|
الشرطه و مس، موسیمانه و سهراب فرقی ندارند
نبردن، عادت استقلال
عبدالله دارابی: هفته نوزدهم لیگ برتر هم با تساوی دیگری برای استقلال در برابر مس رفسنجان به پایان رسید. چه با موسیمانه و چه با سهراب، چه در مصاف حساس با الشرطه عراق و چه در تقابل با مس رده سیزدهمی، گویا استقلال نبردن را دوستتر میدارد و نمیخواهد سر و سامانی به وضعیت خود دهد!
این استقلال بیمار است، ضربانش هماهنگ نمیزند، قلب به درستی خونرسانی نمیکند، مغز بخوبی فرمان نمیدهد، تن رنجور و روانش نیز پریشان است!
با این احوال پیروزی بر الریان قطر و صعود به مرحله حذفی لیگ نخبگان آسیا نیز شاید در مرز ابهام قرار گیرد.
استقلال این روزها، زور بردن تیمهای پایین جدولی را هم ندارد، چه در آسیا و چه در ایران و این معضل در لیگ برتر بیشتر جای سوال دارد!
آبیپوشان تا دقیقه ۲۲ بازی با مس رفسنجان، بیشتر توپ لو میدادند و از ارسال چند پاس متوالی نیز عاجز بودند و این مس بحرانزده بود که شرایط بهتری از این نظر داشت و حتی یک بار توسط جبیره، دروازه حسینی را تهدید کرد. نیمه دوم این نقیصه در شاگردان سهراب بختیاریزاده بسیار کمتر شد و توانستند پاسهای متعددی رد و بدل کنند ولی در پاسهای آخر و ضربات تمامکننده با مشکل مواجه بودند، لذا نتوانستند دروازه حریف را باز کنند. انبوه سانترهای رامین رضاییان فقط ۲ بار خلق موقعیت کرد که یک بار با ضربه سر سیلوا در دقیقه ۳۲ از کنار دروازه حامد لک بیرون رفت و دیگری نیز دقیقه ۴۳ به خاطر کوتاهی قد کوجو، روی سرش جفت و جور نشد. رامین دقیقه ۸۸ در موقعیتی خوب درون هجدهقدم مس نتوانست پاس دقیقی به آزادی در محوطه ۶ قدم حریف برساند. چرا رامین رضاییان با آن تجربه و توانایی، فقط ۲ نوبت موفق به ارسال صحیح میشود؟
استقلالیها در این بازی، ۹ شوت به سمت دروازه لک زدند ولی حتی یکی از آنها در چارچوب نبود. در مقابل شاگردان پورموسوی ۶ شوت به سمت دروازه آبیپوشان شلیک کردند که در ۲ نوبت حسینی با مهار خود مانع گلزنی آنها شد. فرصتهای خطرناک آبیپوشان بیشتر از حریف بود ولی یک بار نیز لک را مجبور به واکنش نکردند چون توپهایشان راهی به چارچوب نداشت!
۱۹ هفته از لیگ برتر میگذرد و هنوز تفاضل گل نایب قهرمان فصل قبل، منفی است! این تیم در ۸ بازی اخیر در لیگ برتر فقط ۴ گل وارد دروازه حریفان کرده که ۳ تای آن پنالتی بوده است و تنها یکی را غیر از پنالتی و در جریان بازی به ثمر رسانده است! استقلال کماکان در نیمه پایین جدول قرار دارد و معلوم نیست با این شرایط، میتواند به نیمه بالای جدول صعود کند؟
بختیاریزاده که به گفته خودش، برای آخرین بار سکاندار آبیها بود، در این بازی چندین تغییر در ترکیب تیمش داده بود. با بردن حردانی به سمت چپ، عملا این سمت استقلال تعطیل شده بود. معلوم نشد به چه دلیل زبیر نیکنفس جای اندونگ بازی کرد؟ یا چرا سلیمی یا سهرابیان، این بازی نیمکتنشین بودند و مرادمند در خط دفاع به کار گرفته شد؟ کوجو که نیمه اول دونده و فعال بود، به چه دلیل تعویض شد و از کدام بازیکن ضعیفتر بود؟
استقلال در دادن پاسهای صحیح و رساندن توپ به مهاجمان خود و ضربات آخر، مشکل جدی دارد و این از علل عمده گلنزدن این تیم است. به اینها باید مشکل روحی - روانی تیم را هم افزود.
برای هواداران استقلال، دردناک این است؛ تیمی را که منتظر قهرمانیاش در فصل جاری بودند، اکنون با حال نزار در رده نهم جدول میبینند. تیمی که برای شکست تیمهای پایین جدول هم مشکل دارد و این فصل را از دست رفته میبیند و گویا قصدی بر صعود به رتبههای بهتر هم ندارد! تیمی که با گذشت دوسوم بازیهای فصل، هنوز دنبال مربی میگردد!
ارسال به دوستان
نوبرانه مدیریتی تاجرنیا و رفقا!
شما بگویید چه کسی مربی باشد؟!
علیرضا دارابی: وقتی محمد شریعتمداری، رئیس هلدینگ خلیجفارس،علی تاجرنیا را به عنوان نماینده تامالاختیار و دستیارش در باشگاه استقلال برگزید، در حکم انتصاب وی مواردی را به عنوان منشور مسؤولیتی مطرح کرد که از آن جمله تشکیل اتاق فکری بود که باید اعضایش با تایید و هماهنگی شریعتمداری انتخاب شوند. اینک پس از چند ماه از انتصاب تاجرنیا و هیات مدیره جدید، خبری که از شکلگیری آن اتاق فکر نشده است هیچ، اتفاقا شاهد ابداع روش نوبرانهای(!) در انتخاب سرمربی آتی استقلال توسط این دوستان هستیم! البته شاید هم منظور غایی از اتاق فکر همین هیات مدیره باشد.
تاجرنیا به عنوان نفر اول تصمیمگیری در باشگاه استقلال، از منظر سیاسی عضو جناحی است که چنین رفتارهایی (همه پرسی برای انتخاب سرمربی) را پوپولیستی میدانند و حالا چرا خود در عمل بدان متوسل شدهاند، شاید به تفاوت دیدگاه و عملشان در بحرانها یا استیصال در انتخاب، یا نوعی جلب رضایت عمومی، جذب همراهی و کاهش انتقادها به عملکردشان یا سردرگمی مدیریتیشان برگردد که از قضا محل ابهام، تعجب و سوال نیز هست! آیا میخواهند برای باری که به دوش دارند، شریک پیدا کنند یا در صورت عدم توفیق احتمالی گزینه انتخابی، توپ را به زمین نظرسنجی بیندازند؟
تاجرنیا اوایل دهه ۸۰ نیز که عضو هیات مدیره استقلال بود چنین نظرات پوپولیستیای را ارائه میداد، منتها آن زمان زور این روزها را برای تحمیل نظراتش نداشت. در آن زمان (اگر حافظهام درست یاری کند سال ۸۲ بود) استقلال موفق به کسب قهرمانی نشده بود و کادر فنی مورد انتقاد شدید هواداران قرار گرفت و طیف وسیعی از هواداران خواهان حضور مجدد مرحوم ناصر حجازی در استقلال شدند و مدام نام وی را روی سکوها صدا میزدند، حال آنکه مرحوم حجازی نیز در آن دوران و در تیمهایی که مربی بود نتایج قابل قبولی کسب نکرده بود اما شخص تاجرنیا در مصاحبه با روزنامه ایران ورزشی مدعی شد چون هواداران، ناصر حجازی را میخواهند باید به خواستهشان تن داد. او در مقابل مخالفت هیات مدیره و مدیرعامل وقت با انتخاب ناصر حجازی (به دلیل نتایج ضعیفش)، معتقد بود باید نظر جامعه هواداری را اعمال کرد، چون نظر اکثریت است ولو اینکه غلط باشد و به کسب قهرمانی نیز منتج نشود! وی اکنون در مقام تصمیمگیر اول باشگاه، به دنبال همان نظریه سابق رفته است که از قضا نه نظریهای علمی است، نه راهکاری متقن و منطبق بر اصول مدیریتی! اینکه وی را بازیگر اصلی روش نظرخواهی از هواداران برای انتخاب سرمربی میدانیم به این سبب است که اگر وی شخصا چنین فرمانی را هم صار نکرده باشد قطعا چراغ سبزش، نقش مهم و اصلی را در صدور اینگونه نظرسنجی دارد!
آنچه روشن است، این شیوه ابداعی حضرات برای انتخاب سرمربی باشگاهی چون استقلال، اصلا شیوه درستی نیست. علاوه بر اشکال علمی و مدیریتی بر این راهکار، باید اشاره کرد چه بسا بسیاری از هواداران استقلال در این نظرسنجی اصلا شرکت نکنند، احتمال زیاد دارد هواداران تیمهای رقیب با شرکت در این پروژه، نظرات تخریبی و خلاف مصالح این باشگاه بدهند و ممکن است نظرسنجی با چربش نظرات آنها نیز مواجه شود و از آن مهمتر اینکه میزان علم، آگاهی، شناخت، درستاندیشی، صداقت نظر و قدرت تحلیل کافی شرکتکنندگان، محل اشکال و ایراد جدی است!
حال آنکه شیوه درست، مرسوم و مقبول این بود که آقایان برای بهره بردن از نظرات مشورتی و راهکارهای صائب، با تشکیل کمیته یا کارگروهی متشکل از صاحبنظران این حیطه اعم از کارشناسان، پیشکسوتان، اصحاب رسانه مطلع و افراد فنی خبره، با لحاظ کردن جوانب اساسی کار، اقدام به گزینش یک سرمربی توانمند، کارآمد و کاردان کنند. نیاز کنونی استقلال در بعد فنی مشخص است و نوع گزینه مورد نیاز نیز چندان مبهم نیست و چنین بازیهایی نیز نه پسندیده و مقبول است و نه مقرون به حزم و درستاندیشی.
آیا مدیران استقلال حاضرند چنین شیوهای را برای بررسی عملکرد خود اعمال کنند و در قبال هر نوع نتیجه برآمده از نظرسنجی هواداران درباره خویش، تمکین عملی کنند؟! به هر حال اگر چنین روشی در انتخاب سرمربی باشگاه صحیح و قابل استناد است درباره مدیران باشگاه نیز قطعا باید چنین باشد.
ارسال به دوستان
بررسی پنجره نقلوانتقالات زمستانی فوتبال اروپا
هنر سبدگردانی
محمد خواجهوندی: زمستان که میآید، فوتبال هم مثل زندگی میشود یک دوئل بیرحم. پنجره نقلوانتقالاتی هم که باز میشود، شبیه قمارخانهای است که بعضیها با جیب پر از میز خارج میشوند و بعضیها، همانهایی که با امیدی کور پای میز نشستهاند، همه چیز را از دست میدهند. حالا که این پنجره بسته شده، وقت آن است که ببینیم چه کسی با جیبهای پر از ستاره بیرون آمد و چه کسی در سرمای زمستان دست خالی ماند.
* تاتنهام و سلاحی که گرفت، سلاحی که از دست داد
تاتنهام به همان تیزی و زیرکی همیشگیاش ماتیاس تل را از بایرن شکار کرد اما وقتی نوبت اکسل دیاسی شد، ناگهان باد درِ بازارشان را بست. دیاسی از چلسی به استون ویلا رفت و تاتنهام ماند و حسرتی که در چشمهای هوادارانش برق میزد.
* سیتی و سرنوشت یک کاتالان لجوج
پپ گواردیولا، معمار کمالگرای فوتبال، در حالی که زمزمههای صرفهجویی و کاهش هزینههای سیتی گوش فلک را کر کرده بود، نیکو گونزالس را از پورتو آورد و بعد، یک لشکر از آیندهدارها را هم به تیمش اضافه کرد: عبدالقادر خوسانف، عمر مرموش، ویتور ریس و جوما باه. این خریدها برای سیتی، چیزی شبیه یک بیمهنامه گرانقیمت بود تا همچنان سایهاش روی لیگ برتر سنگینی کند.
* آن سوی آبها؛ خریدهایی که از فرط بیروحی، شبیه یک فنجان چای ولرم بودند
خارج از جزیره، نقلوانتقالات مثل یک جاده بیهیجان بود که فقط چند خودرو با سرعت متوسط از آن رد شدند. میلان و گالاتاسرای در خط حمله دستی به ترکیبشان کشیدند و النصر هم جان دوران را از استون ویلا گرفت تا رونالدو در دوران کهنسالیاش یک همبازی جوانتر داشته باشد. اما غیر از این، پنجره نقلوانتقالات در اروپا بیشتر شبیه یک شب برفی بود که همه در خانه ماندند و جز چند ردپا، چیزی در کوچهها دیده نشد.
* بازندگان و برندگان پنجره زمستانی
۱- فاتی؛ شوالیهای که زرهش زنگ زده (بازنده)
میگویند فوتبال، قصه شاهزادههایی است که یا پادشاه میشوند یا به گمنامی تبعید. آنسو فاتی، همان نوجوان معجزهگری که در ۱۶ سالگی لقب «وارث مسی» را گرفت، حالا در ۲۲ سالگی، شبیه شوالیهای است که زرهش زنگ زده و هیچ ارتشی حاضر نیست او را به خدمت بگیرد.
بارسلونا کاملاً روشن کرده بود حاضر است او را بفروشد اما هیچ تیمی حتی یک پیامک خشک و خالی هم برای خریدش نفرستاد. حالا او مانده و ۱۸۶ دقیقه بازی در این فصل و یک نیمکت سرد که روزبهروز رویای لاماسیا را در ذهنش کمرنگتر میکند.
۲- گواردیولا؛ فرمانروای همیشه برنده (برنده)
پپ شاید این روزها با بحرانهایی که حتی به مخیلهاش نمیرسید، دستوپنجه نرم کند اما یک چیز را خوب بلد است: وقتی همه دنیا علیه تو هستند، باید قویتر از قبل به میدان بروی.
مدیران منچسترسیتی هم انگار فهمیدهاند هیچ فرماندهای بهتر از این کاتالان برای فتح دوباره لیگ برتر وجود ندارد. آنها نه تنها ۴ بازیکن برایش خریدند، بلکه با تمدید قراردادی نجومی، خیال او را از آینده ارلینگ هالند هم راحت کردند. این یعنی گواردیولا، همچنان برای فتح لیگ آماده است.
۳- آموریم؛ در میدان جنگ، بدون مهمات (بازنده)
روبن آموریم، مرد پرتغالی، در منچستریونایتد درست همان احساسی را دارد که یک سرباز بدون تفنگ در میدان نبرد.
در این پنجره، یونایتد فقط ۲ کار کرد: مارکوس راشفورد را رد کرد و پاتریک دورگو ۲۰ ساله را آورد. همین و بس! اما آیا این ۲ تغییر کوچک میتوانند مشکلاتی مثل نداشتن خلاقیت، عدم انسجام و کمبود مهاجم تمامکننده را حل کنند؟ نه!
و حالا با مصدومیت لیساندرو مارتینز، وضعیت از یک بحران فوتبالی عبور کرده و رسیده به یک فاجعه تمامعیار. آموریم شاید هنوز نباخته باشد اما بدون شک با این شرایط، روزهای سختی در پیش دارد.
۴- مدیران بارسلونا؛ بازندگانی که البته خودشان باور ندارند (بازنده)
در بارسلونا، نقلوانتقالات دیگر شبیه به یک شوخی تلخ شده. وقتی نمیتوانی برای بازیکنهای مازاد خود مشتری پیدا کنی و وقتی حتی آنسو فاتی هم روی دستت باد میکند، یعنی وضعیت از بد هم بدتر است.
لاپورتا و رفقایش هنوز هم فکر میکنند بارسا همان غول ترسناک یک دهه پیش است اما وقتی هیچ تیمی حاضر نیست برای بازیکنانش حتی چند میلیون یورو خرج کند، واقعیت مثل یک سیلی، محکم توی صورتشان میخورد.
* و باز هم زمستانی دیگر…
پنجره زمستانی مثل یک نبرد خیابانی بود؛ بعضیها با زخمهای عمیق از آن خارج شدند، بعضیها با لبخندهای پیروزمندانه اما آنچه مسلم است، اینکه در فوتبال، زمستانها همیشه آغازگر بهار نیستند. گاهی اوقات، زمستان فقط یک یادآوری بیرحم است که نشان میدهد چه کسی برای جنگیدن ساخته شده و چه کسی باید تسلیم شود.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
آیا سیاست ترامپ در موضوع ایران تغییر کرده؟
رضا رحمتی: ترامپ از یک سو بخشنامه اجرایی ریاستجمهوری درباره ایران را امضا میکند که محتوای آن فشار حداکثری علیه ایران است، از سوی دیگر درباره ایران با احتیاط سخن میگوید و دم از مذاکره با رئیسجمهور ایران میزند و بدون رعایت تشریفات معمول ریاستجمهوری در ایالات متحده میگوید «آماده گفتوگو با رئیسجمهور ایران هستم»؛ جملهای که در عرف روابط خارجی ایالات متحده معمول نبوده است؛ این موضوع در دیدار با نخستوزیر رژیم اسرائیل نیز تکرار شد. ترامپ تاکید کرد «ایران کشور قدرتمندی است» و در حالی که خبرنگار تلاش میکرد بگوید ایران ضعیف شده است، ترامپ دوباره تاکید کرد «ایران قوی است». این نوع سخنان توسط دموکراتهایی شبیه اوباما نیز گفته نشده بود، چه رسد به جمهوریخواهانی که همواره با نگاه سختگیرانهتری با ایران برخورد داشتهاند و در حالی که روابط دیپلماتیک ایالات متحده در پیچ و خمهای مختلف کاخ سفید و در خطمشیهای غیرروشن دنبال میشود، این صحبتهای ترامپ را چگونه باید برداشت کنیم تا بتوانیم درک مناسبی از ترامپ در ۴ سال آینده داشته باشیم. به نظر میرسد ابتدا باید فلشبکی به دوره اول ریاستجمهوری ترامپ و نسبتش با ایران بزنیم و بعد سراغ «تغییر مواضع» برویم.
* نخست؛ سابقه مواجهه ترامپ با برجام؛ فقط «فشار حداکثری»
در دور نخست ریاستجمهوری ترامپ بر ایالات متحده آمریکا، ترامپ هم در کارزار انتخاباتی خود و هم بعد از استقرار به عنوان رئیسجمهور دائما از نکوهش برجام سخن میگفت تا اینکه نهایتا بعد از یک و نیم سال از برجام خارج شد. در نخستین اقدام، ترامپ شهروندان ایرانی را از ورود به ایالات متحده ممنوع کرد، سپس قانون کاتسا (قانون مقابله با دشمنان آمریکا از طریق تحریم) را در 11 مرداد سال 1396 امضا کرد که مجوز استفاده از بسته متنوعی از تحریمها به صورت یکجا علیه ایران را صادر میکرد؛ از حقوق بشری تا موشکی، منطقهای و برنامه تسلیحاتی. بعد از آن 18 اردیبهشت 1397 از برجام خارج شد و تحریمهای یکجانبه پیشابرجامی علیه ایران را بازگرداند و «فشار حداکثری علیه ایران» را شروع کرد. 19 فروردین 1398 سپاه پاسداران را به فهرست «سازمانهای تروریستی» وارد کرد. 2 اردیبهشت 1398 با هدف استراتژی «تصفیر نفت» ایران، معافیتهای کشورهایی را که از نفت ایران در شرایط تحریم خرید میکردند لغو کرد. در اقدامی شوکهکننده در 13 دی 1398 سردار حاجقاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران را در یک حمله مستقیم پهپادی در فرودگاه بغداد به شهادت رساند و ادعا کرد در صورتی که ایران پاسخی نامتناسب دهد، «هدف گرفتن 52 نقطه در ایران» از جمله مناطق فرهنگی در دستور کار آمریکا قرار خواهد گرفت. در این فهرست اقدامات ضدایرانی دیگری نیز وجود داشت، از جمله اینکه ترامپ در نخستین ماموریتهایی که به نمایندگان آمریکایی در کشورهای دیگر تفویض کرده بود، به آنها هشدار داده بود از وتوی خود برای ممانعت از اعطای وام و پول به ایران در محافل بینالمللی مثل صندوق بینالمللی پول استفاده کنند و مانع از دریافت وام توسط ایران از این صندوق شوند؛ موضوعی که عملیاتی و منجر به تحدید دسترسی ایران به منابع مالی و تسهیلاتی بینالمللی در صندوقهای مختلف شد. ترامپ سفرای خود را مامور کرد تمام دسترسیهای تجار این کشورها به بازار ایران را محدود کنند و چیزی غیر از اراده کاخ سفید در تعامل با ایران دنبال نشود. این وضعیت سختگیرانه تماما ایده سنتی آمریکا درباره ایران یعنی ایده «مهار» و «کنترل» را دنبال میکرد؛ چیزی که در ادبیات سیاست خارجی این کشور تحت عنوان «چماق» از آن یاد میشود.
* ترامپ منطق سیاست آمریکایی را فهمیده؟
اما این اقدامات و این همه فشار ترامپ در قبال ایران، یک چیزی کم داشت که موجب انتقاد رقبای دموکرات ترامپ در محافل سیاستگذاری و قانونگذاری این کشور شده بود و آن «در باغ سبز» بود. از ابتدای انقلاب اسلامی ایران تا ریاستجمهوری ترامپ بر آمریکا، ایالات متحده درباره ایران ۲ وضعیت را همزمان و به صورت موازی دنبال میکرد (حتی در دوره سختگیریهای جورج واکر بوش نیز این سختگیریها بر اساس همین منطق موازی انجام شد) و آن فشار واقعی در کنار امتیاز انتظاری بود. در عمل ایالات متحده تلاش کرده است از نظر واقعی بیشترین فشار را به ایران وارد کند و در کنار آن انتظار امتیاز را نیز در سیاست و جامعه ایرانی زنده نگه دارد. این تنها در دوره ترامپ بود که یک پای سیاست آمریکایی در قبال ایران میلنگید و تنها گزینه فشار واقعی وجود داشت، بدون اینکه انتظاری در جامعه ایرانی یا سیاست ایرانی نسبت به ایالات متحده زنده باقی بماند.
ترامپ در دوره نخست ریاستجمهوری خود فشار آورد، کنترل کرد، ترور کرد، تحریم کرد، تصفیر را دنبال کرد، ایرانیان را از ورود به کشورش ممنوع کرد و... همه آن چیزهایی که در زمان روسای جمهور قبلی ایالات متحده نیز انجام میشد اما سیاست ترامپ چه چیزی نداشت؟ انتظار امتیاز! انتظار امتیاز همان چیزی است که جامعه هدف را نسبت به سیاستهای اعمالی آمریکا علیه کشورشان منتظر نگه میدارد؛ انتظار «در باغ سبز» و «بهبود روابط»، همان استعاره سنتی سیاست آمریکایی علیه ایران، یعنی «هویج». در دوره اوباما همین «انتظار امتیاز» سبب تسهیل روند روابط بین ایران - آمریکا شد. این همان چیزی بود که با توجه به پروپاگاندای فشرده غربی سبب شد جامعه ایرانی تنها راه بهبود شرایط اقتصادی را در «امتیازاتی» دنبال کند که با «انتظار» رابطه با غرب بویژه آمریکا آن را برساخته بود. چنین وضعیتی میتوانست به صورت همزمان سیاست ایرانی را نیز دستخوش دستکاریهای سیاسی طرف غربی و فشار جامعه ایرانی کند. به نظر میرسد برجام مهمترین گرانیگاه برای همین موضوع انتظار امتیاز بوده است. بررسی زمینههای اجتماعی و سیاسی امضای برجام نشان میدهد از نظر روانشناختی سیاسی، این پرونده روابط ایران - آمریکا، یکی از بهترین مثالها برای سیاست فشار واقعی-انتظار امتیاز بوده است. برجام حتی در زمان اوباما هم برای ایران هویجی به دنبال نداشت، نمود آن را میتوان در 18 ماه بعد از امضای آن و ناتوانی ایران برای ارتباط با محافل اقتصادی بینالمللی به عیان دید اما برجام یک مولفه بارز داشت که همینک نیز در ذهنیت انسان ایرانی رسوب کرده و آن شکلگیری انتظار امتیاز در جامعه و سیاست ایران بود. جامعه و سیاست ایرانی همینک نیز تصور میکند برجام سبب شکلگیری امتیازات ویژه در زمینه اقتصادی شد و منتظر رسیدن به آن امتیازات است. صحبتهای اخیر ترامپ که تلاش میکند (به صورت نامتعارفی) به قدرت ایران احترام بگذارد، در کنار نتانیاهو مینشیند و میگوید «ایران کشوری قوی است»، میگوید «آماده گفتوگو با رئیسجمهور ایران هستم»، فرقی نمیکند آنها تماس بگیرند یا نه اما او آماده است، میگوید به دنبال شکوفایی ایران است و اینکه ایرانیان بتوانند خوب زندگی کنند، میگوید دوستان ایرانی زیادی دارد و... اینها و دیگر صحبتهایش، بیشتر از سیاست فشار حداکثری، با منافع آمریکا سازگاری دارد. در منطق آمریکایی جامعه و سیاست ایرانی باید «نسبت به انتظار امتیازاتی که آمریکا به ایران میدهد» امیدوار باقی بماند؛ در این صورت ترامپ میتواند امتیازات درشتی از ایران دریافت کند. ترامپ تنها با فشار نمیتواند از ایران امتیاز بگیرد. باید جامعه را نیز نسبت به انتظارات درباره رابطه با آمریکا شرطی باقی گذارد تا بتواند میوه آن را در زمان مناسب بچیند اما اینکه آیا ترامپ موفق به این کار خواهد شد یا آیا ترامپ که از نظر روانشناختی تمایل دارد سریعا به نتیجه برسد، منتظر میماند تا نتیجه صحبتهایش را ببیند و بر اساس آن رفتار خود را دنبال کند، موضوعی است که نیازمند گذر زمان است. دستکم 6 ماه زمان نیاز است تا ببینیم این رفتار جدید ترامپ چگونه باید ارزیابی شود.
ارسال به دوستان
دیدگاه
علیه تاریخ؛ علیه تجربه
حمید ملکزاده: چیزی در کمونیسم شوروی هست که برای سالهای زیادی بیاعتبار شده است: برقراری رابطه علّی میان یک رخداد و مرتفع شدن مسائل مختلف در حوزههای گوناگون از حیات یک واحد سیاسی، یا یک مجموعه از مردم. با وجود این هنوز تحلیلگران و نظریهپردازان زیادی هستند که این الگوی شبهعلمی کمونیستی را رها نکردهاند. سازمان کلی این الگوی شبهعلمی اینگونه است: الف- همه مشکلات فلان واحد سیاسی از فلان عامل ناشی میشود؛ ب- این عامل در نتیجه بهمان رخداد از بین میرود؛ نتیجهگیری: با از بین رفتن عامل ذکر شده در الف، همه مشکلات موجود در حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم مورد نظر رفع میشود. این رابطهای علی است که ذهن تقلیلگرای بخش زیادی از تحلیلگران و فعالان سیاسی علاقه دارد آن را به عنوان اصلی علمی، قاطع و اجتنابناپذیر بپذیرد. برای سالهای زیادی اینطور تبلیغ کردهاند که اگر ایران همه آن چیزی را که ایالات متحده آمریکا از ایران میخواهد انجام دهد، ناگهان همه مسائل داخلی کشور رفع خواهد شد. این خط استدلالی تا جایی پیش میرود که مثلا درباره پدیدههایی تاریخی مانند کودتای بیستوهشتم مرداد علیه دولت منتخب دکتر محمد مصدق مداخلات امنیتی، نظامی و سیاسی دولت وقت ایالات متحده آمریکا در طراحی و پیشبرد کودتا را سفیدشویی و اینطور ادعا میکند که «اگر مصدق با آمریکاییها سازش کرده بود هم دولت پایدارتری میداشت و هم منافع ایران از استخراج نفت بیشتر میبود». من اینطور فکر میکنم که این خط استدلال از بیماری علیگرایی ذهن ریاضیاندیش تحلیلگرانی برمیآید که در دام شکلی از شبهعلم صوری گرفتار شدهاند. بیانات روز گذشته رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نکات قابل توجهی را درباره این خط استدلالی شبهعلمی در خود جا داده بود.
* ما و مسائلی که به عنوان یک دولت داریم
در رابطه با موضوع مذاکره با دولت ایالات متحده آمریکا یک خط تحلیلی وجود دارد که ادعا میکند دولت ایران بدون مذاکره با دولت ایالات متحده آمریکا نمیتواند مسائل داخلیاش را حل کند. این موضوع بیشتر به خاطر مشکلاتی مطرح میشود که ممکن است سیاستهای خصمانه ایالات متحده آمریکا در رابطه میان با دولتهای دیگر از جنبههای سیاسی، نظامی و اقتصادی به وجود بیاورد؛ سیاستهای خصمانهای که البته کار حکمرانی در داخل ایران را با مخاطراتی مواجه کرده است. موضوع مهمی که درباره این مخاطرات باید در نظر بگیریم این است که آنها محصول سیاستهای دولت آمریکا علیه دولت و مردم ایران هستند. خط تحلیلی که از آن صحبت میکنیم در صورتبندی کردن رابطه ایران با دولت ایالات متحده این رابطه را برعکس میکند. یعنی نقطه آغاز مخاصمه و عامل اصلی تشدید آن را در طرفی از رابطه تعیین میکند که از رفتار خصمانه مورد نظر آسیبدیده است؛ یعنی اینطور ادعا میکند که «آمریکاستیزی» دولت جمهوری اسلامی ایران زمینهساز وضع تحریمها و اقدامات خصمانه دولت آمریکا در محیط بینالمللی علیه ایران بوده است. این بخش اول از مقدمهای است که به ظهور استدلالی شبهعلمی نیرو میبخشد که بر اساس آن اگر ایران «آمریکاستیزی» را کنار بگذارد، همه مشکلات و مسائل داخلی و بینالمللی آن حل میشود.
برای اینکه نشان دهیم این صورتبندی از بنیان غلط است، یک آزمایشگاه تاریخی نزدیک داریم که میتوانیم به آن استناد کنیم: دوران حکومت محمدرضا پهلوی.
مسائلی که ما در ایران امروز دست به گریبانشان هستیم تا حد زیادی میراث حکومت پهلوی و مدل نوسازی نامتوازن و دستوری مورد نظر پهلوی دوم است؛ مسائلی که در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دولتهای مختلف مغفول ماند و هر روز گستردهتر شد. این مشکلات در دورانی ایجاد شد که حکومت وقت ایران به عنوان ژاندارم منطقه و در همسویی با سیاستهای بلوک غرب با محوریت دولت ایالات متحده آمریکا عمل میکرد؛ موضوعاتی حل نشده که باید ضمن بازنگری در فهمی که از توسعه داریم، یعنی بازنگری درباره میراث پهلوی در زمینه توسعه نامتوازن شهرها و مناطق مختلف کشور و از طریق اقدام خردمندانه برای اصلاح سازوکارهای اداری کشور به آن پاسخ دهیم. ما تنها وقتی میتوانیم به شکل مشروعی به دعاوی این استدلال شبهعلمی گوش دهیم که همه اقدامات لازم برای رفع مشکلات داخلی را انجام داده باشیم و هنوز، یا حداقل در مراحلی برای محقق کردن اهداف خود به بازنگری در رابطه با دولت ایالات متحده یا هر دولت دیگری، جز رژیم غاصب صهیونیستی انجام داده باشیم.
* ایران و دولت ایالات متحده آمریکا؛ تاریخی که باید از سمت ایران خواند
برای کسب توفیق در امر مذاکره باید از یک طرف درک روشنی از تاریخ مواجهه طرفین مذاکره با یکدیگر را در ذهن حاضر کرد و از طرف دیگر باید ذهنیت کسانی را که درباره موضوع مذاکره نقشی تأثیرگذار دارند بخوبی شناخت. این قاعده کلی بویژه درباره رابطه بین ایران و دولت ایالات متحده آمریکا باید مورد توجه قرار بگیرد، چرا که این موضوعی نیست که بهسادگی و ضمن استفاده از قواعد شبهعلمی و تکعلتی مرسوم در میان بخشی از تحلیلگران و فعالان سیاسی ایرانی آن را توضیح داد یا راهکاری برای حلکردن آن پیدا کرد.
قبل از هر چیز باید این نکته را در نظر داشته باشیم که ایران و دولت ایالات متحده آمریکا تاریخ معلومی دارند؛ تاریخی مملو از مداخلات نظامی، امنیتی و سیاسی دولت ایالات متحده آمریکا در امور داخلی ایران که عموما علیه اراده عمومی محقق شده ایرانیان عمل کرده است. از موضوع سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق تا حمایت تمامعیار از دیکتاتوری خاندان پهلوی به بهانه مبارزه با بلوک شرق تا حمایت تسلیحاتی، اطلاعاتی و سیاسی از رژیم صدام در میدان نبرد یا مجامع بینالمللی موضوعاتی است که تاریخ ایران و آمریکا را نمیتوان بدون در نظر گرفتن آنها مورد مطالعه قرار داد.
همچنین نباید این مساله را نیز نادیده گرفت که هر بار تلاش دولت جمهوری اسلامی ایران برای حل موضوعاتی که بین ۲ دولت وجود دارد، با اقدامی خصمانه از طرف دولت ایالات متحده آمریکا پاسخ داده شده است. قرار گرفتن نام ایران در میان دولتهای محور شرارت، زمانی که ایران درباره مسائل بعد از 11 سپتامبر بیشترین همکاری و همدلی ممکن را با مردم و دولت آمریکا نشان داده بود، اخلال در اجرای مفاد برجام به نفع مردم ایران در دولت باراک اوباما و خارج شدن دولت ترامپ از این توافق، در حالی که دولت ایران همه تعهدات خود را با دقت و وسواس زیادی به مرحله اجرا درآورده بود و نهایتا حمایت سیاستمداران آمریکایی از معاندان نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق اعطای کمکهای مالی رسمی از بودجه عمومی دولت آمریکا که با هدف برهم زدن امنیت و ثبات داخلی ایران صورت پذیرفته، هر کدام به نحوی زمینههای تاریخی حاکم بر رابطه میان این ۲ دولت را تشکیل میدهد. هر شکلی از بحث درباره مذاکره میان 2 دولت، اگر بدون توجه به این تاریخ انجام شود، تنها به سرخوردگی سیاسی و ملی دیگری منتهی خواهد شد؛ به قدم زدن در مسیری که از ابتدا برای نرسیدن در آن پا گذاشتهاند.
ارسال به دوستان
نگاه
مذاکره با آمریکا راهحل مشکلات کشور نیست
مرتضی علیزاده: بیانات روز جمعه حضرت آیتالله خامنهای در جمع فرماندهان نیروی هوایی ارتش درباره مذاکره با آمریکا نهتنها یک موضعگیری سیاسی، بلکه بازتابی از یک تجربه تاریخی است که به طور مستقیم به سیاست خارجی جمهوری اسلامی گره خورده است. این سخنان در حالی مطرح شد که برخی جریانهای سیاسی و حتی برخی مسؤولان دولتی بار دیگر از احتمال مذاکره با آمریکا سخن میگویند؛ گویی تجربههای تلخ گذشته را به کلی فراموش کردهاند. رهبر انقلاب با اشاره به مذاکرات دهه 90 و توافقی که تحت عنوان «برجام» حاصل شد، به وضوح نشان دادند این تجربه نهتنها نتوانست گرهی از مشکلات کشور باز کند، بلکه خود به ابزاری برای اعمال فشار بیشتر تبدیل شد. ایشان تأکید کردند آمریکا حتی به تعهدات خود در آن توافق عمل نکرد و در نهایت همان توافق نیز توسط رئیسجمهور وقت ایالات متحده که بتازگی مجددا سر کار آمده است، پاره شد. این یادآوری تاریخی، پیامی روشن دارد: اعتماد به آمریکا میتواند برای کشور خسارتبار باشد. آیتالله خامنهای در سخنان شان بارها از واژه «تجربه» استفاده کردند. این تأکید نشاندهنده آن است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی نباید بر مبنای خوشبینی و امیدهای واهی به آمریکا شکل بگیرد، بلکه باید بر «عقلانیت تاریخی» استوار باشد. تجربهای که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند تنها مربوط به مذاکرات برجام نیست، بلکه شامل دههها برخورد خصمانه آمریکا با ایران است؛ از کودتای 28 مرداد گرفته تا حمایت از رژیم صدام در جنگ تحمیلی و تحریمهای اقتصادی گسترده در همه سالهای پس از انقلاب. سخنان رهبری همچنین پاسخی روشن به فضاسازیهایی است که در ماههای اخیر توسط برخی جریانهای نزدیک به دولت چهاردهم شکل گرفته است. این جریانها تلاش کردهاند مذاکره با آمریکا را راهحلی مطلق برای مشکلات اقتصادی کشور جلوه دهند اما آیتالله خامنهای با رد این ادعا تأکید کردند مشکلات کشور ریشه در عوامل داخلی دارد و راهحل آن نیز در داخل کشور نهفته است. این نکته بسیار مهم است، چرا که هرگونه امیدواری کاذب نسبت به مذاکره با آمریکا میتواند باعث انحراف توجه مسؤولان از مسائل داخلی شود. حل مشکلات مردم مستلزم عبور از «ایده» مذاکره با آمریکاست و دولت باید هر چه سریعتر ایدههای جایگزین را در دستور کار قرار دهد. در واقع به نظر میرسد نکات رهبر انقلاب درباره مذاکره یک «کمک بزرگ» به دولت در مسیر اداره کشور و رفع مشکلات مردم است.
این سخنان دولت را از یک مسیر اشتباه و پرهزینه بازمیدارد و به سمت مسیر درست هدایت میکند. یکی دیگر از مهمترین بخشهای سخنان رهبر انقلاب، اشاره به رفتار تهدیدآمیز آمریکا بود. ایشان تأکید کردند اگر آمریکا تهدیدات خود را عملی کند، ایران نیز بدون تردید پاسخ خواهد داد. این موضع قاطعانه نشاندهنده آن است که جمهوری اسلامی نهتنها تسلیم فشارها نخواهد شد، بلکه آماده مقابله با هرگونه اقدام خصمانه است. این پیام برای مخاطبان داخلی و خارجی اهمیت ویژهای دارد، چرا که هم انسجام ملی را تقویت میکند و هم طرف مقابل را نسبت به عواقب اقداماتش آگاه میسازد. حفظ امنیت کشور و هوشیاری در برابر دشمن، از اولویتهای اساسی است که نباید در هیچ شرایطی نادیده گرفته شود، در حالی که از برخی موضعگیریهای مسؤولان دولتی طی چند ماه گذشته موضع ضعف استشمام میشود. اما تأکید بر «شرافتمندانه نبودن» مذاکره با آمریکا از سوی رهبر انقلاب، فراتر از یک موضع سیاسی یا دیپلماتیک، بازتابی از یک دیدگاه اخلاقی-ارزشی نسبت به روابط بینالملل است.
از نگاه رهبر انقلاب، مذاکره با کشوری که بارها تعهدات خود را نقض کرده و همواره درصدد تضعیف جمهوری اسلامی بوده، غیرعاقلانه و مغایر با اصول عزت و شرافت ملی است.
در نهایت به نظر میرسد بیانات دیروز رهبر انقلاب یک پیام روشن برای همه مسؤولان کشور دارد: حل مشکلات کشور نیازمند اتکا به ظرفیتهای داخلی و تقویت اتحاد ملی است. ایشان راهپیمایی 22 بهمن را نماد این اتحاد دانستند و بر نقش ملت بصیر و مسؤولان خستگیناپذیر تأکید کردند. این سخنان نشاندهنده آن است که رهبر انقلاب همچنان امیدوارند دولت بتواند با تکیه بر توان داخلی، گامهای مؤثری در جهت کاهش مشکلات معیشتی مردم بردارد. این بیانات پاسخی قاطع به فضاسازیهای اخیر برخی جریانها و رسانهها درباره مذاکره با آمریکا بود و نقشه راهی برای آینده سیاست داخلی و خارجی کشور ارائه کرد. تجربه تاریخی، عقلانیت در تصمیمگیری، قاطعیت در برابر تهدیدات خارجی و اتکا به ظرفیتهای داخلی، محورهای اصلی این نقشه راه است که اگر جدی گرفته شود، میتواند دولت را به مسیر درست اداره کشور هدایت کند.
ارسال به دوستان
خبر
سردار ناجی کارتال شد
پرسپولیسبه رده سوم صعود کرد
پرسپولیس با برتری یک بر صفر مقابل گلگهر سیرجان در هفته نوزدهم لیگ برتر، 3 امتیاز مهم کسب کرد و به جایگاه سوم جدول صعود کرد. این دیدار که روز شنبه در ورزشگاه شهدای شهر قدس برگزار شد، با تکگل سردار دورسون، مهاجم جدید سرخپوشان، به پایان رسید.
* نیمه اول؛ موقعیتهای از دسترفته
پرسپولیس بازی را با حملهای سریع از سمت راست آغاز کرد اما مدافعان گلگهر توپ را دور کردند. دقیقه ۱۴، حامدیفر با پاس در عمق، تیکدری را در موقعیت خوبی قرار داد اما با دخالت فرجی توپ به کرنر رفت. گلگهر دقایقی بعد روی ارسال کرنر رزاقپور 2 موقعیت متوالی داشت؛ ابتدا گندوز با واکنشی خوب ضربه تیکدری را مهار کرد و سپس ضربه سر علی قربانی با اختلاف اندک از کنار دروازه بیرون رفت. دقیقه ۳۵، مهاجم گلگهر شانس دیگری برای گلزنی داشت اما ضربه او از بالای دروازه پرسپولیس به بیرون رفت تا نیمه اول بدون گل به پایان برسد.
* نیمه دوم؛ طلسمشکنی سردار
پرسپولیس نیمه دوم را تهاجمیتر آغاز کرد و دقیقه ۵۲ موقعیتی جدی به دست آورد. کنعانیزادگان توپ را برای میلاد محمدی ارسال کرد و پاس عرضی او علیپور را در موقعیت گلزنی قرار داد اما ضربه این مهاجم در اختیار اخباری قرار گرفت.
دقیقه ۵۵، اشتباه علیزاده فرصتی برای علیپور ایجاد کرد اما پاس او به آلکثیر دقت کافی را نداشت و این موقعیت هم از دست رفت. دقیقه ۶۸، ارسال زیبای سروش رفیعی از روی ضربه ایستگاهی، فرشاد فرجی را در موقعیت خوبی قرار داد اما ضربه سر او روی سقف دروازه فرود آمد.
طلسم بازی دقیقه ۷۲ شکست؛ امید عالیشاه با یک ارسال دقیق، توپ را به محوطه جریمه فرستاد. پس از برخورد توپ به آلکثیر، سردار دورسون با ضربهای دقیق دروازه اخباری را باز کرد تا نخستین گل خود در لیگ برتر ایران را به ثمر برساند.
* VAR و پنالتی مردود
دقیقه ۷۵، پرسپولیس در موقعیتی بحثبرانگیز صاحب یک ضربه پنالتی شد اما پس از بررسی VAR، داور اعلام کرد میلاد محمدی هنگام توپگیری روی مجید عیدی مرتکب خطا شده است و تصمیم خود را تغییر داد.
پرسپولیس با این برد، ۳۷ امتیازی شد و به رده سوم جدول صعود کرد. سردار دورسون نیز در نخستین بازی خود برای سرخپوشان عملکرد درخشانی داشت و ناجی تیمش شد.
***
درخشش خارجیهای استقلال خوزستان
در حالی که این روزها عملکرد مطلوب بازیکنان خارجی استقلال خوزستان در لیگ برتر سروصدای زیادی کرده (تیوی بیفوما و کاینا نونس) عملکرد درخشان مدافع بلندقامت یونانی آن تیم یعنی «دیمیتریس چاتزیسائیاس» به چشم نمیآید، این در حالی است که وی در ۲ بازی اخیر این تیم میانگین نمره 6.94 را به ثبت رسانده است. دیمیتریس در ابتدای فصل به علت اضافه وزن بازیهای زیادی را از دست داد اما نیمفصل دوم عملکرد خوبی را از خود به نمایش گذاشته است.
وی روز جمعه در بازی استقلال خوزستان ـ شمسآذر طبق آمار یکی از برترین بازیکنان میدان بود.
ارسال به دوستان
کابوس درویش این روزها تنها یک چیز است
پایان کار بدون جام
بهراد رشوند: رضا درویش حالا دیگر از آن مدیرانی نیست که با خیال راحت روی صندلیاش تکیه بزند و قهوهاش را مزهمزه کند. صندلیاش، درست مثل تیمش، زیر پایش لرزان شده و هر صدای اعتراض، یک زلزله کوچک است. فصل را که بالا و پایین کنیم، میبینیم خطر یک پایان تلخ، نزدیکتر از همیشه شده؛ پرسپولیس قهرمان، حالا در مسیر یک سال بدون جام قدم میزند و «آقای مدیر» نفسهای سنگین هواداران را پشت سرش حس میکند.
* ۳ کاپیتان روی نیمکت؛ کشتی بدون سکان
آنها که فوتبال را خوب میشناسند، میدانند تغییر سرمربی وسط فصل، یعنی چرخیدن وسط توفان. پرسپولیس این فصل ۳ ناخدا روی عرشه دیده؛ اول گاریدو، بعد کریم باقری و حالا اسماعیل کارتال. این رفتوآمدها، هم ثبات تاکتیکی را از تیم گرفت و هم تمرکز بازیکنان را. تیمی که در سالهای قبل مثل یک ساعت سوییسی دقیق کار میکرد، حالا هر دقیقه یک ایراد جدید پیدا میکند. درویش، در این تئاتر مربیبازی، خودش را در نقش کارگردان دید اما حالا تماشاگران راضی نیستند و سوتهای اعتراضی بلندتر از همیشه شده است.
* جامی که رفت، کابوسی که ماند
پرسپولیس در سوپرجام، نخستین ضربه را خورد؛ باخت به سپاهان، یعنی شروع یک مسیر ناهموار. تیمی که تا دیروز همه را میبرد، حالا یکییکی جامها را دودستی تقدیم میکند. بعدش نوبت لیگ نخبگان آسیا شد؛ جایی که سرخها، به جای صعود مقتدرانه، حالا در مرز حذف قرار دارند. آنها که روزی برای قهرمانی در آسیا نقشه میکشیدند، حالا در حسرت یک بلیت صعود ماندهاند.
* لیگ برتر؛ سقوط از قله به دره
جدول را که نگاه میکنی، پرسپولیس را آن بالاها نمیبینی. تیمی که همیشه یا اول بود یا دوم، حالا در رتبه چهارم ایستاده و مدعیان قهرمانی را با فاصله تماشا میکند. سپاهان و تراکتور، یک قدم جلوتر از تیمی هستند که همیشه به بردن عادت داشت. از آن طرف، در جام حذفی هم قرعه بدی نصیبشان شده؛ یک نبرد دیگر با همان سپاهانی که ۲ بار شکستشان داده. اگر این یکی هم از دست برود، دیگر چیزی از صبر هواداران باقی نمیماند.
* پلن B دارید؟
درویش، ۲ فصل پیش، سلطان جامها بود؛ مدیرعاملی که زیر پرچمش، پرسپولیس همه چیز را فتح کرد اما فوتبال، صبر ندارد. باختهای این فصل، جامهای ازدسترفته و امیدهای در حال فروپاشی، همه انگشت اتهام را به سمت او گرفتهاند. پایان این فصل، برای او یا یک بازگشت باشکوه است، یا وقت خداحافظی. آیا رضا درویش راهی برای فرار از این کابوس پیدا میکند، یا سرنوشتش هم مثل جامها، از دست خواهد رفت؟
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|