|
روایتی از پاییز 1401
ماجرای آن نیمروز خیابان کوهسنگی
فرزانهسادات حیدری: یک: ایستادهام سر کوچه، چشمانتظار پراید نقرهای با پلاک ایران 32. خواهرم گفته بود تا 3 دقیقه دیگر میرسد و از آن موقع تا حالا 10 دقیقهای گذشته. صدای پیامک گوشیام بلند میشود، خواهرم نوشته: «میگه سر چهارراه ترافیکه، میرسه الان». مدتهاست با گوشی اندروید و فضای مجازی خداحافظی کردهام که جز اضطراب برایم هیچ دستاوردی نداشته. پزشک معالجم هم میگوید هرچه از امواج منفی دور باشم برایم بهتر است. توی همین فکرها هستم که پراید میرسد. وقتی جاگیر میشوم صدای سلامم لابهلای صدای خواننده ضبط گم میشود. کمی بعد راننده بیآنکه از من نظر بخواهد صدای ضبط را کم میکند، یادم باشد به خواهرم بگویم 5 تا ستاره تقدیم آقای راننده کند.
دو: خیابان کوهسنگی (مشهد) ترافیک است. نگاه به ساعتم میاندازم، هوا تاریک شده و فقط یکربع دیگر وقت دارم تا به مطب دکتر برسم. برای اینکه سرگرم شوم مدارک توی کیف را وارسی میکنم؛ دفترچه بیمه، جواب آزمایش، کیسه داروها، کارت بانکی، چند تا شکلات ترش و یک گوشی گوشتکوبی؛ همه محتویات کیفم هستند. سرم را از توی کیف درمیآورم. یک سمند زرد، چسبیده به پراید و دستش را گذاشته روی بوق. راننده صدای ضبط را کلا میبندد و راه را برای سمند زرد باز میکند. سمند ولکن نیست، دوباره میآید چفت پراید و بوق میزند. راننده کلافه میشود، من هم!
شیشه سمت شاگرد را پایین میدهد تا حرف درشتی بار سمند زرد کند. سمند زرد هم شیشه را کشیده پایین، داد میزند: «مسافرتو پیاده کن، دور میدون رو شلوغ کردن». راننده پراید هم داد میزند: «یعنی چی؟! به تو چه مرتیکه!» سمندی هی بالبال میزند، پرایدی هی محل نمیدهد. دست آخر «عجب دوره زمونهای شده»ای میگوید و صدای ضبط را بلند میکند. من که بهم برخورده است و دارم فکر میکنم برکت و محبوبیت و امنیت از تاکسیهای زرد
هم رفته!
سه: 5 دقیقه دیگر منشی دکتر حتما اسمم را میخواند و من هنوز دور میدان تقیآباد هستم! چقدر هم شلوغ است امروز. مادرم میگفت این روزها شلوغ است و خطرناک، نباید از خانه بیرون بروم. خواهرم میگفت اگر رفتم دختر کوچکم را با خودم نبرم و همسرم میگفت کاش میتوانست همراهم بیاید، ولی من امروز نوبت دکتر دارم و باید جواب آزمایشهایم را نشانش بدهم، دخترم را سپردهام دست خواهرم و تا من برگردم خانه، همسرم هم از سر کار
برگشته.
چهار: خیابان قفل شده، لابد منشی چند بار اسم من را خوانده و نوبتم را داده به یک نفر دیگر! میخواهم زنگ بزنم به مطب، بگویم که توی راه هستم، دیرتر میرسم. صدای داد و فریاد هم میآید، تپش قلبم رفته بالا. راننده نچنچ میکند. یک نفر آنور گوشی بیحوصله میگوید: «بله!» چند نفر هم این طرف، توی خیابان، لابهلای ماشینها میچرخند، سرنشینها را وارسی میکنند، داد میزنند. حالا پراید نقرهای را دوره کردهاند. صدای منشی دورتر است یا صدای فریاد جوانها؟ هر دو طرف با من کار دارند انگار! دستهام میلرزند، راننده که دستپاچه شده درها را سریع قفل میکند. جوانها اما با لگد میزنند به درهای پراید! این من هستم که دارم میروم وسط جمعیت، یعنی که از چادرم گرفتهاند و من را دارند دنبال خودشان میکشند. راننده هم پیاده شده و کیف سر شانهام را میکشد، میخواهد مانع رفتنم شود، خیلی دور نمیشویم! زور آنها بیشتر است، یکی چادرم را با ضرب دست میکشد، چادرم زیر دست و پا
میافتد...
صدای دست و سوت بلند میشود. چند نفری هم فحش میدهند، کداممان را نمیدانم. من که بدون چادر تا سر کوچه هم نمیرفتم، الان با مانتو ایستادهام جلوی آدمها و ناباورانه زل زدهام بهشان! رانندههای توی ترافیک با غم و تأسف نگاهم میکنند. پلیسهای ضدشورش میرسند اما چه دیر!
چادرم که به تاراج میرود رهایم میکنند و هر کس به سمتی فرار میکند. کیفم هنوز توی مشت راننده پراید نقرهای است. یک خانم دستم را گرفته، مرد همراهش با مردم اطرافمان حرف میزند. در ماشین باز است، دستی من را هدایت میکند روی صندلی، خانم زیر گوشم چیزهایی میگوید، گره روسریام را محکم میکند، صورتم را میبوسد و در ماشین را میبندد. انگار از زیر آوار درآمدهام، بدنم درد میکند. پسرک توی دلم خودش را مچاله کرده، انگار او هم ترسیده!
راننده تند میرود! هوا چقدر سرد شده! دکتر منتظر من است پس ما چرا برگشتهایم سر کوچه خودمان؟! همانجا که سوار تاکسی شدم. این مردی که میدود سمت پراید نقرهای چقدر شبیه همسرم است انگار. دستم را میگیرد تا پیاده شوم. به راننده چیزهایی میگوید، راننده تندتند چیزهایی را تعریف میکند. توی دستهای شوهرم چیست؟ برایم چادر آورده. چادر را میاندازد روی سرم و زیر تیر چراغبرق، سر یک کوچه خلوت، جلوی یک پراید نقرهای، 3 نفر ایستادهاند که حالا بهت و بغض را کنار زدهاند و شانههاشان از زور اشک میلرزد.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
نقدی بر فیلم «آهو» اثر هوشنگ گلمکانی که بر پرده سینماهاست
زندگی دوگانه آقای منتقد
یاشار یوسفی: اگر هوشنگ گلمکانی با خود قرار گذاشته بود که «من میخواهم بدترین فیلم ممکن را بسازم!»، باز هم نتیجه کار بهتر از فیلم اخیر میشد! از گلمکانی با بیش از 30 سال سابقه نقدنویسی انتظار میرفت نخستین باری که پشت دوربین میرود، لااقل یک فیلم بدِ قابل تحمل بسازد با لحظاتی امیدوارکننده اما او یک اثر غیرقابل تحمل ساخته که تا آخر تماشاکردنش، واقعا صبر ایوب میخواهد و اعصابی آهنین. با اینکه من هیچکدام از این دو را نداشتم اما به احترام تا آخر فیلم روی صندلی نشستم – داخل سینما 5 تماشاگر بود – اما متاسفانه فیلم برای ما احترامی قائل نبود.
تمام فیلم عبارت است از: 40 دقیقه لانگشات از درخت، جنگل، جاده، دریا و مناظر شمال، پنجاه بار کلوزآپ و اکستریمکلوزآپ از دخترک اصلی فیلم و 60 دفعه ارجاعهای بیدلیل و بیمنطق به سینمای کیارستمی و کیشلوفسکی؛ بهعلاوه تعدادی از دوستان کارگردان که هر کدام لااقل یک بار از جلوی دوربین رد میشوند یا چند خط نریشن میخوانند –بدون اینکه ربطی به فیلمنامه داشته باشند – و این گونه 90 دقیقه فیلم پر میشود!
فیلمساز عزیز ما هر آنچه را در زندگی شخصی خود دوست داشته، وارد فیلم کرده است؛ چون از کیارستمی خوشش میآید، باید فیلم در یک نقطه بکر سرسبز بگذرد که جادههای پیچ در پیچ دارد و تقریبا تمام فیلمسازان سینمای ما باید لوکشین فیلم را شمال انتخاب کنند! دخترک ما دوست دارد تنها باشد، خب! چرا در شمال؟ مگر در جای دیگری نمیتوان تنها بود؟ آیا در شمال میتوان بهتر میزانسن داد؟ بهتر نماهای لانگشات و هلیشات به رخ کشید؟ حال و هوای بهتری برای عاشقی دارد؟
از آن سو چون گلمکانی از کیشلوفسکی خوشش میآید، پس باید دخترک (سپیده آرمان) هم مدام در تلویزیون فیلمهای او را ببیند، زندگیاش شبیه زنهای کیشلوفسکی باشد و رنگ تصویر باید مدام زرد شود و از همه عجیبتر مدام تصاویر ژولیت بینوش روی کلوزِ او سوپرایمپوز شود؟!
یا اینکه چون رضا کیانیان رفیق فیلمساز است، باید نقش کوتاهی همچون چوپان به او داده شود؟ و او در قامت یک چوپان حرفهای فیلسوفانه بزند؟ یا نوید محمدزاده باید نریشن فیلم را بخواند، در حالی که فیلم یک نریتور دیگر – خود دخترک – را از قبل دارد؟
از اینها که بگذریم فیلم بسیار آماتور مینماید و اشتباهات فاحشی در کارگردانی و فیلمنامه دارد. دخترک قرار است منزوی و دور از اجتماع باشد، همزمان روشنفکر باشد و فیلمهای اروپایی ببیند و گوینده کتاب صوتی و مجسمهساز باشد – چقدر بارِ دیگر باید روی دوش شخصیت گذاشت - اما همزمان یک همسایه دیوار به دیوار دارد که بسیار سنتی است و قرار است همدم او باشد و با او آشپزی کند و کنار رودخانه با او به گردش برود؛ بدون اینکه اصلا بفهمیم این پیرزن کیست و از کجا آمده و چهکاره است و فقط قرار است ملات اضافه به فیلمنامه بچسباند (در آخر میفهمیم آن چوپان هم معشوقه این پیرزن بوده). اگر دخترک میخواهد دور از اجتماع باشد، چرا از پیش پیرزنی که مدام در کارش دخالت میکند نمیرود؟ از سویی این دخترک همزمان 3 خاطرخواه دارد: علی مصفا، رضا یزدانی و حامد کمیلی. اینجا هم آقای گلمکانی برای ما یک عشق چندضلعی باز میکند تا فیلم جلو برود اما عجیب است که او هیچکدام از اضلاع را برای ما باز نمیکند؛ یزدانی قرار است به دخترک ابراز علاقه کند، رویش نمیشود، آن را به پیرزن میگوید – معلوم هم نیست چه نسبتی با پیرزن دارد – پیرزن هم رویش نمیشود بگوید! و اصلا رودررویی بین آن دو در فیلمنامه شکل نمیگیرد که ببینیم دختر راجع به یزدانی چه فکری میکند. شخصیت یزدانی را هم نمیشناسیم، فقط میدانیم ماهیگیر است و سازدهنی میزند. ضلع دوم علی مصفاست (تنها بازیگر قابل تحمل فیلم) که رابطه او با دخترک هم با اینکه کمی جلو میرود و کمی از علاقه مصفا به دخترک و تحمیل خود به او را میفهمیم اما کارگردان این رابطه را به نقطه اوج و رویارویی نمیرساند و این موضوع را هم نیمهتمام باقی میگذارد. نفر آخر حامد کمیلی است که دختر را یاد معشوق سابقش میاندازد که از قضا نقش معشوق سابق را هم خود کمیلی بازی میکند اما آنقدر کارگردانی فاجعه است که آدم باید خودش حدس بزند کمیلی 2 شخصیت مجزاست و جالب است نه کمیلی زمان گذشته - معشوق سابق دختر - چندان قابل شناسایی است و نه کمیلی فعلی- خاطرخواه دختر - که در زمان حال وجود دارد. کارگردان هیچ یک را بسط و گسترش نمیدهد. فلشبکهای بیشمار و دکلمهها قرار نیست یک عشق بزرگ نافرجام مربوط به گذشته را که نقطهعطف فیلم است برای ما روشن کند؛ سیالیت زمان باید به قامت تصویر در بیاید نه نریشنهای طولانی. ارتباط گذشته و حال چندان با هم جفت و جور نمیشود، بنابراین وقتی از معشوق سابق دخترک چیزی نمیدانیم، حامد کمیلیِ زمان حال، نسبتی با آن به اصطلاح همزادش برقرار نمیکند. پس ملاحظه میکنید با 4 مرد و یک زن طرفیم که رابطه هیچ کدام با هم توضیح داده نشده و دراماتیزه نمیشود و ما مدام در عرض حرکت میکنیم؛ به علاوه بیتوضیح ماندن انزوای دخترک، بیتوضیح ماندن تنهایی پیرزن و به پایان نبردن رابطه پسربچه میوهفروش – مرد پنجم علاقهمند به دختر – با او. تازه در این بین باید خیالات و الهامات دخترک را هم ببینیم و اوضاع پیچیدهتر هم میشود. خیالات دخترک هم مثل زندگی واقعی او باز هم بدون رابطه علی و معلولی است؛ ما مدام معشوقهای او را میبینیم که از لای پارچههای سفید میآیند و میروند و به دوربین نگاه میکنند. در میان انبوه موضوعات و آدمها و نریشنهای با ربط و بیربط، خط اصلی داستان گم میشود و مخاطب از خود میپرسد اصلا فیلم درباره چه بود؟ این را اضافه کنید به انبوه اشتباهات تکنیکی مثل شکستن ناآگاهانه خط فرضی و عدم حفظ راکورد و نماهای هایانگل بیدلیل که مدام تکرار میشود. تعدد موضوعات و خردهپیرنگها به هم گره نمیخورد، فیلم بسیار آشفته و مغشوش است، هیچ چیز سرجایش نیست، هیچ چیز به اندازه نیست و هیچ چیز مساله و گرهای برای مخاطب ایجاد نمیکند. مخاطب نمیتواند وارد دنیای شخصی دخترک شود، چون دنیای اثر بسیار میلنگد و شکل نمیگیرد. در مجموع «آهو» یک تجربه شکستخورده برای فیلمساز است.
ارسال به دوستان
علی دهکردی، مدیرعامل خانه سینما شد
در جدیدترین جلسه هیاتمدیره خانه سینما، علی دهکردی، بازیگر سینما و عضو هیاتمدیره، مدیرعامل خانه سینما شد تا معیشت هزاران عضو این جامعه صنفی منوط به تصمیمات او باشد. سخنگوی خانه سینما با اعلام خبر مدیرعاملی علی دهکردی گفت: در جدیدترین جلسه مقرر شد یکی از اعضای هیاتمدیره به عنوان مدیرعامل انتخاب شود که به اتفاق آرا، علی دهکردی به عنوان مدیرعامل انتخاب شد.
پیش از این مرضیه برومند، مدیرعامل پیشین خانه سینما به دلیل آنچه آن را عدم درک پیچیدگیها و تناقضهای درونی خانه سینما میدانست از این سمت استعفا کرده بود. برومند در بخشی از متن استعفای خود برخی مشکلات خانه سینما را توضیح داده بود. وی در این متن نوشته بود: «وضعیت معیشت بخش بزرگی از خانواده سینما آنقدر وخیم است که ترجیح میدهند امروزشان را به فردا برسانند، حوادث و رویدادهای غمانگیز پی در پی و جریانات و اختلاف نظرهای درونی خانه نیز منجر به توقف برخی برنامههای کلان هیاتمدیره و محول کردن آن به آینده دیگر شد. ناتوانی من در درک پیچیدگیها و تناقضهای درونی خانه سینما و همچنین خودداری سازمان سینمایی از پرداخت بهموقع اقساط به دلایل مختلف، مزید بر علت شد و احساس کردم بودن من دیگر نهتنها ثمر ندارد، بلکه ممکن است به این نهاد صنفی باارزش و یگانه آسیب وارد کند». برخی کارشناسان و اهالی صنوف سینمایی معتقدند عدم برنامهریزی و تقسیم کار مدیریتی میان ریاست هیاتمدیره خانه سینما و مدیرعامل آن باعث استعفای وی شد. همچنین در این رابطه میشود به خروج اتحادیه صنف تهیهکنندگان از شورای عالی صنف نیز اشاره کرد. قطعا معیشت اعضای صنفی خانه سینما و خانوادههایشان بسته به مدیریت و تصمیمات مدیرعامل خانه سینماست. علی دهکردی، مدیرعامل جدیدخانه سینما بازیگر فیلمهای از کرخه تا راین، مزد ترس، احضار، شیخ بهایی و... بوده است.
ارسال به دوستان
درباره نقش کاذب سلبریتیهای مجازی
دور تیک آبیها خط بکشید
زینب خزایی: قبل از اینکه شروع کنید به خواندن یادداشت، برگردید و یک دور لیست افرادی را که در اینستاگرام دنبال کردهاید ببینید. توی این لیست چند تا آدم تیک آبی دارید یا آنهایی که فالوئرهایی چندصدهزار نفری دارند؟ 2 نفر؟ 5 نفر؟ 10 نفر؟ یا بیشتر؟ حتماً دلیلی برای این کارتان دارید. حالا برویم کمی دورتر از اینستاگرام بایستیم و تکتک این آدمها را از ذهن بگذرانیم. حتی میتوانیم اسمشان را روی کاغذ بنویسیم. یعنی یک جدول 3 ستونه بکشیم. در ستون اولش اسمها را بنویسیم. در ستون دوم دلیل یا دلایل دنبال کردنشان را و در ستون سوم چیزهایی که از آنها یاد میگیریم. پر کردن ستون یک و 2 آسان است اما ستون 3، هم نیاز به زمان دارد و هم روراستی و عمیق شدن با/در خودمان. احتمالا درصد کمی از آنها هستند که در ستون سوم، میتوانیم برایشان موارد خوبی ذکر کنیم.
مثلأ ممکن است شما بگویید من فلان هنرپیشه را فقط برای این فالو کردهام که زودتر از کارهای جدیدش باخبر شوم و ببینمشان. بعد توی ستون یاد گرفتنیهایتان میبینید تأثیرات، ناخودآگاه؛ فراتر از خواستههای آگاهانه شماست. اثرات این همزیستی مجازی میتواند هم مثبت باشد و هم منفی. البته شاید هم خودتان نتوانید به راحتی این تأثیرات را استخراج کنید اما دوستتان اگر شما را ببیند سریعتر متوجهاش میشود و با جملاتی مثل «مدل لباس پوشیدنت مثل فلانی شده» یا «چرا مثل بهمانی حرف میزنی؟» آن را به شما بازخورد میدهد.
«سلبریتیهای مجازی غریبههای آشنا در عصر رسانههای اجتماعی» هستند. آنها با انتشار مداوم زندگی روزمره خود و واقعی جلوه دادنش یا کنش به مسائل روز، ارتباط عاطفی با هوادارانشان برقرار میکنند. در فرهنگ سلبریتی این ارتباط معمولا دوطرفه است به نحوی که سلبریتی تولیدکننده یک ایده و تفکر است و هوادار، نقش مصرفکننده را دارد؛ سلبریتی راهبر است و هوادار پیرو.
مدل کنشهای سلبریتیها گاهی پرداختن به مسائل و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است و گاهی با برندسازی خود به تبلیغات و کسب درآمد میپردازند و بر ذائقه و سلایق هوادارانشان تأثیر میگذارند. نکته تأملبرانگیز ماجرا اینجاست که آنها نه متخصص مسائل اجتماعی هستند و نه نگاهشان به بحرانهای اجتماعی مسالهمحور است. گاهی فقط برای این به چنین مسائلی اولویت میدهند که بگویند با مردم همراهند و از این طریق به درجه محبوبیتشان هم افزوده شود. واکنش سریع آنها به مسائل نشان میدهد کنشگریشان برگرفته از احساسات است و نهتنها مبنای پژوهشی ندارد، که نمیتواند به عنوان مرجعی برای رسیدگی هم مورد توجه قرار گیرد.
درنگ بیشتر بر پدیده سلبریتیها این الگو را به ما میدهد که هرچه بیشتر نقش آنها در هدایت افکار عمومی پررنگ شود، یعنی جای متفکران در این مسائل غایب است. در فقدان اندیشمندان، نسخههای کاذبی چون سلبریتیها خودشان را میکشند بالا. نتیجه این«انتقال مرجعیت فرهنگی» چه میشود؟ «افت و ابتذال فرهنگی». پس بیایید از همین حالا، دور تیک آبیهای کاذب خط بکشیم.
ارسال به دوستان
وزیر ارشاد:
فروش کتاب در سال 1401 نسبت به سال قبل آن ۲۴۷ درصد رشد کرد
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به اینکه پررونقترین سال فرهنگی را سپری میکنیم، گفت: سال ۱۴۰۱ رشد فروش کتاب نسبت به سال قبل آن ۲۴۷ درصد رشد کرد و در 8 ماه سال جاری هم رشد قابل توجهی داشته است.
محمدمهدی اسماعیلی در مراسم روز بزرگداشت کتاب، کتابخوانی و کتابدار که دیروز در تالار وحدت برگزار شد، با بیان اینکه رئیسجمهور در جلسه هیأت دولت این روز را تبریک گفتند تا به شما پیامشان را برسانم، گفت: در دولت مردمی پررونقترین دوران حوزههای فرهنگ را داریم سپری میکنیم. سال ۱۴۰۱ رشد فروش کتاب نسبت به سال گذشته آن ۲۴۷ درصد رشد کرد و در 8 ماه سال جاری هم رشد قابل توجهی داشته است.
وی در ادامه بیان کرد: گامهای مهمی را برای ارتقای کتاب و فرهنگ کتابخوانی برداشتیم و آخرین گاممان هم عضویت کتابفروشها در صندوق هنر بود. صندوق هنر هم نزدیک به ۴۰ درصد رشد داشته است. حوزه فرهنگ امروز در یک شرایط مطلوب قرار گرفته است.
اسماعیلی در ادامه با اشاره به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه گفت: در این روزها دلها داغدار قصه پرغصه غزه است و هنرمندانمان هم در صحنه هستند اما توقعمان بیشتر است، چرا که اصحاب هنر و رسانه در ایران اسلامی که پیشتاز مبارزه با صهیونیسم جهانی است باید بیشتر در حمایت از مردم غزه بدرخشند. یک رژیم کودککش در مقابل چشم جهانیان با وقاحت تمام کودکان را ذبح میکند. این جنایتها را در تاریخ خوانده بودیم اما امروز دیدیم. این رژیم صهیونیستی روی همه جنایتکاران را سفید کرده است. مقاومت حماسه آفرید و روز ۱۵ مهر در جهان ثبت شد؛ اتفاقی که در ۱۰۰ سال سابقه نداشته است. اهالی فرهنگ با قوت در میدان جهاد تبیین حضور خواهند داشت، البته مسائل معیشتی کتابداران در صدر اولویتهای ما قرار دارد و در دولت مردمی، مشکل مسکن شما را هم حل خواهیم کرد.
ارسال به دوستان
انیمیشن سینمایی «لوپتو» راهی ایتالیا شد
انیمیشن بلند سینمایی «لوپتو» به کارگردانی عباس عسکری و تهیهکنندگی محمدحسین صادقی، در بخش رقابتی سیزدهمین دوره جشنواره بینالمللی کودک و نوجوان «ویتوریو ونتو» در ایتالیا به نمایش درمیآید.
این انیمیشن سینمایی محصول مرکز انیمیشن سوره است که پس از اکران موفق در سینماها، از دوشنبه ۲۲ آبانماه اکران آنلاین خود را در پلتفرم شاد آغاز کرده است.
جشنواره «ویتوریو ونتو» از ۱۳ نوامبر تا ۱۱ دسامبر برابر با ۲۲ آبان تا ۲۰ آذرماه سال جاری در شهر ایتالیا در حال برگزاری است.
هدف این جشنواره این است که هم انتظارات جمعیت جوان و هم انتظارات تماشاگران بزرگسال را برآورده کند تا بتواند عموم مردم را در برابر سینمای باکیفیت قرار دهد. این جشنواره با برگزاری کارگاههای آموزشی مختلف، جوانان و نوجوانان را با جدیدترین تکنیکهای روز دنیا آشنا میکند.
پخش بینالملل این انیمیشن سینمایی بر عهده مرکز بینالملل سوره است.
ارسال به دوستان
با 25 درصد تخفیف در هفته کتاب از کتابفروشیها خرید کنید
علاقهمندان میتوانند به صورت حضوری از ۲۷ آبان تا ۲ آذر ۱۴۰۲ به مدت ۶ روز از کتابفروشیهای عضو سامانه «بازار کتاب» با یارانه ۲۵ درصدی کتاب خریداری کنند. کتابفروشیهای عضو سامانه «بازار کتاب» همزمان با فروش مجازی، فروش حضوری نیز خواهند داشت و به هر کد ملی ۲۵ درصد یارانه تا سقف خرید ۴۰۰ هزار تومان تعلق میگیرد. کتابهای عمومی، دانشگاهی و کودک و نوجوان مشمول این یارانه میشوند و کتابهای آموزشی، کمک آموزشی، افست، فاقد شماره شابک، دارای شابک غلط و کتابهایی که در بانک اطلاعاتی کتاب خانه کتاب و ادبیات ایران ثبت نشدهاند مشمول یارانه نخواهند شد. فهرست و مشخصات کتابفروشیهای عضو این سامانه در آدرس bazarketab.ir قابل مشاهده است. مرکز پشتیبانی و پاسخگویی با شماره تماس ۹۱۰۰۹۸۹۸ - ۰۲۱ برای پاسخگویی و راهنمایی درباره فرآیندهای ثبتنام، فروش و خرید کتاب از طریق «بازار کتاب» برای کتابفروشان و خریداران در نظر گرفته شده است. سیویکمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران با شعار «آینده خواندنی است» که از 23 آبان آغاز به کار کرده تا 30 آبان ۱۴۰۲ به کار خود ادامه میدهد.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|