30/ارديبهشت/1404
|
03:03
۲۲:۰۷
۱۴۰۴/۰۲/۲۹
بازخوانی مکتب شهید رئیسی در مواجهه با ابرمسائل ایران

سیاست در میدان حکمرانی

محسن ردادی: در سالگرد شهادت آیت‌الله سیدابراهیـــــم رئیسی، رئیس‌جمهور شهید جمهوری اسلامی ایران، لازم است ابعادی از مکتب فکری و اجرایی او واکاوی شود که کمتر به آن پرداخته شده اما بشدت برای آینده کشور حیاتی است. این یادداشت تلاشی است برای تبیین آن مکتب، با تمرکز بر یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های مدیریتی و فکری شهید رئیسی که همانا تصمیم‌گیری سیاسی در شرایط سخت بود.
ما امروز در شرایطی به سر می‌بریم که مفهوم «سیاستمدار» در نظام حکمرانی ما بشدت تضعیف شده و به حاشیه رفته است. به جای آن، نوعی مدیریت اداری محافظه‌کار جریان دارد. مدیر اداری، برخلاف سیاستمدار، نه قصد دارد مسیر جامعه را تغییر دهد، نه مسؤولیت تاریخی تصمیمات را برعهده می‌گیرد و نه جرأت دارد از محدوده «تعادل میان منافع ذی‌نفعان» فراتر رود. سیاستمدار واقعی کسی است که می‌داند تصمیمات او ممکن است با مخالفت‌های اجتماعی یا سیاسی همراه شود اما بر اساس مصالح کلان، شجاعانه آنها را اتخاذ می‌کند. در مقابل، مدیر اداری فقط در محدوده ساختارهای موجود حرکت می‌کند و هدفش، نه تغییر وضع، بلکه حفظ توازن میان بخش‌های مختلف ساختار است.
در چنین شرایطی، یکی از مهم‌ترین گره‌های حکمرانی ایران، بحران تصمیم‌گیری است. تصمیم‌گیری در جمهوری اسلامی ایران روز به روز سخت‌تر شده است. نه به این دلیل که اطلاعات ناکافی وجود دارد، بلکه به این دلیل که مسائل کشور به یکدیگر گره خورده‌، لایه‌لایه و پیچیده‌ است و هر تصمیمی به ‌جای حل کامل مساله، منجر به فعال شدن مسائل جدید می‌شود. برای نمونه، مساله ناترازی انرژی را در نظر بگیریم. کشور ما در حال حاضر یکی از غیربهینه‌ترین الگوهای مصرف انرژی در جهان را دارد. یارانه‌های پنهان و آشکار، مصرف غیرمسؤولانه و افت شدید بهره‌وری باعث شده هزینه‌های عظیمی بر دوش نظام اقتصادی کشور وارد شود. راه‌حل ساده و رایج این است که قیمت انرژی افزایش یابد تا مصرف کاهش یابد. این راه‌حل اگرچه از منظر اقتصادی موجه است اما از منظر اجتماعی و سیاسی پرهزینه است، لذا دولت‌ها یکی پس از دیگری، این تصمیم را به تعویق انداخته‌اند و به جای آن، از روش‌های کم‌اثر و موقت استفاده کرده‌اند.
در چنین وضعیتی، تصمیم‌گیر نهایی نه سیاستمدار، بلکه بروکراسی است. در حالی که ذات بروکراسی، نه در حل مساله، بلکه در حفظ ساختارهاست. بروکراسی به ‌طور طبیعی علاقه‌مند به سکون است و از تغییر هراس دارد. وقتی تصمیم‌گیری به دستگاه اداری واگذار شود، دیگر امیدی به تحول نیست. اینجا دقیقاً همان نقطه‌ای است که تفاوت میان یک سیاستمدار واقعی و یک مدیر اداری رخ می‌نماید.
سیاستمدار وارد میدان می‌شود، واقعیت را می‌بیند، تضادها را درک می‌کند و تصمیم سخت را اتخاذ می‌کند؛ با علم به هزینه‌های اجتماعی اما با تکیه بر مسؤولیت تاریخی. مدیر اداری اما با گزارش‌های کارشناسی وقت می‌گذراند، از تصمیم‌گیری طفره می‌رود، جلسات را پشت سر می‌گذارد و در نهایت یا هیچ تصمیمی نمی‌گیرد یا تصمیمی چنان بی‌اثر می‌گیرد که وضع موجود استمرار یابد. مکتب شهید رئیسی، مکتب سیاست‌ورزی شجاعانه بود. او در قامت یک رئیس‌جمهور، تلاش کرد این انفعال ساختاری را بشکند و مسؤولیت تصمیم‌گیری را بر عهده بگیرد. در بسیاری موارد، خود به میدان می‌رفت، مسائل را از نزدیک مشاهده می‌کرد و بر همان اساس، تصمیم را در لحظه اتخاذ می‌کرد. این سبک مدیریتی، از جنس سیاست‌ورزی است، نه مدیریت اداری. یکی از دلایل گریز از تصمیم‌گیری تاریخی در ساختار مدیریتی کشور، وجود شبکه‌ای از بحران‌های متداخل است. امروز نه‌تنها با «مسائل» بلکه با «ابرمسائل» مواجهیم. یعنی مسائلی که همزمان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی روان‌شناختی هستند. وقتی بخواهیم یک گره را باز کنیم، متوجه می‌شویم چند گره دیگر در هم تنیده‌ است. بنابراین تصمیم‌گیری، نیاز به افق دید گسترده، شجاعت عبور از موانع و نگاه بلندمدت دارد.
در کنار این، فرهنگ سیاسی محافظه‌کار و مصلحت‌جویانه نیز مزید بر علت شده است. مسؤولان کشور، بویژه در دهه اخیر، بیش از آنکه دغدغه تغییر داشته باشند، نگران پیامدهای رسانه‌ای، اعتراضات اجتماعی یا مخالفت‌های گروه‌های ذی‌نفوذ هستند. در چنین شرایطی، تصمیم‌گیری به تعویق می‌افتد، گره‌ها کورتر می‌شود و بحران‌ها پیچیده‌تر.
از سوی دیگر، سپردن امور به تکنوکرات‌ها و بدنه کارشناسی، بدون هدایت سیاسی، خود به عامل دیگری برای رکود تصمیم‌سازی تبدیل شده است. کارشناسان اگرچه در فهم مساله نقش مهمی دارند اما معمولاً فاقد اراده سیاسی و قدرت تصمیم‌گیری هستند. آنان بیشتر هشدار می‌دهند تا راه‌حل عرضه کنند. سیاستمدار اما باید از دل همین هشدارها، مسیری را انتخاب کند، ولو آنکه هیچ گزینه‌ای بی‌هزینه نباشد. شهید رئیسی برخلاف بسیاری از مدیران پیشین، در مقام یک سیاستمدار ظاهر شد. این تفاوت تنها در منش فردی او نبود، بلکه برآمده از درکی عمیق از موقعیت کشور و ضرورت تصمیم‌گیری بود. او در برابر مشکلات، عقب‌نشینی نمی‌کرد. معتقد بود راه‌حل کم‌هزینه‌ای برای عبور از بحران‌های ساختاری وجود ندارد، لذا به‌جای «مدیریت عواقب»، سراغ «حل مساله» می‌رفت.
شهید رئیسی برخلاف بسیاری از مدیران اجرایی دهه‌های گذشته، از پشت میز تصمیم نمی‌گرفت. او بر این باور بود تصمیم‌های بزرگ را باید در میدان گرفت. همین سبک باعث ‌شد در مواجهه با بحران‌ها منتظر اجماع نماند، از کارگروه‌های فرساینده عبور کند و شخصاً بار تصمیم‌گیری را بر دوش گیرد. او می‌دانست تعلل، خود یک تصمیم است؛ تصمیمی به سود وضع موجود.
اجازه بدهید برخی تصمیم‌گیری‌های سیاسی شهید رئیسی را مرور کنیم. اگر به جای شهید رئیسی یک تکنوکرات حضور داشت، همانگونه که دولت‌های یازدهم و دوازدهم امور را مدیریت می‌کردند، قاعدتاً تصمیمی گرفته نمی‌شد و امور با تعلل و به تعویق انداختن مدیریت می‌شد.
۱- بازگرداندن شرکت‌های خصولتی؛ تصمیمی سیاسی نه اداری
یکی از مهم‌ترین مصادیق تصمیم‌گیری سیاسی در دوران ریاست‌جمهوری شهید رئیسی، بازگرداندن بخشی از شرکت‌های واگذارشده، به دولت بود. خصوصی‌سازی افسارگسیخته در دهه‌های گذشته، به جای بهبود کارایی، منجر به رشد فساد، شکل‌گیری رانت‌خواران بزرگ و تضعیف بخش عمومی شد. بسیاری از بنگاه‌هایی که تحت عنوان «خصوصی‌سازی» واگذار شده بودند، در عمل به شرکت‌های خصولتی با عملکردی ناکارآمد، انحصاری و بعضاً مفسده‌خیز تبدیل شده بودند.
در این میان، هیچ‌یک از دولت‌ها جرأت مواجهه با این مساله را نداشتند، چرا که بازگرداندن این بنگاه‌ها به معنای ورود به میدان تعارض با شبکه‌ای از ذی‌نفعان قدرتمند بود؛ از برخی فعالان اقتصادی گرفته تا نهادهای رسانه‌ای، سیاسی و حتی بخشی از نظام اداری! اما شهید رئیسی در مواجهه با این وضعیت، تصمیمی سیاسی و پرهزینه گرفت و تعدادی از این بنگاه‌ها را دوباره به مالکیت عمومی برگرداند.
این اقدام نه تنها به مقابله با فساد کمک کرد، بلکه پیام روشنی به جامعه داد: اگر ساختاری غلط شکل گرفته، حتی اگر با برچسب «اصلاح اقتصادی» همراه باشد، باید شجاعانه اصلاح شود، ولو آنکه هزینه سیاسی و رسانه‌ای آن بالا باشد.
۲- مواجهه با ناترازی‌های ساختاری؛ عبور از تکنوکراسی محافظه‌کار
دولت شهید رئیسی با مجموعه‌ای از ناترازی‌های ساختاری مواجه بود؛ ناترازی انرژی، ناترازی صندوق‌های بازنشستگی، ناترازی بودجه عمومی و ناترازی نظام بانکی. مواجهه با این مسائل نیازمند تصمیماتی بود که هیچ‌گاه محبوبیت نمی‌آورد اما ضرورتی تاریخی داشت.
دهه ۱۳۹۰ بسیاری از این ناترازی‌ها توسط تیم‌های تکنوکرات شناسایی شد اما چون تصمیم‌گیری به آنها واگذار شده بود و اراده‌ای سیاسی برای پیگیری نداشتند، فقط به تسکین موقت مساله و تعویق بحران منجر شد. شهید رئیسی اما معتقد بود کار را باید با تصمیمی سیاسی به سرانجام رساند نه با تعلل و تغافل.
او کوشید برخی از این ناترازی‌ها را با اجرای برنامه‌های خاص اصلاح کند؛ مثلاً در حوزه انرژی، طرح‌هایی برای بهینه‌سازی مصرف، اصلاح یارانه‌ها و هدفمند‌سازی حمایت‌ها کلید خورد. البته این طرح‌ها به دلایل مختلف به سرانجام نهایی نرسید اما جرأت ورود به میدان و آغاز اصلاحات ساختاری، از ویژگی‌های ایشان بود. این همان نقطه‌ای است که مکتب شهید رئیسی را از مدیران پیشین متمایز می‌کند.
۳- شجاعت در برابر بحران‌های اجتماعی تصمیم‌گیری حتی در برابر افکار عمومی
در کشور ما افکار عمومی گاه به عنوان مانع تصمیم‌گیری سیاسی ظاهر می‌شود. بسیاری از مدیران برای حفظ محبوبیت یا پرهیز از چالش، از تصمیمات سخت صرف‌نظر می‌کنند اما شهید رئیسی در مواردی نشان داد آماده است برای دفاع از منافع بلندمدت ملت، با بخشی از جامعه گفت‌وگو یا حتی مواجهه کند. نمونه بارز آن، رویکرد دولت او در برابر مساله تحریم‌ها و سیاست خارجی بود. در حالی که بخشی از جامعه و نخبگان، همچنان بر گره ‌زدن حل مسائل اقتصادی به توافق‌های خارجی اصرار داشتند، شهید رئیسی تلاش کرد نشان دهد اقتصاد کشور باید از گروگان سیاست خارجی رهایی یابد. وی در عین تلاش برای دیپلماسی، با تأکید بر ظرفیت‌های درونی، گفتمانی از درون‌زایی اقتصادی را ترویج کرد.
او می‌دانست برخی از این مواضع ممکن است نارضایتی‌هایی را ایجاد کند اما به عنوان رئیس‌جمهور، مسؤولیت داشت تصویر واقع‌گرایانه‌ای از مسیر آینده کشور ارائه دهد. این رویکرد، برخلاف روش متعارف سیاستمداران پوپولیست، بر پایه شفافیت، صراحت و مسؤولیت‌پذیری بود.
۴- احیای شأن سیاست در برابر تکنوکراسی
یکی از آسیب‌های مزمن نظام اجرایی کشور، فروکاست سیاست به مدیریت است. بسیاری از دولت‌ها، بویژه در دهه‌های اخیر، ترجیح دادند اراده خود را در دستگاه کارشناسی ادغام کنند اما دستگاه اداری، قادر به تحول ساختاری نیست، همچنین در برابر ابرمسائل چندلایه ناتوان است. تغییرات کلان نیاز به اراده سیاسی دارد و این چیزی بود که شهید رئیسی به آن پایبند بود.
او معتقد بود باید سیاست بر مدیریت حاکم شود، نه برعکس. این رویکرد بویژه در شیوه تعامل او با وزرا، استانداران و مدیران استانی مشهود بود. در همین راستا او مستقیماً به میدان می‌رفت، با مردم گفت‌وگو می‌کرد و همان‌جا تصمیم می‌گرفت.
در نتیجه، آنچه مکتب شهید رئیسی را متمایز می‌کند، نه صرفاً حضور میدانی یا ساده‌زیستی، بلکه جرأت تصمیم‌گیری در لحظه، با درک همه‌جانبه پیچیدگی مسائل و آمادگی برای هزینه دادن در برابر حقیقت است.
* جمع‌بندی: ادامه مسیر، نه بازگشت به عقب
آنچه امروز بیش از هر چیز در مدیریت کشور نیاز است، شجاعت در تصمیم‌گیری سیاسی است. تجربه حکمرانی آیت‌الله شهید رئیسی به‌ روشنی نشان داد تنها با ورود مستقیم سیاستمدار به میدان و نه با واگذاری مسؤولیت به دستگاه‌های کارشناسی یا اداری، می‌توان بر مشکلات بزرگ فائق آمد. ابرمساله‌های ایران، با ساختاری پیچیده، چندلایه و درهم‌تنیده، دیگر با نسخه‌های بی‌هزینه یا تسکین‌های موقت مهارشدنی نیست، بلکه نیاز به سیاستمدارانی است که جسورانه، آگاهانه و متعهدانه، مسؤولیت تصمیم را برعهده گیرند، حتی اگر پرهزینه، چالش‌برانگیز یا با هجمه رسانه‌ای و جناحی همراه باشد. کارگزاران جمهوری اسلامی اگر می‌خواهند راه شهید رئیسی را ادامه دهند، باید از این الگو بیاموزند: تصمیم‌گیری را به تعویق نیندازند، مماشات نکنند و از هجمه‌های رسانه‌ای نهراسند. باید باور کنند اتکای صرف به نظرات مدیران اداری و کارشناسان، بدون اراده سیاسی برای اجرا، نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه آن را به آینده‌ نزدیک‌ و انفجاری‌تر منتقل می‌کند. کشور امروز بیش از هر زمان دیگری به سیاستمدارانی نیاز دارد که همچون شهید رئیسی در میدان بایستند، ریسک کنند و برای گره‌گشایی از امور، مسؤولانه و مقتدرانه تصمیم بگیرند. ادامه راه او، در گرو شجاعت در گرفتن تصمیم و مسؤولیت‌پذیری در اجراست.

ارسال نظر
پربیننده