دوست دارید در آینده چه‌کاره شوید؟ 

به نام پدر، پسر، روح‌القدس

ما دوست داریم در آینده قایق‌های تندرو «مید این ایران» بسازیم. 

چون آنها خیلی خفن هستند. این را عمو پیتر که یک سرباز در ارتش کشور عزیزمان یو‌اس‌آ است تعریف می‌کرد. او سرباز شجاعی است. او همیشه حواسش به پوشکش می‌باشد تا یک وقت نشتی نداشته باشد و تا الان گاد را شکر هیچ‌وقت نشتی نداشته و ما را سربلند کرده است. 

او می‌گفت: یکبار که با فرماندهان فیلم جنگی زیاد دیده بودیم به سرمان زد که برویم در خلیج فارس دوری بزنیم و گنگ بالای سامانه‌های رادار‌گریزمان را به ایرانی‌ها نشان بدهیم. اما هنوز پای‌مان به آب‌های‌شان نرسیده بود که قایق‌های تندرو‌شان عین زنبورهای سرخ ریختند سرمان و ما نفهمیدیم این قایق‌ها از کجا آمدند. 

عمو پیتر گفت: ایرانی‌ها خیلی تیز و بز هستند. قایق‌های‌شان فوری در صحنه حاضر می‌شود انگار از وسط آب جوانه می‌زنند. عمو گفت: اگر این قایق‌ها روی کسی پیله کنند تا فادر صاحب تجاوزکننده به خاک کشورشان را به عزایش ننشاند ول‌کنش نیستند. 

 عمو پیتر من با وجود این قایق‌های خفن اطرافش بازم هم نشتی نداشته. چون عمو پیتر با بغض، جان شوهر عمه الیزابت را قسم خورد ما باور کردیم که او نشتی نداشته 

است ولی چشمک زدنش را به بابای‌مان هم دیدیم.

ما از داستان عموی‌مان نتیجه می‌گیریم که پیله‌کردن کار خوبی نیست. مخصوصا برای قایق‌های تندرو. پس من هم می‌خواهم قایقی بسازم که پیله نکند.

بی‌بی‌سی: کسی این ماله منو ندیده؟

اینترنشنال: ماله‌ت پیش منه دو دیقه دیگه میارم.

 

آتش‌بس است، دیگر تمامش کنید!

 

ترامپ: کار خودمونه!

 

آدمی را چشم عبرت‌بین اگر باشد بس است

چشم عبرت‌بین ندارد این نتان، چون ناکس است

 

با تشکر و سپاس فراوان از شما عزیزان که ما را درک می‌کنید. تشکر از وزرایی که ماندند، آنهایی که رفتند و حتی آنهایی که مردند.

ما عقلا و بزرگان اسرائیلی بعد از ۴۶۷ روز جنگیدن با انواع توپ و تانک و اسلحه و حتی چنگ و دندان در مقابل حماس ماندیم، زانو زدیم، خمیدیم اما نیفتادیم ولی با توجه به خوار و خفیف شدن ارتش یک جهان در مقابل دیدگان مردم دنیا آن هم در مقابله با یک عده که فکر می‌کنند دنیا همان باریکه‌ای بیش نیست، بر آن شدیم که درخواستی رسمی برای آتش‌بس به حماس بدهیم. 

جنگجویان حماس خیلی لجباز و یکدنده و یک‌کلام هستند بنابراین مجبور شدیم واسطه‌ای جور کنیم تا آنان را پای میز مذاکره بکشاند.

لازم به ذکر نیست چرا که خودمان می‌دانیم  بمب‌های زیادی خرج نابودی آنها کرده بودیم ولی نتوانستیم بند تنبان‌شان را هم بگیریم.

 از طرفی ترامپ هم فرت ‌و فرت زنگ می‌زد که «هیچ‌معلوم هست دارید چه‌ غلطی می‌کنید پدرسوخته‌ها؟ یا پرچم سفید را بالا می‌برید یا با چوب همان پرچم آنچنان تنبیه‌تان کنم که در تاریخ بنویسند».

ما هم شروطی پیش پای حماس گذاشتیم تا نشان دهیم که برنده میدان شده‌ایم و حرص دل‌مان را هم خالی کرده باشیم.

اما آنها معلوم نبود این درس‌ها را کجا خوانده و این مشق‌ها را کجا کرده‌اند که هر چه در چنته داشتیم رو کردیم ولی آن‌ها بدلش را به ما زدند.

ما از یکی شنیدیم که سیاست فشار از بالا و چانه‌زنی از پایین خوب است و جواب می‌گیریم. پس تا می‌توانستیم از بالا بمب می‌انداختیم و در جلسات زانو می‌زدیم که پایین تر از آنها باشیم امیدواریم سیاست چانه‌زنی از پایین خوب و درست اجرا شده باشد. حماس نه با فشار نه با چانه‌زدن کوتاه نیامد و مثل یحیی سنوار روی صندلی قدرت نشسته بودند و ول‌کن قضیه نبودند.

بنابراین به اجبار، زمین و توپ را به آنها دادیم تا به صلح مجبورشان کنیم.

حماس آنقدر بمب خورده بود که خودش شبیه بمب‌افکن شده بود. آنها فهمیده بودند که کم آورده‌ایم پس تا توانستند ما را با درخواست‌های‌شان بمباران کردند. 

حالا درست است که ما به این صلح نیاز داشتیم اما نمی‌خواستیم حماس فکر کند که بچه زرنگ است و پیروز میدان شده است بنابراین هر شرطی که گذاشتند فقط با قاطعیت گفتیم: چشم.

البته این صلح دستاوردهای زیادی برای‌مان داشت مثلا اینکه فهمیدیم سربازان حماس مانند کمک‌های آمریکا به ما تمام نمی‌شوند.

 دیگر اینکه ما فهمیدیم فلسطینی‌ها بدون آب و غذا نمی‌میرند و حتی تکثیر هم‌ می‌شوند بنابراین اگر دوباره جانی در بدن‌مان و سربازی در پایگاه‌های‌مان مانده بود و البته آمریکا هم مالیات‌های بیشتری از مردمش گرفته بود تا خرج‌مان کند، پیروز می‌شویم.

ولی چه خوب شد که صلح کردیم. چون اگر چند روز دیگر ادامه دار میشد مجبور بودیم بن‌گویر و لائیر لاپید را هم به جنگ بفرستیم.

ما عقلای اسرائیلی با این بیانیه خواستیم از همه تشکر کنیم که توانستند حماس را مجبور کنند از تونل‌های‌شان بیرون بیایند. هر چند برای جشن پیروزی باشد.

این صلح حاصل عقل جمعی ما بزرگان قوم یهود است. از اینکه توانستیم سایه جنگ را از سرتان برداریم از خودمان تشکر می‌کنیم. از ترامپ هم ممنونیم که با توپ و تشرهایش ما را به سمت صلح کشاند. ما چون وسط معرکه بودیم و داغ بودیم نمی‌فهمیدیم که حماس دارد نسل‌مان را منقرض می‌کند.

یک نفر از خبرنگاران پر دل ‌و جرأت رژیم صهیونیستی در طی آتش‌بس گمشده است. بابک همیشه شجاعانه جوری با سرعت وارد پناهگاه می‌شد که خود آژیر خطر هم عقب می‌ماند. 

از افراد یابنده شجاعی که هنوز در پناهگاه‌ها هستند تقاضا می‌کنیم که اگر وی را پیدا کردند به او بگویند که آتش‌بس شده است و از پناهگاه بیرون بیاید تا از مدال افتخار شجاعت بی‌نصیب نماند.

با تشکر مدیریت شبکه اینترنشنال

به گزارش خبرنگار ما، ایران از شهری موشکی رونمایی کرده که مو را به تن دشمنانش میخ‌طویله می‌کند.

گفته‌ها حاکی از آن است که این شهر موشکی عامل شفای چشم‌‌ و گوش بسیاری از دولت‌ها از جمله آمریکا و اسرائیل شده. در بین شفایافتگان نام انگلیس با لقبی که ایرانیان به او داده‌اند «روباه پیر» نیز مشاهده می‌شود.

طبق آخرین آمار به دست آمده، همزمان با نمایش تنها یکی از این شهرهای مخفی سپاه در اعماق ۵۰۰متری خلیج‌فارس، هزینه ثبت‌نام کلاس‌های آموزش شنا برای شهرک‌نشینان صهیونیست به شدت گران شده و همین عامل موجب تشدید اعتراضات گردیده.

این در حالی ا‌ست که سرلشکر سلامی از آمادگی اجرای ماموریت شناورها و موشک‌اندازها در تنگه هرمز خبر می‌دهد. شاهدان عینی گفته‌اند با رونمایی از هر قسمت شهر موشکی نتانیاهو یک سکته ریز را رد کرده‌ و ترس آن می‌رود که ذره‌ذره جمع گردد وانگهی... 

خبرنگار ما گزارش می‌دهد که از لحظه آغازین این رونمایی تا کنون بیشترین جست‌وجو در گوگل به قیمت خرید دستگاه اکسیژن‌ساز، نحوه ماساژ قلبی برای خروج از شوک و درمان خانگی فشارخون عصبی اختصاص یافته.

 شهر زیرزمینی سپاه تحلیلگران سلطنت‌طلب را به خط کرده تا با زیر‌سوال‌بردن دستاورد عجیب ایران به خود دلداری بدهند بلکه آمار تلفات‌شان کاهش یابد.

 در ساعات اولیه این رونمایی، شخصی با عنوان ربع پهلوی با خبرنگار ما تماس گرفته و عنوان کرده می‌دانستم کار خودشان است. وی معتقد است فیلم پخش شده از تلویزیون ایران با استفاده از پرده سبز ضبط شده به همین خاطر لباس‌های فرماند‌‌هان‌شان سبز‌ رنگ است!

 طبق گزارش رسیده همزمان با پخش صحبت‌های سردار سلامی در رابطه با جهش قابل توجه برد دریانوردی، سرعت دریانوردی شناورها، برد موشک‌های مستقر بر این شناورها و همچنین دقت و قدرت تخریب آنها، تلویزیون‌های ماهواره‌ای برفک پخش کرده‌اند.

بایدن به تو قول چه داده، موشک و پول؟

 از حرف‌های یک مذبذب خورده‌ای گول

 

 او که خودش هم، حزب باد است و ندارد

 هیچ اختیاری از خودش، آقای گاگول

 

  یادش بخیر آن روزهای قبل شنبه 

  مثل سوپرمن می‌دویدی می‌زدی وول

 

  در خواب خوش بودی شدی یکدفعه‌ای خفت

 درجا پریده از سرت هم حال و هم هول

 

 تا پا شوی پوشک کنی پایت، رسیدند

 از بس که فس‌فس کردی و هی دادی‌اش طول!

 

 فورا امان‌ات را بریدند و ندادند

 یک فرصت کوتاه، حتی قد ویرگول 

 

 حالا گذشته پانزده ماه کذایی

 رفتی عقب، خیلی عقب بی‌حرف و بامبول

 

  اصلاً به خوابت هم نمی‌دیدی که غزه

  کولی بگیرد از شمای ظاهرا غول!

بیکار شدن یک تجربه تلخ و پر از احساس نا کارآمدی است که هر فردی ممکن است تجربه کند. در این مقاله به شما کمک می‌کنیم تا مسیر پیش روی خود را بهتر ببینید: 

الف) اگر صاحب شغلی آزاد مانند بقالی یا میوه فروشی بوده‌اید، ابتدا یک نفس عمیق بکشید و سه‌بار با صدای بلند بگویید: من شغل خود را می‌یابم. ناامید نشوید مسیر پیش روی شما آنقدر تاریک نیست، با صبر و تلاش می‌توانید مجدد موفق شوید چون می‌توانید یک شغل آزاد دیگر دست و پا کنید. علی‌الحساب هم می‌توانید میوه‌ها را بردارید و به خانه ببرید، عیال‌تان ترشی بیندازد و مدتی ترشی بفروشید تا اوضاع روبه راه شود و دوباره بتوانید یک کاسبی جدید اختیار کنید. 

ب) اگر صاحب شغل دولتی و مهمی مانند وزیری جنگ بودید و فرصت‌های زیادی را در جنگ با رقیب ضعیف‌تر از خود از دست داده‌اید، یک نفس عمیق بکشید ولی نمی‌خواهد با صدای بلند چیزی بگویید چون رسما در جنگ شکوفه زده‌اید و ممکن است دنبال شما باشند. در نتیجه تا اطلاع ثانوی از خانه خارج نشوید، به اندازه کافی خاک رس و آب را با دست مخلوط کنید و وقتی به مرحله چسبناکی رسید بر روی سر خود بگذارید چون احتمالا نه تنها خود بلکه جمعیت زیادی را به خاک سیاه نشانده‌اید. یک دفتر بولت ژورنال آماده کنید و علل بیکاری خود را روی آن بنویسید و سه ثانیه به هر علت فکر کنید. کودکی خود را در ذهن مرور کنید و لحظاتی که با تفنگ آبی به سمت بقیه شلیک و با دهان خود کیوکیو می‌کردید را خوب وارسی کنید. شاید باید فقط با عروسک‌های‌تان خاله بازی می‌کردید و رویای وزیر جنگ شدن را در سر خود نمی پروراندید.

اسلحه شکسته، تانک مرکاوای پاره، گنبد سوراخ خریداریم

ضایعاتی برادران شمعون