بررسی گذشته و حال جنوبیترین کشور شبهجزیره عرب ـ 3
زیدیان یمن
محمدصادق حاجصمدی: پیش از این گفته شد ممالیک مصر، یمن را به ترکان عثمانی واگذار کردند و اینچنین شد که زیدیان که به مقابله با آنها پرداختند همچون قهرمانان ملی شناخته شدند. شیخ مفید در تعریف زیدیه میگوید: زیدیه به امامت علی، حسن، حسین و زید بن علی قائل هستند و نیز امامت هر فاطمی را که عادل و اهل علم و شجاع باشد، میپذیرند. زید در سال 122 هجری قمری به خونخواهی شهدای کربلا، علیه حکومت وقت یعنی هشام بن عبدالملک اموی قیام کرد و سرانجام کشته شد. این در حالی است که زید خود را هیچگاه امام نمیدانست اما بهدلیل عقاید خاص، پیروانش وی را امام میدانستند و در قیام وی نیز شرکت کردند. تعدادی از پیروان زید در این قیام که به خونخواهی امام حسین(ع) انجامید، کشته شدند. «ابن اثیر» مینویسد که پس از خروج زید، جماعتی از پیروان وی، نظرش را درباره ابوبکر و عمر جویا شدند که او در پاسخ گفت: «خداوند آن دو را رحمت کند، من از اهلبیت هستم و چیزی جز نیکی درباره آن دو نشنیدم اما ما نسبت به خلافت بیش از همه سزاوارتریم.» آن جماعت پرسیدند: «پس اگر این دو ظالم نبودند بنابراین اینها (امویان) نیز ظالم نیستند.» که زید گفت: «امویان مانند این دو نیستند؛ اینها (امویان) به ما و شما و به خود ظلم میکنند و من شما را به کتاب خدا و سنت و بر پا داشتن سنتها و از میان بردن بدعتها دعوت میکنم». بنابراین بهنظر میرسد زید میخواسته در بحبوحه جهاد ضدبنیامیه، مسائل اختلافی دیگر مطرح نشود و با بیان تفاوت بنیامیه و 2 خلیفه اول قیام خود را علیه امویان توجیه کند. با توجه به این دیدگاه زید، پیروان وی اصل جواز خلافت مفضول با وجود افضل را بهعنوان یک اساس پذیرفتند.
زیدیان پیش از صلیحیان در یمن حکومتی را تشکیل دادند و تا یکصد سال قدرت غالب منطقه یمن محسوب میشدند. با اینکه زیدیان قدرت را به صلیحیان واگذار کردند اما بقای خود را تا انقلاب 1962 حفظ کردند. ابن خلدون در تاریخ خود مینویسد که عمده امامان زیدیه که به پادشاهان زیدیه نیز معروف بودند از بنیرسی بودند که خود به طایفههای گوناگون تقسیم میشدند که قاسمیان و آلطباطبا از آن جملهاند. رسی منسوب به زمینهایی اطراف مکه است که «رس» نامیده میشدند و نیای ایشان قاسم رسّی علوی مالک آنها بوده است.
نوه او یحیی را که بعدها به هادی الحق معروف شد قبایل ساکن در ارتفاعات یمن برای قضاوت و... به یمن دعوت کردند و او دعوتشان را پذیرفت و به یمن رفت و به ترویج عقاید زیدیه پرداخت. اگرچه او نتوانست ساختاری نظاممند در ارتفاعات شمال یمن ایجاد کند و حکومتی قابل توجه تشکیل دهد اما فعالیتهای او که از حجاز آمده بود خاندانش را به خاندانی قدرتمند در میان یمنیهای شمال تبدیل کرد که به مدت هزار سال امامان زیدیه را در یمن تشکیل میدادند، در حالیکه اساسا در یمن تا پیش از حکومت عثمانی هیچ خانوادهای نبود که مستقلا بر تمام آن حکومت کند و بهدلایل جغرافیایی و مردمشناسی رقابت در میان خانوادههای قدرتمند به پذیرفتن برتری یکی از آنها از سوی دیگران میانجامید و همین باعث میشد هر خاندانی برای مدت طولانی موقعیت خود را در منطقه بومی خود حفظ کند. یحیی بن حسن رسی که به دعوت قبایل شمال یمن به این منطقه رفته بود به دعوت حاکم صنعا که از بنی یعفر بود به صنعا رفت و در صنعا به نام او خطبه خواند. لکن طی چند سال بعد صنعا بارها بین امام یحیی و عبدالقاهر امیر بنی یعفر دست به دست شد و دست آخر قبایل دیگر دست از حمایت او کشیدند و صنعا بهدست آلیعفر افتاد و فرزند الهادی بهدست فرمانده بنی یعفر دستگیر شد. بهفاصله کمتر از 5 سال صنعا بهدست فاطمیان (که بعدها بر مصر حاکم شدند) افتاد و امام یحیی با اسعد یعفری متحد شد و صنعا را از علی الفادل فاطمی بازپس گرفتند اما الهادی آن را به بنی یعفر واگذار کرد و یک سال بعد هادی الیالحق در صعده درگذشت و بسیاری بر این باور بودند که وی را مسموم کرده بودند. به هر حال یحیی بن حسن رسی در مسجد الهادی که پس از دفن وی در آنجا تغییر نام داده بود و هنوز پابرجاست دفن شد و فرزندش مرتضی محمد بن یحیی زعامت زیدیان را عهدهدار شد. با این حال امامن زیدی لزوما از فرزندان او برگزیده نمیشدند و بیش از آنکه این مسند از پدر به پسر منتقل شود بهنوعی توسط دیگر اعضای بزرگ زیدیه که البته عمده آنها از طایفه رسیدی بودند انتخاب میشدند. گفته شده که چون در آغاز کار، مردم در امر امامت محمد اختلاف کردند، با مخالفان جنگید اما مدت کوتاهی در این مقام باقی ماند و پس از آن به سود برادرش احمد کناره گرفت و پس از آن زندگی را به گوشهنشینی گذراند. در زمان حکومت احمد بن یحیی، قرمطیان و باطنیان بار دیگر سر به شورش برداشتند و میان آنان و احمد در نزدیکی صنعا جنگی درگرفت که شپاه احمد با 30 هزار نفر بر آنان غالب شد. با این حال احمد ناصر را از ادیبان و شاعران برجسته عرب دانستهاند. پس از او فرزندش حسین و بعد از او نیز 3 تن از برادرانش امامت کردند. افزون بر ایشان احمد ناصر فرزندان دیگری هم داشته که خود و فرزندان و نوادگان آنان در جاهای مختلف پراکنده شدند و هر کدام شاخهای از آلطباطبا را پدید آوردند.
ابوالغطمش اسماعیل یکی از پسران احمد بود که فرزندان او به خوزستان کوچ کردند و در آنجا ساکن شدند. ابوالحمد داوود نیز که از عالمان دینی بود، در عراق اقامت گزید و از فرزندان او قاضی مجلی ابومحمد بن ابی الحمد به خوزستان مهاجرت کرد و نوادگان او در اهواز و واسط مقیم شدند. یحیی بن احمد بر سر فرمانروایی با برادرش جنگید و ملقب به منصور شد و ابوالفضل رشیدالدین به حلب رفت.
برخی دیگر از فرزندان احمد نیز به مصر سفر کردند و در آنجا ساکن شدند.
پس از آن قاسم بن علی عیانی به امامت زیدیان رسید. او از نوادگان قاسم رسی بود و از طریق عبدالله به قاسم میرسید و از این رو به عیانی شهرت یافت که در عیان در جنوب صعده مدفون شد. امامت او از صنعا تا ذمار گسترده بود و امیر اسعد بن عبدالله با او بیعت کرد و تاجالدین در کحلان به نام او خطبه خواند و هدایایی برای او فرستاد لکن مردم نجران و برخی زیدیان سر از فرمان او تافتند و او چند بار با ایشان جنگید و سرانجام به نفع داعی یوسف، از مدعیان حکومت رسی، از امامت کنارهگیری کرد.
الداعی الیالله یوسف بن یحیی بن احمد ناصر فقیه بود و گفتهاند بیش از 100 جلد کتاب نوشته بود، با این حال جزئیات زندگی او در دست نیست و فرمانروایی کامل او نیز در ابهام قرار دارد. با این حال در ریده قیام کرد و خود را الداعی الیالله خواند و پس از چندی وارد صعده شد و مدتی در آنجا ماند. پس از آن به سوی صنعا، نجران، ذمار و انس پیشروی کرد و میان او و دیگر امیران یمن جنگهایی روی داد و موجب آشفتگیهای فراوان شد بهطوری که در هر گوشهای از یمن یکی از امیران بومی حکومت میکرد.
پس از او حسین بن قاسم که عالمی فقیه و متکلمی زبردست بود به امامت زیدیه رسید و در صنعا با امام محمد بن قاسم بن حسین زیدی جنگید و بر او چیره شد. وی بنیانگذار فرقهای به نام حسینیه است که بر این باورند که حسین امام زنده غایب است و روزی آشکار خواهد شد و قیام خواهد کرد. به پیروان او نسبت داده شده که عقیده دارند او برتر از پیامبر است، زیرا سخن او در مبارزه با بیدینان از کلام پیامبر(ص) نافذتر است.
گروهی از زیدیه معتقد بودند امام در همان حالی که غایب است، همواره به دیدار پیروانش میآید. پس از حسین بن قاسم روشن نیست که تا اوایل قرن ششم هجری چه کسانی از امامان زیدیه حکومت کرده بودند و امام بعدی که به حاکمیت زیدیان رسید عبدالله بن حمزه است که نسبش به عبدالله بن حسین بن قاسم رسی میرسد و مشغول جنگهای طولانی با سلطان طغطکین بن ایوب و فرزند او المعز اسماعیل که امیران کردان بودند بود. 2 بار شهر صنعا را از دست مخالفان خود بازپس گرفت؛ بار اول از امیر جکر بن محمد کردی از آلمعز و بار دیگر از ایوبیان مصر که بر یمن حاکم شده بودند. از او تالیفات بسیاری بر جا مانده است منجمله الشافی در علم کلام، المذهب، زیاده الادله العقلیه، صفوه الاختیارات؛ حدیقه الحکمه النبوه فی شرح الاربعین الحدیث السلیقیه و... . وی در ادبیات و شعر عرب نیز توانا بود و شاگردان بسیاری از حوزه درس او بیرون آمدند. عبدالله حمزه در دژ کوکبان درگذشت و در قلعه «ظفار داوود» به خاک سپرده شد. پس از آن دورهای آشفتگی حاکم شد تا اینکه موطئی بن حسین به امامت زیدیان رسید و بعد از او نیز امام مهدی ابوطیر احمد بن حسین به امامت رسید. او با آلرسول جنگید و بر شبام حاکم شد لکن شیخ احمد بن محمد رصاص به تحریک مظفر رسولی طغیان کرد و به جنگ با ابوطیر برخاست. ابوطیر در این جنگ کشته شد و پیکر او را در ذیبین به خاک سپردند. امام بعدی احمد بن مطهر بن یحیی بود که نسبش به یحیی الهادی میرسد و پس از درگذشت پدر، مردم حوث با او بیعت کردند و این همزمان بود با امارت المؤید از بنی رسول که تقریبا بر تمام یمن حاکم بود. با این حال مهدی به کمک کردان مقیم صنعا بر روستاهای نزدیک این شهر چیره شد. مؤید با لشکری بزرگ به جنگ وی آمد و پس از درگیریهای طولانی سرانجام مهدی بر همه مناطق یمن دست یافت و پس از چندسال در در قلعه ذی مرمر در شمال شرقی صنعا درگذشت.
پس از او امامان دیگری به زعامت زیدیه رسیدند و حاکمیت بنی رسی که به آلطباطبا نیز معروف بودند در ارتفاعات شمالی و بعضا بر دیگر مناطق یمن ادامه یافت در حالی که بنی زریع، آلیعفر، حمدانیان و صلیحیان همچنان بر مناطق دیگر یمن حاکم بودند. با این حال تحت تاثیر حاکمیتهای جنوب عموما تحرکی از جانب ایشان رخ نداد و در دورههایی نیز امامت زیدی بدون زعیم بود یا در مناطق مختلف افراد متفاوتی به صورت همزمان بهعنوان امامان زیدی فعالیت میکردند. این وضعیت تا پایان هزاره اول هجری ادامه داشت و اگرچه استعمارگران اروپایی برای اولین بار برای حاکمیت بر دریای سرخ به منطقه وارد شده بودند اما برای زیدیان یمن تهدید اصلی نیروهای عثمانی بودند که تصمیم داشتند قبایل ارتفاعات یمن را مطیع استانبول کنند. در ابتدای قرن 17 میلادی قاسم المنصور علیه ترکان به پا خاست. او که از نوادگان امام داعی الیوسف بود در مسجد داوود صنعا به تعلیم علوم دینی مشغول بود لکن پدرش به حمایت از امام المطهر با نیروهای عثمانی جنگیده بود اما مقاومتها علیه ترکان به شکست انجامید. پس از ادعای امامت قاسم المنصور، زیدیان به دور او جمع شدند و بنی احنوم از او حمایت کردند. با این حال پاسخ ترکان سنگین بود و ایشان را عقب زدند تا اینکه امیر منطقه حجه به او پیوست و این امر باعث تثبیت نیروهای زیدیه شد تا اینکه در سال 1015 هجری قمری معاهدهای بین فرماندار عثمانی «سنان» با قاسم بسته شد و بهموجب آن اختیار مناطقی که زیدیه در شمال به تصرف در آورده بود به قاسم المنصور سپرده شد و حاکمیت وی بر آنها رسمیت یافت. پس از آن و بهواسطه درگیریهای داخلی بین ترکان، شمال به حال خود رها شد و همین امر باعث تحکیم قدرت امامت زیدی شد و موجب شد در سال 1026 صعده سقوط کند. ضعف و تفرقه ترکان عثمانی در یمن و دوری آن از مرکز امپراتوری باعث شد تا 2 سال بعد پیمان آتشبسی بین زیدیان بنی رسی و ترکان بسته شود و حاکمیت قاسم المنصور بر صعده تا صنعا به رسمیت شناخته شود. با این حال وقتی او در سال 1029 درگذشت، صنعا و منطقه ساحلی تهامه همچنان در دست ترکان بود. پس از پدر، محمد المعید وارث امامت شد و با پشتوانه نیروهای بومی ترکان را از یمن اخراج کرد و بدین شکل حاکمیت مطلق امامت زیدی بر یمن تحت عنوان ملوک زیدیه یا قاسمیان یمن شکل گرفت. قاسمیان که با بیرون راندن اشغالگران عثمانی در میان غیرزیدیه نیز جایگاهی درخور یافتنه بودند با استفاده از سود حاصل از تجارت قهوه که از بندر مخا صورت میگرفت قدرت یافتند و حاکیتی دودمانی در یمن ایجاد کردند که برخلاف آنچه در میان ائمه زیدی شکل گرفته بود از پدر به پسر منتقل میشد.
امامت زیدیه تا بیش از یک قرن بعد با قدرت ادامه یافت تا اینکه در قرن 18 رو به زوال نهاد. تولید قهوه در دیگر مناطق جهان و کم شدن ارزش تجاری مخا و بنادر یمن برای تجارت قهوه، توان اقتصادی زیدیان را کاهش داد و درگیریهای پیدرپی با عثمانیان و وجود نیروهای گریز از مرکز قبایل دیگر که بهواسطه جغرافیای یمن تقویت میشد از قدرت سیاسی آنها کاست. شورشهای پیدرپی حاکمان محلی و قبایل بومی مانند حمدانیان، بنی حشیش و بنو حارث و درگیریهای همیشگی با بنیرسول و طاهریان از آن جمله است. بعضا نیز افراد چندی از این خاندان با داعیه امامت و کسب قدرت سیاسی قیام میکردند و به رقابت سیاسی برمیخاستند، مانند ستیز میان مهدی صاحب مواهب و پسرعمویش منصور حسین بن قاسم از یکسو و مهدی و متوکل قاسم بن حسین از سوی دیگر که موجب ضعف حکومت شد تا بدانجا که گاهی چند امام همزمان در میان زیدیه فرمان میراندند و آن را به نوعی ملوکالطوایفی تبدیل کردند. در سال ۱۲۶۹ هجری فرمانروایی از آلقاسم بیرون رفت و منصور محمد بن عبدالله به قدرت رسید. در حالی که همزمان 5 امام دیگر در میان زیدیه حاکم بودند. این روال اضمحلال همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال 1848 بار دیگر ترکان عثمانی بر یمن چیره شدند و حاکمیت آنان تا پایان جنگ اول جهانی و فروپاشی عثمانی ادامه یافت تا اینکه امام متوکل یحیی محمد حمیدالدین آنها را از یمن اخراج کرد و دور دوم حاکمیت زیدیان این بار بهدست طایفه متوکلیان آغاز شد. امام متوکل از سال 1918 بهعنوان امام زیدیه و حاکم یمن و پس از او فرزندش احمد 44 سال بر یمن حکومت کردند و در این بین مرزهای یمن را تثبیت و حکومت مرکزی را تقویت کردند. با این حال به مرور زمان پس از آن دو حاکمیت زیدیان در یمن رو به زوال نهاد و با آغاز دهه 60 میلادی و انقلاب عبدالله السلال پایان یافت که به جزئیات آن در شمارههای بعد پرداخته خواهد شد.