بررسی فرهنگ «هواداری» و علل تبدیل شدن ورزشگاهها به میدان جنگ و خشونت
تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم!
این روزها خبر از کشته و زخمی شدن گروهی در گوشهای از دنیا، بخشی جدانشدنی از اخبار روزمره جهان شده است. اگر در گذشته تلفات دستهجمعی تنها در پدیدههایی همچون جنگ، قحطی و بیماریهای واگیردار رخ میداد اما این روزها هر اتفاق و رویدادی میتواند مسبب تلفات دستهجمعی باشد، از جمله تماشای دستهجمعی یک مسابقه فوتبال!
اتفاقات تلخ چند هفته اخیر در جریان دیدار تیمهای تراکتورسازی و پیکان در تبریز و پرسپولیس و سپاهان در تهران زنگ خطر خشونت هواداری و تلفات انسانی بالا در جریان برگزاری یک مسابقه فوتبال را به صدا درآورد. مصدومیت 245 نفر تنها در جریان درگیری میان هواداران 2 تیم بالای جدولی در حالی رخ داد که نشانههایی از فراگیر شدن این سبک از هواداری در سالهای اخیر نمایان شده است. در چنین وضعیتی نخستین سوالاتی که ذهن را به خود مشغول میکند آن است که «هواداری چیست؟»، «چگونه فوتبال به سمت دوگانههای هواداری رفت؟» و «چه چیز هواداران را به سمت خشونت میکشاند؟»
پرونده پیش رو با نگاهی کوتاه به تاریخچهای از هواداری، خشونت و علت شکلگیری هرکدام در جستوجوی یافتن بخشی از پاسخ سوالات بالاست.
هویت در میانه «من او»
یونس مولایی: مقوله هواداری و هرگونه کنشگری ریشه گرفته از این حس را پیش از طرح پرسش از چگونگی انتخاب سوژه باید در قالب چرایی بهوجود آمدنش تعریف و تفسیر کرد. دقیقا در چه زمان و لحظهای یک نفر، هوادار یک سوژه بیرونی همانند یک تیم فوتبال، یک گروه موسیقی یا چهرهای فرهنگی میشود؟ خط تمایز میان هوادار و مخاطب دقیقا در چه نقطهای شکل گرفته است؟ آیا هرکس که مسابقهای ورزشی را به شکلی نسبتا پایدار پیگیری و دنبال میکند در دایره هواداری میگنجد یا خیر؟
شاید نخستین گزارهای که در جهت هواداری باید مورد تبیین قرار گیرد لحظه خروج از مخاطب بودن و تبدیل شدن به یک فعال در میدان باشد. لحظهای که بیننده یک مسابقه ورزشی احساس بیگانگی میان خود و سوژه مورد تماشای خود را از دست میدهد و حدی از یگانگی را در این زمینه تعریف میکند، لحظه شروع هواداری او محسوب میشود. بسط خویشتن در یک محیط بینابینی باعث میشود بخش قابل توجهی از کنشگری یک بیننده ناظر به اثرگذاری در فرآیند کلی یک مسابقه محسوب شود. هواداری به عبارت سادهتر زمانی است که یک شخص واسطه میان خود و سوژه فعال در میدان (برای مثال یک تیم ورزشی) را نادیده میگیرد و نسبتی میان سرنوشت خود با آن برقرار میکند. تاثر از موفق نشدن یک تیم یا رضایت بخش نبودن یک آلبوم موسیقی و سهیم دانستن خود در آن حالت عینیت یافته مثال سادهای از این فرهنگ هواداری است. هوادار خود را یک «مصرفکننده فعال» میداند که گویا در اثر تولید شده سهام و سرمایهای داشته است.
سرگردانی در نسبت میان «من» و «او» را میتوان عامل تعیینکننده در شکلگیری حس هواداری دانست. نسبت شکلگیری «هویت هواداری» در میزان ما شدن آن بروز عینی پیدا میکند، برای مثال هیلز با تفکیک میان هواداران فوتبال با حوزههای هنری به نکتهای مهم در این باره اشاره میکند که هواداران فوتبال عمدتا هویت هواداری خود را در قالب «ما» تعریف میکنند اما هواداران موسیقی و هنر عمدتا هواداری خود را در نسبت با «او» تعریف میکنند. در حالت اول یک قهرمان ممکن است به علت عدم کسب موفقیت برای «ما» هواداران از جانب هواداران خود طرد شده و خائن نیز شمرده شود، آنچنان که تاریخ فوتبال سرشار از بازیکنانی بوده است که «ما»ی هوادار آنها را از خودشان جدا شده دانسته است، در حالی که وقتی با فرهنگ هواداری هواداران یک خواننده روبهرو میشویم، چنین امری قابل تصور نیست و آنچه شکل میگیرد در نهایت امر سرخوردگی برای هوادار و احتمال طرد «او» است. شکل گرفتن یک نسبت هویتی در قالب «ما»ی هواداری باعث میشود تا این ما همواره در مقابل دیگران تعریف شود که رقابت و تضاد با آنها را گریزناپذیر میکند اما زمانی که این الگوی هواداری خود را در قالب «من» هوادار «او» تعریف کند، جنبه رقابتی آن کاسته میشود. نگاهی ساده به فرهنگ هواداری در قالب برگزاری یک مسابقه ورزشی یا یک جشنواره سینمایی کاملا ما را در اینباره روشن میکند که الگوی رقابت در حالت اول عمدتا در نسبت با نفی دیگری ظهور و بروز مییابد. کارنل سندوس در کتاب «یک بازی دو نیمهای» بخوبی به این نکته اشاره میکند و هویت هواداری فوتبال را چنین تعریف میکند که «باشگاههای فوتبال ابزار تعمیم خویشتن هواداران به دنیا و زندگیشان هستند، با این حال باشگاهها نهتنها فضاهایی برای خودنمایی یا فرافکنی «خود» هواداران هستند، بلکه این خود را مثل آینه بازتاب داده و به آنها نشان میدهند. بنابراین هواداری بازتابی از هوادار است. اینکه هواداران کیستند به تصویر مورد علاقه آنان از خود و تعمیم خویش بستگی دارد». حال و با داشتن چنین تعریف اولیهای از پدیده «هواداری» میتوان آن را ظهور و بروز بیرونی یک هویت در رقابت با «دیگری» تعریف شدهای دانست که ممکن است در بیرون از محیط رقابت کاملا منطبق با «خود» نیز تعریف شود. اما خشونت این هواداری چه زمان و به چه علت شکل میگیرد؟ شاید سادهترین پاسخ برای این پرسش آن باشد که غلبه یافتن جنبه سلبی هواداری یعنی دقیقا آنچه برای مثال رقابت دو تیم همشهری را با یکدیگر حیثیتیتر از سایر مسابقات میکند یا القای این حس که عاملی بیرونی همچون تبانی و دستهای پشتپرده به دنبال زمین زدن این «ما» هستند، زمینه را برای خشونت با نیت وفاداری به هویت فراهم میآورد. در این میان اگر «هویت هواداری» در یک رقابت منطبق و سوار بر سایر شکافها و تضادهای بیرونی همچون نزاعهای قومی و مذهبی شود، احتمال خشونت در حدی کلانتر زیاد میشود.
یا مرگ یا پیروزی!
صادق فرامرزی: 1- واژگان زیادی هستند که با کلمات متضاد خود تعریف میشوند؛ بالا و پایین، خواب و بیدار، سرد و گرم، زنده و مرده و هزاران تضاد دیگر که دنیای کلمات را واجد معنا کرده و مورد تایید همگان نیز بوده است اما شاید نخستینباری که این تضادها به چالش کشیده شد، زمانی بود که موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا ادبیات را به گونه دیگری به مردمش تدریس کرد و آن تدریس زمانی بود که او «بردن» را بهجای آنکه مقابل «باختن» معنا کند مقابل «مردن» قرار داد و پس از آن دیگر دوگانه بردن و باختن تبدیل به دوگانه بردن و مردن شد. «یا ببرید، یا بمیرید»؛ این جمله معروف موسولینی خطاب به تیمملی ایتالیا پیش از فینال جامجهانی 1938 فرانسه و بازی مقابل مجارستانیها بود که این مسابقه ورزشی را بیش از آنکه تبدیل به میدانی برای پیروزی و شکست کند، مساوی کشتارگاهی برای مردن و زنده ماندن کرد. بخت یار ایتالیاییها بود و آنها با نتیجه 4 بر 2 مجارستان را شکست دادند و در حالی که هنگام پخش سرود ملیشان همگی با دستهایشان سلام فاشیستی میدادند، برای دومینبار قهرمان جام تازهتاسیس جهانی شدند. از آنجا به بعد فوتبال در مرزی میان پیروزی و مرگ مسیر خود را طی کرد تا در سالهایی هم که دیگر اثری از حکومتهای فاشیستی نمانده بود، خیلی از طرفداران فوتبال آرزوی پیروزی یا مرگ در صورت شکست را برای خود طلب کنند. هوادارانی که زنده ماندنشان مرهون پیروزی تیمشان بود، خیلی راحت میپذیرفتند برای این پیروزی جان خود یا هواداران تیم رقیب را به خطر بیندازند؛ گویا همه پذیرفته بودند یا میبرند یا میمیرند!
2- در برههای که پروسه جهانی شدن فرهنگ و عرف عمومی جوامع با کمترین مقاومت محلی ممکن به سمت ادغام حداکثری میرود، نهتنها ورزشها که حتی الگوی شکل گرفته حول محور طرفداری از تیمهای ورزشی نیز صدها میلیون نفر را به سمت شکلی واحد پیش میبرد. زمانی که در مسابقات یورو 2016 و به لطف افزایش تعداد تیمها از 16 به 24، کشور کمجمعیت ایسلند نیز در مسابقات حاضر شد و در حالی که از هر 13 ایسلندی یک نفر در استادیومهای فرانسه حاضر بود، تشویق مشهور ایسلندی توجه همگان را جلب کرد، کسی چندان گمانش را نمیکرد که این سبک تشویق به سرعتی چند هفتهای جهانی شده و حتی در هر گروه اجتماعی و ملی به شکلی دیگر خود را بازتولید کند اما اینگونه شد و یک تشویق بیگانه انحصاری برای جزیره دورافتاده یخزده تبدیل به تشویقی ثابت در جریان امر هواداری سرزمین 4 فصل ایران شد. هیچکس این ادغام را انتخاب نکرده بود اما شد.
3- حوادث تلخ چند هفته اخیر و تبدیل شدن «خشونت» به بخش جداییناپذیری از فرهنگ هواداری فوتبال در ایران را میتوان تا حدودی حکایت جهانی شدن آیینهای جمعی دانست. اگر در یک عرف فرهنگی که مذهب نفوذ حداکثری دارد رفتار اجتماعی «یک دقیقه سکوت به نشانه تاثر» رسمیت و عمومیت مییابد، میتوان انتظار آن را داشت که فرهنگ هواداری نیز به سمتی از الگوهای جهانی پیش برود. بازتولید نفرت قومیتی برای تبدیل کردن میدان مسابقه فوتبال به زمین و زمینهای از جنگ و خشونت میتواند گویای این امر حیاتی باشد که در جامعهای همچون ایران که فرهنگ هواداری حول محور تضادهای اجتماعی شکل نگرفته است، تقاضای تقلید آیینی باعث بروز چنین خشونتی شود. اتفاقات خشونتآفرینی که در حاشیه بازیهای تیمهای تراکتورسازی تبریز، سپاهان و پرسپولیس در چند هفته اخیر بروز عینی پیدا کرده هر چند تا حد قابل توجهی متاثر از فضای رقابت بالای جدول بوده اما موید این پیشفرض نیز است که خیلیها خشونت را بهعنوان بخشی از ذات تفکیکناپذیر فرهنگ هواداری به رسمیت شناختهاند.
4- عمدتا تصویر و تصور از خشونت در فوتبال ما را به یاد درگیریهای تن به تن و خونآلود هوادارانی میاندازد که در حاشیه یک مسابقه به یکدیگر حمله میکنند و صحنهای مشابه حوادث هفته پیش مسابقه پرسپولیس و سپاهان را خلق میکنند. این وجه از خشونت هرچند انکارناپذیر است اما خشونت کلامی و فرهنگ نفرت از «دیگری» ورزشی را میتوان بذر و ریشههای آن جلوه از خشونت عریان دانست. تبدیل فرهنگ هواداری از جنبهای در همگرایی درونگروهی به خشونت برونگروهی جلوهای تمامعیار از پذیرش فرضیه «مرگ یا پیروزی» است؛ فرضیهای که حتی اگر اینبار از سمت تریبونهای رسمی نیز محکوم و رد شود اما به حدی از پذیرش عمومی درونگروههای هواداری رسیده است.