|
گزارشی از حواشی دیدار جنجالی استقلال ـ سپاهان
«لال» بازی
گروه ورزشی: شکست استقلال در اصفهان مقابل سپاهان آنقدر برای قلعهنویی سخت بود که نتوانست جلوی خودش را بگیرد و حرفی را به زبان آورد که تبعات فراوانی برایش خواهد داشت! البته اگر کمیته انضباطی و سازمان لیگ بر روی حرفی که زدهاند، باشند مربی استقلال چند جلسه محروم میشود ولی اگر طبق امور گذشته دست به داوری بزنند قلعهنویی چند میلیون جریمه میشود و دیگر هیچ. واقعا چرا در فوتبال ما مربیان تیمهای بزرگ تحمل شکست را ندارند؟ حال بر فرض مثال بر اثر اشتباههای داوری تیمی شکست خورد آیا باید از این ادبیات استفاده کرد؟ هیچ فرقی نمیکند که استقلال باشد یا پرسپولیس، مهم رعایت اخلاق در فوتبال است که در این چند سال هرگز از سوی دو تیم مشاهده نشده است البته این نقد موجب نمیشود مشکلات عدیده داوری در فوتبال را نادیده بگیریم،جامعه داوری آنقدر روزهای پرفراز و نشیب را طی کرده که جای هیچ دفاعی ندارد و نکته قابل توجه این است که اشتباه داور به علاوه اعتراضهای متعدد مربیان لیگ داخلی را از رونق فنی انداخته. این همان مصیبتی است که گریبان فوتبال ما را گرفته و با این اوصاف باید خواب حرفهای شدن در این پدیده جهانی را ببینیم. امیر قلعهنویی در صحبتهای خود گفته است مربیان باید لال شوند و علی دایی نیز هفته قبل به نوع دیگری به داورها اعتراض میکرد. حالا با این اوصاف یا کمیته انضباطی باید کاری کند تا مربیان به شکل پانتومیمی حرفهایشان را بزنند یا اینکه با نیش و کنایههای آنها کنار میآید! ارسال به دوستان
لوئیس فانخال دیوانگی را به اولدترافورد بازمیگرداند
دوید اندت : وقتی هموطن هلندی من سکان هدایت تیمش را برای اولینبار در اولدترافورد به دست گیرد، من ایده روشنی از چگونگی روش او خواهم داشت، زیرا نه تنها ما در اوان نوجوانی با یکدیگر در آژاکس هم تیمی بودیم، بلکه برای 7 سال، با یکدیگر در یک دفتر کوچک در استادیوم آژاکس کار میکردیم؛ در آن 7 سال درخشان در دهه 90. منچستریونایتد در اولین بازیاش در پیش فصل به مصاف لسآنجلس گالکسی خواهد رفت، اما برای من، یادآور آن روزهای سخت و شیرین خواهد بود. هر دوی ما آموزش فوتبالی خود را در آمستردام و در دهه 60 میلادی آغاز کردیم. من در غرب شهر بودم اما لوئیس در شرق شهر ساکن بود، در پارک گالیلئی، در قلب محله واترخرافسمیر. واترخرافسمیر مترادف با باشگاه فوتبال آژاکس است، زیرا در آن روزها استادیوم کوچکش در آن محله قرار داشت. هیچ شخص ساکن در واترخرافسمیر نمیتوانست از سنت فوتبال یکشنبهها در امان باشد، تماشاگرانی که مشتاقانه خود را به استادیوم میرساندند، درباره بازی حرف میزدند و ترکیب تیم را به چالش میکشیدند. روز هر بازی، عطر و بوی آژاکس در واترخرافسمیر پر میشد. من یک پسرک دیوانه فوتبال از آن سوی شهر بودم و به ساکنان آن سوی شهر حسادت میکردم. لوئیس فانخال جوان نیز تحتتاثیر سحر آژاکس قرار گرفته بود گرچه خانواده بزرگ او (او یکی از 9 فرزند خانواده بود) بیشتر به اخ کا اس فی د میر احساس نزدیکی میکردند که تیمی آماتوری و محلی بود و ریشههای کاتولیکش با فانخالها بیشتر سازگار بود. تمام پسران فانخال عضو دمیر بودند، باشگاهی که از تمامی جهات با آژاکس قدرتمند، متعلق به طبقه متوسط، پرزرق و برق و کمی بیادب و بیپروا متفاوت بود. لوئیس در پارک گالیلئی بازی میکرد. او صاحب توپی بود که بچهها با آن فوتبال بازی میکردند. بازی خودش نیز خوب بود. شاید او بهترینشان بود، گرچه آن موقع نیز مغرور و لجباز بود. یک روز، او توپ را زیر بغلش زد و دور از چشم نگهبانان، با تعدادی از دوستانش به داخل استادیوم آژاکس رفت. فرصت این را پیدا کرد که پیش از آنکه بیرون انداخته شود، چند دقیقهای در آن چمن جادویی بازی کند اما او این کار را کرد، او در استادیوم بازی کرد. در دوران نوجوانیاش، لوئیس به دیدن تمرینات آژاکس میرفت. باشگاه در آن زمان تحت هدایت مرد بینظیری بود، رینوس میشل. میشل مهاجم نوک سابق آژاکس بود که پس از بازنشستگی در یک مدرسه به عنوان مربی ژیمناستیک فعالیت میکرد.در سال 1965، میشل از شغل معلمی دست کشید تا در باشگاه سابقش مربیگری کند. در جلسات تمرینی، اکثر پسربچههای تماشاچی محو تماشای بازیکنانی مثل پیت کایزر، شاک سوارت و تونی پرونک میشدند. در میان آن بازیکنان یک نوجوان با استعداد و شرور به نام یوهان کرویف وجود داشت اما چشمان لوئیس روی میشل نیز قفل میشد؛ روی کارهایی که او انجام میداد، چگونگی انجام آن، روشهای تمرینی که در حال شکل دادن به بهترین تیم باشگاهی دنیا بود. حتی در آن سن، لوئیس - مربی آینده تیم ملی هلند - با چشمان یک مربی نظارهگر امور بود.در آن زمان، ستاره پارک گالیلئی، در تیم اصلی د میر بازی میکرد. او یک مهاجم نوک سریع نبود اما میتوانست گل بزند، توانایی سرزنی خوبی نیز داشت و بازی را خوب میخواند. او مهاجم خوبی بود که موقعیتهای هوشمندانهای را در زمین اشغال میکرد و هوش ذاتیاش را با مهارتهایی که در خیابان فرا گرفته بود، همراه میکرد. وقتی که 16 ساله بود، استعدادیابهای آژاکس سعی کردند او را جذب کنند، اما خانوادهاش اصرار داشتند که ابتدا از دبیرستان فارغالتحصیل شود سپس خود را وقف چیز غیرقابل پیشبینیای همچون فوتبال کند. حتی پس از فارغالتحصیلی نیز، او شروع به مطالعه برای تبدیل شدن به یک معلم تربیت بدنی کرد و در نهایت در سن 18 سالگی بود که با آژاکس قرارداد امضا کرد. برای یک بازیکن با استعداد، شروع دیرهنگامی بود، اما قرارداد کارآموزی او با آژاکس، کمک مالی خوبی بود. همه اینها به کنار، مساله غرور بود؛ پسرک پارک گالیلئی، بالاخره بازیکن آژاکس شده بود. بازیکنان تیم رزرو آژاکس، عصرهای شنبه و جلوی چشم حدود 3000 نفر بازی میکردند. میشل همیشه در بازیها حاضر بود و بازیکنان جوان همیشه فشار بازیکردن و نقد شدن جلوی چشمان ژنرال را روی شانههای خود حس میکردند. جایی برای لوئیس در تیم اصلی نبود. تنها بازی او برای تیم اصلی آژاکس، در یک دیدار دوستانه مقابل اندرلشت در بروکسل در سال 1973 اتفاق افتاد البته شرمی در این مساله وجود نداشت زیرا رقیب او برای پست سانترفوروارد، یوهان کرویف حالا دیگر بالغ بود؛ کرویفی که مانند تیر درآمده از چله کمان سریع بود و به سرعت در حال تبدیلشدن به یکی از بهترین بازیکنان جهان بود. کرویف یک مانع بود، کرویف یک مانع ماند. تقریبا 50 سال بعد نیز کرویف یکی از منتقدان همیشگی فانخال باقی مانده است. اگرچه آنها تقریبا یک فلسفه فوتبالی را دنبال میکنند اما هر چه باشد، آن دو با تفاوت، شخصیتهایی به یک اندازه کله شق و یک دنده هستند. لوئیس جوان برنامه شلوغی را دنبال میکرد. او صبح زود با موتورگازیاش به غرب آمستردام میرفت تا در کلاسهای تربیتبدنی شرکت کند. او همراه با خودش یک قرص نان، یک بطری شیر و ساک لوازم فوتبالش را میآورد. پس از پایان کلاسهایش، او ساعت 7 بعدازظهر، مستقیم تا زمین تمرین آژاکس میراند. لوئیس 2 هدف را در سر میپروراند؛ او میخواست یک معلم تربیتبدنی عالی و یک فوتبالیست ستاره شود. هنوز نمیدانست که تحقق این دو امر میسر است یا نه. او هدفش را با اشتیاق دنبال میکرد. من برای اولین بار لوئیس فانخال را در یک بعدازظهر زمستانی ملاقات کردم، در روزی که تحقق آرزوهای فوتبالیام بود. نوامبر 1971 بود. من یک کارآموز آژاکس شده بودم و برای اولینبار پا به رختکن استادیوم آژاکس میگذاشتم. پیش از اولین جلسه تمرینم بشدت مشتاق و هیجانزده بودم. وارد قلمرویی از ناشناختهها شده بودم. یک نقطه برای نشستن پیدا کردم و چندی نگذشت که یک مرد جوان و قدبلند با قیافهای جدی به من نزدیک شد. نام او لوئیس فانخال بود. او مرا از سرتاپا برانداز کرد. احساس خوبی درباره قضاوت شدن نداشتم. من که هستم؟ اینجا چکار میکنم؟ آیا لوازم ورزشی مناسب را به همراه دارم؟ چه کسی به من اجازه داده که اینجا بنشینم؟ آیا این محل نشستن اوست؟ من مطیعانه کمی جابهجا شدم و در چهره لوئیس نشانی از رضایت دیده میشد. ارسال به دوستان
مهدی نفر جان باخت
تابستان سختی است، شنیدن خبر مرگ ناگهانی یک همکار دلیلی است برای این مدعی. آمدن یک پیامک و بعد صدا و تصویر اندوهباری که خبر از مرگ مهدی نفر، خبرنگار خوب ورزشی میدهد، صبح آدینه را تلخ میکند. دنیای بیرحمی است! ناگهان در اطرافتان اتفاقهایی رخ میدهد که نمیدانید چگونه میتوان زمان را نگاه داشت. شاید اگر موهبت توقف زمان در دستان آدمی بود تا حالا به اندوه خیلی از عزیزان نمینشستیم. خبری که جمعه صبح اهالی رسانه حوزه ورزشی را داغدار کرد، چیزی نبود جز حادثه دلخراشی که برای خبرنگار خبرگزاری فارس و گزارشگر ورزش و مردم اتفاق افتاده بود. حادثه آنقدر تراژیک بود که نمیتوان به جزئیات آن پرداخت. مرگ ناگهانی جوان خبرنگار که تا همین دیروز گزارشهایش هر جمعه روی آنتن شبکه یک پخش میشد همه همکاران رسانهای در حوزه ورزش را در غمی بزرگ فرو برد. مهدی نفر دارفانی را وداع گفت تا ما بیش از پیش بدانیم باید قدر لحظات را گرامی بداریم. روحش شاد و غریق دریای رحمت الهی. روزنامه «وطن امروز» و سرویس ورزشی این مصیبت را بر خانواده آن مرحوم و دوستان و همکاران خبرگزاری فارس و برنامه ورزش و مردم تسلیت میگوید. ارسال به دوستان
اخبار کوتاه
جهانبخش: از تیمهای برتر هلند پیشنهاد دارم ارسال به دوستان
فانخال، بهترین خرید منچستریونایتد
مارک اوگدن: در مقطعی از فصل قبل، مشکلاتی که منچستریونایتد تحت هدایت دیوید مویس با آن روبهرو بود، از یک تصمیم مضحک ناشی میشد؛ انگار یک معلم ابتدایی جایگزین رئیس- سر الکس فرگوسن- شده بود. مویس در موقعیت بسیار سختی قرار داشت، اما نتایج و عملکرد تیم کمی به مرد اسکاتلندی کمک کرد تا منتقدانش را حیرتزده کند اما دهلیز رو به سقوط یونایتد، با شتاب او را به سمتی پیش برد که در نهایت به اخراج سرمربی سابق اورتون منجر شد. به وضوح روشن بود که در دوران سلطنت مویس، بازیکنان با مدیریت صحیح به خدمت گرفته نشدهاند. او به اندازه کافی آنها را تحت فشار قرار نداد در نتیجه مانند شاگردان دوره ابتدایی ناآرام شدند و انگیزه و کیفیت عملکردشان از دست رفت اما تحت هدایت لوئیس فانخال تغییر در نگرش گروه فوقالعاده بود. اگر مویس معلم ابتدایی بود، فان خال پروفسور دانشگاهی است که با بدهبستان بین بهترین بودن و تکامل یافتن خو گرفته است. با در نظر گرفتن اینکه او تمرینات پیشفصل را به دلیل رسیدن به نیمهنهایی جامجهانی با هلند تا اندازهای از دست داد اما تغییرات بسیار واضحی در حول و حوش تیم و در زمین تمرین به وجود آمده است، بازیکنان در عین پیشرو داشتن افق روشن، انرژی فراوانی از ترس القا شده توسط فانخال دارند. با این تدبیر که مربی پیشین آژاکس، بارسلونا و بایرنمونیخ چشم ببر را به یونایتد بازگردانده است. فانخال برنامه زمانبندی تور یونایتد را جدی گرفته و ادعا میکند برخی تمرینات فصل به اندازه کافی خوب نبوده، این نشان میدهد مردی است که به سادگی خشنود نمیشود. طرز برخورد او در زمین تمرین نشاندهنده دیدگاه اوست، با 62 سال سن همچنان با شور تیمش را هدایت میکند، با یک پاس خوب یا گل، بازیکنانش را مورد تشویق قرار میدهد و مشکلی با شوخی کردن با بازیکنان و سوپراستارهایش ندارد. بازیکنان بزرگ تیم هم فان خال را تحسین کرده و از روش تمرین او لذت میبرند. یک سال قبل در طول اقامت یک هفتهای در سیدنی، چند تن از بازیکنان از فشارهای فیزیکی و جسمی اعمال شده توسط مویس گله کرده بودند، کسی که معتقد بود بدنسازی گروه میبایست در اولویت باشد. قابل پیشبینی بود بازیکنان از روشهای یکجانبه- تک بعدی- خشک در هفتههای پیش فصل احساس خستگی کنند اما تفاوت جالب فانخال تمرکز کردن روی تکنیک، تاکتیک و کار با توپ است. فانخال در مصاحبهاش در دنور گفت: «من بازیکنان را در ذهنشان تمرین میدهم نه در پاهایشان. همه چیز به قدرت ذهن بر میگردد.» آموزش او شامل جلسات کار با توپ و شوت به جعبههای کوچک است که نیاز است بازیکنان روی دریافت، کنترل و شلیک توپ با پای ضعیفترشان برای ماهرانه به حرکت درآوردن توپ متمرکز شوند. تمام جلسات به دقت توسط فانخال، رایان گیگز و مربیان هلندی مارسل بوت و آلبرت اشتوونبرگ و دستیاران دیگر بیوقفه رصد میشود. برخی بازیکنان تلاش میکنند با سطح آمادگی نشانهگذاری شده، توسط مربیای که تکنیک را اولویت مهمتری از آمادگی جسمانی قرار داده است، تطبیق یابند اما پاسخ اولیه از جانب بازیکنان با پیروزیهای چشمگیر مقابل لسآنجلس گالکسی و رم داده شد، روش فانخال بهطور فوقالعادهای در تیم پذیرفته شده است، امری که مویس هرگز به آن دست پیدا نکرد. ارسال به دوستان
آغاز عصر فانخال
فرگوسنیزم تمام شد؟
یحیی اهری : سرعت تحولات در زمانه ما به حدی رسیده که مفهوم « نو » دیگر معنایی منتقل نمیکند؛ چه، هر پدیده نویی در آنی کهنه میشود و مجال تامل و تفکرو لذت حاصل از آن دیگر جایگاهی در زندگی امروز ما ندارد و در چنین شرایطی دفاع از «اصالت» شاید ابلهانه جلوه کند. سر الکس فرگوسن طی 2 دهه و اندی منچستری که جایگاه ممتازش را در فوتبال جزیره و اروپا از دست داده بود تا جایگاه یکی از حرفهایترین و موفقترین باشگاههای دنیا بالا کشید که این مستلزم همراهی با تحولات سریعی بود که فوتبال جهان پشتسر میگذاشت؛ برای مربی سنتیای مثل او که در فوتبال سنتی انگلیس و اسکاتلند پرورش یافته بود، کاری سختتر بهنظر میآمد. فرگوسن با دیدگاه سنتی،محلی و ملی خود، احیای منچستر را ابتدا با تربیت بازیکنان بومی نظیر گیگز، اسکولز، بکام، بات و برادران نویل در آکادمی منچستر آغاز کرد اما امروز رونالدو، نانی، یانوزای، اندرسون و برادران داسیلوا بازیکنان بینالمللی تربیت شده این آکادمی هستند. زمانی که او از منچستر رفت فوتبال مدرن به سنتی رایج نه تنها در منچستر بلکه در فوتبال جزیره تبدیل شده بود، او این کار را در پروسهای طولانی و تدریجی در منچستر انجام داد و خود نیز از یک مربی سنتی، اخمو، سختگیر و بداخلاق به مربیای مدرن، منعطف و به روز تحول پیدا کرد اما شاهکار او این بود که هم به سنت تفکر انگلیسی و هم سبک فوتبال انگلیسی وفادار ماند، نه شبیه بایرن امروز که چنان دگرگون شده که کمتر اثری از سبک فوتبال آلمانی در آن دیده میشود. در این شرایط قطعا تحول فوتبال منچستر و ارائه فوتبال مدرن در عین حفظ هویت، سبک و اصالت فوتبال انگلیسی را میتوان شاهکار نامید. شاهکار بود چون تحولات فنی، تاکتیکهای جدید و فوتبال مدرن را در درون سبک خود جذب و آن را به بخشی از سنت فوتبال انگلیسی تبدیل کرد و با اینکار در سالیان اخیر، منچستر یکی از مدعیان اصلی قهرمانی اروپا بود.بد نیست با مصداقی عینی بر اهمیت این موضوع از نظر سرالکس فرگوسن در عمل هم اشاره کنیم منچستر دو بار در فینال اروپا خود را با بارسای در اوج روبهرو دید اما هرگز به تاکتیکهای بیگانه با روح فوتبال انگلیسی مثل دفاع اتوبوسی روی نیاورد که با نبوغ تاکتیسین برجستهای مثل ژوزه مورینیو به تنها راه متوقف کردن و شکست بارسا در آن دوره تبدیل شده بود.در هر دو بار سرالکس فرگوسن سعی کرد با شیوه متفاوت و در درون سبک انگلیسی راهی برای شکست بارسا بیابد اگرچه هر دو بار ناموفق بود. با این پیشزمینه ذهنی حتی توصیه اکید فرگوسن بر انتخاب دیوید مویس به عنوان جانشینی نیز در این راستا قابل درک است؛ چراکه حضور مویس را در واقع به منزله ادامه راه او در منچستر میشد تعبیر کرد. مویس با یک قهرمانی یا حتی صعود به لیگ اروپا میتوانست به راهش ادامه دهد اما باشگاههایی در سطح منچستر و براساس معادلات جدیدی که بر فوتبال حاکم شده و با گردش مالی هنگفت، امروزه حتی توقفهای کوتاهمدت را نیز بر نمیتابند. اما حالا عصر فانخال آغاز شده است؛ مربیای با پیرنگها و تئوریهای واضح تاکتیکی که دنبالهروی کسی نخواهد بود. البته آینده پاسخ روشن خواهد داد اما اصالت و وفاداری منچستر در نمایندگی از سبک فوتبال انگلیسی چنان وقار و اعتباری به این باشگاه بخشیده که اولدترافورد تا ابد وامدار سرالکس فرگوسن خواهد ماند. پایداری، دفاع و حفظ «اصالت» در دوران تغییرات سریع و عظیم و اساسی و همراهی با آن، هنر اصلی و واقعی این پیر اسکاتلندی در عرصه مربیگری بود. به عنوان یک هوادار این شکل از فوتبال، امیدوارم راه او ادامه یابد و صرفا به خاطره خوش از دوره خاص این باشگاه تبدیل نشود. ارسال به دوستان
هفته سوم جام خلیج فارس
پنجشنبه 23 مرداد ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|