از جشن روشنفکران تا پاتوق بلاگرها
میلاد جلیلزاده: هفتادوهشتمین دوره فستیوال فیلم کن که از ۲۳ اردیبهشت امسال آغاز شده و سوم خردادماه به پایان خواهد رسید، با اینکه نام چند فیلمساز ایرانی هم در فهرست شرکتکنندگانش هست اما چندان توجه اهالی سینمای ایران را جلب نکرده. این در حالی است که همین جشنواره اگر پیش از این تحت چنین شرایطی برگزار میشد، توجهات خیلی بیشتری را در داخل کشور به خودش جلب میکرد. چند ماه قبل هم وقتی یک انیمیشن کوتاه ایرانی برنده جایزه آکادمی شد و سومین تندیس اسکار را به جوایز جهانی سینمای ایران اضافه کرد، آنقدر در فضای داخل کشور شور و هیجان ایجاد نکرد که در سالهای قبل حتی نامزدی یک فیلم ایرانی در این مراسم ایجاد کرده بود. این البته فقط ایرانیها نیستند که توجهشان به این رویدادها کم شده است. خیلی چیزها در دنیا تغییر کرده و کار را به اینجا رسانده که دیگر نهتنها جشنها و جشنوارههای کوچک و متوسط اروپای غربی و آمریکای شمالی، بلکه حتی رویدادهایی مثل کن و جشن آکادمی هم چندان چشم کسی را نمیگیرند.
همانطور که اسکار هنوز مهمترین جشن سینمایی دنیاست، کن را هم هنوز مهمترین جشنواره جهان در ارتباط با سینمای هنری میخوانند و کماعتبار شدن این رویدادها به معنای سر برآوردن رقبای جدید و قویتر نیست. آنها هنوز اول هستند اما سطح کلی چنین رویدادهایی در تمام دنیا افول کرده است.
نگاهی به آنچه در دوره هفتادوهشتم کن در حال انجام است، به عنوان نمونهای از آنچه طی این سالها در کن و امثال و اقران آن مثل ونیز، برلیناله، لوکارنو و دیگر جشنوارهها گذشته، تا حدودی توضیح میدهد که چرا کار به اینجا رسیده و چرا بهطور کلی نقش مرجعیت رویدادهای هنری غربی یا به تعبیر دیگر شمال جهانی، در امر فرهنگ زائل یا کمرنگ شده است.
این وضعیت دلایل مختلفی دارد. امروز کن و فستیوالهای نظیر آن منادی سینمای آلترناتیو نیستند؛ چون اولاً دوران تجربهگرایی در سینما به آن صورت که در قرن بیستم رایج بود به سر رسیده و ثانیاً خود این رویدادها در حال مصرف کردن اعتباری هستند که از گذشته به دست آورده بودند و تبدیل شدهاند به نمایشگاهی برای حضور ستارههای عامهپسند یا حتی بلاگرهای فضای مجازی. از طرف دیگر رویکرد سیاسی این فستیوالها حتی شدتی بسیار بالاتر از دوران جنگ سرد پیدا کرده و معیارهای هنری، به راحتی در برابر معیارهای سیاسی رنگ میبازند. در ضمن این فستیوالها دیگر جستوجوگر و کاشف بارقههای نو در سینما نیستند، بلکه آثار حاضر در این رویدادها حتی اگر محصول کشورهای مختلف به نظر برسند، در حقیقت همگی تولید یک نهاد و مطابقتیافته با یک نوع ویژه از سیاستگذاریهای دولتهایی هستند که هر کدام از این جشنوارهها را برگزار میکنند. به عبارتی کن، ونیز، برلیناله و امثال آنها در طول سال به عدهای فیلمساز در سراسر دنیا پول میدهند تا مطابق فرم و سیاستهای خودشان فیلم بسازند و به این ترتیب با رویدادهای یکدستی طرف میشویم که فضل جستجوگری در آثار مختلف سینمای جهان و کشف نابغههای دیده نشده را دیگر ندارند. این موارد با نگاه به فستیوال کن هفتادوهشتم که 3 فیلمساز ایرانی و 2 فیلم فارسیزبان در آن حضور دارند، در ادامه شرح داده میشود. در ضمن اشارهای به حضور فیلمسازان ایرانی در این رویداد و نوع حضورشان هم شده است.
* کن و فیلمسازان ایرانی
امسال در کن فیلمی از جعفر پناهی به نام «یک تصادف ساده» حضور دارد که به طور زیرزمینی تولید شده و به این فستیوال رفته است. مساله نوع برخورد با جعفر پناهی، همچنان که نوع برخورد حاکمیت با محمد رسولاف محل سوال بود، یکی از مبهمترین و سوالبرانگیزترین مسائل سینمای ایران است. البته رسولاف بالاخره برای همیشه از ایران رفت اما تا وقتی اینجا بود، به رغم اینکه حکم قضایی اعلام شده و واضحی مبنی بر ممنوعیت فعالیتش وجود داشت، همچنان فیلم میساخت و حتی از بازیگران حرفهای در آن استفاده میکرد. قضیه جعفر پناهی هم همین قدر عجیب است و معلوم نیست در حالی که جلوگیری از فعالیت این افراد چندان سخت به نظر نمیرسید، چرا چنین اتفاقی تا مدتها نمیافتاد. پناهی بعد از اینکه فیلمش را ساخت و قبل از اینکه آن را به فستیوال کن بفرستد، در صفحه شخصی اینستاگرامش مطلبی منتشر کرد که صدر تا ذیل قوانین جمهوری اسلامی را زیر پا میگذاشت و پس از آن مشخص شد ممنوعالخروجی او از کشور بعد از ۱۴ سال لغو شده و هماکنون هم در فستیوال کن حضور دارد. او پس از نمایش فیلمش در کن، در حالی که بین جمعیت حاضر در سالن ایستاده بود به تکرار مواضعش علیه جمهوری اسلامی پرداخت.
غیر از پناهی، سعید روستایی هم امسال با فیلم «زن و بچه» به کن رفته که گفته میشود مجوزهای قانونی را دریافت کرده است. روستایی بار قبل که با فیلم «برادران لیلا» در کن حضور یافت، حواشی فراوانی به وجود آورد. او بدون پروانه نمایش فیلمش را به کن برد و حالا گفته میشود چنین مجوزی را دریافت کرده. البته اینکه فیلمی درباره جامعه ایران را منتقدان و کارشناسان خارجی قبل از ایرانیها ببینند، مساله چالشساز اصلی است و بر این اساس احتمالاً روستایی باید منتظر بروز بعضی حواشی باشد. هم فیلم جعفر پناهی و هم فیلم سعید روستایی، هر 2 با اینکه در ایران جلوی دوربین رفتهاند و محصول ایران معرفی میشوند، با سرمایهگذاری کشور فرانسه ساخته شدهاند. سپیده فارسی هم فیلم «روحت را در دستت بگیر و قدم بزن» را درباره مردم غزه ساخته است که شخصیت اصلی آن فاطمه حسونا، چندی پیش در جریان بمباران رژیم صهیونیستی شهید شد و همین قضیه بخشی از فستیوال کن را به صحنه محکومیت این رژیم تبدیل کرد. فارسی یک مستندساز مخالف جمهوری اسلامی است اما مواضع اعلامیاش درباره ظلمی که به فلسطینیها میشود، تا به حال شبیه بخشهای دیگر اپوزیسیون نظام، یعنی آنهایی که وابستگی علنی به رژیم صهیونیستی دارند نبوده است. این البته به معنای آن نیست که موضع اصولی سپیده فارسی در قبال رژیم صهیونیستی با جمهوری اسلامی یکسان است و ماهیت و موجودیت این رژیم را زیر سوال میبرد. او صرفاً به کشتار فلسطینیان و محاصره اقتصادیشان اعتراض کرده است که میتواند متوجه نخستوزیر فعلی این رژیم باشد نه کلیت ساختار آن و در حالی که اعتقاد دارد جمهوری اسلامی باید از بین برود، اعتقاد ندارد که رژیم صهیونیستی هم باید منحل شود. این فیلم برای نمایش در بخش ACID (انجمن توزیع سینمای مستقل) انتخاب شده که شامل 6 فیلم داستانی بلند و 3 فیلم مستند است.
* عشق یکطرفه به موفقیت حبابی
با اینکه دوره توجهات ویژه به جشنها و جشنوارههای سینمایی غرب در سراسر دنیا، اگر هم به پایان نرسیده باشد، علائمی از پایان یافتن و افول را نشان داده است، در ایران هنوز کسانی هستند که سودای بازگرداندن فضای سینمایی کشور به ریل و مدار سابق را دارند؛ یعنی زمانی که مهمترین عامل ارزشگذاری روی فیلمهای سینمایی ما جوایز جشنوارههای غربی بود. این اما چیزی است که عموماً از جانب تعدادی از افراد متعلق به نسل قبل مطرح میشود؛ یعنی کسانی که حداقل بالای ۶۰ یا گاهی ۷۰ سال از سنشان گذشته و دوران اوج جوانی و شکل گرفتن نگاهشان به سینما مصادف بود با اوج کار این جشنوارهها و حد اعلای تاثیرگذاری و اهمیتشان در مجامع هنری داخل و خارج از کشور؛ نسلی که فستیوالهای هنری اروپا را همانطور که توسط برگزارکنندگانشان معرفی میشد، آلترناتیوی برای جریان اصلی و تجاری سینما و بالاخص هالیوود میدانست و از آنسو خود هالیوود را به جز در مواردی خاص، منتقد جنگافروزی آمریکا قلمداد میکرد و حساب لسآنجلسیها را بکل از واشنگتنیها و از مردان سیاست جدا کرده بود. آدمی از این نسل، حتی اگر وابستگیهای عمیقی به نظام سیاسی ایران داشت و همچنان داشته باشد، بهراحتی نمیپذیرد آن تصویر قابل احترام و باشکوه کاملاً فرو ریخته است اما در مقابل، نسل جدیدی که به چشمش دید اروپاییها بعد از جنگ اوکراین، حتی تولستوی و داستایوفسکی را از مواد درسی دانشگاه حذف کردند و نام آندره تارکوفسکی را از فهرست 100 کارگردان برتر imdb بیرون کشیدند - حتی اگر به نظام سیاسی ایران وابستگی نداشته باشد - هم این حقیقت ساده را به راحتی پذیرفته که رویدادهایی از این دست، مثلا کن، ونیز، برلیناله و امثال آنها، روی فیلمها بر اساس معیارهای زیباییشناختی ارزشگذاری نمیکنند.
از طرف دیگر کسانی که بخش مهمی از اعتبار کارنامه کاریشان را به واسطه حضور یا کسب یکسری جوایز از این جشنوارهها به دست آوردهاند، به راحتی زیر بار این نمیروند که قبول کنند اعتبار خود آن جشنها و جشنوارهها فرو ریخته است. اینها در مجموع یعنی با وجود تلاشهایی که از جانب بعضی افراد یا حتی مسؤولان امر برای برگرداندن سینمای ایران به ریل جشنوارهای میشود، حتی طیف روشنفکر سینمای ایران هم در نسل جدید چندان عنایتی به این فضاها ندارد. در دوره قبلی جشنواره کن فیلمی از محمد رسولاف برنده جایزه ویژه هیات داوران شده بود اما با وجود اینکه این فیلم بر بستر اینترنت در دسترس همه قرار دارد و قابل تماشاست، نیاز به اثبات این قضیه احساس نمیشود که به هیچوجه نتوانست تماشاگران قابل توجهی، حتی در بین طیف نخبگان سینمایی و روشنفکران داخل کشور پیدا کند. در مقابل امسال توجه این طیف از علاقهمندان سینما بیشتر به فیلم «پیر پسر» ساخته اوکتای براهنی جلب شد که تنها یک نمایش خارج از مسابقه در جشنواره فجر داشت و قبل از آن در جشنوارههای روتردام و پنسیلوانیا هم شرکت کرده بود که البته فستیوالهای بسیار کماهمیتتری نسبت به کن هستند و مشخص است که توجه به «پیر پسر» ربطی به حضورش در جشنوارهها ندارد. حتی چشمانتظاری فراوانی که برای فیلم «قاتل وحشی» از حمید نعمتالله وجود داشت، گواه دیگری بود برای اینکه طیف روشنفکر سینمای ایران هم بنا به کنجکاویهای دیگری توجهش به فیلمها جلب میشود نه عناوین جشنوارههای بزرگ. ایجاد «سینمای روشنفکری غیرجشنوارهای» در ایران، میتواند گام بزرگ و موثری در جهت توسعه گفتمانی این سینما بردارد و چنین آثاری حتی اگر بیمحاباترین نقدها را به ساختار اجتماعی و سیاسی ایران وارد کنند، نهتنها ضرر و خطرشان کمتر از آثار جشنوارهای و سفارتخانهای است، بلکه امکان دارد مفید هم واقع شوند.
* چرا کن دیگر آن جشنواره باشکوه سابق نیست؟
چرا کن و رویدادهایی نظیر آن دیگر اعتبار گذشته را ندارند؟ این فستیوالها زمانی مدعی کشف و بها دادن به سینمای آلترناتیو بودند؛ یعنی نوعی از فیلمسازی که سوای از جریان اصلی و گیشهای و عامهپسند حرکت میکرد و تجربهگرا بود. در قرن بیستم سینما هنوز هنر جوانی به حساب میآمد و تجربهگراییها هرچند غلط و نافرجام، در مسیر گسترش دستور زبان آن توجیه پیدا میکردند. حالا اما تقریباً همه آزمون و خطاهای ابتدایی انجام شده و تجربهگرایی به آن معنا که در قرن گذشته رایج بود توجیهی ندارد. بهعلاوه در عصر ارتباطات هستیم و اینترنت و هوش مصنوعی از راه رسیدهاند و به نظر نمیرسد برای کشف و معرفی درخششهای دیده نشده، نیاز چندانی به این جشنوارهها باشد. از نظر سیاسی هم کشورهای غربی در موضعی قرار گرفتهاند که حتی با دوران جنگ سرد قابل مقایسه نیست و این رویکردها با همان شدت و حدت به جشنوارههای هنری هم سرایت پیدا کرده است. تفاوت با دوران جنگ سرد از این جهت است که حالا غرب خود را در حال افول میبیند؛ نه اینکه قدرت هژمونیک، از قدرتی غربی به یک قدرت غربی دیگر واگذار شود. دیگر قضیه این نیست که امپراتوریهای پرتغال و اسپانیا سقوط کنند و به جایش بریتانیا و فرانسه قدرتمند شوند و پس از آنها ایالات متحده سر برآورد و منظور از بلوک شرق هم جایی باشد که پایتختش در اروپاست. حالا عروج چین و هند و قدرتهای منطقهای و جهانی دیگر در خارج از قلمرو غربی مطرح شده و برخورد سیاسی غربیها به همین دلیل بسیار تهاجمی، صریح و حتی تا حدود زیادی هیستریک شده است. در چنین شرایطی آنها در سیاسی برگزار کردن جشنوارهها هم تعارفات را کنار گذاشتهاند. پیرو همین اوضاع، چنین فستیوالهایی دیگر در واقع آثار مهم سینمای جهان را که دیده نشدهاند کشف نمیکنند. یعنی دیگر چنین امکانی برای آنها وجود ندارد. آنها حالا ناچارند بودجهای دولتی را برای تولید فیلمها در کشورهای مختلف اختصاص بدهند که مطابق سیاستهای خودشان باشد و به عنوان محصول خود آن کشورها در جشنوارههایشان شرکت کند. به همین دلیل صحنه این جشنوارهها کاملاً تصنعی و دستچین شده است. امسال در بخش مسابقه نخل طلای کن، ۲۲ فیلم حضور دارند که ۵ فیلم تولید آمریکا یا محصول مشترک آنها با بریتانیاست. یک فیلم آلمانی و یک فیلم هم محصول مشترک آلمان و اسپانیاست. باقی ۱۶ فیلم دیگر همه با سرمایهگذاری خود فرانسه ساخته شدهاند اما به اسم کشورهای گوناگون در این رویداد حضور دارند. جشنواره کن آن زمانی به عنوان مهمترین رویداد هنری جهان شهرت یافت که فهرست فیلمهایش را به هیچوجه اینگونه تأمین نمیکرد، بلکه به واقع آثاری از کشورهای مختلف در آن کشور شرکت داشتند. البته باید گفت فقط کن درگیر چنین وضعی نیست و در میان همسانهای اروپایی دیگرش هم چنین ساختاری حاکم شده است. این برای آنها در جلب توجه از سینمادوستان سراسر جهان یک خلأ به وجود میآورد و برای جبران این خلأ ناچارند دست به دامن چهرههای مشهور سینمای تجاری یا همان جریان اصلی شوند؛ چیزی که در ابتدای راه خودشان را به عنوان نقطه مقابل آن تعریف کرده و به شهرت رسیده بودند. در سالهای اخیر کار از حضور ستارههای هالیوود و حتی بالیوود روی فرش قرمز کن هم گذشته و امسال این صحنه پر شده بود از بلاگرهای فضای مجازی که اساساً هیچ ربطی به سینما نداشتند و در عمرشان حتی یک پلان هم پشت یا جلوی دوربین هیچ فیلمی حضور پیدا نکرده بودند.
این روزها همزمان با برگزاری جشنواره فیلم کن، بسیاری از سلبریتیها یا اینفلوئنسرهای شبکههای اجتماعی هم عکسهایی از خودشان روی فرش قرمز جشنواره کن منتشر میکنند. افرادی که در اصل نه از طرف جشنواره، بلکه از طریق اسپانسرهایشان یا شرکتهایی که خدمات فرش قرمز میدهند، با پرداخت مبلغی روی فرش قرمز آمدهاند.
اورفی جاوید، ستاره اینستاگرام و بازیگر هندی که امسال قرار بود از طرف یک برند به نام ایندیوایلد روی فرش قرمز کن برود، از آنجا که نتوانست ویزا بگیرد، در شبکههای مجازی دست به افشاگری و توضیح بخشی از این ماجرا زد.
البته فارغ از کسانی که از طریق اسپانسرها روی فرش قرمز رفتهاند، خود افراد هم میتوانند با پرداخت پول به شرکتها و گروهها، خدمات رفتن روی فرش قرمز را خریداری کنند. گروه سینکورا یکی از گروههایی است که این خدمات را ارائه میدهد. حضور در مراسم افتتاحیه نزدیک به ۹ هزار یورو و میهمانی پس از آن ۷ هزار یورو برای هر متقاضی هزینه برمیدارد. در برنامه پیشنهادی این شرکت آمده که حضور در فرش قرمز ۷۲۵۰ یورو، داشتن عکاسی اختصاصی۲۳۵۰ و ارائه ماشین هم ۲۳۵۰ یورو برای مشتریان هزینه خواهد داشت. این شرکت همچنین دسترسی به چندین میهمانی اختصاصی با افراد مشهور را ممکن میکند؛ از جمله میهمانی نشریه وینیتیفیر که ورودی ۳۰ هزار دلاری دارد یا مراسم خیریه آمفار که با پرداخت ۵۰ هزار دلار میتوان در بهترین جایگاه و بر سر میز بازیگران و فیلمسازان مشهور نشست.
با تمام این اوصاف، حالا که کن در هفتادوهشتمین دورهاش به چنین وضعی دچار شده و نسبت به گذشته خودش جایگاهی تا این اندازه نازل پیدا کرده است، میتوان پرسید: آیا جشنواره کن 100 سالگیاش را خواهد دید و اگر به آن روز برسد، آیا از این فستیوال باشکوه چیزی جز نامی که سابقا اعتباری داشته باقی خواهد ماند؟