آیا تحلیل طبقاتی درباره مسائل سیاسی ایران جواب میدهد؟- بخش دوم و پایانی
طبقه متوسط ایرانی «نومحافظهکار» نیست
دکتر حمیدرضا اسماعیلی: در دوران پیش از انقلاب رسانههای جمعی به چند علت توسعهنیافتگی فناوری (در قیاس با امروز)، وابستگی به حکومت نامشروع پهلوی و نیز فرهنگ غیردینیای که داشتند در همه اقشار نفوذ نداشتند اما بعد از انقلاب اولا با تأسیس حکومت مردمی، رسانههای حکومتی مشروعیت گرفتند، ثانیا به دلیل دینی بودن حکومت و اعتماد به برنامههای آن گرایش به رسانههای عمومی افزایش یافت و ثالثا با پیشرفت فناوری در حوزه رسانه بتدریج و در طول چندین دهه نقش آن در زندگی روزمره جامعه بویژه طبقات شهری افزایش یافت. نمونه مهم این رسانهها در دهه نخست انقلاب رادیو و تلویزیون بود که مورد استقبال شدید طبقات و گروههایی قرار گرفت، در حالی که تا پیش از آن به دلایل یادشده مورد توجه نبود. در این دوره خرید رادیو و تلویزیون به نحو چشمگیری در جامعه افزایش یافت و با خارج شدن از کالایی لوکس، به کالایی ضروری در زندگی روزمره افراد تبدیل شد. از دهه 70 نیز رسانههای جدیدتری بر رسانههای قبلی افزوده شد.
اهمیت رسانه و ارتباط آن با موضوع طبقات متوسط شهری از آنجاست که اساسا بیشتر تولیدکنندگان برنامههای رسانههای جمعی به طبقه متوسط تعلق دارند و خواهی نخواهی مروج فرهنگ، نگرش، منافع و سبک زندگی این طبقه هستند. اگرچه رسانههای غیردولتی توسط صاحبان سرمایه و افراد طبقه بالا [الیگارشی] تأسیس میشوند اما تولید محتوا در دستان طبقه متوسط قرار دارد، لذا گسترش نفوذ رسانههای جمعی در هر جامعهای به معنای گسترش فرهنگ طبقه متوسط نیز تلقی میشود.
شکاف و تنوع ایدئولوژیک در طبقه متوسط
در ایران نه میتوان از هویت طبقاتی سخن گفت و نه از ایدئولوژی طبقاتی؛ در یک طبقه، تضاد ایدئولوژیک و منافع وجود ندارد. به طور مثال افرادی که تلاش دارند شورش اشرافیت سال 88 را به طبقه متوسط نسبت دهند، نگاه واقعبینانهای ارائه نمیدهند. مگر در سال 88 جبهه مقابل از پایگاه طبقاتی شهری و طبقه متوسط بیبهره بود؟ قطعا چنین نبود. در حقیقت هر دو جبهه در آن مقطع در این طبقه پایگاه و نفوذ داشتند. هر چند به نظر میرسد جنبش سبز در برخی طیفهای این طبقه موفقتر عمل کرد و به طور مثال در شهر تهران که بیشترین جمعیت این طبقه را در خود جای داده است، مخاطبان بیشتری به دست آورد؛ با این حال تحلیل طبقاتی داشتن از این پدیدهها و اساسا پدیدههای سیاسی در ایران صائب نخواهد بود، زیرا هویت طبقاتی و ایدئولوژی طبقاتی در جامعه ایران وجود ندارد و هر طبقه متشکل از هویتهای گوناگون با ایدئولوژیهای مختلف و طیفبندیهایی است که در جای خود محل مطالعه است. با توجه به اینکه گفته شد طبقه متوسط دارای ایدئولوژی واحد نیست و هویت مشخصی ندارد، این پرسش وجود دارد که آیا در آینده ممکن است زنجیرهای از امور مشترک به هم بپیوندند و هویت واحدی را به آن ببخشند؟ یا اساسا چه مشترکاتی میان طبقه متوسط با تمام تنوع ایدئولوژیهای موجود در آن وجود دارد؟ آیا داشتن شغلهای مشابه، تحصیلات یکسان، درآمدهای نزدیک به هم و اشتراکاتی از این جهت، میتواند در آینده به وحدت ایدئولوژیک در افراد این طبقه بینجامد؛ طبقهای که هماکنون مانند دیگر بخشهای جامعه از چندین شکاف اجتماعی برخوردار است. مهمترین آنها شکاف اسلامگرایی/ غربگرایی [سکولاریسم] است. نمونه مهم شکاف میان طبقه متوسط پس از انقلاب بروز یافت. در حقیقت بعد از انقلاب و با تشکیل جمهوری اسلامی بیشتر طبقه متوسطی که در دوران پهلوی پدید آمده بود و اتفاقا گروه مهمی از آنها با ایدئولوژی چپگرایانه در مبارزه با پهلوی نقش داشتند از در مبارزه با جمهوری اسلامی درآمدند. در این دوره شکاف میان طبقه متوسط خود را بخوبی نشان داد. در حقیقت در مقابل طبقه متوسط سکولار پدیدآمده در دوران پهلوی، بخشی از طبقه متوسط مذهبی قرار داشت که در دوران جمهوری اسلامی و با وارد شدن بخشهایی از طبقه پایین شهری به آن و کسب نهادهای مختلف رشد کرد و در نهایت شکاف طبقه متوسط را در بالاترین شکل خود نشان داد. به هر جهت از بدو تأسیس جمهوری اسلامی طیف سکولار طبقه متوسط با جمهوری اسلامی و طبقات حامی آن در تقابل بوده است اما این موجب نمیشود آن را به کل طبقه متوسط نسبت دهیم.
آنچه باید تصریح کرد این است که هویت طبقاتی از افسانههای مارکسیستی است و بعید است بتوان باور کرد روزی هویت طبقاتی واحدی بر اساس ایدئولوژی واحدی شکل بگیرد. تا زمانی که جامعه بوده، تضاد منافع و شکافهای اجتماعی نیز بوده و با تعمیم آن به آینده، خواهد بود؛ تضاد و شکافی که طبقه نمیشناسد و فراطبقاتی است، لذا این شیوه هویت طبقاتی، ایدهآلیستی به نظر میرسد اما به هر جهت نمیتوان انکار کرد که درهمتنیدگی طبقه متوسط و داشتن محیط مشترک و مشترکات دیگری که به برخی از آنها اشاره شد، همگی در ایجاد نقاط مشترکی در سبک زندگی و سلایق دیگر تأثیرگذار است. به طور مثال مشاهده میشود نوعی از کالاهای فرهنگی مانند موسیقی پاپ که در دهه 50 تنها توسط قشر معدودی از شهرنشینان مصرف میشد، در چند دهه بعد توسط جمعیت بسیار بیشتری مورد استقبال قرار میگیرد که علت آن همان رشد طبقه متوسط شهری است که فرهنگ متناسب با خود را دارد.
این را نیز نباید فراموش کرد که ممکن است میان اسلامگرایی طبقه متوسط با اسلامگرایی طبقات دیگر تفاوتهایی باشد و این موضوع خود را در قالب تفسیرهای عصری از اسلام نشان دهد. نباید تصور کرد اسلامگرایی لزوما یک تفسیر دارد که آن هم ضرورتاً با تجدد و تمدن جدید ناسازگار است.
با این توضیح باید تصریح کرد هرچه طبقه متوسط شهری در جامعه ایران فربهتر میشود ضرورت تفسیرهای جدیدتر از جمهوری اسلامی و ایدئولوژی آن جهت حل چالشهای احتمالی پیش رو بیشتر میشود. طبقه متوسط شهری هر نوع تفسیری از اسلام و اسلامگرایی را نمیپسندد، لذا یکی از مسالههای مهم جمهوری اسلامی در آینده در حوزه امنیت اجتماعی/ سیاسی نحوه مواجهه با طبقه متوسطی است که خود به رشد آن انجامید. روشن است نه طبقه متوسط تغییرپذیر است و نه حکومت میتواند نسبت به شکاف احتمالی میان خود و آن بیتفاوت باشد. نتیجه چنین مقدماتی تفسیرهای همسویی است که نشانگر اصلاح ایدئولوژی سیاسی در حکومت است.
اهمیت طبقه متوسط در سیاست و نقش آن در تصمیمسازی
حتی نگاهی سرسری و اجمالی نیز میتواند نشان دهد طبقه متوسط شهری در سیاست نقش مؤثرتری از طبقات پایین و روستایی (اعم از پایین و متوسط) دارد؛ بویژه اگر به لحاظ جمعیتی میزان آنها قابل توجه باشد. طبقه متوسط شهری به این دلیل که در شهر است و در نقشهای مهم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قرار دارد، به یقین از تمام اجزای طبقات روستایی اهمیت بیشتری در سیاست دارد. گروههایی که در روستاها و شهرهای کوچک زندگی میکنند به دلیل دوری از مراکز قدرت سیاسی و اقتصادی و نهادهای تصمیمگیر و تصمیمساز در نهایت حتی توانایی کوچکترین عرض اندامی را نخواهند داشت. آنها حتی از هویتسازی مشترک و بسیج نیرو نیز ناتوان هستند و به تنهایی حتی توانایی انجام رفتارهای سیاسی/ اجتماعی را نخواهند داشت. اگر به مهمترین پدیدههای سیاسی 100 سال اخیر مانند مشروطه، نهضت نفت و انقلاب اسلامی بنگریم، مشاهده میکنیم همگی پدیدهها و جنبشهایی شهری هستند، یعنی تجلی آنها در شهر است و نیروهای اصلی آن جزو طبقات شهری هستند. در این پدیدهها اگرچه طبقات پایین شهری را نمیتوان نادیده گرفت اما نقش آنها در نهایت در حد سیاهیلشکر و کارکرد تودهای است. اصل تشکیلات و رهبری و ایدئولوژی و فعالیت حرفهای با نیروهایی است که جزو طبقه متوسط شهری محسوب میشوند. این برای دوران قبل از حکومت و در مرحله جنبش است اما در دوران پس از انقلاب و در دوران حکومت نیز چنین است. یعنی زمانی که مناصب و موقعیتها تقسیم میشود عموم طبقات روستایی از آن کمبهره هستند. مگر آنکه در شرایط جدید جهش طبقاتی مناسب کنند و در یک بازه زمانی از فرصت به دست آمده بهره ببرند. کمااینکه در انقلاب اسلامی برای گروهی از افراد این اتفاق رخ داد و آنها توانستند از روستا یا شهرهای کوچک به تهران و شهرهای مهم بیایند و در کسب برخی موقعیتها موفق عمل کنند.
در اینباره نمیتوان نقش حوزه و دانشگاهها را نادیده گرفت. در حقیقت در دنیای امروز تحصیل و کسب تحصیلات عالی اعم از حوزوی و دانشگاهی از سهلترین طرق جهش طبقاتی است. دانشگاه و حوزه از معدود مسیرها و مفرهایی است که برای طبقات پایین باقی مانده است تا از این طریق میل تعالیخواهی و پیشرفت و کمالجویی خود در اجتماع را پاسخ دهند.
هرچند ورزش و هنر نیز این خاصیت را دارند و میتوانند از فردی متعلق به طبقات پایین روستایی، فردی وابسته به طبقه متوسط بالای شهری بسازند اما منطقیترین و عقلاییترین مسیر همان است. بگذریم از آنکه امروز هنر و ورزش نیز از جمله رشتههای دانشگاهی محسوب میشوند. به هر طریق شمولیت افرادی که از این طرق وارد طبقه متوسط شهری شدهاند به میزان دانشگاه ناچیز است. نکته بسیار مهم درباره دانشگاه در عصر جدید این است که هدف این مراکز آموزش علم نیست. در حقیقت برخلاف باور عمومی رایج، دانشگاه در جهان امروز وظیفه خویش را آموختن علم و دانش نمیداند، بلکه هدف تربیت متخصصان و کارشناسانی برای گرداندن چرخ این ماشین است. بروکراسی و صنعت امروز همگی نیاز به متخصصان امر خویش دارند. «علم بما هو علم» برای این نهادهای آموزشی فی نفسه مهم نیست، بلکه دانشگاه نقش دیگری دارد که همان تربیت نسل جدید متخصص برای بازتولید عمر این ماشین است. تفاوت طبقه متوسط با طبقه بالا (الیگارشی) در عالم سیاست این است که طبقه متوسط را در نهایت باید جزو تصمیمسازان دانست، در حالی که تصمیمگیری از حقوق و امتیازات طبقه بالا است. طبقه متوسطی که به طور مستقیم در سیاست حضور دارد بیشتر در قالب کارشناس و کارمند و در بهترین حالت جزو دیوانسالاران برجسته است؛ درحالی که طبقه بالای سیاسی همان الیگارشی است که تصمیمگیری به طور انحصاری در اختیار آنان قرار دارد. وظیفه طبقه متوسط سیاسی حمایت، دفاع و یاری صاحبان قدرت است. از اینجا میتوان چنین نتیجه گرفت که الیگارشی که خود را صاحب اصلی قدرت میداند و سعی در خصوصیسازی حوزه عمومی سیاست دارد به طبقه متوسط نگاه ابزاری دارد؛ حتی بیشتر از همه طبقات. در حقیقت این طبقه متوسط است که در نقش کارشناسان و متخصصان امور بار اصلی اداره حوزههای مختلف را برعهده دارد. طبقه متوسط حدواسط رابطه الیگارشی با طبقات دیگر است. الیگارشی اگرچه میتواند گاهی از طریق سخنرانی و برخی روابط رسانهای به طور مستقیم با توده سخن بگوید اما در انجام سیاستها و روابط عینی و واقعی کاملا وابسته به طبقه متوسط است. اگر بروکراسی را با تمام ابعادش که همه حوزههای اجتماعی را پر کرده در نظر بگیریم باید بگوییم دربست در اختیار طبقه متوسط قرار دارد و از همینجاست که سر دیگر رابطه الیگارشی و طبقه متوسط خود را نشان میدهد، زیرا معلوم میشود الیگارشی نیز برای حکومت خود نیازمند و وابسته به طبقه متوسط است. هر سیاستی که بخواهد در جامعه اجرا شود لزوما از طریق بروکراسی انجام میشود و بروکراسی در کلیت خود یعنی طبقه متوسط.
طبقه متوسط و نومحافظهکاری
با مطالب بالا اصل پاسخ ما به پرسش اصلی این نوشته معلوم میشود؛ بدین ترتیب که هیچ رابطه معناداری میان طبقه متوسط با ایدئولوژی محافظهکاری وجود ندارد. در حقیقت طبقه متوسط مجموعهای از طیفها را دربرمیگیرد که به ایدئولوژیهای متفاوتی گرایش دارند که نومحافظهکاری نیز یکی از آنهاست. نومحافظهکاران نیز در طبقه متوسط نفوذ و طرفدار دارند اما نه در همه آن. بویژه که نومحافظهکاری محصول ائتلاف اصلاحطلبان با محافظهکاران پیشین است که در قالب جدید نومحافظهکاری رخ نموده است. این ائتلاف به این معناست که آنها در یک ائتلاف سیاسی توانستهاند فعلا پیروان هر دو ایدئولوژی در طبقه متوسط را در یکجا جمع کنند، لذا اگر تصور شود که به هر دلیلی این ائتلاف سیاسی گسسته شود این نفوذ و حمایت نیز دستخوش تغییراتی میشود. این استنتاج در حقیقت نقیض گزاره بالاست، لذا تا زمانی که ائتلاف نومحافظهکاری پابرجاست میتوان به حمایت آن بخش طبقه متوسط از نومحافظهکاری در سالهای آینده امید داشت؛ و الا فلا.
اکنون مساله فرعی میتواند همین باشد که وضعیت آن ائتلاف و میزان گستردگی حمایت این طبقه چگونه است؟
در حقیقت از زمان پیدایش جریانهای سکولاریستی در جمهوری اسلامی آنها که به گرایش سکولاریستی طیفهایی از طبقه متوسط و پیشینه تاریخی آن اشراف داشتند، تلاش کردند با تجدیدنظرطلبی در گفتمان و ایدئولوژی خود در عرصه انتخابات و رقابتهای سیاسی نظر و توجه این بخش را به خود جلب کنند. موفقیت این تجربه در انتخابات 2 خرداد 76 آنان را در تأکید بر ایدئولوژی جدید مصمم کرد؛ ایدئولوژیای که بعدها «اصلاحات» نام گرفت. این تجربه در سالهای بعد حتی توسط محافظهکاران (تشکیلاتی مانند کارگزاران سازندگی و حزب اعتدال و توسعه) مورد تجربه مجدد قرار گرفت. نمونه مهم آن در انتخابات 92 و 96، در ائتلاف نومحافظهکاران رخ داد. در این ائتلاف به روشنی معلوم میشود که آنان در پی جلب نظر این طیف از طبقه متوسط هستند. لازم به ذکر است گاهی به اشتباه این طیف را معادل طبقه متوسط در نظر میگیرند که با توضیحات پیشین معلوم است چنین نیست و این قشر تنها بخشی از طبقه متوسط است. در این قشر ایدئولوژی سکولاریستی پررنگ است و هر جریانی که بتواند بیشتر آن را نمایندگی کند، مورد توجه قرار خواهد گرفت. با تجزیه ائتلاف نومحافظهکاران باید گفت به نظر میرسد اولا قشر مذکور دچار انشقاق خواهد شد و ثانیا جریان قطب اصلاحات در قیاس با قطب محافظهکار از توفیق بیشتری در جذب این قشر برخوردار است. براساس همین فرضیات بود که 2 قطب مختلف جریان نومحافظهکار تلاش کردند ائتلاف خود را دستکم تا انتخابات سال 96 حفظ کنند، زیرا هر 2 قطب میدانستند در صورت از هم گسستن این پیوند، به دلیل انشقاق در این قشر از طبقه متوسط، ضریب شکست جریان نومحافظهکاری افزایش مییافت، لذا 2 قطب نومحافظهکار بهرغم تضادهای بسیار مهمی که دارند تا سال 96 این ائتلاف را حفظ کردند اما با پایان آن انتخابات تحولات دیگری رقم خورد و تضادهای موجود در این طبقه خود را به شکل جدیدتری نشان داد.
در پایان کلام از این نکته مهم نیز نباید غافل شد که طبق تأکید این مقاله طبقه متوسط از اقشار مختلف تشکیل شده است که اتفاقا بخش مهمی از آنها با نومحافظهکاری در تقابل قرار دارند. از آثار این تقابل همان آرای مرزی نامزد برگزیده سال 92 بود. به این موضوع میتوان جمعیت خاموشی را که در آن سال در انتخابات شرکت نکردند هم افزود، لذا یکی از مهمترین چالشهای نومحافظهکاران در آینده نحوه مواجهه با این قشر از طبقه متوسط است. همان قشری که در دولت پسااصلاحات (92- 84) رشد کرد و رنگ و مطالبات جدیدی را به طبقه متوسط شهری افزود.