|
جایگاه صهیونیسم در آرای اسکار و گلدنگلوب
فیلم هولوکاستی؛ سوگلی امسال سیاستمداران
فیلم هولوکاستی «پسر شائول» بهعنوان بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان گلدنگلوب اعلام شد و در لیست اعلام شده ابتدایی از سوی آکادمی علوم و هنرهای سینمایی به عنوان یکی از 9 فیلم برگزیده است و این در حالی است که بسیاری از فیلمهای ارزنده سینمایی در سال 2015 بهعنوان آثاری غیرانگلیسی زبان جایی در لیست اسکار ندارند. مسالهای که اعتراض نشریه خودی «گاردین» را هم دربر داشت و باز هم شائبه دستوری بودن جایزه اسکار را به حقیقت تبدیل کرد، چرا که اگر از جنبههای فنی و براساس نگاه جشنوارههای هنری مانند ونیز و کن هم به این مساله بپردازیم، عدم حضور فیلم سوئدی زبان «کبوتری برای تأمل در باب هستی روی شاخه نشست» بهعنوان برنده شیر طلایی ونیز و نیز برنده جشنواره کن شگفتآور است؛ همان فیلم تایوانی «آدمکش» به کارگردانی هو شیائوشن که یکی از بحث برانگیزترین آثار سینمایی در سال 2015 بوده و در نظرسنجی نشریه معتبر سینمایی سایتاند ساوند بهعنوان بهترین فیلم امسال برگزیده شد. این عدم توجه به قابلیتهای سینمایی آثار، برگرفته از نگاه سیاستورزانه اسکاریهاست که باز هم در رویهای مرسوم به سمت آثاری بیمایه و با رویکرد سیاسی رفتهاند و با همین دیدگاه تقابل گرایانه اسکار با دین و نام کشورهای شرکتکننده، شاهد نادیده گرفته شدن تواناییهای فنی فیلم «محمد رسولالله(ص)» ساخته مجید مجیدی بودهایم؛ این در حالی است که این اثر برجسته در اولین حضور بینالمللی خود در جشنواره الف و معتبر مونترال با تحسین مخاطبان و منتقدان روبهرو شده بود. ارسال به دوستان
تابش نگاه رهبری در کتاب «مسیح در شب قدر»
تبلوری از فرزانگی
کتاب «مسیح در شب قدر»، تصویر جدیدی از رهبر انقلاب را به خواننده معرفی میکند. حجتالاسلام محمدرضا زائری، رئیس مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی «سرچشمه» در یادداشتی بر این کتاب به بهانه آغاز سال جدید میلادی نوشته است که به نقل از «فارس» در ادامه میآید. کتاب «مسیح در شب قدر» شرحی از دیدارهای رهبر معظم انقلاب اسلامی با خانواده شهدای ارمنی و آشوری است که بتازگی ترجمه انگلیسی آن نیز منتشر شده است. در یادداشت حجتالاسلام محمدرضا زائری آمده است: ارسال به دوستان
همراه با جشنواره سیوچهارم فیلم «فجر»
پرداخت موضوعی ملتهب در فیلم «سیانور» شعیبی
«سیانور» فیلمی به کارگردانی بهروز شعیبی، عاشقانهای پلیسی است که قصهاش در دهه ۵۰ میگذرد و تنها فیلم جشنواره امسال است که علیرضا برازنده آن را به صورت نگاتیو فیلمبرداری کرده. 2سال پیش، گمان میرفت «آرایش غلیظ» حمید نعمتالله جزو آخرین فیلمهای سینمای ایران است که به صورت نگاتیو فیلمبرداری میشود. همچنین سال گذشته کاوه سجادیحسینی، کارگردان «بوفالو» فیلمش را به صورت نگاتیو فیلمبرداری کرد و در جشنواره حضور داشت و گمان میرفت او آخرین فیلم سینمایی ایران را به صورت نگاتیو ساخته است. تفاوت روش فیلمبرداری با نگاتیو با دیجیتال، بهخاطر کم شدن تعداد برداشتها، گروه را ملزم به دقت و وسواس بیشتری میکند. ضبط دیجیتال این فرصت را به فیلمبردار میدهد که کارش را آزادانهتر و گاه بیقید و بندتر انجام دهد، چون ضبط روی «هارد»، خاطری آسوده برایشان ایجاد میکند که افراط در این فرآیند هم گاه بیدقتی و سهلانگاری در برداشتهای اولیه را به وجود میآورد که گاه فرآیند تولید را درازمدت میکند. در هر دو تجربه «بوفالو» و «آرایش غلیظ»، علی برازنده، مدیر فیلمبرداری بود. برازنده برای امسال نیز در جشنواره فیلم فجر، مدیر فیلمبرداری فیلم «سیانور» با روایتی از سالهای دهه 50 شده است. «سیانور» از نظر پروسه تولید به جهت حضور نگاتیو، این ویژگی را دارد که مختصات و ابعاد سنتی تولید را بر گروه تحمیل کند. فیلم جدید این کارگردان یک عاشقانه پلیسی است که در دهه ۵۰ میگذرد. محور اصلی قصه «سیانور» زندگی عاشقانه یک زوج است که در آن دوره زمانی به تصویر کشیده میشود. حس و حالی همراه با قصهای از تاریخ معاصر سالهای پیش از انقلاب در طراحی صحنه و لباس این فیلم هم لحاظ شده است و انتظار میرود «سیانور» اثری قابل توجه در جشنواره فیلم فجر امسال باشد. بهروز شعیبی، کارگردان «سیانور» عکسی از نگاتیوهای این فیلم را در صفحه اینستاگرام خود گذاشته است و براساس شنیدهها درباره این فیلم که بخشهایی از آن در موزه عبرت ایران فیلمبرداری شده، خط داستانی آن براساس موضوع گروهک تروریستی منافقین شکل گرفته است. «سیانور» ادامه همکاری بهروز شعیبی با سیدمحمود رضوی بعد از فیلم سینمایی «دهلیز» و مجموعه تلویزیونی «پردهنشین» است. ارسال به دوستان
نگاهی به سریال «F is for Family»
فرصتی برای لبخند به زندگی
«F is for Family» (خ مثل خانواده) سریال انیمیشن جدید نتفلیکس است که شاید در آغاز به اندازه دیگر سریال موفق این شبکه یعنی «بوجک هورسمن» بکر و فوقالعاده به نظر نرسد اما باز در همین دسته از کمدیهای کارتونی سالهای اخیر قرار میگیرد؛ سریالی که قصد دارد با هدف بررسی شخصیتهایش، دست به خلق موقعیتهای بامزه بزند. فرانک مورفی، شخصیت اصلی این سیتکام که داستانش در دهه ۷۰ جریان دارد، پدری خسته از زندگی است و درست مثل خانهاش که در ته یک خیابان بنبست قرار دارد، به نقطهای از زندگی رسیده که نه راه پس دارد و نه راه پیش. فرانک کهنهسرباز جنگ کره، کارگر فرودگاه و یک مرد خانواده با زن و 3 فرزند است. تنها چیزی که او را به حرکت وامیدارد، فکر کردن به مرد مهمی که میتوانست باشد و آرزوهای از دسترفتهاش است که باعث میشود حسابی عصبانی باشد و سر هر چیزی زود جوش بیاورد. وضعیت مالیشان در حدی است که برای خرید یک تلویزیون رنگی جدید باید تمام پسانداز دانشگاه پسر بزرگش را خرج کنند. همسرش اگرچه هوایش را دارد اما وقتی فرصتش پیش بیاید، تمام عقدهها و مشکلات دفنشدهاش را بیرون میریزد. بزرگترین پسرش، یک قلدر تنها به اسم کوین است که در اوج سرکشیهای نوجوانی به سر میبرد و کاملا سردرگم است. یک نمونهاش را وقتی میبینیم که او در گوشمالی دادن بچههایی که به برادر کوچکترش زورگویی میکنند، در حد نهایت پیش میرود. در اپیزود اول از این سریال خانوادگی و جذاب شاهد اتفاقاتی از همراهی و تقابل اعضای خانواده با هم هستیم و مهمترین نیروی محرکه داستان، خشم و عصبانیت فرانک از زندگی درهمریخته و غیرقابلکنترلش است که هیچ امیدی برای رسیدن به آرامش و پیشرفت در آن دیده نمیشود. این خط داستانی و کاراکترها شاید در نگاه نخست تکراری و تیپیکال به نظر برسند اما جاذبه سریال در این است که از همین کلیشهها برای معرفی کاراکترها و آغاز بررسی شخصیت فرانک مورفی و خانوادهاش استفاده میکند. شاید یکی از بهترین نکات سریال تا این لحظه تیتراژ ابتداییاش است که خیلی ساده و سریع حال و هوای فرانک را با تصویر خلاصه میکند. در جریان تیتراژ ما فرانک جوان را میبینیم که تازه از دبیرستان فارغالتحصیل شده و در حال پرواز در آسمان و عبور از میان ابرهاست، شکلی که نشانهای از شور و شوق او برای بهرهبرداری از تمام امکاناتی است که در اختیار دارد. اما ناگهان موانعی جلوی پرواز آزادانه فرانک را میگیرند. از ازدواج زودهنگام، قبض برق، گاز و اجارهخانه گرفته تا ضعیف شدن چشم و کچل شدن وسط سرش و ظاهر شدن مقداری چربی اضافه به شکمش و یکدفعه فرانک به خودش میآید و متوجه میشود دیگر خودش را هم نمیشناسد و در حال برخورد با موانعی است که جلوی پرواز آزادانهاش را میگیرند. در ادامه این تصویرپردازی رویاگونه، شاهد نمایش زندگی این روزهای آدمی هستیم که بدجوری در تلاش است تا از میان سختیها رهایی پیدا کند و به یک لحظه آرامشبخش برسد. لحظهای که زندگیاش را معنی کرده و به او اطمینان خاطر بدهد که حالا دلیلی برای امیدوار بودن به فردا دارد. نکته مهم بدخلقی و از کوره در رفتنهای شدید فرانک این است که خانوادهاش خیلی وقت است با چنین چیزی کنار آمدهاند. خط داستانی این قسمت نیز روی یافتن یک لحظه قابلافتخار به هر قیمتی که میشود، میچرخد. فرانک برای اینکه جلوی همسایههایش کم نیاورد، همه را برای تماشای مسابقه بوکس با تلویزیون ۳۳ اینچیشان به خانهاش دعوت میکند. تلویزیونی که مثلا در دهه ۷۰ معادل الایدی هوشمند سهبعدی ۵۰ اینچی این روزهاست. او تلویزیون را هرطور شده جور میکند. اما بیل، پسر کوچکش که تازه با کارکرد آهنربا آشنا شده، در جریان انجام تکلیف مدرسهاش، آهنربا را ندانسته به تلویزیون میچسباند و تمام. خلاصه همین بیل است که به فرشته نجات پدر برای گرفتن یک تلویزیون نو تبدیل میشود اما نکته جالب ماجرا این است که او این کار را با پیروی از فلسفه «اول انجام بده، بعد فکر کن» پدرش انجام میدهد. با تمام مشکلات در نهایت فرانک را خوشحال مییابیم. خوشحال از اینکه بالاخره یکبار هم که شده، بدشانسی را زمین زده و حتی برای دقایقی هم که شده نگران چیزی نیست. ارسال به دوستان
اخبار
گلایه فرزند شاعر انقلاب از شایعات ارسال به دوستان
رویدادها
پخش مناظره «180درجه» از شبکه افق ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|