|
نگاهی به آثار هشتمین روز از جشنواره سیوسوم فیلم فجر
آسمانی ابری از فیلمهایی خنثی
مرتضی اسماعیلدوست: نمایش فیلمهای جشنواره فجر در سالن رسانههای برج میلاد و نیز اکرانهای عمومی همچنان ادامه دارد و در این بین، سرمای غالب نه از هوای بیرونی بلکه از اندرونی تماشایی است که رخسار را به تعجب میکشاند و از این همه بیدغدغه بودن آثار به رنج وامیدارد. جشنوارهای که با صدایی بلند اعلام حضور میکند و در بساط خود، تحفهای ارزنده برای میهمانان ندارد. نوشتههای پیشرو از روزی دیگر از جشنواره امسال فیلم فجر، دیدی کارشناسانه بر این آثار دارد. ارسال به دوستان
من نیچه مارادونا هستم
حسین بابازادهمقدم: «من دیهگو مارادونا هستم» از جمله آثاری است که امسال در جشنواره فیلم فجر سروصداهایی را بهراه انداخته است و حضور پررنگ حسن بلخاری در تیتراژ این فیلم با عنوان مشاور هنری باعث شده است طیف دیگری که نقدهای نمادشناسانه او علیه سینمای غرب را برای مدتی دنبال میکردند نیز پایشان به سالنهای اکران فیلمهای جشنواره باز شود. فیلم روایتی از 2 خانواده ملتهب و پرتنش است که همزمان با چند مشکل دست و پنجه نرم میکنند. اولین مشکل حضور 3 بیمار روانی است که آشکارا میتوان بیماری آنان را تشخیص داد، دیگری دو بیمار روانی در مرتبهای پایینتر و در نهایت یک متقلب که داستان یک روانی دیگر را به سرقت برده است و همینطور یک خائن، یک بیتفاوت و چند زن شدیدا آشفته روحی است. داستان حول محور سرقت اثر یک نویسنده و انتشارش توسط یکی از نقشهای اول فیلم، شکسته شدن شیشه ساختمان توسط برادر دختری که خواهرش در نامزدی با یک عضو خانواده نویسنده سارق است و همینطور درگیریها حول و حوش زن خائنی است که در واقع به بهانه نامزدی در عین حال که با کسان دیگری هم ارتباط بر قرار کرده است بهدنبال دریافت پروانه اقامت در خارج از کشور است. روایتی مشابه است از تمام آنچه فیلمهای سیاه در سالهای اخیر القا کردهاند، مثلا «شاعر زبالهها» هم نویسندهای را به تصویر میکشد که هر روز صبح تکرار میکند «من گاو بودم که در این کشور ماندم» و بعد دخترک سرگردانی که توهم توطئه دارد و دائما در حال تلاش برای دریافت ویزا از سفارت است و آشغالدانیهایی که تحصیلکرده و نابغه را در خود جای داده است. فیلم از نمایی در یک مخروبه آغاز میشود و در همان مخروبه به پایان میرسد، تصویری از یک کارخانه متروکه که روانی سوم و در واقع نویسندهای که داستانش توسط یکی از اعضای همین دو خانواده مورد بحث در داستان به سرقت رفته است، زندگی میکند و مدعی است چند نفر را کشته برای اینکه داستانش واقعی باشد و از مایههای حقیقی نشأت بگیرد. بدون تردید فیلم با این ادعا و سپس عمل داستاننویسی نویسنده سارق که او نیز داستان زندگی خانواده خودش را فقط با تغییر اسم مینویسد، درصدد است تابلویی از کل شرایط جامعه و نقشها و کنشهای رفتاری و اجتماعی را نشان دهد، در حقیقت این یک تاکتیک فیلمسازی برای نشان دادن و در واقع القای شرایط فیلم به همه محیط فکری و ذهنی بینندگان است. عملا در این اثر مخاطب در جریان داستانهای واقعی قرار داده میشود که از روی زندگی افراد نوشته شده است و تقریبا جز پدر مسنی که به مدد یک استوانه تبدیل صدا صحبت میکند و دائما بین وسایل درهم و برهمش در انباری که همه را برای روزی بایگانی کرده است، پرسه میزند و فقط سریال میبیند، برداشتهای درست و نسبتا منصفانهای ندارد و این شخصیت هم از ابتدا تا انتها شخصیتهای خانوادهاش را مورد تمسخر قرار داده و عملا کسی را قبول ندارد. این شاید همان وضعیتی باشد که بسیاری از منتقدان ازجمله مشاور هنری فیلم روزگاری در آن تبحر ویژهای داشتهاند. در محیطی پرازدحام و سراسر هیاهو و کاملا شلوغ افراد مشغول حل و فصل منازعاتی ظاهرا پایانناپذیر هستند که تنها رسیدن به نقطه آرامش لحظه مرگشان است که در سکانسهای آخر فیلم یکی پس از دیگری با روشهایی مثل اعدام، خودکشی و ایست قلبی راهی گورستان میشوند. ارسال به دوستان
اهزاده روم روشنی چشم سینما
زهرا حیدرزاده: انیمیشنهای کلاسیک موفق جهان، همه روایتهایی رمانتیک بودند از مشکلات پیشروی یک شاهزادهخانم و دوستان بانمک کوچکش برای رسیدن به خوشبختی که عبارت بود از جایگاه واقعی او در کنار شاهزادهای دیگر. هادی محمدیان و گروه پرشمارش «شاهزاده روم» را بر همین سیاق قدیمی روایت میکنند منتها اینبار بر بستر داستانی واقعی از چگونگی انتخاب مادر امام زمان(عج). ایده بسیار جذابی که راهی طولانی تا تبدیل شدن به یک اثر سینمایی طی کرده است. از آنجا که مخاطب فیلم انیمیشن کودکان هستند، چگونه روایت کردن این داستان باعظمت تاریخی- مذهبی مهمتر میشود. بنابراین فیلمساز داستان را از دید کودکان روایت میکند، ابتدا در روم و سپس سرزمینهای اسلامی و البته نخ تسبیح این داستان رمانتیک پروانهای زیباست که تنها پاکان به او توجه میکنند و بهعنوان نمادی از نور هدایتی است که راه شاهزاده را روشن میکند و در نهایت اوست که پیامرسان تولد منجی میشود. همچنین علاوه بر استفاده از نور مناسب و رنگهای شاد، از شوخیهای کوچک و موقعیتهای کمیک برای کاراکترهای کوچک و فرعی در بستر داستان اصلی برای جذب مخاطب کودک بهره میبرد. حتی بسیاری از علاقهمندان و اهالی حوزه انیمیشن ایران امید چندانی به تولید آثار سینمایی قابل قبول نداشتهاند و دلیل عمده آن مباحث مربوط به تکنولوژی و سرعت رشد سختافزار و نرمافزار گرافیکی شرکتهای بزرگ انیمیشنسازی جهان است که هنرمندان ایرانی از رقابت با آنان در هراسند اما این فیلم در این زمینه نیز قدم بزرگی برداشته است و از آنجا که در کار سهبعدی کیفیت گرافیکی اثر بسیار حائز اهمیت است، گروه فیلمساز از بضاعت سختافزاری کشور در این حوزه بهخوبی بهره برده است و موفق شده تصاویر زیبا و چشمنوازی خلق کند. نور صحنهها قابل قبول و جنسیت اشیای صحنه اعم از انواع پارچه، چوب، مو و گلبرگ باورپذیر است. میمیک چهرهها بویژه شاهزادهخانم به دقت کار شده است. همینطور طراحی شخصیتهای اصلی قابل تحسین است؛ چهرههای منحصر به فرد متناسب با خصوصیات اخلاقی هر کاراکتر و آناتومی غلوآمیز بهصورتی که هم متناسب با انیمیشن است و همسطح کاری که دارای شخصیتهای دینی است نازل نکرده، نشاندهنده صرف وقت و دقت کافی است. دوبله خوب و قابل قبول اثر نیز به زیبایی کار افزوده است. یک نکته قابل توجه حجاب زنان حتی در قصر قیصر روم است که منطبق بر شواهد تاریخی است. پیش از سده گذشته که سبک زندگی فرزندان آدم به کلی تغییر کرده، حجاب زنان در همه جای جهان نشان از تبار و بزرگی آنان داشت. پوشش کامل برای شاهزاده و بزرگان و سبکتر و آزادتر برای بردهها و خدمتگزاران. در فضایی که حتی فیلمهای کودکان از عشق ناپاک برای جذب مخاطب بهره میبرند (مانند فیلم پدر آن دیگری) این فیلم کار سختتر را انتخاب کرده است و به هر ریسمانی برای جذب مخاطب چنگ نینداخته است. برخلاف فیلمهایی که به اسم دفاع از حقوق زن شخصیت ذلیلی از او به تصویر میکشند و کار نکرده نیست که به او نسبت ندهند، نقش اول این فیلم زنی است که برای اثبات خود نیازی ندارد رفتار و ظاهر مردان را تقلید کند و پا به بیراهه نمیگذارد. تنها کاری که میکند این است که خوب میماند، با اطمینان به خداوند به سرنوشت خود امیدوار است و پاسخ ایستادگی خود را دریافت میکند. چه زیباست صحنههای مناجات او با خداوند و یاری خواستن از حضرت مسیح(ع) و حضرت مریم مقدس. هرچند فیلمساز در مصاحبهای بیان کرده که به دنبال انتقال پیام نبوده است اما دختران با مشاهده آن درمییابند کسی که میتواند دختر پاکی را در آن سوی عالم بر بسیاری زنان برتری بخشد بهطور حتم آنها را نیز رها نخواهد کرد. بنابراین این فیلم روشنی چشم سینماست نه به این علت که جایزهای بگیرد یا حتی تحسینی بشنود و باز نه به این خاطر که بینقص است و بهتر از آن نمیتوانسته باشد که به طور حتم میتوانسته بهتر هم باشد، بلکه به این علت که نشان از ظرفیت بالای انیمیشن ایران هم در حوزه فرم و هم محتوا دارد و اگر خوب دیده شود نویدبخش انیمیشنهای فاخری خواهد بود که خوراک فرهنگی مناسبی برای کودکان این سرزمین باشند و حتی شاید جور فقدان فیلمهای خوب را هم بکشند و بزرگترها را همراه کودکان به سینما بیاورند. ارسال به دوستان
مجید مجیدی: «محمد(ص)» بلوغ سینمای من است
مجید مجیدی، کارگردان مشهور سینمای ایران سالها پیش، درست در روزهایی که فضای خاص سیاسی و امنیتی، خاورمیانه را در یکی از ملتهبترین دورانهای تاریخش قرار داده بود، ساخت فیلمی بهنام محمد(ص) را آغاز کرد و حالا بعد از 7 سال در سینما فرهنگ همراه با تماشاگران سختگیر سینمای ایران به تماشای مجموعهای بینظیر از فعالیتهای سینمایی در سینمای ایران خواهد نشست. به گزارش تسنیم، آخرین فیلم مجیدی قرار است روز پنجشنبه برای اهالی رسانه رونمایی شود. این کارگردان ارزشی در گفتوگویی درباره فیلم محمد(ص) گفته است: تغییری در فیلمسازی من رخ نداده است. فیلم محمد(ص) در ادامه و تکمیل و بلوغ همان سینمای من است. فقط لوکیشن و فضا عوض شده و حتی عنصر تاریخ هم نتوانسته است روی جریان و نوع نگاه فطریای که در آثار اجتماعی من از اولین فیلم تا «آواز گنجشکها» تا به حال وجود داشته است سایه بیندازد. فقط نکتهای که این وسط وجود دارد این است که همه ویژگیها و صفات و مشخصاتی که در این سینما مطرح میکردیم، حالا تجلی پیدا کرده است در شخصیت مقدسی بهنام وجود پیامبر اکرم(ص) و حالا دیگر میتوانیم هرچه را از قبل میگفتیم در وجود یک انسان کامل بهصراحت جمع کنیم و بهعنوان یک انسان کامل مطلق معرفی کنیم. آن سینمای اجتماعی طولانی مقدمه این کار بود و حالا مجیدی ثمره کارش را میبیند. پروژه محمد(ص) به اعتقاد من پروژه سهل و ممتنعی بود. ما با وجود مقدسی روبهرو هستیم که خیلی احتیاجی به شخصیتپردازی جدید، ویژه و خاص نداشت؛ نه اینکه اصلا نیاز به شخصیتپردازی نداشته باشد که این کار سینماست و قطعا نیاز به پرداخت شخصیت وجود دارد اما ما از ابتدا میدانیم شخصیت اصلی ما وجود مقدس پیامبر است. پیامبر بزرگی که سالها دربارهاش شنیدهایم حرف زدهایم و خواندهایم. خب، این کار را به تعبیری سادهتر میکرد و به تعبیری هم سختتر. بویژه در دراماتیزه کردن کار ما نیاز به سرمایهگذاری بزرگی داشتیم. حالا این را هم لحاظ کنید که ما در این مسیر، چهره شخصیت اصلی را هم نمیتوانستیم نشان دهیم و این هم کار را بشدت سخت میکرد. در مجموع به نظرم فیلم وجوه بسیار سختی داشت که ترجیح میدهم به محض تماشای فیلم دربارهاش صحبت کنیم. همچنین مجیدی درباره نگرش غرب به فرهنگ ایرانی چنین گفته است: درست است، دنیای غرب ما را همیشه به واکنش وادار کرده است. یعنی در واقع ابتکار عمل را به دست گرفته است، صورت مساله را خودشان مطرح کردهاند، طرح موضوع کرده و ما را به چالش کشیدهاند. ارسال به دوستان
نقد میهمان
مسعود فراستی: جای تعجبی نیست. هیچ تعجبی. کاریش نمیشود کرد. سینمای دولتی همین است دیگر. همه با هم به «اندازه» سهم میبرند و «غنایم» را تقسیم میکنند. نه به اندازه هنرشان و موثر بودنشان در جلو رفتن خود و جامعه، بلکه به اندازه بیاثر بودن و رام بودنشان و ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|