|
جیب معلم
ز وضعیت جیب، معلم شده راضی
با لطف خدا هیچ نماندهست نیازی
با ثلث حقوقش شده یخچال لبالب
در ضمن خریده نمد و قالی نازی
با ثلث دگر خانه خریدست و درونش
پُر کرده از انواع مدِ روز، جهازی
با ثلث دگر هم سفر و پورشه و ویلا
در گشت و گذار است ولی فیک و مجازی
بیچاره کسانی که سرِ برج بگیرند
مثقال حقوقی که شود شندرِ غازی
این پول شود بادِ هوا چون عددی نیست
باید که به این قشر بگوییم هوازی
چون اکثریت جیب پر از پول ندارند
بهتر که بسازند به نانی و پیازی
بس کن دگر از پول نگو پشت سر هم
چرک کف دست است نکن روده درازی
دانی که چرا جیب معلم پر پول است
چون اهل حساب است و کتاب است و ریاضی
ارسال به دوستان
برای سلامتی پوست
موضوع انشا: هر چه درباره خلیجفارس میدانید بنویسید
به نام پدر پسر روحالقدس
خلیجفارس یک جای خیلی خیلی دور از ایالات متحده آمریکاست اما بابام همیشه برای ماموریت به آنجا میرود و هر بار بر میگردد مثل داگ از سایهاش میترسد و شبها اصلا نوشیدنی نمیخورد از آب گرفته تا سایر نوشیدنیهای دیگر و در طول روز هم سعی میکند کمتر بنوشد.
یکبار که از مادرمان پرسیدم دلیلش چیست گفت: این را فقط سربازان غیور آمریکا و بالادستیها میدانند.
آقای تیچر! من برای اینکه انشای خود را بنویسم نزد بابام رفتم و به او گفتم: لطفا کمکم کن برای انشا درباره خلیجفارس اما او با شنیدن این حرف یک جیغ کشید و دوید سمت اتاق و دو روز از اتاق بیرون نیامد از آن روز به بعد بردن نام خلیجفارس در خانهمان قدغن است البته از قدیم قدیمها از زمان پدربزرگم قدغن بوده از وقتی که او در ارتش ریگان بوده است و من نمیدانستم.
به مادرم گفتم پس من چکار کنم؟ او به من گفت من به تو کمک میکنم ولی به جای اسم خلیجفارس (که ناگهان صدای جیغ و کوبیدهشدن در آمد) بوق بگو.
مادرم میگوید: قبلا از اینکه ضربه ملایم مغزی مد شود پدرت همراه با گارد ویژه برای عملیاتی به بوق رفتند اما آنجا توسط چند نفر از سربازان ایرانی دستگیر شدند آنطور که رسانهها میگویند پدرت و همرزمهایش با ساندیس مسموم شدند وگرنه او و بقیه با آن تجهیزات و سیسپکهایشان محال بود در مقابل چند جوجه به قول خودشان بسیجی حتی با شلیک یک گلوله تسلیم شوند.
قضیه اینجا تمام نشد و آنها را به پایگاهشان بردند و آنقدر بهشان ساندیس دادند که از بتمن، سوپرمن و مرد عنکبوتی تبدیل شدند به گربه خیس گوشه دیوار.
از آن به بعد فهمیدند که خلیجفارس جای عملیات نیست چون آبش شور است آفتابش سوزان پوست آدم را خراب میکند.
این بود انشای من
ما از این انشا نتیجه میگیریم که به هر جا سر نکشیم شاید صاحبش راضی نباشد و شبها هم غذای سبک بخوریم تا کابوس نبینیم.
ارسال به دوستان
طرز تهیه خورا آزادی بیان
چماق در حلق آزادی
برای داشتن یک خوراک خوشعطر و خوشطعم، ترتیب استفاده از مواد غذایی مهم است و تازگی این مواد نیز اهمیت بسزایی دارد.
مواد لازم: یک مقدار مردم - دو قاشق غذاخوری پودر فلفل- بست کمربندی به مقدار لازم - چند تکتیرانداز و نیروی نظامی در صورت لزوم- برگههای منشور آزادی بیان خردشده - شوکر برقی - کتک و کتککاری جهت نمک کار - ارعاب و تهدید هر قدر لازم بود - یک مجسمه آزادی - برگههای کتاب دموکراسی از زبان مردم
طرز پخت
ابتدا یک مقدار مردم که روی صحنه هستند را نگاه میکنیم. موضوعی را به آنها میگوییم و اگر باورشان نشد، با یادآوری آزادی بیان و اصول دموکراسی، مراتب بیخودکردن آنها را یادآور میشویم. اگر این اتفاق نیفتد، خوراک مدنظر طعم دلخواه را پیدا نخواهد کرد؛ به نفع خودشان است. اگر مردم موردنظر قبول کردند، یک مجسمه آزادی را وسط ظرف میکوبیم و از خوراک لذت میبریم. در صورت قبول نکردن، مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید:
1- احتمال اخراج و بیکاری اجباری در آینده را برای افراد توضیح دهید. سعی کنید از اصول مذاکره شفاف استفاده کنید. صداقت، عطر خوراک آزادی بیان را بینظیر میکند.
2- مقداری تسلیحات سنگین و از اینجور چیزها برای اخلاقیترین ارتش دنیا میفرستید تا بتوانند اخلاق را بهصورت عملی نشان دهند (هیچ ربطی به تهیه خوراک ندارد ولی واجب است).
3- چند دانشجو که در دانشگاه نسبت به اخلاقیات اخلاقیترین ارتش جهان شک دارند پیدا میکنید. مجدداً مورد اول را شرح میدهیم.
4- اگر قبول کردند و بساطشان را جمع کردند که هیچ ولی اگر نکردند، سریع تکتیراندازها را به دانشگاه اعزام میکنیم.
5- نیروی پلیس و گارد نمیدونم چیچی(!) را خبر کنید و تمام ورودیها و خروجیهای دانشگاه را ببندید. بلافاصله در دانشگاه را با زمین همسطح کنید
و به چند دانشجو که عکسهای ضداخلاقی از اخلاقیترین ارتش جهان دستشان گرفتهاند حمله کنید. دانشگاه محل نشر مطالب غیراخلاقی نیست!
6- فلفل را سعی کنید روی زبانشان بریزید و اگر نشد، توی چشمشان فروکنید. آنتیاکسیدان فلفل باعث قوی شدن چشمها میشود و از عفونت جلوگیری میکند.
7- خوب دانشجوها را ورز دهید؛ مشتومال دهید تا مثل خمیر نانوایی وَر بیایند. مقداری منشور آزادیبیان میان دانشجوها پخشکنید تا مهارت خواندن در آنها ارتقا پیدا کند.
8- با بست کمربندی، پا و دستشان را ببندید و در صورت صلاحدید، مشت و لگد هم بزنید. ارتقای آمادگی جسمانی دانشجویان اهمیت دارد و خود را برای شرایط غیرمترقبه باید آماده کنند.
9- در صورت نیازمند بودن دانشجویان به فیزیوتراپی، آنها را روی زمین بیندازید و با شوکر به آنها برق بزنید. عضلاتشان باز میشود و خوب حرفتان را متوجه خواهند شد.
10- آن حوالی چند استاد هم ممکن است باشند. به جایگاهشان اهمیت ندهید؛ قانون با همه یکسان برخورد میکند.
11- برگهای کتاب دموکراسی از زبان مردم را که در آب و عسل خوابانده شدهاند و با عصاره نفت تفت داده شدهاند را از فر بیرون بیاورید (اگر مشکلی بابت دیر گفتن این موضوع دارید، میتوانید روی یک برگه یادداشت کنید و درون سطل آشغال بیندازید).
12- خوراک را برای ۲ ساعت درون یخچال بگذارید.
13- خوراک را روی برگههای تفت داده بریزید.
14- با مجسمه آزادی، ظرف برگههای تفت داده را تزئین کنید.
خوراک شما آماده است! نوش جان.
سرآشپز تائیس جانگیر اوقات خوشی را برای شما آرزومند است.
ارسال به دوستان
دیبی صحبت میکند...
یکی نبود یکی بود. توی یک ده زشت و بدترکیب به نام «دهکده جهانی» کدخدایی بود که خیلی حواسش به مردم ده بود. او مثل کدخداهای روستاهای بغل نبود که بمب اتم روی سرشان فرود بیاورد، یا اینکه کل نژاد و قبیلهشان را منقرض کند، دست و پایشان را قطع کند یا تمام مغازهداران روستا را مجبور کند به مخالفانش جنس نفروشند. البته این کارها را میکرد اما دلیلش متمدن کردن آنها بود نه چیز دیگر. کدخدا آنقدر فداکار بود که وقتی میدید مردم پولی توی دست و بالشان آمده بدو بدو میرفت پولها را برمیداشت تا برایشان نگه دارد. البته اینکه آنها مقاومت میکردند و اجازه نمیدادند نشان از نفهمی و قدرنشناسیشان بود.
کدخدا در برابر مخالفان خود دارای روحیه متواضعانه و ایثارگرانهای بود و حسابی شورش را در میآورد (به جان کلمب مرحوم). وقتی مخالفان کدخدا به چیزی نیاز پیدا میکردند، همه درهای مغازههای ده را به روی آنها میبست تا خودشان خودکفا بشوند و اینقدر دستشان جلوی بقیه دراز نباشد.
مدتی بود توی ده یک بیماری آمده بود که بعضی از مردم به آن مبتلا شده بودند. کدخدا به محض اینکه فهمید همه را به خط کرد که مبادا بروید به این مخالفان کمک کنید. البته کمک به بقیه ایرادی نداشت فقط نباید به مخالفان کمک میکردند. آخر این کار با روحیه ایثارگرانه کدخدا در تضاد بود. کدخدا معتقد بود نباید به مردم ماهی داد بلکه باید به آنها ماهیگیری یاد داد. حالا اینکه نه ماهی داد و نه ماهیگیری یاد داد به خودش ربط دارد.
آن بیماری اسمش پروانهای بود. بیماران پروانهای پوستشان خیلی حساس بود و با کوچکترین لمس زخم میشد و تاول میزد. بیشتر قشر مبتلا نیز از میان کودکان بودند. آنها نیاز به پانسمانی داشتند که فقط بقالی کریس آقا سوئدی آن را میفروخت. اما به دستور کدخدا، کریس آقا به این بیماران آن پانسمان را نمیداد تا خودشان بروند پانسمان را تولید کنند و درهای خودکفایی به رویشان باز شود. درست است که آن کودکان با اینکار خیلی اذیت میشدند و مرگ را جلوی چشم خود میدیدند و حتی جانشان را از دست میدادند اما پس پیشرفت و تمدن و ایثارگری چه میشود؟ ربطش را هم اگر نمیفهمید نشان از نفهمیتان است.
در نهایت آنها توانستند با این بزرگواری کدخدا و با هزینههای جانی و مالی بسیاری که دادند، آن پانسمان مخصوص را تولید کنند و دیگر به هیچ کدخدایی محتاج نباشند.
پینوشت: جوانان نخبه ایرانی توانستند به دانش فنی تولید پانسمان بیماران پروانهای دست یابند. پانسمانی که تنها سوئد تولیدکننده آن بود و به دلیل تحریمهای آمریکا، این نوع پانسمان به ایران صادر نمیشد.
ارسال به دوستان
معلم...
بالاتر از بالاتر از بالا معلم
ماندهست آن بالا خودش تنها معلم
او تویِ آن بالا در اوج احترامات
بودهست از دیروز تا حالا معلم
حتی یقین دارم که خواهد ماند آنجا
در احترامی سخت تا فردا معلم
با احترام! از درد او هرگز نپرسند
سر میکند با درد خود آقا معلم
با احترام از او نگیرد کس سراغی
ماندهست با انبوه مشکلها معلم
با احترام البته گازش قطع گردید
وقتی نپرداخیده قبضش را معلم
تا گرم گردد خانهاش روزی دو ساعت
در خانه خود مینماید هاااااا معلم
با احترام او هست مستاجر،... مرتب
در شهر میگردد برای جا معلم
با احترام البته ماشین هم ندارد
گز مینماید راه را با پا معلم
با احترام از بس طلب کرد و ندادند
ناچار شد، دل کند از دنیا معلم
با احترام از بس دویده در پی حق
هنگامِ کارِ خود ندارد نا معلم
با احترام البته میگوید زنش هی:
خیر سرت کو پس حقوقت را معلللللم!
با احترام البته، در بحث حقوقش
گردد ز کل خلق استثنا معلم
فحشش اگر دادند خاموش است زیرا
چیزی بگوید، هر که گوید واااااا معلم
هنگام نمره هست ذکر دانشآموز
از بعد یارب گفتنش، هی، یا معلم
گر اشتباه کوچکی از او زند سر
گویند کل شهر، هان، بپا! معلللللم
وام کلان تنها برای مختلسهاست
ماندهست وامش لنگ یک امضا معلم
نه چای دبشی از برای خستگیهاش
نه یک دکل دارد به یک دریا معلم
حق و حقوق او نجومی نیست هرگز
حتی ندارد باغ یا ویلا معلم
فکر حیاتش نیست هرگز یک تن اما
دنیای ما را میکند احیا معلم
ای کاش در پاس تلاش بیدریغش...
بهتر از این باشیم ازین پس با معلم
ارسال به دوستان
بیتعارف بانماینده براندازان پیشکسوت ایران..
خبرنگار: جناب! اعتراضات براندازانه شما با اعتراضات دانشجویان آمریکا چه فرقی داره؟
- ما هم موقع اعتراضات خیلی کنه بودیم اما کیفیت اعتراضاتمون هم خیلی فرق داشت. مثلا رو سطل آشغالها هم شعار میدادیم، زد و خورد ما هم خودجوش بود یعنی سوسولبازی نداشتیم چادر بزنیم و بریم یه گوشه وایسیم شعار بدیم. با میلگرد و قمه و چاقو میرفتیم تو شکم مغازهها و بانکها و اینا.
+ به عنوان کارکشته این کار، به نظرتون الان چه شعار یا هشتگی برای اعتراضات آمریکا ترند بشه خوبه؟
- با اوضاعی که من دیدم؛ اسپری فلفلت رو بکش کنار، گارد ملیت رو جمع کن، شوکرت رو غلاف کن، پات رو از گلوم بردار، زیپ دستبندت رو باز کن، اسلحهت رو زمین بذار.. یادش بخیر این آخریه من و برد به اون روزا. مال ما مهندسی معکوس بود البته.
+ مهندسی معکوس؟
- یعنی ما پیشدستی کردیم. اسلحه و شوکر و فلفل و اینا دست ما براندازا بود. پلیس باید برای ما این هشتگارو میزد که آقایی کرد و نزد.
+ با توجه به تجربهای که در اعتراضات دارین، محیط دانشگاه مگه محیط علمی نیست؟ چرا پلیس آمریکا آنقدر خشونت به خرج میده؟ فرقش با اعتراضات دانشجویی شما چیه؟
- مطالبات ما خیلی مهم بود. سلف دانشگاه زنونه مردونه بود که ما مختلطش کردیم. بعدش هم که اومدن طبق قانون توجیهمون کردن ما پا پس نکشیدیم. قضیه رو ناموسی کردیم و آخرش هم دیدیم این قپیها به ما نمیاد گفتیم بیناموسیم. در هر صورت پاش وایسادیم و یه چند نفرم وسط خیابون به شیوه قرون وسطا سلاخی کردیم. مثل این دانشجوهای آمریکا نبودیم بذاریم دستمون رو از پشت گره بزنن.
همون قضیه مهندسی معکوس که عرض کردم خدمتتون اینجام صدق میکرد.
+ حالا که بحث خشونت شد، خشونت پلیس آمریکا رو چطور ارزیابی میکنین؟
- راستش ننه ما که دیشب این صحنهها رو از شبکه خبر میدید، گفت بزن شبکه مستند.
+ برای چی؟
- ننه ما چشماش ضعیفه. پلیس آمریکا رو دیده بود که یه دانشجو رو لای بوتههای حیاط دانشگاه خفت کردن و چند نفری افتادن روش. طفلک ننه فکر کرده بود کفتار و پلنگ افتادن به جون غزال بیدست و پا.
+ پس در این حد خشونت رو بالا میدونین.
- خدایی خیلی بالا بود. یکی از پلیسها پای دانشجو رو میکشید، اون یکی دست و پاشو گره میزد، اون یکیام داشت عین ساندویچ لولش میکرد. خودمون که دیدیم زنگ زدیم به 115 سازمان گفتیم این صحنهها رو مثبت 80 سال بزنن. اگه ننه ما عینکی نبود الان ناخودآگاهش بدجور آسیب میدید.
+ البته اون جایی که شما زنگ زدین اورژانس بوده. در هر صورت سخن پایانی اگر دارید خطاب به معترضین آمریکایی بفرمایین.
- شماره سازمان چرا هی عوض میشه؟
+ سخن پایانیتون رو بفرمایید شماره رو بعدا میدم بهتون.
- من از دانشجوهای آمریکا علیالخصوص تگزاس که آبروی این ایالت رو بردن... بابا یه زمانی الگوی ما خشونت بچههای تگزاس بود! (روی پایش میزند و سرش را تکان میدهد) در هر صورت دعوت میکنم نشست مشترک داشته باشیم برای تبادل تجربیات.
+ فکر نمیکنین سطح گفتمانتون یکم با هم فرق داره؟
- یعنی زن زندگی آزادی لِولش پایینه؟
+ بیتعارف خیلی خزه!
- خب فوقش توی این نشست لِول اعتراضاتشون رو میبریم بالا. یا اگه پای معامله بودن میریم اعتراضاتشون رو کنترات برمیداریم و هر آرمانی دارن تحویلشون میدیم. پلیس تگزاس پیش ما عددی نیست. ضعیف دیده دور برداشته. مهندسی معکوس میکنیم خلاصه. به نظر من این نشستها خیلی کارسازه.
ارسال به دوستان
هفته نیوز
تجویز هفته
بن گویر که اخیراً خودرویش در حومه تلآویو واژگون شده، دستکم با ۳ دنده شکسته و کبودیهای زیادی که بر بدنش بود از بیمارستان خارج شده است.
پزشکان صهیونیست میگویند: چون سه تا از دندهها شکسته مشخص است وی یک دنده نبوده و حالا میتواند بزند شیش و به قتلعام روزانه فلسطینیها بپردازد.
احترام هفته
دانشگاه ورمونت از قدیمیترین دانشگاههای آمریکا هم به جنبش دانشجویی حمایت از غزه پیوست.
دانشگاه ورمونت درحالی که دندانهایش را روی هم فشار میداد گفت دیگر احترام بزرگتر را هم نگه نمیدارند، در دانشگاه باز است حیای پلیس کجا رفته؟
مار در آستین هفته
پلیس دستگیری دانشجویان معترض در دانشگاه آستین در تگزاس را آغاز کرد.
مدیران دانشگاه مانع ورود ارتش و پلیس به دانشگاه نشدند و گفتند مار در آستین پرورش میدادیم!
خبرخوش هفته
رایگان شدن درمان کودکان زیر ۷ سال در کلیه بیمارستانهای دولتی و واحدهای تابعه دانشگاه
منم 4 سالمه منتها 40 سال پیش بهدنیا اومدم میشه هزینههای منم رایگان کنید؟
همراهی هفته
بازداشت ۱۰۰ دانشجو در یورش پلیس آمریکا به کمپ دانشجویان بوستون
ارتش آمریکا گفت ما درحال سرکوب دانشجویان هستیم و زمان از دستمان درمیرود بنابراین از سلبریتیهای دغدغهمند میخواهیم شمارش روزهای اعتراض را داشته باشند تا بعد از 21 روز ارتش بتواند به نفع مردم وارد عمل شود.
شهر آشوب هفته
روزنامه صهیونیستی: دیر یا زود حکم بازداشت نتانیاهو صادر میشود.
نتانیاهو: اگر کسی بهم دست بزنه من شهر رو به هم میریزم.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|