«ایران»؛ از اسطوره تا تاریخ
«ایران» را باید از نظرگاههای مختلف بشناسیم و پیدرپی و در هر فرصتی«ایرانپژوهی» کنیم تا بیشتر دوستش بداریم و کسانی فریب تبلیغات دشمنان ایران را نخورند و بدانند که ایران نه کشوری «نوبنیاد» است و نه «برساخته»، بلکه ایران و نام ایران عمری به درازای تاریخ دارد.

ابوالفضل بیهقی (زاده ۳۸۵ قمری) در تاریخ معتبر و مشهور خود که هم از لحاظ تاریخی و هم از نظر ادبی ارزش فراوان دارد، به تفصیل و با جزئیات تاریخ دوره غزنویان را نوشته است. امروزه از ۳۰ مجلد نوشتهشده به وسیله او، پنج مجلد باقی مانده که بیشتر آنها مربوط به وقایع دوره سلطان مسعود است و به همین دلیل گاهی از آن با عنوان «تاریخ مسعودی» یاد شده است. بیهقی در دربار غزنویان بوده و غزنویان که مشروعیت خلافت خود را از خلیفه بغداد میگرفتند، احتمالا التفات چندانی به «هویت ملی ایران» نداشتهاند؛ با این حال، بیهقی گذشته از کنایه و اشاره و ترکیب نام ایران به نقل از دو قصیده از ابوحنیفه اسکافی (زاده حدود ۴۵۰ قمری) از «ایران» به معنی «کشور ایران» نام برده است. در قصیده سوم از مجموعه اشعار اسکافی چنین میخوانیم: «زلف تو کیست که او بیم کند چشم تو را / یا کیای تو که کنی بیم کسی را تعلیم؟ / این دلیری و جسارت نکنی بار دگر / گر شنیدستی نام مَلک هفت اقلیم / خسرو ایران، میر عرب و شاه عجم / قصه موجز به، سلطان جهان ابراهیم». اسکافی در قصیده چهارم نیز که به درخواست ابوالفضل بیهقی، سلطان محمود را که در آن زمان در قید حیات نبوده، مدح کرده و او را خسرو کشور ایران خطاب کرده است: «می نخورد لاله برگ و ابر نخندد / تا ندهی هر دو را تو زین پس فرمان / خسرو «ایران» تویی و بودی و باشی / گرچه فرودست غره گشت به عصیان». دیگر شاعر ایرانی که در شعر خود از ایران نام برده، اسماعیل ارزقی هروی درگذشته به سال ۴۶۵ قمری است؛ او زاده شهر هرات است و اشعاری از او به جای مانده و نظم کتاب «سندبادنامه» را به او نسبت دادهاند. وی در اشعارش چهار بار از ایران نام برده، یک بار در قصیده ۵۱ دیوانش که ممدوح خود را چنین ستایش کرده است: «نوک زوبین خسته اندر نافه آهوی مشک / زهر پیکان رانده اندر زهره شیر ژیان / هر که او نخجیرگاه خسرو ایران بدید / از شگفتیهای عالم نیست طبعش را بیان» و بار دیگر در قصیده ۶۴ سه بار نام ایران را تکرار کرده است: «چون قدح گیری در ایوان، زیور هر مجلسی / چون زرهپوشی به میدان، زینت هر لشکری / خوبی از ایوان شاهنشاه «ایران» بگذرد / چون تو در ایوان شاهنشاه «ایران» بگذری / بوالفوارس خسرو ایران طغانشه، آنکه زوست / ازعدو ایام خالی و ازفتن ملکت بری». «اسدی توسی»، شاعر، نویسنده و پژوهشگر(درگذشته به سال ۴۶۵ قمری) و سراینده مثنوی حماسی «گرشاسبنامه» است که به پیروی از «شاهنامه فردوسی» سروده است. افزون بر آن، کتابی پژوهشی با نام «الابنیه عن حقایق الادویه» در علم پزشکی و نیز فرهنگ «لغت فرس» از اوست که از نخستین فرهنگهای لغت زبان فارسی به شمار میرود. او در مثنوی گرشاسبنامه بیش از ۵۰ بار نام ایران را آورده است. نگاه اسدی توسی به تاریخ ایران و عشق و علاقهاش به ایران، مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی بیرون از اندازه و شمار است. او در آغاز داستان علاقه خود را به تاریخ اساطیری ایران با تصریح میگوید: «به روم و به هندوستان و به چین / به ایران وهرهفت کشور زمین / که با رأی ما هر که دل کرد راست / بجویند جمشید را تا کجاست» و در ادامه پهلوان داستان خود را چنین معرفی میکند: «جوانی به آیین ایرانیان / گشادهکش و تنگ بسته میان». اسدی در «جنگ اول گرشاسب با بهو» چندین بار نام ایران را در ضمن داستان آورده است: «دلیران ایران برون تاختند / جدا هر یکی جنگ برخاستند / از ایرانیان کس نشد چیر دست / که بر ما ز پیلان ما بُد شکست / به ایرانیان هر که بودند نیز / بسی داد دینار و دیبا و چیز» و در جنگ دوم گرشاسب نیز نبرد ایرانیان را چنین توصیف میکند: «همی گفت در کوشش و دار و برد / جز ایرانیان را نزیبد نبرد»...
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها