|
ارسال به دوستان
دکتر مجتبی نوروزی در گفتوگو با «وطن امروز» با اشاره به سیاستهای ایالات متحده در قبال افغانستان مطرح کرد
طالبان، مهمترین ابزار آمریکا در افغانستان
بازنماییهای رسانهای درباره قدرت طالبان در افغانستان چقدر صحت دارد؟
محمدحسین معصومزاده*: طی روزهای گذشته خبری در شبکههای اجتماعی دست به دست شد که خبر از احتمال سقوط مزارشریف توسط طالبان میداد. بسیاری از دیدن این خبر شوکه شدند. پیش از آن نیز در خبرها آمده بود که طالبان توانسته است در ۴ ولایت شمالی قندوز، بلخ، بغلان و فاریاب تعدادی از ولسوالیها (شهرستانها) را به تصرف خود در بیاورد. پیش از این نیز مطرح شده بود که از اول سال شمسی تاکنون طالبان موفق به تصرف بیش از 70 ولسوالی شده است. همین امر به اعلام بسیج عمومی توسط عطامحمدنور، والی سابق بلخ و از مجاهدان نامدار افغانستان انجامید. وی با اشاره به افزایش ناامنیها در افغانستان اظهار داشت که تمایل دارد با مارشال عبدالرشید دوستم و محمد محقق از رهبران ازبک و هزاره افغانستانی، بر اساس یک توافق و سیاست روشن برای دفاع از افغانستان تلاش کند. بتازگی نیز مارشال دوستم در خط درگیری با طالبان در ولایتهای شمالی افغانستان حضور یافته است. دوستم با اشاره به تشدید حملات طالبان گفته است: اکنون وقت یکی شدن، همدست شدن و ایستادن در برابر دشمن مشترک است. به تبع ناامنیهای اخیر توسط طالبان، پدیده بسیج مردمی نیز بتازگی در مناطق شمالی شکل گرفته است. وزارت دفاع افغانستان با انتشار تصاویری اعلام کرد مردم در ولایتهای پروان، تخار، بدخشان، جوزجان، بغلان، فاریاب، قندوز، سرپل و بادغیس بسیج و مسلح شدهاند تا در کنار نیروهای امنیتی با طالبان بجنگند. «فواد امان» معاون سخنگوی وزارت دفاع افغانستان گفت مردم بهطور خودجوش آمدهاند، مسلح شدهاند و در کنار نیروهای افغان با طالبان میجنگند. در کنار این، دولت افغانستان نیز وعده داده است تا هر چه در توان دارد برای تسلیح این نیروها بگذارد. وزارت دفاع افغانستان بر این باور است که بسیج و مسلحسازی مردم در کنار نیروهای امنیتی در برابر طالبان در تامین امنیت تاثیر قابل ملاحظهای دارد. اما قدرت طالبان چقدر است؟ آیا توانایی پیروزی بر دولت مستقر را دارد یا خیر؟ چه مقدار از سرزمین افغانستان در اختیار طالبان است؟ چرا با وجود اینکه پایگاه سنتی طالبان در جنوب افغانستان بوده است ولی حملات پرشماری را در شمال این کشور رقم زده است؟ نقش کشورهای مختلف منطقهای و فرامنطقهای و همچنین موضع آنان در این باره چیست؟ این سوالات و سوالاتی از این دست در مدت اخیر به انحای گوناگونی مطرح شده است که در ادامه سعی شده به تعدادی از آنها پاسخ داده شود. طالبان از زمان مذاکره با آمریکاییها و رسیدن به توافق در دوحه و پس از آن شروع مذاکرات بینالافغانی راهبرد دوگانهای را در پیش گرفته است. از یک طرف تا قبل از نشست استانبول که یک طرف گفتوگو قرار داشت با آمریکاییها و هیات مذاکرهکننده از جانب حکومت افغانستان مذاکره میکرد و از طرف دیگر به پیشرویهای زمینی در خاک افغانستان ادامه میداد و هدف اصلی خود را ضربه زدن به نیروهای اردوی ملی دولت افغانستان قرار داده بود. بر اساس توافقی که طالبان با آمریکاییها در بهمنماه سال 1398 و در دوران ریاستجمهوری ترامپ به امضا رساند، مقرر شده بود نیروهای ایالات متحده طی 14 ماه-یعنی تا اردیبهشت امسال- از افغانستان خارج شوند. با اینکه در آن زمان هم عمل به این بند از توافقنامه بعید به نظر میرسید، با رویکارآمدن بایدن و با اعلام خود او قرار شد نیروهای آمریکایی تا ۲۰ شهریور امسال خاک افغانستان را ترک کنند. در ۳ ماه اخیر شدت جنگ در داخل افغانستان به میزان کمسابقهای طی چند سال گذشته رسیده است به طوری که هر روز در دهها نقطه این درگیریها پیگیری میشود. همین هم باعث شد در آخرین موضعگیری پنتاگون گفته شود حداقل 650 نیروی آمریکایی در افغانستان باقی میمانند. درباره اتفاقات اخیر با دکتر مجتبی نوروزی، کارشناس مسائل افغانستان و معاون سابق رایزن فرهنگی ایران در کابل به گفتوگو نشستیم تا نظرات وی را جویا شویم.
***
* در برخی اخبار بیان میشود طالبان توانسته از اول سال جاری تاکنون 70 ولسوالی را در افغانستان تصرف کند. آیا این امر نشاندهنده ضعف نیروهای دولتی نسبت به این گروه است؟
باید توجه داشت اینکه گفته میشود طالبان از ابتدای سال 70 ولسوالی را تصرف کرده است، به این معنا نیست که تسلط طالبان بر این 70 ولسوالی تثبیت شده، بلکه این ولسوالیها در رفت و برگشت بین نیروهای دولتی و طالبان قرار داشتهاند. تعداد ولسوالیهایی که در اختیار طالبان قرار دارد و آنان توانستهاند تسلط خود را بر آن مناطق تثبیت کنند، بسیار محدود است.
در این مقطع طالبان ۲ هدف عمده را در راستای هم دنبال میکند؛ یکی، آن جنبه تبلیغاتی است که تلاش دارد به وسیله آن قدرتش را به رخ بکشد و اخبار را تحتالشعاع خود قرار دهد و همچنین میخواهد علاوه بر ایجاد رعب و وحشت در بین مردم و نیروهای امنیتی آنان را نسبت به وضع موجود ناامید کند. لذا اساسا حفظ زمین برای طالبان در مقطع فعلی اهمیت چندانی ندارد.
نکته دوم اینکه طالبان تلاش میکند یک مسیر جنوب به شمال برای خود باز کند، بنابراین سعی میکند در شهرها و ولسوالیهایی که روی آنها تاکید دارد دست به ناامنی و تضعیف نیروهای دولتی بزند که دقیقا سادهترین مسیر دستیابی جنوب به شمال است. از طرف دیگر باید گفت طالبان این بار برخلاف دهه 70 شمسی -که از جنوب عملیاتهایش را شروع کرد و بتدریج و در آخرین نقطه به مزارشریف رسید- تلاش کرد این بار عملیاتهایش را از شمال شروع کند. این امر به این دلیل است که رهبران طالبان احساس میکنند باید این گزاره را که پایگاه اجتماعی طالبان در جنوب و شرق افغانستان است بشکنند و اثبات کنند که در بین مناطق دیگر بویژه مناطق شمالی و همچنین بین سایر اقوام بخصوص برخی جریانهای ازبک پایگاه قدرت دارند. لذا برای طالبان شهر مزارشریف یک نقطه کلیدی است و اگر بتوانند به ولایت بلخ و شهر مزارشریف ضربهای جدی وارد کنند، برایشان یک پیروزی تبلیغاتی قابل توجه است؛ به دلیل اینکه سختترین عملیاتشان زمانی که دهه 90 در افغانستان به حکومت رسیدند، در شمال و در شهر مزارشریف بود که تلفات گستردهای در آنجا دادند. اما با توجه به بسیج مردمیای که آنجا رخ داده و همبستگیای که بین نیروهای امنیتی دولت، سران مجاهدان و مردم منطقه ایجاد شده است، احساس میشود امکان دسترسی طالبان به شهر مزارشریف بسیار ضعیف شده است. احتمال دارد این گروه حتی بزودی مناطقی را هم که در ولایت بلخ و برخی ولایات دیگر شمال به دست آورده، از دست بدهد و مجبور شود عقبنشینی گستردهای داشته باشد.
* عملکرد دولت افغانستان و نیروهای امنیتی این کشور را در تأمین امنیت و مدیریت این بحران چگونه ارزیابی میکنید؟ چرا در ماههای اخیر نقاط آسیبپذیری بیشتر شده است؟
برای پاسخ به این سوال باید قبل از هر چیز سنت حکمرانی در افغانستان را مرور کنیم. افغانستان به دلیل جغرافیای خاص و کوهستانی خود، همیشه به گونهای اداره شده که دولتها، شهرهای مهم و نقاط استراتژیک را کنترل میکردند و تنها به تنظیم رابطه با حکمرانان یا قدرتمندان محلی اکتفا و از آنان برای کنترل مناطق دوردست استفاده میکردند. هر گاه در طول تاریخ، حکمرانان افغانستان تلاش کردند بیش از حد به تمرکزگرایی رو آورند و قدرت دولت مرکزی را به نقاط دوردست توسعه دهند، با موانع و مشکلات فراوانی روبهرو شدند. لذا میبینیم الان هم مناطقی که طالبان در آنها قدرتنمایی میکند از این دست مناطق است. اساسا امکان استقرار نیروهای نظامی متمرکز ارتش ملی افغانستان در آنجا ضعیف است و هزینههای بالایی دارد. دولت در چند ماه گذشته تلاش کرده با تکیه بر برخی نیروهای محلی، امنیت را در این مناطق حاکم کند که هنوز هماهنگی لازم در مناطق مذکور ایجاد نشده است که به نظر میرسد طالبان از این ضعف به نفع خود استفاده کرد. نکتهای که باید به آن توجه داشت اینکه آمریکاییها بعد از حضور و استقرار در افغانستان تلاش کردند قدرت فرماندهان مجاهدان را که هر کدام در مناطق خودشان دارای یک نوع قدرتی بودند و امکان کنترل آن مناطق را داشتند و امنیت نسبی را برقرار میکردند، به نام جنگسالار و به نام قانونمند کردن گروههای مسلح غیرمسؤول، کاهش دهند و آنان را از گردونه حکمرانی حذف کنند. همین امر امروز تبدیل به پاشنه آشیل دولت افغانستان شده است. با توجه به بسیج محلیای که از طرف مردم صورت گرفته و احساس خطری که سیاستمداران در دولت مرکزی کردند، به مرور این هماهنگی اتفاق خواهد افتاد و با بسیج این نیروها، سد محکمی در برابر طالبان ایجاد میشود و از سرعت تصرفات کاسته خواهد شد و بازگشت نیروهای امنیتی دولتی با هماهنگی نیروهای مردمی محلی به مناطق از دست رفته دوباره برقرار خواهد شد؛ روندی که طی چند روز گذشته نیز شاهد آن بودیم.
* موضع کشورهای خارجی بویژه ایالاتمتحده، پاکستان، چین و سعودی درباره بحران اخیر افغانستان چگونه است و چه اقداماتی را در این زمینه انجام دادهاند؟
آمریکاییها مهمترین بازیگر خارجی عرصه افغانستان طی ۲ دهه گذشته بودند که حضور نظامی گسترده و حضور دولتی قابل توجه داشتند و همچنین کمکهای بسیاری را به سمت دولت افغانستان سرازیر کردند اما درباره نیت و هدفشان از همان ابتدا شکهایی وجود داشت که آیا آنها صرفا به خاطر به دست آوردن اهداف امنیتی خود داخل افغانستان هستند یا به شعارهایی که درباره آزادی بیان، آزادی زنان، توسعه افغانستان و مسائل اینچنینی میدهند پایبندند. اتفاقات و جریانهای یکی، دو سال اخیر به خوبی ثابت کرد که مساله افغانستان برای آمریکاییها تنها از زاویه منافع ملیشان قابل بحث و بررسی بود. آنان ابتدا نگاهشان این بود که دیگر هیچگاه این جغرافیا محلی برای ضربه زدن به منافعشان چه در داخل و چه در خارج کشورشان نباشد، لذا تلاش کردند دولت مرکزی متمرکز قوی در افغانستان روی کار آورند. از ابتدا با توجه به مسیری که انتخاب کرده بودند مشخص بود این مسیر، مسیر درستی نیست و منتج به نتیجه لازم نخواهد شد. با روی کار آمدن ترامپ، سیاست آمریکاییها تغییر کرد. آنها تلاش کردند بازیگر دیگری را در افغانستان حاکم کنند که این بازیگر طالبان بود؛ البته با اخذ تضمینهای لازم از طالبان که بتواند منافع آمریکا را در افغانستان و منطقه تامین کند. طالبان این تضمینها را به آمریکاییها داد و در نتیجه جنگ فعلی، جنگ طالبان با حمایت ایالاتمتحده علیه دولت و مردم افغانستان است؛ دولتی که تا چندی پیش مورد حمایت ایالاتمتحده بود ولی در 3-2 سال گذشته بیش از هر بازیگر دیگری از سمت آمریکاییها به مشروعیتش خدشه وارد شد. علاوه بر این هدف دیگر آمریکا کنترل قدرتها و بازیگران منطقهای بویژه ایران، چین و روسیه بود. در قدم اول تلاش کرد با حضور مستقیم در خاک افغانستان این ۳ کشور را کنترل کند اما امروز به نظر میرسد برنامه درگیرسازی این ۳ کشور در فضای امنیتی اطرافشان مورد هدف آمریکاییها باشد. در این مسیر پاکستانیها و سعودیها هم همراه هستند و یک هماهنگی نسبی بین آنان وجود دارد. شما میبینید منازعاتی که طی دهههای گذشته در مناطق شرقی و جنوبی افغانستان بوده به مناطق غربی و شمالی افغانستان کشیده شده است؛ یعنی مناطقی که میتواند خطری مستقیم برای امنیت ایران، روسیه و در نهایت چین باشد. در این مسیر طالبان تبدیل به مهمترین ابزار آمریکاییها شد. برای پاکستان همواره درباره افغانستان چند اصل مهم بوده است؛ یکی روی کار نیامدن دولت مرکزی مقتدری که بتواند ادعاهای ارضی و مرزی افغانستان نسبت به پاکستان بویژه نسبت به مرز دیورند را مجددا احیا کند. دوم جلوگیری از امکان و توسعه حضور هندیها به عنوان رقیب اصلی پاکستان در افغانستان است. به نظر میرسد احیای دوباره طالبان در این وضعیت برای پاکستانیها تامینکننده تمام این منافع مخصوصا در راستای محدود کردن هندیها در افغانستان است، لذا این وضعیت برایشان بهترین گزینه است و دور شدن منازعه از مرزهای آنان همواره برایشان یک آرزو بوده که برآورده شدن این آرزو با کشیده شدن دامنه نزاع به مناطق شمالی، مرکزی و غربی افغانستان در حال تحقق است. برای چینیها هم در داخل افغانستان ۲ مساله همواره حائز اهمیت بوده است؛ یکی منافع اقتصادیشان که آن هم در ۲ سطح قابل تعریف است، یکی دسترسی به منابع معدنی افغانستان و دیگری امکان سرمایهگذاری روی این منابع بویژه معدن مس عینک. دوم بحث ترانزیت است که اگر چین بتواند مسیر «یک کمربند، یک جاده» را -که در نظر دارد بخشی از آن را از داخل خاک افغانستان عبور دهد- احیا کند، به منافع اقتصادی، امنیتی و فرهنگی بسیاری دست خواهد یافت. چینیها تلاش کردند هیچگاه به صورت مستقیم درگیر مسائل امنیتی داخل افغانستان نشوند. با این حال آمریکاییها تلاش بسیاری میکنند تا چین را وارد این بازی و منازعه کنند. چینیها همواره سعی کردهاند این مساله را از طریق متحد استراتژیک خود یعنی پاکستانیها برطرف کنند که البته گاهی تعارض منافعی بین پاکستان و چین نیز در این زمینه وجود داشته ولی چینیها همواره تلاش کردهاند این تعارض منافع را مدیریت کنند. امروز بیش از هر زمان دیگری با این جریاناتی که پیش آمده، منافع چینیها در خطر است. آنچه اما برای سعودیها بیش از هر چیز در شرایط فعلی افغانستان اهمیت دارد، درگیر کردن جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهمترین رقیب منطقهای خود در منازعات داخلی افغانستان و همچنین توسعه تفکر وهابیت در بین اهل سنت افغانستان است؛ هدف دوم را به طور جدی طی 40 سال گذشته همواره به شکل نرم و آرام دنبال کردهاند. سعودیها از طریق حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم از طالبان و گروههای دیگر که میتوانند امنیت را در افغانستان به مخاطره اندازند، تلاش دارند جمهوری اسلامی ایران را درگیر منازعهای کنند که قدرتش تحتالشعاع قرار گیرد. به نظر میرسد سعودیها بیش از هر چیزی به دنبال این ۲ هدف عمده هستند و شرایط فعلی برایشان شرایط مطلوبی است که میتواند تامینکننده اهدافشان باشد.
* موضع اصولی جمهوری اسلامی ایران درباره این اتفاقات چیست؟
جمهوری اسلامی ایران طی سالهای گذشته همواره از تقویت دولت مرکزی افغانستان و توسعه مشروعیت این دولت حمایت کرده است. برای ایران هیچ چیز به اندازه توسعه صلح، ثبات و استقلال افغانستان نمیتواند تامینکننده منافع ملیاش باشد، لذا همواره سیاستهای جمهوری اسلامی در این راستا قابل توجیه بوده است. حتی ارتباطاتی که با گروه طالبان برقرار شد، در همین راستا و در جهت کنترل و تشویق این گروه به وارد شدن به پروسه مذاکرات صلح با دولت مرکزی افغانستان بود. تنها دولتی که طی سالهای اخیر همواره اعلام کرده هر مذاکرهای باید با محوریت دولت مرکزی افغانستان صورت گیرد و هر کسی که در افغانستان روی کار بیاید باید امنیت و آزادی مردم افغانستان را تضمین کند و هیچ قدرتی که با تصرف نظامی در این کشور روی کار بیاید مورد تاییدش نیست، جمهوری اسلامی ایران است. ایران همواره تلاش کرده از دولت مرکزی افغانستان حمایت کند و در حد مشاوره و توصیه، تجربیات خود را در اختیار دولت مرکزی افغانستان قرار دهد. همچنین همیشه از مردم افغانستان در سطوح گوناگون حمایت کرده است. به نظر میرسد این مهمترین سیاست اصولی است که جمهوری اسلامی ایران طی 20 سال گذشته مدنظر داشته است.
ارسال به دوستان
ملاحظات سیاسی - امنیتی جمهوری اسلامی ایران در فضای ملتهب افغانستان
رضا عدالتیپور*: طی 2 ماه گذشته افغانستان تحت تاثیر آغاز «عملیاتهای بهاره» طالبان و خلأ امنیتی ناشی از ضعف دولت مرکزی، صحنه تحولات نظامی قابل توجهی بوده است که میتواند آینده ژئوپلیتیک این کشور و در نتیجه روابط امنیتی - سیاسی آن با کشورهای منطقه بویژه همسایگان آن را تحت تاثیر قرار دهد. اگرچه در حال حاضر بیش از نیمی از شهرهای افغانستان در حال دست به دست شدن بین نیروهای نظامی کابل و طالبان است و طالبان بیشتر از 100 شهرستان را در کنترل خود دارد اما این مناطق به لحاظ دامنه جمعیتی و قدرت اقتصادی در زمره شهرهای مهم نیستند. از طرف دیگر ضعف دولت افغانستان در صیانت از مناطق شمالی، جنوبی و شرقی سبب شده تا جنگسالاران قدیمی در قالب فرماندهان قومیتها به بازآفرینی قدرت از دست رفته مبادرت کنند و در قامت دفاع از ولایات در برابر طالبان، عملا مشروعیت سیاسی و حاکمیت امنیتی دولت را تحت تاثیر قرار دهند. از این رو برآورد نهایی درباره اینکه قدرت فائقه در پی منازعات مسلحانه افغانستان کدام جریان خواهد بود دشوار است. در این میان آنچه برای جمهوری اسلامی ایران بدیهی و ضروری مینماید، حفظ مناسبات سیاسی و ارتقای جایگاه امنیتی و دفاعی خود در افغانستان است. فارغ از اینکه روندهای داخلی این کشور به کدام سمت و سو خواهد رفت، جمهوری اسلامی ایران در برخی موارد ملاحظات ثابت و غیرقابل تغییری درباره افغانستان دارد. از طرفی در نتیجه تحولات اخیر، بدیهی است که مقامات تصمیمگیر کشور باید در چارچوب اولویتهای سیاسی، امنیتی و دفاعی تغییر و انعطاف در برخی رویکردهای قبلی را در دستور کار قرار دهند.
* افغانستان باثبات، اولویت همیشگی ایران
بررسی تاریخ روابط ۲ کشور از زمان انقلاب اسلامی ایران حاکی از آن است جمهوری اسلامی ایران همواره بر لزوم برقراری امنیت و ثبات در افغانستان تاکید داشته و امنیت آن را در امتداد امنیت خود دیده است؛ چه اینکه رهبر معظم انقلاب در دیدار با آقای «عبدالله عبدالله» رئیس وقت اجرایی دولت افغانستان در 15دیماه سال1394 با اشاره به سوابق و ظرفیتهای فراوان همکاری ایران و افغانستان خاطرنشان کردند: «جمهوری اسلامی ایران «امنیت، آرامش و پیشرفت افغانستان» را «امنیت و پیشرفت» خود میداند». در کنار این رهنمودها، ضروریات همسایگی مسالمتآمیز، خط مرزی 936 کیلومتری ۲ کشور، جایگاه ژئوپلیتیک افغانستان در مناسبات تجاری و امنیتی آسیا- اروپا و همچنین مولفههای مرتبط با ارزشهای انسانی و اخلاقی ضرورت ثبات در افغانستان را برای جمهوری اسلامی ایران مفروض داشته است. به طور خلاصه میتوان گفت که درهمتنیدگی و غیرقابل تفکیک بودن امنیت ۲ کشور از یکدیگر، اهمیت و ضرورت حفظ گسترش و ارتقای سطح همکاریها و تعاملات همهجانبه در این راستا را نمایان میکند.
* همکاری دفاعی و اشراف بر تروریسم
با توجه به ویژگیهای ژئوپلیتیک و وضعیت سیاسی- اجتماعی افغانستان، روابط خارجی کابل با دیگر کشورها همواره تحت تأثیر مسائل امنیتی قرار داشته؛ صرفنظر از اینکه جریان قالب سیاسی در افغانستان کدام گروه خواهد بود، بدون شک طی سالهای آتی تهدیدات امنیتی از جانب گروههای تروریستی در این کشور علیه جمهوری اسلامی ایران تشدید خواهد شد. از این رو توجه به ارتقای همکاریهای امنیتی با جریانهای قدرتمند افغانستان با در نظر گرفتن برخی ملاحظات دفاعی و منطقهای بسیار حائز اهمیت است. در حال حاضر با استقرار نیروهای مسلح قومی و گروههای افراطی وابسته به داعش در شمال افغانستان از دره فرغانه به عنوان کانون تجمع داعش در آسیای میانه یاد میشود. به نظر میرسد این گروهها با حمایت غرب اقداماتی را علیه ایران، روسیه و چین در دستور کار قرار خواهند داد. این امر ضرورت هوشیاری جمهوری اسلامی ایران و وقوف به ظرفیت تاثیرگذار ایران در تعاملات امنیتی ایران و افغانستان را میطلبد. با این فرض که این تعاملات نباید منجر به تحریک همسایههای شرقی افغانستان و رقبای منطقهای ایران در خلیجفارس شود، چرا که در این صورت روابط شکل گرفته قبلی با برخی گروههای پشتون تحت شعاع قرار گرفته و احتمال عملیاتهای امنیتی و نظامی آنها علیه ایران در مرزهای شرقی تقویت خواهد شد. در بعد دفاعی نیز به رغم تامین تسلیحات و تجهیزات دفاعی نظامی افغانستان از سوی آمریکا، در حال حاضر در حیطه امنیت مرزی و حفاظت از برخی مناطق غربی کابل مقامات دفاعی جمهوری اسلامی ایران میتوانند با پلیس و نیروهای نظامی افغانستان بخشی از نیازهای آن کشور را برطرف کنند و بازاری نیز برای محصولات این صنایع شکل بگیرد.
* روزنامهنگار
ارسال به دوستان
معمای جنگ و صلح افغانستان
رضا عطایی*: تاریخ 40 سال اخیر افغانستان از سویی تداوم صحنه تراژدی جنگ، خشونت، مهاجرت، مواد مخدر و افراط و بنیادگرایی بوده و از سوی دیگر محل تاختوتاز بازیگران منطقهای و بینالمللی. وضعیت آنارشیک فعلی افغانستان که تداوم بحران و ناامنی است از این کشور چهرهای بسیار منفی در عرصه جهانی ساخته و دولت افغانستان نیز در زمره دولتهای شکستخورده محسوب میشود.
آنچه اوضاع این روزهای افغانستان از آن حکایت دارد گویای آن است که این کشور در حال گذار از یک پیچ مهم تاریخی است. گذشته از ظرایف و پیچیدگیهای سیاست و حکومت در افغانستان، قرار گرفتن این کشور در یک موقعیت کاملا استراتژیک، ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک سبب شده است نوشتن تحلیل، طرح سناریو و تحلیل آیندهپژوهی درباره آن بسیار سخت و دشوار باشد.
تحرکات نظامی اخیر طالبان و انجام تصرفات متعدد در اقصی نقاط خاک افغانستان آن هم در شرایطی که ایالات متحده آمریکا بخش قابل توجهی از نیروهای خود را از خاک افغانستان خارج کرده و تا سپتامبر سال جاری قرار است تعداد نیروهای آمریکایی در افغانستان به کمترین تعداد ممکن در تاریخ 20 ساله حضورش در افغانستان برسد و همچنین سایر رقابتهای منطقهای و فرامنطقهای که میان سایر بازیگران در حال انجام است، مذاکرات صلح و گفتوگوهای بینالافغانی را نیز به چالش کشیده است. از همین رو چنین به نظر میرسد که طالبان برای داشتن دست بالا در فرآیند مذاکرات صلح و قدرت چانهزنی بیشتر، نوعی مانور قدرت خویش را به نمایش گذاشته است.
جنگ افغانستان به صورت رسمی از سال ۱۹۷۹ با حمله اتحاد جماهیر شوروی به این کشور آغاز شد و در مقابل با حمایت ایالات متحده از مجاهدین در برابر ارتش سرخ، افغانستان به میدان جنگ سرد ۲ قدرت جهانی تبدیل شد که به نحوی تداعیکننده «بازی بزرگ» (The Great Game) و توافقنامه ۱۹۰۷میلادی بود که افغانستان در آن برهه به عنوان «مرز حایل» میان روسیه تزاری و بریتانیا به رسمیت شناخته شد و اینک میزبان «بازی بزرگ جدید» (The New Great Game) است که با پیروزی بنیادگرایی اسلامی و طالبانیسم به حوادث یازدهم سپتامبر ختم شد و در نتیجه با حضور نظامی ایالات متحده بعد از سال ۲۰۰۱، جنگهای پارتیزانی و حملات تروریستی اوج گرفت و رفته رفته بعد از سال ۲۰۱۴ به یک جنگ جبههای تبدیل شد که طی آن طالبان توانست بر بخشهای عظیمی از این کشور تسلط پیدا کند و هماکنون بعد از ۲۰ سال جنگ فرسایشی در افغانستان میان نیروهای بینالمللی و دولت افغانستان با شبهنظامیانی به نام طالبان، شاهد مذاکرات صلح میان آنها هستیم.
تحلیل و پیشبینی مذاکرات صلح افغانستان نیز موضوعی چندلایه و بسیار پیچیده است که بشدت متأثر از ابعاد ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و امنیت انرژی و مسائلی از این دست بوده و عوامل داخلی، منطقهای و بینالمللی در روند و نتایج مذاکرات صلح افغانستان تأثیر دارد که میتوان مهمترین عامل را رقابتهای سایر کشورها در فضای افغانستان دانست؛ زیرا امنیت افغانستان تحت تأثیر نیروهای سیاسی- نظامیای است که محیط امنیتی افغانستان را احاطه کردهاند. این نیروها هر یک در ابعاد منطقهای و جهانی منافعی را دنبال میکنند که در صورت تضاد این منافع، از طریق گروههای شبهنظامی خود در افغانستان با یکدیگر رقابت میکنند، بنابراین آنچه در جنگ افغانستان جریان دارد رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی با یکدیگر است و تا زمانی که این قدرتها به یک «آتش بس» و سپس به «توازن قوا» در افغانستان تن ندهند، کاهش منازعات و خشونتها غیرممکن خواهد بود. این قدرتهای سیاسی در سطح منطقهای همچون هند و پاکستان و در سطح بینالمللی ایالات متحده و چین، ایالات متحده و روسیه در حال رقابت هستند. علاوه بر ابهام درباره فرجام رقابت میان قدرتهای منطقهای و جهانی در افغانستان، سوالات بیپاسخ بسیار جدیای درباره آینده معمای «جنگ و صلح» در افغانستان وجود دارد که اگر به آنها در این مذاکرات پاسخ درخوری داده نشود، صلح افغانستان را به کف روی آب شبیه میکند. از جمله این سوالات در ادامه بیان میشود:
- در جدال امارت و جمهوریت، کدام یک پیروز میدان خواهد بود؟
- قانون اساسی و ساختار سیاسی افغانستان دچار چگونه تغییراتی خواهد شد؟
- تکلیف نیروهای مسلح و تسلیحات نظامی طالبان بعد از صلح چه میشود؟
- وضعیت حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی به چه صورت خواهد بود؟
- نفوذ کشورهای همسایه و منطقه در طالبان به چه شکل ادامه خواهد یافت؟
- آیا مذاکرات صلح در نهایت به همان سرنوشت «کنفرانس بن» منجر خواهد شد؟
جان بولتون، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا در زمان ترامپ در کتاب «آنچه در اتاق اتفاق افتاد» نکتهای درخور توجه درباره نقطه ضعف مذاکرات ایالات متحده و امارت اسلامی طالبان میگوید که برای درک فضای افغانستان قابل تأمل است. بولتون میگوید: اگر طالبان فکر میکرد که ما واقعا خارج میشویم هیچ انگیزهای برای صحبت جدی نداشت، صبر میکرد همانطور که قبلا کرده بود و همانطور که مردم افغان در طول قرنها صبر کرده بودند. یک ضربالمثل افغانی میگوید: «شما سیاست دارید و ما زمان».
* کارشناس مسائل افغانستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|