زخم بندرعباس و هزار خنجر اسرائیل
محمد رستمپور: اول خرداد 1401 دو موتورسوار در کوچه غلامیان خیابان مجاهدین اسلام تهران یک پاسدار را ترور کردند. چهره گمنام ترورشده که پیکر خونینش تا ساعتی روبهروی منزلش و مقابل چشمان خانوادهاش باقی ماند، سرهنگ حسن صیادخدایی بود. 2 هفته بعد، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی در کمیته امور دفاعی کنست رژیم صهیونیستی گفت «دیگر گذشت آن روزهایی که ایران مکرراً به اسرائیل آسیب میزد، شاخههای ترور را در منطقه ما گسترش میداد، و قِسِر در میرفت... ما همه جا و در هر زمانی دست به عملیات میزنیم و این کار را ادامه خواهیم داد». اما در همان ساعتی که نفتالی بنت چنین گفت، دکترین «هزار زخم» به پایان رسیده بود، با مقاومت خیرهکننده ایرانیها در برابر اتفاقات و رخدادهایی که بعضیهایش عادی بود و بعضیهایش خیر. اسرائیل در 6 ماهه دوم 1400 کوشیده بود هر گونه آتشسوزی، حادثه، تصادف یا سانحهای را به خود نسبت دهد اما در ظاهر 2 چیز با هم تناسب نداشت. «هزار زخم» بعد از کمپین فشار حداکثری ترامپ رسیده بود. هزار زخم به دنبال آن بود زندگی عادی را از ایرانیان بگیرد و عصبانیت و خستگی بیاورد و هزینه تغییر در هر شکلی را برایشان «اندک» تصویر کند. فشار اقتصادی، تنش امنیتی و خرابکاری و ترور باید به میز مذاکره ایران و آمریکا میرسید. ایران غنیسازی را در واکنش به نقض عهد طرف مقابل ادامه داده بود، همچنان نفت میفروخت و آنچنان که اسرائیلیها میخواستند، اثری از نارضایتی اجتماعی نداشت. 4 ماه بعد اما یک اتفاق تلخ، زمینه یک ناآرامی و در ادامه جرقه یک آشوب شد. کمتر از 3 سال بعد، در ابتدای اردیبهشت ۱۴۰۴ نامزد مورد علاقه راست افراطی در تلآویو در کاخ سفید است. نتانیاهو و ترامپ هم مثل بسیاری از تحلیلگران امنیتی غربی فکر میکنند وقت آن است که کار را یکسره کنند اما ترامپ جدید همان ترامپ پیشین نیست؛ مهاجمتر اما کمصبرتر شده و حداقل دریافته با روشهای جان بولتونی نباید بیگدار به آب بزند، حتی اگر آن محور مقاومت مستحکم ایران در سوریه، لبنان و فلسطین کمسو شده باشد. مقابله با ترامپ جدید که نیروها و چهرهها و برنامههای جدیدی در مقابله با ایران دارد، محاسبه نوینی میطلبد. در محاسبه نوین 2 اصل باید مورد نظر قرار گیرد: اولاً آنچنان که در دولت دوازدهم تصور میشد، اختلاف راهبردی میان آمریکا و اروپا یا آمریکا و اسرائیل وجود ندارد. بدون تأیید آمریکا هیچگونه عملیات نظامی تعیینکنندهای از سوی رژیم صهیونیستی رخ نخواهد داد، همچنان که 2 نوبت آتشبس در جنگ جاری اسرائیل و نوار غزه نیز با فشار و تحمیل ایالات متحده بوده است. ثانیاً مذاکره لزوماً سایه جنگ را کمرنگ نمیکند، چرا که اساسا هیچگاه جنگ به آن معنا و مفهوم کلاسیک رخ نخواهد داد. جنگ در دوران جدید بویژه میان 2 رقیبی که هر دو تواناییهای اتکایی برای ضربهزنی به حریف دارند، از فرمولهای ساده کودکانهای مانند آنچه از زبان برخی فعالان رسانهای درباره جابهجاییهای تسلیحاتی نیروهای نظامی آمریکا شنیدیم، پیروی نمیکند. واقعیت آن است که آمریکا به چیزی میان آشوب و جنگ نیاز دارد. آشوب پیش از این آزمون شده و جنگ هیچگاه اهداف آمریکا را محقق نکرده است. آنچه 3 روز پیش در بندر شهید رجایی اتفاق افتاد، بر اساس یک دیدگاه یک خطای فنی حاصل از دپوی مواد شیمیایی بوده اما برخی گزارهها نیز حاکی از وجود شواهد مربوط به خرابکاری است. «هزار زخم» در نسخه جدید، هیبریدیتر از 4 سال پیش است. گام اول نسخه بازسازیشده، آن است که خشونت و خباثت دشمن تغییر شکل دهد. بدین منظور، به عنوان مثال خرابکاریها «حادثه» ترسیم میشود و حادثهها، در ابهام باقی میماند. ابهام، تردید میآورد و تردید، مادر انفعال است. انفعال، سرگشتگی میسازد و امکان طراحی، ابتکار و مقابله خردمندانه را میگیرد. ضمن آنکه نباید از یاد برد آشکار شدن خشونت دشمن، همدلی اجتماعی میسازد و همدلی اجتماعی خلاف آنچه دشمن دنبال میکند، تابآوری میآورد و تابآوری «هزار زخم» را کم میکند. همچنان که در جنگ هیبریدی، مرز جنگ و صلح آشکار نیست، در یک آشوب هیبریدی هم مرز حادثه و خرابکاری باید نامعلوم باقی بماند. «هزار زخم» اسرائیل در پی آن است سیستم را فلج کند و از کارایی بیندازد، بیآنکه رد پایی از خود به جا بگذارد و از نظر ذهنی، پروندههای نیمهباز در افکار عمومی را آنقدری افزایش دهد که نیازی به تصرف سخت نباشد. حادثه تلخ و دردناک بندر شهید رجایی نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. اختاپوس خشن و خونریزی که نفتالی بنت از آن سخن میگفت، چارهای ندارد که به تاریکی بازگردد. هیبت و هیمنه اسرائیل تنها در ابهام کارایی دارد. آشکارسازی دست و پای این موجود، مهمترین اولویت آنانی است که به فکر فردای ایران هستند. آسیبشناسی وضعیت اقتصادی، تسویه حسابهای سیاسی، انتقاد از عملکرد نظامی پس از توفانالاقصی، انذارهای حق به جانبگونه و دنبال کردن نوعی از آرمانگرایی انتزاعی که با عینیتهای روز جامعه سروکار ندارد، هیچ کدام «هزار زخم» مورد نظر اسرائیل را متوقف نمیکند. امیدوارسازی، تفکر ایجابی، اصلاحات نقطهای، بهرهگیری از توان ملی و بویژه تلاش برای پرهیز از اصلی کردن مسائل فرعی باعث میشود همه چیز عادی شود. این عادیسازی اتفاقاً مقاومتساز است و وضعیت را از موقعیت آونگی مورد نظر دشمن خارج خواهد کرد. در موقعیت آونگی، تمرکز بر القای شکلی از محرومیت نسبی خواهد بود. محرومیت مطلق، خشونت را بالا خواهد برد اما استمرار و فراگیری ایجاد نخواهد کرد، در حالی که محرومیت نسبی مرتباً فرد را میان بهرهمندی و محرومیت جابهجا خواهد کرد. این جابهجایی در زندگی عادی اجتماع اختلال ایجاد میکند و سیاستگریزی را تشدید میکند. در وضعیت کنونی، ترندها همه علیه امنیت ملی است؛ مردم را مقابل هم قرار میدهد، دستاوردها را لکهدار میکند و همه چیز را بیدلیل و با دلیل به رویه و رویکرد جمهوری اسلامی نسبت میدهد، حال آنکه هم رویدادهای مثبت و هم اتفاقات ارزشمند به وفور در حال تحقق است؛ به صفهای مردم برای اهدای خون نگاه کنید و به شکلگیری سوگ ملی در جامعهای که اسرائیل آن را فروپاشیده میخواهد.