|
گمانههای آیندهپژوهانه درباره گروه تروریستی داعش
ارتش شیطان به کجا میرود؟!
حسین ظفری*: کمتر کسی تصور میکرد پس از اعلام موجودیت گروه تکفیری– تروریستی داعش، این گروه بتواند با این سرعت توسعه پیدا کرده و دنیا را با چالش مواجه کند. به جرات میتوان گفت در بین گروههای تروریستیای که در چند سال اخیر در منطقه خاورمیانه ظهور کردهاند، گروه داعش یکی از خطرناکترین و پیچیدهترین گروههاست که با وجود مقابله دولت و ارتش سوریه و همچنین مقاومتها و تقابلها در عراق و مقابله ائتلافهای مختلف منطقهای و جهانی، همچنان در حال گسترش است. این گروه تروریستی که در واقع یک گروه نظامی- نمایشی است، برای تحقق اهداف استکبار جهانی تشکیل شده و طبیعی است بخشی از آینده پیش روی این گروه، به رویکرد غرب درباره مسائل امنیتی خاورمیانه بازمیگردد. شاهد این مدعا خاطرات «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه اسبق آمریکاست که اذعان میدارد: «ما داعش را برای تقسیم خاورمیانه ایجاد کردیم». همچنین «ادوارد اسنودن» کارمند سابق آژانس امنیت ملی آمریکا در این باره میگوید سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در شکلگیری گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) نقش داشتند و در عملیاتی به نام «لانه زنبور»، گروه داعش را تشکیل دادند. وی طبق اسناد فاششده معتقد است گروه داعش برای حمایت از اسرائیل تشکیل شده و هدف عملیات «لانه زنبور» تشکیل گروهی با شعارهای اسلامی است که تندروها را از سراسر جهان جذب کند و براساس اندیشههای تکفیری، سلاح خود را به سوی کشورهای مخالف موجودیت اسرائیل نشانه بگیرد. ارسال به دوستان
انتقال خشونت ساختاری از غرب به جهان اسلام
عبدالله مرادی: ریشههای شکلگیری و گسترش افراطگرایی در سپهر عمومی و جغرافیای جهان اسلام از جمله پدیدههای پراهمیت سیاسی در عرصه بینالملل است بویژه با گسترش حوزه عمل آنان که نماد تروریسم نوین در جهان معاصر به شمار میرود، این پرسش مطرح میشود که نظام سلطه غرب چگونه در بازتولید افراطگرایی در جهان اسلام نقش ایفا کرده است؟ ارسال به دوستان
ائتلاف با قاتل
عبدالله عبداللهی: اصلاحطلبان و آیتالله هاشمی رفسنجانی اگرچه این روزها متحدان نسبتاً قابل اتکایی برای یکدیگر در عرصه سیاسی هستند، با این حال به هیچ وجه خاطرات شیرینی از یکدیگر ندارند. درگیری هولناک این دو که با عبارات تحقیرکننده و بعضاً مجرمانهای علیه یکدیگر توأم بود جزو یادگارهای فراموشنشدنی تاریخ معاصر است. یکی از برجستهترین موارد ادعایی اصلاحطلبان درباره آیتالله هاشمی رفسنجانی، نسبت دادن مستقیم و غیرمستقیم قتلهای بیشمار به آیتالله در دوران تصدی مسؤولیت ریاستجمهوری است. مدعاهای چپهای آن روز و اصلاحطلبان امروز علیه آیتالله آنچنان عمیق و جسارتآمیز است که هرگونه همگرایی و اتحاد با وی، انسان را شایسته «تکفیر اجتماعی» میکند. اکبر گنجی، قلم به دست آن روزهای اصلاحطلبان در کتاب مشهور «عالیجناب سرخپوش» که با حمایتهای قابل توجه دولت اصلاحات روانه بازار و کتابخانههای سراسر کشور میشد، مینویسد: «هاشمی که انتقادات برخی مطبوعات را برنمیتافت، چگونه اقدامات مهمترین وزارتخانه خود(وزارت اطلاعات) را نادیده میگرفت... ولی همین امر کار دستش داد و منجر به دهها قتل شد». «خشونتورزان و جنایتکاران عرصه سیاست در دوره هاشمی، بدون دغدغه خاطر و ترس از مکافات دست به جنایات میزدند». روزنامه «صبح امروز» که با مدیریت سعید حجاریان منتشر میشد نیز در یکی از سرمقالههای خود مینویسد: «در دوره هاشمی هر 40 روز یک قتل مشکوک سیاسی داشتهایم. ایشان (هاشمی رفسنجانی) اظهار میدارد متهمان قتلها، پیش از دولت ایشان به وزارت اطلاعات آمده و قتلها بعد از دولت ایشان رخ داده است اما واقعیتها و اطلاعات منعکسشده در جامعه از وضعیت دیگری حکایت میکند. تاکنون بسیار اعلام شده است که جز قتلهای پاییز سال 77، حدود 80 قتل دیگر طی دوران ریاستجمهوری آقای هاشمی روی داده است. به عبارت دیگر، بهطور متوسط هر 40 روز، یک قتل مشکوک روی داده است که اسامی برخی از این افراد کموبیش به گوش ایشان نیز رسیده است. درباره این نکته، ایشان سربسته و مبهم سخن گفت. درباره پیگیری این قتلها (که آقای هاشمی نیز به وقوع آن اشاره کرد) در دوره ریاستجمهوری ایشان چه اقدام مشخصی صورت گرفته است؟ نتیجه آن اقدامات چه بود؟ چرا با عاملان آن قتلها هیچ برخوردی نشد و آنان همچنان با خیال راحت و بدون نگرانی از مجازات، به اقدامات خود ادامه دادند؟» هفتهنامه «عصر ما»، ارگان نشریهای سازمان مجاهدین انقلاب نیز درباره وضعیت دولت هاشمی رفسنجانی مینویسد: «رفتارهای غیرقانونی وزارت اطلاعات، فساد و نابسامانی در وزارت اطلاعات به ایجاد قتلها محدود نمیشود. فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی این وزارت در سطح کلان که لطمات جدی به اقتصاد کشور وارد کرده است، یکی دیگر از اَعلام و نشانههای مناسبات و رفتارهای غیرقانونی در وزارت اطلاعات بوده است که حداقل با توجه به حساسیت آقای هاشمی به سازندگی و مسائل اقتصادی، علیالقاعده باید با واکنش جدی ایشان مواجه میشد که نشد». روزنامههای اصلاحطلبان درباره هاشمی همچنین مینویسند: «در دوران 8ساله صدارت آقای هاشمی، حدود 80 تن بهوسیله محفل اطلاعاتی و علل سیاسی به قتل رسیدهاند که معروفترین آنها قتل سعیدی سیرجانی، مهندس برازنده، میرعلایی، تفظلی و... بودهاند». مقصود نگارنده این سطور تایید ادعاهای اصلاحطلبان علیه آیتالله هاشمی رفسنجانی و دیگر ادعاهای این سنخی آنان نیست؛ با این حال مساله و سوال این نوشتار آن است که بر چه مبنایی اصلاحطلبان در دوران کنونی به شخصیتی تکیه زدهاند که کمتر از 2 دهه پیش وی را به نوعی سهیم در قتل 80 تن میدانستند؟ سوال کلان آن است که یک فرد یا جناح سیاسی بر مبنای کدام «فلسفه سیاسی» به طور درونی خود را مجاز میداند به چنین ائتلافهایی تن دهد و حتی از آن به شکل مبتذلی تمامقد دفاع کند؟ ائتلافی که در یک سر آن فردی نشسته است که سابقاً توسط همین متحدان امروزش در حداقل 80 قتل نفس مسؤول شناخته میشود! در این نوشتار کوتاه، مجال بررسی علمی فلسفههای سیاسی و نسبت آنها با چنین ائتلافهایی نیست، با این حال ذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که چنان ائتلافهایی با هر فلسفه سیاسی سازگار باشد قطعاً مولفه اصلیاش خارج ساختن مساله «حق» از مدار تأملات و توجهات است. هر فلسفه سیاسی حقمحور و اساساً هر فلسفه سیاسی که معیار و محتوای مشخصی برای سنجش «ارزش» پدیدهها داشته باشد، نمیتواند نسبتی با ائتلاف فوقالذکر داشته باشد. برای تشکیل اینگونه از ائتلافها در وهله اول باید هرگونه معیار و ممیزی کنار گذاشته شود تا بتوان برای دستیابی به نتیجهای به نام «قدرت»، با هر فرد و هر جناحی ساخت و پاخت کرد؛ حتی اگر آن فرد در قتل 80 تن مسؤول باشد. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|