واکاوی پرونده فیلم «محمد رسولالله» و کارشکنیها بر سر راه مصطفی عقاد
پیوند پهلوی و سعودی علیه پیامبر
محسن شهمیرزادی: زندگی مصطفی عقاد، کارگردان فقید فیلم محمدرسولالله این روزها بیش از هر زمان دیگری میتواند جذاب باشد. چالشهای او در تولید فیلم «الرساله» که با دستاندازی مستقیم و همکاری مشترک شاه ایران و سعودی صورت گرفته بود، نهتنها تولید این فیلم را برای وی بسیار دشوار کرد، بلکه نمایش این فیلم نیز در مواجهه با پادشاهان این 2 کشور تجربه تلخی را سپری کرد. این مساله را حمید مجتهدی، از نزدیکترین دوستان مصطفی عقاد و دستیار او در پروژه الرساله یا همان محمدرسولالله بار دیگر اخیرا در برنامه سینماگرام شبکه 4 مطرح کرد؛ نکتهای که شاید در این سالها کمتر کسی به آن پرداخته است. حال فارغ از اینکه در پشت پرده ترور عقاد چه اندیشههایی با هم پیوند خوردند، این روزها بار دیگر شاهد پیوند سلطنت سعودی و پهلوی در یک پروژه مشترک علیه اندیشه عقلانی و سیاسی اسلامی هستیم. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به بخشی از فراز و نشیبهایی که در مسیر ساخت این شاهکار سینما برای کارگردان آن ایجاد شد.
الرساله، پاسخی برای فرزندانم!
مصطفی عقاد متولد سوریه بود اما پذیرفته شدنش در رشته هنر و تئاتر دانشگاه لسآنجلس (UCLA) موجب شد به آمریکا سفر کند و زندگی خود را در آنجا ادامه دهد. او از 25 سالگی به واسطه تسلطش به زبان انگلیسی خیلی زود وارد تلویزیون میشود و فیلمنامهنویسی برای شبکهNBC جزو فعالیتهای اصلی او در این سن محسوب میشود. عقاد وقتی تصمیم به ساختن نخستین اثر سینماییاش میگیرد که نهتنها ازدواج کرده بود، بلکه در آمریکا صاحب فرزند شده و این مساله برایش بسیار حیاتی بود که چگونه و با چه وسیلهای اسلام را به آنها معرفی کند. او درباره مهمترین دلایل ساخت فیلم مشهورش یعنی «الرساله» یا همان محمدرسولالله اینچنین میگوید: «من با یک آمریکایی ازدواج کرده بودم. فرزندانم داشتند بزرگ میشدند و حس کردم باید چیزی به آنها آموزش دهم و نمیشد توسط کتابها و حتی قرآن به آنها در آن مرحله چیزی آموخت. آنها در اجتماعی زندگی میکردند که همه چیز را به صورت تصویر میدیدند». اما ساختن فیلمی درباره پیامبر اسلام، برای عقاد چندان هم آسان نبود. او از سویی در آمریکا فعالیت داشت و نخستین راه فیلمسازیاش مراجعه به هالیوود بود اما این کار برای عقاد میسر نمیشد. مواجهه هالیوود درباره ساختن فیلمی پیرامون حضرت محمد(ص) از نظر عقاد اینچنین بود: «آخر هر فیلمی که از طریق هالیوود بخواهد ساخته شود، حتی در مرحله سوژه هم، آن را کنترل میکنند. در آنجا نمیشود هر چیزی را گفت، چرا که آنها همیشه همه چیز را تحت کنترل دارند. به همین جهت است که چنین سوژههایی باید خارج از مناسبات هالیوود تأمین و تهیه بشوند».
اخراج از مراکش با تهدید شاه ایران و عربستان
این مساله باعث شد عقاد برای یافتن تهیهکننده به کشورهای اسلامی سفر کند و در نهایت سرمایهگذارانی از مصر، لیبی و مراکش را برای تهیهکنندگی فیلمش پیدا میکند اما این خود آغاز ماجراست، چرا که او فقط 5 سال طول کشید تا طیفهای مختلف مذهبی را قانع کند تا این فیلم تولید شود. علامه الازهر و مجلس شیعیان لبنان فیلمنامه عقاد را تایید کردند اما مهمترین مشکل او قانع کردن علمای سعودی برای تولید این فیلم بود و همین مساله هم بیشترین وقت را از او گرفت. عقاد فیلمبرداری را در مراکش آغاز کرد، او همزمان یک نسخه عربی و یک نسخه انگلیسی از فیلم را با بازیگران متفاوت جلوی دوربین برد. در حالی که تنها فیلمبرداری نیمی از فیلم انجام شده بود ملک حسن، پادشاه مراکش، عقاد را فرا میخواند. او تلگرافی از ملک فیصل، پادشاه عربستان را نشان میدهد که در آن خطاب به پادشاه مراکش آمده است: «اگر هنوز آنها فیلم الرساله را در مراکش فیلمبرداری میکنند، من به کنفرانس اسلامی رباط نخواهم آمد». همه ماجرا فقط این نبود، چرا که گفته میشد شاه ایران نیز واکنش مشابهی در این باره داشته و عقاد به واسطه تهدیدهای مشترک شاه ایران و عربستان فقط 3 روز وقت داشت با همه تجهیزات و عوامل مرتبط با فیلم مراکش را ترک کنند. عقاد دستور میدهد که وسایل را در کشتی بگذارند و منتظر او بمانند. همه کشورهای منطقه، اسپانیا، مالت، یونان، قبرس و... جوابشان به عقاد نه(!) بود. او در نهایت با پروازی به لیبی میرود و قذافی را قانع میکند تا ادامه فیلمبرداری در این کشور انجام شود.
وقتی پهلوی اجازه اکران نداد
با تمام دشواریها، فیلم «الرساله» به 2 زبان تولید و برخلاف انتظارها با فروش بالایی همراه شد. این فیلم در مراکش، مصر، نیویورک و توکیو با فروش بسیار بالایی همراه بود اما در همان زمان پادشاهان «ایران» و «عربستان» با دستور مستقیم خود، مانع از اکران آن در این 2 کشور شدند، البته عربستان سعودی از داشتن سینما نیز بیبهره بود و فقط میتوانست پخش آن را از شبکههای تلویزیونی خود ممنوع کند اما در مقابل شاه ایران در حالی که انبوه فیلمفارسیها روی پردههای سینما بودند، شخصا مانع پخش الرساله در سینماهای ایران شد. نخستین نامه را در این باب به دستور مستقیم شاه، نصرتالله معینیان (رئیس دفتر مخصوص شاه) برای هویدا، نخستوزیر نوشت که «بنا به امر ملوکانه، مقوله جلوگیری از نمایش فیلم «محمد رسولالله» توسط دولت بررسی گردد». در پاسخ این نامه، وزیر امور خارجه، خلعتبری طی نامه دیگری درباره فیلم یادشده نوشت: «... آشنایی با سناریو و سایر جنبههای فیلم مذکور روشن میسازد که این فیلم مملو از عقاید نادرست و مطالب مضر و توهینآمیز نسبت به حیثیت پیامبر اسلام و شرافت اصحاب مقدس آن بزرگوار میباشد. ما معتقدیم ایستادگی اعلیحضرت در برابر نمایش این فیلم، سهم موثری در طرد آن خواهد داشت». این در حالی بود که نهتنها فیلم عقاد مورد تایید علمای شیعه و سنی قرار گرفته بود که امام موسی صدر شخصا آن فیلم را قبل از اکران بازبینی کرده و اصلاحاتی را نسبت به آن انجام داده بود. در نهایت دستور عدم نمایش فیلم مصطفی عقاد در تاریخ 29 اردیبهشت 1355 از سوی شخص شاه صادر شد. فیلمی که پس از انقلاب با تایید حضرت امام خمینی(ره) اجازه نمایش پیدا کرد و بعد از دوبله روی پرده سینماها رفت و به عنوان یکی از پرفروش ترین آثار سینمای ابتدای انقلاب مورد توجه قرار گرفت.
عقاد، ایران و مرکز انقلاب اسلامی
مصطفی عقاد پس از آن اقبال ویژهای نسبت به ایران پیدا کرده بود، چرا که پس از انقلاب نیز این فیلم به دلیل نبود عبارت «اشهد ان علیا ولیالله» در اذان با چالشهایی مواجه شده بود که امام خمینی فیلم را دیده و فرموده بودند که دوران پیامبر مساله شیعه و سنّی وجود نداشت و بگذارید فیلم را نمایش بدهند. عقاد در مواجهه با انقلاب اسلامی نگاهی متفاوت پیدا کرده بود به گونهای که پس از حضور در ایران و بازدید از منزل امام(ره)، حسن مجتهدی احوال او را اینگونه شرح میدهد: «دیدم سر به دیوار گذاشته و گریه میکند. گفت خوب فکر کن! این خانه آدمی است که دنیا را تکان داد! این قدر ساده!» عقاد خود نیز از انقلاب اسلامی اینچنین یاد میکند: «بدیهی است. ما همه میدانیم که اکنون ایران، مرکز انقلاب اسلامی است. نخستینانقلابی است که تاریخ اسلام عصر جدید را تغییر داد. به نظر من نخستین نشانههای این تحول، «ورود» امام خمینی به تهران بود. آنچنان صحنه جذابی بود که تو گویی این خود نمایشی راجع به نقش ایمان و قدرت یک مرد بود. این پرشکوهترین «ورود» در تاریخ بشریت بود. آن مردی که من مقبرهاش و مکان زندگیاش را زیارت کردم و آن همه سادگی و صمیمیت را دیدم. آن مرد، مگر چه داشت؟ بدیهی است که او دارای قوه جادویی نبود، یک انسان بود. ولی آن چیزی که آن مرد، «تجلی» آن بود، یعنی آن ایمان، آن مذهب اگر مورد بهرهبرداری صحیح و درست واقع شود بسیار پرقدرت است. در آن لحظه «ورود» به تهران، به خود گفتم این آغاز انقلابی است که امواجش به تمام جهان خواهد رسید و چنین شد. این انقلاب به فراسوی مرزهایش- به الجزایر، سودان، تونس و...- دست یافت. من ایران را مرکز این انقلابها در جهان اسلام میدانم».
شیعه سیاسی هستم!
عقاد که خود از اهل تسنن بود، با تمجید از اندیشه شیعیان، تفاوت این 2 مذهب را اینگونه روایت میکرد: «من یک آدم خیلی مذهبی نیستم. مذهب برای من مثل یک ملیّت است، یک فلسفه زیستن. بنابراین برای من، سنّی و شیعه، مساله نیست. اسلام است. ولی چیزی که روی من تأثیر بسیار میگذارد، این است که در میان اهل تسنن، باب اجتهاد بسته است ولی در میان شیعیان از قبل هم این موضوع را میدانستم که باب اجتهاد باز است. شیعیان فکر بازتری در این رابطه دارند. من اینجا- ایران- آمدم و برایم ثابت شد که فکرشان بازتر است. از خودم میپرسم اگر بخواهم شیعه شوم باید چه بکنم، چکار کنم؟ حالا فرض کنید که بپرسم میخواهم شیعه شوم. چکار باید بکنم؟ بگویم یا علی ولیالله؟ همین؟ خوب این را که همیشه میگوییم». او از نظر اندیشه سیاسی خود را شیعه معرفی میکند و میگوید: «من به لحاظ سیاسی، شیعه هستم، به لحاظ سادگی در ایمان، سنّی هستم و بالاتر از همه یک مسلمانم و دشمنان روی این کار میکنند، این مشکل بزرگ بعدی ما خواهد بود. میخواهند خون بریزند. با سنّی و شیعه هم کاری ندارند. سه، چهار گروه که با هم میخواهند بجنگند و آمریکا دنبالش است. در زمان جنگ ایران و عراق هم میدیدم. دلشان میخواست ادامه پیدا کند، از طریق انعکاسش در رسانهها مشهود بود که بگذار همدیگر را بکشند و برای خرید اسلحه خرج کنند. الان دنبال همین دعواها هستند. در عربستان سعودی دارند این را جا میاندازند که شما اگر شیعه باشید کافرید. زیرا میترسند و میخواهند مردم را استثمار کنند».
بازپیوند پادشاهی علیه اسلام
پیوند سلطنت پهلوی با پادشاهی سعودی و اندیشه تکفیری در زمین زدن پروژه «الرساله» مانع از آن نشد تا مصطفی عقاد با تمام دشواریها دست از کار خود بکشد. این در حالی بود که عقاد تلاش داشت گفتمانی مشترک و عقلانی از دنیای اسلام به جهان معرفی کند. گفتمانی که در الرساله بخوبی مشهود بود و دغدغهاش بیش از هر چیزی به سرافرازی اسلام و نگاهی عقلانی به این دین بازمیگشت اما دیری نپایید که مصطفی عقاد به همراه دخترش در حالی که برای عروسی یکی از دوستانش به اردن رفته بود، در حملهای انتحاری شهید شد. ساجده الریشاوی به همراه همسرش این عملیات را انجام دادند. او، برادرش و پدرش به همراه عمده بستگانش حضور قابل توجهی در گروههای تکفیری داشتند. از جمله برادرش «ثامر مبارک عطروس الریشاوی» افسر ارتش عراق و از اعضای گروه تکفیری توحید و جهاد که پیش از ترور عقاد کشته شده بود. با این وجود این پیوند نه آغازش به ابتدای تولید «الرساله» بازمیگشت، نه پایانش ترور عقاد بود. این روزها بیش از همیشه پیوند سعودی و پهلوی به «ایران اینترنشنال» رسیده است؛ پیوندی که گره آن کمک مالی و قدرت سعودی به ربع پهلوی و همچنین شبکه سلطنتطلب ایران اینترنشنال است. پیوندی که در تمام این سالها با اندیشه عقلانی اسلامی مقابله کرده و در پی تقابل و نابودی قرائتی از اسلام است که عقاد در سالهای پایانی عمر خود به آن اشاره کرد. باید منتظر ماند و دید که این 2 لبه قیچی تا کجا در چندپارگی دنیای اسلام پیش میروند و این اتحاد سلطنتی در چه ابعادی و تا کجا ادامه پیدا میکند.