11/ارديبهشت/1404
|
02:46
۲۱:۵۳
۱۴۰۴/۰۲/۱۰
مروری بر تصویر معلمان و محیط مدرسه در دنیای فیلم و سریال

تخته سیاه روی پرده نقره‌ای

میلاد جلیل‌زاده: روز معلم در ایران یکی از پرنشاط‌ترین و مهم‌ترین روزهای تقویم است و غیر از محیط مدرسه، در سایر محیط‌های اجتماعی هم بسیاری از افراد این روز را به هر کسی که او را به نوعی معلم و آموزگار خود می‌دانند تبریک می‌گویند. این تا حدود زیادی ریشه در فرهنگ بومی و دینی ما دارد که معلمی را شغل انبیا می‌داند و تعلیم و تربیت را عبادت برشمرده است. اما باید توجه داشت که مساله آموزش در تمام دنیا یک مساله حیاتی و بنیادین به‌ حساب می‌آید و صنعت فیلم و سریال جهان هم با بسامد بالا به چنین موضوعی پرداخته است. در ادامه پس از شرحی مختصر نسبت به این موضوع که چنین روزی چرا و به چه دلیل در تقویم ایرانی به عنوان روز معلم نامگذاری شد، به بررسی تصویر معلمان در سینمای ایران و جهان پرداخته شده است. تعداد فیلم‌هایی که در کل دنیا به محیط مدرسه پرداخته‌اند بسیار زیاد است و به همین دلیل فقط تیپ و شخصیت «معلم الهام‌بخش» با چند فیلم که می‌توانند مثال خوبی در این زمینه باشند بررسی می‌شود اما موارد مرتبط به سینمای ایران با تفصیل بیشتری مورد اشاره قرار می‌گیرند.
* روز معلم از کجا آمده؟
در تقویم ایران ۱۲ اردیبهشت‌ماه روز معلم است. همچون بسیاری از مناسبت‌های تقویمی دیگر، این روز در ایران تاریخ جداگانه‌ای نسبت به تقویم جهانی دارد و با رویدادها یا شخصیت‌های تاریخی که در فرهنگ خود ما آشناست ارتباط پیدا می‌کند. مثلا سوای روزهای جهانی زن و مرد، ما در ایران به مناسبت تولد حضرت زهرا و امیرالمومنین علیه‌السلام این روزها را وارد تقویم کرده‌ایم و روز معلم هم در ایران بر اساس مناسبت‌هایی بومی و متعلق به خود ما است که ۱۲ اردیبهشت‌ماه انتخاب شده است. این تناسب از ۲ جهت قابل بررسی است. یکی از این جهت که ما هم مثل باقی دنیا، روزها یا گاهی هفته‌های خاصی از سال را به افراد، حرفه‌ها و گروه‌های اجتماعی نسبت داده‌ایم و این قاعده کلی را پذیرفته‌ایم اما از جهت دیگر، با حفظ هویت بومی‌مان، روز مخصوصی را که به زیست تاریخی ملت خود ما مرتبط است برای چنین مناسبتی انتخاب کرده‌ایم. روز معلم در ایران همزمان است با ترور علامه شهید استاد مرتضی مطهری که هم معلم دانشگاه بود و هم به واسطه تبیین‌های طولانی و موشکافانه‌اش در امور دینی، فلسفی، حکمی، سیاسی و اجتماعی به معلم انقلاب شهرت دارد. البته استاد مطهری ۱۱ اردیبهشت‌ماه ترور شد اما روز معلم دوازدهم این ماه است. ماجرا از این قرار است که قبل از شهادت استاد مطهری هم این روز، روز معلم بود و این به واقعه‌ای در سال ۴۰ شمسی برمی‌گردد که در زمان نخست‌وزیری جعفر شریف‌امامی، وقتی معلمان نسبت به وضعیت دستمزدشان و سایر ناعدالتی‌ها در سیستم آموزشی دست به اعتصاب و تجمع زدند، در اجتماع آنها مقابل مجلس شورای ملی نیروهای امنیتی رژیم پهلوی به سمت آنها تیراندازی کردند و فردی به اسم ابوالحسن خانعلی که غیر از معلمی، دانشجوی دکترای فلسفه در دانشگاه تهران بود هم از دنیا رفت. دامنه این اعتراضات ادامه پیدا کرد و حتی در روزهای بعد به سمت دانش‌آموزانی که در حمایت از معلمان‌شان تظاهرات کرده بودند هم تیراندازی شد و آنها هم کشته دادند. استاد مطهری در ساعت ۱۲ شب ترور شد که به این ترتیب می‌شود تاریخ شهادت ایشان را در بازه زمانی روز ۱۲ اردیبهشت حساب کرد و تقارن این واقعه با واقعه‌ای که ۱۷ سال قبل از آن درباره معلمان رخ داده بود، چنین روزی را از هر جهت مناسب این نامگذاری در تقویم ملی ایرانیان کرده است.
نام استاد مطهری به واسطه تالیفات فراوان و سخنرانی‌های متعددش برای اهل نظر آشناست اما عموم مردم در نسل جدید، بیشتر او را به واسطه نامگذاری خیابان‌ها و میادینی که در هر شهر و شهرستانی وجود دارد می‌شناسند و البته از قضیه اعتصاب معلمان در سال ۴۰ شمسی و قتل معلم و دانش‌آموز معترض توسط رژیم پهلوی کمتر کسی باخبر است. ممکن است مردم عادی فقط بدانند که چنین روزی در تقویم ما با تقویم جهانی فرق دارد و حتی عده‌ای این را یک جور ایراد و به نوعی انزواطلبی بدانند، حال آنکه اگر قضیه به درستی معرفی و تبیین می‌شد، همه باخبر می‌شدند که ما در این موارد صاحب تاریخچه و سابقه هستیم و لازم نیست مطابق رویدادهای تاریخی در سایر نقاط دنیا ایام تقویم‌مان را مشخص کنیم. با اینکه سینمای ایران بارها به تصویرگری چهره معلمان پرداخته و محیط مدرسه را در کانون روایتش نمایش داده است، نه هیچ فیلمی تا به حال درباره استاد مطهری ساخته شده و نه هیچ فیلم و سریالی به اعتصابات معلمان در سال‌ ۴۰ پرداخته است. در حقیقت کسانی در این روز شهید شده‌اند و ما اتفاقا روز شهادت‌شان را هر سال جشن می‌گیریم و به جانشینان آنها در مدارس و دانشگاه‌ها تبریک می‌گوییم. چنین رفتاری فلسفه‌ای دارد که به فرهنگ بومی و مذهبی ما مرتبط است و نیاز به تبیین عقلی از یک سو و ایجاد حس علاقه عاطفی از سوی دیگر دارد.
* تصویر معلمان از پشت لنز فیلمسازها
تقریبا تصویر هر شغلی را می‌شود در داستان‌های سینمایی دید اما تا به حال بعضی‌های‌شان پرتکرارتر بوده‌اند؛ شاید به این دلیل که قابلیت‌های پرورش شخصیت قهرمان، با توجه به موقعیت‌هایی که صاحبان آن شغل‌ها در آن قرار می‌گیرند، بیشتر است. مثلا پلیس یا کارآگاه خصوصی یا حتی مامور امنیتی، خبرنگار، وکیل و گاهی پزشک یا پرستار و چند شغل دیگر که یکی از مهم‌ترین‌های‌شان معلمی است.
تاریخ سینما در تمام دنیا پر است از معلمانی قهرمان که در گوشه‌ای از دنیا برای نجات یا کمک به بچه‌های یک کلاس یا در نهایت یک مدرسه تلاش می‌کردند اما به مخاطبان خود حس این را می‌دادند که با کارشان در حال نجات دنیا هستند. از روزی که سینما ناطق شد و دیالوگ شخصیت‌های انسانی به فیلم‌ها راه یافت، محیط درس و مدرسه هم توانست در سینما جلوه خیلی بیشتری پیدا کند. حتی بعضی‌ها میزانسن سالن نمایش فیلم را با میزانسن کلاس درس تطبیق دادند و سعی کردند تخته‌ سیاه کلاس را با پرده نقره‌ای سینما یکی کنند. در سینمای ایران هم چند نمونه از این معلمان وجود دارد، مانند آنچه در فیلم‌های «حادثه»، «جاده‌های سرد»، «شنا در زمستان»، «رابطه»، «پرنده کوچک خوشبختی»، «ای ایران» و «خورشید» مشاهده شد و به آنها می‌توان به طور جداگانه پرداخت. در سینمای دنیا نیز از اینگونه فیلم‌ها زیاد می‌توان یافت و در هند، نپال، ژاپن، کره‌جنوبی، فرانسه، ایتالیا و بسیاری از کشورهای دیگر هم گاه و بیگاه به فیلم‌هایی برخورد می‌شود که چنین شخصیتی را از معلمان نمایش می‌دهند اما شاید تعدادی از مهم‌ترین کارهایی که با این سبک و با این جهت‌گیری ساخته شده‌اند، مربوط به سینمای آمریکا باشند. در محوریت اکثر این فیلم‌ها شخصیتی وجود دارد که به اصطلاح به آن معلم الهام‌بخش (Inspiring teacher) می‌گویند.
یکی از نخستین و مهم‌ترین فیلم‌هایی که با محوریت شخصیت معلم الهام‌بخش ساخته شد، «معجزه‌گر» (The Miracle Worker) در سال ۱۹۶۲ به کارگردانی آرتور پن بود که در همین سال جلوی دوربین رفت. این فیلم داستان واقعی خانم «آن سالیوان» را روایت می‌کرد که معلم مادام‌العمر دختربچه‌ای نابینا و ناشنوا به نام هلن کلر شد و زندگی‌اش را زیر و رو کرد. سال ۱۹۸۹ هم «انجمن شاعران مرده» به کارگردانی پیتر ویر ساخته شد که رابین ویلیامز یکی از مهم‌ترین بازی‌های کارنامه‌اش را در این فیلم در نقش یک معلم خاص و الهام‌بخش ایفا کرد. در این فیلم، آقای جان کیتینگ که رابین ویلیامز نقش او را بازی می‌کند، به عنوان معلم زبان انگلیسی، دانش‌آموزان کلاسش را تشویق می‌کند که از زاویه دیگری به شعر و ادبیات نگاه کنند.
سال ۱۹۹۵، ۲ فیلم مهم درباره شخصیت معلمان الهام‌بخش ساخته شد: «ذهن‌های خطرناک» 
(Dangerous Minds) به کارگردانی جان اسمیت و «قطعه موسیقی آقای هولاند» از استیون هرک. اساسا در آن دوره زمانی، فیلم‌هایی که در آنها شخصیت چنین معلمی نقش محوری را داشته باشد، بسیار بیشتر شده بود. «نویسندگان آزادی» (Freedom Writers) نیز با اینکه در سال ۲۰۰۷ اکران شد، روایتش معطوف به همان دوره زمانی بود. در این فیلم که ریچارد لاگراونیس کارگردانی‌اش کرده است، هیلاری سوانک نقش ارین گرول را بازی می‌کند؛ معلم جوانی که در سال ۱۹۹۲ میلادی و همزمان با شورش‌های نژادی در شهر لس‌آنجلس، برای تدریس وارد مدرسه‌ای می‌شود که فضای کلاس‌هایش به چند گروه نژادی تقسیم شده و رابطه بین شاگردان مختلف کلاس متشنج است. ارین اما تصمیم می‌گیرد ذهنیت بچه‌ها را نسبت به تنفر نژادی تغییر دهد. در سال‌های اخیر هم یکی از آثاری که در این فضا ساخته شده، فیلم اسپانیایی‌زبان «رادیکال» است که بر اساس یک ماجرای واقعی ساخته شده و نخستین‌بار در جشنواره ساندنس ۲۰۲۳ به نمایش درآمد و مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. 
داستان فیلم رادیکال درباره معلمی به اسم سرجیو خوآرز است که به یک شهر مرزی، کوچک، فراموش‌شده و غرق در خشونت و فساد در مکزیک می‌رود و در یک مدرسه ابتدایی مشغول به کار می‌شود. او تلاش می‌کند تا در آنجا روشی رادیکال و متفاوت را در برخورد با دانش‌آموزان در پیش بگیرد؛ روشی که دیوار بی‌علاقگی و سردی دانش‌آموزان را فرو بریزد و نیروی ماجراجویی و حتی شاید نبوغ پنهان آنها را آزاد کند.
به سینمای ایران که برسیم، هرچند در دوران قبل از انقلاب هم می‌شود نمونه‌های نادری مثل فیلم «رگبار» از بهرام بیضایی را سراغ گرفت اما محیط مدرسه و شخصیت معلم، بعد از انقلاب بود که بیشتر توانست وارد سینما شود و حتی تا مدت‌ها رابطه‌ مدرسه و سینما تا حدی جدی شده بود که سالن‌های آموزش و پرورش، بخش مهمی از چرخه اکران کشور بودند و بچه‌هایی که از طرف مدرسه به سینما برده می‌شدند، سهم مهمی از دیده شدن خیلی از فیلم‌ها داشتند. حالا اما با اینکه دیگر چنین رابطه‌ای بین آموزش‌و‌پرورش و سینما وجود ندارد، به هر حال هنوز محیط درس و مدرسه از فیلم‌های ایرانی حذف نشده و تعداد فیلم‌هایی که در این فضا ساخته شدند، تا حدی زیاد است که اسم بردن و مرور همه‌شان به این سادگی نیست. خود این فیلم‌ها هم به قدری متنوعند که می‌شود برای هر گروه از آنها یکی را به عنوان نمونه نام برد و یادآوری کرد.
اولین فیلمی که در دوره بعد از انقلاب درباره معلمانی که در تلاش برای ایجاد تغییر بودند، ساخته شد «جنگ اطهر» به کارگردانی محمدعلی نجفی بود. این فیلم درباره معلمی است که می‌خواهد در مدرسه تئاتر اجرا کند اما با مخالفت مدیر مواجه می‌شود. سال بعد، داریوش مهرجویی «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» را ساخت که به مساله آزادی بیان و مقابله با سانسور پرداخته بود اما در قالب یک مدرسه. بچه‌های یک مدرسه می‌خواهند تئاتر اجرا کنند اما ناظم سختگیرشان اجازه نمی‌دهد و آنها تصمیم می‌گیرند روزنامه‌دیواری درست کنند و در آن از شرایط مدرسه انتقاد کنند که طبیعتا این هم با برخورد تند ناظم مواجه می‌شود.
یکی دیگر از نخستین فیلم‌هایی که در دوره بعد از انقلاب درباره محیط مدرسه و ارتباط معلم و دانش‌آموزان ساخته شد، «حادثه» در سال ۱۳۶۳ به کارگردانی منصور تهرانی بود. این فیلم داستان معلمی را روایت می‌کند که همسرش به دست ۲ آمریکایی مست کشته می‌شود اما قانون معروف به کاپیتولاسیون اجازه نمی‌دهد کسی آنها را در ایران محاکمه کند. کارگردان این فیلم که سازنده سرود «یار دبستانی» نیز بود، مساله این معلم را به مساله بچه‌های مدرسه تبدیل کرد.
سال بعد، مرضیه برومند که سری اول و دوم سریال «مدرسه موش‌ها» را برای تلویزیون ساخته بود و استقبال خوبی هم از آن شد، یک نسخه سینمایی از این کار بیرون داد که تا سال‌ها بچه‌ها را برای تماشای آن از طرف مدرسه به سینماها می‌بردند. «مدرسه موش‌ها» در میان فیلم‌های مدرسه‌ای از این جهت خاص جلوه می‌کند که شخصیت‌های آن نه‌تنها واقعی نیستند و عروسکی‌اند، بلکه حتی آدمیزاد هم نیستند اما مشخص است که نمادی از بچه‌های واقعی‌اند. به سال ۶۵ که رسید، اکبر صادقی فیلم «دبیرستان» را ساخت که درباره معلمی است که بعد از ترک اعتیاد به زادگاهش برمی‌گردد و کارش را دوباره شروع می‌کند. او وقتی با یکی از بچه‌ها مواجه می‌شود که در مدرسه مواد مخدر پخش می‌کند، تصمیم می‌گیرد برای این قضیه فکری بکند. این فیلم به معضل اعتیاد و پخش مواد مخدر پرداخته بود اما نقطه کانونی‌اش مدرسه بود.
همان سال، عباس کیارستمی «خانه دوست کجاست؟» را ساخت که در آن پسربچه‌ای به نام محمدرضا نعمت‌زاده دنبال دوستش می‌گردد تا دفتر مشقش را به او برساند. پوران درخشنده نیز نخستین فیلمش و نخستین نسخه از سه‌گانه مدرسه‌ای‌اش را با عنوان «رابطه» درباره یک نوجوان ناشنوا به نام ناصر ساخت که نمی‌تواند با اطرافیانش ارتباط برقرار کند و معلمش نجاتش می‌دهد. درخشنده سال بعد «پرنده کوچک خوشبختی» را ساخت که باز هم درباره یک کودک با مشکل تکلم بود اما این بار ریشه مساله مادرزاد نبود و یک حادثه تشنج‌زای قدیمی باعث آن شده بود. در اینجا هم یک معلم به این بچه کمک می‌کند تا بتواند با اطرافیانش ارتباط بگیرد.
پوران درخشنده سال ۶۸ آخرین نسخه از سه‌گانه مدرسه‌ای‌اش را با عنوان «عبور از غبار» ساخت که به مشکلات شخصی یک معلم ساده پرداخته بود. همان سال، محمد کاسبی نیز نخستین و آخرین فیلم سینمایی‌اش را در مقام کارگردان با نام «شنا در زمستان» جلوی دوربین برد که مجید مجیدی در آن نقش معلم را بازی می‌کرد و فیلم به مساله فقر و عدالت اجتماعی می‌پرداخت و هنوز یکی از بهترین آثار سینمای ایران درباره معلمان است.
در دهه ۷۰ نقش معلم و مدرسه در فیلم‌های سینمای ایران اندکی کمرنگ شد. سال ۷۰ فیلم «اتل‌متل‌توتوله» بر اساس سناریویی از ایرج طهماسب و به کارگردانی محمدجعفر هرندی ساخته شد که یک فانتزی کودکانه بود و می‌خواست بچه‌ها را به درس خواندن و مشق نوشتن تشویق کند. سال ۷۳ هم محمدعلی طالبی بر اساس فیلمنامه‌ای که به همراه هوشنگ مرادی‌کرمانی نوشته بود، فیلمی را کارگردانی کرد درباره مادری که برای تشویق پسرش به درس خوندن، ساعتی که یادگار همسرش بوده را به معلم مدرسه می‌سپارد تا به موقع به پسرک بدهد. با اینکه در دهه ۷۰ تعداد فیلم‌های مدرسه‌ای سینمای ایران کم شده بود، یکی از‌ تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های سینمای ایران در همین دهه و در چنین فضایی ساخته شد؛ «بچه‌های آسمان» به نویسندگی و کارگردانی مجید مجیدی.
در اوایل دهه ۸۰، پرویز شیخ‌طادی فیلم «پشت پرده مه» را ساخت که مسائل مدرسه و خانواده را با هم پیوند می‌داد. سال ۸۹ هم ۳ فیلم در فضاهای مرتبط با درس و مدرسه ساخته شدند. «ورود آقایان ممنوع» یکی از موفق‌ترین کمدی‌های آن دهه بود که رامبد جوان کارگردانی‌اش کرد و ماجراهایش کاملا در یک دبیرستان دخترانه می‌گذشت اما بیشتر از اینکه مساله‌اش مدرسه باشد، موضوعی رمانتیک داشت.
پوران درخشنده هم «خواب‌های دنباله‌دار» را ساخت که درباره دختری بود که می‌توانست در خواب ببیند چه بر سر معلم گمشده‌اش آمده و با پلیس همکاری می‌کرد و مرتب می‌خوابید تا ادامه ماجرا را به بقیه بگوید. همان سال، «جدایی نادر از سیمین» هم جلوی دوربین رفت که بعدها به نخستین فیلم اسکاری سینمای ایران تبدیل شد. بخش مهمی از ماجراهای این فیلم به مدرسه‌ای که ترمه، یعنی دختر نادر و سیمین می‌رود و خانم معلم‌شان که مریلا زارعی نقش او را بازی می‌کند، مربوط می‌شود.
اصغر فرهادی بعدها در فیلم «فروشنده» هم شخصیت یک معلم را در محوریت ماجرای فیلمش قرار داد که مربوط به دهه ۹۰ می‌شد. در دهه ۹۰، «بمب؛ یک عاشقانه» به کارگردانی پیمان معادی ساخته شد که فضایی دهه شصتی داشت و بخش‌هایی‌اش که در مدرسه می‌گذشت، بیشتر شبیه به مرور خاطرات تلخ و شیرین بود.
مجید مجیدی هم در سال ۹۸ فیلم «خورشید» را کارگردانی کرد که توانست بعد از سال‌ها دوباره ارتباط دراماتیک سینما و مدرسه را به مخاطبان ایرانی یادآوری کند. 
سال ۹۹ عادل تبریزی نخستین فیلمش را در سینما کارگردانی کرد که شخصیت محوری آن هم مربی کاراته است و هم معلم ادبیات. این فیلم طنز فضای نوستالژیک داشت و به دهه ۷۰ به علاقه‌مندان سینمای اکشن گریزی می‌زد. این معلم سر کلاس کاراته از بچه‌ها می‌خواست صلوات بفرستند و شاهنامه فردوسی را به شخصیت‌های سامورایی پیوند می‌داد.
آخرین فیلمی که در سینمای ایران به فضای درس و مدرسه مربوط بود، «جنگل پرتقال» به کارگردانی آرمان خونساریان بود که وقتی قصه‌اش جلو می‌رفت، سر از محیط درس و دانشگاه هم درمی‌آورد. از این فیلم در جشنواره چهل‌ویکم فجر رونمایی شد و در سال ۱۴۰۲ روی پرده رفت. 
در سکانس‌های ابتدایی «جنگل پرتقال»، صحنه‌ای هست که معلم یک دانش‌آموز را از کلاس بیرون می‌کند و از دانش‌آموز دیگری می‌پرسد: «تو اینو لو دادی؟» و بعد او را هم بیرون می‌کند. این سکانس توانست جلب توجه زیادی کند و در خاطره بسیاری از مخاطبان بماند اما در حقیقت باقی فیلم ربط چندانی به فضای مدرسه ندارد؛ هرچند شخصیت اصلی‌اش معلم است.
در سریال‌های تلویزیونی هم بارها به شخصیت معلمان پرداخته شده یا فضای روایت در داخل محیط مدرسه بوده است اما شاید شاخص‌ترین برهه را در این زمینه بتوان سال ۷۵ دانست که ۳ سریال «سیاه، سفید، خاکستری»، «به رنگ صدف» و «بچه‌های مدرسه‌ همت» از شبکه ۲ سیما پخش شدند. اساسا سال ۷۵ به طرز عجیبی از این جهت خاص است چون در همان سال فیلم «بچه‌های آسمان» هم ساخته شد. «سیاه، سفید، خاکستری» سریالی اجتماعی بود به کارگردانی مرحوم سیامک شایقی که در محوریت آن یک زن و شوهر فیلمساز قرار داشتند. آنها می‌خواستند درباره آسیب‌های اجتماعی مرتبط با دختران نوجوان مجموعه‌ای بسازند و از این طریق در هر قسمت وارد قصه دختری نوجوان و مسائل او می‌شدند. بخش قابل توجهی از این روایت در محیط یک دبیرستان دخترانه می‌گذشت. در «به رنگ صدف» هم که از ملودرام‌های بسیار محبوب آن دوره بود، دختری که درگیر مشکلات خانوادگی است تنها یک حامی و همراه پیدا می‌کند که خانم کاشانی، معلم مدرسه اوست. عباس رنجبر کارگردان این سریال بود. در کنار اینها اما «بچه‌های مدرسه همت» که نخستین کارگردانی حرفه‌ای سیدرضا میرکریمی به ‌حساب می‌آمد، بیشتر از موارد دیگر با محیط درس و مدرسه ارتباط داشت. تمام ماجراهای این سریال در مدرسه‌ای می‌گذشت که در شمال کشور واقع بود و خوابگاه داشت و دانش‌آموزان آن کنار هم زندگی می‌کردند. مهران رجبی که نقش ناظم این مدرسه را بازی می‌کرد، با همین سریال به دنیای بازیگری معرفی شد. میرکریمی بعدها هم در فیلم‌های سینمایی‌اش بارها و بارها از بازیگران کودک استفاده کرد اما دیگر به فضای درس و مدرسه برنگشت.

ارسال نظر
پربیننده