غزه، محک اخلاقی فلسفه غرب
سمیه خلیلی: در حالی که غزه در آتش و خون میسوزد و هزاران زن و کودک بیگناه جان میدهند، نگاهها به سوی برج عاج فیلسوفان غرب است. آیا صدای فلسفه، این بار در برابر فاجعه انسانی غزه، خاموش مانده است؟ این گزارش به واکاوی مواضع فیلسوفان برجسته غرب، از اسلاوی ژیژک و جودیت باتلر گرفته تا متفکران اخلاق و فمینیسم، در قبال فاجعه غزه میپردازد و به این پرسش میپردازد: آیا فلسفه غرب در این بحران، از محک اخلاقی خود سربلند بیرون آمده است؟
* غزه و آزمون دشوار وجدان فلسفی غرب؛ وقتی انتظارها برآورده نمیشود
جنگ اخیر غزه و ابعاد بیسابقه کشتار غیرنظامیان، بویژه زنان و کودکان، آزمونی سخت برای اندیشمندان و فیلسوفان غرب است؛ آزمونی که نتایج آن، برای بسیاری از ناظران، ناامیدکننده جلوه کرده است. پس از رویدادهای سالهای اخیر که بسیاری از این متفکران، با صدای بلند و قلمهای انتقادی خود، در برابر نقض حقوق بشر و بیعدالتیها در نقاط دیگر جهان موضع گرفتند - از اعتراضات علیه تهاجم روسیه به اوکراین گرفته تا حمایت از آشوب «زن، زندگی، آزادی» در ایران - انتظار میرفت در برابر فاجعهای با این وسعت و عمق نیز همین میزان قاطعیت و همدردی را شاهد باشیم اما واقعیت میدانی نشان میدهد طیف مواضع فیلسوفان غرب در قبال غزه، بسیار پیچیده همراه با سکوت و بیتفاوتی، گاه متناقض و در مواردی تکاندهنده بوده است.
برخی از این فلاسفه - که پیشتر خود را پرچمدار آزادی و حقوق بشر، صدای حاشیهنشینان و منتقد قدرت میدانستند - در مواجهه با این فاجعه یا سکوت اختیار کردهاند یا با رویکردی جانبدارانه، به توجیه اعمالی پرداختهاند که از نظر اخلاق جنگ، حقوق بینالملل و حتی ابتداییترین اصول انسانیت، محل سوال جدی است. این وضعیت، بسیاری را به این سوال سوق داده است: آیا فلسفه غرب در برابر منافع و روابط سیاسی، دچار یک فروپاشی اخلاقی شده است؟ آیا «فلسفه عمومی» (Public Philosophy) که در دهههای اخیر رشد کرده بود، تنها در چارچوبهای پذیرفته شده و امن برای جهان غرب عمل میکند؟ این یک اتهام سنگین است اما شواهد موجود، ناگزیر به طرح چنین پرسشهایی منجر میشود.
* صدای منتقدان و حامیان: از ژیژکِ پیچیده تا هابرماسِ قاطع
در میان فیلسوفان برجسته، اسلاوی ژیژک، فیلسوف نامدار اسلوونیایی، همواره به دلیل مواضع غیرمنتظره و تحلیلیاش شناخته میشود. درباره غزه، او موضعی پیچیده و در عین حال انتقادی اتخاذ کرده است. او در ابتدای درگیریها ضمن محکوم کردن حملات اولیه، بر این نکته تأکید کرد که اسرائیل حق دفاع از خود را دارد اما این تأیید را به سرعت با یک هشدار حیاتی همراه کرد: «حق دفاع از خود، مجوز برای خشونت نامتناسب و کشتار بیرویه غیرنظامیان نیست». ژیژک به سرعت به عمق مساله فلسطین و ریشههای تاریخی آن پرداخت و با نقد آنچه «نادیده گرفتن ریشههای تاریخی بحران» میخواند، بر لزوم درک «ناامیدی عظیم و سردرگمی فلسطینیها»، به عنوان مردمی که دههها تحت اشغال و محاصره زیستهاند، تأکید کرد. او همچنین هشدار داد «هیچ صلحی در خاورمیانه بدون حل مساله فلسطین» وجود نخواهد داشت و سکوت در برابر کشتار غیرنظامیان، بویژه در شرایط کنونی غزه را «همدستی» و «تکرار چرخه خشونت» دانست. موضع ژیژک، تلاشی برای فراتر رفتن از یکجانبهگرایی و ورود به پیچیدگیهای اخلاقی و تاریخی بحران بود؛ تلاشی که او را از اتهام سادهسازی و جانبداری مطلق مبرا میکرد، هرچند برخی همچنان رویکرد اولیه او را به نقد میکشند. او در ادامه تحلیلهای خود، بارها بر این نکته تأکید کرد که «بزرگترین دشمن اسرائیل، کسانی هستند که ادعای حمایت از آن را دارند اما به آن اجازه میدهند اعمالی انجام دهد که اساس مشروعیت اخلاقیاش را نابود میکند».
در نقطه مقابل، فیلسوفانی چون یورگن هابرماس، متفکر برجسته آلمانی و پدر نظریه «اخلاق گفتمان»، به همراه 3 روشنفکر آلمانی دیگر (یوزف وایلهوفن، نیکلاس لوهمن و مایکل هرش)، با صدور بیانیهای آشکارا با اسرائیل اعلام همبستگی کردند. این بیانیه، ضمن محکوم کردن حملات اولیه، عملیات نظامی اسرائیل را «موجه» دانست، هرچند بر رعایت اصل تناسب و اجتناب از کشتار غیرنظامیان تأکید کرد اما این موضعگیری، بشدت مورد انتقاد گسترده قرار گرفت. منتقدان استدلال کردند بیانیه هابرماس و همکارانش، ریشههای تاریخی اشغالگری، نظام آپارتاید و محاصره غزه را نادیده گرفته و با توجیه عملیات نظامی که منجر به تلفات عظیم انسانی شده، در واقع از «اخلاق گفتمان» که خود هابرماس نظریهپرداز آن است، فاصله گرفته است. این انتقاد مطرح شد که چگونه یک فیلسوف که بر همدلی، درک متقابل و گفتوگوی آزاد و برابر تأکید دارد، میتواند نسبت به رنج یک طرف درگیری تا این حد بیاعتنا باشد. این موضعگیری، به عنوان نمونهای از «اخلاق دگرنشناس» یا «اخلاق یکجانبه» در برخی محافل فلسفی و عمومی غرب، مورد انتقاد شدید قرار گرفت و اعتبار او را در میان برخی پیروانش تحتالشعاع قرار داد.
* فمینیستها و اخلاقگرایان؛ شکافها، تعهدات و آزمونهای انسانیت
در میان فلاسفه فمینیست، شاهد مواضعی متفاوت هستیم که از شکافهای درونی این جنبش نیز حکایت دارد. جودیت باتلر، فیلسوف برجسته فمینیست، نظریهپرداز کوئیر آمریکایی و یکی از پرنفوذترین صداهای چپ رادیکال، یکی از صریحترین و فعالترین منتقدان عملکرد اسرائیل در غزه است. او از امضاکنندگان اصلی بیانیه «فلسفه برای فلسطین» است که کشتار مردم غزه را بشدت محکوم کرده و خواستار آتشبس فوری و پایان اشغال شده است. باتلر در مصاحبههای متعدد خود، به صراحت از نادیده گرفتن حقوق فلسطینیها و به حاشیه راندن صدای منتقدان در غرب، بویژه در آلمان - که خود او در آنجا تدریس کرده است - انتقاد و تاکید کرده است «سکوت، همدستی است». او با به چالش کشیدن مفهوم «حق موجودیت دولت» بدون در نظر گرفتن حقوق بنیادین فلسطینیها، از فمینیستها و متفکران اخلاق خواسته است در برابر این فاجعه انسانی سکوت نکنند و به جنبش بایکوت دانشگاهی و فرهنگی مؤسسات اسرائیلی بپیوندند. موضع باتلر، همسو با دیدگاههای همیشگی او در حمایت از اقلیتها، گروههای تحت ستم و نقد اشکال مختلف خشونت ساختاری و دولتی است و از این رو، برای بسیاری از پیروانش قابل پیشبینی و ستودنی بود.
در مقابل، برخی جریانهای فمینیستی دیگر، به دلایل مختلف از جمله تمرکز بر مسائل داخلی، ملاحظات سیاسی یا حتی ترس از برچسب «یهودستیزی»، موضع قاطعی در قبال غزه نگرفتهاند. این امر منجر به ایجاد شکافهایی در جنبش فمینیستی شده و انتقاداتی را از سوی فمینیستهای عدالتمحور و پسااستعماری به دنبال داشته است. این گروهها معتقدند سکوت در برابر خشونت دولتی و نظامی رژیم صهیونیستی علیه زنان و کودکان فلسطینی، تناقض آشکار با اصول بنیادین فمینیسم دارد.
فلاسفه اخلاق نیز در مواجهه با غزه، به 2 دسته عمده تقسیم شدهاند؛ گروهی با استناد به نظریه «جنگ عادلانه» (Just War Theory)، تلاش کردهاند اعمال نظامی اسرائیل را توجیه کنند، هرچند بسیاری از آنها بر رعایت اصل تناسب (proportionality) و به حداقل رساندن آسیب به غیرنظامیان تأکید کردهاند اما گروه دیگر، با محکومیت شدید کشتار و ویرانی در غزه، استدلال کردهاند هیچ توجیه اخلاقیای برای این حجم از خشونت و بیرحمی وجود ندارد. این فلاسفه، با تکیه بر اصول جهانی حقوق بشر و اخلاق جهانشمول، بر این باورند نقض فاحش حقوق بشر در غزه، هرگونه توجیه نظری را بیاثر میکند. برخی از این فلاسفه، به وضوح اعلام کردهاند «از لحاظ اخلاقی، آن طرف جنگ که محکوم و کارش غیرقابل دفاع است، اسرائیل است و آن طرفی که به لحاظ اخلاقی قابل دفاع است، جریان مقاومت است». این دسته از فلاسفه، بیش از هر چیز بر ضرورت همدلی با رنج انسانی و اولویت دادن به حفظ جان و کرامت غیرنظامیان تأکید دارند.
* سکوت فلسفه؛ رسالت فراموششده یا مصلحتگرایی؟
در نهایت، فاجعه غزه یک بار دیگر پرسشی بنیادین را درباره رسالت فلسفه در جهان معاصر مطرح میکند: آیا فلسفه، تنها به مثابه یک بازی فکری و آکادمیک باقی خواهد ماند یا قادر است صدای وجدان جمعی در برابر بیعدالتیها و فجایع انسانی باشد؟ سکوت یا مواضع محافظهکارانه برخی فیلسوفان، بویژه در مقایسه با مواضع قاطع آنها درباره مسائل دیگر، میتواند به عنوان نشانهای از «فروپاشی اخلاقی فلسفه اروپا» تلقی شود، آنچنان که برخی منتقدان نظیر حمید دباشی، استاد برجسته دانشگاه کلمبیا، به صراحت آن را مطرح کردهاند. وی در مقالهای تند، فلاسفهای چون هابرماس و ژیژک را به دلیل «سکوت شرمآور» یا «مواضع پیچیده و مبهم» در قبال فلسطین، به باد انتقاد گرفته و معتقد است در این بحران، فلسفه غرب، بازنده اصلی است و از آزمون اخلاقی خود سربلند بیرون نیامده است.
دباشی و دیگر منتقدان، این سوال را مطرح میکنند: چگونه میتوان به فیلسوفانی اعتماد کرد که در یک مورد خاص (مانند جنبشهای اجتماعی در غرب یا اعتراضات در نقاط دیگر جهان)، صدای بلند عدالتخواهی هستند اما در مقابل یک فاجعه انسانی عظیم که در آن دهها هزار نفر، از جمله زنان و کودکان، کشته شده و میشوند، سکوت میکنند یا مواضع مبهم میگیرند. این انتقاد به «دوگانگی معیار» در قضاوتهای اخلاقی و سیاسی اشاره دارد. به نظر میرسد برای برخی، دغدغههای حقوق بشری، تنها در چارچوبهای ژئوپلیتیک و منافع قدرتهای بزرگ غربی تعریف میشود.
این وضعیت، بویژه برای دانشجویان فلسفه و نسلهای جوانتر، میتواند گیجکننده باشد. آنها که فلسفه را به عنوان ابزاری برای نقد قدرت، پرسشگری درباره عدالت و رهایی میآموزند، اکنون با نمونههایی از فیلسوفان مواجهند که به نظر میرسد در مقابل بزرگترین جنایات زمانه خود، لکنت زبان گرفتهاند یا بدتر آنکه به توجیه جنایت صهیونیستها پرداختهاند. این وضعیت، میتواند به بیاعتمادی به نهاد فلسفه و جایگاه آن در جامعه منجر شود.
در جهانی که با چالشهای بیشماری مواجه است، انتظار میرود فیلسوفان به عنوان راهبران فکری، به جای پناه بردن به پیچیدگیهای نظری یا ملاحظات سیاسی، شجاعانه در کنار مظلومان بایستند و نور عقل و اخلاق را بر تاریکی جهل و ستم بتابانند. سکوت در برابر کشتار بیگناهان، به معنای نادیده گرفتن کرامت انسانی است که اساس هر فلسفه اخلاقی اصیلی است. غزه، نه تنها یک بحران سیاسی، بلکه یک بحران اخلاقی عمیق است که وجدان بشریت و در این مورد، وجدان فلسفه غرب را به چالش میکشد. آینده فلسفه، شاید در گرو توانایی آن برای پاسخگویی به این چالشها و بازگرداندن اعتماد به رسالت اخلاقی خود باشد.