر چگونگی فعالیت شرکتها قرار دهد که در عمل در تولید و کیفیت محصولات بهبودی حاصل شود. بر همین مبنا واگذاری سهام شرکتهای خودروسازی باید مشروط باشد و در یک بازه زمانی چند ساله باید اهداف محقق شود.
دولت در ایرانخودرو و سایپا به ترتیب 5.7 درصد و ۱۷ درصد سهام دارد اما با استفاده از سهام تودلی و شرکتهای وابسته، کنترل بیشتری بر این ۲ شرکت دارد. سهام تودلی به سهامی اطلاق میشود که شرکتهای زیرمجموعه خودروسازان به صورت مستقیم و غیرمستقیم سهام شرکتهای مادر را خریداری کردهاند. این سیستم به دولت اجازه میدهد با ایجاد حق رای غیرقانونی، همچنان مدیریت شرکتها را در دست داشته باشد.
پیش از این اگرچه دولت تلاشهایی برای واگذاری سهام این ۲ شرکت انجام داده اما این فرآیند به دلایل متعدد از جمله تغییرات مدیریتی و مسائل مالی تاکنون به طور کامل انجام نشده است. در ۱۱ اسفند ۱۴۰۰، رئیسجمهور وقت با صدور ۸ فرمان برای بهبود عملکرد صنعت خودروسازی، واگذاری مدیریت دولتی شرکتهای خودروسازی را مورد تاکید قرار داد اما این دستورالعملها هنوز به طور کامل اجرایی نشدهاند.
سازمان خصوصیسازی قرار بود ابتدا این سهام تودلی را تعیین تکلیف کند اما تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است. بابک احمدی، رئیس وقت سازمان ایدرو در گفتوگو با خبرنگار «وطن امروز» گفته بود:«پیشنهادی جامع درباره چگونگی واگذاری سهام تودلیها و خودروسازان را به سران قوا ارائه کردهایم و منتظر تصمیم گیری در این زمینه هستیم». با توجه به اینکه حدود ۶ ماه از این اظهار نظر میگذرد و رئیس سازمان ایدرو نیز عوض شده، به نظر میرسد که بسته پیشنهادی کاملا رد شده است. در حال حاضر نیز فرشاد مقیمی، مدیرعامل جدید سازمان ایدرو به عنوان نماینده دولت در سهامداری خودروسازان خود قبلا مدیرعامل ایران خودرو بوده است و به همین دلیل نسبت به مسائل اشرافیت کامل دارد. حالا با توجه به اینکه وی با مافیای خودرو نیز آشناست باید دید که چه مدلی را برای واگذاری خودروسازان پیشنهاد میدهد.
قطعهسازان علاقه زیادی به خرید سهام خودروسازان دارند، اگرچه طی سالهای گذشته به دلیل مشکلات مالی نتوانستهاند کیفیت و کمیت تولید را بهبود بخشند. برخی کارشناسان هشدار دادهاند که واگذاری مدیریت به قطعهسازان میتواند مافیا را تقویت کند و به مشکلات جدیدی منجر شود. این علاقه قطعهسازان به خرید سهام خودروسازان در حالی است که آنها در گذشته موفق به ارتقای کمی و کیفی تولید نشدهاند.
شرکت قطعهسازی کروز به عنوان یکی از خریداران بالقوه سهام ایرانخودرو، درگیر پروندههای قضایی است. برخی مقامات نگرانند که واگذاری سهام به شرکتی با این سابقه، مشکلات بیشتری ایجاد کند. اتهامات شرکت کروز شامل مشارکت در اخلال نظام اقتصادی کشور از طریق قاچاق سازمانیافته قطعات خودرو به میزان بیش از ۳۳ هزار میلیارد تومان و گرانفروشی قطعات خودرو است. طبق گزارش دادگاه، «با توجه به پرونده قضایی شرکت کروز، باید اهلیت و صلاحیت این شرکت برای خرید حقوق مردم در ایرانخودرو که متعلق به سهامداران است، به طور کامل احراز شود».
* نظر نمایندگان مجلس و قاضی صلواتی درباره شرکت کروز
سیدسلمان ذاکر، عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی، در این باره تأکید کرده است: «با توجه به پرونده قضایی شرکت کروز، لازم است سازمان بازرسی و نهادهای نظارتی کشور به دقت این موضوع را بررسی کنند تا از بروز مشکلات و پشیمانی در آینده جلوگیری شود. همچنین هدف از واگذاری باید ایجاد تحولی جدید در صنعت خودروسازی و حفظ حقوق مردم و سهامداران باشد».
علیاکبر رنجبرزاده، عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس و عضو شورای رقابت نیز اعلام کرده است: «شورای رقابت با واگذاری سهام ایرانخودرو به کروز مخالف است. واگذاری خودروسازان به بخش خصوصی باید در دستور کار قرار گیرد اما شورای رقابت مسیر خود را دنبال میکند».
همچنین ابوالقاسم صلواتی، رئیس شعبه ۴ دادگاه ویژه مفاسد اقتصادی، درباره پرونده شرکت کروز اظهار کرده است: «این پرونده دارای ۲۱۸ صفحه کیفرخواست است که از دادسرای ناحیه ۳۲ اقتصادی صادر شده و دارای ۶۶ جلد و ۱۸ متهم است که ۷ نفر از متهمان کارمندان گمرک فرودگاه امام خمینی(ره) هستند. این پرونده به دلیل اختلاف نظر بین ضابط و دادگاه، موضوع اتهامات به هیات کارشناسی محول شده است و اعضای این هیات از ۲۰ شهریور ۱۴۰۳ برای بررسی پرونده در دادگاه حضور پیدا کردهاند».
شرکت کروز در سالهای اخیر به دلایل مختلف انتقاداتی را دریافت کرده است که برخی از این دلایل عبارتند از:
1- کروز به دلیل تولید قطعات بیکیفیت و سیستمهای نامطمئن مانند سیستمهای ABS مورد انتقاد قرار گرفته است. این مساله شامل مشارکت در قاچاق قطعات خودرو و مسائل مربوط به ارز و... به میزان بیش از ۳۳ هزار میلیارد تومان است.
2- ناکارآمدیهای مدیریتی: عملکرد ضعیف و ناکارآمدیهای مدیریتی در این شرکت باعث شده است انتقاداتی در این زمینه به آن شود. این ناکارآمدیها مربوط به کاهش کیفیت تولید و افزایش هزینهها شده است.
3- واگذاری ایرانخودرو: واگذاری سهام ایرانخودرو به کروز با توجه به سابقه و انحصار در این شرکت، نگرانیهایی درباره شفافیت و رقابت در صنعت خودروسازی کشور ایجاد کرده است. حضور کروز در ترکیب مدیریت ایرانخودرو تعارض منافع آشکاری را به همراه دارد.
4- تعارض منافع: حضور کروز در ترکیب مدیریت ایرانخودرو به خودی خود تعارض منافع آشکاری را به همراه دارد، زیرا یک قطعهساز نمیتواند سهامدار خودروسازی همزمان باشد. این تعارض منافع میتواند منجر به تصمیمگیریهای ناعادلانه و نارضایتی سهامداران دیگر شود.
همچنین واگذاری شرکت ایرانخودرو به شرکت کروز میتواند تبعات متعددی داشته باشد که برخی از این تبعات عبارتند از:
1- کروز به عنوان بزرگترین قطعهساز ایرانی، نفوذ بیشتری در صنعت خودروسازی خواهد داشت. این نفوذ میتواند به افزایش قدرت چانهزنی کروز در بازار و کنترل بیشتر بر تولید و توزیع قطعات خودرو منجر شود. در حالی که این اقدام کروز در سالهای گذشته منجر شده بود قیمت برخی قطعات تولیدی این شرکت در بازار دچار نوسان شود و حتی از حربه توزیع قطرهچکانی هم در بازار برای افزایش فشار بر تولیدکنندگان و مصرفکنندگان استفاده کرد.
2- اگرچه واگذاری به بخش خصوصی میتواند به توسعه و کاهش زیان کمک کند اما اگر نظارت کافی نباشد، میتواند چالشهای بازار را بیشتر کند. این موضوع میتواند به افزایش قیمتها و کاهش کیفیت خودروها منجر شود.
3- انتقادات زیادی از سوی شورای رقابت و انجمن قطعهسازان مطرح شده که از افزایش نفوذ کروز در ایرانخودرو ابراز نگرانی کردهاند. این نگرانیها شامل ایجاد انحصار و کاهش رقابت در بازار خودرو است. به طور قطع در صورتی که ایرانخودرو به کروز واگذار شود این مشکلات بیشتر نیز خواهد شد.
4- نهادهای نظارتی باید بر فرآیند واگذاری نظارت دقیق داشته باشند و از بروز فساد و سوءاستفادههای احتمالی جلوگیری کنند.
ارزش سرمایه شرکت صنایع تولیدی کروز بیشتر از 1215 میلیارد تومان است. این شرکت یکی از بزرگترین قطعهسازان خودروسازی در ایران است و در تولید قطعات مختلفی مانند دسته فرمان، قطعات برقی، کاتالیست و ضبط خودرو فعالیت دارد. با این حال، اطلاعات دقیقتری درباره ارزش سرمایه آن موجود نیست.
در شرایط فعلی، برخی کارشناسان پیشنهاد میکنند به جای واگذاری کامل سهام، مدیریت خودروسازان به صورت موقت واگذار شود تا اثرات منفی کمتری داشته باشد. این راهکار میتواند مقدمهای برای واگذاری مالکیت نیز باشد. این واگذاری موقت میتواند برگشتپذیر باشد و به وزارت صمت و سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران (ایدرو) امکان دهد شروطی را برای واگذاری سهام تعیین کنند.
نهادهای نظارتی و قانونی از جمله سازمان بازرسی و شورای رقابت باید بر اهلیت و صلاحیت خریداران نظارت کنند تا از بروز مشکلات و سوءاستفادهها جلوگیری شود. سازمان خصوصیسازی نیز در حال بررسی نحوه واگذاری سهام خودروسازان است و ارزشگذاری بلوکهای سهام خودروسازان در جریان است اما هنوز قیمت مشخص نشده است.
به طور کلی، وضعیت فعلی صنعت خودروسازی و چالشهای مرتبط با واگذاری سهام نشان میدهد دولت همچنان نقش مهمی در این بخش ایفا میکند و نیاز به اصلاحات ساختاری و کار کارشناسی بیشتر دارد. واگذاری مدیریت میتواند به عنوان راهحلی موقتی و بازگشتپذیر مطرح شود اما نیاز به نظارت دقیق و تعیین شرایط مناسب دارد.
ارسال به دوستان
روایتی انتقادی از تأثیرات جنگ بر جامعه آمریکا
ما جنگیدیم اما برای چه؟!
علی کاکادزفولی: کتاب «سرزمین مادری؛ جنگ با تروریسم در زندگی آمریکایی»۱ نوشته ریچارد بک که سپتامبر 2024 منتشر شد، روایتی جامع، تفصیلی و بشدت انتقادی از تأثیرات ویرانگر جنگ علیه به اصلاح تروریسم بر بافت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا ارائه میدهد. این اثر با تمرکز بر روندی که از لحظات پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد و ظاهرا قرار بود با هدف «محافظت از امنیت ملی» انجام شود، استدلال میکند این جنگ در عمل بهانهای شد برای گسترش یک امپراتوری ترس و نظامیگری که نه تنها مردم سایر کشورها، بلکه شهروندان آمریکایی را نیز در معرض آسیب قرار داده است. بک به عنوان کسی که در سن نوجوانی شاهد فروپاشی برجهای دوقلو و پیامدهای بعدیاش بوده، تلاش کرده تصویری چندلایه از این رویدادها و تأثیرات آن بر نسلهای متفاوت آمریکا ارائه کند. آنچه در ادامه میخوانید، گزارشی تحلیلی از مهمترین محورهای مطرحشده در کتاب است که بدون مسامحه، سیاستها و ایدئولوژی آمریکا را در این جنگ به نقد میکشد.
* نقطه عطفی به نام ۱۱ سپتامبر؛ بنیانی برای گسترش خشونت
بک در مقدمه کتاب، ۱۱ سپتامبر را نه صرفاً یک فاجعه تروریستی، بلکه لحظهای محوری در تاریخ معاصر آمریکا توصیف میکند. او میگوید ایالات متحده به جای آنکه از این رویداد به عنوان فرصتی برای بازاندیشی در سیاستهای بینالمللی خود استفاده کند، این حادثه را بهانهای کرد برای توجیه جنگهای پیشدستانه، اشغال نظامی کشورهای خاورمیانه، ایجاد ساختارهای گسترده نظارتی داخلی و در نهایت، تثبیت اقتدار هر چه بیشتر در عرصه جهانی. او تأکید میکند دولت بوش پسر، با استفاده از زبان احساسی و بهرهگیری از تصاویر وحشتزای فروپاشی برجها، افکار عمومی را به سمتی سوق داد که هر گونه صدای مخالف را خیانت به کشور میپنداشت. در فضایی که «وطنپرستی» مترادف با پذیرش بیچون و چرای سیاستهای دولت شده بود، زمینه برای هر نوع سانسور، جوسازی علیه اقلیتها و اتهامزنی به منتقدان مهیا شد. او مواردی مانند حذف تدریجی مخالفان از عرصه رسانهها یا به حاشیه راندن هنرمندان و روشنفکرانی که علیه این جنگ موضع گرفتند (نظیر اعضای گروه موسیقی دیکسی چیکس یا سوزان سانتاگ) را مثال میزند تا نشان دهد چگونه فضای رسانهای و آزادی بیان در آن بازه زمانی محدود شد.
* امنیت کاذب؛ ابزاری برای اعمال قدرت
یکی از مفاهیم کلیدی در کتاب بک، اصطلاح «نمایش امنیتی»۲ است. این اصطلاح به کارهایی اشاره دارد که دولت و نهادهای امنیتی برای القای حس امنیت در مردم انجام میدهند، بیآنکه اثربخشی واقعی داشته باشد. بازرسیهای مکرر در فرودگاهها، دوربینهای نظارتی فراوان در سطح شهر، محدودیتهای ورود و خروج در اماکن عمومی بزرگ و سایر تدابیر سختگیرانه، همگی برای نشان دادن «هوشیاری حداکثری» در مقابله با تهدیدهای تروریستی است اما بک بر اساس مستنداتی از جمله آمارهای ارائهشده توسط نهادهای بازرسی داخلی آمریکا، نشان میدهد این تمهیدات بارها در آزمایشهای امنیتی شکست خورده؛ برای نمونه، عبور راحت سلاحها از گیتهای فرودگاهی در بخش تستهای امنیتی اداره امنیت حملونقل (TSA) در سال ۲۰۱۵ که نرخ شکست ۹۶ درصدی را به ثبت رساند. بک استدلال میکند چنین شکستهایی حاکی از آن است که دولت بیشتر به دنبال حفظ نوعی نمایش است تا تأمین امنیت واقعی مردم. این نمایش اما هزینههای روانی گستردهای برای شهروندان آمریکایی داشته است؛ از ایجاد ترس مداوم تا عادیسازی رفتارهای تهاجمی علیه رنگینپوستان و مسلمانان. بسیاری از خوانندگان کتاب ممکن است این سوال را مطرح کنند که اگر هدف واقعی چنین دستگاه امنیتی پرطمطراقی، پیشگیری از عملیات تروریستی است، پس چرا همچنان شاهد نفوذ آسان سلاحها و مواد منفجره به فضاهای عمومی هستیم؟ پاسخ بک ساده است: هدف اصلی این ابزارها نه مهار واقعی تهدید، بلکه تحمیل فضای وحشت به مردم و توجیه استقرار هرچه بیشتر نهادهای نظارتی و نظامی در بافت شهری است.
* گسترش نظامیگری داخلی؛ از خیابانهای بغداد تا خیابانهای مینیاپولیس
همانطور که نویسنده توضیح میدهد، جنگ علیه تروریسم عمدتا در خارج از خاک آمریکا بویژه افغانستان، عراق، سوریه و برخی کشورهای آفریقایی جریان داشته است اما او تأکید میکند در این ۲ دهه، نوعی «استعمار نظامی» در داخل خاک آمریکا هم شکل گرفته است. به بیان روشنتر، تسلیحاتی که پیشتر در عملیاتهای نظامی خارج از مرز به کار گرفته میشد، حالا در اختیار نیروهای پلیس ایالتی و فدرال قرار گرفته است. به این ترتیب، خیابانهای شهرهای آمریکا بیش از پیش به صحنه حضور خودروهای زرهی، نیروهای واکنش سریع مجهز به سلاحهای نظامی و پهپادهای نظارتی تبدیل شده است. بک رویدادهایی مانند سرکوب گسترده اعتراضات مربوط به جنبش «جان سیاهپوستان مهم است»۳ پس از کشته شدن جورج فلوید را نمونهای بارز از این روند میداند. او نشان میدهد چگونه هزاران نیروی گارد ملی و ادوات زرهی پیشرفته برای مقابله با اعتراضات مسالمتآمیز به کار گرفته شد، در حالی که روشهای گفتوگو و کاهش تنش که به طور معمول ابزار اولیه برای مواجهه با تظاهرات در جوامع دموکراتیک شمرده میشود، تقریبا به حاشیه رانده شد. وی این سیاست را امتداد «عقلانیت جنگی» میداند؛ نگاهی که هر رخداد اعتراضی را معادل یک تهدید تروریستی قلمداد میکند و در پاسخ، تنها راهحل ممکن را در اقدام نظامی و خشونت پیشگیرانه میجوید.
* ریشههای اقتصادی ترور؛ از ناکارآمدی سرمایهداری تا فرافکنی آمریکا
یکی از فصلهای بحثبرانگیز کتاب به مسائل اقتصادی میپردازد و توضیح میدهد چرا ایالات متحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر تا این حد مصمم به «بازآرایی خاورمیانه» از طریق نیروی نظامی شد. بک بر این باور است نزول رشد اقتصادی آمریکا و جهان پس از دهه ۱۹۷۰ باعث پیدایش «جمعیتهای مازاد» در بسیاری از کشورهای فقیر شد. به عبارت دیگر، رشد آهسته سرمایهداری جهانی نتوانست برای همه نیروی کار سراسر جهان شغل و رفاه ایجاد کند؛ در نتیجه، گروههایی حاشیهنشین و خشمگین از وضع موجود شکل گرفتند که مستعد رو آوردن به خشونت یا اعتراض علیه نظم جهانی تحت رهبری آمریکا بودند.
این دیدگاه که «تروریسم در بسیاری موارد پاسخی به نابرابریهای اقتصادی است» نکتهای محوری در استدلال بک به شمار میآید. او میگوید ایالات متحده در مواجهه با این نارضایتیها به جای تلاش برای اصلاح ساختار اقتصاد جهانی یا کاستن از شکافهای ثروت، راهحلی نظامی - امنیتی را پیش گرفت. به تعبیر او، جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ بیش از آنکه پاسخی به تهدید «سلاحهای کشتار جمعی» باشد، تلاشی بود برای تحمیل نظم سرمایهداری جهانی بر کشوری نفتخیز که سیاستهای اقتصادی مستقلتری را دنبال میکرد و میتوانست در درازمدت، به قطبی مخالف منافع شرکتهای چندملیتی تبدیل شود.
* پروژه اسلامهراسی؛ استمرار سنت نژادپرستی در چهرهای جدید
بنا به ادعای رسمی دولت آمریکا جنگ علیه تروریسم، قرار بود با هدف محافظت از مردم آمریکا در برابر تهدیدهای بنیادگرایی اسلامی انجام شود اما بک با استناد به آمار «جنایتهای ناشی از نفرت»۴ در سالهای پس از ۱۱ سپتامبر نشان میدهد یکی از نتایج مستقیم این جنگ، افزایش چشمگیر اسلامهراسی در جامعه آمریکا بوده است. بر اساس آمارهایی که نویسنده به آنها اشاره میکند، 8 برابر شدن حملات ناشی از تعصب ضداسلامی در سالهای پس از ۲۰۰۱ رقمی است که نمیتوان آن را اتفاقی دانست. بک این روند را بازتولید همان منطق نژادپرستانهای میداند که در تاریخ آمریکا بارها علیه اقلیتهای مختلف (از سرخپوستان گرفته تا سیاهپوستان و آسیاییتباران) اعمال شده است. او برای نمونه، اشاره میکند حتی در میان نیروهای آمریکایی حاضر در زندان ابوغریب یا پایگاههای نظامی در خاورمیانه، عبارات و الفاظی که برای تحقیر مسلمانان استفاده میشد، شباهت معناداری با عباراتی داشت که در گذشته علیه بومیان آمریکا به کار گرفته میشد. او در فصلهای میانی کتاب، انتخاب اسم رمز «جرونیمو» برای اسامه بنلادن در عملیات کشتن او را نشانهای آشکار از پیوند تاریخی میان «سیاست حذف بومیان» و «سیاست سرکوب مسلمانان» ارزیابی میکند.
* هالیوود و فرهنگ عامه؛ بازتولید ترس به مثابه سرگرمی
بعد فرهنگی جنگ علیه تروریسم یکی دیگر از محورهای اساسی در تحلیل بک است. او میگوید مجموعهای از فیلمها و سریالهای تلویزیونی مانند «24» یا فیلمهای ابرقهرمانی چون «مرد آهنی»۵ فضای جامعه را به شکلی نرم و پنهان به نفع سیاستهای جنگی آمریکا آماده کردند. بک این تولیدات فرهنگی را تبدیلشده به شکلهای روایی سادهای میداند که در آن قهرمانانی آمریکایی باید از یک تهدید خارجی (اغلب دارای کلیشههایی از اهالی خاورمیانه) محافظت کنند. به اعتقاد او، چنین تصویرسازیهایی نه تنها ایده «ضرورت جنگ» را در ذهن عموم نهادینه میکند، بلکه به شکافهای نژادی و قومیتی نیز دامن میزند. با گسترش این کلیشهها، هر شهروند مسلمان یا مهاجر تبدیل به «سوژهای بالقوه مشکوک» میشود که ممکن است روزی تهدیدی بالقوه برای امنیت ملی باشد. بنابراین بک نتیجه میگیرد صنعت سرگرمی در ایالات متحده متأثر از همین فضای جنگی به جایی رسیده که نه تنها مخاطب را برای پذیرش خشونت متقاعد میکند، بلکه با برجستهسازی مستمر ترس، مانع پرسشگری و مخالفت گسترده مردم با سیاستهای جنگی دولت میشود.
* فضای نظارتی و محدودیتهای آزادی؛ میراث جنگی در خاک آمریکا
از دیگر پیامدهای درازمدت جنگ علیه تروریسم میتوان به رشد فراگیر ابزارهای نظارت دولتی و خصوصی اشاره کرد. بک به صورت ویژه به افزایش اختیارات آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) همچنین همکاری شرکتهای فناوری غولآسا مثل گوگل و فیسبوک با نهادهای اطلاعاتی اشاره میکند. او افشاگریهای ادوارد اسنودن را شاهدی بر این میداند که چگونه دولت آمریکا با پوشش «مبارزه با تروریسم» اقدام به جمعآوری گسترده دادههای شهروندان کرده است. بک همچنین تأکید دارد این فضای نظارتی، محدودیتهای ناگفتهای را بر آزادی بیان، آزادی اعتراض و حتی آزادی اندیشه تحمیل میکند. او اشاره میکند نسل جوان آمریکایی که بعد از ۲۰۰۱ به بلوغ رسیده است، اساسا جهانی را تجربه نکرده که در آن شنود گسترده و مانیتورینگ دیجیتال جزو بدیهیات زندگی نباشد. به تعبیر بک، نتیجه این روند، عادیسازی تهاجم به حریم خصوصی و همزمان شکلگیری نوعی بدبینی اجتماعی است که شهروندان را از هرگونه فعالیت جمعی موثر و انتقاد بلندمدت از حاکمیت بازمیدارد.
* تضعیف دموکراسی و سیاستهای داخلی؛ سکوت یا همراهی؟
سوال بزرگی که بک در آخرین فصلهای کتاب مطرح میکند این است: چرا احزاب سیاسی و ساختار دموکراتیک آمریکا نتوانستند از تعمیق این بحران پیشگیری کنند. او به دولت باراک اوباما نیز انتقاد میکند و نشان میدهد هرچند اوباما دستور تعطیلی «بازداشتگاههای مخفی» سیآیای و توقف رسمی شکنجه را صادر کرد اما برنامههای کلان نظارتی، نیز بسیاری از عملیاتهای جنگی در خاورمیانه را با شیوههای پنهانتری ادامه داد. همچنین استفاده گسترده از پهپادها برای حملات در کشورهایی نظیر پاکستان، یمن و سومالی در دوران اوباما افزایش و اساسا مفهومی به نام «نبرد بدون مرز» رسمیت بیشتری یافت.
بک از آنچه «فرهنگ مصونیت»۶ میخواند، سخن میگوید: فرهنگی که در آن مقامات ردهبالا یا نهادهای امنیتی میتوانند بدون آنکه پاسخگوی عواقب اقداماتشان باشند، به هر اقدامی دست بزنند. او مثالهایی را از بازجوییهای وحشیانه در زندان ابوغریب، تحقیر زندانیان در گوانتانامو و حتی سیاستمدارانی که علنا برای حمله به کشورهای دیگر تلاش کردند (مانند مقامات دولت بوش در ارائه اطلاعات جعلی برای توجیه حمله به عراق) ذکر میکند.
در تمام این موارد، مجازات واقعی در کار نبوده یا بسیار محدود بوده است.
* نگاه انتقادی به آینده؛ آیا پایان جنگ نزدیک است؟
با آنکه ایالات متحده در پایان سال ۲۰۲۱ (پس از نزدیک به ۲۰ سال اشغال) از افغانستان خارج شد و جنگ عراق نیز سالها پیش به پایان رسمی خود رسید، بک معتقد است «جنگ علیه تروریسم» همچنان ادامه دارد. وی نمونههای حضور نظامی آمریکا در سوریه، عراق، کشورهای آفریقایی و حتی حضور گسترده ناوهای هواپیمابر در شرق آسیا را شاهدی بر این مدعا میداند که منطق جنگی هنوز همان است، فقط ابعاد یا جغرافیایش تغییر کرده است. در فصل پایانی، بک اظهار میدارد رقابت فزاینده با چین ممکن است موج جدیدی از نظامیگری را توجیه کند؛ همانطور که پس از ۱۱ سپتامبر، «جنگ علیه تروریسم» دستاویزی برای افزایش بودجه نظامی و تحمیل سیاستهای تهاجمی شد. او نگران است این روند، بازتولید چرخه خشونت و نظارت داخلی را ادامه دهد و به تعمیق سیاستهای سرکوبگرایانه در داخل آمریکا بینجامد.
* امپراتوری ترس و دگردیسی ارزشهای آمریکایی
کتاب ریچارد بک را میتوان عصارهای از ۲۰ سال تأمل انتقادی درباره جنگ علیه تروریسم و عواقب آن دانست. بک با استناد به اسناد تاریخی، دادههای آماری و مشاهدات روزنامهنگاران و پژوهشگران، تصویری تیره و بدبینانه از چگونگی دستاویز شدن حادثه ۱۱ سپتامبر برای پیشبرد اهداف بلندمدت و امپریالیستی آمریکا ارائه میدهد. او شرح میدهد چگونه هیاهوی «دفاع از امنیت ملی» بدل به ابزاری برای گسترش کنترل دولتی، حذف آزادیهای مدنی و افزایش دخالت در سرنوشت دیگر کشورها شد. در این روایت، آمریکا به عنوان قدرتی معرفی میشود که همواره میکوشد مصون از هرگونه پاسخگویی بماند و با استفاده از دستاویزهایی همچون «تهدید تروریسم» خود را مجاز به دخالت در تمام عرصهها بداند؛ از نظارت بر ارتباطات شخصی شهروندان گرفته تا بمباران روستاهای دورافتاده در دیگر قارهها.
بک برخلاف جریان اصلی رسانهای و حتی برخلاف بسیاری از لیبرالهایی که صرفا به تغییر تاکتیکهای جنگی دلخوش هستند، تأکید دارد مشکل در ذات سیاست امپریالیستی آمریکاست و تا زمانی که این ذهنیت در لایههای قدرت پابرجاست، انتظار «پایان واقعی جنگ» سادهانگاری است.
نویسنده در نهایت، هشدار میدهد جامعه آمریکا که زمانی نماد آزادیهای فردی و حقوق مدنی به شمار میآمد، امروز درگیر بحرانی عمیق از حیث فقدان همبستگی و آزادی است. مردمی که زمانی دغدغههای روشنی درباره حفظ حریم خصوصی و کنترل قدرت دولتی داشتند، اکنون در برابر رویههای متجاوزانه امنیتی سکوت کردهاند و حتی در برخی موارد، آنها را پذیرفتهاند. او این پدیده را «هضم خشونت در فرهنگ روزمره» مینامد؛ خشونتی که نه تنها در خارج از مرزها، بلکه در خیابانهای داخلی، در مدارس و حتی در روابط اجتماعی نمود یافته است.
----------------------------------------------
پی نوشت:
1. Homeland: The War on Terror in American Life
۲. Security Theater
۳. Black Lives Matter
۴. Hate Crimes
۵. Iron Man
۶. Impunity Culture
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|