بررسی دلایل دعوت ضدانقلاب به نشست ورشو در گفتوگوی «وطنامروز» با علی قاسمیان، تحلیلگر مسائل سیاسی
میهمانی تروریستها در میزبانی دیپلماتیک
در ورشو فقط جای داعش خالی بود که سر میز مذاکره بنشیند!
پویان شریعت: تنها چند روز پس از انتشار خبر خروج نیروهای ایالات متحده از سوریه، اعلام برگزاری نشستی در ورشوی لهستان با موضوع ایجاد جبههای متحد علیه جمهوری اسلامی در صدر اخبار رسانههای مختلف جهان قرار گرفت. خبری که بیانگر تجمیع برخی مقامات سیاسی و دیپلماتیک به علاوه تعدادی از گروههای تروریستی ضد انقلاب در ورشو با هدف اتخاذ راهبردی جدید برای اجرای اقدمات ضد امنیتی علیه تهران بود؛ موضوعی که علاوه بر ویژگیهای خبری از حواشی پررنگی نیز برخوردار بود که در نهایت تحلیلهای گوناگونی را هم به دنبال داشت. «وطنامروز» برای بررسی ابعاد مختلف دورهمی تروریستی و دیپلماتیک در لهستان و روشن شدن دلایل پنهان چنین رخدادی گفت وگویی را با علی قاسمیان، کارشناس مسائل سیاسی ترتیب داد که متن آن از نگاهتان میگذرد.
برای شروع به علل برگزاری چنین نشستی در لهستان در فضای سیاسی- امنیتی حال حاضر درباره جمهوری اسلامی بپردازیم؛ توضیحی اجمالی از ابعاد برگزاری چنین نشستی در شرایط کنونی برای مخاطب بدهید؟
مهمترین مسأله درباره نشست لهستان به شکستهای پی در پی آمریکا در برابر اراده جمهوری اسلامی ایران در منطقه بازمیگردد. روندی که بزودی منجر به اجبار آمریکاییها برای ترک خاک سوریه خواهد شد. وقتی آمریکا در 13 آبان دور دوم تحریمهای اقتصادی علیه ایران را آغاز کرد، انتظار داشت نتیجه اقداماتش را در صحنه عمل ببیند و نتیجه بخش نبودن این فشارها باعث شد تا مبتنی بر همان نظریه عجیب و غریب مشاور امنیت ملی ترامپ مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی پایان 40 سالگی خودش را نخواهد دید، در تاریخی نزدیک به جشن پیروزی انقلاب کنفرانس ورشو را راهاندازی کند. تبلیغات وسیع آمریکا درباره اینکه 70 کشور شامل اروپاییها و کشورهای عرب همسایه ایران در منطقه در این نشست حضور خواهند داشت، در عین حال که تلاش آمریکا را برای نمایش اجماع جهانی علیه ایران نشان میدهد، در دل خود نکتهای مهم و قابل تحمل دارد که میبینیم آمریکاییها با این اقدام در برابر ایران، در واقع اعتراف کردهاند به تنهایی قادر به مقابله با اراده جمهوری اسلامی نیستند. این به معنی همان افول قدرت ایالات متحده است که بعد از جنگ دوم جهانی با اتکا بر هژمونی خود و به تنهایی برای بسیاری از دولتها و ملتها تصمیم میگرفت و اراده خود را تحمیل میکرد اما اکنون برای اهدافش نهتنها نیاز به کمکهای جهانی دارد، بلکه حتی در تجمیع کمکهای دیگر کشورها، حتی برخی متحدان اروپایی نیز چندان موفق نیست و برخی کشورهای مؤثر و قدرتمند اروپایی دیگر حاضر به شراکت در ماجراجوییهای آمریکا نیستند.
آیا حضور سازمان منافقین و ضد انقلاب سلطنتطلب به عنوان مهمترین میهمانان این نشست برای نخستینبار رخ میدهد یا از سابقه قبلی برخوردار است؟
اساساً مرسوم نیست که وقتی چند کشور در سطح وزرای خارجه با یکدیگر نشست دارند، از گروههای اپوزیسیون و تروریستی نیز دعوت شود. اگر هم نمونههایی تقریباً شبیه به آن را که مثلاً درباره سوریه اتفاق افتاد بخواهیم مثال بزنیم، کیفیت ماجرا به این شکل نبوده و البته اینگونه اقدامات فقط از آمریکاییها سر میزند. حضور منافقین، سلطنتطلبان و دیگر گروههای ضد انقلاب در این نشست 2 سر دارد؛ سر اول آن همین گروهها هستند که اساساً از هزینه و بودجه طرحهای ضد ایرانی ارتزاق میکنند و طبیعی است که اگر در گوشهای از دنیا قرار باشد در این باره صحبت شود یا بودجهای مصوب شود، آنها نیز به هر ترتیب شده خود را میرسانند، ولو در مقابل در برگزاری نشست! سوی دیگر ماجرا آمریکاست که در اجماع مورد نظرش سعی کرده همه ابزارهای موجود را به کار گیرد. اینکه در این پروسه به گروههای ضد انقلاب نیز میدان داده است، مسلماً بیانگر دست خالی آمریکاییهاست که مجبور شدهاند روی ظرفیتهای ناچیز گروههای فراری ضد انقلاب نیز محاسبه کنند. واقعیت این است که حضور اعضایی از منافقین یا باقیماندههای سلطنت حتی در مقابل درهای محل برگزاری نشست ورشو نیز به کلی اعتبار این نشست را زیر سوال میبرد. شما فرض کنید قرار است با همکاری گروههایی با سابقه تروریستی، درباره تأمین امنیت خاورمیانه و محدودسازی ایران صحبت شود!
به نظر شما چرا امروز جامعه اطلاعاتی غرب و سرویسهای دشمن به این جمعبندی رسیدهاند که گروههای نفاق و سلطنتطلب را در کنار یکدیگر قرار دهند؟ آیا این اقدام پیام خاصی را در بطن خود دارد؟
این نظریه که گروههای مختلف ضد انقلاب در کنار هم قرار بگیرند، مربوط به حداقل 7 سال پیش است که در عمل به برگزاری نشستهایی با نام «اتحاد برای دموکراسی» در اروپا منجر شد و تقریباً از همه گروههای فراری ضد انقلاب نمایندگانی نیز حضور داشتند. هزینهها و میزبانی هم به عهده همین سرویسهای اطلاعاتی بود. دستگاههای اطلاعاتی دشمن آن زمان و حتی زودتر از آن متوجه شده بودند اساساً گروههای اپوزیسیون ایران به تنهایی هیچ ظرفیت و توانی برای اقدام مؤثر ندارند و امید داشتند با تجمیع این گروهها به قدرت و توان قابل تأملی دست پیدا کنند. همان زمان هم 6 یا 7 جلسه اتحاد برای دموکراسی بدون هیچ نتیجهای به پایان رسید و بعدها برخی از افراد شرکتکننده گفتند آن زمان صرفاً میرفتند تا از فرصت یک مسافرت رایگان همراه با هزینههای هتل و خورد و خوراک استفاده کنند! اما واقعیت این است که از یکسو این گروهها اساساً سر ایدئولوژی با هم اختلاف دارند و از سوی دیگر امروز مهمترین مؤلفه اختلافاتشان رقابت برای جذب حمایتهای مالی کشورهای غربی برای مقابله با جمهوری اسلامی است و میبینیم که در عمل هم این بودجه مصروف زندگی اشرافی سران آنها در غرب میشود و نه تقابل با جمهوری اسلامی! سرویسهای اطلاعاتی غربی نیز ابزاری غیر از این در اختیار ندارند که بخواهند آن را تقویت کرده و علیه جمهوری اسلامی به کار گیرند. برای ملموستر شدن این مسأله کافی است به رفتار این گروهها در حاشیه همین اجلاس لهستان نگاه کنیم. هیچ اطلاعات پنهانی نیز در آن وجود ندارد و با یک سرچ ساده در اینترنت و سایتهایی همچون یوتیوب فیلمهایی را در اینباره میبینیم. خلاصه عملکرد این گروهها در حاشیه نشست ورشو این بود که اگر پلیس لهستان کنترل نمیکرد اینها در همان روز اول یکدیگر را تکه و پاره کرده بودند! فیلمها کاملاً گویاست و جالب است بدانید خود سلطنتطلبان در نشست ورشو شامل 2 گروه بودند که با یکدیگر درگیر شدند! اکنون با چنین شرایطی یا باید بپذیریم که سرویسهای اطلاعاتی آنقدر ضعیف و ناآگاه هستند که چنین برآوردهایی از ضد انقلاب ایران ندارند یا باید بپذیریم که همین گروههای بیسر سامان و آواره در اروپا تنها ابزار موجود برای مقابله با نظام ایران است.
با توجه به اینکه سازمان نفاق هیچگاه هژمونی اپوزیسیون را نپذیرفت و با توجه به کارنامه این سازمان در درگیری با جریان سلطنتطلب، آیا سرویسهای اطلاعاتی غرب در دکترین تقابلی با تهران به راهبرد جدیدی برای بهرهگیری از این دو جریان رسیدهاند یا تنها به عنوان یک پروپاگاندا این دعوت انجام شده است؟
اساساً داستان جریانات اپوزیسیون خیلی سطحیتر و سادهتر از این حرفهاست که بخواهیم درباره هژمونی آنها صحبت کنیم. همانطور که عرض کردم دعوای اینها بر سر جذب کمکهای مالی به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامی است. هر کدام از این گروهها اگر اقدامی هم انجام میدهند، شبکهای را میگردانند یا در شبکههای اجتماعی فعالیتی میکنند، صرفاً جهت گزارشدهی به سرویسهای غربی برای جذب کمکهای مالی است. به عنوان مثال امروز منافقین از طریق شبکههای اجتماعی سعی در ارتباطگیری با نسل جوان و نوجوان ما دارند که اطلاع زیادی از وقایع ابتدای انقلاب نداشته و مطالعهای در این زمینه نکردهاند. از طریق مؤلفههایی همچون ارتباطگیری با هویت مستعار یک زن با پسران، وعدههای دروغ اقامت در خارج از ایران، تحریک احساسات، تحریف تاریخ در ذهن جوان و وعدههای دیگری چون لایک و فالوئر در شبکههای اجتماعی و امثال اینها افراد را فریب داده و از آنها میخواهند در یک کوچه خلوت تابلویی را به دست بگیرند که مثلاً عکس سران منافقین روی آن است یا شعاری علیه نظام و با نام بردن از منافقین روی آن نوشته شده است. اسم این کار را هم گذاشتهاند «کانونهای شورشی» و تصاویر آن را جمعآوری کرده و برای نمایش مقبولیت خود و اثبات اینکه در ایران پایگاه اجتماعی دارند، به سرویسهای اطلاعاتی دشمن ارائه میدهند. حال آن جوان فریب خورده نه بدرستی میداند با چه گروهی همکاری کرده یا عکس چه کسی را به دست گرفته یا اینکه اصلاً نتیجه این کار در یک کوچه خلوت چه میتواند باشد؟ این واقعیت منافقین است. سلطنتطلبان هم برای عرضه خود روشهایی دارند. واقعیت این است که این گروهها خودشان بخوبی واقفند براندازی نظام ایران اتفاقی بعید است. از این رو در صرف هزینه برای مقابله با ایران نیز فقط تا سر حد گزارشدهی به طرفهای غربی اقدام میکنند.
بر اساس چه شاخصهایی امروز غرب به این نتیجه رسیده است که از تروریستهایی به عنوان منافقین و سلطنتطلب میتوان برای تقابل با نظام و ملت ایران بهره گرفت؟ این سؤال در شرایطی مطرح میشود که جایگاه هر دو مجموعه مذکور در حافظه تاریخی ملت ایران تنها به عنوان تروریستهایی با برند متفاوت ثبت شده است؛ آیا ابعاد پنهانی دارد که باید برای افکار عمومی گفته شود یا این مسأله از استیصال غربیها در این تقابل نشأت میگیرد؟
بله! مسأله دقیقاً همین استیصالی است که گفتید. همانطور که گفتید حافظه ملت ایران منافقین را با ترور در دهه 60 در کوچه و بازار و علیه مردم عادی میشناسد. آخرین تصویر درباره سران منافقین دست دادن آنها با صدام در جنگ علیه ایران است؛ خیانت، وطنفروشی و جنایت. درباره سلطنتطلبان هم که تکلیف روشن است؛ اینها همان جریانی بودند که همین ملت 40 سال پیش همه آنها را از کشور بیرون کرده و به خاطر آن نیز هزاران شهید داده است. مسأله فقط منافقین و سلطنتطلبان نیستند، دهها گروه ریز و درشت دیگر اعم از مدعیان اقوام مختلف ایرانی، جداییطلبان، گروههای تکفیری، فرقههای ضد دین و... هم بخشی از مخالفان ملت و نظام ایران را تشکیل میدهند.
برای درک بهتر نسلهای بعد از انقلاب رابطه موجود میان جریانهای ضد انقلاب بویژه نفاق و سلطنتطلبان با جامعه اطلاعاتی غرب بویژه آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا و موساد را تشریح کنید. در واقع شکلگیری اپوزیسیون و سوءاستفاده سرویسها از این بستر برای نسلهای بعد از انقلاب به شکل دقیقی تاکنون تشریح نشده است. با وجود این کمکاریها میتوان از فریب برخی خانودهها به عنوان آسیبهای این مسأله یاد کرد. بعد از تشریح وضعیت اپوزیسیون به پوششهای موجود این دو جریان تروریستی نیز نگاهی داشته باشیم.
غربیها در مسیر دشمنی با ایران از همه این جریانات با آن سوابق بهره میبرند. به عنوان نمونه گروهی به نام «حرکت النضال العربی لتحریر الاحواز» که مخصوصا اهواز را با «ح» مینویسند، گروهی جداییطلب و با اعتقادات وهابیت تکفیری است. اینها همان گروهی هستند که بعد از حادثه تروریستی 31 شهریور امسال در اهواز در تلویزیون «ایران اینترنشنال» وابسته به سعودی حاضر شدند و با افتخار مسؤولیت این اقدام را بر عهده گرفتند. سالهاست عوامل آنها در اروپا و کشورهایی همچون دانمارک و هلند زندگی میکنند و بهرغم اینکه همه آنها حکم «وانتد قرمز» دارند، اروپاییها نهتنها این افراد را با سوابق تروریستی اثبات شده دستگیر نمیکنند و به ایران تحویل نمیدهند، بلکه امکانی فراهم کردهاند که براحتی در این کشورها تردد کنند. اینها از جمله گروههایی بودند که میخواستند خودشان را به نشست ورشو برسانند که گویا به دلیل ثبت وانتد قرمز در فرودگاه کشورهای مبدأ جلوی آنها گرفته شد و در مواردی هم لهستان مانع ورود شد. مقصودم از ذکر این نمونه این بود که ببینید میهمانان ورشو چه گروههایی هستند؛ مجموعهای از جنایتکاران و تروریستها. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم در ورشو فقط جای داعش خالی بود تا سر میز مذاکره بنشیند!
چرا لهستان؟ به عبارت دقیقتر به نظر شما چرا ورشو برای چنین نشستی انتخاب شده است؟ در واقع اهداف برگزاری چنین نشستی در لهستان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا دستور کار خاصی از سوی سرویسهای غربی برای گروههای نفاق و سلطنتطلبها در نظر گرفته شده است و آیا ممکن است شکل اقدامات ضد امنیتی 2 جریان مذکور در قبال ملت و نظام ایران تغییر کند؟
درباره انتخاب لهستان چندین شاخص وجود داشت که اولین آن تغییرات دولت لهستان در سال 2015 بود که حالا به دست گروهی بسیار همسو با سیاستهای آمریکا افتاده است. «آندره دودا» رئیسجمهور لهستان از حزب قانون و عدالت، سرلوحه سیاست خارجی خود را قویتر کردن ارتباط با آمریکا قرار داده است و آمریکا نیز در عمل سیاستهای این کشور را به دست گرفته است. این دقیقاً شبیه شرایطی است که امروز عربستان دارد. رژیم صهیونیستی نیز در لهستان نفوذ داشته و بسیاری از صهیونیستهایی که امروز ساکن سرزمینهای اشغالی هستند، لهستانی بودهاند. نکته مهم دیگر آنکه در زمان عدم همکاری کشورهای مطرح اروپایی همچون آلمان، فرانسه و انگلیس، آمریکا مجبور به انتخاب لهستان برای میزبانی شد. در واقع انتخاب لهستان خود بیانگر این است که آغاز این نشست با ناکامی بوده است. نتایج آن هم از هماکنون معلوم است؛ مطمئن باشید نفوذ و اقتدار ایران اسلامی و پشتوانه مردمی آن در آیندهای نزدیک اکثر شرکتکنندگان در این نشست را معترف به بینتیجه بودن آن میکند.
آینده نشست ورشو و جبههای که سران واشنگتن به دنبال ایجاد آن برای تقابل با ملت ایران و جمهوری اسلامی هستند را چگونه ارزیابی میکنید؟
آمریکاییها مدعی بودند ایران 40 سالگی انقلابش را نمیبیند، حال که جشن پایان 40 سالگی هم تمام شد، آمریکاییها یا باید از توطئه دست بردارند و به ناکامی اعتراف کنند که بعید است، یا با وجود همه شکستها در منطقه برای بازگشت به شرایط مورد نظر خودشان یکبار دیگر همه توان خود را خرج کنند. به نظر میرسد تحرکات آمریکا و متحدانش در راستای صرف همه توان برای مقابله با اراده و سیاست ایران است؛ نشست ورشو و همزمان هم تلاش برای ناامنسازی ایران و صدها اقدام و توطئه دیگر. اما واقعیت این است که اقتدار ایران اسلامی و ثبات امنیتی امروز کشور ما به مرحلهای رسیده که نهتنها هیچ توطئهای نمیتواند آینده انقلاب را تهدید کند، بلکه ما امروز دیگر مدتهاست تصمیمگیر برای تحولات منطقه هستیم و همین امر برای آمریکا قابل تحمل نیست.