|
ارسال به دوستان
پنتاگون و سیا، بازیگران نقش اول پشت پرده سینما و رسانههای آمریکا
دوره کامل استکبارشناسی هالیوود
بن افلک: احتمالاً هالیوود پر است از عوامل سیا که ما آنها را نمیشناسیم!
احسان سالمی: «سینمای امنیت ملی»، دقیقا یکی از کتابهایی است که میتواند ذهنیت شما را در ارتباط با چگونگی سیاستگذاری در سینمای هالیوود به عنوان بازیگر اصلی سینمای جهان تغییر دهد. تا پیش از این کمتر کسی حتی یک درصد احتمال میداد دستگاههای نظامی و امنیتی آمریکا حتی در سناریو یا روند ساخت آثار سینمایی اعمال نظر کنند اما «متیو آلفورد» و «تام سکر» با استفاده از هزاران سند مرتبط با تاثیر این نهادها بر هالیوود در کتاب 484 صفحهایشان، یک منبع ارزشمند برای شناخت پشت پردههای سینمای آمریکا پدید آوردهاند؛ از فیلم مشهور و بشدت نژادپرستانه «تولد یک ملت» که با حمایت گارد ملی آمریکا ساخته شده تا فیلمهای مهم و محبوب ابرقهرمانی (مشهور به ژانر مارول) که طی این سالها با نظارت مستقیم نهادهای نظامی و امنیتی ایالاتمتحده ساخته شدهاند.
جدیترین گامها در این مسیر با تاسیس دفتر «همکاری با سرگرمی» در پنتاگون برداشته شد که بعدها ابعاد پیچیدهای به خود گرفت و نهادهای مختلفی از جمله سیا (سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا) و افبیآی (دفتر تحقیقات فدرال پلیس آمریکا) به آن ورود کردند و هر کدام به نوعی بر روند ساخت برخی فیلمها تاثیر مستقیم و غیرمستقیم گذاشتند.
نویسندگان کتاب سعی کردهاند با پرهیز از هر دو نگاهی که یکی میگوید «هالیوود کاملا در سیطره نهادهای امنیتی آمریکاست» و دیگری بهعکس اعتقاد دارد «نهادهای امنیتی هیچ تاثیری بر روند فیلمسازی در آمریکا ندارند»، صرفا با استناد به اسناد و مدارک منتشرشده در ارتباط با تاثیر مستقیم و غیرمستقیم نهادهای امنیتی آمریکا بر سینمای این کشور، به بررسی این موضوع بپردازد. این نفوذ البته فقط به سینما محدود نشده است و بسیاری از برنامههای پرمخاطب تلویزیونی و همچنین مستندها و مسابقات تلویزیونی و حتی برنامههای آشپزی را هم شامل میشود که نشان میدهد رسانه چه جایگاهی از منظر نهادهای بالادستی در آمریکا دارد. شرح جزئیات دخالت این نهادها در روند ساخت فیلمهای سینمایی و برنامهها و مسابقههای تلویزیونی و نوع نگاه آنها به موضوعات مختلف و تلاشی که آنها در ارائه تصویری مطلوب از فعالیتهای این نهادها و همچنین تصمیمات دولت آمریکا دارند، یک دوره کامل شناخت تفکر «آمریکایی» و «استکباری» درباره همه موضوعات از جمله هنر و سینماست.
فصل دوم کتاب به طور مفصل با استناد به مدارک منتشره نشان میدهد سیا چگونه با بهرهگیری از محبوبیت ستارههای سینما، نگاه جامعه جهانی را نسبت به فعالیتهای جاسوسی خود تغییر میدهد. در بخشی از این فصل آمده است: «تعداد زیادی از ستارهها، به طور رسمی از دفتر سیا در لانگلی بازدید کردند. از میان آنها میتوان به رابرت دنیرو، تام کروز، دین کین، دن اکروید، ویل اسمیت، پایپر پرابو، پاتریک استوارت، کوین و مایکل بیکن، کلر دینز، مایک میرو و برایان کرانستون اشاره کرد. جرج کلونی و آنجلینا جولی نیز در فیلمهایی با سازمان سیا همکاری کردهاند... در مصاحبهای درباره فیلم ضد ایرانی آرگو، بنافلک به شوخی میگوید: «به گمان ما احتمالا هالیوود پر است از عوامل سیا که ما آنها را نمیشناسیم و من از اینکه بفهمم این موضوع همهگیر است، شگفتزده نمیشوم».
این کتاب ما را با جریانی قدرتمند از نهادهای نظامی و امنیتی در پس پرده هالیوود آشنا میکند که به عنوان ناظرانی قدرتمند به تطبیق محصولات نمایشی و هنری با الزامات امنیت ملی آمریکا میپردازند تا در خروجی هالیوود و شبکههای تلویزیونی، تصویری شکل بگیرد که آمریکا و آمریکاییها را منجی بشریت معرفی کرده و توجیهگر جنایات و حملات واشنگتن علیه سایر ملتها و کشورها باشد.
بیشک خواندن این کتاب، اهالی سینما و برنامهسازان تلویزیونی ایران را متوجه تصور اشتباه رایج در رابطه با آزادی عمل هنرمندان آمریکایی در ارائه هر نوع تصویری از موضوعات مرتبط با جامعه خود و دیگر جوامع جهان خواهد کرد.
ارسال به دوستان
جامعه آمریکا بازنده همکاری 100 ساله دستگاه نظامی این کشور با هالیوود است
سینما؛ کسبوکار پنتاگون
شروین طاهری: ماشینهای تبلیغاتی اغلب با چشم غیرمسلح قابل رؤیت نیستند اما اختفای یک دستگاه سرگرمیساز از نوع نظامیاش درست جلوی چشم من و شما انجام میگیرد. در نتیجه مدتهاست که با منظره همکاری هالیوود و پنتاگون آشنا هستیم. یک رابطه برنده- برنده بین هالیوود و پنتاگون، از جنس «بهرهبرداری متقابل» با هدف توجیه جنگافروزی برای تودههای مردم. این وسط بازنده کیست؟ خود مخاطب، یعنی همان تودههای مردم یا جامعه آمریکا.
این خیمهشببازی خونین تاریخ مدونی به قدمت 100 سال دارد. سینمای هالیگونی (هالیوود+پنتاگون) امروز در واقع از ربع قرن پیش از تاسیس پنتاگون در محل ساختمان پنجگوش عظیم فعلی وزارت دفاع آمریکا در ساحل جنوبی رود پوتوماک در قلب واشنگتندیسی به طور رسمی کلید خورد. سال 1917 در آخرین سال جنگ اول جهانی، زمانی که «وودرو ویلسون» رئیسجمهور وقت ایالات متحده با وسوسه راکفلرها به فکر اعلان جنگ به آلمان افتاد، افکار عمومی آمریکا بشدت در قبال جنگ اروپایی پسرعموهای آنگلوساکسونشان در آن سوی اقیانوس اطلس با ژرمنها خنثی بود. سرانجام بهانه ورود آمریکا به جنگ اول جهانی با انهدام کشتی مسافری انگلیسی «لوسیتانیا» جور شد اما هنوز ویلسون راه درازی تا مجاب کردن افکار عمومی داشت. بنابراین 11 روز پس از اعلان جنگ واشنگتن به برلین به نفع لندن، ویلسون کمیتهای تحت عنوان «اطلاعات عمومی» یا سیپیای را تشکیل داد. دولت ایالات متحده این کمیته را به تقلید از اتاق جنگ روانی بریتانیا راه انداخته بود که شاخصترین اثرش افسانه کارآگاه خیالی «شرلوک هلمز» بود. سیپیآی، یک آژانس دولتی مستقل بود که بر طبل حمایت از جنگ میکوبید. از همان ابتدا سینما زمین اصلی بازی تبلیغات جنگی آمریکاییها محسوب میشد. نامهای از ویلیام بردی- که بعدتر به ریاست موسسه ملی صنعت تصویر متحرک (موشن پیکچر) رسید- به ویلسون در دست است که در همان سال نوشته بود: «تصویر متحرک (که بعدها سینما نام گرفت) میتواند قشنگترین سیستم برای پراکندن پروپاگاندای ملی باشد با هزینهای ناچیز یا رایگان».
آنچه امروز ژانر سینمای سرگرمیساز نظامی خوانده میشود، از همین نقطه آغاز شد که تا امروز بنا به برآورد تارنمای اسپای کالچر (فرهنگ جاسوسی) به ساخت دستکم 410 فیلم با اسپانسرینگ مستقیم دستگاه نظامی آمریکا منتهی شده است.
البته در ابتدای راه در عصر سینمای صامت با قابهای فیلمبرداری محدود و ثابت، یک دهه طول کشید تا این ژانر قوام یابد. سال 1927 فیلم صامت «بالها» با موضوع ۲ خلبان جنگی عاشق و معشوق و به لطف صحنههایی واقعی از پرواز هواپیماهای جنگی ملخدار که صحنههای نبرد «سن میشل» در جنگ اول جهانی را بازتاب میداد، مخاطبانی انبوه پیدا کرد. این فیلم با کمک نیروی هوایی آمریکا در پایگاه «سن آنتونیو» ساخته شد؛ فیلمی که جایزه بهترین تصویربرداری را برد؛ بهترین تصویربرداری از پیوند زناشویی ابدی نظامیان آمریکایی با لعبت سینما.
در جنگ دوم جهانی باز هم رئیسجمهور وقت ایالات متحده، فرانکلین روزولت برای اعلان جنگ به آلمان نازی به نفع بریتانیا و متفقین به دنبال تهییج افکار عمومی آمریکا بود که اتفاقا تمایلاتی شبهفاشیستی پیدا کرده بودند. او در سال 1942 با تاسیس «دفتر اطلاعات جنگ» یا «اووی» (OWI) سعی کرد موفقیت سلفش وودرو ویلسون در جنگ اول جهانی را تکرار کند. مثل قبل، سینما رسانه ارشد این دفتر نسبت به روزنامهها و رادیو بود. دفتر موشن پیکچر یا «بیامپی»، یکی از چندین دفتر فیلمسازی فعال در اووی، فعالترین نقش را برای بسیج و هماهنگی همه استودیوهای فیلمسازی هالیوود در جهت سینمای تبلیغات جنگی بازی کرد. بدین ترتیب برای نخستینبار نظامیان آمریکایی از طریق بیامپی امکان یافتند به طور مستقیم هالیوود را کنترل کنند. نتیجه توفانی بود؛ از میان 1700 فیلم که از 1942 تا پایان جنگ (1945) توسط هالیوود ساخته شد، اووی در 500 تای آنها دست داشت: فیلمهایی کلاسیک مثل کازابلانکا، آقای مینیور و زنگها برای که به صدا در میآید، شاخصترین آثار این دوره بود. البته این دوره توفانی سینمای جنگی آمریکا یک محصول جنگی دیگر هم داشت؛ پنتاگون یا مقر معروف وزارت دفاع که در 1943 در ساحل شرقی تاسیس شد و مثل همتای مشهورترش هالیوود در ساحل غربی(کالیفرنیا) نمادی پنجگوش داشت. با این روند، ژانر سرگرمیسازی نظامی طی 55 سال بعد از آن به مرحلهای رسید که بسیاری از فیلمهای مورد حمایت پنتاگون، عاشقانهها یا کمدیهای بودند که حتی یک گلوله در آنها شلیک نمیشد. با این حال جنگ به مرگبارترین و غیرانسانیترین شکل ممکنش، کسبوکار مشترک اصلی اووی و هالیوود باقی ماند.
سال 1989 این همکاری تنگاتنگتر هم شد. در آخرین سال ریاستجمهوری رونالد ریگان، هنرپیشه سابق سینما، دستگاه دفاعی ایالات متحده (DOD) در راس پنتاگون این امکان را یافت که به واسطه دفتر ارتباطی هالیوود به ریاست «فیل استراب» مستقیما بر روند تولید و کارگردانی فیلمهای سینمایی نظارت و حتی دخالت کند. این دفتر روابط گستردهای با هالیوود از قرض دادن ادوات و تجهیزات نظامی به شرکتهای فیلمسازی گرفته تا بررسی فیلمنامهها برقرار کرد. حتی این شعار توسط پنتاگون تبلیغ شد که دستگاه نظامی آمریکایی به خود میبالد که در تمام فیلمهای ساخته شده در آمریکا سهیم است؛ یا با پول یا تجهیزات و خدمات نظامی.
اولین محصول بزرگ عصر جدید سینمای هالیگونی فیلم «تاپ گان» با بازی تام کروز و به تهیهکنندگی «جری برکهایمر» بود که به طور کامل توسط وزارت دفاع آمریکا حمایت مالی و تجهیزاتی شد. با این اثر سینمای جنگی آمریکا که پس از جنگ ویتنام رو به افول بود، به همراه آرم پنتاگون در افکار عمومی احیا شد. طی ۳ دهه اخیر، پنتاگون تبدیل به حامی مالی و معنوی اصلی هالیوود شد و طبق برخی برآوردها از زمان تاسیس دفتر ارتباطی هالیوود در وزارت دفاع، یک درصد میانگین کل بودجه نظامی مصوب آمریکا در کنگره تاکنون خرج پروژههای سینمایی شده است؛ رقمی در حدود 120 میلیارد دلار.
دخالت نظامیان در هالیوود بیحد و مرز است و بارها افشاگریهایی در این باره انجام شده است، از جمله مقاله سال 2011 «دیوید سیروتا» در واشنگتنپست که پنتاگون را متهم کرد تقریبا هیچ فیلمنامهای در هالیوود از دایره نظارتش بیرون نمیماند و این موضوع بحثهایی جدی را درباره آزادی بیان در سینمای آمریکا به وجود آورده است.
ارسال به دوستان
عشقولانههای جلف هالیوود و پنتاگون
تام سکر*: قایقهای تفریحی، موقعیتهای ناموسی (ادیپی) و لباس شلوارهای تابستانی در یک جزیره برهوت، محتوای یک جفت فیلم جدید اشمالتزی- تعریف هالیوودی از ملودرام آبکی و عشقولانه- با مرحمت وزارت دفاع ایالات متحده را تشکیل میدهند؛ هدیه کریسمسی که همهمان بدون آن هم میتوانیم سر کنیم.
میدانید که چه میگویم. نیمی از عمر خود را در انتظار ارتش آمریکا برای کمک به ساختن یک کمدی رمانتیک احساسی با مضمون کریسمس میگذرانید و بعد به یکباره 2 تا فیلم اینجوری با هم میآیند: یواساس کریسمس از [شرکت] هالمارک و عملیات پرتاب کریسمس از نتفلیکس.
هیچکدام این فیلمها نمیتوانست بدون پشتیبانی نظامی ساخته شود. تقریبا نیمی از فیلم یواساس (ناوگان آمریکایی) کریسمس در یک ناو هواپیمابر اتفاق میافتد و صحنهها با مجوز نیروی دریایی ایالات متحده در داخل کشتی جنگی کارولینای شمالی و ناو نظامی یواساس یورک تاون فیلمبرداری شدهاند. داستان عملیات پرتاب کریسمس نیز حول پایگاه نیروی هوایی اندرسن در جزیره گوام در اقیانوس آرام غربی میچرخد؛ با اجازه دسترسی کامل توسط نیروی هوایی ایالات متحده.
حمایت این رام کام (رومانتیک کمدی)های کریسمس محور، انتخاب عجیبی از سوی دفاتر رابط سرگرمی پنتاگون محسوب میشود. بالاخره هیچ یک از این ۲ فیلم جنگ یا خشونت را به تصویر نمیکشد اما اگر این هدیهها را باز کنیم، آنچه در زیر کاغذ و روبانهای جذاب و براق مییابیم فقط ناامیدی از همان هدیه ۳ سال پیش نیست بلکه اضطرابی آزاردهنده و حس خیانت است همراه با یک مورد ناخوشایند دیگر. با این حال نمیتوانیم به همین سادگی فیلمهای کریسمس ناو آمریکایی و عملیات پرتاب کریسمس را به کس دیگری پیشکش کنیم و گناه انتخابهای بد دیگران را بشوییم.
* هالمارک، پنتاگون و کبکی روی درخت گلابی
هضم کردن اینکه چرا یک غول سینمایی مثل هالمارک باید دلش بخواهد با دم و دستگاه دفاعی آمریکا کار کند، دشوار است اما این رابطه حداقل به یک دهه قبل برمیگردد. صدها صفحه گزارش دفاتر هالیوود نیروهای مسلح آمریکا بویژه ارتش، جزئیات همکاریهای متعدد با هالمارک از سال 2010 را نشان میدهد؛ از پیامهای ویدئویی حقنهکننده و اشکآور روز مادر که پسران و دختران اعزامی (ارتش) فرستادهاند تا شوهای واقعی حقنهکننده اما دلگرمیبخش با مضمون سگهای نظامی. در یک تقلای دیگر شاهد بودیم که آنها روز کهنهسرباز سال 2015 را با یک فیلم ویژه گرامی داشتند که در آن یک دریافتکننده نشان افتخار کنگره در تقاطع بزرگراه مورد تقدیر قرار گرفت.
حمایت تشکیلاتی از اینجور تولیدات به دپارتمان دفاعی آمریکا (DOD) کمک میکند که هم هوادارانش را ارتقا دهد و هم سهامش را در بازار یعنی چیزهایی که برای هر دغدغهمند سرگرمی رسانهای حیاتی هستند.
چنانکه یکی از گزارشهای ارتش در رابطه با حمایت از دومین نمایشگاه سالانه جوایز سگ قهرمان، اذعان دارد: «با پخش در کانال هالمارک، نمایش خدمت در ارتش در قالب نیروی اقدام قاطع آمریکا به مخاطبی دست یافت که بعید بود به طور معمول به آن برسد». البته گزارش روشن نمیکند که چطور یک سگ نژاد گلدن ریتریور (جوینده طلایی) میتواند عضوی از نیروی اقدام قاطع آمریکا باشد.
نکته اینجاست: در حالی که [کاراکترهای سینمایی] «مردی از فولاد» و «تبدیلشوندگان» (ترانسفورمرز) به عنوان آگهیهای استخدامی جلب توجهکننده پسران و مردان عمل میکنند تا برای جنس مخالف خودنمایی کنند، پنتاگون مجبور است چیزی به جز این پرفروشها را هم که بیگانگان خوب را با کمک اف35ها و گارد ملی در نبرد با بیگانگان بد تصویر میکنند، بیازماید.
به همین منوال، اندک فیلمها و نمایشهای تلویزیونی هستند که با دستاویز قرار دادن زنان، از مؤلفههای داستانی لازم برای ارتقای ارتش به عنوان راهحلی برای همه مشکلات برخوردار باشند. پیچ پرفکت 3 و کاپیتان مارول جزو بدترین فیلمهای کریسمس هستند که تاکنون دیدهاید.
* یواساس کریسمس: تمرینی برای دندانقروچه و...
هر دوی این فیلمها بر اساس سنتهای زندگی واقعی ارتشیها ساخته شدهاند؛ یواساس کریسمس مناظر خود را محدود به برنامه سفر دریایی تایگر برای ناوگان ایالات متحده کرده که در آن خانوادههای نیروهای در حال خدمت، با ناوگان سفر کنند.
پیشتر هدف این برنامه عموما غیرنظامیان بودند و زنان فقط در صورت حضور سایر زنان روی عرشه میتوانستند در آن شرکت کنند. سال 1990 یک مقاله لسآنجلستایمز در تبلیغ این برنامه آورد: «این چه کشتی تفریحی بدون متصدی کافه، بندهای موسیقی، سرگرمی، پیشخدمت، فروشگاههای لوکس، غذاهای آنچنانی و بوفههای نیمهشبی و بدون حضور زنان است؟»
زیرمجموعههای همجنسگرا (نظامیان آمریکایی) به کنار، این برنامه اقدامی برای تقویت روحیه است تا ملوانان در حال خدمت بتوانند مدتی را با خانواده خود بگذرانند و علاوه بر بازخورد مثبت روابط عمومی، خانوادههای آنها مورد حمایت قرار گیرند. در دستورالعملهای منتشرشده توسط نیروی دریایی ایالات متحده مشخص شده که چه چیزی را باید همراه داشته باشید و مهمتر اینکه چه چیزی را نباید در یک سفر دریایی تایگر با خود برد؛ از جمله موارد ممنوع «اسلحه از هر نوع» همچنین الکل، داروهای غیرقانونی و «لباس ناپسند» است. در یواساس کریسمس، یک روزنامهنگار زن جوان شاغل در یک روزنامه محلی که روی ماجرای رسوایی بانکی کار میکند، خسته شده و دنبال یک موضوع کماهمیتتر است. او از دبیر سرویسش میخواهد مجوز رفتن به سفر دریایی تفریحی تایگر روی ناو نظامی را بگیرد تا بتواند اوغات خوشی را با خواهرش که خلبان نیروی دریایی است، بگذراند. در کنارش هم دنبال فضایی است تا در آن یک داستان رمانتیک بنویسد که خوشبختانه سوژه را روی عرشه پیدا میکند. در جریان سفر ناخدای کشتی هر کاری از دستش برمی آید انجام میدهد تا پسرش را که او هم یک خلبان است وادارد با این روزنامهنگار جوان آشنا شود. این ۲ در جریان واکاوی رابطه عاطفی یکی از خلبانان نیروی دریایی مربوط به دوره جنگ ویتنام به هم نزدیک میشوند و آن وقت است که به شکل خسته کنندهای درمییابیم پدر فوت شده روزنامهنگار جوان هم خلبان نیروی دریایی بوده است.
* تخته کردن در دموکراسی
«عملیات پرتاب کریسمس» به نوبه خود نتیجه توجه پنتاگون به اهمیت رشد روزافزون سهم سرویس نتفلیکس در هالیوود است.
همانند دیگر فیلم بد کریسمسی، این فیلم هم داستان یک زن جوان را روایت میکند که عاشق یک افسر ارتشی میشود که بیشتر به روابط عاطفی و فعالیتهای سال نوی مسیحی علاقهمند است تا آتش گشودن. تمام پیام مزخرف فیلم این است که پنتاگون تحت هیچ شرایطی حتی اگر یک نماینده زن کنگره پایش را در یک کفش کند، پایگاهش در غربیترین سرحدات آمریکا یعنی در جزیره مستعمراتی گوآم (وسط اقیانوس آرام) را نخواهد بست، چون این پایگاه اهمیتی ژئواستراتژیک برای منافع آمریکا در رقابت با چین دارد. نام فیلم از یک عملیات واقعی امدادرسانی گرفته شده که در آن آمریکاییها با استفاده از پایگاه اندرسون در گوآم به اهالی جزایر میکرونزی اقیانوس آرام غذا، تجهیزات و دارو رسانده بودند و از دهه 1950 عملیات پرتاب کریسمس هر سال به شکل نمادین توسط سربازانی با لباس بابانوئل تکرار میشود.
سرهنگ دوم «گلن رابرتز» رئیس بخش رسانه سرگرمی پنتاگون نیز به مناسبت اکران این فیلم یادی هم از اسلاف خود، «فیل استراب» و «دیوید اوانز» کرده که باب همکاری سینمایی با بسیاری از استودیوهای هالیوود را گشودند.
پیام دوگانه فیلم چنین است: نخست، هر اقدامی برای بستن پایگاههای نظامی آمریکا در گوشه و کنار جهان اقدامی شیطانی است و دوم، اگر دم و دستگاه نظامی آمریکا توسط سیاستمداران منتخب تهدید شود، همان بهتر که در دموکراسی را تخته کنیم.
* مسلحسازی روح کریسمس
سخت است بگوییم کدام یک از این ۲ فیلم بدترند، چه در قالب سرگرمی یا تبلیغات. عملیات پرتاب کریسمس با باز کردن پایگاههای نظامی و مسلحسازی کریسمس با یک پایان مسلحانه، دست و دلبازی پنتاگون را به غایت میرساند. این فیلم در عین حال به طور اغراقشدهای سعی در اطمینانبخشی به مخاطبانش دارد که یک سنت از پول مالیاتدهندگان (آمریکایی) هم خرج بومیان نخواهد شد، مگر اینکه آنها تعصبات استعماریشان را حفظ کرده باشند.
در همین حال در یواساس کریسمس، داستان چنین القا میکند که اگر شما یک خانم جوان در جستوجوی عشق باشید پس لاجرم باید به استخدام نیروی دریایی ایالات متحده درآیید. هالیوود با کمک قابلتوجهی از سوی پنتاگون به ما حق انتخاب میدهد تا از بین شیطان و آبی بیکران دریا، یکی را برگزینیم.
*روزنامهنگار و محقق ساکن بریتانیا، نویسنده کتاب سینمای امنیت ملی و گرداننده تارنمای اسپای کالچر
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|