|
درباره ولایتنامه سردار شهید سلیمانی
دوام اسلام بسته به ولایتفقیه است
حجتالاسلام محیالدین محمدیان*: بسیاری از تحلیلگران سیاسی و صاحبنظران اجتماعی در بررسی علل پیروزی انقلاب اسلامی و دوام حیات بیش از 40 ساله آن بهرغم مقابلههای جدی و دشمنیهای بزرگ با آن، به 3 عنوان اساسی اشاره میکنند؛ «اندیشه اسلامی»، «اراده ملی- مردمی» و «رهبری دینی».
این سخن، گزاف و بیپایه نیست بلکه عین حقیقت است تا جایی که دوست و دشمن به آن اعتراف دارند و با مشاهده حرکتهای اجتماعی، سیاسی و خیزشهای انقلابی معاصر انقلاب اسلامی نسبت به تئوریزه کردن این نظریه اقدام کردهاند.
یک- یقیناً نظریه انقلاب اسلامی با عنوان سیاسی «جمهوری اسلامی» را بدون اتکای آن به اندیشه اسلامی «باورها/ بایدها» نمیتوان تصور کرد و ظهور و بروز این اندیشه در قامت یک نظام سیاسی بدون حضور مردم که به فراخوان یک رهبر دینی پاسخ مثبت دهند، امکانپذیر نبود.
مردمی که حضور خود را در بیعت فراگیر در میدان عمل و انقلاب با جهاد و شهادت و در میدان حقوقی و سیاسی در پای صندوق آرا و نظرخواهی ملی [رفراندوم] نشان دادند و نظام مردمسالار دینی را بنیان نهادند. بسیاری از صاحبنظران سیاسی که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را مورد مطالعه قرار دادهاند، هسته مرکزی این عناصر سهگانه را، رهبری تشخیص دادهاند که در قانون اساسی جمهوری اسلامی و متون دینی و حقوق اسلامی از آن تحت عنوان «ولایت فقیه» یاد میشود.
ولیفقیه از یکسو با اجتهاد مستمر و با اتکا بر مبانی دینی و قرآنی، دکترین حکومت دینی را بهروزآوری و کارآمد و مشروعیتبخشی میکند و از سوی دیگر با تأکید بر حضور مردم و فراخواندن آحاد ملت و پذیرش آنان، ضمن پاسداشت جمهوریت و مردمسالاری مقبولیت و کارآمدی نظام را صیانت میکند.
دو- دوام این نظام سیاسی در گرو دوام عوامل ایجادکننده آن است، رهبری به عنوان حافظ کیان این نظام به تبعیت و پشتیبانی مردم، میتواند از آن صیانت و جامعه را برای رسیدن به نقطه کمال و آرمانهای آن هدایت کند.
اگر در بیان ساده و همهفهم امام راحل رحمه..الله علیه میشنویم که فرمودند: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا کشورتان آسیب نبیند» تأکید بر نقش اساسی این حلقه واسط بین اندیشه اسلامی و حضور مردمی است. البته مردم ایران درستی این معنا را در طول این 4 دهه انقلاب اسلامی به وضوح و رأیالعین دیدهاند.
تجربههایی چون سقوط نظام شاهنشاهی، استقرار جمهوری اسلامی و عبور از بحرانهایی همانند مقابله با جریانهای انحرافی، ترورها و تحریمها و پیروزی در دفاع مقدس، شکست توطئههای اردوگاه منطقهای، اروپایی و آمریکایی و شکلگیری جبهه مقاومت و تبدیل جمهوری اسلامی به قدرت منطقهای و پیشرفتهای علمی، همه محصول یکپارچگی ملی بر حول اندیشه دینی و رهبری دینی یعنی ولایت فقیه بوده است.
سه- اگر شهیدانی همچون شهید سلیمانی، این سردار بصیر و علاقهمند به اعتلای اسلام و ایران وصیت میکنند همگان از عالم و عامی و سیاستمدار و غیرسیاستمدار، نخبگان و شایستگان و از همه مهمتر آحاد ملت بزرگ ایران در خیمهگاه رهبری و ولایت تجمع کنند و با اطاعت از رهبر حکیم و بصیر، عاقبت خود و کشور را به خیر و نیکی رقم بزنند، نتیجه فهم و درک این مهم و مشاهده عینی نتایج آن است.
ولایت فقیه هر چند در نگاه مردم ما استمرار رسالت انبیا و امتداد امامت دینی و سفارش و وصیت حجت الهی است و برای آنها از جایگاه قدسی برخوردار است ولی از سوی دیگر یک تجربه جدید و موفق در کشورداری و حکمرانی است که اساس آن را حکم خداوند و اراده ملت بر تحقق آن احکام بر دوش ولیفقیه نهاده است.
دشمن همیشه از این میترسد مبادا این الگو در جهان اسلام توسعه و نفوذ پیدا کند و با کارآمدی کامل حتی ایجاد هویت استکبارستیزی در میان مستضعفان جهان بنماید. او بر این خیمهگاه میتازد و ما نیز باید نهتنها از آن دفاع کنیم، بلکه با تبعیت و پیروی از نظریه ولایت فقیه و التزام عملی به منویات آن، میراث حضرت امام و شهیدان را پاس بداریم.
* معاون سابق وزارت آموزش و پرورش/ رئیس پیشین سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی
ارسال به دوستان
فردا انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و میاندورهای مجلس خبرگان رهبری برگزار میشود
همه برای ایران سربلند
گام نخست برای تغییر ریل مدیریت کشور
گروه سیاسی: به رسمی سنتی، هر 4 سال یک بار، آغاز اسفند و نزدیک شدن به آخرین برگهای تقویم سال مصادف با رسیدن به موسم تغییرات سیاسی شده است تا بهار بهارستان پیش از بهار طبیعت مژده تغییر دهد. ایران در حالی فردا یک بار دیگر انتخاباتی جدید را برای جابهجایی وکیلان ملت از سوی موکلانش تجربه میکند که حوادث ماههای گذشته بیش از هر زمان دیگری لزوم و اهمیت این اتفاق را بر همگان روشن کرده است. از سویی شرایط سخت اقتصادی که در چند سال اخیر به شکلی چشمگیر سفره مردم را نشانه گرفته، باعث تجربه روزهای سخت و وقایع تلخی همچون حوادث آبانماه سال جاری شد و از سوی دیگر عملیات تروریستی دولت آمریکا در به شهادت رساندن سردار قاسم سلیمانی و وداع دهها میلیونی ایرانیان با قهرمان شهیدشان، اهمیت یک اقدام جمعی برای تغییر مسیر مدیریتی کشور و نمایش وحدت ملی در مقابل انظار جهانیان و دشمنان ملتمان را برجسته کرده است. تجربه 40 ساله نظام جمهوری اسلامی ایران در برگزاری انتخابات نیز گواهی روشن بر این امر حیاتی است که بخش قابل توجهی از خطرات و تهدیدات با حضور مستقیم و نظرخواهی آحاد مختلف مردم رفع و حتی تبدیل به فرصتهایی برای اصلاح رویه جاری کشور و تقویت همبستگی ملی شده است. یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در حالی فردا برگزار خواهد شد که وقوع حوادث مورد اشاره و نیاز کشور به آغاز موج تغییرات و نمایش همبستگی مقابل دخالتهای متخاصمانه دولتهای غربی به آن اهمیتی مضاعف بخشیده است، همچنین تعدد گروهها و احزاب سیاسی نیز که برخلاف برخی گمانهزنیها با حضور همهجانبهشان بر اهمیت دوچندان انتخابات پیش رو گواهی دادند، موید این امر است که فراتر از نفس حضور و مشارکت بالای مردمی در انتخابات، ترکیب مجلس آتی تاثیرات غیرقابل انکاری بر روند تغییرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور خواهد گذاشت.
* بایستههای یک انتخابات خوب
هرچند با گذشت بیش از یک قرن از تجربه انقلاب مشروطه و 40 سال برگزاری مداوم انتخابات در دوره حکمرانی نظام جمهوری اسلامی، میتوان پدیده انتخابات و تلاش برای شکل دادن به نهاد پارلمان را پدیدهای آشنا و تثبتشده در میان همه مردم دانست اما نمیتوان منکر آن بود که استانداردهای قوه مقننه موجود با آنچه انتظار میرود فاصله قابل توجهی دارد. در این زمینه «باور به لزوم مشارکت» را میتوان نخستین بایستهای دانست که مسیر تغییرات سیاسی را به سمت ایدههای مطلوب حکمرانی برای مردم هدایت میکند؛ باوری که هرچند با درصد مشارکت بالای مردم (از 51 درصد در دوره هشتم تا 71 درصد در دوره پنجم) گویای شکلگیری اجماعی پیرامون آن بوده است اما نمیتوان منکر آن شد که تلاشهای زیادی در سالهای اخیر برای تاثیرگذاری بر آن شده است؛ حضور یکپارچه مردم از سلایق گوناگون میتواند بهعنوان پادزهری نسبت به آن عمل کند. ارتقای سطح کیفی «استاندارد انتخابی» مردم را میتوان دومین بایستهای دانست که کشور را به سمت یک مشارکت مطلوب و اصلاحگر هدایت میکند. در این زمینه هرچند عوامل مختلفی همچون سواد سیاسی مردم، عملکرد نظام رسانهای، شرایط اقتصادی و... متغیرهای مهمی محسوب میشوند اما نمیتوان چشم بر فقدان یک نظام حزبی قوی در کشور که توانایی تقویت کنشگری سیاسی مردم را داشته باشد، بست. خبرهای جنجالی که همواره در حاشیه فعالیت برخی کاندیداها در حوزههای انتخابیه مختلف منتشر میشود یکی از مهمترین شاهد مثالها در این زمینه است که بعضا با موفقیتشان در کسب آرای عمومی و حضور در مجلس شورای اسلامی باعث عینیت بخشیدن به رفتارها و گفتارهایی میشود که در بلندمدت شأن و اعتبار سیاسی پارلمان را نیز کاهش میدهد.
* اثربخشی مثبت سیاسی در سایه اصلاح الگوی مشارکت
اصلاح الگوی مشارکت انتخاباتی مردم از طریق تبیین فعالیتهای اثربخش یکی از راهگشاترین اقدامات در زمینه اصلاح نظام مدیریتی و قانونگذاری کشور است. تضعیف کلیشههای تبلیغاتی که روی امواج قومیتی، وعدههای غیرقابل تحقق و قطبیسازی جامعه استوار شده است و همچنین هدایت مردم به سمت الگوهای مطلوبتر از جمله اعتماد به لیستهای واجد هویت سیاسی، میتواند گامی اولیه اما موثر در زمینه اصلاح الگوی مشارکتی مردم باشد؛ امری که 6 سال قبل نیز رهبر حکیم انقلاب اشارهای ضمنی نسبت به مطلوبیت آن داشتند و پس از انداختن رای خود در صندوق رای فرمودند: «من به ۳۱ نفر برای شــورای شهر رأی دادم. البتــه بعضی از این حضــرات را از نزدیک میشــناختم، بعضی را هم نمیشــناختم، لکن اعتماد کردم به همین فهرستهایی که پیشنهاد میکنند و میدهنــد». در مزایای اعتماد به کاندیداهای تاییدشده از سوی جریانات شناسنامهدار و واجد هویت سیاسی میتوان به موارد متعددی پرداخت که از جمله کمک این الگو به تجمیع آرا و «تقویت پشتوانه مردمی» منتخبان نهایی در مجلس شورای اسلامی است، به گونهای که هیچگاه یک منتخب با رای حداقلی نمیتواند اقتدار نمایندهای با رای حداکثری را برای پیگیری حقوق مردم حوزه انتخابیه خود داشته باشد. «پاسخگو کردن منتخبان» از دیگر ظرفیتهای سیاسی است که در سایه این الگو میتوان به آن اشاره کرد، به گونهای که انتخاب یک کاندیدای فاقد هویت سیاسی هرچند در مواردی میتواند باعث ظهور یک نماینده مستقل و شاخص شود اما به شکل عام فضا را برای روی کار آمدن افرادی باز میکند که در صورت عدم پیگیری مطالباتشان هیچ گروهی نمیتواند پاسخگوی عملکردشان باشد و این راه را باز میگذارد تا نمایندهای بدون پرداخت هزینه اجتماعی ناکارآمدیاش، دوره خود را به پایان برساند. اما در نقطه مقابل زمانی که انتخاب بر مبنای هویت جناحی افراد باشد، آنچه در نهایت رخ میدهد بهمثابه کارنامه گروهی که او را تایید کردهاند ثبت میشود و میتواند باعث تجدیدنظر مردم در انتخاباتهای بعدی شود. در نهایت نزدیک شدن به «بلوغ سیاسی» و تقویت شناخت سیاسی مردم در جریان مواجهه با فضای رقابتی را میتوان مهمترین حاصل تعمیم یافتن چنین الگویی دانست.
***
انتخابات در همه حوزهها رقابتی است
هتل لاله تهران صبح دیروز میزبان عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان بود تا با حضور در جمع خبرنگاران به سوالات آنها پیرامون مسأله انتخابات پاسخ دهد. او در پاسخ به سوالی درباره عوامل مؤثر بر مشارکت مردم گفت: این سوال در حوزه تخصصی شورای نگهبان نیست و مسؤولان اجرایی باید پاسخ دهند. وی ادامه داد: عوامل مختلفی در مشارکت مردم در انتخابات تأثیرگذار است. مشکلات و عوامل اقتصادی نیز در میزان مشارکت مردم مؤثر است اما پیشبینی ما این است که مردم در انتخابات مجلس شورای اسلامی مشارکت خوبی داشته باشند. کدخدایی گفت: میانگین مشارکت در انتخابات در کشور ما پایینتر از ۵۰ درصد نبوده است. کدخدایی در واکنش به سوالی مبنی بر اینکه رئیسجمهور اعلام کرده است ۴۴ حوزه انتخاباتی غیررقابتی است، گفت: طبیعتاً شورای نگهبان هیچگاه با نگاه سیاسی صلاحیتها را بررسی نمیکند و انتخابات را به عنوان یک شرکت سهامی در نظر نمیگیرد تا سهمی را برای گروههای سیاسی در نظر گیرد. وی ادامه داد: چشمهای شورای نگهبان در بررسی صلاحیت افراد کاملاً بسته است و ما فارغ از نگاه سیاسی نسبت به صلاحیت افراد نظر میدهیم. سخنگوی شورای نگهبان گفت: گروههای سیاسی آمار مختلفی را در اینباره مطرح کردند که فکر میکنم خیلی دقیق نباشد، چرا که بخش زیادی از افرادی که ثبتنام کردهاند در گروه مستقلان هستند و به هیچ یک از احزاب و گروههای سیاسی وابستگی ندارند و در حوزههای مختلف تعداد زیادی هستند که میتوانند موجب رقابت شوند و ما رقابت را بین همه این گروهها و مستقلان میدانیم؛ فکر میکنم این گزارش خیلی دقیق نباشد. کدخدایی درباره اینکه آیا رئیسجمهور رایزنی و نشستی در این زمینه داشته است، گفت: رئیسجمهور بدون توجه به همکاری ما با وزارت کشور مطالبی را مطرح کرد و بعد از آن نامههایی برای ما ارسال شد که بلافاصله پاسخ آن را دادیم.
ردصلاحیتها یکی از موضوعاتی بود که از طرف خبرنگاران مطرح شد که کدخدایی با اشاره به این نکته که دلایل ردصلاحیت افراد طبق قانون به خود داوطلبان اعلام میشود و چون این ممنوعیت وجود دارد، شورای نگهبان نمیتواند این دلایل را به صورت عمومی اعلام کند، به سخنان علی مطهری واکنش نشان داد و گفت: علی مطهری بهرغم اینکه درخواستی نداشت اما ما ایشان را به شورای نگهبان دعوت کردیم و مطالب و دلایل مربوط به ایشان را به خودشان اعلام کردیم، آنجا هم دوربین بود و خودشان میتوانستند مصاحبه کنند و دلایل ردصلاحیتشان را اعلام کنند. سوال خبرنگار فرانسوی مبنی بر احتمال کاهش مشارکت انتخاباتی به زیر 50 درصد از دیگر نکات مورد توجه نشست خبری دیروز بود که کدخدایی در جوابی کوتاه به این سوال گفت: اگر مشارکت زیر 50 درصد باشد، تازه میشویم مانند کشور فرانسه!
ارسال به دوستان
قدر انتخاباتمان را بدانیم!
محمدمهدی عباسی: این روزها اگر از کسی در هر جای کشور سوال کنیم به نظر شما مهمترین چیزی که سلامت یک انتخابات را تحتالشعاع قرار میدهد چیست؟ بیشک به موضوع تخلف و تقلب و دستکاری در آرای مردم توسط حکومتها و دولتها اشاره خواهد کرد چرا که همواره به دلیل هجمههای سنگین رسانهای به انتخاباتهای ایران بویژه پس از قضایای سال 88، بسیاری عدم سلامت انتخابات را مساوی با دخالت حکومت در آرا و تعیین نامزد نهایی از جانب حاکمیت میدانند. فارغ از نادرستی تمام این ادعاها پیرامون انتخاباتهای جمهوری اسلامی، امروز در ایالات متحده سلامت انتخابات به شکل علنی، حیرتبرانگیز و منحصر به فردی مورد ابهام و سوال واقع شده است. عدم سلامتی که شاید در آمریکا نه از جنس تقلب مستقیم در آرا اما در تضاد کامل با دموکراسی و آرمانهایش است، زیرا شما در عمل رای دادهاید و تغییری در رای شما به وجود نیامده است اما تعیینکننده نهایی اکثریت آرا نیست، بلکه سیستم انتخاباتیای به نام الکترالکالج است. به طور مثال در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 میلادی در ایالات متحده، هیلاری کلینتون (کاندیدای اصلی حزب دموکرات) 65 میلیون رای مردمی به دست آورد، در حالی که آرای مردمی دونالد ترامپ (کاندیدای نهایی جمهوریخواهان) 62 میلیون رای بود اما به دلیل وجود الکترالکالج و با کسب آرای الکترال بیشتر، دونالد ترامپ با وجود 3 میلیون رای مردمی کمتر رئیسجمهور آمریکا شد. پیشتر نیز این اتفاق در سال 2000 میلادی در آمریکا به وقوع پیوسته بود. در آن زمان الگور 500 هزار رای مردمی بیشتر از جرج دبلیو بوش به دست آورده بود اما بوش که کاندیدای نهایی جمهوریخواهان بود، رئیسجمهور ایالات متحده شد. با وجود همه اینها و با تمام اشکالاتی که به الکترالکالج وارد است و همواره طی سالیان متمادی مورد بحث موافقان و مخالفان زیادی بوده است، نمیتوان آن را اصلیترین تهدید دموکراسی در آمریکا معرفی کرد، چرا که به عقیده بسیاری، نقش بیبدیل ثروت و قدرت در مهندسی انتخاباتهای آمریکا، مهمترین خطری است که انتخابات سالم را در این کشور تبدیل به یک رویا کرده است؛ مسالهای که موجب شده بسیاری از متفکران و صاحبنظران از نظام سیاسی آمریکا به عنوان یک پلوتوکراسی یا الیگارشی یاد کنند. در همین راستا «کوین فیلیپس» نویسنده مشهور آمریکایی و استراتژیست سیاسی دولت ریچارد نیکسون میگوید: «ایالات متحده آمریکا نه یک دموکراسی بلکه یک پلوتوکراسی است که در آن پول و دولت بشدت باهم ممزوج شدهاند». حقیقتی که شاید کمتر کسی بتواند آن را به زبان بیاورد اما این روزها حمایت صاحبان قدرت و ثروت حرف نخست را برای به قدرت رسیدن در نظام سیاسی ایالات متحده میزند؛ گروههایی که در ادبیات سیاسی این روزهای آمریکا به سوپرپکها و لابیها نیز معروفند و کلیدیترین نقش را در به قدرت رساندن کاندیداها در پستهای مختلف سیاسی آمریکا دارا هستند؛ موضوعی که یکی از مثالزدنیترین نمونههای آن «جرج مکگاورن» است. مکگاورن دموکرات در سال 1972 میلادی یعنی در روزهای اوج جنگ ویتنام، رقیب ریچارد نیکسون از حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری آن سال بود. او به دلیل مواضع تندش علیه جنگ ویتنام، کاهش بودجه نظامی آمریکا و عدم قبول حمایت لابیها و موسسات مالی، مورد مخالفت جریان اصلی و محافظهکار حزب دموکرات بود که البته به ضرر او نیز تمام شد، چرا که جریان اصلی حزب دموکرات با حمایت لابیها جنبشی به نام «هرکسی جز مکگاورن» به راه انداختند و مکگاورن با از دست دادن آرای حزب دموکرات و در اختیار نداشتن آرای حزب جمهوریخواه که از ابتدا هم متعلق به رقیبش بود، متحمل شکست سخت و سنگینی از نیکسون در انتخابات همان سال شد؛ موضوعی که بعدها خود او نیز به آن اشاره کرد و گفت: «چون ضد جنگ بودم، انتخابات را به نیکسون باختم». حال شاید کمتر کسی از آن سالها یاد کند اما این مهندسی عجیب و غریب انتخابات هنوز هم مدل کلیدی مورد استفاده لابیها و صاحبان قدرت است تا جایی که حالا بسیاری «برنی سندرز» را نیز مکگاورن دوم میدانند و معتقدند او نیز به دلیل مخالفتهای سنگینش با صاحبان ثروت و همچنین مخالفت با سیاستهای نظامی آمریکا در سراسر جهان، با خشم جدی لابیها مواجه است. البته آن طرف ماجرا نیز امثال مایکل بلومبرگ هستند. بلومبرگ که دهمین ثروتمند آمریکاست، با حضور ناگهانیاش در جریان رقابتهای انتخاباتی حزب دموکرات، تئوری اهمیت پول و ثروت در انتخابات آمریکا را بیش از پیش تقویت کرد. او به واسطه ثروتش در بسیاری از اجتماعاتش غذا و مشروبات الکلی رایگان میدهد و فقط در یک ماه گذشته بیش از 300 میلیون دلار صرف تبلیغات کرده است. تلاشهایی که البته موثر نیز بوده و با وجود عدم حضور او در رقابتهای انتخاباتی در آیووا و نیوهمپشایر، او در رقابتهای پیشرو و در نظرسنجیها بخوبی خود را بالا کشیده و از شانس قابل توجهی برای پیروزی در سهشنبه بزرگ برخوردار است. بلومبرگ صرفاً یک نمونه در نظام سیاسی ایالات متحده است و نقش پول و ثروت در به قدرت رسیدن نامزدها، تبدیل به قاعدهای کلیدی در آمریکا شده است. به طور مثال زمانی که به مخارج نامزدها در انتخابات کنگره نگاه میکنیم، نزدیک به 90 درصد نامزدهایی که بیشتر خرج کردهاند، انتخابات کنگره آمریکا را بردهاند.
اما از همه اینها تاسفبارتر، انحصار انتخاباتهای ایالات متحده در 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه است، چرا که روند انتخابات در ایالات متحده به گونهای طراحی شده که عملاً حزب سوم قابلیت ظهور و بروز نداشته باشد و شما مجبور به انتخاب از میان 2 حزب جمهوریخواه و دموکرات باشید (حزب سوم عملاً در مناظرات حضور ندارد، رسانه در اختیارش نیست، حمایت مالی نمیشود و...) موضوعی که بسیاری آن را دیکتاتوری دو حزبی و من آن را «الیگارشی هوشمندانه» در آمریکا مینامم.
حال انتخابات مقدماتی حزب دموکرات به عنوان یک محک جدی پیش روی آمریکاست و باید دید اندک امیدهای باقیمانده به سلامت انتخابات در آمریکا و حاکمیت واقعی دموکراسی در این کشور با حذف امثال برنی سندرز، نابود خواهد شد؟ چرا که هماکنون هیلاری کلینتون، باراک اوباما، جان کری و سایر افراد جریان مرکزی حزب دموکرات علیه برنی سندرز سخن میگویند و بلومبرگ نیز با خرجهای میلیاردی و رشد محبوبیتش، آخرین ضربات را به پیکر دموکراسی آمریکایی وارد میکند.
در پایان آنچه میتواند درسی جدی برای ما باشد، آن است که ما بیش از پیش باید قدر انتخابات سالم را در کشورمان بدانیم و از آن پاسداری و محافظت کنیم، چرا که پلوتوکراسی و الیگارشی از مدل آمریکاییاش، بیش از هر زمانی در کمین ما است!
ارسال به دوستان
آینده غرب آسیا به کجا میرود؟
حسن رضایی: درک اینکه در آینده چه رخ خواهد داد، کار آسانی نیست. سختتر از این اما حتما ساختن آینده است. دنیای غرب، سابق بر این به معنای واقعی کلمه، در کار ساختن آینده بود، ابعاد این سازندگی هم از علم تا سیاست و از فرهنگ تا همه چیز گسترده بود. آنها مشخص میکردند افراد کدام ملتها باید در زمینهای حاصلخیز کالیفرنیا و پراویدنس، بین مزارع وسیع پنبه و غلات بردگی کنند، چه کسانی محکوم به بردگی ابدی در سرزمین پدری خود هستند و کدام افراد باید با کشتیهای حمل برده برای فروش به سواحل اروپا منتقل شوند. در یک کلام، در گسترهای به وسعت تمام کره زمین، آنها میگفتند چه کسانی باید در رده حیوانات بوده، کدامها انسانند. مقاومت سرشت انسانی اما با رنج فراوان، اوضاع را تغییر داد و غرب دست از بردهداری کشید. یک گام جلوتر، جنگهای اول و دوم جهانی با 150 میلیون قربانی، وجدان جامعه غربی را بشدت تکان داد و به آنها فهماند تولید صنایع جدید و قدرتآفرین، الزاما به معنای زندگی بهتر نخواهد بود.
دستگاه محاسباتی غرب از این مقطع به بعد عوض میشود، مکاتب فکری جدید متولد میشوند، شک جای یقین را میگیرد و تلاش برای پیشبینی آینده نامعلوم، جای ساختن بیمحابای آن را میگیرد. رشد قارچیشکل اندیشکدهها و اتاقهای فکر متعدد، مشخصا فرآورده این مقطع زمانی در تاریخ غرب است. پس از شکست بلوک شرق و فروپاشی شوروی اما دوباره حماقت دوران بردهداری در غرب زنده شد، تا حدی که با شجاعت تمام از نظریه «پایان تاریخ» و فعال مایشاء بودن خود سخن بگویند. بازگشت به دوران بردهداری کهن و بازتولید آن اتمسفر در دنیای مدرن اما مشخص بود چندان آسان نیست. غرب ولی اصرار داشت با تکیه بر شلاقش باز هم ادای اربابها را دربیاورد. لذا با اصرار، بخشی از واقعیات دنیای پیرامون خود را نادیده گرفت. واقعیت اما این بود که در میانه قرن بیستم، آنها حتی از پیشبینی آینده هم عاجز شدند.
همه اینها یک دلیل داشت. دلیلی که شهید حاج قاسم سلیمانی یکی از مهمترین نمادهای آن است. دلیلی که غربیها تمایلی به پذیرش آن نداشتند، این واقعیت بود که دنیای جدید، معمار متفاوتی داشت: حضرت محمد مصطفی! اقرأ باسم ربک الذی خلق* خلق الانسان من علق* اقرأ و ربّک الاکرم* الذی علّم بالقلم* علّم الانسان ما لم یعلم...* کلّا ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی... غرب طغیان کرده بود و باز هم گمان میکرد وقتی شلاق دستش باشد، مالک روح عموم هم خواهد شد. روح پیامبر اعظم(ص) اما آمده بود که بگوید چنان نیست، بلکه چنین است که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». حاجقاسم، شاگرد اول این مکتب جسور و پرقدرت بود. اینها که من گفتم، نه رجزخوانی است، نه خودشیرینی! منابع متعدد غربی مشحون از چنین تحلیلها و گزارههایی درباره حاجقاسم سلیمانی و مکتب حضرت امام خمینی(ره) است که بخشی از آنها در فضای داخل کشور ترجمه و بازنشر شده است.
غرب اما در یکی از تاریکترین دورههای فکری و هژمونی خود در چند سده اخیر همچنان گمان میکند با قتل و ترور متفکران این راه جدید، میتواند مسیر تحول در غرب آسیا و دنیا را تغییر دهد. نشان به آن نشان که در روز دعوای ترامپ با رئیس دموکرات سنا هم وقتی ترامپ از شرح ترور سردار سلیمانی میگوید، نانسی پلوسی هم برایش کف میزند. کما اینکه اروپا هم چنین مواجههای با این ترور بزدلانه داشت. در مقابل اما رهبران این فکر جدید در کوران انحطاط دولتها و اندیشکدههای غربی، با قطعیت از آیندهای که خواهند ساخت، سخن میگویند. تابستان سال 93 حزبالله لبنان، دست خط جالبی از علامه سیدحسن نصرالله را رونمایی کرد با این مضمون: «همیشه به شما وعده پیروزی میدهم؛ أعدُکم بالنّصرِ دائما». دبیرکل حزبالله علاوه بر این، در بسیاری از سخنرانیهای خود با قطعیت از پیروزی جبهه مقاومت بر هر فتنه جدیدی در آینده خبر داده است. مصادیق چنین سخنانی در بیانات رهبر حکیم انقلاب نیز به وفور موجود است.
چنین واقعیتی نشان میدهد موازنه قدرت و آیندهسازی طی چند قرن اخیر به وضوح تغییر کرده است. وجود مقدس شهید حاجقاسم سلیمانی، یکی از مهمترین شواهد برای این مدعا بوده و هست. تحلیلهای خرد و کلان پیرامون مسائل اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... را که اندیشکدههای غربی ارائه میدهند باید مطالعه کرد، شنید و رصد کرد. سرخط را اما نباید گم کرد. هندسه کلی تحولات معاصر بازگشت دوباره اسلام نه به کشورهای اسلامی که به لندن است، تا آنجا که خبرنگار بیبیسی هم سال 2018 با انتشار عکسی از متروی لندن توئیت کند: «آیا اسلام لندن را فتح کرده است؟!» هندسه کلی تحولات دنیای معاصر، حاجقاسم سلیمانی است. مسیری که شروع شده، بسیاری از دستاوردهای آن، غیرقابل بازگشت و نابودناشدنی است و غرب برای خاموش کردن ندای محمدی حداقل باید چند قرن آتی را شبانهروز وقف این مبارزه کند.
مرزهای این مبارزه هم این بار دیگر در جبلالطارق نیست که در خود لندن، سازمان سیا و تمام نقاط غرب گسترده است، با سربازانی غربی که حالا مسلمانانی معتقدتر از خود ما شدهاند. آمریکا و غرب در غرب آسیا حرفی برای گفتن نخواهند داشت، مگر آنکه به قول حضرت حافظ، آدمی و عالمی جدید خلق کنند، آن هم در یک قرن آتی! لذا مجموعه تحرکات آنها در منطقه هر چه باشد، واجد ماهیت ایذایی است و فاقد ابتکار عمل هستند. بردههای دیروز تلاش دوباره ارباب متکبر و وحشی را برای تسلط بر خود نخواهند پذیرفت. بزرگنمایی این غرب مفلوک و ارباب بییال و دم از طریق معکوس جلوه دادن این معادله روشن، مصداق بارز خیانت به افکار عمومی است. قلم گرفتن خباثتها و جنایتهای این ارباب خشن و خونریز، بخش دیگری از همین مسیر خیانتبار است. سخن آخر با ارجاع مجدد به سخنان رهبر بزرگوار انقلاب و علامه سیدحسن نصرالله درباره شجره ملعونه اسرائیل و آینده منطقه اینکه امیر مومنان علی(ع) میفرمایند: «از گمانهاى مؤمنان بپرهیزید، زیرا خداوند حق را بر زبانهاى ایشان نهاده است».
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|