|
استبدادستیزی در اندیشه و عمل شیخ فضلالله نوری
شیخ و شاه
زمانی که مشروطهخواهی از مسیر اصلی خود منحرف شد، «شیخ فضلالله نوری» یکی از علمای تراز اول مشروطه که مخالف اصلی دخالت بیگانگان در ایران بود به این امر واکنش نشان داد. او که به درستی مشروطه را با مبانی شریعت در تعارض میدید خواستار عدم دخالت استبداد در جنبش و نیز تطبیق قوانین با شریعت شد. واکنش او به این جریان باعث شد مخالفان داخلی و خارجی در مقابل او صف بکشند. در این میان انگلستان که به دنبال انحراف در جریان مشروطه بود به دشمن اصلی شیخ بدل شد. بر همین اساس با تلاش این کشور پس از فتح تهران شیخ به دار آویخته شد و اینچنین بود که به تعبیر آلاحمد پرچم استبداد در ایران برافراشته شد. بنابر آنچه گذشت، بررسی مبانی اندیشه شیخ فضلالله نوری درباره استبداد و غرب میتواند حائز اهمیت باشد. در همین رابطه انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتابی با عنوان «اندیشه سیاسی شیخ فضلالله نوری» منتشر کرده است که در آن به بازخوانی بنیانهای اندیشه شیخ پرداخته است. در ادامه میتوانید قسمتی از این کتاب را که مربوط به استبدادستیزی شیخ است، مطالعه کنید. ارسال به دوستان
سکولارها در جایگاه تاریخنگاری انقلاب اسلامی
مروری اجمالی بر تاریخنگاری انقلاب در 3 دهه اخیر، دغدغهای شناختهشده را در اذهان همه یاران انقلاب رقم میزند و آن چیزی نیست جز اینکه در تاریخ معاصر، جریان نهضتهای حقطلبانه و اسلامی عمدتاً توسط جریان سکولار به نگارش درآمده است. نهضت مشروطیت از بیرونی منازل علمای شاخص تهران آغاز شد و با تأیید علمای نجف قوام یافت، لیکن جریان سکولار، سوار بر امواج نیرومندی که علما و بدنه متدین جامعه پدید آورده بودند، بهتدریج مصادر امور را در دست گرفت و برای از صحنه خارج کردن بانیان اصلی نهضت مشروطه، ابتدا به اختلافات داخلی آنان دامن زد و عدهای از هوشمندترین آنان را با برچسبهایی چون ارتجاع و استبدادگرایی، از صحنه خارج کرد؛ گو اینکه تاریخ از یاد برده بود پیش از آنکه متجددان به فکر وارد کردن مشروطه به کشور بیفتند، همان عالمان بودند که در نهضت تنباکو، امتحان خویش را پس داده بودند و مشخصاً شیخ شهید نوری از جمله نخستین شخصیتهایی بود که در آن جنبش تاریخی، به مبارزه با قرارداد انحصار تنباکو پرداخت و همزمان در 2 جبهه به مصاف استعمار و استبداد رفت. عوامفریبان اگر چه با همسو جلوه دادن خود با برخی عالمان مشروطهخواه، زمام امور را در دست گرفتند اما زمان چندانی لازم نبود تا آشکار شود سرنوشت روحانیون مشروطهخواه، تفاوت چندانی با عالمانی که به واپسگرایی متهم میشدند، ندارد و در نگاهی کلی به تاریخ مشروطه میتوان به جد مدعی شد برای عالمان دخیل در این جنبش، فرجامی یکسان رقم خورد. به عنوان مثال به رغم پارهای تفاوتهای ظاهری، چندان تفاوتی بین فرجام شیخ فضلالله نوری با سیدعبدالله بهبهانی و حتی سیدحسن مدرس به چشم نمیخورد و در واقع، همان دستی که شیخ را بر دار آویخت، اندکی بعد سیدعبدالله را در منزلش گلولهباران کرد و در عصر رضاخان، مدرس را هم در خواف خفه کرد. اما داستان نهضت ملی شدن نفت، آشکارتر است. رهبران ملیگرای این نهضت، پس از مدتی که خود را «بازنشسته سیاسی» میخواندند، به صحنه آمدند. این حرکت از تجمعات باشکوه منزل آیتالله کاشانی و تحرک شدید یاران وی در سراسر کشور، آغاز شد و بر شور و حرارت دینی فدائیان اسلام، به مثابه موتور محرکه نهضت، تکیه زد. سردمداران جبهه ملی، هرگز خود را بینیاز از فتاوای مراجع و علمایی که بر نهضت ملی شدن نفت، مهر تأیید زدند، نیافتند، فتاوایی که عمدتاً به دلیل پرچمداری عالمی چون مرحوم آیتالله کاشانی(ره) و به احترام و اعتبار وی صادر میشدند. نهضت ملی اما، خوشفرجامتر از نهضت مشروطه نبود و چندی نگذشت که فرصتطلبان با استفاده از حربههایی چون جعل شایعات و ایجاد انشقاق در صفوف نیروهای مذهبی نهضت، یکی را با نسبت «قشری مذهبی» از میدان به در کردند و دیگری را متهم کردند به منصب ریاست مجلس بسنده نمیکند و خود را قیّم و بانی نهضت میداند و در نهایت، همان کردند که پیشتر نهضت مشروطه را با توسل به آن، از مسیر حقیقی خودش منحرف کرده بودند. اما ضایعات ناشی از تسلط جریان سکولار بر نهضتهای مشروطه و ملی به همین منحصر نشد. آسیب بزرگتری که هماینک نیز آثار آن هویداست، تاریخنگاری یکسویه و مبتنی بر کتمان دستکم نیمی از حقایق است. با اندکی تأمل درمییابیم در هر دو نهضت، این جریان فاتح است که دست به تاریخنگاری میزند و جریان اصیل دینی، در این عرصه غایب است که این نکتهای درخور تأمل و سوالبرانگیز است. آنچه در جریان تاریخنگاری انقلاب تاکنون جریان داشته، تداوم نامیمون همین جریان تاریخنگاری است، با این تفاوت که در انقلاب اسلامی، ظاهراً جریان مذهبی بر مصادر امور، حاکم است و طرفه آنکه این جریان، هنوز نتوانسته تاریخی دقیق، مبسوط و بینقص از حرکتی که با رهبری و محوریت او شکل گرفته است، بنگارد و در اختیار تاریخپژوهان قرار دهد. ارسال به دوستان
زد و خورد سفرا در مجلس رسمی!
«میرزانصرالله خان مشیرالدوله نائینی» در تاریخ ایران به عنوان آخرین صدراعظم دوران استبداد و اولین رئیسالوزرای دوره مشروطه شناخته میشود. وی که پیش از احراز مسؤولیت آخرین صدراعظم دوران استبداد، چند سالی وزیر امورخارجه بود، پاییز سال 1284 در کابینه عینالدوله در محل وزارت امور خارجه میزبان سفرا و کارداران کشورهای خارجی بود. در آن زمان سر «آرتور هاردینگ» وزیرمختار انگلیس در ایران بود. وی که در مجلس وزارت امور خارجه حضور داشت، جریان یک منازعه و زد و خورد فیزیکی میان سفرای روسیه و بلژیک را از نزدیک شاهد بود. «هاردینگ» در کتاب خاطرات خود راجع به این حادثه چنین مینویسد: «... وزیرمختار جدید روسیه دیپلماتی بود از نژاد روس و با ریش جوگندمی. احساسات ضدانگلیسیاش خیلی قاطعتر و مصممتر از اسلافش بود که من آنها را میشناختم. ولی هرگز پرده بر این احساسات خصمانه نمیکشید و علناً نشان میداد از برقرار کردن رابطه دوستانه با وزیرمختار و اعضای عالیرتبه سفارت انگلیس اکراه دارد. وخیمترین اشتباه این مرد، آن طرز رفتار عجیبش بود که در شب میهمانی وزیر امور خارجه ایران که به افتخار نمایندگان سیاسی خارجه مقیم تهران ترتیب داده شده بود از خویشتن بروز داد. آن شب موقعی که ضیافت به پایان رسید و میهمانان شروع به بازگشت به خانههای خود کردند، اسکورت قزاقان ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|