|
نگاهی به آثار به نمایش درآمده در هشتمین روز جشنواره فیلم فجر
اژدهایی که سیمرغ را بلعید!
مرتضی اسماعیلدوست: جشنواره سیوچهارم فیلم فجر، هشتمین روز از برگزاری خود را هم پشت سر گذاشت. این در حالی است که با وجود تمهیدات مناسبی چون ورود زودهنگام تماشاگران به سالن سینما، باز هم معضلات مربوط به استقرار مخاطبان در سالن به قوت خود باقی است. برای رفع این مشکل میتوان در دورههای آینده از طریق ایجاد سامانههای کارتخوان، شکل منظمی به شرایط موجود از طریق شمارهدهی به افراد حاضر در بازه زمانی مناسب پیش از موعد اکران فیلمها بخشید. انجام این راهکار با توجه به تناسب تعداد کارتهای صادره با ظرفیت سالن سینمایی برج میلاد و ابطال انواع کارتهای ویژه و مجوزهای سفارشی ورود افراد به کاخ جشنواره صورت خواهد پذیرفت تا از شرایط نامطلوب فعلی جلوگیری شود. ارسال به دوستان
نقدی به فیلم «امکان مینا» ساخته کمال تبریزی از آثار جشنواره فجر
بیمنطق و بیهدف!
سعید قاسمی: داستان فیلم «امکان مینا»، آخرین ساخته کمال تبریزی در زمان جنگ ایران و عراق روایت میشود. یک زوج با نامهای مهران (میلاد کیمرام) و مینا (مینا ساداتی) در روابط خود در سطح عقیدتی و گرایشات سیاسی دچار اختلاف و مشکل میشوند. این بار کمال تبریزی از برهه زمانی جنگ تحمیلی استفاده میکند تا در کنار داستانی عاشقانه، افول و فروپاشی یک ایدئولوژی را به تصویر بکشد اما در اینکه فیلم در این زمینه موفق میشود یا نه، جای تردید بسیاری وجود دارد. در آغاز فیلم، اینگونه به نظر میرسد که با فیلمی خانوادگی درباره زوجی که عاشق یکدیگر و در عین حال درگیر مشکلات خانوادگی هستند، روبهرو خواهیم بود. اما در ادامه، لحن فیلم تغییر میکند و به فیلمی فراتر از یک داستان عاشقانه یا خانوادگی تبدیل میشود. مساله علاقه بین مهران و مینا با آغاز شک مهران، وارد یک موقعیت دراماتیک میشود. از این پس، کنشهای مهران برای کشف حقیقت منجر به افشای یک راز در فیلم میشود. افشای این راز همزمان با تغییر لحن فیلم از یک تم صرفا عاشقانه، به یک لحن جدی ایدئولوژیک است. از این نقطه، یک مثلث از روابط تشکیل میشود. مهران در یک ضلع آن، مینا و گروهک مجاهدین ضلع دیگر و سازمان اطلاعات در ضلع سوم آن قرار میگیرند. انگیزشهای کاراکترها و کشمکشهای آنها موقعیتی را به وجود میآورد که از نقطه اوج داستان به بعد مخاطب با 2 سوال مهم مواجه میشود. رابطه بین مهران و مینا به کجا ختم میشود؟ چه اتفاقی برای گروه تروریستی خواهد افتاد؟ سوالاتی که در انتها مخاطب پاسخ آن را درمییابد ولی بعید است او را قانع کند. به این دلیل که فیلمساز خودش نمیداند قرار است فیلمی عاشقانه بسازد یا سیاسی. همین موضوع باعث میشود در هر دو پیرنگ، داستان دچار شکست شود. فیلم با عبور از نقطه اوج دچار افت شدیدی میشود که ریتم داستان را از بین میبرد و مخاطب را از آن دور میکند. شک مهران به مینا خیلی زود و بدون عبور از کشمکشهای داستانی، تبدیل به یقین میشود. مهران حتی در اینکه فرزندشان متعلق به او باشد مشکوک است؛ شکی که تمام وجود یک مرد را دربرگرفته است، با 2 دیالوگ از طرف مینا برطرف میشود. این سهلانگاری در فیلمنامه به بافت روایی و منطقی اثر آسیب شدیدی وارد میکند. در یک صحنه از فیلم، مهران در ذهن خود وارد خانه میشود و مینا را مورد ضرب و شتم قرار میدهد اما درست بعد از افشای حقیقت که باید خشم و شک او دوچندان شود، فیلمساز به گونهای وانمود میکند که انگار علاقهای مضاعف نسبت به مینا در وجود او شکل گرفته است. رویکرد فیلمساز به گونهای است که میخواهد از طرفی عشق بین مینا و مهران را حفظ کند، از طرف دیگر از منظر ایدئولوژیک، هر دو کاراکتر را دچار استحاله کند. به همین دلیل است که مهران ابتدا برای مینا اماننامه میگیرد (یا شاید باج) و از طرفی به شکل احمقانهای خود را به کشتن میدهد. کنشهای پایانی مهران، بیمنطق و در عین حال توهین آمیز است. رفتاری خودسر که نشانی از عقلگرایی در آن نیست. فیلمساز قصد دارد مینا را تطهیر کند، از طرف دیگر از ایدئولوژی حاکم حمایت کند. به این ترتیب پایانی را برای فیلم در نظر میگیرد که بیشتر شبیه یک بازی اکشن است تا یک فیلم جدی. تمام این مشکلات و ایرادات وارده بر فیلم، از شخصیتپردازیها و تعریف روابط بین آنها شکل میگیرد. شخصیتی که به شکل بسیار نامناسبی پرداخت شده است، کاراکتر میناست. تا انتهای داستان، هیچ کس نمیداند او چه حسی نسبت به مهران دارد. انگیزه او برای پیوستن به گروه تروریستی باورپذیر نیست و متزلزل است. تنها در یک دیالوگ بیان میکند که به خاطر آرمانهای سازمان و مرگ دوستش به آنها پیوسته است. این یک دیالوگ برای بیان انگیزشها و توجیه کنشهای مینا کافی نیست. او میگوید بعد از ازدواج با مهران به عضویت سازمان درآمده اما در مکالمه با مادرش متوجه میشویم قبل از ازدواج با مهران، از نازایی خود به او خبر داده است. علت این امر مخالفت سازمان با مساله ازدواج و فرزندآوری است. در این صورت، آیا این 2 دیالوگ متناقض و پارادوکسیکال نیستند؟ اگر قبل از ازدواج با مهران این موضوع را مطرح کرده، به این معناست که پیش از ازدواج عضو سازمان بوده و اگر نبوده، به چه دلیلی از بچهدار شدن سر باز میزده است؟ سیر تحول مینا، به قدری سادهانگارانه روایت میشود که مخاطب اصلا نمیتواند بفهمد چه میشود که مینا علیه سازمان طغیان میکند؛ با گوش دادن به یک نوار صوتی از سخنرانی یکی از سران سازمان؟! مشکل دیگر فیلم که مهمترین آن است ترسیم سازمان مجاهدین خلق است. گروهی که با فتنهانگیزی و توطئههای فراوان خسارات زیادی را به ملت ایران تحمیل کرده است اما در فیلم، این گروه بیشتر شبیه یک کاریکاتور یا متشکل از عدهای کودن تصویر میشود. در سینما اهمیت و قدرتمندی یک قهرمان یا یک عقیده، بستگی به نقطه مقابل آن یا به عبارتی ضدقهرمان داستان دارد. ضعف در ترسیم ضدقهرمان به جایی ختم میشود که متقابلا دستگاه اطلاعاتی کشور هم بسیار نامناسب معرفی میشود. یک خبرنگار از دستگاه اطلاعت باج میگیرد بعد به مقری که مدتهاست تحت نظر آنهاست مانند یک گانگستر هجوم میبرد. علت این هجوم هر چه باشد برای مخاطب باورپذیر نیست. در مجموع، «امکان مینا» فیلمی فاقد هرگونه ارزش هنری است که نهتنها به ایدئولوژی جمهوری اسلامی کمکی نمیکند، بلکه حتی ممکن است به آن آسیب بزند. قهرمانی که خودش را مستحق تصمیمگیری خارج از قانون میداند و دستگاه اطلاعاتی که حتی در دستگیری نفر آخر سازمان مجاهدین ناتوان است. جملاتی که تماشاگران پس از خروج از سینما بعد از تماشای فیلم بر زبان میآوردند شاید جملات بیراههای نباشد که کمال تبریزی فیلم سفارشیاش را نتوانسته سفارشی بسازد. ارسال به دوستان
نقد فیلم «وارونگی» ساخته بهنام بهزادی از آثار جشنواره فیلم فجر
فیلم سالمی که به بار نمینشیند
فیلم جدید بهنام بهزادی درونمایه عامتر و داستانیتری به نسبت آثار قبلی او دارد. سوژهاش امروزی است و خیلی راحت این قابلیت را دارد تا در لوای یک داستان قوی، مخاطب را به راحتی با خود همراه کند. برخلاف فیلم قبلیاش که ردپای شعار را در تمام سکانسهایش میشد دید، ساده است و بیادعا اما همین اثر بیادعای جشنواره امسال، نمیتواند داستان خطی خود را عمق دهد. به گزارش تسنیم، فیلم یک کاراکتر اصلی دارد و چند تیپ که قرار است داستانساز باشند اما نیستند. داستانساز اصلی، بیماری مادر است نه تصمیمات سطحی خواهر و برادر. تصمیماتی که خیلی هم جدی نمیشود. نه تهدید و ارعابها و نه شرایط بغرنج مالی و خانوادگی، هیچ یک نمیتوانند مسالهساز باشند. از پوسته بیرون زدن شخصیت بیرونی دختر که قرار است در مخالفت با تصمیم خواهر و برادرش متجلی شود که نمیشود و آخر هم مغلوب میشود بیآنکه جبر خانوادگی استیلای خودش را بر این تصمیم نشانه برود و همین، اشکال بزرگ فیلمنامه است که همه حوادث، از پیش به صورت غیرمنتظره تعیین شدهاند. فیلم نمیتواند تمام این داستانکهایی که مطرح میکند را در پایان جمع و جور کند بنابراین چارهای جز پایان باز ندارد. پایان بازی که ژست روشنفکری به خود نمیگیرد و همین یعنی فیلمنامه، خود را از چاله به چاه انداختن حفظ کرده و وضعیتش را بدتر نکرده است. «وارونگی» با این وجود فیلم سالمی است. خیلی تلاش میکند خودش باشد. این بهزادی، خیلی دوستداشتنیتر از بهزادی فیلم قبلی است. جامعه را بهتر شناخته، آدمهایش را هم همینطور اما هنوز کمی در همان حال و هوای «قاعده تصادف» به سر میبرد. در آنجا هم به «تنهایی» میپرداخت اینجا اما «تنهایی» مفهوم فردی بیشتری پیدا کرده اما مشکل اصلی در به تصویر کشیدن صحیحتر و کاربردیتر این حس، نبود شخصیتپردازی برای تنها کاراکتر فیلم است. «تنهایی» فیلم فقط با صحنهها نشان داده میشود و وارد زمینههای احساسی و درونی شخصیتش نمیشود. از آن طرف نشانهای هم رو نمیکند که این شخصیت را قوی و استوار ببینیم. کاراکتری که میخواهد از پوسته قبلیاش جدا شود و تصمیمات بزرگی برای خود بگیرد؛ این خمیرمایه در شخصیتپردازی او وجود ندارد. بهنام بهزادی در «تنها دو بار زندگی میکنیم» خیلی از امتحانها را پس داد و گامهای بلندی با این فیلم برداشت. «قاعده تصادف» خیلی بد بود؛ مسیرش را اشتباهی رفت اما حالا «وارونگی» که لازمه جبری تغییر حالت هوا از غبار به باران را با دگردیسی شخصیتی تنها کاراکترش دارای ایهام میبیند، قرار گرفتن او در همان مسیر درست است. به هر حال هنوز خردههای فکری فیلم قبلی با اوست و باید بیشتر خالص شود؛ کارگردانی که فکر بزرگی دارد و از آیندهداران این سینما محسوب میشود. ارسال به دوستان
اخبار
تحسین روحالله حجازی از فیلم «ایستاده در غبار» ارسال به دوستان
جشنواره
با نادیده گرفتن ابراهیم حاتمیکیا ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|