06/آذر/1404
|
00:47
ملاقات آتنا، هفائستوس و آرِس

۳ الگوواره فی‌مابین حکمرانی و جنگ

رضا باقری‌پور: تحولات یک قرن اخیر نشان می‌دهد حکمرانی در زمان جنگ را نمی‌توان یک امر ثابت یا یک قالب مدیریتی واحد دانست؛ اینگونه به نظر می‌رسد که این حوزه در طول زمان تحت تأثیر دگرگونی‌های فناورانه، ژئوپلیتیک و اقتصادی، ۳ پارادایم متمایز را تجربه کرده است. این ۳ پارادایم - حکمرانی اضطرارپایه (بسیج)، حفاظت ترکیبی(پدافند) و رزم‌بنیاد - در واقع ۳ صورت‌بندی متفاوت از نسبت دولت و جامعه با جنگ‌ است و هر یک شیوه خاصی برای سازمان‌دهی اقتصاد، نظام تصمیم‌گیری و منابع ملی ایجاد کرده‌ است. پارادایم نخست که تا نیمه قرن بیستم الگوی غالب دولت‌ها بود، بر فرض موقتی بودن حکمرانی جنگ استوار بود. در این الگو، «حکومت کردن در جنگ» یک وضعیت استثنایی تلقی می‌شد که آغاز و پایان مشخص دارد و حکمرانی جنگی تنها به بازه زمانی درگیری محدود می‌شود. در چنین ساختاری، دولت‌ها پس از شروع جنگ، به سرعت فرآیند بسیج گسترده منابع را آغاز می‌کردند: صنعتی‌سازی شتاب‌زده، تغییر خطوط تولید، کنترل شدید بازار و نیروی کار و تمرکز کامل قدرت برای تأمین نیازهای جنگ. نمونه‌های تاریخی این وضعیت در جنگ‌های جهانی بسیار روشن است. بریتانیا در جنگ جهانی اول طی کمتر از 1.5 سال، سهم تولیدات نظامی را تا نزدیک به ۴۰ درصد کل صنعت افزایش داد. ایالات متحده در جنگ دوم جهانی با تبدیل صنایع خودروسازی به کارخانه‌های تولید جنگ‌افزار، بزرگ‌ترین بسیج صنعتی تاریخ را رقم زد و تولید هواپیما را در فاصله ۵ سال بیش از ۳۰ برابر کرد. آلمان نازی نیز نمونه‌ای دیگر از همین پارادایم بود؛ آنجا که توانست تولید تانک را از حدود ۱۰۰۰ دستگاه در سال ۱۹۳۹ به بیش از ۶ هزار دستگاه در سال ۱۹۴۳ برساند. با وجود این همه خیزش صنعتی و سازمانی، مشخصه مشترک همه این نمونه‌ها آن بود که با پایان جنگ، ساختار حکمرانی و اقتصاد، سریعاً به وضعیت پیشین بازمی‌گشت؛ گویی جنگ نوعی «وقفه» در روند عادی حکمرانی بود. تحولات پس از جنگ دوم جهانی اما این وضعیت را پایدار نگذاشت. ظهور جنگ سرد، تهدید اتمی و رقابت ساختاری بلوک‌ها، مفهوم مرز روشن میان جنگ و صلح را مخدوش کرد. در چنین شرایطی، دولت‌ها به این نتیجه رسیدند نمی‌توانند تنها هنگام شروع جنگ فعال شوند، زیرا بسیاری از تهدیدات جدید، از موشک بالستیک گرفته تا جنگ اطلاعاتی و خرابکاری زیرساختی، نیازمند آمادگی قبلی بود. 
به این ‌ترتیب پارادایمی دوم شکل گرفت که می‌توان آن را پارادایم پدافند نامید؛ الگویی که نه به بسیج کامل هنگام جنگ، بلکه به ایجاد یک سطح دائمی اما محدود از مقاومت آمادگی و تاب‌آوری در زمان صلح متکی است. نمونه‌های تاریخی این پارادایم در برنامه‌های دفاع غیرعامل ایالات متحده در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، برنامه‌های زیرساختی شوروی و مدل‌های حفاظت ملی در کشورهای اسکاندیناوی قابل مشاهده است. تا میانه دهه ۱۹۶۰، آمریکا بیش از ۲۰۰ هزار پناهگاه عمومی ثبت‌شده داشت و میلیاردها دلار برای شریان‌های حیاتی مقاوم سرمایه‌گذاری کرده بود. شوروی نیز استراتژی خود را بر پایه استمرار تولید در صورت حمله بنا گذاشت و بخشی قابل توجه از صنایع را در قالب تأسیسات زیرزمینی یا قابل‌انتقال سازمان‌دهی کرد. در اروپا کشورهایی مانند فنلاند و سوئد ذخایر استراتژیک قابل‌ اتکا ایجاد کردند و در دهه ۱۹۸۰ فنلاند ذخایری معادل حدود یک سال مصرف کشور در برخی اقلام داشت. ویژگی مشترک این الگو آن بود که دولت‌ها بدون تغییر ماهیت اقتصاد و جامعه، یک «آستانه پایدار آمادگی» ایجاد کرده بودند: نه بسیج کامل، نه بی‌خبری کامل. این حالت نیمه‌فعال همان چیزی است که پارادایم پدافند را از پارادایم بسیج متمایز می‌کند. اما آنچه حدودا در دهه اخیر پدیدار شده، سطحی کاملاً تازه از نسبت کشورداری با جنگ است؛ سطحی که نه ادامه طبیعی پارادایم پدافند است و نه صرفاً تشدید آن، بلکه نوعی جابه‌جایی مفهومی است. دگرگونی‌های ژئوپلیتیک، وابستگی متقابل اقتصادی، رقابت قدرت‌های بزرگ، جنگ‌های سایبری و ترکیبی، تضعیف زنجیره‌های تأمین جهانی و حضور دائمی فناوری در میدان نبرد، شرایطی را پدید آورده که در آن جنگ به یک «رخداد مقطعی» شباهت ندارد، بلکه به یک «شرط ساختاری محیط بین‌الملل» نزدیک شده است. در این وضعیت، دولت‌ها نمی‌توانند تنها بخشی از کشور را آماده نگه دارند، بلکه باید کل نظام اقتصادی، فناورانه، زیرساختی و تصمیم‌گیری را چنان طراحی کنند که کشور در هر لحظه قابلیت انتقال فوری به وضعیت جنگ را داشته باشد. این همان پارادایم حکمرانی رزم‌بنیاد است. جایی که «آتنا» الهه شهر و خرد، «هفائستوس» الهه صنعت و «آرِس» الهه جنگ، دور یک میز می‌نشینند.
در این پارادایم، «کشور برای جنگ طراحی می‌شود»، نه صرفاً برای مواقعی که جنگ آغاز می‌شود. چین یکی از روشن‌ترین نمونه‌های معاصر این وضعیت است. سیاست ادغام نظامی - غیرنظامی که از میانه دهه ۲۰۱۰ آغاز شد، موجب شد بخش عمده‌ای از صنایع فناوری این کشور مأموریت دوگانه پیدا کنند و همزمان در خدمت رشد اقتصادی و قدرت ملی باشند. اکنون بیش از نیمی از شرکت‌های بزرگ فناوری چین مشارکت مستقیم در برنامه‌های دفاعی دارند و ساختار اقتصاد این کشور، از حوزه نیمه‌رسانا تا هوش مصنوعی، بر مبنای قابلیت کاربرد نظامی طراحی می‌شود. نمونه دیگر رژیم صهیونیستی است؛ سهم بالای بودجه دفاعی (حدود ۷ درصد تولید ناخالص داخلی)، نظام اجباری خدمت و پیوند ساختاری میان صنعت فناوری و امنیت ملی، این رژیم را به اقتصادی مسلح کرده که تقریبا قابلیت بسیج دائمی درون آن تعبیه شده است. تجربه اوکراین نیز نشان داد در جنگ‌های ترکیبی و دیجیتال جدید، حتی کشوری با اقتصاد متوسط می‌تواند ظرف چند ماه نزدیک به یک‌سوم ظرفیت تولیدی خود را به تولیدات دفاعی اختصاص دهد و زیرساخت‌های دیجیتال را به ستون فقرات فرماندهی ملی تبدیل کند. وجه مشترک این نمونه‌ها آن است که اقتصاد، فناوری، امنیت دیجیتال، آموزش، زیرساخت و حتی فرهنگ سیاسی، ماهیتی دوسویه و بسیج‌پذیر پیدا کرده‌اند. دیگر نمی‌توان ادعا کرد جنگ تنها در میدان نظامی جریان دارد؛ جنگ در زنجیره تأمین، در حوزه فناوری، در رسانه‌ها، در داده‌ها و در سیستم مالی جهانی جریان دارد، بنابراین حکمرانی نیز باید از سطح واکنش به سطح طراحی ارتقا یابد.
* ما کجا ایستاده‌ایم؟
ایران به حیث نظری (یعنی سطح آگاهی و خواست نخبگان سیاسی) در پارادایم دوم یعنی پدافند قرار دارد و به حیث واقعی در پارادایم اول - و البته در آن نیز نه‌چندان آماده- قرار دارد. خلعت فاخر «فهم و درک» وضعیت بر تن نظام تصمیم‌گیری کشور ننشسته و هنوز با مفاهیم و سوژه‌های دم‌دستی نظیر ناترازی، انسجام اجتماعی، تنش‌زدایی، پالرمو، مذاکره، یوتیوب، وفاق و... حکمرانی ‌بازی می‌کند. در سطح اقتصاد، هنوز متن کتاب و فرمول‌های مسیر اصلی بدون توجه به واقعیتی که در آنیم، حجیت دارد؛ فرمول‌هایی که برای توسعه و رفاه آن هم در شرایط ادغام با نظم هژمون طراحی شده‌اند. البته نظام تصمیم‌گیری حتی در سطحی پایین‌تر از تئوری‌های عقیم اقتصادی، سطح اصطکاک و زد و خورد را تا حد ادغام یا پابرجایی بانک‌های آسیب‌زا نگه داشته است. حتی بعد از جنگ ۱۲ روزه، همه چیز مانند چند ماه و چند سال پیش مسیر خود را طی می‌کند و اقتصاد، فرهنگ و سیاست هیچ انطباق و آمادگی خاصی را نشان نمی‌دهد.
حکمرانی ‌رزم‌بنیاد یعنی پایدارسازی زنجیره تامین، تنوع‌بخشی به سوختی که مصرف می‌کنیم، هماهنگ‌سازی خطوط تولید، به‌ یاری طلبیدن کوچه و خیابان‌های شهر برای جنگ؛ یعنی ساختن اقتصادی که اصلی‌ترین خروجی‌ آن تیز کردن تیغه شمشیر ایران است؛ همچنین یعنی بالاکشیدن و گسترانیدن آن نشانگانی از هویت که بیشترین تاب را دارد و بیشترین اراده برای خلق سلحشوری، خیلی سخت بتوان توصیه‌های تکنیکی برای اینگونه حکمرانی ارائه داد. خیلی از آنچه باید باشیم دوریم.

ارسال نظر
پربیننده