وحدت ملی، پشت میز
مهرداد احمدی: دور دوم مذاکرات غیرمستقیم میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در سکوتی معنادار و بدون هیاهوی رسانهای برگزار شد؛ سکوتی که برخلاف تصورات رایج، نه نشانهای از انفعال، که نشانگر نوعی بلوغ و انسجام در سطح ملی است. آنچه در این دو دور مذاکره بیش از همه جلب توجه میکند، نه محتوای محرمانه گفتوگوها یا توازن فنی مطالبات 2 طرف، بلکه پیدایش نوعی ادراک جمعی است که نه از دل پروپاگاندای رسانهای، بلکه از بطن یک تجربه تاریخی تلخ و بیدارکننده سر برآورده است؛ تجربهای که از 7 اکتبر 2023 آغاز میشود و با ظهور مجدد ترامپ و آشکار شدن ذات بیپرده و خشن محور آمریکایی - صهیونیستی به اوج میرسد. جامعه ایران، چه در سطح نخبگان و چه در لایههای تودهای، در مواجهه با وقایع پس از حمله مقاومت فلسطین به رژیم اشغالگر و پاسخ جنایتبار اسرائیل به آن، به نقطهای از درک مشترک رسیده که در 2 دهه اخیر بیسابقه است. این درک مشترک، نه وحدتی آرمانی یا ساختگی، بلکه انسجامی واقعی، ملموس و موقعیتی است؛ انسجامی برآمده از فهم ضرورتهای بقا، بازشناسی دشمن و درک محدودیت قدرتهای خارجی در حل بحرانها. هنگامی که ایالات متحده، به عنوان شریک کامل نسلکشی در غزه، بیهیچ پردهپوشی از جنایات رژیم صهیونیستی حمایت کرد و اروپا نیز در نهایت انفعال تنها نظارهگر ماند، آن بخش از جامعه ایرانی که هنوز به میانجیگری غرب خوشبین بود نیز ناگزیر چشم گشود. مذاکره با آمریکا در چنین بستری دیگر نه از سر باور به نظم بینالملل یا اعتماد به راستیآزمایی قدرتها، بلکه از جایگاهی متفاوت و البته هوشمندانه پیگیری میشود. این تفاوت بنیادین در نگرش، آن چیزی است که بنیاد بازی را دگرگون میکند. در این وضعیت، مذاکره نه ابزار کسب مشروعیت، بلکه یکی از ابزارهای حفظ منافع ملی است. چنین تغییری در نگرش، بیش از هر توافق یا شکست احتمالی، جبهه دشمن را به هراس میاندازد، چرا که دشمن برای دههها عادت کرده بود با وعدههای توخالی، جامعه ایرانی را به دوگانههایی جعلی چون «مذاکره یا جنگ»، «صلح یا انزوا» و «جهانی شدن یا فروپاشی» سوق دهد و در پس این دوگانهسازیها به تحلیل انسجام ملی بپردازد. اینک اما با ورود به وضعیت جدید، چنین سناریوهایی دیگر کارایی ندارد. جامعهای که مدتهاست صحنههای کشتار بیرحمانه کودکان و زنان فلسطینی را میبیند و در همان حال، از سکوت وقیحانه دولتهای غربی نسبت به این جنایات آگاه است، دیگر نمیتواند امیدی به نقشآفرینی بیطرفانه آنها داشته باشد. این بیداری ادراکی، مهمترین دستاورد راهبردی جمهوری اسلامی ایران در شرایط کنونی است؛ بیداریای که نه از طریق تبلیغات، که از مجرای عینیترین واقعیتها به دست آمده و همین، آن را بادوام و ریشهدار کرده است. در این میان، نقش دیپلماتهای ایرانی، بویژه سیدعباس عراقچی در حفظ این انسجام و ارتقای آن به سطح کنشگری، قابل توجه است. عراقچی که سالها در دل مذاکرات هستهای نقشآفرین بوده، اکنون در سکوتی دقیق و حسابشده، هدایت روند را به عهده دارد. برخلاف دورههای پیشین که مذاکرهکنندگان ایرانی ناگزیر از پاسخگویی به جوسازیهای داخلی و بینالمللی بودند، اینک شاهد دیپلماسی آرام، منضبط و مقتدر هستیم. عراقچی تنها زمانی سخن میگوید که ضرورت ایجاب کند و همین غیاب رسانهای، خود به استراتژیای مؤثر بدل شده است. رسانههای دشمن که پیشتر از خلال اظهار نظرهای ضدونقیض، اختلافات جناحی و افشاگریهای داخلی، عملیات روانی گستردهای علیه ایران به راه میانداختند، اکنون در خلأ تحلیلی به سر میبرند. آنها چیزی برای برجسته کردن ندارند؛ نه شکافی، نه اختلافی، نه اظهارنظر بیجایی. این وضعیت، همان چیزی است که پروژههای براندازی را به بنبست رسانده است. براندازانی که در طول سالهای اخیر تلاش کرده بودند با برساختن تصویر یک جامعه گسسته، دوپاره و فاقد درک مشترک از منافع ملی، زمینه فروپاشی تدریجی اعتماد عمومی را فراهم کنند، اکنون با واقعیتی تازه روبهرو هستند؛ وحدتی زیرپوستی اما مقاوم. این وحدت، بیش از هر چیز وحدتی در شناخت است. شناخت اینکه دشمن نه از سر تفاوتهای فرهنگی یا سیاسی، بلکه از موضعی تمدنی و حذفگر به ایران مینگرد؛ شناخت اینکه جنگ در غزه، نه فقط جنگی علیه مردم فلسطین بلکه تمرینی برای جهان پسااقتدار غرب است؛ شناخت اینکه ظهور ترامپ دوم، صرفاً بازگشت یک چهره سیاسی نیست، بلکه نشانهای از ورود آمریکا به مرحلهای عریان از خشونت سیاسی و بینظمی ژئوپلیتیک است؛ شناخت اینکه جمهوری اسلامی برای تقویت خود، باید بر پایه استقلال فکری و اقتدار درونی، سیاست خارجی خود را سامان دهد، نه بر مدار وعدههای غیرقابل اتکای غرب.
از این رو، آنچه جبهه دشمن را خشمگین کرده، نه صرف مذاکرات، بلکه شکل و محتوای نوظهور آن است؛ مذاکرهای بدون شکاف، بدون شوآف و بدون استیصال؛ مذاکرهای که بیش از آنکه به نتیجه دل ببندد، به فرآیند و موضع تکیه دارد. این، یعنی عبور از دیپلماسی نیازمحور به دیپلماسی مبتنی بر قدرت. دشمن میداند چنین تغییر نگرشی، در صورت تثبیت میتواند زیرساختهای دههها تلاش نفوذ را بیاثر کند. وقتی دیگر نمیتوان از اختلافات داخلی برای امتیازگیری بهره برد، وقتی رسانههای داخلی در برابر وسوسه دوگانهسازی مقاومت میکنند، وقتی دیپلماتها بر محور یک درک مشترک حرکت میکنند، آنگاه فضای بازی برای دشمن تنگ میشود. در چنین وضعیتی، پروژههای براندازانه که همواره بر دوگانهسازی و ساختن تصویر یک «نظام بیپشتوانه» استوار بودهاند، با شکست مواجه میشوند. وحدتی که در جامعه ایرانی پدید آمده، شاید آشکار و پررنگ نباشد اما در بزنگاههای حساس، خود را بهروشنی نشان میدهد. همین که مردم با وجود دشواریهای اقتصادی، تحریمها و فشارهای روانی، در مواجهه با وقایع بینالمللی بر موضع استقلال کشور تأکید دارند، یعنی نوعی توافق ضمنی شکل گرفته است؛ توافقی که حتی اگر در سطح نخبگانی و تصمیمگیری به صورت رسمی ابراز نشود، در رفتار عمومی مردم خود را نشان میدهد. چنین وحدتی، نهتنها سرمایهای راهبردی، بلکه عاملی بازدارنده در برابر هرگونه ماجراجویی خارجی است. دشمنی که با تصور جامعهای متفرق وارد معادلات میشود، وقتی با ملتی یکپارچه، ولو در سطح ادراک، مواجه شود، ناگزیر از بازنگری در راهبردهای خود خواهد بود. انسجامی که ایران امروز به آن دست یافته، نه از جنس تبلیغات رسمی، که برآمده از یک روند طبیعی و انباشتی است؛ روندی که از دل رنج، تحریم، خیانت غرب و خونهای ریختهشده در غزه شکل گرفته و همین، آن را نفوذناپذیر و پایدار کرده است. در نهایت، شاید این مذاکرات به توافقی منتهی نشود و شاید باز هم آمریکا از تعهدات خود عقبنشینی کند اما آنچه باقی خواهد ماند، تجربهای راهبردی و ارزشمند برای جامعه ایرانی است؛ تجربه حرکت بدون تکیه بر اعتماد به بیگانه، تجربه گفتوگو از موضع قدرت و تجربه مواجهه با جهان پساغربی. همین تجربه، خود دستاوردی است که هیچ دشمنی قادر به مصادره آن نخواهد بود و اگر جبهه دشمن اینچنین خشمگین است، برای آن است که درمییابد جامعه ایرانی در حال عبور از یک آستانه تمدنی است؛ آستانهای که در آن، فهم مشترک از خطر، همبستگی پنهان از دید و اعتماد نسبی به مسیر، ابزارهای اصلی بقاست. ایران در میانه بحرانهای جهانی، از دیپلماسی نیازمحور به دیپلماسی شأنمحور گذر کرده است. این تغییر، نه ناگهانی، که تدریجی و عمیق بوده است و اگر مذاکرات امروز در سکوت برگزار میشود، اگر عباس عراقچی بیسروصدا کار خود را پیش میبرد، اگر رسانهها از جنجال فاصله گرفتهاند، برای آن است که یک مسیر جدید در حال شکلگیری است؛ مسیری که نه به غرب خوشبین است و نه به جنگ متمایل، بلکه راه سوم را در عقلانیت ملی، در تجربه زیسته و در درک همگانی از ماهیت دشمن میجوید. این همان چیزی است که دشمن تاب دیدنش را ندارد.